الاِعلام باَعلام بیت‌ الله الحرام الاِعلام باَعلام بیت‌ الله الحرام الاِعلام باَعلام بیت‌ الله الحرام بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
الاِعلام باَعلام بیت‌ الله الحرام الاِعلام باَعلام بیت‌ الله الحرام الاِعلام باَعلام بیت‌ الله الحرام الاِعلام باَعلام بیت‌ الله الحرام الاِعلام باَعلام بیت‌ الله الحرام

الاِعلام باَعلام بیت‌ الله الحرام

 کتابی در تاریخ محلی مکه، نگاشته قطب الدین حنفی نهروالی (917ـ990ق.) این کتاب بنای کعبه، مسجدالحرام و آثار و بناهای پیرامون آن و تحولات، گسترش و تعمیرات آن در گذر تاریخ را بیان کرده و حاوی ‌گزارش‌هایی از دیده‌های نویسنده در زمینه تحو

 كتابي در تاريخ محلي مكه، نگاشته قطب الدين حنفي نهروالي (917ـ990ق.)

اين كتاب بناي كعبه، مسجدالحرام و آثار و بناهاي پيرامون آن و تحولات، گسترش و تعميرات آن در گذر تاريخ را بيان كرده و حاوي ‌گزارش‌هايي از ديده‌هاي نويسنده در زمينه تحولات مربوط به دوران عثماني در اين مكان‌ها است.

نويسنده، قطب الدين محمد بن احمد بن محمد نَهروالي، از تاريخ‌‌نگاران، دانشوران و مفتيان حنفي مكه، اصالتاً از مردم عدن يمن و مشهور به دانشوري بوده كه در سده هفتم ق. به هند مهاجرت كردند.[1] قطب الدين در نهرواله از شهرهاي ايالت گجرات هند زاده شد.[2]

 

نهروالي به سال 932ق. همراه خانواده پدري خود به مكه آمد و افزون بر شاگردي نزد پدر خود[3]، از بزرگان مكه مانند محمد بن عبدالعزيز بن عمر (891ـ954ق.) از خاندان بنوفهد و احمد بن محمد نويري عقيلي، خطيب مسجدالحرام، بهره برد.[4] (ص9ـ10) به سال 943ق. به مصر رفت و نزديك به 10 سال به فراگيري دانش پرداخت.[5] نيز با مسافرت به شهرهاي گوناگون شام و تركيه، از دانشوران بسيار بهره برد. قطب الدين نهروالي، افزون بر عربي، به زبان‌هاي فارسي و تركي نيز مسلط بود[6] و آثاري به اين زبان‌ها نگاشت. (ص306) او را در شمار عارفان طريقه قادريه ياد كرده‌اند.[7]

 

با توجه به فضيلت علمي و جايگاه خانوادگي نهروالي، انشائات و مكاتبات ديواني حاكمان مكه به وي وا‌گذار شد و به منزله مدرس فقه و تفسير و اديبي چيره‌دست، شهرت يافت[8] و تا مدت‌ها از سوي سلطان سليمان قانوني (م.974ق.) و سلطان مراد عثماني (م.1040ق.) به توليت و تدريس در مدرسه سلطان قايتباي و مدرسه سليمانيه در مكه اشتغال داشت.[9] (ص197) همچنين دو كتابخانه بزرگ مكه را سرپرستي مي‌كرد كه به فرمان سلطان قايتباي تأسيس شده بود. (ص355) او به عنوان مفتي و امام مكه نيز منصوب شد و شهرت و اعتبارش در آن‌جا به اندازه‌اي رسيد كه يكي از باب‌هاي مسجدالحرام از آن ‌رو كه محل سكونت خاندان نهروالي در آن سمت بود، تا سده‌ها پس از آن، به نام باب قطبي خوانده مي‌شد.[10]

 

تسلط وي بر زبان تركي و ارتباط دوستانه او با بزرگان دولت عثماني، اعتبارش نزد ايشان را به حدي رساند كه طَوّاف٭ (طواف دهنده و راهنماي زيارت) حكمرانان و بزرگان خانواده سلطاني بود و در ديدارش از استانبول، سلطان سليمان و فرزندان و وزيران عثماني از جمله صدر اعظم سنان پاشا (1016ق.) به گرمي از او استقبال كردند و از همين‌ رو، نگاشته‌هايش در آن سرزمين مشهور و منتشر شد.

