امنیت حرم
مصونیت حرم مکی و مردم آن از خطرها و تهدیدها امنیت واژه‌ای عربی از ریشه «ا ـ م‌ ـ ‌ن» به معنای برطرف شدن بیم و هراس، ایمن شدن و اطمینان خاطر یافتن است.[1] حرم به معنای ممنوع و حرام است[2] و به حرم مکه و مناطق پیرامون آن
مصونيت حرم مكي و مردم آن از خطرها و تهديدها
امنيت واژهاي عربي از ريشه «ا ـ م ـ ن» به معناي برطرف شدن بيم و هراس، ايمن شدن و اطمينان خاطر يافتن است.[1] حرم به معناي ممنوع و حرام است[2] و به حرم مكه و مناطق پيرامون آن تا محدودهاي ميگويند كه مردم در آنجا محرم ميشوند.[3] اين محدوده شامل مسجدالحرام و مناطق پيرامون آن است كه ميگويند ابراهيم خليل(عليه السلام) آن را نشانهگذاري كرد[4] و رسول خدا(صلي الله عليه و اله) در پي فتح مكه، تميم بن اسد خزاعي را براي بازسازي آثار ياد شده مأمور ساخت.[5] تعيين جايگاه اين آثار با ذكر مسافت نسبتاً دقيق از اطراف مكه، در منابع حديثي[6] و تاريخي[7] آمده و برخي معاصران از وجود آثار كهن در اين محدودهها ياد كردهاند كه از استمرار محدوده حرم در طول تاريخ نشان دارد.[8]
تقدس و امنيت شهر مكه از آيات گوناگون قرآن برميآيد. (براي نمونه: بقره/2، 125- 126؛ ابراهيم/14، 35؛ نمل/27، 91؛ تين/95، 3) امنيت خانه خدا به فرمان خداوند صورت گرفته است: {وَإِذ جَعَلنَا البَيتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمنًا}. (بقره/2، 125) اين آيه، خانه خدا را جايگاه گروههاي مردم و مكاني امن ميشمرد كه هركس به آن پناه آورد، در امان است. عرب پيش از اسلام نيز اين سنت را رعايت ميكرد و در مكه به مال و جان مردم دست نميانداخت: {وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا} (آل عمران/3، 97 و نيز نك: قصص/28، 57)[9] در آيهاي ديگر، شهر مكه مكاني امن خوانده شده كه بر اثر شرك و كفران نعمت اهالي آن، جامه گرسنگي و بيم بر آنان پوشانده شد: {وَضَرَبَ اللهُ مَثَلا قَريَةً كَانَت آمِنَةً مُطمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزقُهَا رَغَدًا مِن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَت بِأَنعُمِ اللهِ فَأَذَاقَهَا اللهُ لِبَاسَ الجُوعِ و الخَوفِ بِمَا كَانُوا يَصنَعُونَ} (نحل/16، 112) مفسران كفران نعمت آنان را شرك و رد دعوت پيامبر(صلي الله عليه و اله) دانستهاند.[10]
نخستين گزارش از موضوع امنيت حرم در دعايي از ابراهيم آمده است: {وَإِذ قَالَ إِبرَاهِيمُ رَبِّ اجعَل هَذَا بَلَدًا آمِناً}. (بقره/2، 126) بر پايه روايات، در پي آنكه حضرت ابراهيم(عليه السلام) همسرش هاجر و فرزند خردسالش اسماعيل(عليه السلام) را به فرمان خدا در مكه ساكن ساخت، امنيت اين سرزمين را از خداوند خواست[11] كه در آيهاي به طور تلويحي به آن اشاره شده است: {رَبَّنَا إِنِّي أَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيرِ ذِي زَرعٍ عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجعَل أَفئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهوِي إِلَيهِم وَارزُقْهُم مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُم يَشكُرُونَ}. (ابراهيم/14، 37)[12] همچنين قرآن كريم در نكوهش مشركاني كه از ميان رفتن امنيت را بهانه بقاي خود بر شرك قرار داده بودند، نعمت امنيت حرم و رسيدن روزيها و ثمرات به آنان را يادآوري ميكند: {وَقَالُوا إِن نَتَّبِعِ الهُدَي مَعَكَ نُتَخَطَّف مِن أَرضِنَا أَوَلَم نُمَكِّن لَهُم حَرَمًا آمِنًا يُجبَي إِلَيهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيءٍ رِزقًا مِن لَدُنَّا}. (قصص/28، 57) امنيت مكه به رونق تجارت در جزيرة العرب انجاميد و وجود كعبه كه زيارتگاه مردم از نقاط دوردست بود، از مهمترين عوامل اين رونق بوده است.[13]
