اهل بیت اهل بیت اهل بیت بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
اهل بیت اهل بیت اهل بیت اهل بیت اهل بیت

اهل بیت

خاندان معصوم پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) اهل بیت ترکیبی اضافی از «اهل» و «بیت» است. «اهل» در جایی به کار می‌رود که گونه‌ای وابستگی، اختصاص[1]، انس و پیوند[2] و قرابت[3] با فرد یا چیزی وجود داشته باشد.

خاندان معصوم پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)

اهل بيت تركيبي اضافي از «اهل» و «بيت» است. «اهل» در جايي به كار مي‌رود كه گونه‌اي وابستگي، اختصاص[1]، انس و پيوند[2] و قرابت[3] با فرد يا چيزي وجود داشته باشد. گاه نيز معناي سزاوار و شايسته دارد.[4] «اهل الرجل» همسر[5] و ديگر افرادي هستند كه در خانه مرد با او زندگي مي‌كنند. اين واژه مجازاً بر كساني اطلاق مي‌شود كه بر پايه پيوند نسبي يا ديني كنار هم قرار گيرند.[6] «آل» به سبب داشتن اسم مصغر يكسان با أهل (أُهَيل) از همان ريشه و داراي معنايي يكسان با آن[7] يا در اصل از ريشه «أ‌ـ ‌و‌ـ ‌ل» به معناي بازگشتن است.[8] اين واژه به گروهي اطلاق مي‌شود كه از لحاظ نسب يا دين به يك فرد بازگردند.[9] برخي «آل» را اخص از «أهل» دانسته، بر اين باورند كه تنها در جايي به كار مي‌رود كه وابستگي از گونه قرابت و خويشاوندي باشد.[10] برخي نيز آن را صرفاً به معناي قرابتي مي‌دانند كه پيروي از فرد يا چيزي را در پي داشته باشد.[11] «بيت» به خانه و محل سكونت گفته مي‌شود.[12] تركيب «اهل بيت» به معناي ساكنان خانه[13] و مقصود از آن در نوشته‌هاي اسلامي، اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) است كه به شش معنا به كار رفته است: 1. پنج تن: پيامبر(صلي الله عليه و آله)، علي(عليه السلام)، فاطمه(عليها السلام) و حسنين(عليهما السلام) (اصحاب كساء).[14] 2. افراد پيشين همراه با نه تن ديگر از خاندان پيامبر از نسل حسين بن علي(عليه السلام) كه از ديدگاه شيعه معصوم به شمار مي‌‌آيند.[15] 3. همسران پيامبر.[16] 4. پنج تن و همسران پيامبر.[17] 5. خويشاوندان نسبي پيامبر كه صدقه بر آنان حرام شده است.[18] 6. پيروان راستين پيامبر و امامان:.[19] اصطلاح «اهل بيت» در اشاره به خاندان پيامبر(صلي الله عليه و آله)، در اصل با مضاف ‌اليه مقدّر و به شكل «أهل بيت النبوّه»[20] يا مانند آن بوده كه در پي حذف مضاف اليه (النبوه) «ال» عهد بر سر «بيت» درآمده است.[21] تركيب ياد شده ، به طريق اولي شامل خود پيامبر نيز مي‌شود.[22] برخي بر پايه معناي «شايسته» براي «اهل»[23] و با لحاظ كردن جايگاه معنوي خانه پيامبر در نبوت و نزول وحي، اهل بيت را افرادي دانسته‌اند كه شايسته مقام معنوي ياد شده باشند.[24] از اهل بيت به ويژه در معناي خاندان معصوم پيامبر(صلي الله عليه و آله) گاه با تعابيري ديگر مانند «آل البيت»،[25] «آل محمد»،[26] «آل الله»،[27] «ذَوِي القُربَي» و «عترت»[28] نيز ياد مي‌شود.

 

 مصداق‌شناسي اهل بيت

 اهل بيت در دو آيه مكي، يك‌ بار به صورت «أهل البيت» بر اهل خانه ابراهيم(عليه السلام)[29] و همسرش[30] اطلاق شده است: {رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْت}‏ (هود/11، 73) بار ديگر به صورت «أهل بيتٍ» در اشاره مبهم خواهر موسي(عليه السلام) به خانواده خويش هنگام گفت‌وگو با فرعونيان: {وَحَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلي‏ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُم}‏ (قصص/28، 12) به كار رفته است. افزون بر اين، در پاره‌اي آيات، تعبير «أهلَِك» به خانواده يا پيروان برخي پيامبران (هود/11، 40 و 46؛ مؤمنون/23، 27؛ عنكبوت/29، 33)[31] و اهل خانه يا پيروان پيامبر در دوره مكي (طه/20، 132)[32] اشاره مي‌كند.

 

در آيه‌اي مدني خطاب به همسران پيامبر و شامل دستورهايي به آنان، عبارتي آمده است كه متفاوت با پس و پيش آن، تركيب «اهل البيت» با خطابي مذكر به كار رفته و بر پايه آن، خداوند اراده كرده است تا پليدي را از مصداق‌هاي آن بزدايد: {يا نِساءَ النَّبِيِّ ... وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي‏ وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِينَ الزَّكاةَ وَأَطِعْنَ اللهَ وَرَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً  وَاذْكُرْنَ ما يُتْلي‏ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللهِ وَ الْحِكْمَةِ...} (احزاب/33، 32-34) اختلاف نظر مفسران، محدثان و متكلمان شيعه و سني در تعيين مصداق اهل بيت در عبارت ياد شده، به ستيزهاي فراوان ميان ايشان انجاميده است. شيعيان[33] و برخي اهل سنت[34] به پشتوانه روايت‌هاي فراوان از منابع شيعه[35] و اهل سنت،[36] مصداق‌هاي اهل بيت را تنها پيامبر(صلي الله عليه و آله)، علي(عليه السلام)، فاطمه(عليها السلام) و حسنين(عليهما السلام) دانسته و همسران پيامبر را از شمول آن بيرون شمرده‌اند. روايت‌ها با وجود اختلاف در جزئيات، همگي بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) افراد ياد شده را گردآورد و عبارت {إِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً} را تلاوت فرمود. تنها بر پايه يك روايت، ام سلمه نيز اجازه يافت در پي دعاي پيامبر درباره افراد ياد شده «أللَّهم أهلُ بَيتِي أذهِب عَنهم الرِّجسَ وَطَهِّرهم تَطهِيراً» به عنوان يكي از اهل بيت زير عبا قرار گيرد.[37] رواياتي بيانگر آنند كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) تا مدتي كه از يك تا هفده ماه ‌گزارش شده، اين آيه را برابر خانه علي(عليه السلام) تلاوت مي‌كرد.[38] در برابر، بيشتر اهل سنت سياق آيه را دليل بر آن مي‌دانند كه اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) دست كم شامل همسران ايشان مي‌شود.[39] به عكرمه، عروة بن زبير، مقاتل بن سليمان[40]، ابن جبير[41] و ابن سائب[42] نسبت داده شده كه مصداق‌هاي آيه را فقط همسران پيامبرمي‌دانند. اما پاره‌اي منابع رجالي اهل سنت سه راوي نخست را تضعيف[43] و به دشمني با علي(عليه السلام) متهم كرده‌اند.[44] مفسران نيز كاربرد ضمير مذكر «كُم» در آيه را شاهدي بر عدم اختصاص آيه به همسران دانسته‌اند.[45] مفسران شيعه در توجيه ناسازگاري سياق آيات با روايات، عبارت ياد شده در آيه را جمله معترضه[46] يا داراي نزولي جدا از پس و پيش آن دانسته، بر اين باورند كه به دستور پيامبر و يا در مرحله جمع قرآن، در جاي كنوني قرار گرفته است.[47]

 

ستيزهاي كلامي بر سر تعيين مصداق اهل بيت در اين آيه سبب شد تا برخي مفسران اهل سنت در تلاش براي اثبات شمول اهل بيت درباره همسران پيامبر به آيه 73 هود/11 استناد كنند كه «اهل بيت» همسر ابراهيم(عليه السلام) را شامل شده است.[48] در برابر، برخي مفسران پيشين شيعه كوشيده‌اند كاربردهاي قرآني «اهل بيت» را از شمول درباره همسران فرد بيرون كنند و به همين روي، اطلاق آن بر ساره همسر ابراهيم را بدان سبب دانسته‌اند كه وي دختر عموي ابراهيم بود.[49] برخي پژوهشگران شيعي همنوا با واژه‌شناسان[50] با پذيرش ضمني شمول عرفي «اهل بيت» درباره همسران، رفتار پيامبر در تكرار تلاوت آيه در برابر خانه علي(عليه السلام) را سبب تعين يافتن كاربرد اهل بيت درباره افراد ويژه و نشانه انحصار مصداق‌هاي آن در ايشان دانسته‌اند.[51] سخن پيامبر(صلي الله عليه و آله) در روايت ام سلمه را كه او را از اهل بيت (عليهم السلام) مي‌شمارد، اما مشمول دعاي ويژه پيامبر(صلي الله عليه و آله) نمي‌داند[52]، مي‌توان مؤيد ديدگاه اخير دانست.

 

با وجود آن‌كه عرب جاهلي فرزندان دختر را فرزند خود نمي‌دانست[53]، روايات همراه شواهدي كه علي(عليه السلام) را اهل پيامبر(صلي الله عليه و آله) شمرده‌اند[54]، بر شمول اهل بيت (عليهم السلام) درباره حسنين(عليهما السلام) دلالت مي‌كنند. برخي نيز برشمردن عيسي در زمره ذريه ابراهيم در آيات 84-85 انعام/6 را دليل دانسته‌اند كه فرزندان دختري نيز از اهل بيت محسوب مي‌شوند.[55] از مجموع آيه تطهير، روايت‌ها و سخنان دانشوران مسلمان مي‌توان فهميد كه اصطلاح اهل بيت به معناي ويژه آن نخستين بار در دوره مدني و در پي نزول اين آيه شكل گرفته است.

 

شيعيان دوازده امامي بر پايه احاديثي، اهل بيت را افزون بر پنج تن، شامل نه تن ديگر از نوادگان پيامبر(صلي الله عليه و آله) از نسل امام حسين(عليه السلام) مي‌دانند؛ يعني امامان: علي بن الحسين سجاد (95ق.)، محمد بن علي باقر (114ق.)، جعفر بن محمد صادق (148ق.)، موسي بن جعفر كاظم (183ق.)، علي بن موسي الرضا (203ق.)، محمد بن علي الجواد (220ق.)، علي بن محمد هادي (254ق.)، حسن بن علي عسكري (260ق.)، و محمد بن حسن المهدي كه به باور آنان داراي عصمت و دانش ويژه‌اند. (همين مقاله: فضيلت‌هاي اهل بيت) بدين ترتيب، شيعيان در مجموع شمار آنان را چهارده تن شمرده‌اند.[56] متكلمان شيعه لزوم وجود هميشگي امام معصوم را دليل گسترش مصداقي اهل بيت به اماماني از نسل حسين بن علي(عليه السلام) دانسته‌اند.[57] آنان و برخي اهل سنت لازمه تمسك به اهل بيت را كه در حديث ثقلين به آن اشاره شده است، وجود فردي از ايشان در هر زمان دانسته‌اند.[58] برخي نيز در توجيه ناسازگاري ظاهري ميان اين سخن با رواياتي كه اهل بيت را در پنج تن منحصر كرده است، گفته‌اند اطلاق اهل بيت بر پنج تن از باب حصر نيست و تنها بر افراد موجود از اهل بيت در دوران نزول آيه اطلاق شده است.[59] در رواياتي از اهل سنت نيز به خلفا يا اميران دوازده‌گانه قرشي در پي پيامبر اشاره شده است[60] كه مي‌تواند بر امامان شيعه اثنا عشري از علي(عليه السلام) تا امام زمان[ تطبيق شود.

 

بر پايه احاديث، پيامبر(صلي الله عليه و آله) و امامان: با تكريم برخي پيروان خويش، آن‌ها را به منزله «اهل بيت» شمرده‌اند. اين كاربرد به معناي وجود ويژگي‌هاي ممتاز اهل بيت مانند عصمت در آنان نيست. روايت‌هاي ياد شده ، تقوا و نيكوكاري[61]، پيروي از دستورهاي خداوند[62]، محبت معصومان: و پيروي از آنان[63] را ملاك دانسته‌اند تا فردي به منزله اهل بيت شمرده شود. برخي روايت‌ها كه آفرينش طينت اهل بيت (عليهم السلام) را از عليين و شيعيانشان را از مرتبه‌اي پايين‌تر از آن بيان كرده‌اند، آنان را نيز به همين سبب از اهل بيت شمرده‌اند.[64] در نمونه‌هايي از كاربرد ياد شده ، سلمان (34 يا 35ق.)،[65] ابوذر غفاري(31 يا 32ق.)[66] و شماري ديگر از اصحاب امامان:[67] از اهل بيت (عليهم السلام) شمرده شده‌اند.

 

در ادامه اين مقاله، اهل بيت به معناي شيعي امامي آن جز پيامبر(صلي الله عليه و آله)، از جنبه‌هاي فضيلت‌ها، گراميداشت، زندگي در حرمين، آثار حرميني، توجه مسلمانان و روايت‌هاي مرتبط با حج و حرمين بررسي خواهد شد.

 

فضيلت‌هاي اهل بيت

 دانشوران مسلمان به ويژه شيعيان، بر پايه آيات قرآن و روايات، فضيلت‌هاي بسياري براي اهل بيت(عليهم السلام) به شكل پراكنده در كتاب‌هاي حديثي و كلامي يا در فصل‌هايي از كتاب‌هاي ياد شده بيان كرده‌اند.[68] كتاب‌هايي با
عنوان فضائل الصحابه نوشته ابن حنبل (م.241ق.) و نسائي (م.303ق.) و دارقطني (م.385ق.) و نيز ابوابي ويژه فضائل آنان در جوامع روايي[69] شامل فضائل پنج تن از اهل بيت(عليهم السلام) نيز مي‌شود. افزون بر اين، تأليفات مستقل فراوان به تبيين فضيلت‌هاي اهل بيت(عليهم السلام) به طور كلي يا يكي از آن‌ها به ويژه علي(عليه السلام) اختصاص يافته كه از آن جمله است: مائة منقبة من مناقب امير المؤمنين علي بن ابي طالب و الائمة من ولده(عليه السلام) از محمد بن احمد قمي (م.412ق.)، الثاقب في المناقب از ابن حمزه طوسي (م.560ق.)، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول از محمد بن طلحه شافعي (م.652ق.)، فضل آل البيت از مقريزي (م.845ق.)، مناقب اهل البيت از شيرواني (ق 12)، ينابيع الموده از قندوزي (م.1294ق.)، فضائل الخمسه از سيد مرتضي حسيني فيروزآبادي، و فضائل اهل البيت از محمد حيات انصاري، دانشور پاكستاني معاصر كه برخي از آن‌ها بر پايه منابع روايي اهل سنت‌ نگارش يافته‌اند.

 

افزون بر اخبار پذيرش فضيلت اهل بيت(عليهم السلام) از سوي مخالفان ايشان[70]، عموم دانشوران مسلمان آيات و روايات فراوان را گوياي فضيلت‌هاي اهل بيت دانسته‌اند كه بخشي از آن‌ها همه ايشان را شامل مي‌شود و بخشي ديگر تنها به يك يا چند تن اختصاص مي‌يابد.

 

 فضيلت‌هاي قرآني

 رواياتي ثلث[71] يا ربع[72] قرآن را درباره اهل بيت و به همان اندازه را درباره دشمنان آنان دانسته‌اند. همين آموزه همراه پاره‌اي روايت‌هاي شأن نزول، بُن‌مايه باور شيعيان و گروهي از اهل سنت درباره نزول برخي آيات قرآن در شأن اهل بيت (عليهم السلام) و نيز تطبيق‌ بسياري از آيات قرآن بر آن‌ها[73] در منابع روايي است؛ همچون: الكافي از كليني (م.329ق.)[74]، مناقب آل ابي طالب از ابن شهرآشوب (م.588ق.)[75]، تفسير عياشي (م.320ق.)[76]، تفسير قمي (م.329ق.)[77]، تفسير فرات كوفي (م.352ق.)[78]، تأويل الآيات الظاهره از حسيني استرآبادي (م.940ق.)[79]، الصافي از فيض كاشاني (م.1091ق.)[80] و البرهان از سيد هاشم بحراني (م.1107ق.).[81] در مآخذ كلامي شيعه مانند منهاج الكرامة[82] و نهج الحق علامه حلي (م.726ق.)[83] نيز چنين تطبيق‌هايي فراوان به چشم مي‌خورد. در نمونه‌هايي مهم از اين فضائل، مفسران شيعه[84] و بيشتر اهل سنت[85] بر پايه روايات[86]، دستور قرآن به پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي انتخاب فرزندان، زنان و مرداني از دو طرف براي مباهله با مخالفان را كه در آيه 61 آل عمران/3 بدان اشاره شده است، به رويداد مباهله پيامبر(صلي الله عليه و آله) با نصراني‌هاي نجران براي اثبات حقانيت دعوت خويش ناظر دانسته‌اند كه در آن، رسول خدا(صلي الله عليه و آله)، علي(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) و حسنين(عليهما السلام) را برگزيد و اهل خويش خواند. مفسران شيعه[87] و بسياري از اهل سنت[88] شأن نزول آيات اطعام {... يُوفُونَ بِالنَّذْرِ ... وَيُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي‏ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَلا شُكُوراً...} (انسان/76، 5-22) را نيز روزه نذري خانواده امام علي(عليه السلام) براي شفاي حسنين(عليهما السلام) و بخشيدن افطاري خود در سه روز پياپي به مسكين و يتيم و اسير دانسته‌اند. روايت‌هاي فراوان[89] مفسران شيعه[90] و برخي اهل سنت[91] را بر آن داشته تا واژه {القُربَي} در آيه {قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي} (شوري/42، 23) را بر پنج تن تطبيق كنند. «اولوا الامر» (نساء/4، 59) نيز در روايات[92] و تفاسير[93] شيعه تنها بر اهل بيت تطبيق شده است. در نمونه‌هاي مهم ديگر، واژگان يا عبارات {الصِّـراطَ المُستَقيم} (فاتحه/1، 6)[94]، {كلماتٍ} (بقره/2، 37)،[95] {الرّاسِخونَ فِي العِلم} (آل عمران/3، 7)[96]، {الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ و الصِّدِّيقِينَ و الشُّهَداءِ و الصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً} (نساء/4، 69)،[97] {اهلَ الذِّكر} (نحل/16، 43. انبياء/21، 7)[98]، {عِبادِهِ الَّذينَ اصطَفَي} (نحل/27، 59)[99]، {الَّذينَ استُضعِفُوا فِي الأرضِ وَنَجعَلَهُم أئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثين} (قصص/28، 5)[100] بر اهل بيت تطبيق شده‌اند.

