افشاریه
سلسله پادشاهی ایرانی؛ تلاشگر برای بهبود وضع حج‌گزاران بنیان‌گذار سلسله پادشاهی افشاریه، نادر قلی از طایفه قرقلوی افشار است.این طایفه از قبایل قزلباش بودند که در روی کار آوردن صفویه نقش داشتند.گروهی از ایل افشار را شاه اسماعیل صفوی (حک:
سلسله پادشاهي ايراني؛ تلاشگر براي بهبود وضع حجگزاران
بنيانگذار سلسله پادشاهي افشاريه، نادر قلي از طايفه قرقلوي افشار است.اين طايفه از قبايل قزلباش بودند كه در روي كار آوردن صفويه نقش داشتند.گروهي از ايل افشار را شاه اسماعيل صفوي (حك: 907-930ق.) به منطقه ابيورد و نساء در خراسان شمالي كوچاند.[1] نادر در ابيورد به خدمت حاكم آن شهر بابا علي بيگ پيوست و با شجاعت و كارداني، اعتماد وي را به دست آورد و دختر او را به همسري گرفت[2] و پس از مرگ پدر همسرش در سال 1136ق. جانشين وي شد.[3] در اين هنگام، اصفهان به دست افغانها سقوط كرده و شاه تهماسب دوم صفوي (حك: 1135-1145ق.) براي دستيابي به قدرت و با همراهي طايفه قاجار، عازم مشهد شده بود تا پس از سركوب ملك محمود سيستاني، قصد اصفهان كند.
شاه تهماسب با ديدن شجاعتهاي نادر، با اعطاي حكم حكمراني ابيورد به وي موافقت كرد.[4] سپس او به عنوان سپهسالار تهماسب كارهايي كرد كه شهرت بسزا به دست آورد و توانست سلسلهاي جديد تأسيس كند. شكست ملك محمود سيستاني و تصرف مشهد در سال 1139ق.[5] و شكست دادن افغانها در هرات در همان سال و نيز چيره شدن بر نيروهاي اشرف افغان در سه نبرد مهم مهماندوست دامغان، سردرهخوار در كوههاي البرز و مورچهخورت و تصرف اصفهان به سال 1142ق.[6] تهماسب را بر تخت سلطنت نشاند.[7] اين اقدامات در كنار پيروزي بر عثماني و بازپسگيري زمينهاي اشغال شده[8]، شهرت و محبوبيت فراوان نادر را همراه داشت.
نادر كه در پي بهانهاي براي بركناري تهماسب بود، شكست سخت او از عثماني و واگذاري زمينهاي آزاده شده به آنها را دستاويزي براي بركناري وي ساخت.[9] بدين ترتيب، واپسين حلقه تلاشهاي زنجيروار نادر براي انتقال قدرت از صفويه به افشاريه كامل شد. از اين رو، نادر با گردآوري دانشوران، كارگزاران كشوري و لشكري و افراد با نفوذ سراسر ايران به سال 1148ق. در دشت مغان، با نقشهاي از پيش طراحي شده، با وضعيتي سلطنت ايران را پذيرفت و سلسله افشاريه را به پايتختي مشهد پايهگذاري كرد.[10]
بيشتر دوران 12 ساله حكومت نادر به جنگهاي پياپي با عثماني[11] و روسيه و كشورگشايي و لشكركشي به سرزمينهاي گوناگون همچون قندهار[12] و هند و تصرف دهلي[13]، بخارا، خوارزم و داغستان[14] و برخورد با شورشهاي داخلي[15] گذشت. فشارهاي اين دوران، وي را به نوعي بيماري رواني دچار ساخت. سالهاي آخر حكومت او دوراني لبريز از ستم و جنايت و خشونت فراوان حتي به نزديكان وي بود.[16] سرانجام نادر به سال 1160ق. در شمال خراسان به دست گروهي از ياران خويش از پاي درآمد.[17]
پس از نادر، عليقلي خان معروف به عادلشاه (حك: 160-161ق.)، شاهرخ (حك: 1161-1210ق.)، مير محمد متولي (حك: حدود يك ماه) و نادر ميرزا (حك: 1210-1218ق.)[18] تنها بر بخشهايي كوچك از قلمرو نادر حكم راندند و نتوانستند بر مشكلات گوناگون و رقيبان قدرتمند خويش همانند زنديه و قاجاريه چيره گردند. سرانجام به سال 1218ق. با دستگيري و اعدام نادر ميرزا به دست فتحعلي شاه قاجار[19] بساط اين سلسله برچيده شد.
