ام کلثوم ام کلثوم ام کلثوم بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
ام کلثوم ام کلثوم ام کلثوم ام کلثوم ام کلثوم

ام کلثوم

 دختر رسول خدا(صلی الله علیه و اله) اُم کلثوم دختر رسول خدا و مادرش خدیجه دختر خُوَیْلِد بود.[1] ابن عبدالبر[2] این سخن را بدون اختلاف دانسته است. بیشتر منابع، تولد او را در پی تولد زینب و رقیه و پیش از تولد حضرت فاطمه(علیها السلام) نوشته‌اند

 دختر رسول خدا(صلي الله عليه و اله)

اُم كلثوم دختر رسول خدا و مادرش خديجه دختر خُوَيْلِد بود.[1] ابن عبدالبر[2] اين سخن را بدون اختلاف دانسته است. بيشتر منابع، تولد او را در پي تولد زينب و رقيه و پيش از تولد حضرت فاطمه(عليها السلام) نوشته‌اند.[3] سال تولد وي در هيچ منبعي ياد نشده و تنها در شماري از منابع، تولد رقيه را در 33 سالگي[4] و زينب را در 30 سالگي[5] پيامبر گرامي(صلي الله عليه و اله) ياد كرده‌اند. با عنايت به اين‌كه بيشتر منابع تولد ام كلثوم را در پي زينب و پيش از حضرت فاطمه دانسته‌اند[6] مي‌توان گفت كه ام كلثوم پس از 33 سالگي پيامبر زاده شده است.

 

رسول خدا رقيه و ام كلثوم را پيش از بعثت به تزويج عتبه و عتيبه، پسران ابولهب، درآورد.[7] پس از بعثت پيامبر، هنگامي كه سوره تبت نازل شد، ابولهب با پسران خود شرط كرد كه دختران محمد را طلاق دهند و گر نه آنان را از خود خواهد راند. همسر ابولهب، ام جميل، نيز به پسرانش دستور داد كه رقيه و ام كلثوم را طلاق دهند. اين طلاق در حالي صورت پذيرفت كه دختران هنوز در خانه پدر بودند.[8]

 

به گزارشي، آن گاه كه عتيبه ام كلثوم را طلاق داد، نزد رسول خدا آمد و از دين او و خودش بيزاري جست و سپس به ايشان حمله‌ور شد و جامه ايشان را پاره كرد. رسول خدا او را نفرين كرد و بر اثر آن نفرين، در سفر وي با گروهي از قريش به شام، شيري به او حمله كرد و از ميان آنان تنها سر او را از تن جدا كرد.[9]

 

ام كلثوم در شمار كساني بود كه بي‌درنگ در پي بعثت پيامبر همراه مادر و خواهرانش اسلام آورد.[10] هنگامي كه زنان با رسول خدا بيعت كردند، همراه خواهرانش با ايشان بيعت نمود. همچنين وي همراه ديگر دختران پيامبر به شعب ابي ‌طالب رفت و با سوده، همسر پيامبر، به مدينه هجرت كرد.[11]

 

ازدواج دوم ام كلثوم با عثمان بن عفان و در پي وفات رقيه در ربيع الاول سال سوم ق. بود. در جمادي الآخر همان سال، عثمان با وي عروسي كرد.[12] در شماري از منابع شيعه، از امام صادق(عليه السلام) ‌گزارش شده كه ام كلثوم در حالي درگذشت كه عثمان با او عروسي نكرده بود.[13] بر پايه ‌گزارش شماري از منابع اهل سنت، عثمان بر اثر ازدواج با دو دختر رسول خدا به ذوالنورين شهرت يافت.[14]

 

ام كلثوم فرزندي نزاد و در شعبان سال نهم ق. وفات يافت.[15] درباره علت وفات وي در منابع گوناگون ‌گزارشي مفصل آمده كه خلاصه آن چنين است: در پي نبرد اُحد، عثمان يكي از دشمنان فراري رسول خدا، معاوية بن مغيره، را كه پسر عمويش بود، در خانه‌اش پنهان كرد. رسول خدا از طريق وحي آگاه شد و امام علي(عليه السلام) را به خانه عثمان فرستاد تا او را بياورد. ام كلثوم مخفيگاه او را به امام علي نشان داد و اين كار به كشته شدن معاوية بن مغيره انجاميد.[16] عثمان خشمگين شد و ام كلثوم را سخت زد و او سه روز بعد بر اثر شدت ضربه‌ها جان سپرد.[17] به باور برخي، با توجه به علت وفات، ام كلثوم در سال سوم ق. درگذشته است.[18] دو مؤيد براي اين سخن مي‌توان يافت؛ يكي بخشي از دعاي ماه رمضان: «اللهم صل على ام كلثوم بنت نبيك و العن من أذي نبيك فيها.»[19] و ديگري سخن عايشه به عثمان: از تو بر دو دختر رسول خدا كاري روا شده است كه خود مي‌داني.[20] پيامبر(صلي الله عليه و اله) با ديدن بدن مجروح دخترش، ضارب او را نفرين كرد و عثمان را كه نمي‌خواست به نامش تصريح كند، با كنايه از حضور در تشييع جنازه بازداشت و او نيز به بهانه دل‌درد از تشييع جنازه كناره گرفت.[21]

 