 

نهروالي در برخي مأموريت‌هاي سياسي نيز شركت داشت. از جمله به سال 965ق. پيام حسن بن ابي‌نُمي، حاكم مكه، را به سلطان سليمان قانوني رساند.[11]

 

تاريخ وفاتش به اختلاف، سال 988ق.[12] يا 991ق.[13] و نزد بيشتر تاريخ‌‌نگاران سال 990ق. ياد شده است.[14] وي در گورستان مَعْلات دفن گشت.[15]

 

برخي براي نهروالي چندين پسر شمرده و نگاشته‌هايي را نيز به آن‌ها نسبت داده‌اند.[16] خود او نيز در ‌گزارش برخي سفرهايش از همراهي فرزندش محمد ياد مي‌كند.[17] گويا نسل پسري او قطع شده است[18]؛ زيرا
تنها از چهار دخترش و فرزندان آن‌ها ياد كرده‌اند.[19] از اين رو، كتابخانه بزرگ و نفيس وي به برادرزاده و شاگردش، عبدالكريم بن محب الدين (م.1014ق.) رسيد كه از دانشوران نام‌آور دوران خود بود.[20]

 

نهروالي كتاب‌هاي گوناگون در حديث، فقه، عرفان، ادبيات و تاريخ نگاشته كه برخي از آن‌ها در دست است[21] و نام 14 نگاشته تاريخي وي در التاريخ و المورخون بمكه آمده است.[22] مناسك الحج بر پايه مذهب حنفي در زمره آثار او است.[23] مشهور‌ترين كتاب وي البرق اليماني في الفتح العثماني در تاريخ عثمانيان و فتوحات ايشان است كه با تحقيق حمد جاسر منتشر شده است. سفرنامه الفوائد السنية في الرحلة المدنية و الروميه را به او نسبت داده‌اند. برخي كتاب ابتهاج الانسان و الزمن للحرمين را نيز به وي يا پسرش محمد منسوب شمرده‌اند.[24]

 

الاعلام باعلام بيت ‌الله الحرام كه نهروالي تأليف آن را در هشتم ربيع الاول سال 985ق. به پايان رسانيد (ص451)، مهم‌ترين نوشته درباره تاريخ و تحولات مكه در نيمه دوم سده دهم ق. است كه افزون بر مرجعيت آن در دوره خود، منبعي براي نگاشته‌هاي بعد است.[25] برخي نام اين كتاب را الاِعلام باَعلام بلد الله الحرام ياد كرده‌اند.[26]

 

نهروالي انگيزه خود را از تأليف اين كتاب، گزارش كردن ديده‌هاي خود براي آيندگان مي‌داند (ص4) و در پي بيان تاريخ كعبه، مسجدالحرام، اصلاحات و تعميرات آن، و تاريخ و رويدادهاي دوره حكمرانان عثماني و خدمات ايشان در اين مسجد است. وي كتاب را به سلطان مراد عثماني اهدا كرده و او را ولي نعمت خويش خوانده است. (ص7)

 

كتاب با مقدمه‌اي در بيان اسناد تاريخي و روايي گزارش‌هاي كتاب درباره مسجدالحرام و مكه مكرمه آغاز مي‌شود. سپس با رعايت ترتيب تاريخي، در شش باب، با اشاره به ويژگي‌هاي مكه، حكم همسايگي، فروش و اجاره منازل آن، تاريخ ساخت كعبه، وضع مسجدالحرام در روزگار جاهليت و آغاز اسلام، كارها و افزوده‌هاي عباسيان و مهدي عباسي در آن، و تعمير و گسترش‌هاي مماليك در اين مسجد را بيان مي كند. سپس در چهار باب و نزديك به نيمي از كتاب، به پيدايش حكمرانان عثماني، دوران سلطان سليمان عثماني، سلطان سليم عثماني، سلطان مراد عثماني و كوشش‌هاي ايشان در مسجدالحرام مي‌پردازد. آن‌گاه، در خاتمه مكان‌هاي تاريخي و مقدس مكه را برمي‌شمرد.