 

فضيلت‌هاي حديثي

 بر پايه روايت‌هاي فراوان از منابع شيعه و اهل سنت، اهل بيت (عليهم السلام) در سخنان پيامبر و سيره ايشان جايگاهي ويژه دارند. حديث ثقلين كه برخي آن را با اسناد بسيار به سي و چهار صحابه رسانده‌اند[101]، در هر دو ‌گزارش شيعي[102] و سني[103] آن، اهل بيت (عليهم السلام) را به عنوان ميراث پيامبر(صلي الله عليه و آله) و در رديف قرآن مي‌شمارد. در حديث امان، بر پايه برخي نقل‌ها، پيامبر(صلي الله عليه و آله) اهل بيت خويش را امان امت اسلام[104] و در نقل‌هايي ديگر، امان از آتش[105] يا امان از اختلاف امت و محور وحدت و مخالفان ايشان را حزب ابليس[106] مي‌شمرد. مضمون همانند همين روايت از امامان معصوم: نيز اهل بيت را امان زمينيان معرفي مي‌كند.[107] در حديث سفينه، آنان همچون كشتي نوح خوانده شده‌اند كه سوار شدگان برآن نجات مي‌يابند و ديگران در درياي گمراهي غرق خواهند شد.[108] در رواياتي نيز علي(عليه السلام) و فرزندانش هدايت‌گراني خوانده شده‌اند كه هيچ‌گاه كسي را گمراه نمي‌سازند[109] و آنان و شيعيانشان نخستين كساني‌اند كه وارد بهشت مي‌شوند.[110] در روايتي معروف به سد الابواب، پيامبر(صلي الله عليه و آله) به فرمان خدا دستور داد تا همه درهاي خانه‌هاي صحابه به مسجد، جز درِ خانه علي(عليه السلام) بسته شود.[111]

 

ويژگي‌هاي اهل بيت

 از نگاه شيعه: شيعيان كه اهل بيت (عليهم السلام) را بر‌ترين انسان‌ها مي‌دانند[112]، بر اين ويژگي‌ها براي ايشان تأكيد مي‌كنند:

1. عصمت

اماميه به پشتوانه پاره‌اي دليل‌هاي عقلي يا آميخته به مقدمه‌اي نقلي، اهل بيت (عليهم السلام) را معصوم از گناه، اشتباه و عيب مي‌شمارند.[113] دليل‌هاي آنان گاه به اثبات جنبه‌اي از عصمت و گاه همه وجوه آن نظر دارد. مهم‌‌ترين پشتوانه نقلي شيعه براي اثبات عصمت از گناه، آيه تطهير (احزاب/33، 33) است. استدلال آنان به آيه تطهير روندي تكاملي داشته است.[114] متأخران چنين دليل مي‌آورند كه اراده ياد شده در آيه، تكويني است نه تشريعي؛ زيرا اولاً سياق مدح‌گونه آيه با اراده تكويني سازگار است و ثانياً گونه دوم اختصاص به اهل بيت ندارد و همه مكلفان را شامل مي‌شود. نيز «رجس» به ويژه با «ال» جنس، به معناي همه گناهان است.

 

پس خداوند با اراده تكويني خويش به اهل بيت، عصمت در اعتقاد و رفتار بخشيده است.[115] ديگر پشتوانه قرآني شيعه براي اثبات عصمت اهل بيت (عليهم السلام) آيه مشهور به «اولوا الامر» است كه در آن، به پيروي از خدا و رسول و اولوا الامر دستور داده شده است: {أطيعوا اللهَ وَأطيعوا الرَّسولَ وَأُولي الأَمرِ مِنكُم} (نساء/4، 59). شيعيان كه «اولوا الامر» را تنها بر اهل بيت تطبيق مي‌كنند،[116] لازمه دستور به اطاعت را عصمت ايشان از خطا دانسته‌اند.[117] همچنين به پشتوانه آيه «ابتلا» و تأكيد قرآن بر قرار گرفتن منصب امامت در آن دسته از ذريه ابراهيم(عليه السلام) كه ظلمي مرتكب نشده‌اند: {وَإِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين} (بقره/2، 124) بر لزوم عصمت امامان اهل بيت استدلال كرده‌اند.[118]

 

 افزون بر اين، برخي لازمه قرار گرفتن قرآن و اهل بيت را به عنوان قرين يكديگر در حديث ثقلين، افزون بر راه نيافتن هرونه باطل در قرآن (فصلت/41، 42) دوري اهل بيت از هر گونه باطل و عصمت ايشان دانسته‌اند.[119] به روايت‌هايي ديگر نيز مي‌توان براي اثبات عصمت اهل بيت (عليهم السلام) استناد كرد.[120] برخي متكلمان شيعي از پاره‌اي تحليل‌هاي عقلي براي اثبات عصمت بهره مي‌گيرند. براي نمونه، آنان استدلال مي‌كنند كه امكان خطاي عامه مردم در مقام بيان و اجراي شريعت[121] مقتضي وجوب نصب امامي معصوم و پيراسته از خطا است تا ديگران را از خطا بازدارد.[122] همچنين با اين پيش فرض كه منشأ عصمت عقل و معرفت ويژه امام است، پذيرش گناه و خطا با وجود ويژگي ياد شده را مستلزم قرار گرفتن در رتبه‌اي پايين‌تر از ديگر مردمان مي‌دانند.[123] عصمت امامان از هر گونه گناه و خطا[124] از سوي عموم شيعيان امامي پذيرفته شده است؛ اما در برخي جزئيات، همچون چگونگي حصول عصمت، تبيين ماهيت و تعيين محدوده زماني آن بر يك نظر نيستند.[125]

 

ديگر فرقه‌هاي شيعه مانند اسماعيليه نيز عصمت اهل بيت (عليهم السلام) را با پاره‌اي تفاوت‌ها پذيرفته‌اند.[126] شماري از پژوهشگران، گويا به تبع پاره‌اي ‌گزارش‌ها،[127] هشام بن حكم (179 يا 199ق.) متكلم شيعي دوران امام صادق(عليه السلام) را نظريه‌پرداز عصمت اهل بيت (عليهم السلام) دانسته‌اند.[128] علامه حلي(م.726ق.) در كتاب الالفين چنان‌كه تا حدودي از نام آن پيدا است، كوشيده است براي اثبات عصمت امامان:، دو هزار دليل عقلي و قرآني گردآورد.

 

2. علم

 متكلمان شيعه متأثر از دو گونه روايات، درباره دانش اهل بيت (عليهم السلام) دو ديدگاه بيان كرده‌اند. گروهي ايشان را عالم به همه احكام و معارف كلي مي‌دانند؛ اما دانش به امور جزئي مانند دانستن هنگام مرگ افراد را ضروري نمي­دانند.[129] در برابر، دسته‌اي دانش امام را شامل همه احكام و امور كلي و جزئي مي­دانند.[130] با وجود اين، آنان در دانش امام به همه احكام و معارف اتفاق نظر دارند و منشأ آن را ‌نقل از پيامبر[131] يا الهام[132]، كلام فرشته، رؤياي صادق و مانند آن[133] و اندكي نيز قياس و استنباط معصومانه[134] دانسته‌اند. ضرورت وجود مفسري جامع براي قرآن را كه در برخي روايت‌ها به آن اشاره شده است[135]، مي‌توان دستمايه متكلمان شيعه[136] براي استدلال به دانش همه جانبه امامان به احكام دين دانست.

 

3. امامت

 شيعيان[137] با وجود پذيرش تعريف عموم مسلمانان[138] از امامت به معناي رياست عام در امور دين و دنيا، تنها اهل بيت (عليهم السلام) را به سبب داشتن دانش و عصمت، شايسته اين مقام و مرجع ديني در پي پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌دانند.[139] متكلمان اماميه افزون بر ويژگي‌هاي امام مانند اسلام، حريت و عدالت كه از سوي اهل سنت پذيرفته شده است،[140] سه ويژگي عصمت، دانش ويژه و نص را از شرايط سه‌گانه امام مي‌شمرند.[141] آنان به پشتوانه پاره‌اي دليل‌هاي نقلي همچون حديث ثقلين[142] و عقلي مانند قاعده لطف،[143] ضرورت وجود جانشيني براي پيامبر در همه زمان‌ها براي حفظ شريعت[144] و لزوم نزديك ساختن مكلفان به انجام طاعت و دور ساختن از معصيت،[145] بر انديشه امامت شيعي استدلال كرده و امام را بافضيلت‌‌ترين و دانشمند‌ترين عضو خاندان پيامبر مي‌دانند.[146] از اين رو، در برابر ادعاي امامت از سوي برخي منسوبان به امامان پيشين، تأكيد مي‌كردند امامت منصبي است كه بر پايه شايستگي و صلاحيت به فردي مي‌رسد، نه نسب.[147]

 

شيعيان كه وجود نص براي شناسايي امام را لازم مي‌شمرند، بر اين باورند كه امام معصوم و اعلم از جانب خدا تعيين و از سوي پيامبر(صلي الله عليه و آله) و سپس امام پيشين به مردم معرفي مي‌شود.[148] بر پايه شماري از منابع، معرفي آشكار امام پسين تا هنگام امام صادق(عليه السلام) با محدوديت چندان روبه‌رو نبود[149]؛ اما از آن هنگام به سبب وضعيت سياسي و اجتماعي، امام به صورت پنهاني و تنها به گروهي ويژه از پيروان معرفي مي‌شد.[150] كاشف الغطاء (1373ق.) از هفده كتاب در سه سده نخست ق. با عنوان الوصية ياد مي‌كند كه در اثبات منصوص بودن امامت ‌نگارش يافته‌اند.[151] بر پايه ‌گزارشي[152] هر گاه شناسايي امام مشكل مي‌شد يا اختلافي پديد مي‌آمد، نشانه‌اي از سوي وي دلالت‌گر بر درستي ادعايش ارائه مي‌گشت. كهن‌ترين نمونه آن، ‌گزارش معجزه‌وارِ سخن گفتن حجرالاسود به عربي فصيح در تأييد امام سجاد(عليه السلام) در محاجه با محمد بن حنفيه بر سر امامت خويش است.[153] بسياري از متكلمان نيز گزارش‌هاي ياد شده را دستمايه ساختند تا افزون بر نص، ادعاي امام همراه با ارائه نشانه‌اي بر درستي ادعايش را از راه‌هاي شناسايي امام برشمارند.[154] افزون بر اين، در برخي روايت‌ها اموري مانند فرزند ارشد بودن و در اختيار داشتن سلاح موروثي پيامبر(صلي الله عليه و آله) از نشانه‌هاي امام راستين دانسته شده است.[155]

 

بسياري از شيعيان، امام را در همه فضيلت‌هاي نفساني و جسماني از ديگران برتر مي‌دانند.[156] با اين حال، ميانه‌روان شيعه برتري همه جانبه را به امور مرتبط با دين محدود كرده[157] و با تأكيد بر ماهيت بشري اهل بيت (عليهم السلام) كوشيده‌اند باورهاي غاليان را كه به ايشان نسبت‌هاي فرابشري مي‌دادند، تكذيب كنند.[158] برخي متكلمان مرتبه امامان معصوم(عليه السلام) را پس از پيامبر(صلي الله عليه و آله) و به ترتيب هر يك را برتر از امام پسين مي‌دانند.[159]

 

 تكريم اهل بيت (عليهم السلام)

روايت‌هاي اسلامي بر جنبه‌هايي از گراميداشت اهل بيت (عليهم السلام) تأكيد مي‌كنند:

معرفت اهل بيت (عليهم السلام) و محبت به ايشان  افزون بر آيه 23 شوري/42 كه بر پايه روايات[160] و به گفته مفسران[161] بر وجوب مودت اهل بيت (عليهم السلام) به عنوان پاداش رسالت پيامبر(صلي الله عليه و آله) دلالت مي‌كند، روايت‌هاي فراوان از شيعه و سني به اهميت معرفت اهل بيت، محبت و احترام به ايشان و نيز پيروي از آن‌ها پرداخته‌اند. در روايات، پذيرش عبادت، به معرفت اهل بيت (عليهم السلام) منوط شده است. عبادت شبانه‌روزي در ارزشمند‌ترين بخش مسجدالحرام بدون شناخت ايشان ارزشي ندارد[162] و ورود به مكه با معرفت حق ايشان سبب آمرزش گناهان[163] و بهره‌مندي كامل از فضيلت‌هاي حج و مكه مي‌گردد.[164] نيز روايت‌ها مودت اهل بيت (عليهم السلام) را پايه اسلام[165] و از مواردي دانسته‌اند كه پذيرش اعمال به آن وابسته شده است.[166] در روز قيامت از مودت اهل بيت سؤال مي‌شود[167] و بهره‌مندي از شفاعت و ورود به بهشت بدان مشروط شده[168] و بدين جهت، دشمنان ايشان سرزنش[169] و از دوزخيان شمرده شده‌اند.[170] در روايت‌هايي نيز دوستي يا دشمني پيامبر(صلي الله عليه و آله) با افراد به دوستي يا دشمني آنان با اهل بيت (عليهم السلام) وابسته شده است.[171] روايت‌هايي فراوان نيز محبت ويژه پيامبر به يكايك اهل بيت (عليهم السلام) را نشان مي‌دهد.[172] فخر رازي بر پايه روايت‌هاي ياد شده و به ضميمه آياتي كه پيروي از پيامبر(صلي الله عليه و آله) را لازم شمرده‌اند (آل عمران/3، 31؛ اعراف/7، 158؛ احزاب/33، 21) محبت اهل بيت (عليهم السلام) را بر مسلمانان واجب شمرده است.[173] برخي مفسران با الهام از روايت‌هاي متضمن ارجاع مردم در فهم كتاب خدا به اهل بيت (عليهم السلام) مانند دو حديث ثقلين و سفينه، برداشت كرده‌اند كه قرار گرفتن مودت اهل بيت (عليهم السلام) به عنوان پاداش رسالت (شوري/42، 23) وسيله‌اي براي رجوع مردم به ايشان و تحقق مرجعيت علمي‌شان بوده است.[174] (همين مقاله: ويژگي‌هاي اهل بيت از نگاه شيعه، امامت)

 

رواياتي ناسزا به علي(عليه السلام) را به منزله ناسزا به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) دانسته‌اند.[175] بسياري از فقيهان اماميه دشنام دهندگان به اهل بيت (عليهم السلام) و همچنين غاليان درباره ايشان را كافر و نجس شمرده‌اند[176] و بر وجوب قتل دشنام دهندگان به پيامبر[177] و اهل بيت (عليهم السلام)[178] اتفاق نظر دارند.[179] فقيهان اهل سنت گرچه تنها از دشنام به پيامبر(صلي الله عليه و آله) و نه همه اهل بيت (عليهم السلام) سخن گفته و گروهي به قتل دشنام دهنده[180] و برخي به تعزير وي[181] فتوا داده‌اند، حكم آنان درباره حرمت ناسزا به صحابه[182] و فسق دشنام دهنده[183]، پنج تن از اهل بيت (عليهم السلام) را نيز شامل مي‌شود.

 

ابراز محبت به اهل بيت (عليهم السلام) در طول دوره حكومت اشراف در مكه و مدينه، در قالب برپايي جشن‌هاي ويژه مولد برخي ايشان مانند پيامبر(صلي الله عليه و آله)، علي(عليه السلام) و فاطمه3، و نيز در عيد غدير و مراسم عاشورا و آخر صفر انجام مي‌گرفت كه به گفته تاريخ پژوهان از سوي فاطميان (297-567ق.) و به سبب تشيع و محبتي كه به اهل بيت (عليهم السلام) داشتند، رواج يافته بود.[184]

 

صلوات

درود فرستادن بر اهل بيت (عليهم السلام) از جلوه‌هاي تكريم ايشان به شمار مي‌آيد. بر پايه دسته‌اي از روايت‌هاي منقول از پيامبر(صلي الله عليه و آله)، ايشان درآموزش شيوه صلوات، در كنار نام خود، درود بر خاندان خويش را نيز ياد كرده: «اللهم صل علي محمد وعلي آل محمد كما صليت علي آل إبراهيم ... .» [185] و صلوات بدون نام بردن از آنان را ناقص شمرده‌اند.[186] در عموم روايت‌هاي امامان معصوم: درباره صلوات نيز درود بر خاندان و اهل بيت (عليهم السلام) پيامبر كنار درود بر ايشان آمده: «اللهم صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ و آل مُحَمَّد.» گر چه گاه عبارتي در انتهاي آن افزوده شده است.[187] فقيهان شيعه و برخي اهل سنت به پشتوانه رواياتي[188] به وجوب[189] و شماري ديگر از اهل سنت به استحباب[190] صلوات بر اهل بيت (عليهم السلام) در تشهد نماز حكم كرده‌اند. در شعر معروف منسوب به شافعي، كسي كه در نماز خود بر اهل بيت صلوات نفرستد، گويا نماز نگزارده است[191] كه مضمون آن را بر عدم صحت يا عدم كمال نماز حمل كرده‌اند.[192] در برخي ادعيه مربوط به مناسك حج نيز بر صلوات بر اهل بيت (عليهم السلام) تأكيد شده است.[193]

 

زندگي در حرمين

 از ميان اهل بيت (عليهم السلام)، پيامبر(صلي الله عليه و آله)، امام علي(عليه السلام) و حضرت فاطمه(عليها السلام) در مكه و بقيه جز امام مهدي(عليه السلام) در مدينه يا پيرامون آن زاده شدند و افزون بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و فاطمه(عليها السلام) كه در مدينه مدفون هستند، چهار تن از امامان، امام مجتبي(عليه السلام) و امام سجاد(عليه السلام) و امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) نيز در قبرستان بقيع مدينه دفن شده‌اند.[194] (همين مقاله: آثار اهل بيت در حرمين) اهل بيت (عليهم السلام) جز امام عسكري(عليه السلام) و امام مهدي(عليه السلام) بيشتر دوران زندگي خويش را در مدينه گذرانده‌اند. برخي ‌گزارش‌ها گوياي اشتياق ايشان به زندگي در حرمين است. براي نمونه، امام رضا(عليه السلام) در موسم حجِ، پيش از رهسپاري به خراسان، از اين‌كه مكه را ترك كرده و ديگر به آن‌جا بازنمي‌گردد، ابراز اندوه كرد.[195] ايشان همانند همين رفتار را در زيارت وداع پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيش از ترك مدينه نشان داد.[196] امام جواد(عليه السلام) نيز زندگي فقيرانه در حرم پيامبر(صلي الله عليه و آله) را بهتر از زندگي مرفه دور از مدينه شمرد.[197]

