بدعت
بنیاد نهادن عقیده یا عملی از پیش خود به نام دین بدعت به معنای ایجاد کردن چیزی بدون پیشینه است[1] و از ریشه «ب ـ د ـ ع» به معنای ایجاد امر تازه، انقطاع و جدایی است.[2] در آیه 27 حدید/57 (رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْه
بنياد نهادن عقيده يا عملي از پيش خود به نام دين
بدعت به معناي ايجاد كردن چيزي بدون پيشينه است[1] و از ريشه «ب ـ د ـ ع» به معناي ايجاد امر تازه، انقطاع و جدايي است.[2] در آيه 27 حديد/57 (رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِم) به رهبانيتي اشاره شده كه خداوند آن را پديد نياورد، بلكه خود مسيحيان وضع نمودند. بدعت در اصطلاح به معناي ايجاد پديدهاي بيسابقه است كه در كتاب، سنت، اجماع و ديگر ادله شرعي بنيادي ندارد.[3] اين پديده نو، خواه ساخته قلب و خواه زبان يا رفتاري جوارحي باشد[4]، ميبايست با نيت شرعيسازي و دينگذاري همراه باشد تا بدعت بر آن اطلاق گردد.[5] از ديدگاه ابن حجر (م.852ق.) مراد از «هر بدعتي گمراهي است» كه در تعابير احاديث آمده، وضع اموري است كه دليل خاص و عام شرعي نداشته باشد.[6] او در تحليلي ديگر آورده كه آن چه در شرع بنيادي ندارد، بدعت است؛ اما اموري كه اساسي در شرع دارند، بدعت نيستند.[7] پارهاي از دانشوران شيعه، بدعت را به افزودن چيزي به دين يا كاستن چيزي از دين و آن را به نام دين انجام دادن، تعريف كردهاند.[8] تعريف موجز و مشهور بدعت به «داخل كردن آن چه از دين نيست در دين»[9] مورد توجه شماري از معاصران قرار گرفته است.[10] در تعريف دقيقتر، بدعت چنين وصف شده است: امري تازه در دين كه در پي پيامبر رواج يافته، نصي ويژه بر آن نيايد و مصداق عمومات هم نباشد و يا صريحاً از آن نهي شده باشد.[11]
بنابراين، نوآوري در دين كه مستند به دليل عام شرعي باشد، مصداق بدعت نيست.[12] اين نوآوري تا هنگامي كه دليلي بر حرمت آن نباشد، مشمول اصل برائت به شمار ميرود و حلال است.[13] به باور برخي، با تكيه بر اين عمومات، بسياري از پيچيدگيهاي مسئله بدعت رفع شدني است؛ زيرا موضوعات بيسابقه كه نص ويژه در رد آنها نيامده باشد، در گستره اين عمومات قرار ميگيرند. براي نمونه در آيه 60 انفال/8 (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة) دفاع از كيان اسلام در برابر دشمنان، يك قاعده كلي است كه شامل فراهم ساختن سلاح و ابزار نو هم ميشود. از اين رو، خدمت سربازي كه از روشهاي نظامي جديد است، بدعت به شمار نميرود؛ زيرا مشمول عنوان كلي ضرورت دفاع قرار ميگيرد.[14] بدين سان، سه ويژگي تعيين كننده معني اصطلاحي بدعت است: درون كردن چيزي بيسابقه در دين و شريعت، اشاعه و تبليغ آن، نبودن اصلي به طور عام يا خاص در مشروعيت آن.[15]
شماري از معاصران با بررسي و دستهبندي تعاريف بدعت و نقد و تحليل و بيان اختلافات موجود، از خلط معني لغوي و اصطلاحي سخن گفتهاند.[16] بدعت لغوي و شرعي، داراي رابطه عموم و خصوص مطلق هستند. هر بدعت شرعي در بدعت لغوي جاي دارد؛ اما براي نمونه، نوآوريهاي مادي و صنعتي گرچه از لحاظ لغوي بدعت هستند، شرع آنها را مصداق بدعت ندانسته است.[17]
نظريه تقسيم بدعت
نگرش دانشوران اسلامي به ويژه اهل سنت درباره بدعت، دستخوش تحولاتي شده است. مسلمانان به تدريج بر اثرآشنايي با مسائل مستحدثه و نوپيدا، به تحليل نسبت اين مسائل با احكام دين پرداختند. طرد و رد اين مسائل نو، ممكن و مقبول نبود. در نتيجه، نگرش نخست به بدعت كه هر چيز نو و بيسابقه را شامل ميشد، دگرگون گشت. حاصل اين تغيير ديدگاه، نظريه تقسيم بدعت بود.