 

ويژگي‌هاي نويسنده كه از بزرگان ديواني آن دوران است و از مكاتبات ديواني آگاهي كامل دارد و نيز نزديكي او به حكومت عثماني و شخصيت ادبي و تاريخي يگانه‌اش، اهميتي ويژه به اين كتاب بخشيده است. افزون بر اين، نهروالي در پايان دوران ستيزهاي مماليك و تركان عثماني مي‌زيسته و روايت‌گر ديده‌هاي خود از روابط ايشان و ستيزهاي عثماني و شاه اسماعيل صفوي و رويدادهاي آن است.

 

تاريخ‌‌نگاري نهروالي بر پايه ارائه آگاهي‌هاي بسيار دقيق و جزئي است كه تصويري روشن از وضع مسجدالحرام، به ويژه در آن دوره را نمايان مي سازد. وي در يادكرد افراد و تعميراتي كه آن‌ها در مكان‌هاي گوناگون انجام داده‌‌اند، به رخدادهاي تاريخي نيز اشاره مي‌كند. از جمله در بيان تاريخ متوكل عباسي و كوشش‌هاي وي در مسجدالحرام، ويراني بارگاه حسين بن علي (شهيد فخ) به دست وي را ‌گزارش كرده و با نكوهش اين كار، آن را مايه تباهي همه خدمات وي شمرده است. (ص132، 401) البته گاه درباره مسائل تاريخي مهم به تفصيل سخن نگفته؛ حال آن كه به دليل نزديكي به زمان نويسنده، انتظار تفصيل در بيان آن‌ها مي‌رود؛ مانند آتش‌سوزي در حرم نبوي به سال 886ق. كه نهروالي آن را مختصر و در حاشيه ياد كرده و نيز قتل فجيع دانشور شيعي استرآبادي٭ به سال 945ق. در مسجدالحرام كه مايه اختلاف و درگيري شد.[27] محققان اين‌گونه غفلت‌هاي نهروالي را به نقد كشيده‌اند.[28]

 

وي در برخي از مسائل فقهي مورد اختلاف مذاهب اسلامي همانند اقامت و همسايگي در مكه يا خريد و فروش و اجاره خانه‌هاي آن به تفصيل سخن گفته (باب اول) و گاه فتوايي خلاف مذهب خود داده است. (ص215) ‌گرايش عرفاني او موجب شده تا به بيان مكان‌هاي استجابت دعا مانند كنار قبر حضرت خديجه3 پردازد و نيز به مقبره و مقام برخي بزرگان عرفان و فرقه نقشبنديه و تجارب خود از دعا در اين مكان‌ها اشاره ورزد؛ از جمله فضيل بن عياض، عبدالكريم بن هوازن قشيري (م.465ق.)، بهاء الدين بن تقي الدين سبكي (م.756ق.)، عبداللطيف نقشبندي و علاء الدين كرماني نقشبندي. (ص437)

 

با عنايت به شخصيت ادبي مؤلف، كتاب داراي نثري استوار است و نويسنده در چند جا به مناسبت اشعاري آورده است. البته وي از ويژگي‌هاي ادبي دوره خود اثر پذيرفته و از همين‌ رو، كلمات و تركيبات تركي و فارسي را نيز در كتاب خويش به كار برده است. (براي نمونه: ص5، 208، 355)

 

به رغم همه ويژگي‌هاي نيكوي كتاب و نويسنده آن، دلبستگي سخت او به حكومت و حكمرانان عثماني و دريافت هداياي فراوان از ايشان، وي را تاريخ‌‌نگار رسمي آن‌ها ساخته است. از آثارش به ويژه البرق اليماني في الفتح العثماني برمي‌آيد كه از تاريخ‌نگاران عثماني در آن دوران بوده است. اين سبب شده تا نگاشته‌هايش درباره عثمانيان با ترديد يا دست‌كم احتياط نگريسته شود.[29] همچنين تعصب مذهبي بر ضد شيعه در برخي از گزارش‌هاي وي پيدا است؛ از جمله نحوه تشيع شاه اسماعيل صفوي. به همين سبب، گروهي وي را به خبرسازي و دروغ‌گويي متهم كرده‌اند.[30]