 

پاره‌اي ‌گزارش‌ها به احترام ويژه حرم مكه نزد اهل بيت (عليهم السلام) اشاره مي‌كند. امام حسن(عليه السلام) با وجود اشتياق فراوان به دفن شدن كنار قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله)، به امام حسين(عليه السلام) وصيت كرد: اگر بيم در‌گيري و خونريزي رفت، مرا در جايي ديگر دفن كنيد.[198] امام حسين(عليه السلام) در موسم حج براي پيش‌گيري از وقوع در‌گيري و نبرد در مكه، از آن بيرون رفت.[199] امام صادق(عليه السلام) از تأديب خادمان خويش در محدوده حرم پرهيز داشت.[200]

 

 حج‌‌گزاري اهل بيت

 روايت‌ها و ‌گزارش‌هاي تاريخي گوياي اهتمام فراوان اهل بيت (عليهم السلام) به حج‌‌گزاري است. مجموعه رواياتي از امامان معصوم: شمارشي از حج پيامبر(صلي الله عليه و آله) تا امام سجاد(عليه السلام) را به دست داده‌اند. شمار حج پيامبر(صلي الله عليه و آله) را ده[201] يا بيست[202] جز حجة الوداع دانسته‌اند كه همگي پيش از هجرت به مدينه انجام گرفته‌اند.[203] عمره‌هاي ايشان را نيز سه[204]، چهار[205] يا نه[206] مرتبه شمرده‌اند كه دو شمارش اول به دوران مدينه اختصاص دارد و در يكي، عمره حجة الوداع را به حساب نياورده‌اند. به امام حسن مجتبي(عليه السلام) پانزده،[207] بيست[208] يا بيست و پنج حج[209] نسبت داده‌اند كه بيشتر پياده و حتي گاه با پاي برهنه انجام مي‌شد.[210] در روايتي نيز به ايشان 20 حج پياده و 20 حج سواره نسبت داده شده است.[211]

 

بر پايه برخي روايات، امام حسين(عليه السلام) نيز 25 حج[212] به جا آورد. برخي روايت‌ها از حج پياده امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) همراه يكديگر ياد كرده‌اند.[213] شمار حج امام علي بن الحسين(عليه السلام) را نيز 20 حج دانسته‌اند.[214] گر چه منابع شمارشي از حج ديگر امامان اهل بيت (عليهم السلام) به دست نمي‌دهند، زندگي بسياري از آنان در مدينه و ‌گزارش‌هاي فراوان از حضور ايشان در مراسم حج و جزئيات آن[215] گوياي اهتمامي ويژه است كه به حج و حرمين داشته‌اند. در اين ميان، تنها به حج‌‌گزاري امام حسن عسكري(عليه السلام) اشاره نشده است[216] كه مي‌تواند به سبب گذراندن بيشتر دوران زندگي در تبعيد در شهر سامرا[217] باشد. اين اهتمام افزون بر فضيلت ذاتي حج، به تأثير فرهنگي بر حاجياني بازمي‌گردد كه هر سال از مناطق گوناگون به مكه مي‌آمدند.

 

منابع روايي و تاريخي، ‌گزارش‌هاي فراوان از جزئيات حج اهل بيت (عليهم السلام) و برخي ويژگي‌هاي آن آورده‌اند. در بخشي از كتاب حج الانبياء و الائمه كه در مركز تحقيقات حج جمهوري اسلامي ايران تأليف شده، مجموعه روايت‌هاي حج‌‌گزاري اهل بيت
و پاره‌اي جزئيات آن در كتاب‌هاي چهارگانه شيعه و ديگر منابع روايي و تاريخي گردآوري شده است. بر پايه ‌گزارش‌هاي تاريخي، پيامبر(صلي الله عليه و آله) اعلان برائت از مشركان را به علي(عليه السلام) به عنوان يكي از اهل بيت خويش وا‌گذار كرد[218] و آن را دستوري از جانب خدا دانست.[219] بر پايه برخي روايات، پيامبر(صلي الله عليه و آله) در حجة الوداع حدود 60 شتر از مجموع 100 شتر را براي خود نحر كرد و بقيه را به علي(عليه السلام) وا‌گذارد تا براي خويش نحر كند.[220] به گزارشي، پيامبر(صلي الله عليه و آله) شتران ياد شده را به همان شمار ميان خود و علي(عليه السلام) تقسيم كرد و سهم علي(عليه السلام) را نيز از باب تكريم وي نحر فرمود.[221]

 

بر پايه برخي روايات، علي(عليه السلام) در سفر حج از شترهاي قرباني تا حدي كه به آن‌ها آسيبي نرسد، بهره مي‌برد و براي نمونه، فردي را بر آن سوار كرد كه مركب خود را از دست داده بود.[222] با مركبي كه بر آن سوار مي‌شد، مدارا مي‌كرد.[223] ‌گزارش شده كه امام سجاد(عليه السلام) غذايي نيكو و شيرين همراه برمي‌داشت.[224] از ويژگي‌هاي حج اهل بيت (عليهم السلام) كه در منابع از آن ياد شده، رسيدگي به نيازمندان و برآوردن حاجت مؤمنان است. در رواياتي، امام حسن(عليه السلام) طواف خويش را براي برآوردن نياز مؤمني قطع كرد[225] و امام سجاد(عليه السلام) به فقيران مسير حج انفاق مي‌نمود[226] و امام صادق(عليه السلام) به برخي ياران خويش دستور داد براي رسيدگي به نيازمندان، طواف را متوقف كنند.[227] برخي ‌گزارش‌ها نيز از سفر كردن بعضي امامان به صورت ناشناس خبر داده‌اند.[228] بر پايه روايت‌هاي شيعي، امام زمان(عليه السلام) هر سال حج به جا آورده، براي فرج خويش دعا مي‌كند[229] و برخي مردم با ايشان ديدار مي‌نمايند.[230]

 

روايت‌ها آگاهي‌هايي درباره آداب حج اهل بيت (عليهم السلام) به دست مي‌دهند. جزئياتي مانند دعا و نماز پيش از بيرون آمدن براي سفر حج،[231] خشوع در مسير حج و حرم[232] و احرام،[233] انجام غسل هنگام ورود به حرم و پياده پاي نهادن به آن،[234] غسل[235] و تلبيه[236] در روز عرفه، دعا هنگام حركت به سوي عرفات[237]، دعاي ويژه هر يك از امامان مانند امام حسين(عليه السلام)[238] و امام سجاد(عليه السلام)[239] و امام صادق(عليه السلام)[240] و امام رضا(عليه السلام)[241] در عرفات، مناجات برخي از ايشان بالاي كوه صفا و رو به كعبه[242] در مسجدالحرام و كعبه[243] كنار حجر اسماعيل[244] و هنگام طواف[245] و وداع با كعبه،[246] تقسيم گوشت قرباني ميان فقيران و همسايگان و خانواده خويش،[247] نمونه‌هايي از آداب حج برخي اهل بيت (عليهم السلام) به شمار مي‌آيند. پاره‌اي از ‌گزارش‌ها بيانگر آن است كه امامان، سنت و ديدگاه پيامبر(صلي الله عليه و آله) را دستمايه رفتار خويش در انجام مناسك قرار مي‌دادند.[248]

 

 جايگاه و نقش سياسي ـ اجتماعي اهل بيت (عليهم السلام) در مكه و مدينه

در مجموع، اهل بيت (عليهم السلام) اندك زماني به خلافت رسيدند؛ اما در مقام مشاور براي خلفا و صحابه پيامبر(صلي الله عليه و آله)[249] به آنان در حل پاره‌اي مشكلات ياري مي‌دادند.[250] امام علي(عليه السلام) و امام حسن(عليه السلام) در ماجراي قتل عثمان كوشيدند از قتل عثمان پيش‌گيري و صلح را برقرار كنند. از اين رو، بارها مخالفت خويش با قتل عثمان را بيان كردند[251] و حتي به دفاع از وي برخاستند.[252]

 

در پي قتل عثمان و بيعت عمومي مردم با امام علي(عليه السلام) براي تصدي خلافت، ايشان كوشيد آرامش را در مدينه برقرار سازد و با گماشتن والياني براي مدينه و مكه، براي دفع ناآرامي‌هاي پديد آمده از سوي طلحه و زبير و سپس معاويه، به عراق هجرت كرد.[253] قُثَم بن عباس[254]، سهل بن حنيف[255] و ابوايوب انصاري[256] را از كساني شمرده‌اند كه در دوره خلافت امام علي(عليه السلام) عهده‌دار ولايت حرمين به ويژه مدينه بودند. در مدت خلافت امام، افرادي همچون عبدالله بن عباس و قثم بن عباس، امارت حج را بر عهده داشتند.[257] در پي امام علي(عليه السلام)، امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) كانون توجه مردم مدينه بودند و چهره برتر و شايسته خلافت شمرده مي‌شدند.[258] به همين رو، هنگامي كه معاويه با هدفِ گرفتن بيعت براي يزيد به مدينه آمد، پيش از همه با امام حسين(عليه السلام) به گفت‌وگو نشست و كوشيد تا ايشان را قانع كند.[259]

 

بر پايه برخي نقل‌ها، امام حسين(عليه السلام) با بهره‌‌گيري از فرصت حج، در جمع صحابه و تابعان به افشاگري درباره معاويه و كارهاي نادرست او پرداخت.[260] بعدها نيز كه در مخالفت با يزيد و به سبب خودداري از بيعت با وي، از مدينه بيرون رفت، انتخاب مكه مي‌توانست راهي براي رساندن پيام ايشان به عموم مسلمانان در اجتماع حج باشد.[261]

 

جايگاه اجتماعي اهل بيت (عليهم السلام) پس از امام حسين(عليه السلام) نيز محفوظ ماند و سفارش يزيد و ديگر خلفاي اموي به واليان خود براي نيك رفتاري با امام سجاد(عليه السلام)[262] را مي‌توان شاهدي بر اين مدعا دانست.[263] افزون بر اين، به سبب جايگاه ياد شده، مروان بن حكم در حمله يزيد به مدينه به سال 63ق. (رخداد حرّه) از بيم تعرض مردم مدينه به خانواده‌اش، آنان را به امام سجاد(عليه السلام) سپرد و امام نيز آن‌ها را همراه خانواده خويش به ينبع فرستاد.[264] روش امام سجاد(عليه السلام) در بيعت صوري با يزيد و همكاري نكردن با شورشيان مدينه در رخداد حره[265] را از علل مصون ماندن ايشان و خانواده‌شان از پيامدهاي ناگوار حمله به مدينه دانسته‌اند.[266]

 

ماجراي بازماندن هشام بن عبدالملك از استلام حجرالاسود به سبب ازدحام جمعيت و احترام مردم به امام سجاد(عليه السلام) و كنار رفتنشان براي حركت امام كه به شگفتي هشام و سرودن قصيده معروف فرزدق انجاميد[267] و نيز برخي ‌گزارش‌ها درباره بيرون نرفتن قاريان مدينه از شهر به سوي مكه پيش از بيرون آمدن امام سجاد(عليه السلام)[268] نشانه‌هايي ديگر از ارجمندي ايشان نزد عموم مردم و دانشوران است. برخي ‌گزارش‌ها گوياي آن است كه امامان شيعه دست‌كم تا هنگام امام صادق(عليه السلام)[269] و امام كاظم(عليه السلام)[270] از سوي برخي سنيان خليفه قانوني و مشروع حكومت اسلامي شناخته مي‌شدند و حاكمان نيز به جايگاه معنوي و پيشوايي آنان باور داشتند.[271] طبري[272] و به تبع او ابن اثير[273] كار مأمون در وا‌‌گذاري ولايتعهدي به امام رضا(عليه السلام) را بدان سبب دانسته‌اند كه ايشان دانشمندترين، باتقوا‌ترين و با فضيلت‌‌ترين فرد در ميان آل علي(عليه السلام) و آل عباس بود. در دوره‌هاي بعد نيز برخي از اهل سنت به برتري بعضي از امامان: بر حاكمان و خلفاي هنگام خويش اعتراف كرده‌اند.[274]

 

 امامان پسين نيز محبوب توده مردم و داراي پايگاه اجتماعي نزد آنان بودند. نمونه‌اي از محبوبيت ياد شده را مي‌توان از ‌گزارش يحيي بن هرثمه، مأمور متوكل، براي انتقال امام هادي(عليه السلام) از مدينه به سامرا دريافت. وي برآشفتن و اندوه مردم در پي آگاهي از قصد متوكل براي تبعيد امام به سامرا را بي‌سابقه دانسته است.[275] اين جايگاه مردمي سبب مي‌شد تا حاكمان دست‌كم در ظاهر به امامان احترام ‌گذارند.[276] در نمونه‌اي، متوكل امام جمعه مدينه را كه به امام هادي(عليه السلام) بي‌احترامي كرده بود، بركنار كرد.[277] با اين همه، سياست خلفاي اموي و عباسي در برابر اهل بيت (عليهم السلام) همواره بر پايه احترام و مدارا نبود و گاه با لعن،[278] سختگيري،[279] تبعيد و زنداني[280] همراه بوده است كه همگي را مي‌توان در مسير تأثير‌‌گذاري فراوان اهل بيت در مدينه و تلاش مخالفان در دور ساختن شيعيان از ايشان دانست.[281]

 

 جايگاه و نقش علمي ـ‌ فرهنگي اهل بيت (عليهم السلام) در مكه و مدينه

 گويا به سبب ضعف فرهنگ مكتوب عرب[282] و منع كتابت حديث تا دوران تدوين[283] و نيز فشارهاي سياسي امويان[284]، از امام حسن(عليه السلام) 148[285] و از امام حسين(عليه السلام) 165 حديث فقهي[286] بيشتر به جا نمانده است. اما با برطرف شدن موانع ياد شده، در دوره تضعيف حكومت اموي تا تثبيت عباسيان، زمينه‌هاي گسترش معارف اهل بيت (عليهم السلام) فراهم شد و بازماندگان صحابه، تابعان، رؤساي مذاهب و دانشوران ديگر مناطق اسلامي مانند خراسان كه به حج مي‌آمدند،[287] امامان شيعه را به دانش و تقوا شناخته[288]، از دانش ايشان به ويژه براي فرا‌گيري مناسك حج بهره مي‌گرفتند.[289]

 

پاره‌اي ‌گزارش‌ها كه گوياي ناآگاهي مسلمانان از برخي احكام ديني است[290]، نقش امامان به ويژه امام سجاد(عليه السلام) را در آموزش شيوه درست مناسك و احكام روشن‌تر مي‌سازد. به دليل‌هاي سياسي، امام سجاد(عليه السلام) در ميان فقيهان هفت­گانه حجاز نبود؛ اما از آنان، سعيد بن مسيب مخزومي (94ق.) را از شاگردان امام سجاد(عليه السلام)[291] و قاسم بن محمد بن ابي بكر (107 يا 108ق.) را از شاگردان امام سجاد(عليه السلام) و باقر(عليه السلام)[292] شمرده‌اند. مجموعه صحيفه سجاديه از امام سجاد(عليه السلام) را كه شامل 54 دعا در موضوعات گوناگون، مي‌توان نمايانگر نقش معنوي ايشان در جامعه خويش دانست. ايشان همچنين در مسجد پيامبر(صلي الله عليه و آله)، مردم و به ويژه ياران خويش را موعظه مي‌نمودند و معارف اسلامي را برايشان بيان مي‌كردند.[293]

 

امامان پس از امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) نيز احكام شريعت به ويژه مناسك حج را به عموم مردم و پيروان خويش آموزش مي‌دادند و از فرصت حج براي اين منظور بهره مي‌بردند.[294] از هنگام امام جواد(عليه السلام) به سبب مراقبت‌هاي سياسي حاكمان، ارتباط با امامان محدودتر شد و شمار روايت‌هاي ايشان رفته رفته كاهش يافت[295]؛ اما ارتباط با شيعيان بيش از گذشته در قالب نامه ادامه پيدا كرد.[296]

 

افزون بر شيعه كه علوم خود را وامدار اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه و آله) است، فقيهان بزرگ مذاهب چهارگانه اهل سنت، مستقيم يا با واسطه، از مكتب آنان بهره گرفته‌اند. ابوحنيفه (150ق.) و مالك بن انس (179ق.) بي‌واسطه از
امام صادق(عليه السلام) بهره علمي برده‌اند.[297] ابوحنيفه به گونه‌اي مرجع برخي فقيهان ديگر همچون شافعي (204ق.) و احمد بن حنبل (241ق.) است.[298]

 

بسياري از دانشوران حديث و فقه مكه و مدينه مانند ابن شهاب زهري (124ق.)[299]، عمرو بن دينار (126ق.)[300]، ربيعة بن عبدالرحمن (136ق.)[301]، عبدالملك بن عبدالعزيز بن جريج (149 يا 150ق.) [302] و سفيان بن عيينه (198ق.)[303] را نيز از اصحاب حديثي اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) شمرده‌اند.[304] ديگر اهل سنت نيز رواياتي را از برخي امامان اهل بيت (عليهم السلام) ‌گزارش كرده‌اند.[305] افزون بر اين، بزرگان اهل سنت مقام علمي و معنوي امامان اهل بيت از جمله امام سجاد(عليه السلام)[306] و امام باقر(عليه السلام)[307] و امام صادق(عليه السلام)[308] را ستوده‌اند. در ‌گزارش‌هايي، ابوحنيفه امام صادق(عليه السلام) را دانا‌ترين مردم زمان خويش دانسته[309] و به نقش‌ محوري ايشان در آموزش مناسك حج به مردم اعتراف كرده است.[310]

 

مالك بن انس نيز دانش و عبادت و پرهيزگاري امام صادق(عليه السلام) را ستوده و ايشان را بي‌نظير دانسته است.[311] گويا به سبب همين جايگاه و بهره‌رساني علمي است كه برخي پژوهشگران، امامان به ويژه امام صادق(عليه السلام) را داراي حلقه درس در مسجد نبوي دانسته‌اند.[312] شواهد و ‌گزارش‌هاي ديگر، گوياي برتري علمي ديگر امامان شيعه و آگاهي حاكمان وقت و مردم از آن است.[313] شهرت امام كاظم(عليه السلام) به «عالم» را مي‌توان نمونه‌اي روشن از اين حقيقت دانست.[314] برخي تندروان اهل سنت، مانند ابن تيميه، امامان اهل بيت (عليهم السلام) را در رديف ديگر دانشوران مي‌شمارند؛ اما آنان نيز به دانش و زهد امامان اعتراف كرده‌اند.[315]

 

برخي بنيان‌‌گذاري دانش‌هاي اسلامي مانند فقه، تفسير، كلام و ادبيات را به شاگردان مستقيم يا با واسطه اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه امام علي(عليه السلام)[316] و امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام)[317] نسبت داده‌اند.