برخي ريشه نظريه تقسيم بدعت را يك رخداد تاريخي در روزگار خليفه دوم دانستهاند[18] كه به دستور وي از سال 14ق. در شبهاي ماه رمضان، نماز تراويح به صورت جماعت برگزار شد. عمر اين را بدعتي خوب شمرد: «نعم البدعة هذه.»[19] اين گفتار وي با مجموعه ميراث حديثي[20] مسلمانان به ويژه مضمون «هر بدعتي گمراهي است» سازگار نيست. از اين رو، دانشوران اهل سنت به تكاپو افتادند تا تعارض ميان سخن عمر و روايتهاي نبوي را از ميان ببرند. شماري از آنها تراويح را به سنت نبوي ملحق كردند و بيسابقه بودن آن را زير سؤال بردند.[21] اما بيشتر آنها از راهكار تقسيم بدعت به نيك و بد بهره گرفتند و برخي از تقسيم دو بخشي و شماري از تقسيم پنج بخشي و... سخن گفتند؛ شافعي (م.204ق.) به تقسيم دو بخشي بدعت باور دارد: يكي امري تازه كه با دانستهاي از قرآن، حديث، سنت و اجماع مخالفت ورزد. اين بدعت موجب گمراهي است.
ديگري بدعت در كارهاي نيك است كه با مخالفت دانشوران دين روبهرو نشود و مذموم به شمار نيايد.[22] سيوطي (م.911ق.) تقسيم بدعت به نيك و بد را پي گرفته و ديدگاههاي پيشينيان را پايه سخن خود قرار داده و از جمله به تقسيم شافعي استناد كرده و در پي طرح مباني و يادكرد پارهاي از مصداقها، قلمرو بدعت بد را از خوب متمايز ساخته است.[23]
شاطبي (م.790ق.) بدعت را به حقيقي و نسبي تقسيم نموده است. بدعت حقيقي آن است كه دليل شرعي از كتاب، سنت و اجماع بر آن دلالت نكند. بدعت نسبي دو جنبه دارد. به يك اعتبار، مستند به ادله شرعي است و نميتوان آن را بدعت شمرد، مثل نماز نافله كه في نفسه مشروع است؛ اما اگر كسي آن را واجب تلقي كند، مرتكب بدعت شده است.[24]
نظريه تقسيم پنج بخشي بدعت به تعداد احكام شرعي را نخستين بار عز بن عبدالسلام (م.660ق.) طرح كرد. بر پايه ديدگاه او، خواندن نحو براي فهميدن كلام خدا بدعتي واجب است. ساختن مهمانسرا و مدرسه و خواندن نماز تراويح در شمار بدعتهاي مستحب است. پديدار شدن مذاهبي همچون جبريه و قدريه از بدعتهاي حرام است.[25] آراستن مسجدها از بدعتهاي مكروه و مصافحه در پي نماز صبح و عصر از بدعتهاي مباح است.[26] بايد براي استنباط نوع اينگونه بدعتها، به قواعد فقهي و شرعي رجوع كرد.[27] شاطبي مثالهاي ياد شده را در پرتو قواعد فقهي و اصولي، مشمول بدعت اصطلاحي ندانسته و خود اين تقسيم را هم امري تازه شمرده كه مشروعيت ندارد.[28]
در نقد و رد چنين تقسيماتي براي بدعت، بايد به مضمون مشتركي اشاره كرد كه با تعبير «كل بدعة ضلالة» آمده[29] و به طور كلي و مطلق گمراهي دانسته شده است. بر پايه اين سخن، بدعت اصطلاحي حرام قطعي است و تقسيم كردن آن به نيك و بد نادرست است. البته بدعت لغوي را كه عامتر از معني اصطلاحي است، ميتوان تقسيم كرد. از همين جا ميتوان دريافت كه مدافعان بحث تقسيم، به معناي لغوي و نه اصطلاحي بدعت نظر داشتهاند.[30] گروهي از دانشوران اهل سنت تقسيم بدعت به نيك و بد را نپذيرفته و هرگونه بدعت را ناپسند دانستهاند.[31] از باورداران اين تحليل، مالك بن انس (م.179ق.)، امام بيهقي (م.458ق.)، طُرطُوشي (م.520ق.)، ابن تيميه (م.728ق.)، زَركَشي (م.794ق.)، ابن رجب حنبلي (م.795ق.)، ابن حجر (م.852ق.)، محمد عبده، محمد رشيد رضا و حسن البنا را ميتوان نام برد. اينان به آيات، روايتها و سخنان صحابه و تابعين در رد تقسيمهاي ياد شده استناد كردهاند.[32]