اوضاع سياسي ـ اجتماعي ايران در دوره افشاريه
برآمدن افشاريه اميدهايي فراوان براي ايرانيان همراه داشت. تلاشهاي نادر رهاوردهايي چون كوتاه كردن دست افغانها از ايران، تثبيت مرزها و عقب راندن همسايگان متجاوز، بهبود اوضاع اقتصادي، و نجات كشور از هرج و مرج برآمده از انحطاط صفوي را در بر داشت و آيندهاي روشن براي ايران ترسيم كرد.
افزون بر تلاشهاي سياسي ـ نظامي، نادر در زمينه مذهبي نيز تكاپوهايي داشت. فعاليتهاي مذهبي وي تا پيش از سلطنت با باورهاي بيشينه جامعه شيعي ايران همخواني داشت. زيارت مزار امامان شيعه واهداي نذريهاي فراوان به مكانهاي مقدس[20]، پرداخت هزينه فراوان براي تعمير و توسعه حرم علوي و عتبات عاليات[21]، نسبت دادن فتوحات و پيروزيها به عنايات ائمه[22] و اختصاص نقش مُهرها به شعارهاي خاص شيعيان[23] را ميتوان از سياستهاي مذهبي وي برشمرد. اما با توجه به عواملي چون ميل به حكومت بر همه اقوام ساكن در قلمرو خود، همسايگي ايران با كشورهاي سني مذهب مانند عثماني و افغانها، بيم از بازگشت صفويان به عرصه قدرت[24]، نقش ويرانگر اختلافهاي مذهبي در جامعه[25]، بهرهگيري عثمانيها از اختلافهاي مذهبي براي انگيزش نيروها بر ضدّ ايران[26] و ضرورت دلجويي از جمعيت سني مذهب وفادار به نادر در سپاهش[27] وي از همان اوان سلطنت، سياست مذهبي ديگري را در پيش گرفت.
نادر تلاشهاي مذهبي جديد خويش را در دو جهت متمركز كرد. از يك سو كوشيد با محدود كردن بخش فقهي آيين تشيع و ممنوع ساختن شعائري مانند برگزاري مراسم عزاداري امام حسينعليه السلام[28]، سبّ و لعن مخالفان از جانب شيعيان[29] كه به زعم وي اختلافبرانگيز و از بدعتهاي شاه اسماعيل صفوي بود[30] و اجباري كردن اعتقاد به خلفاي راشدين[31]، نظر اهل سنت را به خود جلب كند. از سوي ديگر تلاش كرد تا عثمانيها را وادارد كه فقه جعفري را كنار مذاهب چهارگانه اهل سنت به رسميت بشناسد.[32]
نادر تلاش براي دستيابي به اين اهداف را از همان لحظه تدوين عهدنامه شوراي مغان آغاز كرد و تا واپسين لحظات عمر پي گرفت. اما هيچگاه نتوانست به آرزوهاي خود جامه عمل بپوشاند. برخي از عوامل اين ناكامي از اين قرارند: همراهي نكردن دانشوران شيعي با سياستهاي مذهبي نادر كه مجازات مرگ را براي شماري از ايشان مانند ميرزا ابوالحسن ملاباشي[33]، ملا علي اكبر طالقاني[34]،آقا محمد رضا بن صدرالدين[35]، ميرزا محمد حسين بن ميرزا عبدالكريم[36] و حاج محمد زكي قرمسيني[37] همراه داشت؛ نفوذ عميق آموزههاي شيعي در باورهاي مردم؛ گرفتاريهاي فراوان نادر به علت لشكركشيها؛ كوتاه بودن دوره اقتدار افشاريان؛ و همراهي نكردن دولت عثماني با خواستههاي نادر.
