ایتاخ ایتاخ ایتاخ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
ایتاخ ایتاخ ایتاخ ایتاخ ایتاخ

ایتاخ

 غلام معتصم عباسی و کارگزار حرمین شریفین ایتاخ به ترکان خزری نسب می‌برد.[1] وی نخست در آشپزخانه شخصی به نام سلام بن ابرش، خادم منصور عباسی، به عنوان آشپز خدمت می‌کرد.[2] معتصم پیش از خلافت به سال 199ق. ایتاخ را از سلام خرید[3] و در زمره

 غلام معتصم عباسي و كارگزار حرمين شريفين

ايتاخ به تركان خزري نسب مي‌برد.[1] وي نخست در آشپزخانه شخصي به نام سلام بن ابرش، خادم منصور عباسي، به عنوان آشپز خدمت مي‌كرد.[2] معتصم پيش از خلافت به سال 199ق. ايتاخ را از سلام خريد[3] و در زمره خدمتكاران خود درآورد. به تدريج وي به ‌سبب دليري و كارداني مورد توجه معتصم قرار گرفت و از سرداران مشهور او و دو خليفه پس از وي، واثق (حك: 129-132ق.) و متوكل عباسي (حك: 232-247ق.) گرديد.[4]

 

ايتاخ در فرونشاندن شورش‌هاي داخلي دوران معتصم نقش اساسي داشت. نخستين منصب مهم وي، فرماندهي نيروهاي خليفه براي ياري رساندن ‌به ‌افشين، از فرماندهان ترك، در برابر شورش بابك خرمدين در آذربايجان بود.[5] وي همچنين شورش كردان در موصل (224ق.) را سركوب كرد.[6] سركردگي نبرد عموريه با امپراتوري روم (223ق.) و نيز فرماندهي لشكريان مغربي و ترك را بر عهده داشت‌.[7] در پي اين خدمات، در سال 225ق.‌ به امارت يمن منصوب شد.[8]

 

ايتاخ در دوران واثق، قدرت بيشتر يافت و امور خراسان، سند و نواحي دجله به وي وا‌گذار شد.[9] نيز به عنوان حاجب (دربان) خليفه انتخاب گشت.[10] در دوران معتصم نقش جلاد خليفه را بر عهده داشت و از مخالفان خلفا انتقام مي‌گرفت.[11] از اين رو، برخي از تاريخ‌نگاران او را «شمشير انتقام خلفا» خوانده‌اند.[12]

 

پس از مرگ واثق، متوكل با حمايت و پشتيباني برخي سرداران ترك از جمله ايتاخ‌، به خلافت رسيد. از اين رو، بسياري از امور سياسي و نظامي را به وي سپرد. او فرماندهي سپاهيان ترك و مغربي‌، رياست بَريد (چاپارخانه)، حجابت خليفه، و اداره امور دار الخلافه را بر عهده گرفت. چندي به امارت مصر، كوفه‌، تهامه‌، مكه، مدينه و ديگر مناطق حجاز منصوب شد و البته به جاي خود افرادي را گماشت.[13] در اين مدت، براي وي بر منبرها دعا مي‌شد.[14]

 

متوكل كه از قدرت روز افزون تركان از جمله ايتاخ بيمناك بود، در صدد كوتاه كردن دست آنان از امور خلافت برآمد و قصد كشتن او ‌را كرد. اما از بيم شورش سپاهيان ترك، در 234ق.‌ او را به بهانه امارت حج‌[15] از سامرا دور نمود.[16] وي در ماه ذي‌قعده اين سال، در پي پوشيدن خلعت، همراه سپاهي رهسپار حج شد.[17]

 

متوكل افزون بر اعطاي منصب ياد شده، امارت هر سرزميني را كه به آن وارد ‏شود، به وي ‏سپرد.[18] چندي بعد او از امارت حرمين بركنار شد[19] و در پي بازگشت از حج، به فرمان متوكل، به دست والي بغداد، اسحق بن ابراهيم، همراه پسران و دبيرش دستگير و زنداني ‌گشت. بر پايه روايت مشهور، او را به زنجير كشيدند و آب را از او بازداشتند تا از تشنگي جان سپرد.[20]

 

… منابع

اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ الانباء في تاريخ الخلفاء: ابن العمراني (م.580ش.)، به كوشش السامرائي، قاهره، الآفاق العربيه، 1419ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ تاريخ ابن خلدون: ابن‏ خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تجارب الامم: ابوعلي مسكويه (م.421ق.)، به كوشش امامي، تهران، سروش، 1379ش؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ المعرفة و التاريخ: الفسوي (م.277ق.)، به كوشش الامري، بيروت، الرساله، 1401ق؛ المنتظم: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ النجوم الزاهره: ابن تغري بردي الاتابكي (م.874ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومي؛ الوافي بالوفيات: الصفدي (م.764ق.)، به كوشش الارنؤوط و تركي مصطفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق.

 

علي حسن‌خاني

 

 
[1]. تاريخ طبري، ج9، ص168؛ النجوم الزاهره، ج2، ص276.

[2]. تاريخ طبري، ج9، ص166؛ الانباء، ص280؛ تجارب الامم، ص294.

[3]. البداية و النهايه، ج10، ص312.

[4]. البداية و النهايه، ج10، ص313؛ النجوم الزاهره، ج2، ص276.

[5]. المنتظم، ج11، ص73.

[6]. الكامل، ج6، ص506-507؛ تاريخ ابن خلدون، ج3، ص568.

[7]. الكامل، ج6، ص479-481، 487؛ النجوم الزاهره، ج2، ص232.

[8]. تاريخ طبري، ج9، ص103؛ الكامل، ج6، ص516.

[9]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص479.

[10]. التنبيه و الاشراف، ص361.

[11]. المنتظم، ج11، ص313.

[12]. تاريخ الاسلام، ج17، ص106؛ الوافي بالوفيات، ج9، ص270.

[13]. تاريخ طبري، ج9، ص154، 166-167؛ البداية و النهايه، ج10، ص311-312؛ النجوم الزاهره، ج2، ص275.

[14]. المنتظم، ج11، ص208؛ النجوم الزاهره، ج2، ص275.

[15]. المعرفة و التاريخ، ج1، ص210؛ تاريخ طبري، ج9، ص166-167؛ المنتظم، ج11، ص209؛ البداية و النهايه، ج10، ص312.

[16]. تاريخ طبري، ج9، ص166-167؛ الكامل، ج7، ص46؛ تاريخ الاسلام، ج17، ص106.

[17]. تاريخ طبري، ج9، ص166-167.

[18]. شفاء الغرام، ج2، ص220.

[19]. شفاء الغرام، ج2، ص220.

[20]. نك: تجارب الامم، ج4، ص297؛ المنتظم، ج11، ص221-222؛ البداية و النهايه، ج10، ص313.

 




نظرات کاربران