حرمت بدعت اصطلاحي، از مسلمات شريعت اسلامي است و ضروري دين به شمار ميرود و گاه در قلمرو عقايد، موجب كفر و شرك ميگردد.[33] در آيه 21 شوري/42 (أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ الله) خداوند كساني را كه بدون اجازه او ديني بسازند، سخت نكوهش كرده است. در حديثنامههاي شيعه[34] و اهل سنت[35] و نيز آثار پژوهشي، در نكوهش بدعت نكات گوناگون گوشزد شده و بدعت گناهي بزرگ و حرامي آشكار به شمار آمده است. از برنهادن امور تازه در دين بايد پرهيز كرد؛ زيرا هر بدعتي گمراهي است.[36] بدعتگزار دچار خواري در دنيا و خشم الهي ميگردد. سرنوشت بدعتگزاران همانند سرنوشت گوسالهپرستان قوم موسي است.[37] بدعت گناهي است كه توبه از آن پذيرفته نيست.[38] سادهترين چيزي كه انسان را به مرز كفر ميكشاند، اين است كه آن چه را مورد نهي خداوند قرار گرفته، مورد فرمان او بداند و اين را اعتقادي ديني بشمارد.[39] عبارتهايي چون «شر الامور مُحْدَثاتها» و «ان كل محدثة بدعة و كل بدعة ضلالة» در حديثنامههاي[40] اهل سنت فراوان آمدهاند و مُحْدَث به بدعت تفسير شده است.[41] برخي در بيان بدي بدعت به روايتهاي نكوهش «رأي» استناد جستهاند؛ زيرا به باور آنها همه بدعتها آرايي غير اصيل و گمراه كنندهاند.[42]
تاريخ و مصداقهاي بدعت در حرمين
در بيان علل و اسباب گرايش به بدعت و بدعتگزاري بايد به عواملي از اين دست اشاره كرد: آگاه نبودن از سازوكارهاي خطابها و عمومهاي قرآن، جهل به مقاصد شريعت، گرايشهاي گمانپردازانه، ميلگرايي و هواپرستي و فرورفتن در متشابهات.[43]
در گزارشهاي تاريخي، از تغيير دين حنيف ابراهيمي مكه به دين جاهلي و پديد آمدن بدعتها و مناسك جاهلي ياد شده است. از جمله اين بدعتها، طواف برهنه، تغيير و تبديل ماههاي حج (نسيء*) و رسمهاي برنهاده شده به دست حُمْسيها بود.[44] بر پايه گزارشهاي تاريخنگاران، قريش در هنگام حاكميت بر مكه و كعبه، بدعتهاي گوناگون بنيان نهادند.[45]
در منابع شيعي به مصاديقي از بدعت كه در فقه و فرهنگ اهل سنت رواج يافته، اشاره شده كه پارهاي از آنها در حرمين راه يافته است؛ از جمله: گفتن جمله «الصلاة خير من النوم» به جاي «حي علي خير العمل» و خواندن نوافل شبهاي رمضان (نماز تراويح*) به صورت جماعت.[46] عمر اين عمل را بدعتي نيكو خواند.[47] شيخ طوسي در پي گزارش گفتار عمر، در نقد رفتار او، به سخن پيامبر كه هر بدعتي را گمراهي خوانده، استناد ميكند.[48]
تقدم خطبهها در نماز عيد فطر و قربان، از بدعتهاي عثمان است.[49] يكي از مصداقهاي بدعت، اذان دوم يا سوم در روز جمعه است كه عثمان آن را برنهاد.[50] نيز عمر متعة الحج را حرام شمرد كه اين نيز بدعتي روشن و مخالف حكم پيامبر است. اين نظر عمر با مخالفت فرزندش عبدالله بن عمر نيز روبهرو شد و او در پاسخ به يكي از شاميان اعلام كرد كه متعه حج حلال است.[51]