 

جنبه‌اي ديگر از نقش علمي و فرهنگي اهل بيت (عليهم السلام) در پاسخ به پرسش‌هاي حضوري اصحاب[318] و مردم و دانشمندان ديگر شهرها[319] و فرقه‌هاي گوناگون[320] و نامه‌هاي فراوان پيروان خويش درباره موضوعات گوناگون[321] از احكام حج[322] نمود يافته است. به طور خاص، اهل بيت (عليهم السلام) از موسم حج براي ديدار با افراد و پاسخ به پرسش‌هاي آنان بهره برده، سيره[323] و ديدگاه[324] رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در مناسك حج را تبيين مي‌نمودند و گاه اختلاف‌هاي موجود ميان شيعيان را برطرف مي‌كردند.[325] آنان برخي از كج‌روي‌هاي دانشوران ديگر فرقه‌ها[326] و پيروانشان[327] درباره حج را گوشزد[328] و گاه نيز برداشت برخي اصحاب خويش از احكام حج را تصحيح مي‌فرمودند.[329]

 

اهل بيت (عليهم السلام) همچنين در برابر فرقه‌هاي منحرف مانند غلات،[330] مرجئه،[331] خوارج،[332] هاشميه (گروهي از كيسانيه)،[333] صوفيه[334] و ديگر مخالفان[335] به هدايت، روشنگري و اصلاح فكري و علمي مي‌پرداختند. مجموعه دستاوردهاي حركت علمي امامان كه در آغاز به شكل اصول اربعمائه و سپس در كتاب‌هاي چهارگانه (الكافي، من لايحضره الفقيه، الاستبصار و تهذيب الاحكام) و ديگر منابع روايي شيعه گردآوري شد، بعدها دستمايه فقهيان شيعه براي استنباط احكام شرعي قرار گرفت. بخشي ديگر از تلاش فرهنگي اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) به رويارويي با كارهاي تازه مسلماناني اختصاص داشت كه متأثر از كيش سابق خويش، رواياتي دروغين درباره پيامبران و سيره پيامبر(صلي الله عليه و آله) و شعائر اسلامي ‌گزارش مي‌كردند.[336]

 

در نمونه‌اي، امام باقر(عليه السلام) سخن كعب الاحبار درباره سجده هر روز كعبه در برابر بيت المقدس را دروغ شمرده و كعبه را محبوب‌‌ترين مكان روي زمين نزد خداوند دانسته است.[337] امامان اهل بيت (عليهم السلام) در مسير ايفاي نقش فرهنگي و علمي خود، شاگرداني را براي مناظره با پيروان ديگر مذاهب پرورش مي‌دادند.[338] شماري از منابع، بسياري از ياران اهل بيت (عليهم السلام)[339] به ويژه امام باقر(عليه السلام)[340] و امام صادق(عليه السلام)[341] را ياد كرده‌اند. اهل بيت (عليهم السلام) همچنين از فرصت حج[342] و زيارت پيامبر(صلي الله عليه و آله)[343] براي اعلان حقانيت خويش در برابر مخالفان بهره مي‌گرفتند و نيز با آنان درباره مسائل گوناگون از جمله احكام مربوط به حج و حرمين، به احتجاج علمي مي‌پرداختند.[344]

 

جنبه ديگر تلاش امامان به سعي ايشان به ويژه در ايام حج براي برطرف ساختن شك شيعيان درباره وفات امام پيشين و اعتقاد آن‌ها به غيبت وي و نيز بيان امامت خود برمي‌گردد[345] كه به سبب پاره‌اي سختگيري‌هاي سياسي حكومت براي گروه‌هايي از شيعيان پديد مي‌آمد.

 

منابع به نقش مشورتي برخي از اهل بيت (عليهم السلام) در گسترش و بازسازي مسجدالحرام نيز اشاره كرده‌اند. بر پايه روايات، امام سجاد(عليه السلام) در پي تخريب كعبه در دوران حجاج بن يوسف، در بازسازي آن و نصب حجرالاسود نقش داشت[346] و امام كاظم(عليه السلام) براي تخريب خانه‌هاي پيرامون مسجدالحرام به منظور گسترش آن در دوران مهدي عباسي(حك: 158-169ق.) به وي مشاوره داد.[347]

 

افزون بر اين، پاره‌اي روايت‌ها به تأثير‌ معنوي اهل بيت (عليهم السلام) بر حج و حج‌‌گزاران اشاره كرده‌اند كه از آن جمله مي‌توان دعا در موسم حج براي بارش باران و استجابت آن،[348] مهرباني و خوش‌رفتاري با مخالفان خويش،[349] پند دادن به برخي افراد[350] و ايجاد تحول باطني در آنان[351] را برشمرد.

 

بر پايه روايت‌هاي اماميه و شماري از منابع اهل سنت، امام دوازدهم(عليه السلام) روز عاشورا[352] در مسجدالحرام[353] ظهور خواهد كرد و بيش از 300 نفر[354] از مردم مصر، شام و عراق ميان ركن و مقام[355] با ايشان بيعت مي‌كنند. برخي روايت‌ها نيز بر ظهور ايشان در مدينه و آن گاه حركت به سوي مكه دلالت دارند.[356]

 

آثار اهل بيت (عليهم السلام) در حرمين

 اهل بيت (عليهم السلام) بيشتر در حرمين به ويژه مدينه مي‌زيستند. پس طبيعي است كه آثار گوناگون از ايشان در حرمين بر جا مانده باشد. برخي از اين آثار در گذر زمان نابود شده يا خود به خود از ميان رفته‌اند.

 

آثار اهل بيت (عليهم السلام) در مكه

 بر پايه ‌گزارش مشهور پذيرفته شده ميان شيعه، امام علي(عليه السلام) در كعبه زاده شد.[357] زادگاه پيامبر(صلي الله عليه و آله) و حضرت فاطمه(عليها السلام) در مكه بنايي مشخص داشت؛ اما با تسلط پيروان محمد بن عبدالوهاب بر مكه، به سال 1343ق. ويران گشت.[358] باب علي(عليه السلام) از درهاي جنوب ديوار شرقي مسجدالحرام است كه گفته مي‌شود ايشان از اين در براي نماز به مسجد وارد مي‌شد.[359] نزديك‌ دار العجله، سمت صفا و مروه، خانه‌اي معروف به‌ دار ابي سعيد قرار داشته كه به نقلي زادگاه امام صادق(عليه السلام) بوده و به سال 623ق. به اهتمام برخي همسايگان بازسازي[360] و در دوران سعودي ويران گشت.[361]

 

آثار اهل بيت (عليهم السلام) در مدينه

 منابع تاريخي از آثار فراوان اهل بيت (عليهم السلام) در مدينه و پيرامون آن ياد كرده‌اند. افزون بر حرم پيامبر اسلام، آرامگاه چهار تن از امامان معصوم، امام مجتبي(عليه السلام) و امام سجاد(عليه السلام) و امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام)[362] در مدينه و سمت غرب بقيع [363] در شرق مسجدالنبي[364] قرار گرفته است. سفرنامه‌ها از وجود گنبد و ضريحي چوبي براي ايشان در بقيع ياد كرده‌اند[365] كه در حدود سال 1344ق. ويران شد.[366] در سخني غير مشهور آمده كه بدن امام علي(عليه السلام)[367] و نيز سر امام حسين(عليه السلام)[368] در بقيع دفن شده است. قبر حضرت فاطمه(عليها السلام) در مدينه قرار دارد؛ اما در تعيين محل دقيق آن اختلاف نظر است و آن را در بقيع[369] يا روضه ميان منبر و قبر پيامبر(صلي الله عليه و آله)[370] دانسته‌اند. (← فاطمه بنت محمد) خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه در آغاز سمت چپ قبله و همراه با مسجد ايشان در يك حياط قرار داشت و يك در از آن به مسجد باز مي‌شد، به تدريج از فضاي مسجد جدا گشت و اتاق‌هاي كوچكي ويژه همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله) ساخته شد. از دوران بني‌اميه، خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) و خانه‌هاي پيرامون رفته رفته به مسجد اضافه گشتند.[371]

 

خانه امام علي(عليه السلام) و حضرت فاطمه(عليها السلام) پشت حجره پيامبر، در شرق مسجد و حجره عايشه قرار داشت و داراي محراب[372] و نيز دري به سوي غرب در داخل مسجد بود.[373] در ديوار آن، روزنه‌اي به خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله) باز شده بود كه ايشان از آن‌جا با اهل بيت سخن مي‌گفت و از حال آنان آگاه مي‌شد. پس از چندي اين روزنه به خواسته فاطمه(عليها السلام) مسدود گشت.[374] به گفته برخي، روزنه ياد شده مكاني است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) مدتي در پي نزول آيه تطهير، آن را تلاوت و اهل بيت (عليهم السلام) را براي نماز فرامي‌خواند.[375] بيت الاحزان يا مسجد فاطمه(عليها السلام)[376] كه به دست علي(عليه السلام) و بر پايه سخن مشهور در بقيع و سمت شمال قبرهاي امامان شيعه،[377] ساخته شد و محل عزاداري حضرت زهرا(عليها السلام) در پي رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) به شمار مي‌رفت، به سال 1344ق. در دوران آل سعود ويران گشت.[378] (← بيت الاحزان) خانه‌هاي امام سجاد(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) در فضاي سنگفرش شده امروزي ميان درِ اصلي بقيع و حرم رسول خدا(صلي الله عليه و آله) قرار داشت كه در فاصله سال‌هاي 1360-1366ق. ويران و به محل عبور زائران تبديل گشت.[379] شماري از منابع شيعي نماز خواندن در دو خانه ياد شده را مستحب دانسته‌اند.[380] به گفته برخي، تا سده نهم ق. كه شيخ حرم نبوي، شجاعي شاهين جمالي، در محل خانه امام صادق(عليه السلام) خانه­اي براي خود ساخت، اثر محراب خانه امام در آن باقي بود.[381] برخي نيز از منزلي متعلق به امام رضا(عليه السلام) در خاخ، نزديك حمراء‌الاسد در مدينه ياد كرده‌اند.[382]

 

منابع از مساجدي در مدينه ياد كرده‌اند كه با رويدادهايي در آغاز اسلام و يك يا چند تن از اهل بيت (عليهم السلام) ارتباط دارند: مسجد مباهله در شرق حرم پيامبر[383]؛ مسجد فضيخ (رد الشمس) در جنوب شرقي مدينه و حدود يك كيلومتري شرق مسجد قبا[384] كه به باور شيعه، محل رد الشمس براي علي(عليه السلام) بوده است[385]؛ مسجد غدير خم در مسير حاجيان نزديك جحفه[386]؛ مسجد امام علي(عليه السلام) در ‌دار الشفا كه بر پايه روايتي، ايشان در آن‌جا نماز عيد خواند[387] و در پي گسترش و بازسازي به سال 1411ق. امروزه كنار خيابان و سمت چپ كسي قرار مي‌گيرد كه از جنوب غربي صحن مسجدالنبي بيرون مي‌رود.[388]

 

افزون بر اين، برخي آثار موجود در مسجدالنبي به طور ويژه با يكي از اهل بيت (عليهم السلام) ارتباط يافته است. محراب فاطمه(عليها السلام) در جنوب محراب تهجد و درون مقصوره حرم و متصل به ستوني كنار صندوق حضرت زهرا(عليها السلام) قرار دارد.[389] در قسمت شرقي حرم و در سمت حجره نبوي نيز دري است به نام باب السيدة الزهراء كه محل ورود و خروج خادمان است.[390]

 

برخي دري را كه سمت باب جبرئيل به عنوان در خانه فاطمه مشهور است، همان دري مي‌دانند كه به سوي كوچه باز مي‌شده است.[391] در همان سمت، دري است موسوم به باب علي(عليه السلام) كه به سبب نزديكي به خانه علي(عليه السلام) بدين نام خوانده شده است.[392] اين درِ ضمن بازسازي ديوار شرقي برداشته شد[393]؛ اما به سال 1413ق. دري به همين نام ساختند.[394] استوانه حَرس يا استوانة علي بن ابي طالب(عليه السلام) نيز جايگاه عبادت علي(عليه السلام) بود و ايشان كنار آن مي‌نشست و از پيامبر نگهباني مي‌كرد.[395]

 

منابع تاريخي از آبادي‌ها، باغ‌ها، چشمه‌ها و چاه‌هايي متعلق به اهل بيت (عليهم السلام) ياد كرده‌اند؛ از جمله باغ فدك كه در 130 كيلومتري شمال مدينه قرار دارد.[396]

 

به باور شيعه، اين باغ از سوي پيامبر(صلي الله عليه و آله) به حضرت فاطمه(عليها السلام) بخشيده شد[397] و در پي فوت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، كشمكش تاريخي ميان ايشان و خليفه اول بر سر آن درگرفت.[398]

 

برخي از چشمه‌اي به نام عين فاطمه نزديك زَباله ياد كرده‌اند كه آجر مسجد پيامبر در آن‌جا ساخته مي‌شد.[399] قريه ام العِيال در جنوب شرقي مدينه و در مسير مكه را نيز صدقه فاطمه(عليها السلام) دانسته‌اند.[400] مهم‌‌ترين املاك و صدقات امام علي(عليه السلام) در ينبع قرار داشت[401] و بيشتر شامل چشمه‌هايي بود كه آن‌ها را وقف نمود. مجموعه چشمه‌هاي موسوم به «بُغَيبِغه» و نيز «عين ابونيزر» از آن شمار هستند[402] كه آن‌ها را براي فقيران مدينه و در راه ماندگان وقف كرد و به حسنين(عليه السلام) اجازه داد هر گونه صلاح مي‌دانند در آن تصرف كنند.[403] بعدها امام حسين(عليه السلام) اولي را به عبدالله بن جعفر بن ابي طالب بخشيد.[404] آبار علي نخلستاني با مجموعه‌اي از چاه‌ها در جنوب مدينه قرار دارد[405] كه برخي معتقدند امام علي(عليه السلام) آن‌ها را حفر كرده است.[406] از املاك و چشمه‌هايي متعلق به امام علي(عليه السلام) در مناطق ديگر از جمله عين موات و عين ناقه در وادي القري، باغي به نام «فُقَيرين» در منطقه عاليه،[407] بئر قيس و شجره،[408] صدقه وادي ترعه ميان مدينه و خيبر[409] و چشمه سُوَيقه نزديك سَياله[410] نيز ياد كرده‌اند. به گفته برخي، حفياء از زمين‌هاي وقفي امام حسن(عليه السلام)[411] و مرتج از زمين‌هاي نزديك مدينه متعلق به ايشان بوده است.[412] همچنين چشمه يحَنِّس در مدينه را از اموال امام حسين(عليه السلام) دانسته‌اند كه بعدها امام سجاد(عليه السلام) آن را براي ‌گزاردن دَين پدر، به وليد بن عتبه فروخت.[413] منابع تاريخي از صدقاتي ديگر نيز براي اهل بيت (عليهم السلام) ياد كرده‌اند.[414]

 

توجه مسلمانان به اهل بيت (عليهم السلام) در حرمين

 مسلمانان و حج‌‌گزاران در طول تاريخ به آثار و قبور اهل بيت (عليهم السلام) در حرمين توجهي ويژه داشته‌اند. در روايت‌ها بر زيارت پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ديگر معصومان: بسيار تأكيد شده است.[415] نمونه‌هايي از آمدن دوستان و پيروان اهل بيت (عليهم السلام) از سرزمين‌هاي دور خراسان[416] به مدينه نزد ايشان در پي مراسم حج در منابع ‌گزارش شده كه با انگيزه‌هايي همچون زيارت، پرسش و پرداخت خمس همراه بوده است.[417] شماري از منابع تاريخ محلي[418] و سفرنامه‌ها ‌گزارش‌هايي از توجه زائران به قبور اهل بيت (عليهم السلام) بقيع و زيارت ايشان داده‌اند.[419]

 

گونه‌هايي ديگر از توجه و ابراز محبت به اهل بيت (عليهم السلام) در قالب وقف به نام ايشان و نيز ثبت كتيبه‌هايي شامل نام‌هايشان از گذشته دور تا كنون در بخش‌هايي از حرمين ‌گزارش شده است. در دوره‌اي كوتاه كه حسين بن حسن افطسي از نوادگان امام حسن(عليه السلام) بر مكه استيلا يافت (200ق.)، روي پرده كعبه سلام بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت ايشان نوشته شد.[420] به گفته سباعي، شيخ مغربي در اواخر سده يازدهم ق. در مسعي تكيه‌هايي در محل خانه خديجه و تولد حضرت فاطمه(عليها السلام) براي فقيران ساخت كه به تكيه سيده فاطمه(عليها السلام) شناخته مي‌شد.[421] غازي (1365ق.) يك درِ آن تكيه‌ها را به سوي زقاق الحجر و در ديگر را در سمت مسعي وصف كرده و سازنده‌اش را محمد حسيب پاشا (حك: 1264-1266ق.) دانسته است.[422] كردي(1400ق.) از ساختن مدرسه حفظ قرآن در محل آن در دوران خويش ياد مي‌كند.[423]

 

برخي ‌گزارش‌ها از نوشتن اين بيت شعر در بالاي درِ بقعه بقيع، پيش از ويراني آن ياد كرده‌اند: «لي خمسة أطفي بهم حرّ الجحيم الحاطمة/ المصطفي [و]المرتضي وابناهما و الفاطمة».[424] در پيرامون ديوارهاي صحن نبوي، اسامي چهارده معصوم:، صحابه و شماري ديگر از بزرگان اسلام نوشته شده است.[425]

 

برخي به پشتوانه روايت‌هاي شفاهي از علويان تركيه، نوشتن نام چهارده معصوم: بر ديوارهاي ياد شده و نيز سروده‌هايي در مدح اهل بيت (عليهم السلام) به ويژه امام علي(عليه السلام) و حضرت فاطمه(عليها السلام) گرداگرد حجره پيامبر و خانه فاطمه(عليها السلام) و صُفّه را به مهندسي عثماني از علويان تركيه نسبت داده‌اند كه به دوره بازسازي حرم نبوي در آستانه سده 14ق. بازمي‌گردد. بعدها آثار ياد شده جز اسامي معصومان: تا حد فراوان محو شدند.[426]

 

حج و حرمين در روايت‌هاي اهل بيت (عليهم السلام)

 ديدگاه اهل بيت (عليهم السلام) درباره موضوعات گوناگون مرتبط با حج و حرمين در منابع روايي شيعه به ويژه كتاب‌هاي چهارگانه بازتاب يافته است.

