اوقات نماز اوقات نماز اوقات نماز بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
اوقات نماز اوقات نماز اوقات نماز اوقات نماز اوقات نماز

اوقات نماز

 زمان‌های مشخص در شریعت اسلامی برای انجام نمازهای واجب و مستحب واژه «اوقات» جمع «وقت» است. نماز عبادتی ویژه در اسلام است که به دو گونه واجب، شامل نمازهای پنج‌گانه در شبانه روز، و مستحب تقسیم می‌شود. قرآن کریم

 زمان‌هاي مشخص در شريعت اسلامي براي انجام نمازهاي واجب و مستحب

واژه «اوقات» جمع «وقت» است. نماز عبادتي ويژه در اسلام است كه به دو گونه واجب، شامل نمازهاي پنج‌گانه در شبانه روز، و مستحب تقسيم مي‌شود. قرآن كريم در آيه103 نساء/4 نماز را از واجبات داراي وقت ويژه (موقت) معرفي كرده است: {... إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتاً}. بر پايه برخي تفاسير، آيه 238 بقره/2 به مواظبت بر اوقات نماز اشاره دارد[1]: {حَافِظُوا عَلَي الصَّلَوَاتِ و الصَّلاةِ الْوُسْطَي}. بر پايه منابع حديثي و تفسيري و فقهي، در برخي آيات، اوقات ويژه برخي نمازها ياد شده است؛ از جمله 78 اسراء/17[2]، 130 طه/20، 39-40 ق/50[3]، 114 هود/11 و 17-18 روم/30. نيز بر پايه شماري از منابع[4] به اوقات نماز اشاره دارد. از آن‌جا كه نماز در منابع ديني از ضروريات دين[5]، محبوب‌‌ترين عبادت[6] و ستون دين[7] شمرده شده، توجه به اوقات تعيين شده براي آن نيز اهميتي ويژه دارد. چندين حديث درباره اهميت ‌گزاردن نماز در اول وقت وارد شده است[8] كه برخي از آن‌ها برتري نماز اول وقت بر نماز آخر وقت را مانند برتري آخرت بر دنيا شمرده‌اند.[9] در شماري از منابع تفسيري، آيات {فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّين * الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ} (ماعون/107، 4-5) را درباره سهل‌ا‌نگاري در نماز و تأخير بدون عذر آن از اول وقت تفسير كرده‌اند.[10]

 

امام حسين(عليه السلام) در ظهر روز عاشورا و هنگام نبرد كه يكي از ياران ايشان فرارسيدن وقت نماز ظهر را اعلام كرد، در حق او چنين دعا فرمود: «جعلك الله من المصلين الذاكرين. نعم هذا اول وقتها»؛ «خدا تو را از نماز‌گزاران و ياد كنندگان قرار دهد. آري؛ اين اول وقت نماز ظهر است».[11]

 

از تك‌نگاري‌هاي مربوط به اوقات نماز، مي‌توان به اين موارد اشاره كرد: اليواقيت في علم المواقيت اثر احمد بن ادريس قرافي، مواقيت الصلوات في الكتاب و السنه اثر جعفر سبحاني، تحقيق المقام فيما يتعلق بأوقات النهي عن الصلاة من احكام اثر عيد بن سفر حجيلي، رسالة النصر في ذكر وقت صلاة العصر اثر احمد زيني دحلان، تحقيقي پيرامون مغرب شرعي اثر محمد رضا مدرسي.

 

مقصود از وقت اختياري نماز، فاصله زماني است كه مكلف بدون عذر مي‌تواند نماز را در هر جزء آن به جا آورد.[12] در برابر، وقت اضطراري، آن گاه است كه تنها براي معذوران و افراد دچار اضطرار روا باشد. از اين رو، تأخير نماز از وقت اختياري براي غير معذوران جايز نيست و گناه به شمار مي‌رود.[13] از مصداق‌هاي معذوران است: تازه مسلمان، تازه بالغ، مجنوني كه بهبود يافته، كسي كه تازه به هوش آمده، حائض و نفساء كه طاهر شده‌اند، مسافر.[14] وقت اداء، آغاز هنگام وجوب نماز بر مكلف است. وقت قضاء، پايان هنگام وجوب نماز بر او است.[15] وقت فضيلت، بخشي از وقت اختياري است كه ‌گزاردن نماز در آن، بر ديگر بخش‌ها برتري دارد. وقت توسعه، بخشي از وقت اختياري است كه ‌گزاردن نماز در ‌آن، بر ديگر بخش‌ها برتري ندارد.[16]

 

نماز ظهر

 با توجه به آيات 238 بقره/2 و 78 اسراء/17 و روايت‌هاي مربوط به آن‌ها[17] نماز ظهر نخستين نماز واجب ياد شده در آيه 78 اسراء/17 و اولين نمازي بوده كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) به ‌جا آورده ‌است.[18]

 

به باور همه فقيهان امامي[19] و اهل سنت[20] آغاز وقت نماز ظهر، زوال خورشيد است؛ يعني لحظه‌اي كه سايه هر چيز به كم‌ترين مقدار خود رسد و به طرف مشرق آغاز به افزايش كند.[21] مهم‌‌ترين دليل اين حكم آيه 78 اسراء/17 است: {أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلي‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ} مقصود از واژه {دُلُوكِ} در اين آيه، زوال است[22]؛ چنان‌كه احاديث[23] و منابع تفسيري بدان تصريح كرده‌اند.[24]

 

در باره پايان وقت نماز ظهر در فقه اسلامي اختلاف نظر ديده مي‌شود. به باور مشهور فقيهان امامي، وقت نماز ظهر تا هنگام لازم براي اداي چهار ركعت پيش از غروب ‌‌‌خورشيد ادامه دارد.[25] پشتوانه آنان آيه 78 اسراء/17[26] و تفاسير ناظر به معناي «دلوك» و «غسق» در آيه[27] و احاديثي از امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام)[28] است. اما درباره غروب، فقيهان امامي اختلاف نظر دارند: بيشتر آن‌ها از ميان رفتن سرخي مشرق (حمرة مشرقيه) را نشانه غروب دانسته‌اند.[29] اما شماري ديگر غروب را به معناي نهان شدن قرص خورشيد شمرده‌اند.[30] برخي نيز بر آنند كه غروب با نهان شدن قرص خورشيد انجام مي‌شود؛ اما نشانه آن، ناپديد شدن سرخي در اُفق شرعي است.[31]

 

بيشتر فقيهان اهل سنت و اندكي از فقيهان امامي براي انتهاي وقت نماز ظهر به دو گونه وقت (اختياري و اضطراري) باور دارند.[32] حنبليان[33]، شافعيان[34]، مالكيان[35] و اندكي از اماميان[36] پايان وقت اختياري نماز ظهر را زماني دانسته‌اند كه طول سايه شاخص به اندازه خودش افزايش يابد. وقت اضطراري نيز تا غروب خورشيد ادامه دارد.[37] پشتوانه آنان شماري از روايات است[38]. اما مشهور حنفيان به پشتوانه احاديثي ديگر[39] وقت نماز ظهر را تا زماني دانسته‌اند كه سايه هر چيز دو برابر شود[40] و به وقت اضطراري براي نماز ظهر باور ندارند.[41] فقيهان امامي به پشتوانه احاديث[42] وقت اختصاصي نماز ظهر را از آغاز زوال تا هنگام خواندن چهار ركعت نماز شمرده‌اند.[43]

 

فقيهان امامي وقت فضيلت نماز ظهر را از زوال تا هنگامي كه سايه هر چيز معادل طول آن افزوده شود، دانسته‌اند.[44] مالكيان بر آنند كه خواندن نماز ظهر در آغاز وقت بهتر است، جز در نماز جماعت كه كمي تأخير استحباب دارد.[45] شافعيان و حنبليان نيز اول وقت را جز در گرماي طاقت‌فرسا برتر دانسته‌اند.[46] حنفيان در صورت صاف بودن آسمان، در زمستان ‌گزاردن نماز در اول وقت و در تابستان يا در صورت ابري بودن آسمان، تأخير انداختن نماز ظهر را مستحب شمرده‌اند.[47] پشتوانه اين سخنان، برخي احاديث است.[48]

 

