بَرَغانی، محمد صالح بَرَغانی، محمد صالح بَرَغانی، محمد صالح بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بَرَغانی، محمد صالح بَرَغانی، محمد صالح بَرَغانی، محمد صالح بَرَغانی، محمد صالح بَرَغانی، محمد صالح

بَرَغانی، محمد صالح

از عالمان شیعی مقیم مکه در قرن سیزدهم   حاجی ملا محمد صالح برغانی قزوینی فرزند ملا محمد ملائکه از فقیهان و مفسران شیعه و برادر محمد تقی، معروف به شهید ثالث (م.1263ق.)[1] به سال 1174ق. در برغان در شمال غربی کرج زاده شد. خاندان برغانی در روزگار

از عالمان شيعي مقيم مكه در قرن سيزدهم

 

حاجي ملا محمد صالح برغاني قزويني فرزند ملا محمد ملائكه از فقيهان و مفسران شيعه و برادر محمد تقي، معروف به شهيد ثالث (م.1263ق.)[1] به سال 1174ق. در برغان در شمال غربي كرج زاده شد. خاندان برغاني در روزگار محمد صالح به آل صالحي، آل شهيدي و آل علوي به ترتيب در انتساب به محمد صالح، شهيد ثالث و محمد علي شهرت يافتند.[2] خاندان برغاني از خانواده‌‌هاي ريشه‌دار دانش و تقوا هستند كه به آل بويه (حك: سده 4 و 5 ق. در ايران و عراق) نسب مي‌برند. سپس به سبب سكونت جد اعلاي برغاني‌ها، محمد كاظم طالقاني (م.1094ق.) در طالقان، به آل طالقاني شهرت يافتند. از آن پس كه وي از طالقان به قزوين رفت، به خاندان او نسبت قزويني نيز دادند. محمد ملائكه از نوادگان محمد كاظم، پس از غائله اخباريان و اصوليان قزوين، ناچار به اقامت در برغان شد و از آن پس، اين خاندان به برغاني مشهور گشتند.[3] از ويژگي‌هاي اين خاندان، توجه به تحصيل دخترانشان[4]، آشنايي با دانش‌هاي جديد، آموزش نظامي به روحانيان، اهتمام به كشاورزي و كوشش براي رفتن به كربلا است كه در سيره محمد صالح و افراد ديگر خاندان برغاني نمود و عينيت دارد.[5]

 

محمد صالح مقدمات علوم را نزد پدرش فراگرفت.[6] او براي تكميل تحصيلات به حوزه‌هاي علميه قزوين، اصفهان، قم، مشهد، نجف و كربلا رفت. وي فلسفه و علوم عقلي را از آقا محمد بيدآبادي (م.1197ق.) و ملا علي نوري (م.1246ق.) فراگرفت. دانش‌هاي اصول و فقه و نيز تفسير و حديث را در قم از ميرزاي قمي (م.1231ق.) و سپس در نجف از شيخ جعفر كاشف الغطاء (م.1228ق.) در كربلا از وحيد بهبهاني (م.1205ق.)، سيد علي طباطبايي (م.1231ق.)، سيد محمد مجاهد (م.1242ق.) و استاداني ديگر آموخت و از برخي آنان اجازه دريافت كرد.[7] او بيش از چهل اجازه‌نامه از دانشوران عصر دريافت نمود.[8]

 

