انس بن نضر انس بن نضر انس بن نضر بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
انس بن نضر انس بن نضر انس بن نضر انس بن نضر انس بن نضر

انس بن نضر

 از انصار و شهدای اُحد انس بن نضر بن ضمضم ازتیره بنی‌نجار قبیله خزرج و عموی انس بن مالک، خادم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.[1]   از زندگی انس تا پیش از نبرد اُحد (3ق.) آگاهی در دست نیست؛ جز این‌که چون ربیع، خواهر انس، دند

 از انصار و شهداي اُحد

انس بن نضر بن ضمضم ازتيره بني‌نجار قبيله خزرج و عموي انس بن مالك، خادم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) است.[1]

 

از زندگي انس تا پيش از نبرد اُحد (3ق.) آگاهي در دست نيست؛ جز اين‌كه چون ربيع، خواهر انس، دندان كنيزي از انصار را شكست و رسول خدا به درخواست اطرافيان كنيز، حكم به قصاص داد، انس به خدا سوگند ياد كرد و از پيامبر خواست تا از قصاص وي درگذرد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با گرفتن رضايت اطرافيان كنيز براي دريافت ارش به جاي قصاص، فرمود: از بندگان اگر كسي به خدا سوگند ياد كند، خداوند خواسته‌اش را اجابت مي‌كند.[2]

 

انس به سببي نامعلوم در نبرد بدر (2ق.) شركت نداشت. از اين رو، با حسرت از آن ياد مي‌كرد و با خداي خود عهد بسته بود كه اگر نبردي ديگر پيش آيد، با همه توان در ركاب پيامبر بجنگد.[3]

 

در نقلي از انس بن مالك، آيه 23 احزاب/33: {مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَن قَضي‏ نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن يَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبديلاً}[4] درباره عمويش انس بن نضر و شماري ديگر نازل شد كه پيمان بستند در پي بدر، رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را در جنگ‌ها همراهي كنند.[5] از همين رو، انس مشتاقانه در نبرد اُحد شركت كرد. او در پي شايعه كشته شدن پيامبر(صلي الله عليه و آله) در اين نبرد، در حالي كه بسياري از اصحاب رسول خدا(صلي الله عليه و آله) روحيه و انگيزه مبارزه را از دست داده بودند و حتي شماري از آنان در انديشه گرفتن امان‌نامه از ابوسفيان از طريق عبدالله بن ابيّ، رهبر منافقان، بودند، ‌مسلمانان را به مبارزه با مشركان دعوت كرد.[6]

 

بر پايه ‌گزارش سيره‌نويسان[7] و تاريخ‌نگاران[8]، انس در پي پيروزي نخست مسلمانان و شكست پسين كه با سرپيچي از فرمان رسول خدا رخ داد، با شنيدن سخنان مأيوسانه برخي صحابه همچون عمر و طلحه كه بر اثر شايعه قتل پيامبر(صلي الله عليه و آله)‌ از نبرد دست كشيده بودند، ضمن سرزنش اين افراد، آنان را به ادامه نبرد تا كشته شدن در راهي كه پيامبر در آن راه كشته شده بود، فراخواند. او با بيان شرمندگي از كردار مسلمانان در پيشگاه الهي و بيزاري جستن از جنايات مشركان، بر آنان هجوم برد[9] و با مشاهده سعد بن معاذ، از صحابه و بزرگ اوس، از استشمام بوي بهشت به وي خبر داد.[10] انس به نبرد با دشمنان ادامه داد تا به دست سُفيان بن عُوَيف كناني به شهادت رسيد.[11]

 

برخي مفسران نزول آيه 144 آل عمران/3 را در همين زمينه دانسته[12] و انس را از مصداق‌هاي {الشَّاكِرين} ياد كرده‌اند كه نبرد را ترك نكرد و به شهادت رسيد: {وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلي‏ أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلي‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُـرَّ اللهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللهُ الشَّاكِرينَ}.[13]

 

انس از كساني بود كه مشركان در اُحد، بدنش را مثله كردند و بيش از 70 يا 80 اثر زخم در بدنش ديده مي‌شد.[14] وجود جراحت‌هاي فراوان در صورت او[15] سبب شد كه به سختي شناسايي گردد. از اين رو، خواهرش از روي انگشتان[16] و به نقلي از لباسش وي را شناخت.[17]

 

با توجه به ‌گزارش‌هاي تاريخي[18] مي‌توان حدس زد كه انس نيز كنار ديگر شهيدان اُحد در محل شهادتش دفن گشته و به مدينه منتقل نشده است.

 

منابع

اسباب النزول: الواحدي (م.468ق.)، به كوشش كمال بسيوني، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق؛ الاستيعاب: ابن‌عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ البحر المحيط: ابوحيان الاندلسي (م.754ق.)، بيروت، دار الفكر، 1412ق؛ البداية و النهايه: ابن‌كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تفسير ابن ابي حاتم (تفسير القرآن العظيم): ابن ابي حاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق؛ تفسير ثعالبي (الجواهر الحسان): الثعالبي (م.875ق.)، به كوشش عبدالفتاح و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف و البيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبد المعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ السيرة النبويه: ابن‌هشام (م.8-213ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، مكتبة المرتضوي؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المحرر الوجيز: ابن عطية الاندلسي (م.546ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.

 

محمد اكبري كارمزدي

 

 
[1]. انساب الاشراف، ج1، ص406؛‌ جمهرة انساب العرب، ص351؛ الاستيعاب، ج1، ص108.

[2]. مسند احمد، ج3، ص128؛ صحيح البخاري، ‌ج5، ص188؛ المبسوط، ج7، ص5.

[3]. صحيح البخاري، ج3، ص205؛ مجمع البيان، ج8، ص549.

[4]. تفسير ابن ابي حاتم، ج9، ص312- 314؛ مجمع البيان، ج8، ص549.

[5]. صحيح البخاري، ج6، ص22؛ اسباب النزول، ص366-367؛ الدر المنثور، ج5، ص191.

[6]. تاريخ طبري، ج2، ص520؛ تفسير ثعلبي، ج3، ص176؛ البداية و النهايه، ج4، ص23، 31.

[7]. السيرة النبويه، ج2، ص83؛ المغازي، ج1، ص280؛ دلائل النبوه، ج3، ص244-245.

[8]. تاريخ طبري، ج2، ص517؛ البداية و النهايه، ج4، ص34؛ تاريخ الاسلام، ج2، ص184، 188.

[9]. المغازي، ج1، ص281؛ الاستيعاب، ج1، ص108؛ الكامل، ج2، ص157.

[10]. الاستيعاب، ج1، ص109؛ تاريخ الاسلام، ج2، ص184.

[11]. المغازي، ج1، ص307؛ انساب الاشراف، ج1، ص406.

[12]. المحرر الوجيز، ج1، ص517؛ البحر المحيط، ج3، ص365؛ تفسير ثعالبي، ج2، ص116-117.

[13]. جامع البيان، ج4، ص72-74؛ تفسير ثعلبي، ج3، ص177؛ مجمع البيان، ج2، ص849.

[14]. السيرة النبويه، ج2، ص83؛ تاريخ طبري، ج2، ص517-518؛ الاستيعاب، ج1، ص109؛ البداية و النهايه، ج4، ص32.

[15]. المغازي، ج1، ص280؛ الاستيعاب، ج1، ص109.

[16]. السيرة النبويه، ج2، ص83؛ البداية و النهايه، ج4، ص34-35.

[17]. المغازي، ج1، ص280؛ الاستيعاب، ج1، ص109.

[18]. نك: وفاء الوفاء، ج3، ص115.

 




نظرات کاربران