 

بسياري از روايت‌هاي اهل بيت (عليهم السلام) به موضوعاتي مانند پيشينه كعبه،[427] حرمت و امنيت حرم[428]، حج‌‌گزاري پيامبران پيشين،[429] پاره‌اي رخدادهاي تاريخي مكه مانند ذبح اسماعيل و اصحاب فيل،[430] جنبه معنوي حج[431] و آثار آن،[432] علت وجوب حج،[433] انواع آن (تمتع، قِران و اِفراد) و شرايط و چگونگي هر يك،[434] جزئيات[435] و حكمت برخي مناسك آن،[436] فضيلت برخي كارها مانند ختم قرآن، نماز، دعا، مجاورت مكه،[437] نگريستن به كعبه،[438] تبرك جستن به پرده آن،[439] فضيلت شريك ساختن ديگران در ثواب حج،[440] به جا آوردن حج به نيابت از ديگران[441] به ويژه اهل بيت (عليهم السلام)،[442] فضيلت و مناسك و آداب منبر و روضه و مقام پيامبر(صلي الله عليه و آله) و مسجد ايشان،[443] تعيين حدود حرم مدينه[444] و بسياري از احكام مربوط به حج و حرمين پرداخته‌اند. بخشي از روايت‌هاي اهل بيت (عليهم السلام) گوياي اختلاف‌نظر ايشان با ديدگاه فقهي ديگر مذاهب اسلامي است.[445] براي نمونه، بر خلاف نظر ابوحنيفه[446] و شافعي،[447] احرام پيش از ميقات را جايز نمي‌دانند و معتقدند بدين سان، جز در هنگام ضرورت، احرام منعقد نمي‌شود.[448] نيز شيعيان بر خلاف ديگر مذاهب فقهي[449] بر پايه روايتي از اهل بيت (عليهم السلام)[450] طواف نساء را براي بيرون آمدن از احرام شرط مي‌دانند.[451] بر پايه برخي روايت‌هاي اهل بيت (عليهم السلام)، وقوف در مزدلفه از اركان حج شمرده مي‌شود و ترك آن سبب بطلان حج مي‌گردد.[452]

 

بخشي ديگر از روايت‌هاي اهل بيت (عليهم السلام) بيانگر تفسير ايشان از آيات مرتبط با حج است كه افزون بر كتاب‌هاي چهارگانه،[453] در تفاسير روايي شيعه ذيل آيات مربوط به حج آورده شده است. رواياتي نيز برخي آيات مربوط به حج را به مقام معنوي اهل بيت تأويل كرده‌اند.[454]

 

افزون بر ‌گزارش‌هاي فراوان از اهتمام گسترده ايشان به انجام حج (همين مقاله: زندگي در حرمين، حج‌‌گزاري اهل بيت (عليهم السلام در رواياتي نيز ايشان بر وظيفه حاكمان براي واداشتن مردم به حج و زيارت پيامبر(صلي الله عليه و آله) اشاره و تأكيد كرده‌اند كه لازم است در صورت فقدانِ توان مالي، هزينه سفر مردم از بيت المال پرداخت شود.[455] آنان همچنين به پيروانشان دستور مي‌دادند در پي مراسم حج، براي زيارت مرقد پيامبر(صلي الله عليه و آله) به مدينه بروند[456] و هواداري خويش از اهل بيت (عليهم السلام) را اعلان كنند.[457] افزون بر اين، روايت‌هاي شيعه زيارتِ هر يك از امامان در دوره زندگاني يا پس از وفات را مستحب و به منزله زيارت پيامبر(صلي الله عليه و آله) دانسته و به برخي آثار دنيوي و اخروي آن اشاره كرده‌اند.[458] رواياتي نيز گوياي استحباب نماز در برخي مكان‌هاي منسوب به اهل بيت مانند مسجد غدير خم[459] و خانه فاطمه هستند.[460]

 

منابع

آثار اسلامي مكه و مدينه: رسول جعفريان، قم، مشعر، 1386ش؛ آثار المدينة المنوره: عبدالقدوس الانصاري، مدينه، مكتبة السلفيه، 1393ق؛ الآحاد و المثاني: ابن ابي عاصم (م.287ق.)، به كوشش باسم فيصل، رياض، دار الدرايه، 1411ق؛ آموزه‌هاي فقهي «الهيات و حقوق» (فصلنامه): مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي؛ اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ اثبات الهداة: الحر العاملي (م.1104ق.)، بيروت، اعلمي، 1422ق؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسي (م.520ق.)، به كوشش سيد محمد باقر، دار النعمان، 1386ق؛ احقاق الحق: نورالله‏ الحسيني الشوشتري (م.1019ق.)، تعليقات شهاب الدين نجفي، قم، مكتبة النجفي، 1406ق؛ اخبار المدينه: محمد ابن زباله (م.199ق.)، به كوشش ابن سلامه، مركز بحوث و دراسات المدينه، 1424ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ الاختصاص: المفيد (م.413ق.)، به كوشش غفاري و زرندي، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ اربعة كتب اسماعيليه: به كوشش اشتروطمان، بغداد، مكتبة المثني، 1281ق؛ الارشاد: المفيد (م.413ق.)، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ اساس البلاغه: الزمخشري (م.538ق.)، به كوشش محمد باسل، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ الاستبصار: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛ الاستنصار: محمد الكراجكي (م.449ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1405ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ اصل الشيعة و اصولها: آل‏ كاشف الغطاء (م.1373ق.)، به كوشش علاء آل‏ جعفر، قم، مؤسسه امام علي عليه‌السلام، 1415ق؛ اعانة الطالبين: السيد البكري الدمياطي (م.1310ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1412ق؛ الاعتقادات: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش عصام عبدالسيد، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ اعيان الشيعه: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش حسن الامين، بيروت، دار التعارف؛ اقبال الاعمال: ابن طاوس (م.664ق.)، به كوشش القيومي، قم، دفتر تبليغات، 1418ق؛ الاقناع: الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الام: الشافعي (م 204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ امالي: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حلبي، قم، مكتبة النجفي، 1403ق؛ الامالي: الصدوق (م.381ق.)، قم، البعثه، 1417ق؛ الامام الصادق و المذاهب الاربعه: اسد حيدر، بيروت، دار الكتاب العربي، 1390ق؛ الامامة و السياسه: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، الرضي، 1413ق؛ الامامة و التبصره: علي ابن بابويه القمي (م.329ق.)، قم، مدرسة الامام المهدي[، 1408ق؛ الامان من اخطار الاسفار: ابن طاوس (م.664ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1409ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ الانتصار: السيد المرتضي (م.436ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1415ق؛ الانوار البهيه: شيخ عباس القمي (م.1359ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1417ق؛ اوائل المقالات: المفيد (م.413ق.)، به كوشش الانصاري، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ اهل بيت في آية التطهير: جعفر مرتضي العاملي، بيروت، مركز الاسلامي للدراسات، 1382ش؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البحر المحيط: ابوحيان الاندلسي (م.754ق.)، بيروت، دار الفكر، 1412ق؛ بداية المعارف: محسن خرازي، قم، النشر الاسلامي، 1418ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ البرهان في تفسير القرآن: البحراني (م.1107ق.)، قم، البعثه، 1415ق؛ بصائر الدرجات: الصفار (م.290ق.)، به كوشش كوچه‌باغي، تهران، اعلمي، 1404ق؛ پنجاه سفرنامه حج قاجاري: به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشر علم، 1389ش؛ تاج المواليد: الطبرسي (م.548ق.)، قم، مكتبة النجفي، 1406ق؛ التاريخ الامين: عبدالعزيز المدني، مدينه، مطبعة الامين، 1418ق؛ تاريخ الخلفاء: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، مصر، مطبعة السعاده، 1371ق؛ تاريخ الخميس: حسين الدياربكري (م.966ق.)، بيروت، مؤسسة شعبان، 1283ق؛ التاريخ الشامل للمدينة المنوره: عبدالباسط بدر، مدينه، 1414ق؛ التاريخ القويم: محمد طاهر الكردي، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1420ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ امراء المدينه: عارف عبدالغني، دمشق، دار كنان؛ تاريخ بغداد: الخطيب البغدادي (م.463ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ تاريخ حرم ائمه بقيع: محمد الصادق النجمي، ترجمه: المهري، قم، موسسة المعارف الاسلاميه، 1429ق؛ تاريخ خليفه: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ عمارة و اسماء ابواب المسجدالحرام: طه عبدالقادر، مكه، جامعة ام القري؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تاريخ معالم المدينه: احمد ياسين احمد الخياري (م.1380ق.)، به كوشش عبيدالله كردي، عربستان، دار العلم، 1412ق؛ تاريخ مكه: احمد السباعي (م.1404ق.)، نادي مكة الثقافي، 1404ق؛ تاريخ و آثار اسلامي مكه مكرمه و مدينه منوره: اصغر قائدان، تهران، مشعر، 1386ش؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تأسيس الشيعه: سيد حسن الصدر، عراق، دار الكتب العراقيه، 1370ق؛ تأويل الآيات الظاهره: سيد شرف الدين علي الحسيني الاستر آبادي (م.965ق.)، به كوشش استاد ولي، قم، نشر اسلامي، 1409ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التحرير و التنوير: ابن‏عاشور (م.1393ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تحف العقول: حسن بن شعبة الحراني (م.قرن4ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تخريب و بازسازي بقيع به روايت اسناد: سيد علي قاضي عسكر، تهران، مشعر، 1386ش؛ تذكرة الحفّاظ: الذهبي (م.748ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تذكرة الخواص: سبط بن الجوزي (م.654ق.)، قم، الرضي، 1418ق؛ تصحيح اعتقادات الاماميه: المفيد (م.413ق.)، به كوشش درگاهي، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ التعريف بتاريخ و معالم المسجد النبوي الشريف: ضياء بن محمد عطار، جده، كنوز المعرفه، 1432ق؛ تفسير ابن ابي حاتم (تفسير القرآن العظيم): ابن ابي حاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير قمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ تفسير بغوي (معالم التنزيل): البغوي (م.510ق.)، به كوشش خالد عبدالرحمن، بيروت، دار المعرفه؛ تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف و البيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير فرات الكوفي: الفرات الكوفي (م.307ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان: مقاتل بن سليمان (م.150ق.)، به كوشش احمد فريد، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ تقريب المعارف: ابوصالح الحلبي (م.555ق.)، به كوشش الحسون، محقق، 1417ق؛ تنبيه الغافلين: المحسن ابن كرامه (م.494ق.)، به كوشش آل شبيب الموسوي، مركز الغدير، 1420ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ تهذيب التهذيب: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار الفكر، 1404ق؛ تهذيب الكمال: المزي (م.742ق.)، به كوشش بشار عواد، بيروت، الرساله، 1415ق؛ جامع بيان العلم و فضله: ابن عبدالبر (م.463ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1398ق؛ جامع‏البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ الجرح و التعديل: ابن ابي حاتم الرازي (م.327ق.)، بيروت، دار الفكر، 1372ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ چهارده نور پاك: عقيقي بخشايشي، تهران، نويد اسلام، 1381ش؛ حاشية رد المحتار: ابن عابدين (م.1252ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ حج الانبياء و الائمه: معاونية التعليم و البحوث الاسلامية في الحج، تهران، مشعر، 1416ق؛ حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلي، ترجمه: آيتي، مشعر، 1375ش؛ الحد الفاصل بين الراوي و الداعي: الرامهرمزي (م.360ق.)، به كوشش محمد الخطيب، بيروت، دار الفكر، 1404ق؛ حواشي الشرواني و العبادي: الشرواني (م.1301ق.) و العبادي (م.994ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ حياة الحيوان الكبري: الدميري (م.808ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ حيات فكري سياسي امامان شيعه: رسول جعفريان، قم، انصاريان، 1376ش؛ الخراج و النظم المالية للدولة الاسلاميه: محمد ضياء الدين الريس، قاهره، الدارالتراث، 1985م؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ خصائص الائمه عليهم‌السلام: الشريف الرضي (م.406ق.)، به كوشش الاميني، مشهد، مجمع البحوث الاسلامي، 1406ق؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ الدر النظيم: يوسف بن حاتم العاملي (م.664ق.)، قم، النشر الاسلامي؛ الدروس الشرعيه: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ دلائل الامامه: الطبري الشيعي (م.قرن 4)، قم،؛ عثت، 1413ق؛ الذرية الطاهره: محمد بن احمد الدولابي (م.310ق.)، به كوشش الحسيني الجلالي، كويت، الدار السلفيه، 1407ق؛ ذكري: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1419ق؛ رجال طوسي: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش قيومي، قم، نشر اسلامي، 1415ق؛ رجال كشّي (اختيار معرفة الرجال): الطوسي (م.460ق.)، به كوشش ميرداماد و رجايي، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1404ق؛ رسالة ابن ابي زيد: القيرواني (م.389ق.)، بيروت، المكتبة الثقافيه؛ الرسائل السياسيه: الجاحظ (م.255ق.)، بيروت، دار و مكتبة الهلال؛ الرسائل العشر: ابن فهد الحلي (م.841ق.)، به كوشش رجايي، قم، مكتبة النجفي، 1409ق؛ رسائل المرتضي: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حسيني و رجايي، قم، دار القرآن، 1405ق؛ رسائل في تاريخ المدينه: حمد الجاسر، رياض، دار اليمامه؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ روضة الواعظين: الفتال النيشابوري (م.508ق.)، به كوشش سيد محمد مهدي، قم، الرضي؛ زاد المسير: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق؛ الزهد و الورع و العباده: ابن تيميه (م.728ق.)، به كوشش حماد سلامه، محمد عويضه، اردن، مكتبة المنار، 1407ق؛ سنن ابي داود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، دار الفكر؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ سنن الدارمي: الدارمي (م.255ق.)، احياء السنة النبويه؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق؛ السيرة النبويه: ابن‏كثير (م.774ق.)، به كوشش مصطفي عبدالواحد، بيروت، دار المعرفه، 1396ق؛ سيره پيشوايان: مهدي پيشوايي، قم، مؤسسه امام صادق عليه‌السلام، 1379ش؛ الشافي في الامامه: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حسيني، تهران، مؤسسة الصادق عليه‌السلام، 1410ق؛ شذرات الذهب: عبدالحي بن العماد (م.1089ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار عليهم‌السلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش جلالي، قم، نشر اسلامي، 1414ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابي الحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ شواهد التنزيل: الحاكم الحسكاني (م.506ق.)، به كوشش محمودي، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ شيعه‌شناسي (فصلنامه): قم، موسسه شيعه‌شناسي، مركز تحقيقات كامپيوتري علوم اسلامي؛ الصافي: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، بيروت، اعلمي، 1402ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الصوارم المهرقه: سيد نور الله التستري (م.1019ق.)، به كوشش محدث، تهران، نهضت، 1367ش؛ الصواعق المحرقه: احمد بن حجر الهيتمي (م.974ق.)، به كوشش عبدالرحمن و كامل محمد، لبنان، الرساله، 1417ق؛ ضعفاء العقيلي: محمد العقيلي (م.322ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الطبقات الكبري: ابن‏ سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ عبقات الانوار: سيد حامد حسين الكهنوي (م.1306ق.)، اصفهان، كتابخانه امام علي عليه‌السلام، 1366ق؛ عدة الداعي: ابن فهد الحلي (م.841ق.)، به كوشش موحد قمي، دار الكتب الاسلامي؛ العروة الوثقي: سيد محمد كاظم يزدي (م.1337ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1420ق؛ العصمه: السيد علي الحسيني الميلاني، قم، مركز الابحاث العقائديه، 1421ق؛ عقائد الاماميه: المظفر (م.1381ق.)، قم، انصاريان؛ العقد الفريد: احمد بن عبد ربه (م.328ق.)، به كوشش مفيد قميحه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1404ق؛ علم الامام: محمد حسين المظفر، بيروت، دار الزهراء، 1402ق؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ عمدة عيون صحاح الاخبار: ابن البطريق (م.600ق.)، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش مخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ عيون اخبار الرضا عليه‌السلام: الصدوق (م.381ق.)، بيروت، اعلمي، 1404ق؛ عيون المعجزات: حسين بن عبدالوهاب (م.قرن5ق.)، نجف، المطبعة الحيدريه، 1369ق؛ الغدير: الاميني (م.1390ق.)، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1366ش؛ غنية النزوع: ابن زهرة الحلبي (م.585ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسه امام صادق عليه‌السلام، 1417ق؛ الغيبه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش الطهراني و ناصح، قم، المعارف الاسلاميه، 1411ق؛ الغيبه: النعماني (م.380ق.)، به كوشش فارس حسون، قم، انوار الهدي، 1422ق؛ الفائق في غريب الحديث: الزمخشري (م.538ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ فتح القدير: الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فتح المعين: المليباري الهندي (م.987ق.)، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛ فتح الوهاب: زكريا بن محمد الانصاري (م.936ق.)، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ فتوح البلدان: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش صلاح‌ الدين، قاهره، النهضة المصريه، 1956م؛ فرائد السمطين: ابراهيم جويني خراساني الحمويني (م.730ق.)، بيروت، نشر محمودي، 1398ق؛ فرق الشيعه: النوبختي (م.310ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1404ق؛ الفرقان: محمد صادقي، تهران، فرهنگ اسلامي، 1365ش؛ الفصول المهمه: ابن صباغ (م.855ق.)، به كوشش الغريري، دار الحديث، 1422ق؛ فقه السنه: سيد سابق، بيروت، دار الكتاب العربي؛ فيض القدير: المناوي (م.1031ق.)، به كوشش احمد عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ قرب الاسناد: الحميري (م.قرن3ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1413ق؛ قواعد المرام: ابن ميثم البحراني (م.699ق.)، به كوشش حسيني، قم، مكتبة النجفي، 1406ق؛ كتاب الاربعين: ابوالفتوح الطائي الهمداني (م.555ق.)، به كوشش عبدالستار، لبنان، دار البشائر، 1420ق؛ الكليات معجم في المصطلحات: ابوالبقاء ايوب الكفوي (م.1094ق.)، به كوشش عدنان درويش و المصري، بيروت، الرساله، 1419ق؛ الكافي في الفقه: ابوالصلاح الحلبي (م.447ق.)، به كوشش استادي، اصفهان، مكتبة امير المؤمنين عليه‌السلام، 1403ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كامل الزيارات: ابن قولويه القمي (م.368ق.)، به كوشش القيومي، قم، نشر الفقاهه، 1417ق؛ الكامل في ضعفاء الرجال: عبدالله بن عدي (م.365ق.)، به كوشش غزاوي، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ كتاب سليم بن قيس: الهلالي (م.76ق.)، به كوشش انصاري، قم، الهادي، 1420ق؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كشف الارتياب: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش امين، مكتبة الحريس، 1382ق؛ كشف الاسرار: ميبدي (م.520ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361ش؛ كشف الغمه: علي بن عيسي الاربلي (م.693ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1405ق؛ كشف المراد: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش حسن‏زاده آملي، قم، نشر اسلامي، 1419ق؛ كمال الدين: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1405ق؛ كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق؛ گل‌واژه‌هاي حج و عمره: عليرضا بصيري، تهران، مشعر، 1387ش؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش الحسيني، تهران، فرهنگ اسلامي، 1408ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1402ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحاسن: ابن خالد البرقي (م.274ق.)، به كوشش حسيني، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1326ش؛ المحلي بالآثار: ابن حزم الاندلسي (م.456ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، دار الفكر؛ المختصر النافع: المحقق الحلي (م.676ق.)، تهران، البعثه، 1410ق؛ مدينه‌شناسي: ‌سيد محمد باقر نجفي، تهران، مشعر، 1387ش؛ مدينة المعاجز: سيد هاشم البحراني (م.1107ق.)، به كوشش مولايي، قم، المعارف الاسلاميه، 1413ق؛ المدينة المنورة معالم و احداث: محيي الدين امام، ‌به كوشش ابراهيم عوفين، 1420ق؛ المدينة في العصر الاموي: محمد حسن شراب، دمشق، علوم القرآن، 1404ق؛ مرجعيت اهل البيت: ابراهيم اميني، مشعر؛ المزار الكبير: محمد بن المشهدي (م.610ق.)، به كوشش القيّومي، قم، النشر الاسلامي، 1419ق؛ المزار: المفيد (م.413ق.)، به كوشش ابطحي، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ مستدركات علم رجال الحديث: علي النمازي الشاهرودي، تهران، ابن مؤلف، 1414ق؛ مستدرك سفينة البحار: علي نمازي شاهرودي (م.1405ق.)، به كوشش نمازي، قم، نشر اسلامي، 1419ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ مسند الامام الجواد: عزيز الله عطاردي، قم، المؤتمر العالمي للامام الرضا عليه‌السلام، 1410ق؛ مسند الامام المجتبي: عزيز الله عطاردي، قم، عطارد، 1372ش؛ مصباح الحرمين: عبدالجبار الشكوئي (قرن 14)، به كوشش طباطبايي، مشعر، 1384ش؛ مصباح الشريعه: امام جعفر الصادق عليه‌السلام (م.148ق.)، بيروت، الاعلمي، 1400ق؛ مصباح المتهجد: الطوسي (م.460ق.)، بيروت، فقه الشيعه، 1411ق؛ المصباح المنير: الفيومي (م.770ق.)، قم، دار الهجره، 1405ق؛ المصنّف: ابن ابي شيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ مطالب السؤول: محمد بن طلحة الشافعي (م.652ق.)، به كوشش العطيه، نجف، دار الكتب التجاريه؛ المطالب العاليه: الفخر الرازي (م.606ق.)، به كوشش سقا، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ معالم مكة و المدينه: يوسف رغد العاملي، بيروت، دار المرتضي، 1418ق؛ معاني الاخبار: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، انتشارات اسلامي، 1361ش؛ معجم احاديث المهدي: علي الكوراني، قم، المعارف الاسلاميه، 1411ق؛ معجم الفروق اللغويه: ابوهلال العسكري (م.395ق.)، قم، انتشارات اسلامي، 1412ق؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ معين الحكام: علي ابن خليل الطرابلسي (م.844ق.)، مصر، دار الفكر؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، به كوشش صفوان داودي، دمشق، دار القلم، 1412ق؛ المفصل: جواد علي، بيروت، دار الساقي، 1422ق؛ المقالات و الفرق: سعد بن عبدالله‏ الاشعري (م.310ق.)، تهران، علمي فرهنگي، 1361ش؛ المقنع: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي عليه‌السلام، 1415ق؛ مكارم الاخلاق: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، اعلمي، 1392ق؛ مكتب در فرايند تكامل: حسين مدرسي طباطبايي، ترجمه: ايزدپناه، امارات، داروين، 1375ش؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ مناقب الامام امير المؤمنين عليه‌السلام: محمد بن سليمان الكوفي (م.300ق.)، به كوشش محمودي، قم، احياء الثقافة الاسلاميه، 1412ق؛ مناقب آل‏ ابي طالب: ابن شهرآشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از اساتيد، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ المنتظم: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ منتهي السؤول: عبدالله بن سعيد الشحاري، جده، دار المنهاج، 1426ق؛ منهاج السنة النبويه: ابن تيميه (م.728ق.)، به كوشش محمد رشاد، مؤسسة قرطبه، 1406ق؛ منهاج الكرامه: علامه حلي (م.726ق.)، به كوشش عبدالرحيم مبارك، مشهد، تاسوعا، 1379ش؛ منهج الصادقين: فتح الله كاشاني (م.988ق.)، تهران، كتابفروشي محمد علمي، 1336ش؛ مواعظ الامام الشافعي: الشافعي (م.204ق.)، به كوشش الشامي؛ العبر في خبر من غبر: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش محمد السعيد، بيروت، دار الكتب العلميه؛ موسوعة طبقات الفقهاء: جعفر سبحاني، قم، مؤسسه امام صادق عليه‌السلام، 1418ق؛ موسوعة كلمات الامام الحسين عليه‌السلام: لجنة الحديث في معهد باقر العلوم عليه‌السلام، دار المعروف، 1416ق؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م.481ق.)، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ ميقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت؛ الناقب في المناقب: ابن حمزة الطوسي (م.560ق.)، به كوشش نبيل رضا، قم، انصاريان، 1412ق؛ النجاة في القيامه: ابن ميثم البحراني (م.679ق.)، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1417ق؛ نزهة الناظر: الحسين الحلواني (م.قرن5ق.)، قم، مدرسة الامام المهدي[، 1408ق؛ نظم درر السمطين: الزرندي (م.750ق.)، مكتبة الامام امير المؤمنين عليه‌السلام، 1377ق؛ نقش تقيه در استنباط: نعمت الله صفري، قم، بوستان كتاب، 1381ش؛ نقض: عبدالجليل قزويني رازي (م.585ق.)، تهران، انجمن آثار ملي، 1358ش؛ النكت الاعتقاديه: المفيد (م.413ق.)، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ النوادر: احمد بن عيسي الاشعري (م.قرن3ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدي[، 1408ق؛ النور المبين: محمد جمال الدين سرور، قاهره، دار الفكر العربي؛ النهايه: الطوسي (م.460ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1400ق؛ النهايه: مبارك ابن اثير (م.606ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش؛ نهج الحق و كشف الصدق: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش الحسني الارموي، قم، دار الهجره، 1407ق؛ الوافي بالوفيات: الصفدي (م.764ق.)، به كوشش الارنؤوط و تركي مصطفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق؛ الوافي: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، به كوشش ضياء الدين، اصفهان، مكتبة الامام امير المؤمنين عليه‌السلام، 1406ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، به كوشش رباني شيرازي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ وسيلة الاسلام بالنبي صلي‌الله‌عليه‌وآله: احمد بن قنفذ (م.810ق.)، به كوشش المحامي، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1404ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م؛ الهداية الكبري: حسين بن حمدان الخصيبي (م.334ق.)، بيروت، البلاغ، 1411ق؛ ينابيع الموده: القندوزي (م.1294ق.)، به كوشش الحسيني، تهران، اسوه، 1416ق.