نماز عصر

 به باور مشهور فقيهان امامي، انتهاي وقت اختصاصي نماز ظهر، يعني گذشتن هنگام خواندن چهار ركعت از زوال، آغاز وقت نماز عصر است[49]؛ زيرا چندين حديث وقت زوال را آغاز وقت نماز ظهر و عصر دانسته و هنگام ‌گزاردن نماز ظهر را پيش از نماز عصر شمرده‌اند.[50] مالكيان آغاز وقت نماز عصر را پايان وقت نماز ظهر مي‌دانند؛ يعني هنگامي كه طول سايه شاخص به اندازه خودش افزايش يابد.[51] شافعيان و حنبليان مانند برخي فقيهان پيشين بر اين نظرند كه با پايان يافتن وقت اختياري نماز ظهر يعني افزايش سايه به اندازه طول شاخص، وقت نماز عصر آغاز مي‌شود.[52] سبب اين اختلاف نظر، اختلاف در مفاد احاديثي است كه حاوي امامت جبرئيل در نماز پيامبر(صلي الله عليه و آله) است.[53] ابوحنيفه به پشتوانه حديثي نبوي[54] آغاز وقت نماز عصر را هنگامي دانسته كه طول سايه هر چيز دو برابر آن شود.[55]

 

مشهور فقيهان امامي به پشتوانه احاديث[56] پايان وقت نماز عصر را غروب خورشيد مي‌دانند.[57] از پشتوانه‌هاي اين فقيهان، آيه
78 اسراء/17 كه دلوك در آن به حركت خورشيد از زوال به سوي غروب تفسير شده و نيز آيه 114 هود/11 (تعبير طرفي النهار) است.[58] البته درباره نشانه غروب، دو ديدگاه، يكي برطرف شدن سرخي مشرق و ديگري پنهان شدن خورشيد، ياد شده است. حنفيان پايان وقت نماز عصر را غروب دانسته‌اند.[59] شافعيان[60] و برخي مالكيان[61] و نيز اندكي از فقيهان شيعه[62] به دليل روايات[63] پايان وقت اختياري نماز عصر را هنگامي شمرده‌اند كه سايه شاخص دو برابر شده باشد. برخي مالكيان و نيز شماري از بزرگان اهل سنت مانند احمد بن حنبل، به پشتوانه چند روايت[64] پايان وقت اختياري را زماني دانسته‌اند كه نور خورشيد به زردي بگرايد.[65] نيز به حديث مربوط به امامت جبرئيل[66] استناده كرده‌اند. البته درباره وقت ضروريِ نماز عصر اختلاف نظر ديده نمي‌شود و همه فقيهان آن را هنگام غروب خورشيد مي‌دانند.[67] وقت اختصاصي نماز عصر به باور فقيهان امامي، به پشتوانه احاديث[68] به اندازه هنگام خواندن چهار ركعت تا لحظه غروب است.[69]

 

آغاز وقت فضيلت نماز عصر به باور برخي فقيهان امامي، زماني است كه سايه شاخص به اندازه طول آن افزايش يافته باشد.[70] شماري ديگر[71] آن را از هنگام زوال و برخي آن را زماني دانسته‌اند كه افزايش طول سايه شاخص به اندازه چهار هفتم آن باشد.[72] پشتوانه اين سخنان، شماري از روايات است.[73] به باور برخي فقيهان امامي، پايان وقت فضيلت نماز عصر زماني است كه طول سايه شاخص دو برابر آن هنگام زوال شود[74] يا دو برابر افزايش يابد.[75] فقيهان شافعي و حنبلي به پشتوانه احاديث[76] وقت فضيلت و استحباب اكيد نماز عصر را از آغاز وقت آن تا هنگام يك برابر و نيم شدن سايه شاخص دانسته‌اند.[77] حنفيان برآنند كه در صورت صاف بودن آسمان، تأخير نماز عصر و در صورت ابري بودن آسمان، تعجيل در خواندن نماز عصر مستحب است.[78]

 

نماز مغرب

 فقيهان امامي به پشتوانه ادله‌اي چون احاديث[79] و اجماع[80] آغاز وقت نماز مغرب را هنگام غروب خورشيد (پنهان شدن قرص خورشيد يا از ميان رفتن سرخي مشرق) مي‌دانند.[81] البته بر پايه نظر اول (پنهان شدن قرص خورشيد) مستحب است ‌گزاردن نماز مغرب تا از ميان رفتن حمره مشرقيه به تأخير افتد. [82] فقيهان اهل سنت نيز به پشتوانه احاديث[83] آغاز وقت نماز مغرب را هنگام پنهان شدن قرص دانسته‌اند.[84] فقيهان امامي[85] و اهل سنت[86] به پشتوانه روايات[87] بر آنند كه تأخير انداختن نماز مغرب و اقامه آن همراه نماز عشا در مناسك حج براي حاجيان در شب عيد قربان تا رسيدن به مزدلفه مستحب است.  همچنين به باور فقيهان امامي[88] و اهل سنت[89]، به پشتوانه احاديث[90] تأخير نماز مغرب براي روزه‌داري كه افطار نكردن در اول وقت براي او دشوار است يا كساني براي افطار منتظر او هستند و به باور شماري از آنان، تأخير هر نماز به سبب آماده بودن غذا و رفع گرسنگي، مستحب است.

 

به باور مشهور فقيهان امامي، پايان وقت اختياريِ نماز مغرب نيمه شب[91] و پايان وقت اضطراري آن طلوع فجر است.[92] پشتوانه آنان، آيه 78 اسراء/17[93] و چندين حديث[94] است. اندكي از فقيهان امامي، پايان وقت اختياري نماز مغرب را ناپديد شدن شفق و پايان وقت اضطراري آن را گذشتن يك چهارم شب شمرده‌اند.[95] اندكي ديگر از فقيهان امامي ميان مسافر و غير مسافر تفاوت نهاده، بر آنند كه وقت نماز مغرب براي شخص غير مسافر تا غايب شدن شفق و براي مسافر تا يك چهارم شب است.[96] پشتوانه اين دو نظر غير مشهور نيز احاديثي[97] است كه فقيهان ديگر در مقام سازگاري آن‌ها با ادله ديگر، آن‌ها را بر اختلاف در مراتب وقت فضيلت حمل كرده‌اند.[98] حنفيان[99]، حنبليان[100]، مشهور شافعيان[101] و برخي مالكيان[102] وقت خاص نماز مغرب را تا از ميان رفتن شفق (سرخي آسمان در مغرب) دانسته‌اند. اما مشهور مالكيان[103] و برخي شافعيان[104] وقت اختياري نماز مغرب را از غروب خورشيد تا زماني به اندازه انجام دادن مقدمات آن همچون تطهير بدن و لباس و خواندن اذان و اقامه و نيز ‌گزاردن نماز مغرب با نوافل آن دانسته‌اند. پشتوانه اين سخنان، روايت امامت جبرئيل[105]، حديث عبدالله بن عمر[106] و حديث ابوهريره[107] است كه مفاد آن‌ها با يكديگر تفاوت‌هايي دارد. به باور همه فقيهان اهل سنت، وقت اضطراري نماز مغرب تا طلوع فجر صادق ادامه دارد.[108]

 

به باور مشهور فقيهان امامي، وقت فضيلت نماز مغرب از آغاز وقت تا غايب شدن شفق است[109] و به باور شافعيان، اول وقت[110] است كه به تصريح روايات[111] هرچه به اول وقت نزديك‌تر باشد، فضيلتش بيشتر است. حنبليان و حنفيان در صورت صاف بودن آسمان به استحباب نماز در اول وقت باور دارند و هنگام ابري بودن آسمان، به دليل نياز به يقين به دخول وقت نماز، استحباب تأخير انداختن نماز مغرب را پذيرفته‌اند.[112]

 

نماز عشا

سازگار با نظر مشهور فقيهان امامي، آغاز وقت نماز عشا، گذشتن زماني معادل ‌گزاردن سه ركعت نماز مغرب در پي غروب خورشيد است.[113] پشتوانه آنان، احاديثي چون روايت منقول از امام صادق(عليه السلام)[114] است. شماري اندك از فقيهان امامي به پشتوانه روايت حلبي[115] آغاز وقت نماز عشا را هنگام از ميان رفتن شفق دانسته‌اند.[116] فقيهان ديگر اين روايت را به معناي برتري تأخير دانسته‌اند[117] و به استحباب تأخير نماز عشا تا از ميان رفتن شفق باور دارند.[118]

 

فقيهان اهل سنت آغاز وقت نماز عشا را هنگام از ميان رفتن شفق دانسته‌اند كه در چندين حديث ياد شده است.[119] اما درباره مقصود از شفق اتفاق نظر ندارند.[120] مالكيان، شافعيان، حنبليان[121] و برخي حنفيان[122] شفق را از ميان رفتن سرخي مغرب و ابوحنيفه آن را از ميان رفتن سفيدي در پي سرخي مغرب تعريف كرده‌اند.[123]

 

