بسمَلَه بسمَلَه بسمَلَه بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بسمَلَه بسمَلَه بسمَلَه بسمَلَه بسمَلَه

بسمَلَه

 کوتاه شده «بسم الله الرحمن الرحیم» و از موارد اختلافی میان مذاهب اسلامی بسمله مصدر منحوت[1] و حکایت[2] عبارت «بِسمِ الله» و «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» است و صورت‌های فعلی و فاعلی آن به ترتیب «ب

 كوتاه شده «بسم الله الرحمن الرحيم» و از موارد اختلافي ميان مذاهب اسلامي

بسمله مصدر منحوت[1] و حكايت[2] عبارت «بِسمِ الله» و «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم» است و صورت‌هاي فعلي و فاعلي آن به ترتيب «بَسمَلَ» و «مُبَسمِل» به كار رفته[3] كه بر كسي اطلاق مي‌شود كه عبارت ياد شده را كتابت يا تلاوت كند.[4]

 

«بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحيم» در آغاز همه سوره‌هاي قرآن جز توبه/9 و نيز در آيه 30 نمل/27 در گزارش آغاز نامه سليمان به ملكه سبا و در مجموع 114 بار به كار رفته است. (همين مقاله: جزء قرآن بودن بسمله) مفسران در تبيين سبب نيامدن بسمله در آغاز سوره توبه، اختلاف نظر دارند. بسياري به گزارش از علي(ع) نيامدن آن را به سبب ناسازگاري مضمون آيات آغازين درباره برائت از مشركان با رحمت و امان موجود در بسمله مي‌دانند.[5] برخي بر اين باورند كه سوره‌هاي انفال و توبه به سبب داشتن موضوعي مشابه، همچون يك سوره‌اند.[6] در منابع پاره‌اي توجيهات ديگر نيز براي نيامدن بسمله در آغاز سوره توبه آمده است.[7] تعبير «بسم الله» نيز يك بار در آيه 41 هود/11 در گزارش فرمان نوح(ع) به همراهان مؤمن خويش و حيوانات گزينش شده براي سوار شدن بر كشتي به كار رفته است. افزون بر اين، در قرآن عباراتي ديگر مربوط به بسمله مانند (فَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلَيْها) (حج/22، 36؛ نيز نك: انعام/6، 118-119؛ نيز 121، 138؛ مائده/5، 4) در دستور به ياد كردن از نام خدا هنگام ذبح يا صيد و (اقرأ بِاسمِ رَبِّك) (علق/96، 1) در فرمان خداوند به پيامبر(ص) براي خواندن به نام صاحب خداي خويش آمده است كه در نوشته‌هاي اسلامي از آن با عنوان عام «تَسمِيه» (گفتن نام خدا) ياد مي‌شود.[8] بسمله كامل‌ترين مصداق آن به شمار مي‌آيد. كاربرد غير قرآني بسمله در آغاز گفته‌ها و نوشته‌ها از روزگار پيامبر(ص) و براي نمونه در آغاز نامه‌هاي ايشان به سران قبايل و كشورها رواج يافت.[9] 

 

گزارش‌هاي تاريخي گوياي تفاوت شكل اسلامي بسمله (بسم الله الرحمن الرحيم) با كاربرد دوره پيش از اسلام است. بر پايه برخي از نقل‌ها، امية بن ابي‌صلت ثقفي، نامه‌ها و نوشته‌هايش را با «بِاسمِكَ اللَّهُمَّ» آغاز مي‌كرد.[10] افزون بر اين، در منابع تاريخ و سيره، به نابودي پيمان‌نامه قريش بر ضد بني‌هاشم جز عبارت «باسمك اللهم» در ماجراي محاصره مسلمانان در شعب ابي‌طالب[11] و نيز تأكيد نماينده قريش، سهيل بن عمرو، به سال ششم ق. بر ناشناخته بودن «بسم الله الرحمن الرحيم» براي آن‌ها و نوشتن «باسمك اللهم» در آغاز صلح‌نامه حديبيه[12] اشاره شده است. روايتي گوياي تكامل تدريجي بسمله از شكل پيش از اسلامي آن به شكل كنوني است. بر پايه روايت ياد شده، «بِاسمِكَ اللَّهُمَّ» با نزول (وَقَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللهِ مَجراهَا وَمُرْسَاهَا) (هود/11، 41) به «بسم الله»؛ پس از نزول (قُلِ ادْعُواْ اللهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَن) (اسراء/17، 110) به «بسم الله الرحمن»؛ و پس از نزول (إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم) (نمل/27، 30) به «بسم الله الرحمن الرحيم» تغيير يافت.[13] روايت ياد شده با رواياتي با مضمون نزول عبارت بسمله از آغاز بعثت[14] و شناخته شدن پايان سوره‌ها براي پيامبر و مسلمانان با نزول بسمله سوره بعد[15] سازگار نيست. افزون بر اين، با استدلال به روايت پيامبر(ص) درباره عدم صحت نماز بدون حمد از يك سو[16] و وجوب نماز از آغاز بعثت (براي نمونه، علق/96، 10) از سوي ديگر،[17] بسمله در سوره حمد را مي‌توان نخستين وحي نازل شده بر پيامبر(ص) دانست كه در نخستين نماز وي خوانده شد.[18] در جمع‌بندي ديدگاه‌ها درباره پيشينه بسمله مي‌توان گفت كه تركيب «بسم الله الرحمن الرحيم» پس از بعثت پيامبر(ص)[19] و نخستين بار در قرآن به كار رفته است؛ ولي پيش از آن عباراتي با مضمون همانند در ديگر زبان‌ها و در روزگار پيامبران پيشين مانند نوح (هود/11، 41) و سليمان (نمل/27، 30) وجود داشته است.[20] با اين حال، مفردات تركيب ياد شده پيشينه‌اي پيش از اسلام دارند. مشركان عرب معاصر پيامبر(ص) «الله» را آفريننده جهان مي‌دانستند (عنكبوت/29، 61، 63)[21] و حتي برخي از شواهد تاريخي، گوياي آشنايي اعراب از سال‌‌هاي دور پيش از اسلام با اين واژه است.[22] واژه «رحمن» در عربستان جنوبي پيش از اسلام[23] و سپس در اشعار جاهلي[24] يكي از نام‌هاي خدا بوده و كاربرد قرآني واژه ياد شده نيز گوياي آشنايي مشركان با آن است: (وَقَالُواْ لَوْ شَاءَ الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم) (زخرف/43، 20)؛ (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً) (مريم/19، 88). پژوهشگران درباره اصل كلمه رحمان اختلاف كرده و برخي آن را عربي و شماري عبري دانسته‌اند.[25] آن‌ها درباره «رحيم» چندان سخن نگفته‌اند؛ ولي با توجه به ريشه مشترك با «رحمن»، مي‌توان همان دو ديدگاه عربي يا دخيل بودن را درباره اصل آن هم طرح نمود.

 

ƒجايگاه بسمله در روايات‌ و فرهنگ حج و حرمين

 در روايت‌هاي فراوان شيعه و اهل سنت، بر فضيلت بسمله و آثار وضعي و پاداش براي خواننده آن تأكيد شده است.[26] براي نمونه، روايت شده كه دعاي آغاز شده با آن رد نمي‌گردد[27] و كساني كه آن را با خط خوش بنگارند و يا ببوسند و روي چشم گذارند، از آمرزش خداوند بهره‌مند مي‌شوند.[28] با اثرپذيري از روايات، دانشوران اسلامي نيز بسمله را داراي نقش معرفتي ويژه مي‌دانند. آن‌ها آغاز امور با بسمله را عامل انتساب آن‌ها به خداوند، جلب رضايت وي[29]، اظهار بندگي[30]، تعيين ميزان كمال كار و سبب دور ماندن آن از شهوات نفساني و انتساب به غير خداوند دانسته‌اند.[31] از اين رو، بسمله نماد اسلام به شمار مي‌آيد و آغاز كارها با آن، رنگ توحيدي بدان‌ها مي‌بخشد. آموزه‌هاي ياد شده در فرهنگ و آداب و رسم‌هاي مسلمانان در زمينه حج و حرمين، به ويژه در نگاشتن بسمله بر آثار و يادبودها و گاه مكاتبات مربوط به حرمين و نيز در دعاها و مناسك مرتبط با حج بازتاب يافته است. افزون بر اين، بسمله مورد بحث و نظر فقيهان مذاهب اسلامي در پاره‌اي احكام بوده است كه به طور ويژه ميان حج‌گزاران و زائران خانه خدا نمود بيشتر مي‌يابد.

