ایلاف
الفت قریش در سفرهای بازرگانی تابستانه و زمستانه ایلاف از ریشه «ا‌ـ ‌ل‌ـ ‌ف»[1] به معنای ایجاد و اظهار الفت و دوستی[2]، یکی کردن دو یا چند چیز[3]، و تکمیل یک چیز با پیوستن اجزای آن[4] است و به همین جهت بر عهد و پیما
الفت قريش در سفرهاي بازرگاني تابستانه و زمستانه
ايلاف از ريشه «اـ لـ ف»[1] به معناي ايجاد و اظهار الفت و دوستي[2]، يكي كردن دو يا چند چيز[3]، و تكميل يك چيز با پيوستن اجزاي آن[4] است و به همين جهت بر عهد و پيمان نيز اطلاق ميشود.[5] در مفهوم اصطلاحي قرآن، به معناي انس گرفتن قريش با مكه[6] يا ايجاد وحدت و الفت ميان قريش پس از پيدايش و گسترش سفرهاي بازرگاني بين ايشان است[7]: {لإيلافِ قُرَيشٍ إِيلافِهِم رِحلَةَ الشِّتَاءِ و الصَّيفِ}. (قريش/106، 1-2)
زندگي قريش در مكه بر اثر خشكي و بيآبي آن سرزمين، به سختي ميگذشت تا آنكه سفرهاي بازرگاني ميانشان رواج يافت و سطح و شيوه زندگيشان را تغيير داد.[8] از هاشم بن عبد مناف معروف به عمرو العلي به عنوان نخستين كسي ياد شده كه سفرهاي بازرگاني قريش را آغاز كرد[9] و به اين ترتيب، از پراكنده شدن قريش از پيرامون حرم پيشگيري كرد.[10] هاشم در دوران رياستش بر مكه، تجارت قريش را گسترش داد و دو نوبت سفر زمستانه و تابستانه بنا نهاد و با قبايل و اميران همسايه براي تضمين امنيت سفرهاي بازرگاني پيمان بست.[11]
پيدايش اين سفرها بدين شكل بود كه پسران عبد مناف، هاشم و عبد شمس و مطّلب و نوفل، نزد پادشاهان همسايه حجاز رفتند و با ايشان براي تسهيل روابط بازرگاني و تضمين امنيت كاروانهاي تجاري پيمان بستند.[12] هاشم نزد قيصر در شام[13]، نوفل نزد كسرا در عراق، عبد شمس نزد نجاشي در حبشه، و مطّلب نزد پادشاه حِمْيَر در يمن رفتند.[14] پادشاهان ياد شده به سبب احترام و عزتي كه براي مردم مكه به عنوان اهل حرم و متوليان خانه خدا باور داشتند، از ايشان استقبال كردند و زمينه سفرهاي بازرگاني قريش را فراهم آوردند.[15] از اين رو، بنيعبد مناف نزد قريشيان به «اصحاب ايلاف» شهرت يافتهاند.[16] گويا بر اثر همين روابط تجاري، هاشم توانست با فراهم كردن مواد غذايي از شام و فلسطين، مردم مكه را در دوران قحطي از گرسنگي نجات دهد.[17]
سفرهاي قريش در دو نوبت تابستانه به يمن و زمستانه به شام صورت ميگرفت.[18] در شام، جامه، آرد خالص و حبوبات ميخريدند و خرما و لباس را از مكه به يمن ميبردند و از سواحل آن، كالاهايي همچون فلفل به شام حمل ميكردند.[19]
سوره قريش يادآور نعمتهايي است كه خداوند براي قريشيان محقق گرداند و عامل بقاي آنان شد؛ از جمله نابودي اصحاب فيل[20]، دوري از برخي بيماريها مانند جذام[21]، الفت ميان قريش در سفرهاي تابستاني و زمستاني[22]، جمع شدن آنها كنار يكديگر در مكه[23]، و رهايي از غارتهاي دشمنان بر اثر برخورداري از احترام عرب و وجود بناي كعبه و مسجدالحرام و برگزاري مراسم حج فراهم شد.[24]
در شيوه تحقق ايلاف سه نظر يافت ميشود: ايجاد الفت ميان قريش در پي سفرهاي تجاري؛ الفت آنان با سرزمين مكه؛ الفت با سفرهاي بازرگاني و بايستههاي آن.[25] برخي نيز از نامگذاري سال آغاز سفرها به ايلاف ياد كردهاند كه در اين سال، ميان قريش براي انجام اين سفرها توافق رخ داد و سپس الفت و دوستي بين ايشان برقرار گشت[26] و هاشم به عنوان بزرگ قريش، در ايام حج، قريشيان را از بزرگان عرب شمرد كه خداوند افتخار سرپرستي خانه كعبه را به آنها داده و بايد به حرمت آن، مهرباني و ايلاف را ميان خود برقرار كنند.[27]
برقراري الفت ميان قبايل، باعث فروكاستن اختلاف و درگيري در برگزاري مراسم حج ميان قريشيان شد.[28] بر همين اساس، خداوند در سياق آيات سوره قريش، از نعمت امنيت و زدوده شدن هراس و بيم از ايشان در پي ايلاف ياد ميكند.[29] همچنين ايلاف باعث افزايش اعتبار و نفوذ اجتماعي و سياسي قريش در ميان قبايل گشت و مايه رشد زندگي اقتصادي آنها شد و لهجه فصيح قريش نيز رواج و اعتباري بيشتر ميان قبايل يافت.[30] از اين رو، خداوند در برابر اين همه نعمت، از قريش ميخواهد كه خداي خانه كعبه را بپرستند كه ايشان را از گرسنگي نجات بخشيد و از بيم و هراس آسوده خاطر كرد: {فَليَعبُدُوا رَبَّ هَذَا البَيتِ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوف}.