در اين زمينه كه امنيت حرم مكي به گونه تكويني و از آغاز خلقت بوده يا به دعاي حضرت ابراهيم تحقق يافته، اختلاف نظر است.[14] از آيات قرآن برميآيد كه امنيت حرم به هر دو گونه تكويني و تشريعي است. براي نمونه، زدودن بيم از اهل حرم در سوره قريش: {وَآمَنَهُم مِن خَوفٍ} (قريش/106، 4) كه به رويداد ابرهه و اصحاب فيل تفسير شده، از گونه امنيت تكويني است. همچنين از آيه {وَإِذ جَعَلنَا البَيتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمناً} برميآيد كه خداوند با قدرت خود، ميل به حج خانه و زيارت پياپي و احترام آن را در دل مردم مناطق دور و نزديك مياندازد و در حالي كه مردم در سرزمينهاي پيرامون در ناامني و رنج به سر ميبرند، ساكنان و زائران حرم از نعمت امنيت برخوردارند.[15] با اين حال، موضوع امنيت حرم در هر دو بخش تكويني و تشريعي به طور نسبي و در مقايسه با ديگر سرزمينها است و ادعاي اطلاق در اين باره، ثابت نشدني است.
در اين زمينه كه چرا خداوند از متجاوزاني چون حجاج بن يوسف ثقفي كه امنيت و قداست حرم را زير پا گذاشت، بازدارندگي نكرد، گفتهاند: خداي والا با متجاوزان به خانهاش برخورد ميكند و نابودي سپاه ابرهه دليل اين مدعا و نشان دهنده امنيت تكويني حرم است.[16] اما اينكه حجاج با حمله به خانه خدا در ماجراي دستگيري عبدالله بن زبير و ويران كردن بخشي از كعبه و كشتن گروهي از مردم مكه به سال 73ق. مورد خشم خدا قرار نگرفت، از اين رو بوده كه هدف اصلي او تعرض به بيت و هتك امنيت حرم نبود و تنها براي سركوبي ابن زبير آمده بود و تخريب بخشي از خانه خدا، ناخواسته صورت گرفت.[17]
حرم الهي از حاكمان ستمگر ايمن بوده و خدا از نخست دلهاي گردنكشان را به تعظيم در برابر حرم متمايل ساخته و حتي حيوانات درنده شكاري در حرم به شكار خود حمله نميكنند.[18] افزون بر اين، از مصونيت حرم از بلاياي طبيعي نيز ياد شده و از عروج خانه خدا به آسمان به هنگام طوفان نوح خبر داده شده است.[19] با توجه به وقوع سيلهاي متعدد در مسجدالحرام و كعبه، اين گزارشها بياعتبار و برآمده از افسانهپردازي است. همچنين بر پايه آيه {اَوَلَم نُمَكِّن لَهُم حَرَمًا آمِنًا يُجْبَي إِلَيهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيءٍ رِزقًا مِن لَدُنَّا وَلَكِنَّ أَكثَرَهُم لا يَعلَمُونَ} (قصص/28، 57) اهل حرم از قحطي و كمبود ايمن هستند و دعاي ابراهيم در فروفرستادن نعمت بر آنان مستجاب شده است.[20] گرد هم آمدن قريش و امنيت حاصل از آن در دوره پيش از اسلام و نيز رواج برخي فضيلتهاي اخلاقي مانند مهماننوازي و پيمانهاي حامي مظلومان مانند حلف الفضول نيز از مصداقهاي امنيت حرم شمرده شده است.[21]
اين كه «هر كس درون حرم شود، شرعاً در امان خواهد بود»، به امنيت تشريعي اشاره دارد: {وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا} (آل عمران/3، 97) امنيت تشريعي حرم، همه ابعاد گوناگون فردي و اجتماعي را شامل ميشود. بر پايه آيه {وَلا تُقَاتِلُوهُم عِندَ المَسجِدِ الحَرَامِ حَتَّي يُقَاتِلُوكُم فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُم فَاقتُلُوهُم كَذَلِكَ جَزَاءُ الكَافِرِينَ} (بقره/2، 191) مؤمنان از نبرد با مشركان و ديگر دشمنان در سرزمين حرم منع شدهاند، مگر اينكه آنها آغازگر نبرد باشند. بر پايه روايتي از امام صادق(عليه السلام) اگر فردي در بيرون حرم جرمي مرتكب شود و به حرم پناه آورد، كسي را ياراي تعرض به وي نيست. اما هيچ كس حق فروش، اطعام و سخن با او ندارد تا ناگزير از حرم بيرون رود و آنجا دستگير و مجازات شود.