 

ƒبسمله در يادگارها و يادبودهاي حرمين

 بسياري از آثار موجود در مكه و مدينه در گذر تاريخ داراي نقش بسمله بوده‌اند. در نمونه‌هايي، ازرقي (م.250ق.)[32] و فاكهي[33] (زنده در 272ق.) از نگاشتن بسمله و عباراتي در اشاره به آيات 33 توبه/9، 9 صف/61 و نيز عبارات آيات 96-97 آل‌عمران/3 و دستور منصور عباسي به گسترش مسجدالحرام در فاصله سال‌هاي 137-140ق. بر باب ابراهيم و وجود آن تا هنگام خود گزارش داده‌اند. بتنوني (سفر كرده به سال 1327ق.) از سنگ نبشته‌اي بر شاذروان* ياد مي‌كند كه با بسمله آغاز مي‌شد و در آن به تعمير مسجدالحرام به سال 636ق. در روزگار ابو جعفر مستنصر بالله عباسي اشاره شده است.[34] سنگ نبشته‌اي با عبارتي همانند با گزارش بتنوني از سنگ شاذروان در موزه مكه وجود دارد كه سال تعمير مسجدالحرام را 631ق. در روزگار خليفه ياد شده آورده است.[35] به نظر مي‌رسد گزارش بتنوني به همين لوح اشاره دارد و تاريخ ياد شده در سفرنامه او تصحيف شده باشد. در بخش بالاي در كهن كعبه مربوط به پيش از 1363ق. بسمله و سپس بخش‌هايي از آيات 96-97 مائده/5 و 80 اسراء/17 نقش بسته است. غازي (م.1365ق.) در گزارشي از كتابت بسمله سوره نمل/27، 30: (إنَّهُ مِن سُلَيمانَ وَإنَّهُ بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحيم) در سمت مشرق منبرِ ساخته شده به دستور سلطان سليمان عثماني (حك: 926-973ق.) به سال 966ق. براي مسجدالحرام ياد كرده[36] كه اشاره‌اي لطيف به سلطان سليمان دارد؛ بر پايه گزارش‌هايي، بسمله در آغاز كتيبه‌هاي اهدايي پرده كعبه در طول تاريخ به چشم مي‌خورده است.[37] برخي از گزارش‌ها به نگارش بسمله و شماري از آيات قرآن يا نام‌هاي خداوند بر برخي از كليدهاي درِ كعبه از جمله در سال‌هاي 577 ،621، 915، 1022، 1023ق. اشاره مي‌كنند.[38] در تداوم رسمي كه از هنگام ساخت پرده در مصر رايج بوده است[39]، در دوره معاصر، بسمله همراه با آياتي از قرآن كريم مانند 27 فتح/48، سوره‌هاي حمد/1 و قريش/106، بر پرده درِ كعبه كتابت شده است.[40] در آغاز چهار سوي حزام* پرده كعبه و برخي از ديگر كتبيه­هاي پرده نيز بسمله نقش بسته است.[41] بر ناودان طلايي كعبه هم عبارت بسمله به چشم مي‌خورد.[42] بتنوني[43] و رفعت پاشا[44] از وجود الواحي درون كعبه ياد مي‌كنند كه در سه مورد با سرآغاز بسمله به تجديد بناي خانه كعبه، يكي در روزگار يوسف بن عمر بن علي رسول به سال 680ق. و دومي در دوره خليفه عباسي مستنصر بالله به سال 629ق. و سومي در روزگار سلطان مراد خان به سال 1040ق. اشاره دارند. به گفته برخي از شاهدان عيني معاصر نيز در آغاز برخي از كتيبه‌هاي درون كعبه بسمله نوشته شده است كه براي نمونه مي‌توان از كتيبه روبه‌روي در ورودي كعبه، نوشته بالاي باب التوبه* كه در سمت ركن عراقي قرار دارد و پس از آن، بخش پاياني آيه 73 زمر/39 نگارش شده و نيز كتيبه‌اي كنار آن ياد كرد. بر همين پايه، كهن‌ترين كتيبه مربوط به 629ق. است كه بتنوني هم از آن ياد كرده و جديدترين آن‌ها به گسترش دوم سعودي به سال 1417ق. اشاره مي‌كند.[45]

 

در نمونه‌هايي از كتيبه‌هاي مدينه، مسعودي (م.346ق.) از سنگي مرمرين در بقيع ياد مي‌كند كه بر آن پس از بسمله و حمد خداوند، به مدفون بودن چهار امام شيعه و حضرت زهرا3 در آن جا اشاره شده بود.[46] فأسي (م.832ق.) به يادبود گسترش مسجد پيامبر(ص) در روزگار مهدي عباسي به سال 165ق. اشاره مي‌كند كه عبارت بسمله پيش از سوره حمد در صحن مسجد نوشته شده بود.[47] سمهودي (م.911ق.) گزارشي از سنگي مرمرين در محل ستون بالاي ضريح پيامبر(ص) آورده است كه با بسمله آغاز مي‌شد و سپس درود بر پيامبر(ص) و دعا براي خشنودي خداوند از صحابه بر آن نوشته شده بود.[48] وي همچنين از كتابت بسمله همراه با آيه 190 آل‌عمران/3 بيرون مسجدالنبي در محلي كه بر مردگان نماز مي‌خواندند و كنار باب علي(ع) در سمت قبله خبر مي‌دهد.[49]

 

گزارشي نسبتاً طولاني مربوط به آستانه سده 13ق. از نوشته‌هايي بر هر يك از درهاي مسجدالنبي ياد گشته كه پيش از هر يك از آن‌ها بسمله كتابت شده است: بخش بيروني باب عثمان با آيات 128-129 توبه/9، بخش داخلي باب النساء با آيه 18 توبه/9، برابر خانه اسماء بنت حسين بن عبدالله از بيرون با آيه 70 احزاب/33 و از درون با آيات 33-34 لقمان/31، روبه‌روي خانه خالد بن وليد از درون با آيات 163-164 بقره/2، روبه‌روي كوچه مناصع از درون با آيات 54-55 اعراف/7 و از بيرون با سوره تكاثر/102، برابر خانه‌هاي مشهور به صوافي از درون با آيات 1-6 آل‌عمران/2 همراه با درود بر پبامبر(ص) و از بيرون با آيات 68-69 زمر/39، نخستين درِ پشت مسجد از درون با آيات 71-77 فرقان/25 و از بيرون با آيه 87 نساء/4 همراه با درود بر پيامبر(ص)، دومين در پشت مسجد از درورن با آيات 36-38 نور/24 و بيرون آن با درود بر پيامبر(ص)، سومين در پشت مسجد از درون با آيات 1-10 مؤمنون/23، چهارمين در پشت مسجد از درون با آيات 20-23 حشر/59، روبه‌روي خانه منيره در سمت غرب از درون با آيات 190-194 آل‌عمران/3، روبه‌روي خانه شخصي به نام نصير از درون با آيات 112-118 مؤمنون/23، روبه‌روي خانه جعفر بن يحيي از درون با آيه 111 اسراء/17، درِ عاتكه بنت عبدالله بن يزيد (باب الرحمه) از درون با آيات 285-286 بقره/2 و باب السلام از درون با آيه 56 احزاب/33.[50]

 

گزارشي ديگر از همان سال‌ها، از كتابت بسمله سوره نمل (إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم) (نمل/27، 30) در باب المصري ياد مي‌كند كه همچون منبر مسجدالحرام به سازنده آن، سلطان سليمان عثماني، اشاره دارد.[51] برخي از گزارش‌هاي مربوط به نيمه نخست سده چهاردهم ق. به سنگ يادمان ساخت مسجد قبا اشاره دارد كه در آن، بسمله و آيه 18 توبه/9 و يادكرد از ساخت آن به دست شريف حسن مسلم به سال 435ق. نگارش شده بود.[52]

 

در دوره معاصر، بسمله در آغاز مجموعه‌اي از آيات مكتوب در پيرامون محراب پيامبر(ص) كه با آيه 144 بقره/2 آغاز شده است، پشت محراب نبوي در آغازِ كتيبه يادمان ساخت محراب پيامبر به دست سلطان قايتباي كه تاريخ ساخت آن به ذي‌حجه 888ق. بر مي‌گردد،[53] در ديوار قبله حرم نبوي در سه سطر به ترتيب همراه با آيات 124 بقره/2، 18 توبه/9 و 1 فتح/48[54]، بر محراب سليماني (حنفي) در غرب محراب پيامبر[55] همراه با آيه 144 بقره/2[56]، بر كتيبه‌اي در باب السلام مسجد پيامبر(ص) در آغاز بخش پاياني آيه 185 بقره/2،[57] در آغاز يادمان سنگ بناي گسترش دوم سعودي (1405ق.) كه كنار ورودي غربي مقصوره قبله قرار گرفته و نيز بر سنگ‌نوشته‌اي كنار آن پيش از آيه 36 نور/24،[58] بر سنگ اتمام گسترش دوم سعودي (1414ق.) كنار ورودي مجاور باب النساء[59] و پاره‌اي ديگر از كتيبه‌هاي مسجد پيامبر(ص) به چشم مي‌خورد. افزون بر اين، در بالاي محراب مسجد قبا همراه با سوره توحيد و نيز در دو سوي چپ و راست بالاي محراب ياد شده، بسمله نوشته شده است.