به باور شماري از اهل سنت، عمر بن عبدالعزيز در سده اول ق. و شافعي (م.204ق.) در سده سوم ق. در مقام احياي سنتها و نابودي بدعتها برآمدهاند و از اين رو، شايسته قدرداني هستند.[52]
پارهاي از اهل سنت ساختن ضريح بر مرقد نبوي را از بدعتهاي اشراف شيعي مدينه دانسته و آن را به شيعه نسبت دادهاند.[53] ابن جبير نيز از اين كه خطابه را گروهي از اهل بدعت بر فراز منبر نبوي انجام ميدهند، گلايه داشت.[54]
ذبح در استقبال از محملها[55]، به عقب گام برداشتن در زيارت حرم نبوي[56] و تذهيب اين حرم[57]، روشن كردن چراغ بر محل مقامهاي چهارگانه در مسجدالحرام (الوقيد) در شب بيست و هفتم و ديگر شبها[58]، ناميدن قسمت بالايي ديوار كعبه برابر باب به عروة الوثقي و بوسيدن آن، و نيز نهادن ناف بر ميخي در وسط كعبه به نام سُرَة الدُنيا[59] كه اكنون برچيده شده[60]، نمونههايي از كارهاي مسلمانان هستند كه نويسندگان اهل سنت عنوان بدعت به آنها دادهاند. اين موارد از مصداقهاي بدعت اصطلاحي نيستند؛ زيرا رفتارهايي هستند كه در سنت رفتاري و فرهنگ عمومي گروههايي از مسلمانان رواج يافتهاند، اما به قصد درون كردن در دين برنهاده نشدهاند. البته ميتوان از ديدگاه لغوي آنها را بدعت يعني پديد آوردن چيزي بدون نمونه پيشين دانست؛ بر پايه سخن محققانه، بدعت ويژه چيزهايي است كه اساسي در دين ندارد و وسيله تقرب به خداوند قرار ميگيرد. اما وهابيان معناي بدعت را گسترش دادهاند. براي نمونه، نهادن پرده بر روضه نبوي را بدعت شمردهاند؛ زيرا به باور آنها انجام دهنده اين كار، آن را عبادت ميشمرد و قصد تقرب دارد. افزون بر شيعه، پارهاي از نويسندگان اهل سنت به چنين برداشتي از بدعت اشكال كرده و گفتهاند كه در حقيقت پرده روضه نبوي به قصد تزيين و زيباسازي و نه عبادت و تقرب، آويخته شده است.[61] شماري از وهابيان در تحليل بدعت، بدون تحقيق و ارائه سند، نخستين بدعتها را در پيدايش مذهب شيعه يافته و به باورهاي اهل تشيع نسبت دادهاند.[62] اينگونه مطالب كه در سخنان ابن تيميه (م.728ق.) آمده[63] و وهابيان به آن استناد ميكنند و در تبليغ آن ميكوشند، از سر تعصب و كينتوزي و پيشداوري به ميان آمده است. ناآگاهي اينان به قدمت شيعه در روزگار پيامبر(ص)[64] و نيز باورهاي فرقههاي قَدَريه، خوارج و غاليان، و انتساب اين باورها به شيعه، آنها را به اين داوريها دچار ساخته است.[65] در تحليلي از دانشوران اهل سنت، شكلگيري وهابيت در شبه جزيره و رواج باورهاي محمد بن عبدالوهاب در حرمين، به مثابه بدعت در دين و پديدهاي گمراه كننده تلقي شده است.[66]
در تكنگاريها در موضوع بدعت، دانشوران و محققان اسلامي جوانب بحث را كاويدهاند. از ميان آثار مستقل كهنتر ميتوان به اين آثار اشاره كرد: البدع المحدثه ابوالقاسم كوفي (م.352ق.)، البدع و النهي عنها نوشته ابن وَضاح قرطبي، الحوادث و البدع محمد بن وليد طُرطُوشي، الباعث علي انكار البدع و الحوادث ابوشامه مَقدِسي، درر المباحث في احكام البدع و الحوادث اثر حسين بن حسن دِمياطي، الاعتصام نوشته ابراهيم بن موسي شاطِبي نويسنده كتاب معروف الموافقات، الامر بالاتباع و النهي عن الابتداع نوشته سُيوطي.