تلاشهاي افشاريه درباره حج و حرمين شريفين
تسلط دولت عثماني بر حجاز و رقابت با صفويه، وضعيتي بس دشوار را براي حاجيان ايراني رقم زده بود و اين مشكلات به ويژه در دوره ضعف و فترت حكومت، نمودي بيشتر مييافت. با توجه به اهميت ويژه جنبه سياسي حج، دولت عثماني نهايت سعي خود را در بياعتبار كردن كاروانهاي حاجيان ايران به كار ميبرد. مشكلاتي فراوان براي حاجيان پديد ميآورد؛ از تعيين امير الحاج خاص ايراني وايجاد تشكيلات منظم جلوگيري ميكرد؛ از ايرانيان مالياتها و باجهاي گوناگون ميگرفت؛ و براي تأمين امنيت راههاي مكه همكاري نميكرد.[38]
حاجيان ايراني در دوره افشاريه سه راه براي رسيدن به حرمين پيش رو داشتند: نخست راه دريا كه از مسير بندرهاي جنوب ايران به بندر جده پيموده ميشد. دو راه ديگر كه در عراق قرار داشتند، عبارت بودند از: راه زبيده* كه از نجف آغاز ميشد و به فرمان زبيده، همسر هارون الرشيد عباسي، آباد شده بود و نزديكترين راه زميني به مكه به شمار ميرفت. ديگري به راه شام* معروف بود كه از بغداد آغاز ميشد و بسيار دورتر از راه زبيده بود. راه زبيده متروك بود؛ زيرا در ريگزار قرار داشت و در مسير آن، ميان قبايل باديهنشين ستيز جريان داشت و حاكمان عثماني براي تأمين امنيت آن همكاري نميكردند. از اين رو، حاجيان مجبور بودند راه شام و منازل هفتاد و ششگانه آن را بپيمايند كه آن نيز به علت دوري مسافت و هجوم راهزنان و اعراب باديهنشين، خطرهاي بسيار داشت.[39]
نادر با درك صحيح از جايگاه حج نزد مسلمانان و با عنايت به نقش تبليغي فرامنطقهاي آن، از همان آغاز حكومت براي سامان دادن به اين اوضاع كوشيد. در همايش مغان آن گاه كه بر محدود ساختن آيين شيعه تأكيد كرد، در برابر تعهد نمود تا دو نكته را به تأييد حكومت عثماني برساند. بر مبناي يكي از اين تعهدها، بايد در مسجدالحرام كنار مقامات چهارگانه كه از دوران عباسيان به پيروان هر يك از فرقههاي اهل سنت براي خواندن نماز به روش خود اختصاص داده شده بود[40]، مقامي نيز به پيروان مذهب جعفري واگذار ميشد. بر پايه تعهد ديگر، حاجيان ايراني بايد هر ساله از راه شام رهسپار مكه ميشدند و گماشتگان دولت عثماني بايد با ايشان مانند حاجيان مصر و شام رفتار كرده[41]، از گرفتن مالياتها و باجهاي غير معمول مانند «دورمه» خودداري ميكردند.[42]
دولت عثماني به بهانه قدمت مقامات چهارگانه براي فرقههاي اهل سنت و ايجاد مشكل در صورت رفت و آمد حاجيان ايراني از راه شام، دو خواسته نادر را نپذيرفت و پيشنهاد كرد كه حاجيان ايراني از راه نجف و به رياست امير الحاج ايراني رهسپار حج شوند. نادر اين پيشنهاد را به شرط تأمين امنيت و لوازم سفر پذيرفت.[43] پس از اين رويداد، حكيم مخصوص نادر به سال 1154ق. همراه كارواني از راه بغداد راهي مكه معظمه شد.[44] نادر در نامهاي كه از كابل براي سلطان عثماني فرستاد، درخواست كرد تا راه زبيده كه ويران و متروك شده بود، براي عبور حاجيان ايراني آماده شود و عثماني امنيت آن را تأمين كند و به امام جماعت ايراني اجازه دهد تا در مقام شافعي به نام نادر خطبه بخواند.[45]