پايان وقت اختياري نماز عشا به باور مشهور اماميان[124] و يكي از آراي مالك بن انس[125] نيمه شب است كه آيه 78 اسراء/17 (با تفسير كلمه «غسق» در آن به نيمه شب[126]) و چندين حديث اهل سنت[127] و شيعه[128] را دليل آن شمرده‌اند. حنفيان نيز پايان وقت نماز عشا را نيمه شب مي‌دانند. اما وقت ادراك نماز عشا (وقت اضطراري) به باور آنان تا طلوع فجر ادامه دارد.[129] به باور برخي فقيهان پيشين امامي[130] و بيشتر فقيهان اهل سنت[131] پايان وقت اختياري عشا، گذشتن يك سوم شب است. پشتوانه فقيهان اهل سنت، حديث امامت جبرئيل[132] است. فقيهان امامي[133]، شافعي[134] و مالكي[135] به پشتوانه روايات[136] وقت فضيلت نماز عشا را آغاز وقت آن دانسته‌اند. حنفيان در هنگام صاف بودن آسمان در تابستان، استحباب ‌گزاردن نماز عشا در اول وقت و در زمستان، استحباب تأخير آن تا گذشتن يك سوم شب را باور دارند.[137] حنبليان استحباب تأخير نماز عشا از اول وقت و در صورت ابري بودن آسمان، استحباب تعجيل در خواندن نماز عشا را پذيرفته‌اند.[138] پايان وقت اضطراري عشا به باور اندكي از اماميان[139] نيمه شب و به باور نزديك به همه آنان[140] و نيز فقيهان اهل سنت[141] طلوع فجر صادق است.

 

نماز صبح

 به باور تمامي فقيهان امامي[142] و اهل سنت[143] اول وقت نماز صبح، طلوع فجر صادق (سپيدي منتشر در آسمان به گونه عرضي) است و پايان وقت نماز صبح بر پايه نظر مشهور اماميان[144] و بيشتر فقيهان اهل سنت از جمله حنفيان[145] و شافعيان[146] و برخي حنبليان[147] به پشتوانه چندين حديث[148] طلوع خورشيد است. در برابر، شماري اندك از فقيهان امامي[149] و شماري از اهل سنت از جمله احمد بن حنبل و برخي مالكيان[150] طلوع خورشيد را پايان وقت اضطراري نماز صبح دانسته و پايان وقت اختياري را پيدايش سرخي پيش از طلوع يا اسفار صبح (هنگامي كه چهره افراد نمايان مي‌شود) شمرده‌اند.[151] وقت فضيلت نماز صبح به باور فقيهان امامي[152]، شافعي، مالكي و حنبلي[153] به پشتوانه روايات[154] هنگام تاريكي آسمان (تغليس) و پيش از اسفار صبح است. اما حنفيان به پشتوانه احاديثي ديگر[155] به تأخير انداختن نماز صبح را تا هنگام روشني آسمان (آخر وقت) مستحب دانسته‌اند.[156] البته به باور آن‌ها، نماز خواندن در تاريكي (تغليس) براي زن و مرد حج‌‌گزار در مزدلفه از نماز خواندن در روشني آسمان برتر است.[157]

 

اوقات نوافل

نوافل جمع نفل[158] و نافله[159] به معناي غنيمت، عطيّه و زائد بر فريضه[160] است كه به نمازهاي مستحب گفته مي‌شود.[161] به باور مشهور فقيهان امامي، به پشتوانه احاديث[162]، نوافل نمازهاي روزانه عبارتند از: دو ركعت پيش از نماز صبح، هشت ركعت پيش از نماز ظهر، هشت ركعت پيش از نماز عصر، چهار ركعت پس از نماز مغرب، دو ركعت نشسته در پي عشا و يازده ركعت نماز شب.[163] فقيهان شافعي[164] و حنبلي[165] به پشتوانه روايتي[166] شمار نوافل را ده ركعت شمرده‌اند: دو ركعت پيش از نمازهاي صبح و ظهر و دو ركعت در پي نمازهاي عصر، مغرب و عشا. حنفيان نافله ظهر را به پشتوانه حديثي[167]، چهار ركعت و شمار مجموع نوافل را 12 ركعت ياد كرده‌اند.[168] مالكيان تعداد اين نمازها را معين ندانسته و بر هر چه بيشتر خواندن نماز نافله پيش و پس از نمازهاي ظهر و مغرب تأكيد كرده‌اند.[169]

 

به باور مشهور فقيهان امامي‌، ‌به پشتوانه احاديث[170]‌ ‌وقت نافله ظهر ‌كه پيش از نماز ظهر خوانده مي‌شود، ‌از زوال خورشيد تا زماني است كه طول سايه شاخص به دو هفتم خود يا يك ذراع برسد.[171] به باور شماري ديگر، وقت نافله ظهر تا هنگامي است كه طول سايه شاخص به اندازه خود آن شود.[172] به باور اين‌ها، مقصود از ذراع در حديث‌ها، مثل است.[173] در روايتي، ذراع اين گونه تفسير شده است.[174] به باور ديگر فقيهان امامي، وقت نافله ظهر مانند وقت نماز ظهر است، جز آن‌كه نافله ظهر پيش از نماز ظهر خوانده مي‌شود.[175] به باور فقيهان اهل سنت، نافله ظهر دو بخش دارد. بخشي از آن پيش از نماز ظهر و بخش ديگر پس از آن خوانده مي‌شود.[176] پشتوانه آن‌ها حديث‌هاي ام حبيبه[177] و عايشه[178] است. به باور فقيهان اهل سنت، آغاز وقت همه نوافلي كه پيش از نماز واجب خوانده مي‌شوند، همان آغاز وقت نماز واجب است.[179] اما درباره پايان وقت نوافل اختلاف نظر وجود دارد.[180] وقت نوافلي كه پس از نماز واجب خوانده مي‌شود، به باور همه فقيهان اهل سنت، تا پايان وقت فريضه ادامه دارد.[181]

 

زمان نافله عصر ‌كه پيش از نماز عصر خوانده مي‌شود، ‌به باور مشهور اماميان، ‌به پشتوانه احاديث[182] از زوال خورشيد تا زماني است كه طول سايه شاخص به مقدار چهار هفتم آن (دو ذراع) برسد.[183] به باور برخي ديگر، وقت آن تا زماني است كه طول سايه هر چيز دو برابر آن شود.[184] پشتوانه آن‌ها اين است كه مقصود از ذراع در روايت‌ها «مثل» است. آنان به شواهدي روايي[185] نيز استناد جسته‌اند.[186] اندكي از اماميان بر آنند كه وقت نافله عصر تا غروب خورشيد ادامه دارد، جز آن‌كه بايد پيش از نماز عصر خوانده شود.[187] همه فقيهان اهل سنت به پشتوانه روايتي[188] هنگام چهار ركعت نافله عصر را پيش از ‌گزاردن نماز عصر دانسته‌اند.[189]

 

آغاز وقت نافله مغرب به باور فقيهان امامي[190] و اهل سنت[191] در پي نماز مغرب است. به باور مشهور اماميان، پايان وقت نافله مغرب از ميان رفتن شفق (حمرة مغربيه) است[192]؛ زيرا در پي از ميان رفتن سرخي شفق، وقت فضيلت نماز عشا آغاز مي‌شود و انجام دادن مستحب در وقت واجب بر پايه روايات[193] صحيح نيست.[194] اما همه فقيهان اهل سنت[195] و برخي فقيهان امامي[196] پايان وقت نافله مغرب را پايان وقت اختياري نماز مغرب دانسته‌اند.

 

به باور فقيهان امامي[197] و اهل سنت[198] وقت نافله عشا در پي نماز عشا آغاز مي‌شود و تا پايان وقت نماز عشا ادامه دارد؛ زيرا تعبير «بعد از نماز» در روايات[199] تا آخر وقت عشا را در بر مي‌گيرد.[200] البته برخي فقيهان گفته‌اند كه فاصله انداختن ميان فريضه و نافله صحيح نيست و نمي‌توان نماز عشا را در آغاز وقت و نافلة آن را در آخر وقت به جا آورد.[201] پشتوانه فقيهان اهل سنت نيز روايات است.[202]

 

به باور همه فقيهان امامي، اگر نافله صبح متصل به نماز شب به جا آورده شود، خواندن آن در پي نماز شب صحيح است؛ هر چند هنوز طلوع فجر رخ نداده باشد [203]؛ زيرا چندين حديث[204] بر جواز آن دلالت دارند. اما اگر نافله صبح متصل به نماز شب اقامه نشود، به باور بيشتر فقيهان نمي‌توان آن را پيش از طلوع فجر به جا آورد.[205] البته برخي فقيهان اين كار را جايز شمرده‌اند.[206] پايان وقت نافله صبح به باور مشهور فقيهان امامي، به پشتوانه احاديث[207] آشكار شدن سرخي از سمت مشرق (حمره مشرقيه) است.[208] اما شماري ديگر به پشتوانه رواياتي[209] بر آنند كه وقت نافله صبح تا پايان وقت نماز صبح ادامه دارد.[210] فقيهان اهل سنت هنگام نافله صبح را در پي طلوع فجر و پيش از ‌گزاردن نماز صبح مي‌دانند.[211] شماري از آنان، ‌به پشتوانه احاديث[212] ‌تصريح كرده اند كه نافله صبح از ديگر نوافل مهم‌تر و برتر است.[213]