منابع
اتحاف الزائر: عبدالصمد بن عبدالوهاب (م.686ق.)، به كوشش شكري، دار الارقم بن ابيالارقم؛ اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ الاجتهاد و النص: سيد عبدالحسين شرف الدين (م.1376ق.)، قم، ابومجتبي، 1404ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ الاعتصام: ابراهيم الشاطبي (م.790ق.)، مصر، المكتبة التجاريه؛ الامر بالاتباع و النهي عن الابتداع: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش القحطاني، مطابع الرشيد، 1409ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البدعة مفهومها حدها و آثارها: السبحاني، قم، مؤسسة الامام الصادق7، 1416ق؛ بدعت: جعفر البياني، ترجمه: حاتمي طبري، تهران، مشعر؛ البدعة تحديدها و موقف الاسلام منها: عزت عطيه، بيروت، دار الكتاب العربي؛ البدعة و المصالح المرسله: توفيق يوسف الورعي، كويت، دار التراث، 1404ق؛ البدعه: جعفر باقري، المجمع العالمي لاهل البيت:، 1415ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ بغداد: الخطيب البغدادي (م.463ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ تحصيل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.1321ق.)، به كوشش ابن دهيش، 1424ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق؛ الجامع اللطيف: محمد ابن ظهيره (م.986ق.)، به كوشش علي عمر، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، 1423ق؛ جمهرة اللغه: ابن دريد (م.321ق.)، به كوشش رمزي بعلبكي، بيروت، دار العلم للملايين، 1987م؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الحوادث و البدع: محمد بن الوليد الطرطوشي (م.520ق.)، به كوشش الحلبي، دار ابن الجوزي، 1419ق؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛ رحلة ابن جبير: محمد بن احمد (م.614ق.)، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1986م؛ رسائل المرتضي: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حسيني و رجائي، قم، دار القرآن، 1405ق؛ رسائل في تاريخ المدينه: حمد الجاسر، رياض، دار اليمامه؛ الزام النواصب: مفلح بن الحسين ابن صلاح البحراني (م. قرن9ق.)، به كوشش النجفي، 1420ق؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابيداود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، بيروت، دار الفكر، 1348ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ الشيعة في التاريخ: محمد امين الزين، شبكة الامامين الحسنين8 للتراث الاسلامي؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فرق تسنن: به كوشش مهدي فرمانيان، قم، اديان، 1386ش؛ قواعد الاحكام في مصالح الانام: عزالدين عبدالسلام (م.660ق.)، به كوشش الشنقيطي، بيروت، دار المعارف؛ قواعد معرفة البدع: محمد بن حسين الحيزاني، السعوديه، دار ابن الجوزي، 1421ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كشف الارتياب: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش امين، مكتبة الحريس، 1382ق؛ كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش حسيني، تهران، فرهنگ اسلامي، 1408ق؛ مرآة الحرمين: ابراهيم رفعت پاشا (م.1353ق.)، قم، المطبعة العلميه، 1344ق؛ مسألة التقريب بين اهل السنة و الشيعه: ناصر بن عبدالله القفاري، دار طيبه، 1428ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصباح المنير: الفيومي (م.770ق.)، قم، دار الهجره، 1405ق؛ المعتبر: المحقق الحلي (م.676ق.)، مؤسسه سيد الشهداء، 1363ش؛ منائح الكرم: علي بن تاج الدين السنجاري (م.1125ق.)، به كوشش المصري، مكه، جامعة ام القري، 1419ق؛ موسوعة مرآة الحرمين الشريفين: ايوب صبري پاشا (م.1290ق.)، قاهره، دار الآفاق العربيه، 1424ق؛ الموطّأ: مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛ نصيحة المشاور (تاريخ المدينة المنوره): ابن فرحون (م.769ق.)، به كوشش علي عمر، قاهره، مكتبة الثفافة الدينيه، 1427ق؛ نهج الحق و كشف الصدق: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش الحسني الارموي، قم، دار الهجره، 1407ق.