نادر پس از تصرف عراق كه گويا در پي بيتوجهي حكومت عثماني به اين توافقات صورت گرفت[46]، در نجف همايشي از دانشوران برجسته شهرهاي گوناگون ايران و نجف،كربلا، بلخ، بخارا، افغان و ديگر سرزمينهاي ماوراءالنهر و نماينده عثماني، شيخ عبدالله افندي بن حسين بغدادي مشهور به سويدي (1180-1246ق.) ترتيب داد و توافقنامهاي را به امضاي دانشوران رسانيد كه بر پايه شماري از مواد آن، بايد قضات، دانشوران و افنديان اهل سنت، مذهب شيعه را به رسميت بشناسند و شيعيان در مقام شافعي در مسجدالحرام با ايشان شريك شوند و پس از آنها بر طبق آيين خود نماز بگزارند. همچنين هر ساله ايران امير الحاجي براي كاروان حج تعيين كند و حاجيان ايراني اكرام شوند و رفتار با امير الحاج ايراني مانند رفتار با اميران مصر وشام باشد.[47] از آن پس دولت عثماني متعهد شد تا كشتيبانان، راهداران، باجگيران وسرشمارگيران خود را مراقب باشد و حاجيان ايراني را اكرام كند.[48]
نادر، سيد نصرالله حائري* (م.1158ق.) مدرس و خطيب تواناي حرم امام حسينعليه السلام را براي پيگيري مصوبات همايش نجف به سال 1157ق. راهي مكه كرد. وي در مسجدالحرام به روش شيعيان نماز گزارد و پس از نماز، مبلغي فراوان را به نام نادر ميان دانشوران قسمت كرد. وي مورد استقبال شريف مسعود بن سعيد بن سعد حسني، حكمران مكه، قرار گرفت و نامههاي نادر براي توافق دانشوران فريقين در رسمي شمردن مذهب جعفري، برپايي نماز به شيوه شيعيان در مسجدالحرام و مسجد النبي و درگير نشدن فريقين به يكديگر را همراه هداياي نفيس نادر به شريف مكه و حكمران مدينه، تقديم كرد. شريف مسعود، نامه و هدايا را براي كسب تكليف به دربار عثماني فرستاد و سيد نصرالله را نزد خود نگاه داشت. امير بندر جده، ابوبكر پاشا، در همان سال نامهاي از خواهرزاده خود، احمد پاشا، كه در مرز ارزوم مستقر بود، با فرمان نقض سازش ميان عثماني و نادر دريافت كرد و بر همين اساس، از شريف مسعود خواست كه سيد نصرالله را به او بسپارد تا به قتل برساند. شريف در برابر اين خواسته او مقاومت كرد؛ ولي براي رفع اتهام تمايل به تشيع، دستور داد تا پس از هر نماز در مسجدالحرام شيعيان را لعن كنند. شريف پس از يك سال سيد نصرالله را همراه امير الحاج شام، اسعد پاشا، راهي استانبول كرد و سرانجام سيد نصرالله در نهم رجب سال 1158ق. در ميدان باب السراياي استانبول به اتهام فساد مذهب گردن زده شد.[49]
نادر پس از اين رخداد در نامهاي به سلطان محمود عثماني، از پذيرفته نشدن درخواستهاي خود گله كرد و از او خواست تا يكي از دو سرزمين عراق يا آذربايجان را كه پيشتر به ايران تعلق داشتند، بازپس دهد.[50] حكومت عثماني با توجه به شكستهاي پيشين، از تلاشهاي نادر در زدودن بدعتها تشكر كرد و تعهد داد كه با حاجيان ايراني رفتاري بهتر از ديگر اقوام داشته باشد.[51] اما تأكيد بر تأمين امنيت حاجيان و نستاندن مالياتهاي غير معمول از حاجيان ايراني در دو توافقنامه سالهاي 1159 و 1160ق. ميان ايران و عثماني[52] نشان دهنده استمرار مشكلات حاجيان در اين دوران است.