 

مهدي ملك محمدي

 

 
[1]. معجم مقاييس اللغه، ج1، ص150، «اهل».

[2]. الصحاح، ج4، ص1629؛ التحقيق، ج1، ص169، «اهل».

[3]. المصباح، ج2، ص28، «اهل».

[4]. المصباح، ج2، ص28؛ اساس البلاغه، ج1، ص38؛ نك: الصحاح، ج4، ص1629.

[5]. العين، ج4، ص89؛ الصحاح، ج4، ص1629؛ معجم مقاييس اللغه، ج1، ص150، «اهل».

[6]. الكليات، ج1، ص210؛ مفردات، ص96، «اهل».

[7]. معجم الفروق اللغويه، ص84؛ الفائق، ج1، ص61؛ لسان العرب، ج11، ص38، «اول».

[8]. لسان العرب، ج11، ص32، «اول».

[9]. التحقيق، ج1، ص177-178؛ نك: الصحاح، ج4، ص1627، «اول».

[10]. معجم الفروق اللغويه، ص84.

[11]. الكليات، ج1، ص210.

[12]. معجم مقاييس اللغه، ج1، ص324-325؛ النهايه، ج1، ص170؛ المصباح، ج2، ص68، «بات».

[13]. العين، ج4، ص89؛ معجم مقاييس اللغه، ج1، ص150؛ لسان العرب، ج11، ص29، «اهل».

[14]. المستدرك، ج3، ص146-148؛ فرائد السمطين، ج2، ص10-23.

[15]. كمال الدين، ص264؛ شرح الاخبار، ج3، ص516؛ فرائد السمطين، ج1، ص315-316.

[16]. تفسير مقاتل، ج3، ص45؛ جامع البيان، ج22، ص7-8؛ الميزان، ج16، ص310.

[17]. السنن الكبري، ج2، ص150؛ التفسير الكبير، ج25، ص168؛ تفسير بيضاوي، ج4، ص231.

[18]. مسند احمد، ج3، ص448؛ صحيح مسلم، ج3، ص118-119؛ تفسير بغوي، ج3، ص529.

[19]. بصائر الدرجات، ص37-38؛ المعجم الكبير، ج2، ص292؛ تفسير ثعلبي، ج8، ص44.

[20]. فيض القدير، ج4، ص140؛ الصوارم المهرقه، ص146؛ نك: مجمع البيان، ج8، ص558.

[21]. مجمع البيان، ج8، ص558؛ منهج الصادقين، ج7، ص284؛ التحرير و التنوير، ج21، ص246.

[22]. فيض القدير، ج4، ص140؛ نك: التحرير و التنوير، ج21، ص246.

[23]. المصباح، ج2، ص28؛ اساس البلاغه، ج1، ص38؛ نك: الصحاح، ج4، ص1629، «اهل».

[24]. شيعه‌شناسي، ش19، ص13، «شيعه و اهل بيت پيامبر»؛ نك: اهل البيت في آية التطهير، ص279.

[25]. نك: اوائل المقالات، ص216؛ الميزان، ج7، ص111؛ احقاق الحق، ج9، ص291؛ ج12، ص181.

[26]. نك: عيون اخبار الرضا، ج1، ص60؛ التبيان، ج2، ص441؛ صحيح مسلم، نووي، ج6، ص72.

[27]. نك: المناقب، ابن شهر آشوب، ج1، ص282؛ ج3، ص211؛ روح المعاني، ج3، ص189.

[28]. نك: مطالب السؤول، ص22-28؛ مجمع البحرين، ج3، ص395، «عتر».

[29]. تفسير بغوي، ج2، ص393؛ الكشاف، ج2، ص281؛ التحرير و التنوير، ج11، ص298.

[30]. التحقيق، ج1، ص170، «اهل».

[31]. نك: جامع البيان، ج12، ص26؛ تفسير بيضاوي، ج4، ص86؛ التفسير الكبير، ج18، ص357.

[32]. نك: مجمع البيان، ج7، ص59؛ تفسير قرطبي، ج11، ص263؛ الميزان، ج14، ص239.

[33]. المناقب، كوفي، ج1، ص132؛ الشافي، ج3، ص136؛ مجمع البيان، ج8، ص559-560.

[34]. نك: جامع البيان، ج22، ص5-7؛ زاد المسير، ج3، ص462؛ فتح القدير، ج4، ص278-279.

[35]. الكافي، ج1، ص287؛ البرهان، ج4، ص443؛ نك: الميزان، ج16، ص311.

[36]. مسند احمد، ج3، ص285؛ جامع البيان، ج22، ص5-8؛ المستدرك، ج2، ص416؛ ج3، ص133، 146-148.

[37]. مسند احمد، ج6، ص298.

[38]. نك: جامع البيان، ج22، ص6؛ المستدرك، ج3، ص158؛ مجمع الزوائد، ج9، ص169.

[39]. تفسير بيضاوي، ج4، ص231؛ تفسير قرطبي، ج14، ص183؛ تفسير ابن كثير، ج6، ص364-370.

[40]. تفسير ابن ابي حاتم، ج9، ص3132؛ الدر المنثور، ج5، ص198؛ روح المعاني، ج11، ص194.

[41]. تفسير بغوي، ج3، ص528؛ الدر المنثور، ج5، ص198.

[42]. البحر المحيط، ج8، ص479.

[43]. نك: الكامل، ابن عدي، ج6، ص435-438؛ تهذيب الكمال، ج28، ص437-450؛ الجرح و التعديل، ج8، ص354-355.

[44]. ضعفاء العقيلي، ج3، ص373-376؛ تهذيب الكمال، ج20، ص264؛ شرح نهج البلاغه، ج4، ص63-64، 102.

[45]. التبيان، ج8، ص341؛ روض الجنان، ج15، ص417؛ البحر المحيط، ج8، ص479.

[46]. مجمع البيان، ج8، ص560؛ منهج الصادقين، ج7، ص286.

[47]. الميزان، ج16، ص312؛ الفرقان، ج24، ص112-113.

[48]. كشف الاسرار، ج8، ص45؛ البحر المحيط، ج6، ص184-185؛ نك: التبيان، ج6، ص34.

[49]. التبيان، ج6، ص34.

[50]. نك: العين، ج4، ص89؛ الصحاح، ج4، ص1629؛ معجم مقاييس اللغه، ج1، ص150، «اهل».

[51]. شيعه‌شناسي، ش19، ص20، «شيعه و اهل بيت پيامبر».

[52]. نك: مسند احمد، ج6، ص298.

[53]. نك: امتاع الاسماع، ج6، ص12.

[54]. نك: المعجم الكبير، ج12، ص77؛ عمدة القاري، ج9، ص265؛ الميزان، ج14، ص239.

[55]. مطالب السؤول، ص26.

[56]. الكافي، ج1، ص525-534؛ كمال الدين، ج1، ص274؛ فرائد السمطين، ج1، ص315-316.

[57]. المقالات و الفرق، ص17-19؛ رسائل المرتضي، ج1، ص309، 314-315؛ الاستنصار، ص3.

[58]. فيض القدير، ج3، ص20؛ عبقات الانوار، ج20، ص290.

[59]. آموزه‌هاي فقهي، ش18، ص11، «مفهوم‌شناسي و مصداق‌يابي اهل بيت».

[60]. مسند احمد، ج5، ص86؛ صحيح البخاري، ج8، ص127؛ صحيح مسلم، ج6، ص3-4.

[61]. دعائم الاسلام، ج1، ص62؛ كنز العمال، ج3، ص89.

[62]. عيون اخبار الرضا، ج1، ص258؛ معاني الاخبار، ص106.

[63]. نزهة الناظر، ص85؛ مستدرك سفينة البحار، ج1، ص470.

[64]. بصائر الدرجات، ص37-38.

[65]. المصنف، ابن ابي شيبه، ج7، ص536؛ بصائر الدرجات، ص37-38، 45؛ الكافي، ج1، ص401.

[66]. مكارم الاخلاق، ص459.

[67]. نك: النوادر، ص5؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص441؛ الآحاد و المثاني، ج4، ص470-471.

[68]. نك: المصنف، ابن ابي‌شيبه، ج7، ص496-507؛ الذرية الطاهره، ص167-168؛ شرح الاخبار، ج2، ص479.

[69]. نك: المصنف، ابن ابي شيبه، ج7، ص409 به بعد؛ المستدرك، ج3، ص107 به بعد؛ صحيح مسلم، ج7، ص119-144.

[70]. العقد الفريد، ج4، ص99.

[71]. الكافي، ج2، ص627؛ تفسير فرات الكوفي، ص138؛ البرهان، ج1، ص49.

[72]. الكافي، ج2، ص629؛ شرح الاخبار، ج2، ص353؛ شواهد التنزيل، ج1، ص57.

[73]. نك: الميزان، ج1، ص42.

[74]. نك: الكافي، ج1، ص143، 144، 186، 191، 205، 207، 210، 212، 217-218، 539.

[75]. نك: المناقب، ج1، ص372؛ ج2، ص288، 311؛ ج3، ص171، 314، 443.

[76]. نك: تفسير عياشي، ج1، ص42، 45، 51، 136، 139، 168، 194؛ ج2، ص242، 248، 326.

[77]. نك: تفسير قمي، ج2، ص277، 352.

[78]. نك: تفسير فرات، ص151، 194، 195، 274، 298، 313.

[79]. نك: تأويل الآيات الظاهره، ص260، 332، 335، 338-339، 353، 360، 383، 386، 424، 516، 611، 636، 741.

[80]. نك: تفسير صافي، ج1، ص462، 520؛ ج2، ص39؛ ج3، ص381؛ ج4، ص181، 239، 373، 387.