 

وقت نافله شب به باور فقيهان امامي از نيمه شب تا طلوع فجر صادق است.[214] شماري از آنان وقت نماز شب را محدود به يك سوم پاياني شب دانسته‌اند.[215] به باور مشهور فقيهان، اين هنگام بر‌ترين زمان ‌گزاردن نماز شب است.[216] به باور همه فقيهان امامي، نماز شب هر چه به طلوع فجر نزديك‌تر باشد، فضيلتي بيشتر دارد.[217] به باور فقيهان اهل سنت، وقت نماز شب در پي نماز عشا تا طلوع فجر است.[218] پشتوانه آنان برخي روايات است.[219] شماري از آنان بر آنند كه اگر نماز شب پس از نيمه شب خوانده شود، برتر است.[220]

 

فقيهان امامي[221] و اهل سنت[222] جز مالكيان باور دارند كه خواندن نماز نافله جز نمازهاي داراي سبب ويژه، مانند نماز تحيت مسجد يا نماز ميت، در اين اوقات مكروه است: هنگام طلوع خورشيد، زوال آفتاب، غروب خورشيد، در پي نماز صبح تا طلوع خورشيد و در پي نماز عصر تا غروب خورشيد. البته اماميان و شافعيان نماز خواندن در زمان زوال روز جمعه را مكروه نمي‌شمرند.[223]

 

مالكيان بر آنند كه خواندن نمازهاي مستحب در زمان طلوع خورشيد، غروب خورشيد و خطبه نماز جمعه حرام و در پي فجر صادق تا طلوع خورشيد و پس از ‌گزاردن نماز عصر تا غروب خورشيد مكروه است.[224] پشتوانه همه فقيهان در اين سخنان، روايات است.[225]

 

احكام اوقات نماز

1. به باور همه فقيهان امامي[226] و اهل سنت[227] به پشتوانه احاديث[228] نمازهاي واجب روزانه بايد در اوقات ويژه خود به جا آورده شوند و اگر عمداً پيش از وقت ادا گردند، مجزي نيستند و بايد ديگر بار خوانده شوند. بر اين اساس، دانستن دخول اوقات نماز از شرايط وجوب و صحت نماز[229] و يافتن اين دانش يا اطمينان، از باب مقدمه واجب، واجب است.[230] گفتني است در منابع فقهي، با ترتيبي ويژه، راه‌هايي براي دانش يافتن يا اطمينان به فرارسيدن وقت نماز ياد شده است؛ از جمله: رؤيت در آسمان صاف، اذانِ خواندن اذان گوي درخور اعتماد و آگاه به اوقات نماز[231]، صداي خروس، و ... .[232]

 

2. به باور مشهور فقيهان امامي، به پشتوانه روايات[233] هر گاه كسي به گمان فرارسيدن وقت نماز، پيش از وقت آغاز به نماز كند و در حال خواندن نماز، وقت آن فرارسد، نمازش صحيح است و نياز به تكرار ندارد.[234] در اين ميان، سيد مرتضي به مجزي نبودن نماز و لزوم تكرار آن باور دارد.[235] در صورت سهو، فراموشي و جهل در اين مسئله، برخي قائل به مجزي بودن و برخي قائل به مجزي نبودن نماز شده‌اند.[236] اهل سنت باور دارند اگر كسي به گمان فرارسيدن وقت نماز، پيش از وقت، نماز را آغاز كند و در حال خواندن نماز، وقت نماز فرارسد، نمازش باطل است.[237] استدلال آنان در مسئله آن است كه فرارسيدن وقت نماز شرط صحت آن است و كوتاهي در آگاهي از وقت نماز جايز نيست.[238]

 

3. به باور همه فقيهان امامي[239] و اهل سنت[240] به پشتوانه احاديث[241] اگر هر يك از نمازهاي واجب روزانه پس از وقت خوانده شود، با دانستن گذشتن وقت نماز، بايد قضاي آن به جا آورده شود.

 

4. به باور فقيهان امامي[242] و شافعي[243] خواندن همه نماز‌هاي واجب روزانه، در حالت عادي، در اول وقت مستحب است.

 

5. در منابع فقهي، تأخير نماز در پاره‌اي موارد مستحب شمرده شده است؛ از جمله: الف) تأخير نماز از آغاز وقت به پايان وقت آن براي معذوران، مانند كسي كه در آغاز وقت مكلف است با تيمم نماز ‌گزارد يا زن مستحاضه يا كسي كه نماز قضا بر عهده ‌دارد كه مستحب است اول نماز قضا را به جا آورد يا آن‌كه طلبكار از او طلبش را خواسته و او توانايي پرداخت را دارد.[244]

 

برخي فقيهان تأخير نماز را در اين موارد واجب شمرده‌اند.[245] ب) تأخير در برخي شرايط ويژه مانند به ‌جا آوردن نماز نافله، اقامه جماعت، افزايش شمار افراد در جماعت، و رفع نياز به تخلي[246] كه پشتوانه آن، احاديث[247] است.

 

6. بر پايه نظر فقيهان امامي، در پي هم خواندن نماز ظهر و عصر و همچنين مغرب و عشا بدون عذر صحيح است. پشتوانه آنان، افزون بر اثبات وقت مشترك ميان اين نمازها، حديث‌هاي فراوان از سيره پيامبر از طريق شيعه[248] و اهل سنت[249] است. اما بيشتر فقيهان اهل سنت به پشتوانه نبودِ وقت مشترك ميان اين نمازها، اين كار را بدون عذر صحيح ندانسته‌اند. تنها مالكيان در فرض به تأخير افتادن نماز ظهر تا آخر وقت، اين كار را صحيح مي‌دانند؛ زيرا آخر وقت نماز ظهر و اوّل وقت نماز عصر مشترك است.

 

7. به باور همه فقيهان امامي[250] و اهل سنت[251]جز حنفيان، كسي كه يك ركعت از نماز را در وقت معين آن ادا كند، نماز او صحيح و از نوع اداء است. اماميان و اهل سنت در اين زمينه به حديث‌هاي معتبر[252] استناد كرده‌اند. اما حنفيان بر آنند كه نماز بايد كاملا در وقت خوانده شود تا نماز اداء تلقي گردد، مگر درباره نماز عصر كه اگر بخشي از آن بيرون از وقت باشد، نماز صحيح خواهد بود.[253]

 

8. به باور مشهور فقيهان اهل سنت[254] و برخي فقيهان امامي[255]، با توجه به احاديث[256] اوقات نماز در مناطق قطبي يا نزديك به قطب كه طول شبانه روز در آن‌جا از چند روز تا شش ماه است، بر پايه نزديك‌‌ترين منطقه به آن‌جا ‌كه شب و روز متعارف دارد، ‌سنجيده مي‌شود. برخي فقيهان امامي به پشتوانه احاديث[257] به وجوب هجرت از مناطق قطبي به ديگر مناطق در صورت امكان باور دارند[258] و شماري ديگر ملاك تعيين وقت در مناطق قطبي را اوقات نمازِ مناطق متعارف و عادي مي‌دانند.[259] برخي گفته‌اند كه در طول مدت روز طولانيِ مناطق قطبي، ملاك اوقات نماز، حركت خورشيد از شرق به غرب و از غرب به شرق است و در طول مدت شبِ طولانيِ اين مناطق، تاريكي كامل، شب؛ و تاريكي‌ همراه نور اندك، ‌روز به شمار مي‌رود؛ همچنان‌كه ساكنان اين مناطق تلاش روزانه و خواب خود را با گردش خورشيد تنظيم مي‌كنند.[260]

 