پس از قتل نادر، مشكلاتي مانند نبودِ حكومت مركزي و مقتدر در ايران و نيز رقابتهاي شماري از ايلات بر سر قدرت، پرداختن سران حكومت به امور حج و حرمين شريفين را ناممكن ساخت.
منابع
الاجازة الكبيره: عبدالله الموسوي التستري، به كوشش الحائري، قم، مكتبة النجفي، 1409؛ اسناد و مكاتبات تاريخي ايران، دوره افشاريه: محمد رضا نصيري، گيلان، جهاد دانشگاهي، 1364ش؛ اشرف التواريخ: محمد تقي نوري، به كوشش سوسن اصيل، تهران، ميراث مكتوب، 1386ش؛ ايران در زمان نادر شاه: مينورسكي، به كوشش ياسمي و عبداللهي، تهران، دنياي كتاب، 1387ش؛ بيان الواقع: عبدالكريم بن خواجه كشميري، به كوشش داكركي ـ بي ـ نتيم، اداره تحقيقات پاكستان، 1970م؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه: حسن پيرنيا و عباس اقبال آشتياني، تهران، خيام، 1380ش؛ تتميم امل الآمل: الشيخ عبدالنبي القزويني، به كوشش الحسيني، قم، مكتبة النجفي، 1407ق؛ تنضيد العقود السنيه: رضي الدين بن محمد الموسوي العاملي (م.1163ق.)، به كوشش رجايي، قم، نشر الانساب، 1431ق؛ جهانگشاي نادري: ميرزا مهدي خان استرآبادي، به كوشش عبدالله انوار، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1377ش؛ دره نادره تاريخ عصر نادر شاه: ميرزا مهدي خان استرآبادي، سيد جعفر شهيدي، تهران، علمي فرهنگي، 1384ش؛ سفرنامه منظوم حج: بانويي اصفهاني (م.قرن 12)، به كوشش رسول جعفريان، مشعر، 1374ش؛ عالمآراي نادري: محمد كاظم مروي، به كوشش رياحي، تهران، نشر علمي، 1374ش؛ فارسنامه ناصري: حاج ميرزا احسن فسايي، به كوشش منصور فسايي، تهران، امير كبير، 1383ش؛ الفوائد الصفويه: ابوالحسن قزويني، به كوشش احمدي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1367ش؛ لمحات اجتماعية من تاريخ العراق: علي الوردي، قم، الرضي، 1371ش؛ مجمع التواريخ: محمد خليل المرعشي الصفوي، به كوشش آشتياني، تهران، كتابخانه طهوري و سنايي، 1362ش؛ المدينة المنورة في رحلة العياشي: به كوشش محمد محزون، كويت، دار الارقم، 1408ق؛ مصباح الحرمين: عبدالجبار الشكوئي (م.قرن14)، به كوشش طباطبايي، مشعر، 1384ش؛ نادر شاه و بازماندگانش: عبدالحسين نوايي، تهران، زرين، 1368ش.
ابوالفضل رباني
[1]. جهانگشاي نادري، ص26-27؛ ايران در زمان نادر شاه، ص7.