منابع
اتحاف الزائر: عبدالصمد بن عبدالوهاب (م.686ق.)، به كوشش شكري، دار الارقم بن ابيالارقم؛ اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ الاجتهاد و النص: سيد عبدالحسين شرف الدين (م.1376ق.)، قم، ابومجتبي، 1404ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ الاعتصام: ابراهيم الشاطبي (م.790ق.)، مصر، المكتبة التجاريه؛ الامر بالاتباع و النهي عن الابتداع: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش القحطاني، مطابع الرشيد، 1409ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البدعة مفهومها حدها و آثارها: السبحاني، قم، مؤسسة الامام الصادق عليهالسلام، 1416ق؛ بدعت: جعفر البياني، ترجمه: حاتمي طبري، تهران، مشعر؛ البدعة تحديدها و موقف الاسلام منها: عزت عطيه، بيروت، دار الكتاب العربي؛ البدعة و المصالح المرسله: توفيق يوسف الورعي، كويت، دار التراث، 1404ق؛ البدعه: جعفر باقري، المجمع العالمي لاهل البيت عليهمالسلام، 1415ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ بغداد: الخطيب البغدادي (م.463ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ تحصيل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.1321ق.)، به كوشش ابن دهيش، 1424ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت عليهمالسلام، 1414ق؛ الجامع اللطيف: محمد ابن ظهيره (م.986ق.)، به كوشش علي عمر، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، 1423ق؛ جمهرة اللغه: ابن دريد (م.321ق.)، به كوشش رمزي بعلبكي، بيروت، دار العلم للملايين، 1987م؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الحوادث و البدع: محمد بن الوليد الطرطوشي (م.520ق.)، به كوشش الحلبي، دار ابن الجوزي، 1419ق؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛ رحلة ابن جبير: محمد بن احمد (م.614ق.)، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1986م؛ رسائل المرتضي: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حسيني و رجائي، قم، دار القرآن، 1405ق؛ رسائل في تاريخ المدينه: حمد الجاسر، رياض، دار اليمامه؛ الزام النواصب: مفلح بن الحسين ابن صلاح البحراني (م. قرن9ق.)، به كوشش النجفي، 1420ق؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ سنن ابيداود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، بيروت، دار الفكر، 1348ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ الشيعة في التاريخ: محمد امين الزين، شبكة الامامين الحسنين عليهماالسلام للتراث الاسلامي؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فرق تسنن: به كوشش مهدي فرمانيان، قم، اديان، 1386ش؛ قواعد الاحكام في مصالح الانام: عزالدين عبدالسلام (م.660ق.)، به كوشش الشنقيطي، بيروت، دار المعارف؛ قواعد معرفة البدع: محمد بن حسين الحيزاني، السعوديه، دار ابن الجوزي، 1421ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كشف الارتياب: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش امين، مكتبة الحريس، 1382ق؛ كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش حسيني، تهران، فرهنگ اسلامي، 1408ق؛ مرآة الحرمين: ابراهيم رفعت پاشا (م.1353ق.)، قم، المطبعة العلميه، 1344ق؛ مسألة التقريب بين اهل السنة و الشيعه: ناصر بن عبدالله القفاري، دار طيبه، 1428ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصباح المنير: الفيومي (م.770ق.)، قم، دار الهجره، 1405ق؛ المعتبر: المحقق الحلي (م.676ق.)، مؤسسه سيد الشهداء، 1363ش؛ منائح الكرم: علي بن تاج الدين السنجاري (م.1125ق.)، به كوشش المصري، مكه، جامعة ام القري، 1419ق؛ موسوعة مرآة الحرمين الشريفين: ايوب صبري پاشا (م.1290ق.)، قاهره، دار الآفاق العربيه، 1424ق؛ الموطّأ: مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛ نصيحة المشاور (تاريخ المدينة المنوره): ابن فرحون (م.769ق.)، به كوشش علي عمر، قاهره، مكتبة الثفافة الدينيه، 1427ق؛ نهج الحق و كشف الصدق: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش الحسني الارموي، قم، دار الهجره، 1407ق.
علي احمدي ميرآقا
[1]. العين، ج2، ص54؛ جمهرة اللغه، ج1، ص298؛ لسان العرب، ج8، ص6، «بدع».
[2]. العين، ج2، ص54؛ الصحاح، ج3، ص1183، «بدع»؛ المصباح، ج1، ص38، «ابدع».