محمد صالح در بازگشت به قزوين، زندگي خود را وقف تدريس و نگارش كتاب‌هاي علمي نمود. گويا دروس وي در حوزه علميه‌اش در قزوين، به فقه و اصول و حديث اختصاص داشت. سپس به عراق رفت و در حدود 1220ق. ديگر بار به ايران بازگشت و در تهران حوزه درس تشكيل داد. پس از نمايان شدن بي‌كفايتي فتحعلي شاه قاجار (حك: 1212-1250ق.) و وا‌گذاري بخشي از شهرهاي ايران به روس‌ها، محمد صالح فتوا داد كه هر‌گونه نبرد و صلح وابسته به اذن فقيهان است. در جلسه‌اي با حضور شاه قاجار و دانشوران طراز اول، برادران برغاني بر اين موضوع تأكيد كردند.[9] برغاني‌ها به دستور شاه قاجار به عراق تبعيد شدند.[10] در برخي منابع، در عين اين كه مخالفت با نظر شاه به محمد علي برغاني (م.1269ق.) نسبت داده شده، او را از ياران محمد اخباري و بنيان‌گذار مكتبي ميان شيخيه و متشرعه معرفي كرده‌اند.[11] البته محمد صالح با شيخيه ميانه خوبي نداشت و با آنان مبارزه نمود و با شيخ احمد احسايي مناظره و او را تكفير نمود.[12] سرانجام محمد صالح با وساطت شيخ جعفر كاشف الغطاء به ايران بازگشت و ساكن قزوين شد؛ فرزندان پسر و دختر محمد صالح، اهل دانش و فضل بودند و دخترانش مجلس تدريس فقه و اصول داشتند و از نسل ايشان دانشوراني برخاستند.[13] شيخ حسن فرزند محمد صالح، از فقيهان عصر و از شاگردان شيخ انصاري بود.[14] او در حدود 1278ق. به حج رفت و محل تدريس پدرش در كنار مسجدالحرام را تعمير كرد و در آن جا فقه جعفري را در مقارنه با مذاهب چهارگانه تدريس نمود. سپس به مدينه رفت و در آن جا هم كرسي تدريس فقه جعفري داشت. پس از مناظره با يكي از شيوخ آن سرزمين و غلبه بر او، متعصبان به تشيع وي پي بردند و پس از نماز عشا در بازگشت به منزل با چوب بر سرش كوبيدند. اين ضربه به مرگ وي انجاميد. او را در قبرستان بقيع دفن كردند.[15] از آثار او مناسك الحج[16] و كتاب الحج است. كتاب الحج به سال 1892م. در بمبئي منتشر شده است.[17]

 

ملا صالح شاگردان بسيار داشت كه از ميان آنان محمد بن سليمان تنكابني (م.1302ق.) معروف به صاحب قصص العلماء، مير محمد باقر طالقاني قزويني (م.1286ق.)[18]، اسدالله بن محمد صادق بروجردي حائري و سيد علي بن اسماعيل موسوي قزويني (م.1298ق.) را مي‌توان ياد كرد.[19]

 

محمد صالح هنگامي كه در عراق بود، عزم سرزمين حجاز كرد و در مكه مقيم شد. تاريخ سفر او به مكه مشخص نيست. در شرح احوال ميرزا عبدالوهاب قزويني (م.1270ق.) آمده كه او به سال1230ق. همراه شوهر خواهرش محمد صالح برغاني به حج رفت.[20] شايد پس از اين تاريخ ملا صالح قصد ماندن در مكه كرده باشد. در گزارش‌ها تنها همين اشاره آمده كه او چند سال در مكه اقامت كرد.[21] محمد صالح در مكه مذهبش را پوشيده مي‌داشت و فقه جعفري را در مدرسه‌اي كنار مسجدالحرام در مقارنه با مذاهب اهل سنت تدريس مي‌كرد. در منابع تاريخ حرمين، به حضور و تدريس محمد صالح در مسجدالحرام اشاره نشده است. منابع شيعي به همين سخن بسنده كرده و از شاگردان وي و متوني كه او در مسجدالحرام تدريس مي‌كرده، نام نبرده‌اند. برخي منابع مانند قصص العلماء گويا بي‌واسطه از خود محمد صالح، داستاني را آورده‌اند كه در سفر حج در شهر حلب براي او پيش آمده است. بر پايه اين داستان، سلطان حلب از امير حاج خواسته تا ضيافتي برپا كند و در آن ضيافت، سلطان حلب با محمد صالح در باب امامت و خلافت محاجه و مباحثه كرده است.[22] از ديگر خدمات محمد صالح، آثار خيري بود كه در حرم مكي از خود به جا گذاشت. از جمله به تعمير بناي عمارت ابومنصور خمارتاش قزويني (م.530ق.)[23] در نزديك مسجدالحرام و منا كه حدود510ق. ساخته شده و وقف اقامت حاجيان قزوين بود، اقدام كرد.[24]

 