 

عبدالكريم بن محب الدين نهروالي (961ـ1014ق.) برادرزاده قطب الدين نهروالي كه وارث كتابخانه عظيم وي بود، خلاصه‌اي از كتاب الاعلام با عنوان اِعلام العلماء الاَعلام ببناء المسجدالحرام همراه برخي آگاهي‌هاي تكميلي از گسترش‌ها و تغييرات در مسجدالحرام را نگاشت كه آگاهي‌هايي سودمند درباره مكه و مسجدالحرام در دوره عثماني ارائه مي‌دهد. اين اثر به سال 1303ق. در مصر[31] و نيز به سال 1403ق. از سوي دار الرفاعي در مكه به چاپ رسيده است.

 

خلاصه ديگري از كتاب الاعلام، از فردي ناشناس، به صورت خطي در كتابخانه ظاهريه مصر نگهداري مي‌شود.[32] محمد طاهر كردي صاحب التاريخ القويم نيز بر كتاب نهروالي تعليق و شرح نگاشته است.[33] همچنين كتاب نهروالي را عبدالباقي افندي (933ـ1008ق.) به تركي ترجمه كرده است.[34] محمد باقر بن شريف اصفهاني(م. سده 11ق.) ترجمه‌گونه‌اي از برخي بخش‌هاي كتاب همراه با افزوده‌هايي با نام جواهر التاريخ المكي به زبان فارسي نگاشت كه به سال 1386ش. ضمن دفتر شانزدهم مقالات تاريخي در قم منتشر شده است.[35]

 

وستنفلد به سال 1857م. گزيده‌اي از كتاب الاعلام باعلام بيت ‌الله الحرام را منتشر كرد كه از آن به عنوان بهترين تحقيق اين كتاب ياد مي‌شود. (مقدمه مصحح، ص15) نسخه كامل كتاب نيز به سال 1303ق. در مطبعه عثمانيه مصر (مقدمه مصحح، ص19) و به سال 1305ق. در حاشيه كتاب خلاصة الكلام به صورت سنگي و به سال 1370ق. با نام تاريخ القطبي در مصر به چاپ رسيد.[36] در سال 1996م. هشام عبدالعزيز عطا، زير نظر سعيد عبدالفتاح، كتاب را تصحيح كرد و مكتبة التجاريه در مكه آن را منتشر نمود. به سال 2004م. نيز علي محمد عمر بر پايه چند نسخه خطي و نسخه وستنفلد، به تصحيح كتاب پرداخت و انتشارات مكتبة الثقافة الدينيه در قاهره آن را منتشر ساخت.

 

علي محمد عمر با يادكرد چندين خطا در تحقيق هشام عبدالعزيز عطا، آن را پر اشتباه و سزاوار نام تصحيف مي‌داند. (مقدمه، ص ز) افزون بر اين خطاها، هشام عبدالعزيز عطا، همانند هدية العارفين[37]، نويسنده را به اشتباه نهرواني خوانده و در مقدمه به تفصيل درباره منطقه نهروان توضيح داده است. (ص49) البته نگاشته علي محمد عمر نيز خالي از خطا نيست. براي نمونه، يك‌ بار (مقدمه، ص ج) نهروالي را درگذشته به سال 988ق. و در جاي ديگر (مقدمه، ص و) متوفاي 990ق. ياد كرده است.