[22] بر اين اساس، فقيهان به عدم جواز اجراي حدود و قصاص و تعزيرات در محدوده حرم فتوا دادهاند، جز در حالتي كه جرم درون حرم رخ دهد و مجرم حرمت حرم را هتك كرده باشد.[23] نيز برخي احكام سختگيرانه ويژه براي هتككنندگان حرمت حرم الهي در نظر گرفته شده كه قطع دست دزد بدون احراز شرايط ويژه حد سرقت، نمونهاي از آنها است[24]؛ زيرا اين كار موجب هتك حرمت حرم خدا و تجاوز به حدود الهي و حقوق مردم است[25] كه در آيهاي از قرآن به آن اشاره شده است: {الشَّهرُ الحَرَامُ بِالشَّهرِ الحَرَامِ و الحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعتَدَي عَلَيكُم...} (بقره/2، 194) از جابر روايت شده كه رسول خدا(صلي الله عليه و اله) حمل سلاح را در مكه بر مسلمانان ممنوع فرمود.[26] به گفته ابن عباس، رسول خدا در روز فتح مكه فرمود: خداوند مكه را در روز آفرينش آسمانها و زمين داراي حرمت فرموده و اين حرمت تا روز قيامت پا بر جا خواهد بود. نبرد در اين شهر براي كسي جايز نيست و براي من نيز جز ساعتي از روز فتح مكه جايز نبوده است.[27]
بازپسگيري مال بدهكار درون حرم جايز نيست و نبايد بدهكار را درون محدوده حرم زير فشار نهاد. در اين حال، طلبكار بايد صبر كند تا وي از حرم بيرون رود.[28] در روايتي، از امنيت تشريعي حرم شامل وحوش، پرندگان و ديگر حيوانات نيز شده و بر پايه آن، هيچ كس را حق تعرض به آنها درون محدوده حرم نيست.[29]
در روايتي از امام صادق(عليه السلام) آمده كه هر كس به قصد پناه آوردن وارد حرم شود، از خشم خداي والا در امان خواهد بود و حتي حيوانات وحشي و پرندگان تا آن گاه كه در حرم هستند، از هراس و آزار در امان خواهند بود.[30] فقيهان درباره ابعاد گوناگون امنيت حيوانات در حرم بحث كردهاند؛ از جمله آنكه اين حكم شامل هر دو گونه حيوان ميشود: حيوان وحشي كه شكار ميشود و حيوان اهلي كه پرورش مييابد و ذبح ميگردد. آنان درباره حرمت صيد گونه اول اتفاق نظر دارند و درباره گونه دوم نيز برخي فقيهان ذبح درون حرم را ناروا شمردهاند.[31] از وجوه ديگر اين امنيت، ايمني از عذاب خدا در صورت گزاردن مناسك با معرفت و قصد قربت است.[32]
برخي احكام و ويژگيهاي مربوط به امنيت حرم مكي درباره حرم مدني نيز تعميم داده شده[33] و از اين جهت ميان دو حرم مقايسه صورت گرفته و درباره برتري هر يك بر ديگري گفتوگو شده است.[34]
منابع
الاحصار و الصد: گلپايگاني (م.1414ق.)؛ الاحكام السلطانيه: الماوردي (م.450ق.)، بيروت، دار النفائس؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.272ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ الام: الشافعي (م.204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تهذيب الاسماء و اللغات: النووي (م.676ق.)، به كوشش ادارة الطباعة المنيريه، بيروت، دار الكتب العلميه؛ جامع احاديث الشيعه: اسماعيل معزي ملايري، المطبعة العلميه، قم، 1399ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جامع المدارك: سيد احمد الخوانساري (م.1405ق.)، به كوشش غفاري، تهران، مكتبة الصدوق، 1405ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الحج و العمرة في الكتاب و السنه: الريشهري، قم، دار الحديث، 1376ش؛ الحرم المكي الشريف و الاعلام المحيطة به: عبدالملك بن دهيش، مكه، مكتبة النهضة الحديثه، 1405ق؛ الدر المنضود: سيد محمد رضا الگلپايگاني (م.1414ق.)، قم، دار القرآن الكريم، 1412ق؛ شفاء الغرام: الفأسي (م.832ق.)، به كوشش مصطفي محمد، مكه، النهضة الحديثه، 1999م؛ الصافي: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، بيروت، اعلمي، 1402ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش مخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فقه الرضا عليهالسلام: علي بن بابويه (م.329ق.)