[3]. الحوادث و البدع، ص21؛ مجمع البحرين، ج4، ص298-299، «بدع».
[4]. الحوادث و البدع، ص40.
[5]. الاعتصام، ج1، ص37.
[6]. فتح الباري، ج13، ص213.
[7]. فتح الباري، ج5، ص222؛ ج13، ص212.
[8]. رسائل المرتضي، ج2، ص264؛ كشف الارتياب، ص102.
[9]. كشف الارتياب، ص103.
[10]. البدعه، سبحاني، ص32.
[11]. بحار الانوار، ج2، ص264؛ ج71، ص202-203.
[12]. قواعد معرفة البدع، ص22.
[13]. بدعت، ص28.
[14]. نك: البدعه، سبحاني، ص40-41.
[15]. البدعه، سبحاني، ص39.
[16]. البدعه، عزت عطيه، ص160-182.
[17]. قواعد معرفة البدع، ص24.
[18]. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج11، ص559.
[19]. صحيح البخاري، ج2، ص252؛ الموطّأ، ج1، ص114-115؛ النص و الاجتهاد، ص251-252.
[20]. الكافي، ج1، ص56-57؛ مسند احمد، ج4، ص126.
[21]. نك: الحوادث و البدع، ص69.
[22]. البدعه، الواعي، ص88؛ فتح الباري، ج13، ص212.
[23]. نك: الامر بالاتباع، ص89، 166-171.
[24]. الاعتصام، ص207-208.
[25]. براي تفصيل بيشتر در باب مذاهب بدعتگزار، نك: الحوادث و البدع، ص33، 35.
[26]. قواعد الاحكام، ج2، ص172-173؛ الاعتصام، ص141-142.
[27]. قواعد الاحكام، ج2، ص173.
[28]. الاعتصام، ص142-159.
[29]. كنز العمال، ج1، ص173.
[30]. البدعه، سبحاني، ص69.
[31]. البدعه، الواعي، ص103.
[32]. نك: البدعه، الواعي، ص104-108.
[33]. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج11، ص558؛ نك: الاعتصام، ص33-50.
[34]. الكافي، ج1، ص54؛ بحار الانوار، ج2، ص261، 269.
[35]. مسند احمد، ج4، ص126-127؛ صحيح مسلم، ج2، ص592؛ كنز العمال، ج16، ص184.
[36]. سنن ابن ماجه، ج1، ص16.
[37]. الاعتصام، ص90.
[38]. بحار الانوار، ج2، ص296.
[39]. الكافي، ج2، ص415.
[40]. سنن ابي داود، ج2، ص393؛ سنن النسائي، ج3، ص188.
[41]. فتح الباري، ج13، ص213.
[42]. الاعتصام، ص76.
[43]. البدعه، باقري، ص75-125؛ البدعه، الواعي، ص119-158.
[44]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص174-179.
[45]. اتحاف الوري، ج1، ص63-69.
[46]. تذكرة الفقهاء، ج2، ص283.
[47]. الخلاف، ج1، ص530.
[48]. الخلاف، ج1، ص530.
[49]. المعتبر، ج2، ص325؛ جواهر الكلام، ج11، ص397.
[50]. تاريخ المدينه، ج3، ص958؛ موسوعة مرآة الحرمين، ج5، ص107-109.
[51]. نهج الحق، ص283؛ الزام النواصب، ص207؛ بحار الانوار، ج30، ص600.
[52]. تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، ج5، ص45.
[53]. نصيحة المشاور، ص18-20.
[54]. رحلة ابن جبير، ص160.
[55]. مرآة الحرمين، ج2، ص143.
[56]. اتحاف الزائر، ص66-68.
[57]. رسائل في تاريخ المدينه، ص17.
[58]. منائح الكرم، ج2، ص421.
[59]. الجامع اللطيف، ص97؛ منائح الكرم، ج2، ص276.
[60]. شفاء الغرام، ج1، ص207-208.
[61]. فرق تسنن، ص660.
[62]. نصيحة المشاور، ص15-20؛ التقريب، ج1، ص39.
[63]. نك: الشيعة في التاريخ، ص3-4.
[64]. البدعه، باقري، ص432-441.
[65]. نك: البدعه، باقري، ص395-453.
[66]. تحصيل المرام، ج2، ص797-798.