اُمّ شریک
از همسران پیامبر(صلی الله علیه و اله) در نام، نسب، همسر پیشین و حتی قبیله او اختلاف است. برخی او را غزیه، دختر جابر بن حکیم دوسی از تیره ازد از عرب جنوبی[1] و بعضی دختر دودان بن عوف بن جابر از بنی‌عامر بن لؤی از عرب شمالی دانسته‌اند.[2]
از همسران پيامبر(صلي الله عليه و اله)
در نام، نسب، همسر پيشين و حتي قبيله او اختلاف است. برخي او را غزيه، دختر جابر بن حكيم دوسي از تيره ازد از عرب جنوبي[1] و بعضي دختر دودان بن عوف بن جابر از بنيعامر بن لؤي از عرب شمالي دانستهاند.[2] بلاذري او را دختر دودان بن عوف بن عمرو ميداند.[3] نام غُزَيْله نيز براي او ثبت شده[4] كه شايد تصحيف غزيه باشد. ابن عبدالبر نام غزيله را درست دانسته است.[5]
چندگانه بودن نام و نسب و كنيه او سبب شده كه برخي اينها را نام چند تن بدانند ابن حجر در پي معرفي سه ام شريك با لقبهاي انصاري، دوسي، و قريشي عامري، نتيجه گرفته است كه ام شريك، زني قريشي است و به سبب ازدواجش با قبيله دوس، به آنان منسوب شده و سپس در ميان انصار ازدواج كرده و به آنان نسبت يافته است.[6] شماري نيز او را از انصار و از تيره بنينجار خزرج شمردهاند.[7] ابن سعد ازدواج پيامبر(صلي الله عليه و اله) با ام شريك انصاري را نپذيرفته و وجود ام شريك دوسيه را تقويت كرده است.[8] در شماري از منابع، از ام شريك غفاري نيز ياد شده است.[9] ابن عبدالبر از ام شريك نامي ياد كرده كه همسر عثمان بن مظعون جمحي و نامش خوله يا خُوَيْله بوده و خود را به رسول خدا بخشيده است.[10] به هر روي، وي را همسر ابوالعكر ازدي، حليف عامر بن لؤي[11] يا طفيل بن حارث، دانستهاند.[12] برخي نيز ابوالعكر را فرزند ام شريك شمردهاند.[13]
ام شريك در پي هجرت به يثرب، با پيامبر(صلي الله عليه و اله) بيعت كرد[14] و چون همسر نداشت[15]، خود را به پيامبر(صلي الله عليه و اله) بخشيد. امام سجاد(عليه السلام) ذيل آيه50 احزاب/33 مقصود از زني مؤمن كه خود را به پيامبر(صلي الله عليه و اله) بخشيد، ام شريك دانسته است: {وَامرَأَةً مُؤمِنَةً إِن وَهَبَت نَفسَهَا لِلنَّبِيِّ إِن أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَستَنكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِن دُونِ المُؤمِنِينَ}.[16] مطابق گزارش طبري، عبدالملك مروان (حك: 65-85ق.) در نامهاي از مردم مدينه درباره آيه ياد شده پرسيد. امام سجاد(عليه السلام) در پاسخ، او را ام شريك دانست.[17] شماري از منابع[18] آيه51 احزاب/33 را نيز درباره ام شريك و ديگر همسران پيامبر (صلي الله عليه و اله) دانستهاند: {تُرجِي مَن تَشَاءُ مِنهُنَّ وَتُؤوِي إِلَيكَ مَن تَشَاءُ}.