، مشهد، المؤتمر العالمي للامام الرضا عليهالسلام، 1406ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مباني تكملة المنهاج: موسوي الخوئي (م.1413ق.)، نجف، مطبعة الآداب؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحلي بالآثار: ابن حزم الاندلسي (م.456ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، دار الفكر؛ المراسم العلويه: سلار حمزة بن عبدالعزيز (م.448ق.)، به كوشش حسيني، قم، المجمع العالمي لاهل البيت عليهمالسلام، 1414ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق؛ المفصل: جواد علي، بيروت، دار العلم للملايين، 1976م؛ مكاتيب الرسول: احمدي ميانجي، تهران، دار الحديث، 1419ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ المنار: رشيد رضا (م.1354ق.)، قاهره، دار المنار، 1373ق؛ المنمق: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق؛ الموطّأ: مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛ مؤلفات جرجي زيدان الكامله: جرجي زيدان، بيروت، دار الجيل، 1402ق؛ ميزان الحكمه: ريشهري، قم، دار الحديث، 1416ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ نور الثقلين: العروسي الحويزي (م.1112ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، اسماعيليان، 1373ش؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت عليهمالسلام، 1412ق.
حسن بستان
[1]. العين، ج8، ص388؛ مفردات، ص25؛ الصحاح، ج5، ص2071، «امن».
[2]. العين، ج3، ص221؛ لسان العرب، ج12، ص122، «حرم».
[3]. الاحكام السلطانيه، ص327؛ المجموع، ج7، ص462؛ تهذيب الاسماء، ج3، ص82.
[4]. اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص127؛ جامع الاحاديث، ج10، ص111.
[5]. الطبقات، ج2، ص137.
[6]. الكافي، ج4، ص211؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص379.
[7]. نك: اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص130-131؛ اخبار مكه، فاكهي، ج5، ص89؛ شفاء الغرام، ج1، ص105-106.
[8]. الحرم المكي الشريف، ص71-78؛ نك: الحج و العمره، ص53-55.
[9]. مجمعالبيان، ج1، ص383؛ نك: الام، ج2، ص153-154.
[10]. جامع البيان، ج14، ص242-244.
[11]. جامع البيان، ج1، ص762.
[12]. نك: الميزان، ج12، ص68؛ مكاتيب الرسول، ج3، ص590.
[13]. مؤلفات جرجي زيدان، ج1، ص33 به بعد؛ المفصل، ج7، ص285.
[14]. تفسير قرطبي، ج2، ص117.
[15]. المنار، ج1، ص378.
[16]. اخبار مكه، فاكهي، ج1، ص357-360.
[17]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص249؛ التفسير الكبير، ج4، ص59.
[18]. معجم البلدان، ج5، ص183؛ تفسير قرطبي، ج2، ص117.
[19]. نك: اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص40.
[20]. التفسير الكبير، ج4، ص52؛ معجم البلدان، ج4، ص12.
[21]. المنمق، ص27-29.
[22]. الكافي، ج4، ص226؛ نور الثقلين، ج1، ص370؛ الصافي، ج1، ص360.
[23]. نك: المراسم، ص237، 256؛ جواهر الكلام، ج41، ص344-345؛ الدر المنضود، ج1، ص392-397.
[24]. مباني تكملة المنهاج، ج1، ص286.
[25]. الكافي، ج4، ص228.
[26]. صحيح مسلم، ج4، ص111؛ ميزان الحكمه، ج1، ص539.
[27]. صحيح مسلم، ج4، ص109.
[28]. فقه الرضا، ص253؛ نور الثقلين، ج1، ص371، 369.
[29]. الكافي، ج4، ص226؛ وسائل الشيعه، ج12، ص557؛ الصافي، ج1، ص360؛ نور الثقلين، ج1، ص369، 371.
[30]. الكافي، ج4، ص226؛ نور الثقلين، ج1، ص370؛ نك: جامع المدارك، ج2، ص612.
[31]. نك: جواهر الكلام، ج20، ص241؛ الاحصار و الصد، ص92.
[32]. بحار الانوار، ج96، ص74.
[33]. نك: الموطّأ، ج2، ص889-892؛ المحلي، ج7، ص280.
[34]. نك: امتاع الاسماع، ج10، ص342-343.