منابع

ارشاد الاذهان: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش الحسون، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ الاستبصار: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛ اضواء البيان: محمد امين الشنقيطي (م.1393ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ الاقتصاد الهادي: الطوسي (م.460ق.)، تهران، مكتبة جامع چهل ستون، 1400ق؛ الاقناع: الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الف مسألة في بلاد الغرب: سيد صادق حسيني شيرازي، به كوشش جلال عبدالرزاق، بيروت، دار العلوم، 1428ق؛ الام: الشافعي (م.204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البحر الرائق: ابونجيم المصري (م.970ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ بحوث فقهية هامه: ناصر مكارم شيرازي، قم، مدرسه امام علي بن ابي طالب، 1422ق؛ بداية المجتهد: ابن رشد القرطبي (م.595ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ بدائع الصنائع: علاء الدين الكاساني (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق؛ بلغة السالك: احمد الصاوي، به كوشش محمد عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تحرير الاحكام الشرعيه: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسة الامام الصادق عليه‌السلام، 1420ق؛ تحرير الوسيله: امام خميني قدس‌سره (م.1368ش.)، نجف، دار الكتب العلميه، 1390ق؛ تحفة الفقهاء: علاء الدين السمرقندي (م.535/539ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1414ق؛ تعاليق مبسوطه: محمد اسحق فياض، قم، محلاتي؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير قمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، اعلمي، 1412ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ توضيح المسائل: محمد تقي بهجت (م.1430ق.)، قم، شفق، 1428ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار التعارف، 1412ق؛ الثمر الداني: الآبي الازهري (م.1330ق.)، بيروت، مكتبة الثقافه؛ جامع المقاصد: الكركي (م.940ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1411ق؛ الجامع للشرائع: يحيي بن سعيد الحلي (م.690ق.)، به كوشش گروهي از فضلا، قم، سيد الشهداء، 1405ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ حاشية الارشاد: الشهيد الثاني (م.966ق.)، به كوشش مختاري، قم، دفتر تبليغات، 1414ق؛ حاشية الدسوقي: الدسوقي (م.1230ق.)، احياء الكتب العربيه؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ حواشي الشرواني و العبادي: الشرواني (م.1301ق.) و العبادي (م.994ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الخرائج و الجرائح: الراوندي (م.573ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدي؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ الدر المختار: الحصكفي (م.1088ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، بيروت، دار الاضواء، 1411ق؛ ذخيرة المعاد: محمد باقر السبزواري (م.1090ق.)، آل البيت عليهم‌السلام؛ ذكري: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، آل البيت:، 1419ق؛ رسالة ابن ابي زيد: القيرواني (م.389ق.)، بيروت، المكتبة الثقافيه؛ الرسائل التسع: المحقق الحلي (م.676ق.)، به كوشش استادي، قم، مكتبة النجفي، 1413ق؛ الرسائل العشر: ابن فهد الحلي (م.841ق.)، به كوشش رجايي، قم، مكتبة النجفي، 1409ق؛ رسائل المرتضي: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حسيني و رجايي، قم، دار القرآن، 1405ق؛ الروضة البهية في شرح اللمعه: الشهيد الثاني (م.965ق.)، به كوشش كلانتر، قم، مكتبة الداوري، 1410ق؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ سلسلة المسائل الفقهيه: جعفر سبحاني، قم؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابي داود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش محمد عبدالعزيز، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ سنن الدارقطني: الدارقطني (م.385ق.)، به كوشش مجدي الشوري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ سنن الدارمي: الدارمي (م.255ق.)، احياء السنة النبويه؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛ شرائع الاسلام: المحقق الحلي (م.676ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازي، تهران، استقلال، 1409ق؛ الشرح الكبير: ابوالبركات (م.1201ق.)، مصر، دار احياء الكتب العربيه؛ الشرح الكبير: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ شرح حدود ابن عرفه: محمد بن قاسم الانصاري (م.894ق.)، المكتبة العلميه، 1350ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، به كوشش بن ‏باز، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ العروة الوثقي مع التعليقات: سيد محمد كاظم طباطبايي يزدي (م.1337ق.)، قم، 1428ق؛ العروة الوثقي: سيد محمد كاظم يزدي (م.1337ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1420ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش مخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ غنية النزوع: ابن زهرة الحلبي (م.585ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسه امام صادق عليه‌السلام، 1417ق؛ فتاوي اللجنة الدائمه: احمد بن عبدالرزاق الدويش، رياض، رئاسة ادارة البحوث العلمية و الافتاء؛ فتح العزيز: عبدالكريم بن محمد الرافعي (م.623ق.)، دار الفكر؛ فتح الوهاب: زكريا بن محمد الانصاري (م.936ق.)، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ فقه الرضا عليه‌السلام: علي بن بابويه (م.329ق.)، مشهد، المؤتمر العالمي للامام الرضا عليه‌السلام، 1406ق؛ فقه القرآن: الراوندي (م.573ق.)، به كوشش الحسيني، قم، مكتبة النجفي، 1405ق؛ قواعد الاحكام: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1413ق؛ كتاب الصلاة: تقرير بحث الخوئي (م.1413ق.)، ميرزا علي تبريزي، قم، دار الهادي، 1410ق؛ الكافي في فقه اهل المدينه: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش الموريتاني، الرياض، مكتبة الرياض الحديثه، 1400ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، به كوشش القاضي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1407ق؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ كشف اللثام: الفاضل الهندي (م.1137ق.)، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ كنز العرفان في فقه القرآن: الفاضل المقداد (م.826ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، مرتضوي، 1373ش؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش الحسيني، بيروت، الوفاء، 1403ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش عراقي و ديگران، قم، انتشارات اسلامي، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحاسن: ابن خالد البرقي (م.274ق.)، به كوشش حسيني، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1326ش؛ مختصر المزني: المزني (م.263ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ مختصر خليل: محمد بن يوسف (م.897ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ مختلف الشيعه: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش مركز الابحاث و الدراسات، قم، دفتر تبليغات، 1416ق؛ مدارك الاحكام: سيد محمد بن علي الموسوي العاملي (م.1009ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1410ق؛ مسالك الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام: الشهيد الثاني (م.965ق.)، قم، معارف اسلامي، 1416ق؛ المسائل المستحدثه: محمد صادق روحاني قمي، قم، حوزه علميه، 1391ق؛ مسائل الناصريات: السيد المرتضي (م.436ق.)، تهران، رابطة الثقافة و العلاقات الاسلاميه، 1417ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مستند الشيعه: احمد النراقي (م.1245ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1415ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ المعتبر: المحقق الحلي (م.676ق.)، مؤسسه سيد الشهداء، 1363ش؛ المعجم الاوسط: الطبراني (م.360ق.)، قاهره، دار الحرمين، 1415ق؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ مفاتيح الشرائع: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، قم، مكتبة النجفي؛ مفتاح الكرامه: سيد محمد جواد العاملي (م.1226ق.)، به كوشش مرواريد، بيروت، فقه الشيعه، 1418ق؛ المقنعه: المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ منتهي المطلب: العلامة الحلي (م.726ق.)، مشهد، آستان قدس رضوي، 1412ق؛ منهاج الصالحين (فتوي: معاملات): سيد علي السيستاني، قم، ستاره، 1416ق؛ مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ موسوعة الامام الخوئي (م.1413ق.): قم، احياء آثار الخوئي؛ الموطّأ: مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛ المهذب البارع: ابن فهد الحلّي (م.841ق.)، به كوشش العراقي، قم، النشر الاسلامي، 1407 ـ 1413ق؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م.481ق.)، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛ نهاية التقرير: الفاضل اللنكراني، تقرير بحث البروجردي؛ النهايه: الطوسي (م.460ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1400ق؛ نيل الاوطار: الشوكاني (م.1255ق.)، بيروت، دار الجيل، 1973م؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1412ق؛ الهدايه: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي عليه‌السلام، 1418ق.

 

سيد حسين حسيني

 

 
[1]. فقه القرآن، راوندي، ج1، ص78.

[2]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص196؛ التهذيب، ج2، ص241؛ السنن الكبري، ج1، ص358.

[3]. المعجم الكبير، ج2، ص308-309؛ فقه القرآن، ج1، ص84-85؛ كنز العرفان، ج1، ص76.

[4]. دعائم الاسلام، ج1، ص132؛ السنن الكبري، ج1، ص359؛ فقه القرآن، ج1، ص84.

[5]. تحفة الفقهاء، ج1، ص95؛ منتهي المطلب، ج4، ص9؛ مغني المحتاج، ج1، ص121.

[6]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص210؛ الكافي، ج3، ص264.

[7]. المحاسن، ج1، ص44؛ دعائم الاسلام، ج1، ص133.

[8]. التهذيب، ج2، ص40؛ السنن الكبري، ج1، ص435-436؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص338.

[9]. التهذيب، ج2، ص40-41.

[10]. تفسير قمي، ج2، ص444؛ نك: اضواء البيان، ج9، ص116.

[11]. تاريخ طبري، ج4، ص334؛ الكامل، ج4، ص70؛ بحار الانوار، ج45، ص21.

[12]. المبسوط، طوسي، ج1، ص72؛ فتح العزيز، ج3، ص3؛ حاشية الدسوقي، ج1، ص176.

[13]. مختصر خليل، ص18؛ الشرح الكبير، ابوالبركات، ج1، ص184.