 

نگاشتن بسمله در آغاز نامه‌هايي كه حاكمان درباره حرمين مي‌نوشتند، از روزگار پيامبر(ص)[60] كم و بيش وجود داشته و در گزارش‌هايي بدان‌ها اشاره شده است. در نمونه‌هايي، سرآغاز نامه عبدالملك بن مروان (حك: 65-85ق.) به مردم مكه در گماردن خالد بن عبد الله قسري به ولايت آن شهر[61] و نيز متن امان‌نامه سعود بن عبدالعزيز به سال 1218ق. براي مردم مكه بسمله بوده است.[62] به گفته ازرقي، متن تعهدنامه دو جانبه امين و مأمون عباسي درباره به رسميت شناختن يكديگر كه به دستور هارون نگاشته شده بود، نيز با بسمله آغاز گشته و در كعبه قرار گرفته بود.[63] وي همچنين از آغاز شدن لوح اهداي تخت پادشاه تازه مسلمان سرزمين تبت به كعبه، با بسمله ياد مي‌كند كه مأمون آن را به سال 200ق. از خراسان به مكه فرستاد.[64] پاره‌اي از منابع نيز از نگارش بسمله در آغاز فتواي برخي از فقيهان اهل سنت در پاسخ به پرسش‌هايي تازه درباره حرمين گزارش كرده‌اند.[65] با اين همه، گزارش‌هايي نيز وجود دارند كه موارد همانند مكاتبات ياد شده با بسمله آغاز نمي‌شوند.[66] بر اين اساس، نمي‌توان آغاز نوشته‌ها با بسمله را امري كاملاً مرسوم دانست.

 

ƒ بسمله در دعاهاي اعمال حج

در پاره‌اي دعاهاي رسيده از پيامبر(ص) و اهل بيت: بر خواندن بسمله همراه با اذكاري ديگر در مواردي از اين دست تأكيد شده است: آغاز سفر حج هنگام بيرون آمدن از منزل و سوار شدن بر مركب[67]، هنگام غسل احرام[68]، در آستانه ورود به مسجدالحرام[69]، برخي از اذكار و دعاهاي منقول از امامان در روز عرفه[70]، هم‌زمان با غسل روز عيد قربان[71] و بيرون آمدن از منزل در آن روز[72]، پس از نماز عيد[73]، هنگام نحر يا ذبح قرباني[74]، هم‌زمان با استلام حجر[75] و آغاز طواف پيرامون كعبه[76]، هنگام دعاي طواف به نيابت از ديگران كنار حجرالاسود[77]، در پي نوشيدن از آب زمزم[78]، در آستانه درِ حرم نبوي[79]، و آغاز دعاي پس از نماز كنار استوانه توبه[80].

 

ƒ بسمله در فقه

بسمله در پاره‌اي از مباحث فقهي مورد بحث و نظر بوده است كه در موارد زير با حج و حرمين بيشتر ارتباط مي‌يابد:

‚1.گفتن بسمله هنگام ذبح قرباني: بيشتر مفسران و فقيهان به پشتوانه ظاهر آيات (فَاذْكُرُواْ اسْمَ اللهِ عَلَيْهَا صَوافَّ) (حج/22، 36)، (فَكلُواْ مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَيْه... وَما لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَيْه ... ) (انعام/6، 118-119)، (وَلَا تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ) (انعام/6، 121)، (... وَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلَيْه) (مائده/5، 4) و رواياتي[81] بر وجوب تسميه[82] و گفتن «بِسمِ اللهِ وَاللهُ أكبَر» به عنوان يكي از مصداق‌هاي آن[83] هنگام ذبح استدلال كرده‌اند. بر خلاف شعبي (م. 103-109ق.) و ابوثور (م.240ق.) كه ترك عمدي يا سهوي تسميه را سبب حرمت ذبيحه مي‌دانند، اماميان و حنفيان و ثوري (م.161ق.) اين حرمت را تنها به حالت ترك عمدي آن اختصاص داده‌اند.[84] در برابر ديدگاه مشهور، شافعي (م.204ق.) كه معتقد به استحباب تسميه است، ترك آن را سبب حرمت خوردن ذبيحه نمي‌داند و صرفاً مسلمان بودن را كافي مي‌شمرد.[85] برخي از فقيهان نيز گفتن آن به زبان فارسي را كافي مي‌دانند.[86]

 

‚2. جزء قرآن يا فاتحه بودن بسمله

مفسران، فقيهان و قاريان در اين مسأله اختلاف دارند كه بسمله در آغاز سوره‌ها جزء قرآن هست يا نيست. پيروان ديدگاه نخست نيز جزء قرآن بودن را به‌گونه يكسان نمي‌پذيرند. آلوسي مجموع اين سخنان را در ده رده دسته‌بندي مي‌كند.[87] اين اختلاف به تفاوت‌هايي ميان قاريان و فقيهان در قرائت آن، خواه در نماز و خواه غير آن، انجاميده است. به برخي صحابه مانند امام علي(ع) (40ق.)، ابوهريره (م.57/58ق.)، ابن عباس (م.68ق.)، ابن زبير (م.73ق.)، ابن عمر (م.74ق.) و تابعاني همچون سعيد بن جبير (م.95ق.)، طاووس (م.106ق.)، مكحول (م.112/113ق.)، عطاء (م.115ق.) و زهري (م.124ق.) و دانشوراني مانند عبدالله بن مبارك (م.181ق.)، ابوعبيد قاسم بن سلّام (م.223/224ق.)، اسحق بن راهويه (م.230 تا 239ق.) نسبت داده‌اند كه بسمله را آيه‌اي از هر سوره مي‌دانند.[88] اماميه بسمله هر سوره را بخشي از آن و نخستين آيه‌اش مي‌شمرند.[89] تنها از ابن جنيد (م.285ق.) گزارش شده كه در غير فاتحة الكتاب، آن را براي افتتاح سوره مي‌داند و نه جزئي از آن.[90] بر همين اساس، اماميه خواندن بسمله در سوره حمد و سوره پس از آن را در نماز واجب مي‌شمرند[91] و ترك عمدي آن را سبب بطلان نماز مي­دانند.[92] گر چه آنان هر يك از جفت­سوره­هاي ضحي/انشراح و فيل/ايلاف را يك سوره به شمار مي‌آورند، برخي بسمله را قرائت[93] و برخي آن را ترك مي‌كنند.[94] بيشتر فقيهان حجاز بر پايه گزارش فخر رازي (م.606ق.)[95] و نيز شافعي (م.204ق.)[96] و برخي از پيروان وي[97] بسمله را جزء سوره حمد و خواندن آن را در نماز واجب مي‌دانند. با اين حال، ديگر شافعيان بر يك نظر نيستند. بيشتر آن‌ها بسمله را جز در سوره توبه آيه‌اي كامل در آغاز همه سوره‌ها[98] و برخي بخشي از آيه اول هر سوره دانسته‌اند.[99] در نقلي از احمد بن حنبل (م.241ق.)، بسمله نخستين آيه هر سوره[100] و در نقل ديگر، تنها در حمد، جزئي از سوره است.[101] در نقل سوم از وي، بسمله آيه حمد و ديگر سوره‌ها نيست و تنها براي جداسازي ميان آن‌ها قرار گرفته است.[102] بر اين اساس، سه ديدگاه وجوب قرائت بسمله در آغاز همه سوره‌ها، وجوب قرائت در آغاز حمد، و عدم وجوب قرائت را مي‌توان به وي نسبت داد.[103] فقيهان مدينه، بصره و شام بسمله را آيه‌اي مستقل مي‌دانند كه تنها براي تبرك و جداسازي سوره­ها از يكديگر ميان آن‌ها قرار گرفته و جزء هيچ يك از سوره‌هاي قرآن نيست.[104] سخني صريح از ابوحنيفه (م.150ق.) درباره جزء قرآن بودن بسمله وجود ندارد؛ ولي بيشتر پيروان وي آن را آيه‌اي مستقل براي جداسازي سوره‌ها مي‌دانند.[105] به برخي از ايشان نيز نسبت داده‌اند كه آن را آيه قرآن ندانسته[106] و يا در اين باره سكوت كرده‌اند.[107] با اين حال، آن‌ها قرائت بسمله را پيش از فاتحه واجب مي‌دانند.[108] البته در لزوم تكرار آن پيش از فاتحه در هر ركعت و يا بَس بودن يك بار قرائت در هر نماز اختلاف نظر دارند.[109] فقيهان سلفي معاصر با وجود آن كه حنبلي شناخته مي‌شوند، مانند صاحبان يكي از سه ديدگاه منسوب به احمد بن حنبل و نيز بيشتر حنفيان، بسمله را آيه‌اي مستقل مي‌دانند و همچون حنفيان ياد شده و نيز صاحبان سخن قابل انتساب به برخي از حنبليان، خواندن آن را در آغاز قرائت هر سوره لازم مي‌شمرند.[110] مالكيان و اوزاعي (م.157ق.)[111] بسمله آغاز سوره­ها را در فاتحه و ديگر سوره‌ها جزء آن به شمار نياورده، خواندن آن را به هر گونه، آهسته يا بلند، در نمازهاي واجب جايز نمي‌دانند. به برخي از مالكيان نيز نسبت داده‌اند كه خواندن آن را در نماز مكروه مي‌دانند.[112]

 

آورده‌اند كه فقيهان كوفه نيز به جزءِ فاتحه بودن بسمله باور ندارند.[113] در يك نگاه، وجوب قرائت بسمله در نماز، خواه آهسته و خواه بلند، از پيامدهاي جزء فاتحه بودن بسمله است و از اين رو، طرفداران جزء فاتحه بودن بسمله، قرائت آن را در نماز واجب مي‌دانند. اما حنفيان بر آهسته خواندن  و مالكيان بر نخواندن بسمله در نمازهاي واجب تأكيد مي‌كنند.[114] با وجود اين، برخي از معاصران ملازمه ياد شده را نپذيرفته، وجوب قرائت بسمله در نماز را اعم از ادعاي جزء قرآن بودن آن مي‌دانند و روايات (← ادامه مقاله) را تنها دليل بر اولي مي‌دانند.[115]