محمد صالح باني مدرسه صالحيه در محله قُملاق قزوين است.[25] واپسين بخش اين مجتمع علمي كه شامل ساختمان كتابخانه هم بود، در 1248ق. ساخته شد. اين مدرسه محصلان را با علوم جديد آشنا مي‌كرد. سيد جمال الدين اسدآبادي، ميرزا كوچك جنگلي، و اشرف الدين حسيني مدير «نسيم شمال» در اين مدرسه تحصيل كردند.[26]

 

محمد صالح در حال دعا در حرم حسيني به صورت ناگهاني درگذشت و در رواق حرم دفن شد.[27] تاريخ وفات او را در سال‌هاي 1271ق.[28] و 1275ق.[29] و 1283ق.[30] نوشته‌اند. از اين ميان، تاريخ جمعه 27 جمادي الثاني 1271ق. معتبرتر است؛ زيرا از نوشته فرزند بزرگش ميرزا عبدالوهاب گزارش شده است.[31]

 

محمد صالح بيش از 300 كتاب و رساله و حاشيه در شاخه‌هاي گوناگون علوم اسلامي نوشته است.[32] او اهتمامي ويژه به نگارش كتاب‌هاي مقتل و يادكرد مصيبت امام حسين(ع) داشت و گزارش‌هاي نامعتبر را سخت رد مي‌كرد.[33] به وضعيت خطي يا چاپي نوشته‌هاي ملاصالح در الذريعه آقا بزرگ تهراني اشاره شده است.[34] از جمله آثار او است: تفسير القرآن معروف به تفسير برغاني، بحرالعرفان و معدن الايمان، معدن الانوار و مشكاة الاسرار[35]، مخزن البكاء[36]، معني التفويض[37]، جامع المنقول و المعقول.[38]

 

 

منابع

اثرآفرينان: زير نظر سيد كمال سيد جوادي، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1377ش؛ اعيان الشيعه: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش حسن الامين، بيروت، دار التعارف؛ ايضاح المكنون: اسماعيل پاشا البغدادي (م.1339ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ برگي از تاريخ قزوين: حسين مدرسي طباطبايي، قم، كتابخانه نجفي، 1361ش؛ بينات (فصلنامه): قم، مؤسسه معارف اسلامي امام رضا عليه‌السلام؛ تراجم الرجال: سيد احمد حسيني، قم، مكتبة النجفي، 1414ق؛ دائرة المعارف الشيعيه: حسن الامين، دار التعارف للمطبوعات، 1418ق؛ دائرة المعارف تشيع: زير نظر سيد جوادي و ديگران، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، 1375ق؛ الذريعة الي تصانيف الشيعه: آقا بزرگ تهراني (م.1389ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1403ق؛ روضات الجنات: ميرزا محمد باقر موسوي خوانساري (م.1313ق.)، به كوشش اسدالله اسماعيليان، قم، مكتبة اسماعيليان؛ سير تاريخي بناي شهر قزوين و بناهاي آن: محمد دبير سياقي، قزوين، حديث امروز، 1381ش؛ فهرستواره كتاب‌هاي فارسي: احمد منزوي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، 1382ش؛ قصص العلماء: ميرزا محمد تنكابني، انتشارات علميه اسلاميه؛ مجمل رشوند: محمد علي خان رشوند، به كوشش ستوده و مجيدي، تهران، ميراث مكتوب، 1376ش؛ مستدركات اعيان الشيعه: حسن امين (م.1399ق.)، بيروت، دار التعارف، 1409ق؛ مع علماء النجف الاشرف: سيد محمد غروي، بيروت، دار الثقلين، 1420ق؛ معجم المؤلفين: عمر كحّاله، بيروت، دار احياء التراث العربي و مكتبة المثني؛ معجم ما كتب في الحج: عبدالجبار رفاعي، تهران، مشعر، 1427ق؛ موسوعة البرغاني في فقه الشيعه: محمد صالح برغاني حائري (م.1271ق.)، به كوشش صالحي، تهران، نمايشگاه دائمي كتاب؛ موسوعة طبقات الفقهاء: گروهي از علما، به كوشش سبحاني، قم، موسسه امام صادق عليه‌السلام، 1422ق؛ نزهة القلوب: حمدالله مستوفي (م.750ق.)، به كوشش سياقي، قزوين، حديث امروز، 1381ش؛ هدية العارفين: اسماعيل پاشا (م.1339ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي.