[14]. مختصر المزني، ص11؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص72؛ فتح العزيز، ج3، ص4، 64.

[15]. شرح حدود، ابن عرفه، ج1، ص51.

[16]. شرح حدود، ابن عرفه، ج1، ص54.

[17]. الكافي، ج3، ص271.

[18]. نك: فقه الرضا، ص100؛ مواهب الجليل، ج2، ص11؛ مغني المحتاج، ج1، ص121.

[19]. المقنعه، ص92؛ مختلف الشيعه، ج2، ص6؛ العروة الوثقي، ج2، ص248.

[20]. المغني، ج1، ص378؛ بدائع الصنائع، ج1، ص122؛ بداية المجتهد، ج1، ص79.

[21]. المقنعه، ص92؛ مغني المحتاج، ج1، ص121؛ كشاف القناع، ج1، ص294.

[22]. العين، ج5، ص329؛ معجم مقاييس اللغه، ج2، ص297، «دلك».

[23]. الكافي، ج3، ص271؛ الاستبصار، ج1، ص246-247؛ السنن الكبري، ج1، ص365.

[24]. مجمع البيان، ج6، ص281؛ تفسير قرطبي، ج10، ص303؛ المجموع، ج3، ص25.

[25]. مسائل الناصريات، ص189؛ غنية النزوع، ص69؛ المعتبر، ج2، ص30.

[26]. غنية النزوع، ص70؛ موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص90.

[27]. غنية النزوع، ص70؛ مختلف الشيعه، ج2، ص12.

[28]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص216؛ التهذيب، ج2، ص19؛ الاستبصار، ج1، ص260.

[29]. المعتبر، ج2، ص51؛ ذكري، ج2، ص340؛ الروضة البهيه، ج1، ص485.

[30]. المبسوط، طوسي، ج1، ص74؛ العروة الوثقي، ج2، ص248.

[31]. المقنعه، ص93؛ النهايه، ص59.

[32]. المقنعه، ص94؛ الخلاف، ج1، ص271.

[33]. كشاف القناع، ج1، ص296؛ المغني، ج1، ص382؛ الشرح الكبير، ابن قدامه، ج1، ص430.

[34]. مختصر المزني، ص11؛ المجموع، ج3، ص21؛ مغني المحتاج، ج1، ص121.

[35]. مواهب الجليل، ج2، ص13؛ بداية المجتهد، ج1، ص79؛ رساله ابن ابي زيد، ص91.

[36]. المبسوط، طوسي، ج1، ص72.

[37]. المبسوط، طوسي، ج1، ص72؛ بداية المجتهد، ج1، ص84؛ المجموع، ج3، ص24.

[38]. سنن ابي داود، ج1، ص97؛ سنن الترمذي، ج1، ص100؛ السنن الكبري، ج1، ص364.

[39]. مسند احمد، ج2، ص121؛ صحيح البخاري، ج1، ص139؛ سنن الترمذي، ج4، ص230.

[40]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص143؛ بدائع الصنائع، ج1، ص122-123.

[41]. بداية المجتهد، ج1، ص84.

[42]. الكافي، ج3، ص276؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص216؛ الاستبصار، ج1، ص246.

[43]. المبسوط، طوسي، ج1، ص72؛ السرائر، ج1، ص200؛ نهاية التقرير، ج1، ص86.

[44]. تذكرة الفقهاء، ج2، ص302؛ الروضة البهيه، ج1، ص484.

[45]. الشرح الكبير، ابوالبركات، ج1، ص180.

[46]. الام، ج1، ص91؛ المغني، ج1، ص397-398؛ كشاف القناع، ج1، ص296.

[47]. تحفة الفقهاء، ج1، ص102-103؛ بدائع الصنائع، ج1، ص125.

[48]. صحيح مسلم، ج1، ص430، 446؛ مسند احمد، ج2، ص238.

[49]. المبسوط، طوسي، ج1، ص72؛ شرائع الاسلام، ج1، ص47؛ الروضة البهيه، ج1، ص484.

[50]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص216؛ التهذيب، ج2، ص19؛ الاستبصار، ج1، ص246.

[51]. رسالة ابن ابي زيد، ص91؛ مواهب الجليل، ج2، ص19.

[52]. المجموع، ج3، ص21، 25؛ كشاف القناع، ج1، ص298.

[53]. سنن ابي داود، ج1، ص97؛ سنن ترمذي، ج1، ص100؛ السنن الكبري، ج1، ص364.

[54]. مسند احمد، ج2، ص333.

[55]. تحفة الفقهاء، ج1، ص100؛ بداية المجتهد، ج1، ص79.

[56]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص216؛ الاستبصار، ج1، ص246؛ التهذيب، ج2، ص19.

[57]. غنية النزوع، ص69؛ تذكرة الفقهاء، ج2، ص308؛ كتاب الصلاة، خويي، ج1، ص126-127.

[58]. غنية النزوع، ص70؛ تذكرة الفقهاء، ج2، ص307-308.

[59]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص144؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص101؛ بدائع الصنائع، ج1، ص123.

[60]. فتح العزيز، ج3، ص17؛ المجموع، ج3، ص25؛ مغني المحتاج، ج1، ص122.

[61]. رساله ابن ابي زيد، ص91؛ الثمر الداني، ص91.

[62]. المبسوط، طوسي، ج1، ص72؛ الخلاف، ج1، ص259؛ الحدائق، ج6، ص90.

[63]. سنن ابي داود، ج1، ص97-98؛ التهذيب، ج2، ص20.

[64]. صحيح مسلم، ج1، ص426؛ سنن ابي داود، ج1، ص99.

[65]. المغني، ج1، ص385؛ مواهب الجليل، ج2، ص19؛ الشرح الكبير، ابوالبركات، ج1، ص177.

[66]. سنن ابي داود، ج1، ص97؛ سنن الترمذي، ج1، ص100؛ السنن الكبري، ج1، ص364.

[67]. المجموع، ج3، ص25؛ الكافي في الفقه، ص137؛كشاف القناع، ج1، ص298.

[68]. الاستبصار، ج1، ص261؛ التهذيب، ج2، ص25.

[69]. المعتبر، ج2، ص30؛ منتهي المطلب، ج4، ص54-55.

[70]. المعتبر، ج2، ص32-33؛ مسالك الافهام، ج1، ص142؛ الروضة البهيه، ج1، ص484.

[71]. مسائل الناصريات، ص197؛ العروة الوثقي، ج2، ص251.

[72]. تحرير الوسيله، ج1، ص138.

[73]. نك: الكافي، ج3، ص277؛ التهذيب، ج2، ص24؛ الاستبصار، ج1، ص258-260.

[74]. شرائع الاسلام، ج1، ص47-48؛ الرسائل العشر، ص149؛ مسالك الافهام، ج1، ص141-142.

.[75] نك: مسالك الافهام، ج1، ص141؛ مفتاح الكرامه، ج5، ص74.

[76]. سنن الدارقطني، ج1، ص262؛ المعجم الاوسط، ج8، ص149-150.

[77]. المغني، ج1، ص397-398، 402؛ المجموع، ج3، ص27.

[78]. تحفة الفقهاء، ج1، ص102-103.

[79]. الكافي، ج3، ص278-279؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص216، 218؛ الاستبصار، ج1، ص262-264.

[80]. الخلاف، ج1، ص262؛ ذكري، ج2، ص340.

[81]. المقنعه، ص93؛ المعتبر، ج2، ص40؛ منتهي المطلب، ج4، ص63.

[82]. ذخيرة المعاد، ج2، ص208؛ توضيح المسائل، ص124.

[83]. سنن الترمذي، ج1، ص100؛ سنن النسائي، ج1، ص250، 258؛ المستدرك، ج1، ص194.

[84]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص144؛ المغني، ج1، ص390؛ المجموع، ج3، ص28.

[85]. قواعد الاحكام، ج1، ص437؛ المهذب البارع، ج1، ص299؛ مفتاح الكرامه، ج5، ص86.

[86]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص62؛ كشاف القناع، ج1، ص299-300؛ المجموع، ج8، ص133.

[87]. صحيح مسلم، ج2، ص933؛ سنن ابي داود، ج1، ص431-432؛ الكافي، ج4، ص468.

[88]. النهايه، ص594؛ السرائر، ج3، ص136؛ الجامع للشرائع، ص393.

[89]. مواهب الجليل، ج3، ص308-309؛ البحر الرائق، ج1، ص441؛ نيل الاوطار، ج1، ص407.

[90]. صحيح البخاري، ج1، ص164؛ المحاسن، ج2، ص423؛ التهذيب، ج2، ص265.

[91]. تذكرة الفقهاء، ج2، ص311؛ مجمع الفائده، ج2، ص20؛ جامع المقاصد، ج2، ص19.