اسماء بنت عميس، صفيه و ام عطيه، او را غسل دادند. رسول خدا(صلي الله عليه و اله) به غسل دادن مكرر وي سفارش فرمود. به توصيه رسول خدا، كفن وي عبارت بود از: لباس زيرين (لنگ) و لباس رو (پيراهن) و روسري (مقنعه) و پوشش سرتاسري. آن ‌گاه رسول خدا بر او نماز ‌گزارد.[22] پيامبر(صلي الله عليه و اله) ام كلثوم را در قبر نهاد و فرمود: «منها خلقناكم وفيها نعيدكم ومنها نخرجكم تارة اُخرى، بسم الله و فى سبيل الله و علي ملة رسول الله».[23] علي(عليه السلام)، فضل بن عباس، و اسامة بن زيد به قبر ام كلثوم درون شدند و ابوطلحه انصاري از رسول خدا اجازه گرفت كه با آنان در قبر فرود آيد.[24] رسول خدا در حالي كه اشك از چشمانش جاري بود، بر سر قبر او نشست.[25]

 

ام كلثوم و دو خواهر ديگرش، رقيه و زينب، در قبرستان بقيع نزديك به هم دفن شده‌اند. پيشتر قبه‌اي به نام «قبة بنات الرسول» بر بالاي قبرشان بوده؛ اما اكنون اين قبرها هيچ نشانه‌اي ندارند.[26]

 

… منابع

آثار اسلامي مكه و مدينه: رسول جعفريان، قم، مشعر، 1386ش؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ اعلام الوري: الطبرسي (م.548ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1417ق؛ اقبال الاعمال: سيد ابن طاوس (م.664ق.)، به كوشش القيومي، مكتب الاعلام الاسلامي، 1414ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ الانساب: عبدالكريم السمعاني (م.562ق.)، به كوشش عبدالرحمن، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، 1382ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تقريب المعارف في الكلام: ابوالصلاح الحلبي (م.447ق.)، به كوشش الحسون، محقق، 1417ق؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ دلائل النبوه: اسماعيل الاصفهاني (م.535ق.)، به كوشش مساعد بن سليمان، دار العاصمه؛ السيرة الحلبيه: الحلبي (م.1044ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1400ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابي الحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ الصحيح من سيرة النبي صلي‌الله‌عليه‌وآله: جعفر مرتضي العاملي، بيروت، دار السيره، 1414ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ قاموس الرجال: محمد تقي شوشتري، قم، نشر اسلامي، 1418ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ مصباح المتهجد: الشيخ الطوسي (م.460ق.)، بيروت، مؤسسة فقه الشيعه، 1411ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق.

 

فرزانه حكيم‌زاده

 

 
[1]. الطبقات، ج8، ص37؛ الاستيعاب، ج1، ص50؛ اعلام الوري، ج1، ص275.

[2]. الاستيعاب، ج1، ص50.

[3]. الاستيعاب، ج1، ص50؛ ج4، ص1952؛ اسد الغابه، ج5، ص612؛ امتاع الاسماع، ج5، ص350.

[4]. الاستيعاب، ج4، ص1839؛ امتاع الاسماع، ج5، ص344.

[5]. الاستيعاب، ج4، ص1839، 1853؛ اسد الغابه، ج5، ص467.

[6]. السيرة النبويه، ج1، ص123؛ الاستيعاب، ج1، ص50؛ اعلام الوري، ج1، ص274؛ امتاع الاسماع، ج5، ص350.

[7]. دلائل النبوه، ج2، ص612؛ الاستيعاب، ج4، ص1839.

[8]. دلائل النبوه، ج2، ص615؛ الاستيعاب، ج4، ص1839-1840؛ امتاع الاسماع، ج5، ص350.

[9]. دلائل النبوه، ج2، ص612.

[10]. الطبقات، ج8، ص37؛ السيرة النبويه، ج1، ص122.

[11]. السيرة النبويه، ج1، ص122؛ الطبقات، ج8، ص37-38؛ انساب الاشراف، ج1، ص316.

[12]. الطبقات، ج8، ص38؛ الاستيعاب، ج4، ص1952؛ امتاع الاسماع، ج5، ص350.

[13]. الخصال، ص404؛ قاموس الرجال، ج12، ص217.

[14]. الانساب، ج6، ص16؛ الاصابه، ج2، ص349.

[15]. الطبقات، ج8، ص38؛ الاستيعاب، ج4، ص1952.

[16]. انساب الاشراف، ج1، ص410-411؛ المغازي، ج1، ص333؛ شرح نهج البلاغه، ج15، ص46-47؛ السيرة الحلبيه، ج2، ص555.

[17]. الكافي، ج3، ص252-253؛ بحار الانوار، ج20، ص145؛ ج22، ص161؛ قاموس الرجال، ج12، ص219.

[18]. تقريب المعارف، ص288؛ الصحيح من سيرة النبي، ج6، ص312.

[19]. مصباح المتهجد، ص622؛ اقبال الاعمال، ج1، ص215.

[20]. الصحيح من سيرة النبي، ج6، ص313.

[21]. الكافي، ج3، ص252-253؛ بحار الانوار، ج22، ص161-162.

[22]. الطبقات، ج8، ص38؛ الاستيعاب، ج4، ص1910، 1952؛ اسد الغابه، ج5، ص543، 612.

[23]. الدر المنثور، ج2، ص302؛ تاريخ دمشق، ج3، ص153.

[24]. الطبقات، ج8، ص38؛ اسد الغابه، ج8، ص385؛ امتاع الاسماع، ج5، ص350.

[25]. الطبقات، ج8، ص38؛ امتاع الاسماع، ج5، ص350.

[26]. آثار اسلامي، ص342-343.

 




نظرات کاربران