 

قاريان مكه و كوفه، جز حمزه، بسمله را از قرآن[116] و جزئي از فاتحه مي‌دانند.[117] در برابر، قاريان مدينه، بصره و شام بسمله را آيه‌اي مستقل مي‌دانند كه تنها براي تبرك و جداسازي ميان سوره‌ها آمده و جزء هيچ يك از سوره‌هاي قرآن نيست.[118] همه قاريان بسمله را در آغاز فاتحه قرائت و در آغاز توبه ترك مي‌كنند؛ اما در ديگر جاي‌هاي قرآن اختلاف نظر دارند. قاريان مكه و مدينه، جز ورش (م.197ق.) و نيز عاصم (م.128ق.) و كسائي (م.189ق.) از كوفيان و در قولي، اهل بصره ميان سوره‌ها را با بسمله فاصله مي‌دهند. ابن عامر (م.118ق.)، ابوعمرو (م.154ق.) و ورش تنها ميان مدثر و قيامت، انفطار و مطففين، فجر و بلد، عصر و همزه با بسمله فاصله مي‌افكنند.[119] بر پايه يك قاعده، كساني كه بسمله را آيه‌اي از قرآن مي‌دانند، آن را ميان سوره‌ها قرائت مي‌كنند.[120]

 

منشأ اختلاف مفسران و فقيهان و قاريان، دست كم پس از رواج روايت‌ها و در دوران گردآوري جوامع نخست حديث، چندگونگي مضمون احاديث در اين زمينه است. بر پايه منابع اهل سنت، در يك گستره، بسمله بندي از فاتحة الكتاب[121]، بخشي از سوره كوثر[122]، جزئي از قرآن[123]، بندي از هر سوره[124] و يا نشانه پايان يافتن يك سوره و نزول سوره‌اي تازه[125] شمرده شده است. يك روايت نيز نماز بي‌فاتحه را صحيح ندانسته است.[126]

 

در گستره‌اي ديگر، گاه فردي به نشنيدن بسمله از پيامبر(ص) و سه خليفه اول هنگام نماز تصريح كرده و گفتن آن را بدعت دانسته است.[127] بر پايه نسخه‌اي ديگر از اين روايت[128] و برخي روايت‌هاي ديگر[129]، راوي به افراد ياد شده نسبت مي‌دهد كه بسمله را در نماز قرائت نمي‌كرده‌اند.[130] در نسخه سوم، از بلند نخواندن آن‌ها ياد كرده است.[131] راوي مهم‌ترين روايت‌هاي گستره اخير، انس بن مالك (م.93ق.)[132] صحابي پيامبر(ص) است. افزون بر مضطرب بودن نسخه­هاي روايت وي، حديثي از وي گزارش شده كه به قرائت بسمله از سوي پيامبر(ص) در نماز اشاره مي­كند.[133] به گفته برخي از معاصران، عدم قرائت بسمله در نماز از سوي افراد ياد شده، بر فرض درستي روايات، دليل عدم وجوب قرائت بسمله در نماز است و نه جزء قرآن نبودن آن.[134] در روايتي ديگر از اين گستره، پيامبر(ص) تنها يك سوره را شامل سي آيه شمرده و شارحان بر پايه آن، سوره مُلك را بدون بسمله يگانه مصداق آن دانسته‌اند.[135] برخي در نقد اين سخن، سوره­هاي فجر و سجده را نيز داراي سي آيه دانسته و روايت را تضعيف كرده‌اند.[136] روايت‌هاي شيعه نيز با احاديث گستره نخست همگامي مي‌كنند؛ ولي بر پايه اندكي از آن‌ها، اهل بيت: بسمله را از آيات حمد مي‌شمرند[137] و در ديگر روايات، به پيروان خويش دستور مي‌دهند آن را در آغاز حمد و سوره قرائت كنند.[138] روايت‌هاي ديگر از امامان شيعه، ترك بسمله را هنگام تقيه جايز شمرده‌اند و بر همين اساس، شيعيان روايت‌هاي گوياي جواز ترك بسمله در نماز را تقيه‌اي دانسته‌اند.[139] موافقان جزء قرآن بودن بسمله، افزون بر ردّ يا توجيه موردي روايت‌هاي مخالف[140]، آن‌ها را به سبب مخالفت با روايت‌هاي منقول در منابع شيعه و اهل سنت، نپذيرفته‌اند.[141] شافعي در توجيه رواياتي كه سيره پيامبر درباره آغاز نماز با «الحمد لله رب العالمين» را گزارش كرده‌اند،[142] بر اين باور است كه اين عبارت نام سوره و تنها گوياي آن است كه ايشان سوره حمد را قرائت مي‌كرده‌اند، نه اين كه بسمله را ترك گفته‌اند.[143] افزون بر روايت‌هاي گستره نخست كه دستمايه معتقدان به جزء قرآن بودن بسمله قرار گرفته است، آن‌ها قرائت بسمله در آغاز سوره‌ها را سيره پيامبر(ص) و مسلمانان شمرده‌اند و عدم تصريح پيامبر(ص) بر جزء قرآن نبودن بسمله و همچنين ثبت بسمله در مصحف‌هاي صحابه و تابعان با همان خط قرآن با وجود اهتمام آن‌ها به پيشگيري از ورود غير قرآن به مصحف را دليل مدعاي خويش دانسته‌اند.[144] برخي گزارش‌ها از عدم قرائت بسمله در سوره پس از حمد از سوي معاويه (حك: 40-60ق.) در مدينه و اعتراض مردم به وي حكايت مي‌كند.[145] اين خبر را مي‌توان مؤيد سيره مسلمانان بر قرائت بسمله در نماز دانست. بر پايه روايتي ديگر، عمرو بن سعيد بن عاص اموي(م.69/70ق.) نخستين كسي است كه در مدينه بسمله را آهسته قرائت كرد.[146] در اين صورت، مي‌توان گفت گويا رواج ديدگاه عدم جزئيت بسمله در سوره‌ها ميان قاريان و فقيهان مدينه، به زمان پس از دوران عمرو برمي‌گردد. مخالفان عدم ثبوت بسمله، (بر پايه اجماع مركب بر جزئيت آن در همه سوره‌ها يا هيچ يك از آن‌ها) با نفي جزئيت بسمله در برخي روايت‌ها، بر عدم جزئيت آن در سوره‌هاي قرآن استدلال كرده‌اند.[147]

 

جزئيت بسمله پيامدهايي ديگر نيز در دانش فقه و قرائت داشته است. براي نمونه: أ. فقيهاني كه بسمله هر سوره را جزء همان سوره دانسته‌اند، تعيين سوره را پيش از قرائت لازم شمرده‌اند و بر آنند كه در صورت عدول از يك سوره به سوره ديگر، اعاده بسمله به قصد سوره جديد واجب است.[148] افزون بر اين، عدول از قرائت سوره‌هاي كافرون و توحيد پس از قرائت بسمله[149] و در سوره‌هاي ديگر، اگر با احتساب بسمله نيمي از سوره خوانده شده باشد، را جايز نشمرده‌اند.[150] ب. فقيهان ياد شده، همچنين قرائت آن از سوي جُنب و حائض به قصد سوره‌هاي عزائم* را جايز نمي‌دانند.[151] ج. هرگاه دو يا چند سوره به صورت پيوسته قرائت شوند، طرفداران جزئيت در آغاز همه سوره‌ها بسمله را تلاوت مي‌كنند.[152] در عين حال، پيروان عدم جزئيت بر گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم» در نخستين سوره اتفاق نظر دارند؛ ولي در ديگر سوره‌ها كساني چون عاصم، ابن كثير و كسائي براي تبعيت از خط مصحف و تبرك كلام با بسمله، ميان دو سوره، جز انفال و توبه، فاصله مي‌افكنند. برخي براي روشن شدن موضع جدايي دو سوره، سكت را برگزيده‌اند و گروهي مانند حمزه، خلف، يعقوب و يزيدي دو سوره را به هم وصل مي‌كنند.[153] در مواضع چهارگانه ميان سوره‌هاي مدثر و قيامت، انفطار و مطففين، فجر و بلد و نيز عصر و هُمَزه به دليل قبحي كه بر اثر وصل در معناي آن‌ها پديد مي‌آيد، طرفداران سَكت با گفتن بسمله و پيروان وصل با سكت فاصله مي‌افكنند.[154] برخي نيز ميان اين مواضع و جاي‌هاي ديگر تفاوت نمي‌نهند.[155] د. آن‌ها كه بسمله را جزء قرآن مي‌دانند، مس آن را در حال حَدَث و بدون طهارت حرام مي‌شمارند.[156]

 