[92]. العروة الوثقي، ج2، ص249.

[93]. مختلف الشيعه، ج2، ص21.

[94]. التهذيب، ج2، ص28، 270؛ الاستبصار، ج1، ص261، 288.

[95]. المبسوط، طوسي، ج1، ص74-75؛ الكافي في الفقه، ص137.

[96]. المقنعه، ص93-95.

[97]. الكافي، ج3، ص280؛ وسائل الشيعه، ج4، ص187-188.

[98]. موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص116.

[99]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص144؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص101؛ بدائع الصنائع، ج1، ص123.

[100]. المغني، ج1، ص390؛ الشرح الكبير، ابن قدامه، ج1، ص438؛ كشاف القناع، ج1، ص300.

[101]. المجموع، ج3، ص29-34؛ فتح الوهاب، ج1، ص55؛ الاقناع، ج1، ص100.

[102]. مواهب الجليل، ج2، ص24-29.

[103]. حاشية الدسوقي، ج1، ص178؛ الثمر الداني، ص93.

[104]. الاقناع، ج1، ص100.

[105]. سنن ابي داود، ج1، ص97؛ سنن الترمذي، ج1، ص100؛ السنن الكبري، ج1، ص364.

[106]. صحيح مسلم، ج1، ص426.

[107]. صحيح مسلم، ج1، ص424؛ الموطّأ، ج1، ص10.

[108]. مختصر المزني، ص11؛ مختصر خليل، ص17؛ اضواء البيان، ج1، ص300-301.

[109]. تذكرة الفقهاء، ج2، ص311؛ جامع المقاصد، ج2، ص17.

[110]. فتح العزيز، ج3، ص20؛ المجموع، ج3، ص34.

[111]. صحيح البخاري، ج1، ص140؛ التهذيب، ج2، ص40؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص338.

[112]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص147-148؛ المغني، ج1، ص401-403؛ كشاف القناع، ج1، ص299-300.

[113]. المعتبر، ج2، ص42؛ شرائع الاسلام، ج1، ص47؛ الروضة البهيه، ج1، ص485.

[114]. الكافي، ج3، ص281-282؛ التهذيب، ج2، ص27-28.

[115]. الكافي، ج3، ص280-281.

[116]. المقنعه، ص93؛ النهايه، ص59؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص75.

[117]. تذكرة الفقهاء، ج2، ص313؛ موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص122.

[118]. المهذب البارع، ج1، ص299؛ مدارك الاحكام، ج3، ص113.

[119]. سنن الترمذي، ج1، ص100؛ السنن الكبري، ج1، ص364؛ صحيح مسلم، ج1، ص426.

[120]. المجموع، ج3، ص38؛ بدائع الصنائع، ج1، ص124.

[121]. فتح العزيز، ج3، ص27؛ المغني، ج1، ص392؛ الثمر الداني، ص93.

[122]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص145؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص102.

[123]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص144؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص101-102؛ بدائع الصنائع، ج1، ص124.

[124]. منتهي المطلب، ج4، ص82-84؛ غنية النزوع، ص69-70؛ مفتاح الكرامه، ج5، ص97.

[125]. بداية المجتهد، ج1، ص82.

[126]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص219؛ تفسير عياشي، ج2، ص308؛ موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص120-121.

[127]. صحيح البخاري، ج1، ص143؛ صحيح مسلم، ج2، ص104-105.

[128]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص219؛ التهذيب، ج2، ص30؛ الاستبصار، ج1، ص273.

[129]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص145؛ تحفة الفقهاء، ج1،ص102.

[130]. المقنعه، ص93؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص75.

[131]. المجموع، ج3، ص39؛ المغني، ج1، ص393؛ بداية المجتهد، ج1، ص82.

[132]. سنن ابي داود، ج1، ص97؛ سنن الترمذي، ج1، ص100؛ السنن الكبري، ج1، ص364.

[133]. المقنعه، ص94؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص77.

[134]. المجموع، ج3، ص40.

[135]. الثمر الداني، ص94-95.

[136]. التهذيب، ج2، ص40؛ السنن الكبري، ج1، ص435-436، 449.

[137]. تحفة الفقهاء، ج1، ص102-103؛ بدائع الصنائع، ج1، ص126.

[138]. المغني، ج1، ص401-403.

[139]. المبسوط، طوسي، ج1، ص75.

[140]. العروة الوثقي، ج2، ص49؛ موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص132.

[141]. فتح العزيز، ج3، ص27؛ مختصر خليل، ص17؛ الشرح الكبير، ابن قدامه، ج1، ص440-441.

[142]. المقنعه، ص94؛ مفتاح الكرامه، ج5، ص101؛ الروضة البهيه، ج1، ص486.

[143]. البحر الرائق، ج1، ص424؛ المجموع، ج3، ص43؛ المغني، ج1، ص395.

[144]. تذكرة الفقهاء، ج2، ص316؛ السرائر، ج1، ص195؛ مفتاح الكرامه، ج5، ص103.

[145]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص141؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص99؛ بدائع الصنائع، ج1، ص122.

[146]. فتح العزيز، ج3، ص34؛ المجموع، ج3، ص43؛ اعانة الطالبين، ج1، ص139.

[147]. الشرح الكبير، ابن قدامه، ج1، ص442؛ كشاف القناع، ج1، ص303.

[148]. صحيح مسلم، ج1، ص426؛ التهذيب، ج2، ص36؛ الاستبصار، ج1، ص275.

[149]. المبسوط، طوسي، ج1، ص75؛ الخلاف، ج1، ص267.

[150]. المغني، ج1، ص395؛ بداية المجتهد، ج1، ص82؛ الثمر الداني، ص88.

[151]. بداية المجتهد، ج1، ص82-83؛ حاشية الدسوقي، ج1، ص179؛ الشرح الكبير، ابوالبركات، ج1، ص179.

[152]. شرائع الاسلام، ج1، ص48؛ تذكرة الفقهاء، ج2، ص316؛ مجمع الفائده، ج2، ص25.

[153]. المجموع، ج3، ص51-54؛ المغني، ج1، ص405؛ بداية المجتهد، ج1، ص82-83.

[154]. صحيح البخاري، ج1، ص210؛ صحيح مسلم، ج1، ص445؛ التهذيب، ج2، ص37.

[155]. سنن الترمذي، ج1، ص103؛ سنن النسائي، ج1، ص272.

[156]. بدائع الصنائع، ج1، ص124؛ المبسوط، سرخسي، ج1، ص145.

[157]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص19؛ بدائع الصنائع، ج1، ص124.

[158]. التحقيق، ج12، ص209، «نفل».

[159]. لسان العرب، ج11، ص672؛ المصباح، ج2، ص619، ««نفل».

[160]. لسان العرب، ج11، ص671-672؛ مجمع البحرين، ج5، ص485، «نفل».

[161]. مواهب الجليل، ج2، ص369؛ الخلاف، ج1، ص525-527؛ نهاية الاحكام، ج2، ص89.

[162]. الاستبصار، ج1، ص218؛ التهذيب، ج2، ص8.

[163]. المقنعه، ص91-92؛ قواعد الاحكام، ج1، ص245-246؛ جواهر الكلام، ج7، ص14-15.

[164]. فتح العزيز، ج4، ص212-213؛ مغني المحتاج، ج1، ص220.

[165]. المغني، ج1، ص762؛ كشاف القناع، ج1، ص510-511.

[166]. صحيح البخاري، ج2، ص54؛ السنن الكبري، ج2، ص471.

[167]. سنن ابن ماجه، ج1، ص361؛ سنن الترمذي، ج1، ص259.

[168]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص156؛ بدائع الصنائع، ج1، ص284.

[169]. مواهب الجليل، ج2، ص369؛ حاشية الدسوقي، ج1، ص312-313.

[170]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص217-218؛ التهذيب، ج2، ص20؛ الاستبصار، ج1، ص250.

[171]. المعتبر، ج2، ص48؛ شرائع الاسلام، ج1، ص48؛ ارشاد الاذهان، ج1، ص242.

[172]. تذكرة الفقهاء، ج2، ص316-317؛ حاشية الارشاد، ص95.

[173]. المعتبر، ج2، ص48؛ نك: موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص240.

[174]. التهذيب، ج2، ص22.

[175]. المبسوط، طوسي، ج1، ص76؛ كشف اللثام، ج3، ص54-55؛ مستند الشيعه، ج4، ص55.

[176]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص156؛ المغني، ج1، ص765؛ المجموع، ج4، ص7.

[177]. سنن الترمذي، ج1، ص259؛ سنن ابي داود، ج1، ص286.