جزئيات زندگي ام شريك چندان روشن نيست. او را زني زيبا و پا به سن شمردهاند.[19] داستانهاي كرامتگونهاي نيز درباره وي آوردهاند كه جاي تأمل دارد، به ويژه آن كه ناقل همه آنها خود او است. به گزارش ام شريك، آن گاه كه قومش از اسلام آوردنش آگاه شدند، او را گرفتند و به اميد رويگردانياش از اسلام، بر شتر برهنه بستند و در باديه، سه روز از خوراك بازش داشتند. اما لطف ويژه الهي، او را از سختي و تشنگي رهانيد؛ بهگونهاي كه مشركان همراه او، به حقانيت اسلام پي بردند و مسلمان شدند.[20]
ام شريك پس از اسلام آوردن، در پي كسي بود تا همراه او به يثرب هجرت كند و به پيامبر(صلي الله عليه و اله) بپيوندد. از اين رو، از يهودياني كه به آن سوي در حركت بودند، تقاضا كرد تا با آنها همراه شود و چون خواست براي سفر آب بردارد، يك يهودي گفت كه توشه سفر را خودشان تدارك ديدهاند. در ميان راه چون تشنگي بر او چيره شد، از آنان آب طلبيد. اما آنها موافقت خود را مشروط به قبول دين يهود كردند. وي با ردّ درخواست آنان، به گوشهاي رفت و به استراحت پرداخت. در اين هنگام، با لطف ويژه خداوند سيراب شد.[21] ابن اثير هنگام مهاجرت او را ماه رمضان دانسته؛ اما به سال هجرتش اشاره نكرده است.[22]
منابع درباره پذيرش خواسته ام شريك از سوي رسول خدا اختلاف دارند.[23] ابن سعد برپايه روايتي از خودداري پيامبر(صلي الله عليه و اله) خبر داده و به ازدواج نكردن ام شريك با پيامبر اشاره كرده است.[24] ابن اسحق بر آن است كه پيامبر(صلي الله عليه و اله) او را به سه صاع جو، براي زيد بن حارثه تزويج كرد.[25] اما بر پايه ديگر دادههاي تاريخي، ميتوان گفت كه پيامبر(صلي الله عليه و اله) پس از آنكه ام شريك، خود را به ايشان بخشيد[26]، با او ازدواج كرد[27] و پس از چندي وي را طلاق داد.[28] علت اين طلاق دانسته نيست. ام شريك از آن پس ازدواج نكرد و همچنان ديگران را به اسلام ترغيب ميكرد.[29] ابن عبدالبر آراي مربوط به اين ازدواج را آشفته دانسته، در اصل اين رخداد ترديد ميكند.[30]
به گزارش خود ام شريك، او روزي ظرفي از روغن براي پيامبر فرستاد. در پي آن، هر گاه به ظرف مينگريست، آن را پر از روغن مييافت.[31] برخي آن را از آيات الهي شمرده و ميگفتند: «و من آيات الله عكة اُمّ شريك».[32] وي از راويان حديث پيامبر(صلي الله عليه و اله) به شمار ميآيد.[33] از فرجام او گزارشي در دست نيست.
منابع
الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي محمد و عادل احمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التعريف و الاعلام: السهيلي (م.581ق.)، به كوشش محمد علي، طرابلس، كلية الدعوة الاسلاميه، 1401ق؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سيره ابن اسحق (السير و المغازي): ابن اسحق (م.151ق.)، به كوشش زكار، قم، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، 1368ش؛ السيرة الحلبيه: الحلبي (م.1044ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1400ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ مناقب آل ابي طالب: ابن شهرآشوب (م.588ق.)، به كوشش البقاعي، بيروت، دار الاضواء، 1412ق؛ المنتظم: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش نعيم زرزور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ نهاية الارب: احمد بن عبدالوهاب النويري (م.733ق.)، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومي، 1412ق.
سيد عليرضا واسعي
[1]. الطبقات، ج8، ص122.
[2]. المحبر، ص81-82؛ الاستيعاب، ج4، ص496.
[3]. انساب الاشراف، ج1، ص422؛ نهاية الارب، ج18، ص201.
[4]. نهاية الارب، ج18، ص201؛ الاصابه، ج8، ص417.
[5]. الاستيعاب، ج4، ص1888.
[6]. الاصابه، ج8، ص420.
[7]. البداية و النهايه، ج5، ص319؛ الاصابه، ج8، ص416؛ امتاع الاسماع، ج6، ص97، 113.
[8]. الطبقات، ج8، ص123.
[9]. السيرة الحلبيه، ج3، ص453.
[10]. الاستيعاب، ج4، ص1832.
[11]. انساب الاشراف، ج1، ص422.
[12]. الاستيعاب، ج4، ص1943.
[13]. الاستيعاب، ج4، ص1719؛ اسد الغابه، ج5، ص222.
[14]. المحبر، ص411.
[15]. الاصابه، ج7، ص236.
[16]. جامع البيان، ج22، ص17؛ التبيان، ج8، ص352؛ مجمع البيان، ج8، ص571؛ التعريف و الاعلام، ص260.
[17]. جامع البيان، ج22، ص17؛ مجمع البيان، ج8، ص576.
[18]. سيره ابن اسحق، ص269؛ الطبقات، ج8، ص122؛ تفسير ابن كثير، ج6، ص395.
[19]. الاصابه، ج7، ص236.
[20]. الطبقات، ج8، ص123؛ المحبر، ص81-82.
[21]. سيره ابن اسحق، ص284.
[22]. اسد الغابه، ج6، ص351.
[23]. انساب الاشراف، ج2، ص53-54؛ المنتظم، ج4، ص58.
[24]. الطبقات، ج8، ص122.
[25]. سيره ابن اسحق، ص284.
[26]. سيره ابن اسحق، ص269؛ السيرة النبويه، ج4، ص646-647؛ مسند احمد، ج7، ص617.
[27]. الطبقات، ج8، ص122.
[28]. المحبر، ص82؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص85؛ تاريخ طبري، ج2، ص215.
[29]. انساب الاشراف، ج2، ص54؛ السنن الكبري، ج7، ص55.
[30]. الاستيعاب، ج4، ص497.
[31]. المناقب، ج1، ص141.
[32]. الطبقات، ج8، ص124؛ بحار الانوار، ج18، ص36.
[33]. صحيح البخاري، ج4، ص98؛ الطبقات، ج8، ص124.