 

… منابع

اعلام العلماء الاعلام ببناء المسجدالحرام: عبدالكريم بن محب الدين قطبي، به كوشش احمد محمد، مكه، دار الرفاعي، 1987م؛ الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م؛ اعيان الشيعه: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش حسن الامين، بيروت، دار التعارف؛ افادة الانام: عبدالله بن محمد الغازي (م.1365ق.)، به كوشش ابن دهيش، مكه، مكتبة الاسدي، 1430ق؛ البدر الطالع بمحاسن من بعد القرن السابع: محمد بن علي الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ البرق اليماني في الفتح العثماني: محمد بن احمد النهروالي (م.988ق.)، بيروت، منشورات المدينه، 1417ق؛ التاريخ و المورخون: ‌محمد الحبيب الهيله، مكه، مؤسسة الفرقان، 1994م؛ تحصيل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.1321ق.)، به كوشش ابن دهيش، مكه، 1424ق؛ سمط النجوم العوالي: عبدالملك بن حسين العصامي (م.1111ق.)، به كوشش عادل احمد و معوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ شذرات الذهب: عبدالحي بن العماد (م.1089ق.)، به كوشش الارنؤوط، بيروت، دار ابن كثير، 1406ق؛ غاية المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزيز بن فهد المكي (م.920ق.)، به كوشش شلتوت، السعوديه، جامعة ام القري، 1409ق؛ فهرس الفهارس و الاثبات: عبدالحي بن عبدالكبير الكتاني (م.1382ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1982م؛ الكواكب السائرة باعيان المئة العاشره: محمد بن محمد الغزي (م.1061ق.)، به كوشش المنصور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ كشف الظنون: حاجي خليفه (م.1067ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ مجلة العرب: رياض، دار اليمامه، 1966م؛ مقالات تاريخي: رسول جعفريان، تهران، دليل ما، 1387ش؛ النور السافر: عبدالقادر العيدروسي (م.1037ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ نيل المني بذيل بلوغ القري: جارالله محمد بن فهد المكي (م.954ق.)، به كوشش الهيله، مكه، مؤسسة الفرقان، 1420ق؛ هدية العارفين: اسماعيل پاشا (م.1339ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي.

 

اباذر جعفري

 

 
[1]. التاريخ و المورخون، ص242.

[2]. فهرس الفهارس، ج2، ص944.

[3]. شذرات الذهب، ج8، ص420.

[4]. مجلة العرب، ج1، ص147.

[5]. مجلة العرب، ج1، ص147.

[6]. الكواكب السائره، ج3، ص43.

[7]. فهرس الفهارس، ج2، ص944.

[8]. البدر الطالع، ج2، ص57.

[9]. مجلة العرب، ج1، ص432.

[10]. افادة الانام، ج6، ص345؛ فهرس الفهارس، ج2، ص957.

[11]. مجلة العرب، ج1، ص152.

[12]. البدر الطالع، ج2، ص57-58؛ الاعلام، ج6، ص6؛ هدية العارفين، ج3، ص286.

[13]. الكواكب السائره، ج3، ص43.

[14]. سمط النجوم، ج4، ص347؛ النور السافر، ج1، ص342.

[15]. افادة الانام، ج2، ص213؛ اعلام العلماء، ص19، « مقدمه مصحح».

[16]. مجلة العرب، ج1، ص1031-1032.

[17]. الرحله، ص65 به نقل از: البرق اليماني، ص55، «مقدمه».

[18]. افادة الانام، ج6، ص344.

[19]. سمط النجوم، ج4، ص393.

[20]. افادة الانام، ج2، ص215.

[21]. شذرات الذهب، ج8، ص420.

[22]. التاريخ و المورخون، ص245-253.

[23]. هدية العارفين، ج2، ص82.

[24]. الاعلام، ج6، ص7.

[25]. تحصيل المرام، ص55.

[26]. هدية العارفين، ج3، ص286؛ الاعلام، ج6، ص7.

[27]. نيل المني، ج2، ص263-266.

[28]. غاية المرام، ص6، «مقدمه».

[29]. مجلة العرب، ج1، ص433.

[30]. اعيان الشيعه، ج1، ص16.

[31]. مجلة العرب، ج1، ص631.

[32]. التاريخ و المورخون، ص246.

[33]. مجلة العرب، ج14، ص211-212.

[34]. كشف الظنون، ص126.

[35]. مقالات تاريخي، ج16، ص239-266.

[36]. الاعلام، ج8، ص280.

[37]. هدية العارفين، ج3، ص286.

 




نظرات کاربران