‚3. جهر و اخفات بسمله در نماز

موضوع جهر (بلند خواندن) و اخفات (آهسته خواندن) بسمله در نماز از موارد اختلافي ميان مذاهب فقهي اسلامي است. برخي اين را پيامد اعتقاد به جزء فاتحه يا همه سوره‌ها بودن بسمله شمرده‌اند[157]؛ ولي گروهي اين ملازمه را نپذيرفته‌اند.[158] همه اماميه بلند خواندن آن را در دو ركعت اول براي مردان در نمازهاي جهري (صبح، مغرب و عشاء) واجب و در نمازهاي اخفاتي (ظهر و عصر) مستحب مي‌دانند.[159] در اين ميان، از ابن جنيد گزارش شده كه بلند خواندن آن در نمازهاي جهري و اخفاتي را تنها به امام اختصاص داده و براي كسي كه منفرد نماز مي‌گزارد، آهسته خواندن را در نمازهاي اخفاتي واجب مي‌شمارد.[160] در ديدگاه مشهور فقيهان اماميه، خواندن جهري بسمله تنها آن گاه براي زن جايز است كه نامحرم صداي او را نشنود.[161] شافعيان بلند خواندن بسمله در نمازهاي جهري را مستحب مي‌شمرند.[162]

 

البته استدلال آن‌ها درباره يكسان بودن حكم بسمله با ديگر آيات سوره،[163] اقتضا مي‌كند كه بلند خواندن در نمازهاي جهري و آهسته خواندن در نمازهاي اخفاتي را واجب بشمارند. حنفيان كه بسمله را آيه‌اي تنها براي تبرك در آغاز سوره مي‌دانند، آهسته خواندن آن را واجب مي‌دانند[164] و حنبليان نيز ديدگاهي همانند را برمي‌گزينند.[165] مالكيان كه ترك بسمله را در نماز واجب مي‌دانند، بلند و آهسته خواندن آن را مگر در نافله[166] جايز نمي‌شمارند.[167] سلفيان معاصر نيز آهسته خواندن بسمله در همه نمازها را لازم مي‌دانند.[168] البته ايشان حالتي را كه امام قصد داشته به مأموم اعلام كند كه بسمله را قرائت كرده، استثنا مي‌كنند.[169] با اين همه، فقيهان اخفات بسمله را در نماز احتياط و ركعت سوم و چهارم نماز در جايي كه نمازگزار فاتحه را قرائت مي‌كند، واجب مي‌شمرند.[170] برخي سفرنامه­ها در گزارش خود از زمان برگزاري نمازهاي جماعت مذاهب اهل سنت در حرمين، به قرائت جهري بسمله از سوي امامان جماعت شافعي در حرمين تصريح كرده‌اند.[171] نيز به سبب قرائت اخفاتي بسمله در نمازهاي حنفيان، برخي گمان كرده‌اند كه امامان جماعت حنفي حرمين، بسمله را در نمازهاي خويش ترك مي­گويند.[172] افزون بر مذاهب فقهي مشهور، صحابه‌اي همچون عمر (م.23ق.) و ابوهريره (م.59ق.)[173] و تابعاني مانند سعيد بن مسيب (م.94ق.)،[174] سعيد بن جبير (م.95ق.)، مجاهد (م.104ق.)، طاووس (م.106ق.)، و عطاء بن ابي‌رباح (م.115ق.)[175] را از هواداران بلند خواندن بسمله دانسته‌اند. برخي ابن عمر (م.73/74ق.) را طرفدار جهر و برخي ديگر هوادار اخفات دانسته‌اند.[176] پاره‌اي منابع نام شمار فراواني از صحابه و تابعان را در زمره هواداران جهر آورده‌اند.[177] در برابر، ديدگاه برخي فقيهان نخستين مانند اوزاعي (م.157ق.)، سفيان ثوري (م.161ق.) و ابوعبيده (م.210ق.) را اخفات بسمله دانسته‌اند.[178]

 

منشأ اختلاف جهر و اخفات بسمله، گوناگوني رواياتي است كه سنت پيامبر(ص) و خلفاي پس از ايشان را در اين زمينه گزارش مي‌كنند.[179] در پاره‌اي از اين روايت‌ها كه درباره جزء قرآن بودن يا نبودن بسمله نيز بدان استناد شده است (← همين مقاله: جزء قرآن يا فاتحه بودن بسمله) بر عدم قرائت بسمله در نماز[180] و يا شنيده نشدن آن از سوي راوي[181] تأكيد گشته و در رواياتي نيز به شنيده شدن آن از پيامبر(ص) تصريح شده است.[182] برخي نقل‌ها نيز بر قرائت جهري بسمله از سوي پيامبر(ص) به صورت مطلق[183] يا در نماز شب، نماز صبح و نماز جمعه تصريح كرده‌اند.[184] اماميه به رواياتي[185] مستفيض[186] از امامان اهل بيت: استناد مي­كنند كه بيانگر سيره ايشان در بلند خواندن بسمله نماز است.[187] فخر رازي (م.606ق.) ضمن توجه به عدم يادكرد از علي(ع) در زمره كساني كه قرائت بسمله يا بلند خواندن آن از آن‌ها شنيده نشده، قرائت جهري بسمله را سيره علي(ع) معرفي و آن را در مقايسه با روايات ديگر راويان، برتر و مهم­ترين دليل در برابر مخالفان مي­شمارد[188] و روايت‌هاي مخالف با جهري خواندن بسمله را توجيه مي‌كند.[189] او اعتراض مسلمانان در مدينه به معاويه (حك: 40-60ق.) به سبب نخواندن بسمله در نماز را دليلي بر شيوع جهر به بسمله در آن هنگام و تا دوره امام علي(ع) شمرده[190] و ريشه تاريخي اخفات بسمله را سياست وي در مخالفت با علي(ع) (حك: 35-40ق.) و آثار او دانسته[191]؛ ولي بر پايه خطبه‌اي منسوب به امام علي(ع)، اخفات بسمله پيش از دوران حكومت وي رواج يافته بود و او بر پايه مصالحي از تغيير آن خودداري ورزيد.[192] اگر درستي اين روايت پذيرفته شود، اخفات بسمله را بايد در پيش از دوران خلافت معاويه و حتي امام علي(ع) تاريخ‌گذاري كرد.[193] سيره امام علي(ع) و ديگر امامان اهل بيت: درباره قرائت جهري بسمله در نماز را مي­توان سبب اهتمام فراوان شيعه به بسمله در مقايسه با ديگر مذاهب اسلامي دانست. شايد بدين سبب است كه در برخي روايات، بلند خواندن بسمله نشانه و شعار شيعه برشمرده شده است.[194]

 

فقيهان در تعيين حد جهر و اخفات اختلاف نظر دارند. بسياري گفته­اند كمترين حد جهر آن است كه شخص كنارِ نمازگزار، صداي قرائت او را بشنود.[195] برخي ديگر افزوده­اند كه لازم است جوهر صدا نيز آشكار شود.[196] برخي در تعيين بالاترين حد جهر، آن را به اندازه­اي جايز مي­شمارند كه از حد متعارف بيرون نرود و به فرياد نرسد.[197] اخفات را نيز حالتي مي‌دانند كه خود فرد صداي خويش را بشنود و به حد جهر نرسد.[198]

 

افزون بر احكام ياد شده، فقيهان شيعه[199] و بسياري از اهل سنت[200] قرائت قرآن و بسمله به زبان عربي در نماز را در هر حال واجب مي‌دانند. در اين ميان، تنها ابوحنيفه (م.150ق.) قرائت آن به غير عربي را به طور مطلق و برخي ديگر مانند ابويوسف (م.182ق.) مشروط به ناتواني در عربي خواندن، جايز دانسته‌اند.[201] برخي پيروان مذاهب اسلامي در زمينه وضو نيز درباره بسمله اختلاف نظر دارند. حنبليان تسميه در وضو را كه نزد شيعه[202] و مالكيان و شافعيان مستحب است، بر پايه يك نقل واجب مي‌دانند و گفتن «بسم الله» را لازم مي‌شمرند.[203] برخي نيز هر يك از نام­هاي خدا را بدين شرط كه پس از «باسم» بيايد، كافي مي­دانند؛ مانند «باسم القدوس.»[204] همانند همين اختلاف ديدگاه درباره تيمم نيز وجود دارد.[205]

 

به سبب اهميت ويژه معرفتي و عملي بسمله، دانشمندان مسلمان تك‌نگاري‌هاي پرشماري درباره بسمله به ويژه قرائت جهري آن در نماز با عنوان‌هايي مانند كتاب البسمله، الجهر بالبسملة و رسالة في الجهر بالبسملة تأليف كرده‌اند. عدنان بن عبد الرزاق حموي، محقق كتاب البسملة نوشته ابوشامه مقدسي (م.655ق.) از 110 اثر در اين زمينه نام مي‌برد.[206] 

 

برخي مؤلفان ياد شده از اين قرارند: ابن خزيمه (م.311ق.)[207]، ابن عقده (م.332ق.)[208]، ابوطاهر بزار بغدادي (م.349ق.)[209]، خطيب بغدادي (م.463ق.)[210]، ابوسعيد بوشنجي (م.536ق.)[211]، ابوشامه مقدسي[212]، جلال الدين محلي (م.864ق.)[213]، احمد بن صالح بحراني (1315ق.)[214] و ابن زياد يمني.[215]

 