 

علي احمدي ميرآقا


[1]. براي شرح حال شهيد ثالث، نك: اعيان الشيعه، ج9، ص197، 369؛ تراجم الرجال، ج2، ص727.

[2]. مستدركات اعيان الشيعه، ج2، ص300؛ ج7، ص262؛ نك: موسوعة البرغاني، ج1، ص11-12، 48، «مقدمه»؛ دائرة المعارف تشيع، ج1، ص191-192، «آل صالحي».

[3]. مستدركات اعيان الشيعه، ج2، ص300-304؛ نك: موسوعة البرغاني، ج1، ص10-11، 26، «مقدمه».

[4]. نك: مستدركات اعيان الشيعه، ج4، ص212؛ ج6، ص182، 319.

[5]. نك: مستدركات اعيان الشيعه، ج3، ص146؛ بينات، ش8، ص24، «شرح حال مفسر بزرگ محمد صالح برغاني».

[6]. موسوعة البرغاني، ج1، ص22، «مقدمه».

[7]. اعيان الشيعه، ج9، ص369؛ دائرة المعارف تشيع، ج3، ص180، «برغاني، محمد صالح».

[8]. موسوعة البرغاني، ج1، ص23، «مقدمه».

[9]. براي تفصيل گزارش، نك: بينات، ش8، ص23.

[10]. موسوعة البرغاني، ج1، ص24، «مقدمه».

[11]. اثرآفرينان، ج2، ص42.

[12]. دائرة المعارف تشيع، ج3، ص180-181، «برغاني، محمد صالح».

[13]. مستدركات اعيان الشيعه، ج4، ص212، 304؛ ج6، ص319.

[14]. مع علماء النجف، ج1، ص536.

[15]. موسوعة البرغاني، ج1، ص49-50؛ نك: دائرة المعارف تشيع، ج3، ص184، «برغاني، حسن».

[16]. موسوعة البرغاني، ج1، ص50، «مقدمه».

[17]. معجم المؤلفين، ج1، ص587؛ معجم ما كتب في الحج، ص102.

[18]. مستدركات اعيان الشيعه، ج7، ص260.

[19]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج13، ص599؛ ج14، ص532.

[20]. مستدركات اعيان الشيعه، ج3، ص137.

[21]. نك: مستدركات اعيان الشيعه، ج2، ص303-304؛ موسوعة البرغاني، ج1، ص24، «مقدمه».

[22]. نك: قصص العلماء، ص91-92.

[23]. نك: نزهة القلوب، ص44؛ سير تاريخي بناي شهر قزوين، ص77.

[24]. موسوعة البرغاني، ج1، ص39، «مقدمه»؛ نك: دائرة المعارف تشيع، ج3، ص181، «برغاني، محمد صالح».

[25]. سير تاريخي بناي شهر قزوين، ص571-572.

[26]. نك: سير تاريخي بناي شهر قزوين، ص571، 606؛ دائرة المعارف تشيع، ج3، ص181، «برغاني، محمد صالح».

[27]. الذريعه، ج8، ص89؛ ج18، ص167.

[28]. مجمل رشوند، ص223.

[29]. اعيان الشيعه، ج7، ص377؛ ج9، ص370؛ مستدركات اعيان الشيعه، ج2، ص300.

[30]. الذريعه، ج8، ص89؛ ج18، ص167؛ برگي از تاريخ قزوين، ص109.

[31]. موسوعة البرغاني، ج1، ص45-46، «مقدمه».

[32]. دائرة المعارف تشيع، ج3، ص181، «برغاني، محمد صالح».

[33]. قصص العلماء، ص91-92.

[34]. الذريعه، ج8، ص89؛ ج13، ص77؛ ج14، ص10؛ ج16، ص71.

[35]. الذريعه، ج3، ص41؛ ج21، ص220؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج13، ص599.

[36]. هدية العارفين، ج2، ص377؛ ايضاح المكنون، ج2، ص452.

[37]. فهرست‌واره كتاب‌هاي فارسي، ج6، ص893.

[38]. برگي از تاريخ قزوين، ص109.




نظرات کاربران