[2]. جهانگشاي نادري، ص28؛ ايران در زمان نادر شاه، ص428-429.
[3]. الفوائد الصفويه، ص149.
[4]. فارسنامه ناصري، ج1، ص507-508؛ ايران در زمان نادر شاه، ص308.
[5].. جهانگشاي نادري، ص61؛ دره نادره، ص188.
[6]. جهانگشاي نادري، ص95-106؛ نادر شاه و بازماندگانش، ص123-124.
[7]. جهانگشاي نادري، ص107.
[8]. عالم آراي نادري، ج1، ص126-149.
[9]. ايران در زمان نادر شاه، ص15-16، 321-323.
[10]. دره نادره، ص370؛ ايران در زمان نادر شاه، ص333.
[11]. جهانگشاي نادري، ص385، 406.
[12]. عالم آراي نادري، ج2، ص549.
[13]. جهانگشاي نادري، ص328.
[14]. جهانگشاي نادري، ص345-362.
[15]. عالم آراي نادري، ج3، ص933-946، 988-996.
[16]. عالم آراي نادري، ج2، ص852؛ ايران در زمان نادر شاه، ص195-196.
[17]. دره نادره، ص680-682.
[18]. مجمع التواريخ، ص85؛ تاريخ ايران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاريه، ص737.
[19]. اشرف التواريخ، ص140.
[20]. عالم آراي نادري، ج1، ص201-204، 310-314؛ ايران در زمان نادر شاه، ص309.
[21]. لمحات اجتماعيه، ج1، ص124؛ ايران در زمان نادر شاه، ص367-368.
[22]. عالم آراي نادري، ج2، ص480.
[23]. نادر شاه و بازماندگانش، ص432.
[24]. نك: لمحات اجتماعيه، ج1، ص119؛ ايران در زمان نادر شاه، ص438.
[25]. نك: جهانگشاي نادري، ص269؛ ايران در زمان نادر شاه، ص93.
[26]. جهانگشاي نادري، ص385.
[27]. ايران در زمان نادر شاه, ص96.
[28]. عالم آراي نادري، ج3، ص981-982؛ مجمع التواريخ، ص84.
[29]. عالم آراي نادري، ج3، ص980 به بعد.
[30]. عالم آراي نادري، ج3، ص980؛ جهانگشاي نادري، ص269.
[31]. ايران در زمان نادر شاه، ص95.
[32]. جهانگشاي نادري، ص270؛ ايران در زمان نادر شاه، ص24.
[33]. عالم آراي نادري، ج2، ص455؛ جهانگشاي نادري، ص704.
[34]. الاجازة الكبيره، ص155-156.
[35]. تتميم امل الآمل، ص153-154.
[36]. تتميم امل الآمل، ص129-130.
[37].تتميم امل الآمل، ص166-167.
[38]. نك: المدينة المنورة في رحلة العياشي، ص97، 187-189؛ سفرنامه منظوم حج، ص49.
[39]. بيان الواقع، ص133-134، 151.
[40]. مصباح الحرمين، ص167.
[41]. جهانگشاي نادري، ص270.
[42]. جهانگشاي نادري، ص418.
[43]. جهانگشاي نادري، ص306.
[44]. بيان الواقع، ص112 به بعد.
[45]. بيان الواقع، ص49-50.
[46]. جهانگشاي نادري, ص386-388.
[47]. جهانگشاي نادري، ص387-391.
[48]. عالم آراي نادري، ج3، ص886.
[49]. تنضيد العقود، ج2، ص377-398.
[50]. اسناد و مكاتبات تاريخي ايران «دوره افشاريه»، ص131-132؛ نادر شاه و بازماندگانش، ص363-364.
[51]. لمحات اجتماعيه، ج1، ص143.
[52]. نادر شاه و بازماندگانش، ص373 به بعد.