منابع

آثار اسلامي مكه و مدينه: رسول جعفريان، قم، مشعر، 1386ش؛ آثار المدينة المنوره: عبدالقدوس الانصاري، مدينه، المكتبة السلفيه، 1399ق؛ آزموده‌ها: معاونت امور روحانيون، تهران، مشعر؛ ابراز المعاني: شهاب الدين عبدالرحمن (م.665ق.)، دار الكتب العلميه؛ اتحاف فضلاء البشر: احمد الدمياطي ابن البناء (م.1117ق.)، به كوشش انس مهره، لبنان، دار الكتب العلميه، 1427ق؛ الاتقان: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش سعيد، لبنان، دار الفكر، 1416ق؛ اجوبة المسائل المهنائيه: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، خيام، 1401ق؛ احكام القرآن: الجصاص (م.370ق.)، به كوشش قمحاوي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ اخبار مدينه: نورالدين سمهودي (م.911ق.)، ترجمه: حاج سيد جوادي، تهران، مشعر، 1376ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ ارشاد الاذهان: العلامة الحلي (م 726ق.)، به كوشش الحسون، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ اسباب النزول: الواحدي (م.468ق.)، قاهره، الحلبي و شركاه، 1388ق؛ الاستبصار: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛ الاستذكار: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش سالم عطا و محمد معوض، دار الكتب العلميه، 2000م؛ الاطلس المصور: معراج نواب احمد نورا و عبدالله صالح شاووش، رياض، دار الملك العزيز، 1424ق؛ اعانة الطالبين: السيد البكري الدمياطي (م.1310ق.)، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛ افادة الانام: عبدالله بن محمد الغازي (م.1365ق.)، به كوشش ابن دهيش، مكه، مكتبة الاسدي، 1430ق؛ اقبال الاعمال: ابن طاووس (م.664ق.)، به كوشش القيومي، قم، دفتر تبليغات، 1418ق؛ الالفية و النفليه: الشهيد الاول (م.786ق.)، به كوشش قائيني، قم، دفتر تبليغات، 1408ق؛ الام: الشافعي (م 204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛ الانصاف في معرفة الراجح من الخلاف: المرداوي (م.885ق.)، به كوشش محمد حامد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ ايضاح المكنون: اسماعيل پاشا البغدادي (م.1339ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ البحر الرائق: ابونجيم المصري (م.970ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ البحر المحيط: ابوحيان الاندلسي (م.754ق.)، به كوشش عادل احمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1422ق؛ البيان في تفسير القرآن: الخوئي (م.1413ق.)، انوار الهدي، 1401ق؛ پنجاه سفرنامه حج قاجاري: به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشر علم، 1389ش؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ التاريخ القويم: محمد طاهر الكردي، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1420ق؛ التاريخ الكبير: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ تاريخ المسجد النبوي: محمد الياس عبدالغني، مدينه، مكتبة الملك فهد، 1416ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تاريخ جغرافيايي مكه معظمه و مدينه طيبه: حسين عمادزاده، تهران، مكتب قرآن؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ قرآن: محمود راميار، تهران، اميركبير، 1346ش؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تحبير التيسير: ابن الجزري (م.833ق.)، به كوشش احمد محمد، اردن، دار الفرقان، 1421ق؛ تحرير الوسيله: امام خميني قدس سره (م.1368ش.)، نجف، دار الكتب العلميه، 1390ق؛ تحفة الفقهاء: علاء الدين السمرقندي (م.535/539ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1414ق؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ تفسير سمرقندي (بحر العلوم): السمرقندي (م.375ق.)، به كوشش عمر بن غرامه، بيروت، دار الفكر، 1416ق؛ تفسير سورة الحمد: سيد محمد باقر الحكيم، قم، مجمع الفكر الاسلامي، 1420ق؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير القرآن الكريم: سيد مصطفي خميني (م.1356ش.)، نشر آثار الامام قدس سره، 1418ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ تفسير المراغي: المراغي (م.1371ق.)، دار الفكر؛ تقريب النفع: نبيل بن هاشم الغمري، بيروت، دار البشائر، 1425ق؛ تلخيص العبارات: الحسن ابن بليمه (م.514ق.)، به كوشش حاكمي، جده، دار القبله، 1409ق؛ التوحيد: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش حسيني تهراني، قم، جامعه مدرسين؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ جامع الاخبار: محمد بن محمد الشعيري (قرن6ق.)، بيروت، الاعلمي، 1406ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1418ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ درآمدي بر تاريخ‌گذاري قرآن: جعفر نكونام، تهران، هستي‌نما، 1380ش؛ درآمدي بر فقه مقارن: مصطفي جعفر پيشه‌فرد، تهران، مشعر، 1389ش؛ ذخيرة المعاد: محمد باقر السبزواري (م.1090ق.)، آل البيت عليهم‌السلام؛ الذريعة الي اصول الشريعه: السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش گرجي، دانشگاه تهران، 1340ش؛ الرحلة الحجازيه: محمد لبيب البتنوني، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه؛ رسائل في تاريخ المدينه: گروه مؤلفان، حمد الجاسر، رياض، دار اليمامه؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، به كوشش عبدالباري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ روضة الواعظين: الفتال النيشابوري (م.508ق.)، به كوشش سيد محمد مهدي، قم، الرضي؛ الزاهر في معاني كلمات الناس: ابي‌بكر محمد بن القاسم الانباري (م.328ق.)، به كوشش حاتم الضامن، بيروت، الرساله، 1412ق؛ الزينه: احمد بن حمدان الرازي (م.322ق.)، به كوشش حسين همداني، صنعاء، مركز الدراسات و البحوث الديني، 1415ق؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ سنن ابي‌داود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛ سنن الدارقطني: الدارقطني (م.385ق.)، به كوشش مجدي الشوري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، بيروت، دار الفكر، 1348ق؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق؛ سيره ابن اسحق (السير و المغازي): ابن اسحق (م.151ق.)، به كوشش محمد حميد الله، معهد الدراسات و الابحاث؛ شرائع الاسلام: المحقق الحلي (م.676ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازي، تهران، استقلال، 1409ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ صبح الاعشي: احمد القلقشندي (م.821ق.)، به كوشش زكار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ صلاة المؤمن: سعيد بن علي بن وهف القحطاني، رياض، مكتبة الملك فهد، 1422ق؛ عمدة الاخبار: احمد بن عبدالحميد (م. قرن10ق.)، به كوشش الانصاري، قاهره، المدني؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ فتاوي ابن الجنيد: اشتهاردي، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ فتاوي اللجنة الدائمه: احمد بن عبدالرزاق الدويش؛ فتح العزيز: عبدالكريم بن محمد الرافعي (م.623ق.)، دار الفكر؛ فتح القدير: الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الفتوحات المكيه: محيي الدين بن عربي (م.638ق.)، بيروت، دار صادر؛ فقه القرآن: الراوندي (م.573ق.)، به كوشش حسيني، قم، مكتبة النجفي، 1405ق؛ فقه اللغة و سرّ العربيه: ابومنصور الثعالبي (م.430ق.)، به كوشش فائز محمد، بيروت، دار الكتاب العربي، 1417ق؛ الفقه علي المذاهب الاربعه: عبدالرحمن الجزيري (م.1360ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛ الفقه علي المذاهب الخمسه: المغنيه، بيروت، دار التيار الجديد، 1421ق؛ كتاب البسمله: شهاب الدين ابومحمد مقدسي (م.655ق.)، به كوشش الحموي، امارات، المجمع الثقافي، 1425ق؛ كعبه و جامه آن از آغاز تا كنون: محمد الدقن، ترجمه: انصاري، تهران، مشعر، 1384ش؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كشف الرموز: الفاضل الآبي (م.690ق.)، به كوشش اشتهاردي و يزدي، قم، نشر اسلامي، 1408ق؛ الكشف عن وجوه القراءات السبع: مكي بن ابي‌طالب، به كوشش محيي الدين رمضان، بيروت، الرساله، 1407ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1402ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ مجموع فتاوي بن باز: عبدالعزيز بن باز، به كوشش محمد بن سعد، رياض، مكتبة الملك فهد، 1427ق؛ مجموعة ورام: ابن ابي‌الفراس (م.605ق.)، تهران، دار الكتب الاسلاميه؛ محاضرة الاوائل: علي ددة بن مصطفي الموستاري (م.1007ق.)، به كوشش سمير بستوتي، قاهره، مكتبة الايمان، 1424ق؛ المختصر النافع: المحقق الحلي (م.676ق.)، تهران، البعثه، 1410ق؛ المدونة الكبري: مالك بن انس (م.179ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛ مدينه‌شناسي: سيد محمد باقر نجفي، تهران، شركت قلم، 1364ش؛ المراقبات: جواد آقا ملكي تبريزي، به كوشش عبدالكريم محمد، قم، دار الاعتصام، 1416ق؛ مرآة الحرمين: ابراهيم رفعت پاشا (م.1353ق.)، قم، المطبعة العلميه، 1344ق؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق؛ المزار الكبير: محمد بن المشهدي (م.610ق.)، به كوشش القيّومي، قم، النشر الاسلامي، 1419ق؛ مستدرك الوسائل: النوري (م.1320ق.)، بيروت، آل البيت عليهم‌السلام، 1408ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مستمسك العروة الوثقي: سيد محسن حكيم (م.1390ق.)، قم، مكتبة النجفي، 1404ق؛ المسجد النبوي الشريف: محمد هزاع الشهري، قاهره، دار القاهره، 2003م؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصنّف: ابن ابي‌شيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ معاني الاخبار: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، انتشارات اسلامي، 1361ش؛ المعتبر: المحقق الحلي (م.676ق.)، مؤسسه سيد الشهداء، 1363ش؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ المفصل: جواد علي، بيروت، دار العلم للملايين، 1976م؛ المفضليات: المفضل بن محمد الضبي (م.168ق.)، به كوشش شاكر و عبدالسلام، قاهره، دار المعارف؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ موزه و پرده‌بافي: عمار ابوطالبي، قم، دار الحديث، 1385ش؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ ميقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمايندگي ولي فقيه در امور حج و زيارت؛ النشر في القراءات العشر: ابن الجزي (م.833ق.)، به كوشش علي محمد، مصر، المكتبة التجارية الكبري؛ نصب الرايه: الزيلعي (م.762ق.)، به كوشش ايمن صالح، قاهره، دار الحديث، 1415ق؛ النكت علي كتاب ابن الصلاح: ابن حجر (م.852ق.)، به كوشش السعدي و محمد فارس، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ نهاية الاحكام: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش رجايي، قم، اسماعيليان، 1410ق؛ النهايه: الطوسي (م.460ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1400ق؛ نيل الاوطار: الشوكاني (م.1255ق.)، بيروت، دار الجيل، 1973م؛ واژه‌هاي دخيل در قرآن مجيد: آرتور جفري، ترجمه: بدره‌اي، توس، 1372ش؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت عليهم‌السلام، 1412ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م؛ هدية العارفين: اسماعيل پاشا (م.1339ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي.