[178]. سنن الترمذي، ج1، ص259؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص361.

[179]. المجموع، ج4، ص11؛ كشاف القناع، ج1، ص512.

[180]. نك: المجموع، ج4، ص11.

[181]. المجموع، ج4، ص11؛ كشاف القناع، ج1، ص512.

[182]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص217؛ التهذيب، ج2، ص20؛ الاستبصار، ج1، ص250.

[183]. المعتبر، ج2، ص48؛ الروضة البهيه، ج1، ص487؛ شرائع الاسلام، ج1، ص48.

[184]. السرائر، ج1، ص199؛ جامع المقاصد، ج2، ص20.

[185]. التهذيب، ج2، ص22؛ الاستبصار، ج1، ص258.

[186]. المعتبر، ج2، ص48؛ موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص240.

[187]. مستند الشيعه، ج4، ص55.

[188]. سنن ابي داود، ج1، ص287؛ سنن الترمذي، ج1، ص270.

[189]. كشاف القناع، ج1، ص513؛ الدر المختار، ج2، ص13؛ مواهب الجليل، ج2، ص369، 371.

[190]. موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص247.

[191]. المغني، ج1، ص765؛ المجموع، ج4، ص7؛ الشرح الكبير، ابوالبركات، ج1، ص313.

[192]. النهايه، ص60؛ غنية النزوع، ص72؛ منتهي المطلب، ج4، ص96.

[193]. التهذيب، ج2، ص167؛ الاستبصار، ج1، ص252.

[194]. المعتبر، ج2، ص53؛ نك: موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص249.

[195]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص157؛ كشاف القناع، ج1، ص513؛ مواهب الجليل، ج2، ص371.

[196]. ذكري، ج2، ص367؛ مدارك الاحكام، ج3، ص74؛ كشف اللثام، ج3، ص57.

[197]. غنية النزوع، ص72؛ شرائع الاسلام، ج1، ص48؛ المعتبر، ج2، ص54.

[198]. المغني، ج1، ص765؛ المجموع، ج4، ص7؛ الدر المختار، ج2، ص13.

[199]. الكافي، ج3، ص443؛ التهذيب، ج2، ص4؛ الاستبصار، ج1، ص218.

[200]. موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص251.

[201]. جواهر الكلام، ج7، ص191.

[202]. سنن ابي داود، ج1، ص283؛ السنن الكبري، ج2، ص477.

[203]. النهايه، ص61؛ غنية النزوع، ص72؛ مدارك الاحكام، ج3، ص83.

[204]. التهذيب، ج2، ص133-134؛ الاستبصار، ج1، ص283.

[205]. موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص255.

[206]. وسائل الشيعه، ج4، ص263.

[207]. التهذيب، ج2، ص340.

[208]. المبسوط، طوسي، ج1، ص76؛ السرائر، ج1، ص195؛ جامع المقاصد، ج2، ص22.

[209]. وسائل الشيعه، ج4، ص266.

[210]. ذكري، ج2، ص379؛ مفاتيح الشرائع، ج1، ص93.

[211]. الدر المختار، ج2، ص14؛ الكافي، ابن عبدالبر، ج1، ص255؛ المجموع، ج4، ص7.

[212]. صحيح مسلم، ج1، ص501؛ مسند احمد، ج6، ص265.

[213]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص157؛ المغني، ج1، ص763.

[214]. المبسوط، طوسي، ج1، ص76؛ مختلف الشيعه، ج2، ص35؛ الروضة البهيه، ج1، ص492.

[215]. الهدايه، ص149.

[216]. مفتاح الكرامه، ج5، ص116.

[217]. الخلاف، ج1، ص533؛ شرائع الاسلام، ج1، ص48؛ تذكرة الفقهاء، ج2، ص318.

[218]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص150؛ حاشية الدسوقي، ج1، ص315؛ الاقناع، ج1، ص106.

[219]. مسند احمد، ج1، ص370؛ المستدرك، ج1، ص306؛ السنن الكبري، ج2، ص469.

[220]. المجموع، ج4، ص44.

[221]. الاقتصاد، ص256-257؛ المعتبر، ج2، ص60؛ الحدائق، ج6، ص303-304، 311.

[222]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص150-153؛ المغني، ج1، ص753؛ المجموع، ج4، ص164-165.

[223]. الاقتصاد، ص256-257؛ المعتبر، ج2، ص60؛ المجموع، ج4، ص164-165.

[224]. الموطّأ، ج1، ص219-221؛ مواهب الجليل، ج2، ص58، 60؛ الثمر الداني، ص146.

[225]. نك: سنن ابن ماجه، ج1، ص397؛ سنن النسائي، ج1، ص275-280؛ التهذيب، ج2، ص174.

[226]. النهايه، ص62؛ المهذب، ج1، ص72؛ الكافي في الفقه، ص138.

[227]. المغني، ج1، ص407؛ مواهب الجليل، ج2، ص43.

[228]. سنن ابن ماجه، ج1، ص219؛ سنن الترمذي، ج1، ص100-101؛ التهذيب، ج2، ص140.

[229]. كشاف القناع، ج1، ص293؛ مواهب الجليل، ج2، ص136؛ الاقناع، ج1، ص114.

[230]. المبسوط، طوسي، ج1، ص70؛ تحرير الاحكام، ج1، ص182؛ مواهب الجليل، ج2، ص42-43.

[231]. تحرير الاحكام، ج1، ص182-183؛ مواهب الجليل، ج2، ص16.

[232]. المجموع، ج3، ص74؛ ذكري، ج2، ص391.

[233]. الكافي، ج3، ص286؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص222؛ التهذيب، ج2، ص35.

[234]. النهايه، ص87؛ المهذب، ج1، ص72؛ الكافي في الفقه، ص138.

[235]. رسائل المرتضي، ج2، ص350؛ نك: السرائر، ج1، ص201.

[236]. نك: الكافي في الفقه، ص138؛ المهذب البارع، ج1، ص301-302.

[237]. المجموع، ج3، ص72-73؛ كشاف القناع، ج1، ص307؛ حاشية الدسوقي، ج1، ص318.

[238]. المجموع، ج3، ص72-73؛ مواهب الجليل، ج2، ص136.

[239]. المهذب، ج1، ص71؛ الكافي في الفقه، ص138؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص72-73.

[240]. بداية المجتهد، ج1، ص146؛ المجموع، ج3، ص68؛ كشاف القناع، ج1، ص308.

[241]. صحيح مسلم، ج1، ص477؛ الكافي، ج3، ص292-293؛ السنن الكبري، ج2، ص456.

[242]. المقنعه، ص94؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص77؛ الرسائل التسع، ص110.

[243]. مختصر المزني، ص13؛ فتح العزيز، ج3، ص45؛ حواشي الشرواني، ج1، ص430.

[244]. فتح العزيز، ج2، ص212-213؛ الشرح الكبير، ابن قدامه، ج2، ص83؛ المهذب البارع، ج1، ص299-300.

[245]. مختلف الشيعه، ج1، ص375؛ جامع المقاصد، ج2، ص27.

[246]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص148؛ المجموع، ج3، ص58-59؛ المهذب البارع، ج1، ص299-300.

[247]. سنن الدارمي، ج1، ص332.

[248]. الكافي، ج3، ص286؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص287؛ علل الشرايع، ج2، ص321.

[249]. صحيح مسلم، ج2، ص152؛ سنن الترمذي، ج1، ص121؛ مسند احمد، ج1، ص223، 251.

[250]. العروة الوثقي، ج2، ص262، موسوعة الامام الخوئي، ج11، ص232.

[251]. المغني، ج1، ص386؛ مواهب الجليل، ج2، ص44-45؛ فتح العزيز، ج3، ص41-42.

[252]. صحيح البخاري، ج1، ص145؛ صحيح مسلم، ج1، ص423؛ التهذيب، ج2، ص38.

[253]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص152.

[254]. حاشية رد المحتار، ج1، ص391-392؛ بلغة السالك، ج1، ص155؛ فتاوي اللجنة الدائمه، ج6، ص146-147.

[255]. منهاج الصالحين، ج1، ص467.

[256]. سنن ابي داود، ج2، ص319؛ المستدرك، ج4، ص492؛ صحيح مسلم، ج1، ص101.

[257]. الكافي، ج5، ص257؛ التهذيب، ج6، ص381.

[258]. المسائل المستحدثه، ص177-178؛ تعاليق مبسوطه، ج5، ص207.

[259]. الف مسألة في بلاد الغرب، ص96.

[260]. سلسلة المسائل الفقهيه، ج26، ص59-62؛ بحوث فقهية هامّه، ص85-87.

 




نظرات کاربران