منابع
الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م؛ امالي: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حلبي، قم، مكتبة النجفي، 1403ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ البدء و التاريخ: المطهر المقدسي (م.355ق.)، بيروت، دار صادر، 1903م؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفة، 1409ق؛ تفسير ابوالسعود (ارشاد العقل السليم): ابوالسعود (م.982ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1411ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف و البيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير سمرقندي (بحر العلوم): السمرقندي (م.375ق.)، به كوشش محمود مطرجي، بيروت، دار الفكر؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير ماوردي (النكت و العيون): الماوردي (م.450ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1418ق؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الروض الانف: السهيلي (م.581ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1348ش؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش مخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ غرائب القرآن: نظام الدين النيشابوري (م.728ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فتح القدير: الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فضائل مكه: الحسن بن يسار البصري (م.110ق.)، به كوشش سامي العاني، كويت، مكتبة الفلاح، 1400ق؛ القاموس المحيط: الفيروزآبادي (م.817ق.)، بيروت، دار العلم؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش الحسيني، تهران، فرهنگ اسلامي، 1408ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق؛ مقدمة فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ المنمق: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق؛ نهاية الارب في فنون الادب: احمد بن عبدالوهاب النويري (م.733ق.)، به كوشش مفيد قميحه و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424ق.
زهرا محمودي؛ زينب بهرامي
[1]. الصحاح، ج4، ص1332؛ مفردات، ص20؛ تاج العروس، ج12، ص87، «الف».
[2]. لسان العرب، ج9، ص10؛ التحقيق، ج1، ص108، «الف».
[3]. معجم مقاييس اللغه، ج1، ص131؛ مفردات، ص21،«الف».
[4]. العين، ج8، ص336؛ لسان العرب، ج9، ص9؛ تاج العروس، ج12، ص90، «الف».
[5]. القاموس المحيط، ج1، ص1024؛ لسان العرب، ج9، ص11، «الف».
[6]. مجمع البحرين، ج1، ص88، «الف».
[7]. الروض الانف، ج1، ص130؛ التفسير الكبير، ج32، ص99؛ لسان العرب، ج9، ص10.
[8]. فضائل مكه، ص16؛ المنمق، ص27؛ فتح القدير، ج5،ص498.
[9]. الطبقات، ج1، ص75-76؛ امالي، ج4، ص179؛ مقدمة فتح الباري، ص79.
[10]. تاريخ طبري، ج2، ص12.
[11]. نك: الطبقات، ج1، ص62؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص242؛ المنمق، ص42.
[12]. تاريخ طبري، ج2، ص12.
[13]. الطبقات، ج1، ص75؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص242؛ سبل الهدي، ج1، ص268.
[14]. الطبقات، ج1، ص75؛ تاريخ طبري، ج2، ص12؛ روح المعاني، ج30، ص240.
[15]. تفسير ثعلبي، ج10، ص303؛ تفسير ابوالسعود، ج9، ص202؛ فتح القدير، ج5، ص498.
[16]. المحبر، ص162-163؛ تفسير قرطبي، ج20، ص204.
[17]. الطبقات، ج1، ص62؛ تاريخ طبري، ج2، ص252؛ البدء و التاريخ، ج4، ص111.
[18]. الروض الانف، ج1، ص130؛ نهاية الارب، ج2، ص369.
[19]. الطبقات، ج1، ص75؛ الروض الانف، ج1، ص130.
[20]. جامع البيان، ج30، ص394؛ مجمع البيان، ج10، ص451؛ التفسير الكبير، ج32، ص103.
[21]. جوامع الجامع، ج3، ص848-849؛ روض الجنان، ج20، ص421؛ فتح القدير، ج5، ص499.
[22]. مجمع البيان، ج10، ص450.
[23]. جامع البيان، ج30، ص394؛ تفسير ابن كثير، ج4، ص592؛ مقدمه فتح الباري، ص79.
[24]. جامع البيان، ج30، ص394، 398؛ تفسير ماوردي، ج6، ص348؛ تفسير سمرقندي، ج3، ص624.
[25]. نك: الروض الانف، ج1، ص130؛ انساب الاشراف، ج1، ص26؛ تفسير ابوالسعود، ج9، ص202.
[26]. المحبر، ص162؛ الروض الانف، ج1، ص130؛ الاعلام، ج8، ص55.
[27]. سبل الهدي، ج1، ص270.
[28]. التفسير الكبير، ج32، ص107.
[29]. فتح الباري، ج8، ص561.
[30]. نك: غرائب القرآن، ج6، ص570.