[81]. نك: البرهان، ج1، ص733؛ ج2، ص102، 198، 306؛ ج3، ص149، 231، 436، 844، 888، 892؛ ج4، ص38، 168، 179، 330، 415، 548، 746، 815، 822، 827، 856؛ ج5، ص230، 286، 299، 335، 594.

[82]. نك: منهاج الكرامه، ص50-51، 116-147.

[83]. نك: نهج الحق، ص132-146.

[84]. التبيان، ج2، ص484؛ مجمع البيان، ج2، ص763-764؛ الصافي، ج1، ص343-344.

[85]. جامع البيان، ج3، ص211؛ تفسير بغوي، ج1، ص450-451؛ روح المعاني، ج2، ص180-182.

[86]. مسند احمد، ج1، ص185؛ تاريخ المدينه، ج2، ص581-583؛ المستدرك، ج3، ص150.

[87]. تفسير فرات الكوفي، ص520-529؛ التبيان، ج10، ص211؛ مجمع البيان، ج10، ص616.

[88]. تفسير ثعلبي، ج10، ص98-102؛ الكشاف، ج4، ص670؛ روح المعاني، ج15، ص173-174.

[89]. الكافي، ج8، ص93؛ مجمع الزوائد، ج7، ص103؛ ج9، ص168؛ نك: المستدرك، ج3، ص172.

[90]. مجمع البيان، ج9، ص43؛ روض الجنان، ج17، ص122-123؛ الصافي، ج4، ص373-374.

[91]. الكشاف، ج4، ص219-220؛ تفسير بيضاوي، ج5، ص80؛ نك: روح المعاني، ج13، ص31-33.

[92]. تفسير عياشي، ج1، ص247-254؛ الكافي، ج1، ص286-287؛ ج2، ص21؛ دعائم الاسلام، ج1، ص25.

[93]. التبيان، ج3، ص236؛ مجمع البيان، ج3، ص101.

[94]. تفسير عياشي، ج1، ص285؛ معاني الاخبار، ص32-33؛ مناقب آل ابي­ طالب، ج2، ص271.

[95]. الكافي، ج8، ص305؛ تفسير فرات، ص57-58؛ البرهان، ج1، ص192.

[96]. بصائر الدرجات، ص223؛ الكافي، ج1، ص186، 213، 415؛ البرهان، ج1، ص599-600.

[97]. تفسير قمي، ج1، ص142-143؛ تفسير فرات، ص113-114؛ البرهان، ج2، ص125.

[98]. الكافي، ج1، ص210-211؛ تفسير فرات، ص235؛ نك: جامع البيان، ج14، ص75.

[99]. تفسير قمي، ج2، ص129؛ مناقب آل ابي‌ طالب، ج3، ص152.

[100]. تفسير فرات، ج1، ص313-314؛ معاني الاخبار، ص79؛ الامالي، ص566.

[101]. عبقات الانوار، ج20، ص327.

[102]. نك: الكافي، ج1، ص294؛ ج2، ص415؛ الامالي، ص616؛ كمال الدين، ص234-240.

[103]. نك: مسند احمد، ج3، ص14، 17، 26، 59؛ سنن الدارمي، ج2، ص433؛ المستدرك، ج3، ص148.

[104]. مجمع الزوائد، ج9، ص174؛ نظم درر السمطين، ص234.

[105]. الامالي، ص560.

[106]. المستدرك، ج3، ص149.

[107]. كامل الزيارات، ص86؛ الامالي، ص253.

[108]. دعائم الاسلام، ج1، ص80؛ كمال الدين، ص239؛ المستدرك، ج3، ص151.

[109]. كنز العمال، ج‌11، ص‌611‌ـ ‌612‌.

[110]. مجمع الزوائد، ج9، ص174.

[111]. مسند احمد، ج1، ص175، 331؛ ج4، ص369؛ شرح الاخبار، ج2، ص203-205؛ مجمع الزوائد، ج9، ص120.

[112]. الشافي، ج2، ص7؛ ج3، ص173؛ كشف المراد، ص495.

[113]. نك: فرق الشيعه، ص19؛ نهج الحق، ص164.

[114]. نك: الشافي، ج3، ص133-137؛ تقريب المعارف، ص336-337؛ العمده، ص45-46.

[115]. الميزان، ج16، ص312؛ آية التطهير، ص25-27؛ العصمه، ص35-37.

[116]. تفسير عياشي، ج1، ص247-254؛ الكافي، ج1، ص286-287؛ ج2، ص21؛ التبيان، ج3، ص236.

[117]. الشافي، ج2، ص257-258؛ الخصال، ص139؛ كشف المراد، ص492-494.

[118]. مجمع البيان، ج1، ص380-381؛ الميزان، ج1، ص267- 276.

[119]. العصمه، ص41؛ نك: كتاب الاربعين، ص133، 362؛ فيض القدير، ج3، ص18-19.

[120]. الكافي، ج1، ص200؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص197.

[121]. الشافي، ج1، ص43.

[122]. النكت الاعتقاديه، ص40؛ رسائل المرتضي، ج1، ص395-398؛ كشف المراد، ص492-494.

[123]. كشف المراد، ص492-494.

[124]. الاعتقادات، ص96؛ تصحيح اعتقادات الاماميه، ص129؛ عقائد الاماميه، ص67.

[125]. نك: تصحيح اعتقادات الاماميه، ص128-129؛ كشف المراد، ص494؛ بداية المعارف، ج2، ص39-40.

[126]. نك: اربعة كتب اسماعيليه، ص32-33؛ قس: كشف المراد، ص492.

[127]. كمال الدين، ص368؛ الامالي، ص731-732.

[128]. نك: مكتب در فرايند تكامل، ص39.

[129]. الكافي، ج1، ص256-257؛ نك: اوائل المقالات، ص46، 67؛ رسائل المرتضي، ج1، ص394-395؛ ج3، ص130-131.

[130]. الكافي، ج1، ص260-262؛ نك: علم الامام، ص18 به بعد.

[131]. الايضاح، ص459-468؛ الارشاد، ج2، ص186-187؛ منهاج الكرامه، ص37.

[132]. الارشاد، ج2، ص186؛ عقائد الاماميه، ص67-69.

[133]. نك: فرق الشيعه، ص89-90.

[134]. نك: فرق الشيعه، ص90.

[135]. الكافي، ج1، ص169، 189؛ علل الشرايع، ج1، ص192.

[136]. الشافي، ج2، ص15.

[137]. الشافي، ج1، ص5؛ النكت الاعتقاديه، ص39-40؛ النجاة في القيامه، ص41، 66.

[138]. المواقف، ج3، ص574؛ شرح المقاصد، ج2، ص272؛ نك: الشافي، ج1، ص5-8.

[139]. الشافي، ج3، ص163؛ منهاج الكرامه، ص37؛ مرجعية اهل البيت، ص32.

[140]. نك: تقريب المعارف، ص172.

[141]. نقض، ص53-54؛ نك: الشافي، ج1، ص179-181، 205-206؛ ج2، ص207؛ ج4، ص142-148.

[142]. نهج الحق، ص225-228؛ عبقات الانوار، ج20، ص121؛ عقائد الاماميه، ص67-71.

[143]. النكت الاعتقاديه، ص39؛ كشف المراد، ص490-492.

[144]. الشافي، ج1، ص179-180؛ تقريب المعارف، ص171؛ قواعد المرام، ص175-177.

[145]. رسائل المرتضي، ج3، ص20؛ قواعد المرام، ص177.

[146]. كمال الدين، ص60-61؛ الشافي، ج2، ص7-8؛ رسائل المرتضي، ج3، ص20.

[147]. كمال الدين، ص60؛ مكتب در فرايند تكامل، ص224-226؛ نك: الارشاد، ج2، ص182.

[148]. بصائر الدرجات، ص490-494؛ الكافي، ج1، ص277-278؛ الغيبه، ص59-66.

[149]. نك: تاريخ يعقوبي، ج2، ص320؛ الكافي، ج1، ص304-306.

[150]. نك: الكافي، ج1، ص307-311.

[151]. اصل الشيعه واصولها، ص223-224.

[152]. نك: الكافي، ج1، ص285، 484، 356؛ الارشاد، ج2، ص223-224؛ دلائل الامامه، ص314، 330.

[153]. الهداية الكبري، ص220-221؛ عيون المعجزات، ص62-63؛ روضة الواعظين، ص197-198.

[154]. الشافي، ج1، ص180-185، 196؛ النكت الاعتقاديه، ص43-44؛ تقريب المعارف، ص174.

[155]. الكافي، ج1، ص284، 305؛ الخصال، ص116-117؛ الامامة و التبصره، ص137.

[156]. كشف المراد، ص495؛ قواعد المرام، ص179-180؛ عقائد الاماميه، ص67.

[157]. الشافي، ج2، ص41؛ النجاة في القيامه، ص66؛ نك: الشافي، ج3، ص165-166.

[158]. اوائل المقالات، ص67؛ الاعتقادات، ص97؛ نك: مكتب در فرايند تكامل، ص57-107.

[159]. نقض، ص530.

[160]. الكافي، ج8، ص93؛ دعائم الاسلام، ج1، ص68؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص211-213.

[161]. مجمع البيان، ج9، ص43؛ الكشاف، ج4، ص219-220.

[162]. المستدرك، ج3، ص149؛ وسائل الشيعه، ج1، ص94.

[163]. تفسير عياشي، ج1، ص190؛ بحار الانوار، ج96، ص369.

[164]. الكافي، ج4، ص545.

[165]. الكافي، ج2، ص46؛ الامالي، ص341؛ كنز العمال، ج11، ص539.

[166]. شواهد التنزيل، ج1، ص554.

[167]. عيون اخبار الرضا، ج2، ص67، 110-111.

[168]. مجمع الزوائد، ج9، ص172.

[169]. شواهد التنزيل، ج1، ص496.

[170]. المستدرك، ج3، ص150.

[171]. المستدرك، ج3، ص149.

[172]. مسند احمد، ج2، ص231؛ ج4، ص5، 326، 328؛ صحيح البخاري، ج4، ص21، 212، 219؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص125.

[173]. التفسير الكبير، ج27، ص143.

[174]. الميزان، ج18، ص46.

[175]. شرح الاخبار، ج1، ص155-156.

[176]. الدروس، ج1، ص124؛ جواهر الكلام، ج6، ص50-51؛ العروة الوثقي، ج1، ص145.

[177]. الانتصار، ص480-482؛ غنية النزوع، ص428؛ المختصر النافع، ص221.

[178]. الكافي في الفقه، ص403، 416؛ المهذب، ج2، ص551؛ النهايه، ص730.

[179]. الخلاف، ج5، ص340؛ المبسوط، ج7، ص270.

[180]. المجموع، ج19، ص428؛ رسالة ابن ابي زيد، ص588؛ حاشية رد المحتار، ج4، ص419.

[181]. المحلي، ج11، ص410، 415؛ معين الحكام، ج1، ص192.

[182]. صحيح مسلم، نووي، ج16، ص93؛ حواشي الشرواني، ج10، ص235.

[183]. مغني المحتاج، ج4، ص436؛ حواشي الشرواني، ج10، ص235؛ اعانة الطالبين، ج4، ص155.

[184]. تاريخ مكه، ص274؛ التاريخ الشامل، ج2، ص144.

[185]. صحيح البخاري، ج6، ص27؛ صحيح مسلم، ج2، ص16؛ قس: الامالي، ص470.

[186]. الصواعق المحرقه، ص146؛ وسائل الشيعه، ج4، ص1222؛ الصلاة علي محمد و آله، ص20-21.

[187]. قرب الاسناد، ص310؛ الكافي، ج2، ص495؛ الامالي، ص484.

[188]. المستدرك، ج1، ص269؛ السنن الكبري، ج2، ص146-148.

[189]. غنية النزوع، ص80؛ الرسائل العشر، ص158؛ الاقناع، ج1، ص127.

[190]. فتح الوهاب، ج1، ص82؛ فتح المعين، ج1، ص200؛ فقه السنه، ج1، ص172-173.

[191]. ديوان الامام الشافعي، ج1، ص21؛ مواعظ الامام الشافعي، ج1، ص24؛ نك: وسيلة الاسلام بالنبي، ج1، ص143.

[192]. الصواعق المحرقه، ج2، ص435؛ اعانة الطالبين، ج1، ص200؛ نك: منتهي السؤول، ج1، ص61.

[193]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص530-537.

[194]. نك:الارشاد؛ تاج المواليد؛ التاريخ الامين،ص300-304.

[195]. كشف الغمه، ج3، ص155؛ بحار الانوار، ج49، ص120.

[196]. عيون اخبار الرضا، ج1، ص234-235؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص363؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص452.

[197]. الخرائج‌و‌الجرائح،‌ج1،ص383؛ مدينة‌المعاجز،ج7،ص376.

[198]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص225؛ الارشاد، ج2، ص17-19؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص242.

[199]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص260-261؛ اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص132.

[200]. قرب الاسناد، ص364.

[201]. الكافي، ج4، ص244؛ التهذيب، ج5، ص458؛ وسائل الشيعه، ج8، ص88.

[202]. الكافي، ج4، ص245، 251-252؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص237-238؛ علل الشرايع، ج2، ص450.

[203]. الكافي، ج4، ص244؛ وسائل الشيعه، ج8، ص88.

[204]. الكافي، ج4، ص251-252؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص250-251.

[205]. سنن الترمذي، ج2، ص156؛ سنن ابي داود، ج1، ص443.

[206]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص238.

[207]. تاريخ‌يعقوبي،ج2،ص226؛ سيراعلام النبلاء، ج3، ص267.

[208]. قرب الاسناد، ص170؛ الاستبصار، ج2، ص142؛ التهذيب، ج5، ص12.

[209]. المستدرك، ج3، ص169؛ سير اعلام النبلاء، ج3، ص260؛ الوافي بالوفيات، ج12، ص68.

[210]. الكافي،ج4،ص456؛الامالي،ص244؛ عدة‌الداعي،ص139.

[211]. الكافي،ج1،ص461؛ الامالي،ص291؛ الزهدوالورع،ص79.

[212]. اسد الغابه، ج2، ص20؛ تهذيب الكمال، ج6، ص406؛ سير اعلام النبلاء، ج3، ص287.

[213]. الارشاد، ج2، ص128-129؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص168.

[214]. المحاسن، ج2، ص635؛ الخصال، ص517-518.

[215]. نك: حج الانبياء و الائمه، ص341-571.

[216]. نك: حج الانبياء و الائمه، ص466-467.

[217]. وفيات الاعيان، ج2، ص94-95.

[218]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج4، ص970-973؛ علل الشرايع، ج1، ص190؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج4، ص68-69.

[219]. تنبيه الغافلين، ص79؛ البداية و النهايه، ج5، ص36-37؛ مناقب الكوفي، ج2، ص458.

[220]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص109؛ الكافي، ج4، ص247-248؛ التهذيب، ج5، ص227.

[221]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص237.

[222]. الكافي، ج4، ص493؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص504.

[223]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص293.

[224]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص282.

[225]. تاريخ دمشق، ج13، ص248.

[226]. مطالب السؤول، ص415؛ صفوة الصفوه، ج2، ص96.

[227]. الكافي، ج4، ص415؛ الاستبصار، ج2، ص223-225؛ التهذيب، ج5، ص119-121.

[228]. مطالب السؤول، ص449؛ الدر النظيم، ص663؛ كشف الغمه، ج3، ص3-4.

[229]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص520.

[230]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص520؛ كمال الدين، ص440-471؛ الغيبه، طوسي، ص251-280.

[231]. الكافي، ج4، ص283-287.

[232]. دلائل الامامه، ص317؛ تاريخ دمشق، ج54، ص280.

[233]. عيون اخبار الرضا، ج1، ص19؛ تاريخ دمشق، ج41، ص378؛ تهذيب الكمال، ج20، ص390.

[234]. الكافي،ج4،ص398-399؛ دعائم‌الاسلام،ج1،ص310-311.

[235]. دعائم الاسلام، ج1، ص319؛ بحار الانوار، ج96، ص247.

[236]. المصنف، ابن ابي شيبه، ج4، ص466.

[237]. الكافي، ج4، ص467؛ التهذيب، ج5، ص179-183.

[238]. اقبال الاعمال، ج2، ص72-113.

[239]. مصباح المتهجد، ص689-698؛ المزار، ص153-164؛ اقبال الاعمال، ج2، ص87-117.

[240]. اقبال الاعمال، ج2، ص117-188.

[241]. اقبال الاعمال، ج2، ص73.

[242]. الكافي، ج4، ص432-433؛ التهذيب، ج5، ص147.

[243]. التهذيب، ج5، ص276-277.

[244]. التهذيب، ج5، ص105.

[245]. الكافي، ج4، ص407؛ التهذيب، ج5، ص105؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج3، ص291.

[246]. الكافي، ج4، ص530-531؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص20-21؛ التهذيب، ج5، ص281.

[247]. الكافي، ج4، ص499-500؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص493؛ المقنع، ص275.

[248]. التهذيب، ج5، ص105-106، 374.

[249]. اسد الغابه، ج4، ص22-23؛ تهذيب الكمال، ج20، ص485؛ الاصابه، ج4، ص467.

[250]. حياة الحيوان، ج1، ص90.

[251]. تاريخ المدينه، ج4، ص1219-1223، 1228-1229، 1275-1277.

[252]. تاريخ المدينه، ج3، ص1131.

[253]. نك: تاريخ يعقوبي، ج2، ص182-185؛ تاريخ طبري، ج3، ص469-562؛ التاريخ الشامل، ج1، ص311-318.

[254]. تاريخ طبري، ج3، ص465، 473؛ شفاء الغرام، ج2، ص193؛ تاريخ امراء المدينه، ص46-47.

[255]. تاريخ طبري، ج3، ص471،490؛ الطبقات، ج3، ص23؛ ج6، ص93-94؛ تاريخ خليفه، ص135.

[256]. تاريخ طبري، ج4، ص119.

[257]. تاريخ خليفه، ص144، 149.

[258]. التاريخ الشامل، ج1، ص334.

[259]. الامامة و السياسه، ج1، ص158؛ تاريخ طبري، ج4، ص225.

[260]. كتاب سليم بن قيس، ص320؛ الاحتجاج، ج2، ص18-19؛ بحار الانوار، ج33، ص181-182.

[261]. سيره پيشوايان، ص163.