 

مهدي ملك‌محمدي


[1]. لسان العرب، ج2، ص403؛ تاج العروس، ج14، ص54، «بسمل».

[2]. فقه اللغه، ص193.

[3]. الزينه، ص176-177؛ الزاهر، ج1، ص10-11.

[4]. لسان العرب، ج11، ص56.

[5]. تفسير سمرقندي، ج2، ص37؛ مجمع البيان، ج5، ص4؛ الاتقان، ج1، ص177.

[6]. مجمع البيان، ج5، ص4.

[7]. نك: الفتوحات المكيه، ج1، ص83؛ المستدرك، ج2، ص330؛ مجمع البيان، ج5، ص4؛ التفسير الكبير، ج15، ص521-522.

[8]. المجموع، ج1، ص344؛ نك: فتح العزيز، ج3، ص316.

[9]. نك: الزينه، ص169؛ تاريخ طبري، ج2، ص395.

[10]. مروج الذهب، ج1، ص87؛ محاضرة الاوائل، ص97؛ صبح الاعشي، ج6، ص208-210.

[11]. سيره ابن اسحق، ج2، ص147؛ تاريخ طبري، ج2، ص281.

[12]. السيرة النبويه، ج3، ص782؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص54.

[13]. الزينه، ص168؛ عمدة القاري، ج14، ص13.

[14]. اسباب النزول، ص10-11؛ الاتقان، ج1، ص77.

[15]. المستدرك، ج1، ص231-232؛ الاتقان، ج1، ص211.

[16]. صحيح البخاري، ج1، ص184؛ صحيح مسلم، ج2، ص9.

[17]. نك: درآمدي بر تاريخ‌گذاري قرآن، ص287.

[18]. الكافي، ج3، ص485.

[19]. تاريخ قرآن، ص556.

[20]. نك: روح المعاني، ج1، ص42؛ تفسير سيد مصطفي خميني، ج1، ص41.

[21]. الميزان، ج16، ص148.

[22]. نك: المفصل، ج6، ص23-24، 103-117.

[23]. واژه‌هاي دخيل، ص220-221؛ نك: المفصل، ج6، ص37-41.

[24]. المفضليات، ج1، ص197؛ معجم البلدان، ج1، ص104؛ الاتقان، ج1، ص376.

[25]. نك: الاتقان، ج1، ص399؛ واژه­هاي دخيل، ص220-221.

[26]. نك: تفسير عياشي، ج1، ص19؛ جامع الاخبار، ص42؛ الدر المنثور، ج1، ص9-11.

[27]. مجموعه ورام، ج1، ص32.

[28]. تفسير قرطبي، ج1، ص91.

[29]. الميزان، ج1، ص15.

[30]. معاني الاخبار، ص3؛ التوحيد، ص229-230.

[31]. تفسير مراغي، ج1، ص28.

[32]. اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص72-74.

[33]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص164.

[34]. الرحلة الحجازيه، ص164.

[35]. كعبه و جامه آن، ص67-68.

[36]. افادة الانام، ج1، ص760-761.

[37]. نك: كعبه و جامه آن، ص97-100.

[38]. ميقات حج، ش40، ص107، 109؛ ش42، ص142-144؛ 154-157، «پژوهشي درباره كعبه و اشياي هنري-تاريخي آن».

[39]. نك: مرآة الحرمين، ج1، ص10.

[40]. موزه و پرده‌بافي، ص38-39.

[41]. موزه و پرده‌بافي، ص40-47.

[42]. الاطلس المصور، ص225.

[43]. الرحلة الحجازيه، ص169-170.

[44]. مرآة الحرمين، ج1، ص266.

[45]. نك: الاطلس المصور، ص225.

[46]. مروج الذهب، ج3، ص285.

[47]. شفاء الغرام، ج2، ص438.

[48]. وفاء الوفاء، ج2، ص134.

[49]. وفاء الوفاء، ج2، ص214.

[50]. عمدة الاخبار، ص92، 110-114.

[51]. رسائل في تاريخ المدينه، ص79.

[52]. آثار المدينة المنوره، ص82.

[53]. پنجاه سفرنامه، ج8، ص704؛ تاريخ المسجد النبوي، ص105.

[54]. اخبار مدينه، ص562؛ المسجد النبوي الشريف، تصوير، ش4.

[55]. نك: آثار اسلامي، ص222.

[56]. مدينه‌شناسي، ص99-100.

[57]. تاريخ جغرافيايي مكه معظمه، ص362.

[58]. تاريخ المسجد النبوي، ص72.

[59]. تاريخ المسجد النبوي، ص72-73.

[60]. نك: الزينه، ص169؛ السيرة النبويه، ج2، ص386؛ ج4، ص1009، 1019؛ تاريخ طبري، ج2، ص395.

[61]. شفاء الغرام، ج2، ص201.

[62]. الرحلة الحجازيه، ص147.

[63]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص235-236.

[64]. اخبار مكه، ازرقي، ج1، ص225-227.

[65]. التاريخ القويم، ج2، ص565، 567.

[66]. نك: مرآة الحرمين، ج2، ص106-107؛ التاريخ القويم، ج2، ص562-564.

[67]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص526؛ التهذيب، ج5، ص50-51.

[68]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص527.

[69]. الكافي، ج4، ص402؛ التهذيب، ج5، ص100.

[70]. اقبال الاعمال، ج2، ص87، 162.

[71]. اقبال الاعمال، ج2، ص193.

[72]. اقبال الاعمال، ج2، ص197-198.

[73]. اقبال الاعمال، ج2، ص208-209.

[74]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص550؛ التهذيب، ج5، ص221.

[75]. مسند احمد، ج2، ص14؛ الكافي، ج4، ص404.

[76]. المجموع، ج8، ص30.

[77]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص406.

[78]. وسائل الشيعه، ج13، ص247.

[79]. المزار، ص56؛ المراقبات، ص332.

[80]. المزار، ص85.

[81]. مسند احمد، ج4، ص193-194؛ صحيح البخاري، ج6، ص218؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص315-316.

[82]. تذكرة الفقهاء، ج8، ص251؛ فقه القرآن، ج2، ص249-250.

[83]. جوامع الجامع، ج2، ص560.

[84]. الخلاف، ج6، ص10.

[85]. الام، ج2، ص249؛ نك: المجموع، ج8، ص410-411؛ ج9، ص102.

[86]. تحرير الوسيله، ج2، ص150.

[87]. نك: روح المعاني، ج1، ص41.

[88]. تفسير ابن كثير، ج1، ص31.

[89]. تذكرة الفقهاء، ج3، ص132-133؛ البيان، ص440؛ الفقه علي المذاهب الخمسه، ص110.

[90]. جواهر الكلام، ج9، ص296-297؛ الحدائق، ج8، ص105-107.

[91]. السرائر، ج1، ص217-221.

[92]. الالفية و النفليه، ص57.

[93]. ارشاد الاذهان، ج1، ص254؛ نهاية الاحكام، ج1، ص468؛ تحرير الوسيله، ج1، ص165.

[94]. المختصر النافع، ص31؛ كشف الرموز، ج1، ص156-158؛ نك: شرائع الاسلام، ج1، ص66.

[95]. التفسير الكبير، ج1، ص173.

[96]. الام، ج1، ص129-130؛ عمدة القاري، ج1، ص12؛ نك: صحيح مسلم، نووي، ج4، ص112.

[97]. نك: روح المعاني، ج1، ص41.

[98]. المجموع، ج3، ص334؛ نك: روح المعاني، ج1، ص41.

[99]. المجموع، ج3، ص333؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص31؛ قس: الكشاف، ج1، ص1.

[100]. تفسير ابن كثير، ج1، ص31.

[101]. عمدة القاري، ج1، ص12.

[102]. المغني، ج1، ص522؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص31.

[103]. نك: المغني، ج1، ص522.

[104]. نك: الكشاف، ج1، ص1.

[105]. تحفة الفقهاء، ج1، ص128؛ بدائع الصنائع، ج1، ص203؛ فتح العزيز، ج3، ص316-317.