[262]. تاريخ طبري، ج6، ص428؛ الطبقات، ج5، ص170؛ البداية و النهايه، ج8، ص220.

[263]. قس: التاريخ الشامل، ج1، ص391-392.

[264]. تاريخ طبري، ج4، ص372.

[265]. نك: اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص354؛ البداية و النهايه، ج8، ص217-218.

[266]. الارشاد، ص260؛ سيره پيشوايان، ص189.

[267]. الارشاد، ج2، ص150-152؛ امالي، ج1، ص48-49؛ وفيات الاعيان، ج6، ص93-94.

[268]. رجال كشي، ج1، ص333.

[269]. تاريخ طبري، ج6، ص196-197؛ العقد الفريد، ج5، ص340-341.

[270]. فرق الشيعه، ص97؛ المقالات و الفرق، ص94.

[271]. الصواعق المحرقه، ص122-123؛ ينابيع الموده، ج3، ص120.

[272]. تاريخ طبري، ج7، ص139.

[273]. الكامل، ج6، ص326.

[274]. سير اعلام النبلاء، ج13، ص120.

[275]. مروج الذهب، ج4، ص84؛ تذكرة الخواص، ص322؛ الانوار البهيه، ص288.

[276]. الكافي، ج1، ص501؛ الارشاد، ج2، ص309-310؛ قس: عيون المعجزات، ص119-120.

[277]. الارشاد،ج2،ص309-310؛ كشف‌الغمه،ج3،ص175-176.

[278]. نك: الرسائل السياسيه، ص434-435؛ العقد الفريد، ج4، ص113-114؛ شرح الاخبار، ج1، ص171.

[279]. مقاتل الطالبيين، ص396؛ رجال كشي، ج2، ص566؛ كشف الغمه، ج3، ص178.

[280]. نك: الارشاد، ج2، ص239؛ المنتظم، ج8، ص90، 257.

[281]. نك: اعيان الشيعه، ج1، ص101؛ التاريخ الامين، ص295-297.

[282]. نك: المفصل، ج9، ص250-260.

[283]. الحد الفاصل، ص553؛ جامع بيان العلم، ج2، ص120-121؛ تذكرة الحفاظ، ج1، ص7-8.

[284]. نقش تقيه در استنباط، ص488.

[285]. مسند الامام المجتبي، ص657-709.

[286]. موسوعة كلمات الامام الحسين، ص680-738.

[287]. اعيان الشيعه، ج1، ص98-103، 652؛ سيره پيشوايان، ص353-355.

[288]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص381؛ الصواعق المحرقه، ص200-201.

[289]. اعيان الشيعه، ج1، ص98-103، 652؛ سيره پيشوايان، ص353-354.

[290]. نك: صحيح البخاري، ج1، ص134؛ شرح الاخبار، ج3، ص292؛ تاريخ الخلفاء، ج1، ص197.

[291]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج1، ص376.

[292]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج1، ص489.

[293]. الكافي، ج8، ص14-17، 72-76؛ الامالي، ص593- 596.

[294]. الكافي، ج4، ص475-479؛ شرح الاخبار، ج3، ص292؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص472-473.

[295]. سيره پيشوايان، ص562؛ نك: مسند الامام الجواد.

[296]. نك: التهذيب، ج5، ص171.

[297]. نك: شرح الاخبار، ج3، ص291؛ المدينة في العصر الاموي، ص373؛ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج1، ص69.

[298]. شرح نهج البلاغه، ج1، ص17-20؛ اعيان الشيعه، ج1، ص98-103.

[299]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج2، ص523-525.

[300]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج1، ص477.

[301]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج1، ص345-346؛ مستدركات علم رجال الحديث، ج3، ص393.

[302]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج1، ص367-368؛ نك: تهذيب الكمال، ج18، ص338-339.

[303]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج2، ص244-246؛ نك: الطبقات، ج2، ص191؛ الكامل، ابن عدي، ج2، ص139.

[304]. نك: الصواعق المحرقه، ص201؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص372؛ اعيان الشيعه، ج1، ص98-103.

[305]. نك: تاريخ بغداد، ج3، ص265-267؛ تاريخ الاسلام، ج2، ص699-701.

[306]. نك: حياة الحيوان، ج1، ص201؛ تهذيب التهذيب، ج7، ص269؛ شذرات الذهب، ج1، ص105.

[307]. وفيات الاعيان، ج4، ص174؛ تذكرة الحفاظ، ج1، ص124-125؛ حياة الحيوان، ج1، ص213.

[308]. تذكرة الخواص، ص307-311؛ حياة الحيوان، ج2، ص142؛ وفيات الاعيان، ج1، ص327.

[309]. تذكرة الحفاظ، ج1، ص166؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص378-379.

[310]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص519.

[311]. شرح الاخبار، ج3، ص291-292؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص372.

[312]. المدينة في العصر الاموي، ص373؛ اعيان الشيعه، ج1، ص99-100.

[313]. نك: تاريخ بغداد، ج12، ص56-57.

[314]. اعيان الشيعه، ج1، ص100.

[315]. نك: منهاج السنة النبويه.

[316]. منهاج الكرامه، ص162-163؛ نهج الحق، ص238.

[317]. اعيان الشيعه، ج1، ص103؛ تأسيس الشيعه، ص310، 318.

[318]. نك: الكافي، ج4، ص233، 237؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص363 به بعد؛ التهذيب، ج5،ص353.

[319]. معاني الاخبار، ص105؛ علل الشرايع، ج2، ص407.

[320]. الكافي، ج4، ص187-188، 197-198، 488-489؛ ج6، ص429؛ تفسير عياشي، ج1، ص30.

[321]. نك: الكافي، ج4، ص536؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص399، 430-431؛ التهذيب، ج5، ص10، 171.

[322]. التهذيب، ج5، ص334؛ وسائل الشيعه، ج9، ص247.

[323]. نك: الكافي، ج4، ص332-339، 369؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص466، 489، 507؛ التهذيب، ج5، ص146، 193، 205، 275، 454-457.

[324]. التهذيب، ج5، ص236.

[325]. التهذيب، ج5، ص426-430.

[326]. الكافي، ج4، ص352، 523.

[327]. الكافي، ج4، ص519.

[328]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص466-467؛ التهذيب، ج5، ص85-86.

[329]. التهذيب، ج5، ص53، 322.

[330]. الكافي، ج1، ص502؛ علل الشرايع، ج1، ص227؛ عيون اخبار الرضا، ج2، ص219،130-131.

[331]. بصائر الدرجات، ص272؛ الكافي، ج2، ص40.

[332]. قرب الاسناد، ص385؛ الكافي، ج1، ص97؛ الارشاد، ج2، ص164-165.

[333]. شرح الاخبار، ج3، ص284؛ نك: فرق الشيعه، ص31، 51.

[334]. الاحتجاج، ج2، ص43؛ مستدرك الوسائل، ج10، ص166-172.

[335]. الكافي، ج4، ص197-198،240؛ الارشاد، ج2، ص199-201؛ التهذيب، ج6، ص148.

[336]. حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ص302.

[337]. الكافي، ج4، ص240؛ نك: تفسير عياشي، ج2، ص88.

[338]. الارشاد، ج2، ص194-195؛ رجال كشي، ص331-332.

[339]. رجال طوسي، ص55-403.

[340]. رجال طوسي، ص121-151.

[341]. رجال طوسي، ص153-328.

[342]. الكافي، ج4، ص466؛ الامان من اخطار الاسفار، ص66؛ دلائل الامامه، ص233.

[343]. الارشاد، ج2، ص234-235؛ الكامل، ابن اثير، ج6، ص164.

[344]. الكافي، ج4، ص350، 352، 492؛ ج5، ص23؛ الارشاد، ج2، ص235؛ الاحتجاج، ج2، ص118-119، 168، 262.

[345]. الكافي، ج1، ص380؛ رجال كشي، ج2، ص773.

[346]. الكافي، ج4، ص222؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص247؛ علل الشرايع، ج2، ص448.

[347]. تفسير عياشي، ج1، ص185-186.

[348]. الاحتجاج، ج2، ص47-48؛ بحار الانوار، ج46، ص50.

[349]. رجال كشي، ج2، ص769.

[350]. الاحتجاج، ج2، ص43.

[351]. دلائل الامامه، ص317-319؛ مدينة المعاجز، ج6، ص194.

[352]. الغيبه، نعماني، ص291؛ الغيبه، طوسي، ص453.

[353]. تفسير قمي، ج2، ص205؛ تفسير عياشي، ج2، ص56-57؛ نك: الغيبه، نعماني، ص329.

[354]. المصنف، ابن ابي شيبه، ج8، ص609؛ الغيبه، طوسي، ص477.

[355]. نك: المصنف، صنعاني، ج11، ص371؛ الاختصاص، ص208؛ الغيبه، طوسي، ص477.

[356]. معجم احاديث الامام المهدي، ج1، ص444، 501.

[357]. خصائص الائمه، ص39؛ روضة الواعظين، ص81؛ الفصول المهمه، ج1، ص172.

[358]. كشف الارتياب، ص55؛ نك: پنجاه سفرنامه، ج3، ص821.

[359]. سفرنامه ناصر خسرو، ص127؛ تاريخ عمارة و اسماء ابواب المسجدالحرام، ص90.

[360]. شفاء الغرام، ج1، ص360.

[361]. معالم مكة و المدينه، ص191؛ تاريخ و آثار اسلامي، ص127.

[362]. نك: معالم مكة و المدينه، ص429-433.

[363]. رسائل في تاريخ المدينه، ص11؛ تاريخ حرم ائمه بقيع، ص60-62.

[364]. التاريخ الامين، ص356.

[365]. نك: پنجاه سفرنامه، ج2، ص441، 587؛ ج3، ص99، 440-441، 476، 590-591.

[366]. كشف الارتياب، ص55، 287.

[367]. تاريخ بغداد، ج1، ص148؛ البداية و النهايه، ج7، ص329-330؛ ج8، ص14؛ وفاء الوفاء، ج3، ص95.

[368]. الطبقات، ج5، ص184؛ وفاء الوفاء، ج3، ص95.

[369]. تاريخ المدينه، ج1، ص105-107؛ وفاء الوفاء، ج3، ص89.

[370]. تاريخ المدينه، ج1، ص107؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص572؛ آثار اسلامي، ص219، 340.

[371]. الطبقات، ج1، ص387-388؛ معالم مكة و المدينه، ص326.

[372]. وفاء الوفاء، ج2، ص59.

[373]. نك: وفاء الوفاء، ج2، ص63-67.

[374]. وفاء الوفاء، ج2، ص57.

[375]. تاريخ و آثار اسلامي، ص203.

[376]. وفاء الوفاء، ج3، ص94؛ تاريخ الخميس، ج2، ص176.

[377]. وفاء الوفاء، ج3، ص101-102؛ التاريخ الامين، ص343، 396-397؛ تخريب و بازسازي بقيع، ص39؛ قس: الخصال، ج1، ص273.

[378]. تخريب و بازسازي بقيع، ص41، 52.

[379]. آثار اسلامي، ص410-411؛ گل‌واژه‌هاي حج و عمره، ص489؛ نك: معالم مكة و المدينه، ص404-405.

[380]. المزار الكبير، ص102؛ بحار الانوار، ج97، ص225.

[381]. وفاء الوفاء، ج2، ص246؛ نك: آثار المدينه، ص32؛ تاريخ معالم المدينه، ص170.

[382]. معجم البلدان، ج2، ص335.

[383]. معالم مكة و المدينه، ص369-370؛ التاريخ الامين، ص343.

[384]. المدينة المنورة معالم و احداث، ص64؛ آثار اسلامي، ص325-329.

[385] . التاريخ الامين، ص386-387؛ معالم مكة و المدينه، ص395-396؛ نك: وفاء الوفاء، ج3، ص32-33.

[386]. الكافي، ج4، ص566-567؛ ذكري، ج3، ص117-118؛ وفاء الوفاء، ج3، ص170-171.

[387]. تاريخ و آثار اسلامي، ص259-260؛ وفاء الوفاء، ج3، ص43-44.

[388]. تاريخ و آثار اسلامي، ص259-260؛ قس: وفاء الوفاء، ج3، ص43-44؛ معالم مكة و المدينه، ص347، 357.

[389]. معالم مكة و المدينه، ص292؛ المدينة المنورة معالم و احداث، ص24، 27.

[390]. رسائل في تاريخ المدينه، ص6؛ المدينة المنورة معالم و احداث، ص34.

[391]. تاريخ و آثار اسلامي، ص203.

[392]. اخبار المدينه، ص105.

[393]. اخبار المدينه، ص105.

[394]. التعريف بتاريخ، ص433.

[395]. وفاء الوفاء، ج2، ص45؛ معالم مكة و المدينه، ص292؛ مدينه‌شناسي، ج1، ص180.

[396]. معالم مكة و المدينه، ص485.

[397]. الكافي، ج1، ص543؛ الاختصاص، ص183-185؛ بحار الانوار، ج21، ص22.

[398]. نك: تاريخ المدينه، ج1، ص193-217؛ وفاء الوفاء، ج3، ص155-159.

[399]. وفاء الوفاء، ج1، ص132؛ ج4، ص122.

[400]. معجم البلدان، ج1، ص254؛ وفاء الوفاء، ج4، ص15؛ حجاز در صدر اسلام، ص106.

[401]. تاريخ المدينه، ج1، ص221-224؛ معجم ما استعجم، ج1، ص262؛ نك: الكافي، ج7، ص49.

[402]. تاريخ المدينه، ج1، ص221-222؛ وفاء الوفاء، ج4، ص30-31؛ حجاز در صدر اسلام، ص98-99.

[403]. معجم البلدان، ج4، ص176.

[404]. تاريخ المدينه، ج1، ص221-222؛ وفاء الوفاء، ج4، ص30-31؛ حجاز در صدر اسلام، ص99.

[405]. عمدة القاري، ج25، ص62؛ البحر الرائق، ج2، ص555.

[406]. اعانة الطالبين، ج2، ص341؛ نك: چهارده نور پاك، ج12، ص1671-1672.

[407]. تاريخ المدينه، ج1، ص223-229؛ وفاء الوفاء، ج3،ص153.

[408]. فتوح البلدان، ص23؛ حجاز در صدر اسلام، ص351.

[409]. تاريخ المدينه، ج1، ص225-226.

[410]. وفاء الوفاء، ج4، ص95-96؛ حجاز در صدر اسلام، ص198.

[411]. وفاء الوفاء، ج4، ص61.

[412]. وفاء الوفاء، ج4، ص144.

[413]. معجم البلدان، ج4، ص180.

[414]. نك: حجاز در صدر اسلام، ص348-357.

[415]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص565؛ المزار، ص183-189.

[416]. مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص409-411؛ الثاقب في المناقب، ص339-344؛ اعيان الشيعه، ج1، ص98-103، 652.

[417]. الكافي، ج4، ص316-317؛ بحار الانوار، ج46، ص47؛ مصباح الحرمين، ص397-398.

[418]. مرآة الحرمين، ج1، ص426.

[419]. نك: پنجاه سفرنامه، ج3، ص213، 216-217؛ 823؛ ج8، ص45، 403، 453، 457.

[420]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص264؛ اتحاف الوري، ج2، ص265.

[421]. تاريخ مكه، ص381؛ نك: افادة الانام، ج3، ص433.

[422]. افادة الانام، ج5، ص261-262؛ التاريخ القويم، ج1، ص289-290.

[423]. التاريخ القويم، ج1، ص289-290.

[424]. پنجاه سفرنامه، ج3، ص737.

[425]. پنجاه سفرنامه، ج3، ص202، 208، 512، 737، 824؛ ج4، ص150-151.

[426]. ميقات حج، ش20، ص104، «بازسازي مسجدالحرام»؛ نك: با كاروان صفا در سال 82، ص251-252.

[427]. الكافي، ج4، ص195-197، 204-207؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص230-235، 241-248.

[428]. الكافي، ج4، ص226-228؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص253-265.

[429]. الكافي، ج4، ص190-214؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص230-235.

[430]. الكافي، ج4، ص209-218.

[431]. مصباح الشريعه، ص47-50؛ بحار الانوار، ج24، ص124؛ مستدرك الوسائل، ج1، ص157.

[432]. عيون اخبار الرضا، ج1، ص97.

[433]. الكافي، ج4، ص184؛ عيون اخبار الرضا، ج1، ص97.

[434]. الكافي، ج4، ص291؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص312-317؛ التهذيب، ج5، ص24-46.

[435]. نك: الكافي، ج4؛ نك: من لا يحضره الفقيه، ج2؛ نك: التهذيب، ج5.

[436]. الكافي، ج4، ص188، 197-198؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص191-201؛ التهذيب، ج5، ص448-449.

[437]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص226-227.

[438]. الكافي، ج4، ص239-241؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص207؛ الوافي، ج12، ص38.

[439]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص252-253.

[440]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص223.

[441]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص222؛ نك: ج2، ص426-427.

[442]. الكافي، ج4، ص314؛ التهذيب، ج5، ص451.

[443]. الكافي، ج4، ص553-555.

[444]. الكافي، ج4، ص563-564.

[445]. نك: الكافي، ج4، ص294؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص418-419.

[446]. نك:الفتاوي‌الهنديه، ج1،ص221؛ المغني، ج3، ص220-222.

[447]. نك: الام، ج2، ص152؛ المجموع، ج7، ص200.

[448]. الكافي، ج4، ص319؛ الخلاف، ج2، ص286.

[449]. نك: الخلاف، ج2، ص348، 363.

[450]. الكافي، ج4، ص191.

[451]. المبسوط، ج1، ص310؛ النهايه، طوسي، ص206-207؛ المهذب، ج1، ص232.

[452]. الاستبصار، ج2، ص305؛ التهذيب، ج5، ص292؛ قس: المغني، ج3، ص441.

[453]. نك: الكافي، ج4، ص84-85، 289، 337؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص484-485؛ الاستبصار، ج2، ص150، 160.

[454]. نك: من لا يحضره الفقيه، ج2، ص484-485.

[455]. الكافي، ج4، ص272؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص420-422.

[456]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص565.

[457]. الكافي، ج4، ص549؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص558.

[458]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص577-578؛ المزار، ص183-189؛ مصباح المتهجد، ص713-714.

[459]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص559.

[460]. الكافي، ج4، ص556.

 




نظرات کاربران