[106]. كتاب البسمله، ص120-121؛ نك: الخلاف، ج1، ص329.

[107]. التفسير الكبير، ج1، ص172.

[108]. احكام القرآن، ج1، ص13؛ كتاب البسمله، ص120.

[109]. احكام القرآن، ج1، ص13-14؛ التفسير الكبير، ج1، ص182-183.

[110]. فتاوي اللجنة الدائمه، ج6، ص394-400؛ صلاة المؤمن، ج1، ص194.

[111]. المدونة الكبري، ج1، ص64؛ التفسير الكبير، ج1، ص172، 182؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص31.

[112]. الخلاف، ج1، ص329.

[113]. التفسير الكبير، ج1، ص173.

[114]. نك: التفسير الكبير، ج1، ص173-175، 182.

[115]. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني، ج1، ص53.

[116]. الكشاف، ج1، ص1؛ فتح القدير، ج1، ص20.

[117]. التفسير الكبير، ج1، ص173.

[118]. الكشاف، ج1، ص1؛ التفسير الكبير، ج1، ص173؛ فتح القدير، ج1، ص20.

[119]. النشر في القراءات العشر، ج1، ص259-264؛ تلخيص العبارات، ص22.

[120]. النشر في القراءات العشر، ج1، ص14-15.

[121]. المستدرك، ج1، ص551؛ السنن الكبري، ج2، ص44-45.

[122]. صحيح مسلم، ج2، ص12؛ سنن نسائي، ج2، ص134.

[123]. المستدرك، ج1، ص551؛ السنن الكبري، ج2، ص50.

[124]. نك: الدر المنثور، ج1، ص7.

[125]. المصنف، صنعاني، ج2، ص92؛ سنن ابي داود، ج1، ص183؛ المستدرك، ج1، ص232.

[126]. الام، ج1، ص129.

[127]. مسند احمد، ج3، ص177، 273، 278؛ ج4، ص85؛ سنن الترمذي، ج1، ص155.

[128]. مسند احمد، ج3، ص203، 205؛ صحيح البخاري، ج1، ص181؛ صحيح مسلم، ج2، ص12.

[129]. المصنف، ابن ابي شيبه، ج1، ص447.

[130]. مسند احمد، ج3، ص203، 205؛ صحيح البخاري، ج1، ص181؛ صحيح مسلم، ج2، ص12.

[131]. المصنف، ابن ابي شيبه، ج1، ص448؛ التاريخ الكبير، ج8، ص385؛ الاستذكار، ج1، ص457.

[132]. نصب الرايه، ج1، ص448.

[133]. السنن الكبري، ج2، ص46؛ نك: البيان، ص529-530.

[134]. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني، ج1، ص47-48.

[135]. المستدرك، ج2، ص497-498؛ مجمع الزوائد، ج7، ص127.

[136]. تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني، ج1، ص52-53.

[137]. التهذيب، ج2، ص289؛ نك: تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني، ج1، ص46.

[138]. الكافي، ج3، ص312-313، 485؛ التهذيب، ج2، ص69.

[139]. وسائل الشيعه، ج6، ص60-62؛ نك: التهذيب، ج2، ص68.

[140]. نك: التفسير الكبير، ج1، ص179، 182.

[141]. البيان، ص443-447.

[142]. مسند احمد، ج3، ص203، 255، 273، 286.

[143]. الام، ج1، ص129.

[144]. التفسير الكبير، ج1، ص175؛ كتاب البسمله، ص157؛ تفسير سورة الحمد، ص145-147.

[145]. المستدرك، ج1، ص233؛ السنن الكبري، ج2، ص49.

[146]. السنن الكبري، ج2، ص50.

[147]. نك: تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني، ج1، ص52.

[148]. اجوبة المسائل المهنائيه، ص70؛ تذكرة الفقهاء، ج3، ص150.

[149]. مستمسك العروه، ج6، ص189.

[150]. نك: تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفي خميني، ج1، ص53-54.

[151]. شرائع الاسلام، ج1، ص22؛ نك: التفسير الكبير، ج1، ص183؛ جواهر الكلام، ج3، ص43-44.

[152]. نك: الكشف عن وجوه القراءات، ج1، ص15.

[153]. التبيان، ج1، ص24؛ مجمع البيان، ج1، ص89.

[154]. ابراز المعاني، ص67؛ تحبير التيسير، ص185؛ تقريب النفع، ج1، ص256، 331.

[155]. اتحاف فضلاء البشر، ص161.

[156]. نك: مستمسك العروه، ج2، ص272.

[157]. نك: احكام القرآن، ج1، ص8؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص31-32.

[158]. المجموع، ج3، ص342-343.

[159]. الخلاف، ج1، ص331-332؛ السرائر، ج1، ص217-218.

[160]. فتاوي ابن الجنيد، ص56.

[161]. الحدائق، ج8، ص141؛ جواهر الكلام، ج9، ص383-384.

[162]. التفسير الكبير، ج1، ص179؛ المجموع، ج3، ص333.

[163]. كتاب البسمله، ص542؛ التفسير الكبير، ج1، ص179.

[164]. تحفة الفقهاء، ج1، ص128؛ بدائع الصنائع، ج1، ص203.

[165]. التفسير الكبير، ج1، ص179؛ المغني، ج1، ص521.

[166]. التفسير الكبير، ج1، ص182.

[167]. المدونة الكبري، ج1، ص64.

[168]. فتاوي اللجنة الدائمه، ج6، ص398-399؛ آزموده‌ها، ج6، ص26.

[169]. مجموع فتاوي بن باز، ج11، ص121.

[170]. الخلاف، ج1، ص329-332؛ تحرير الوسيله، ج1، ص168، 210.

[171]. پنجاه سفرنامه، ج2، ص710؛ ج3، ص216.

[172]. پنجاه سفرنامه، ج3، ص197-198.

[173]. المصنف، ابن ابي شيبه، ج1، ص449-450.

[174]. نيل الاوطار، ج2، ص217.

[175]. السنن الكبري، ج2، ص50؛ المغني، ج1، ص521-522.

[176]. الخلاف، ج1، ص331-332.

[177]. نك: المجموع، ج3، ص341.

[178]. الخلاف، ج1، ص332؛ نك: المغني، ج1، ص521.

[179]. سنن ابي داود، ج1، ص181-183؛ عمدة القاري، ج5، ص281-290.

[180]. مسند احمد، ج3، ص273، 278؛ صحيح البخاري، ج1، ص181؛ صحيح مسلم، ج2، ص12.

[181]. مسند احمد، ج3، ص177؛ سنن الترمذي، ج1، ص155.

[182]. السنن الكبري، ج2، ص44-47.

[183]. السنن الكبري، ج2، ص47؛ سنن الدارقطني، ج1، ص303.

[184]. الدر المنثور، ج1، ص8.

[185]. وسائل الشيعه، ج14، ص478؛ مستدرك الوسائل، ج4، ص175، 183-189.

[186]. جواهر الكلام، ج9، ص385-386؛ نك: الخلاف، ج1، ص332.

[187]. التهذيب، ج2، ص288؛ الاستبصار، ج1، ص311.

[188]. التفسير الكبير، ج1، ص180-181.

[189]. التفسير الكبير، ج1، ص179، 181-182.

[190]. التفسير الكبير، ج1، ص181.

[191]. التفسير الكبير، ج1، ص181؛ نك: تفسير سورة الحمد،
ص150.

[192]. الكافي، ج8، ص59-62.

[193]. نك: تفسير سورة الحمد، ص139.

[194]. التهذيب، ج6، ص52؛ روضة الواعظين، ص195؛ الحدائق، ج8، ص167.

[195]. البحر الرائق، ج1، ص587-588؛ ذخيرة المعاد، ج1، ص275؛ اعانة الطالبين، ج1، ص180.

[196]. الحدائق، ج8، ص137-140.

[197]. جواهر الكلام، ج9، ص382؛ مستمسك العروه، ج6، ص215.

[198]. المجموع، ج3، ص390؛ الحدائق، ج8، ص137.

[199]. تذكرة الفقهاء، ج3، ص135؛ المختصر النافع، ص30؛ كشف الرموز، ج1، ص152.

[200]. نك: المجموع، ج3، ص379؛ المغني، ج1، ص562.

[201]. المبسوط، ج1، ص37؛ بدائع الصنائع، ج1، ص112.

[202]. النهايه، ص13؛ المعتبر، ج1، ص165.

[203]. المغني، ج1، ص84-85.

[204]. الانصاف، ج1، ص129.

[205]. درآمدي بر فقه مقارن، ص95؛ نك: تذكرة الفقهاء، ج2، ص190؛ الفقه علي المذاهب الاربعه، ج1، ص162- 163.

[206]. كتاب البسمله، ص72-80.

[207]. نك: الدر المنثور، ج1، ص7.

[208]. سير اعلام النبلاء، ج15، ص352.

[209]. ايضاح المكنون، ج1، ص562.

[210]. النكت علي كتاب ابن الصلاح، ص317، 323.

[211]. ايضاح المكنون، ج1، ص388.

[212]. البحر المحيط، ج4، ص31.

[213]. نك: كشف الظنون، ج1، ص623؛ هدية العارفين، ج2، ص202.

[214]. الذريعه، ج11، ص167.

[215]. ايضاح المكنون، ج1، ص52.




نظرات کاربران