بَشیر بن سعد
از صحابه پیامبر(ص) و نخستین بیعت کننده از انصار با ابوبکر در سقیفه ابونعمان بشیر بن سعد بن ثعلبه، از طایفه بنی‌مالک بن ثعلبه خزرج بود.[1] مادرش انیسه بنت خلیفة بن عدی نیز به همان تیره نسب می‌برد.[2] از زندگی او تا پیش از اسلام آوردن
از صحابه پيامبر(ص) و نخستين بيعت كننده از انصار با ابوبكر در سقيفه
ابونعمان بشير بن سعد بن ثعلبه، از طايفه بنيمالك بن ثعلبه خزرج بود.[1] مادرش انيسه بنت خليفة بن عدي نيز به همان تيره نسب ميبرد.[2] از زندگي او تا پيش از اسلام آوردنش گزارشي چندان در دست نيست. او را از اندك كساني دانستهاند كه در روزگار جاهليت خواندن و نوشتن ميدانست.[3]
بشير به سال سيزدهم بعثت همراه 70 تن از انصار در پيمان عقبه دوم شركت داشت. وي همراه برادرش سماك در غزوه بدر (2ق.) حضور داشت و سپس در بيشتر نبردها پيامبر(ص) را همراهي كرد. نيز در نبرد احزاب (5ق.) در كندن خندق شركت كرد.[4] به گزارشي او هنگام ملاقات تازه واردان با پيامبر(ص) در مسجدالنبي از ايشان پاسداري ميكرد.[5]
بشير در ماه شعبان سال هفتم ق. از سوي پيامبر(ص) به فرماندهي 30 تن برگزيده شد و به جانب بنيمُرّه اعزام گشت كه در فدك اقامت داشتند. در اين نبرد، همه ياران او كشته شدند وخودش نيز زخمي شد و براي مداوا به فدك رفت و پس از درنگ در منزل شخصي يهودي، به مدينه بازگشت.[6] وي در ماه شوال همان سال، به فرماندهي 300 تن براي سركوب گروهي از بنيغَطَفان به منطقه جناب در حوالي فدك از زمينهاي خيبر اعزام شد. او در اين نبرد با دستيابي به غنيمتها و گرفتن چند اسير به مدينه بازگشت.[7] پيامبر(ص) در عمرة القضاء (ذيقعده 7ق.) بشير را به عنوان سرپرست نگاهبانان سلاحهاي جنگي، پيشتر از كاروان فرستاد.[8] اين در حالي است كه برخي بر خلاف مشهور او را جانشين پيامبر در مدينه دانستهاند.[9] گزارشي از نقش او در فتح مكه و حجة الوداع (10ق.) در دست نيست.
بشير پس از پيامبر
وي در رويداد سقيفه، نخستين فرد از انصار بود كه با ابوبكر بيعت كرد. آوردهاند از آن جا كه بشير از سران خزرج بود، هنگامي كه تمايل انصار را به سعد بن عباده ديد، به او حسد ورزيد و براي هموار نشدن كار او با ابوبكر بيعت كرد.[10] در برخي منابع، نخستين شخص بيعت كننده را عمر و دومي را ابوعبيده و سومي را بشير ياد كردهاند.[11] بر پايه گزارش برخي منابع، هنگامي كه امام علي(ع) را همراه زبير و گروهي از بنيهاشم براي بيعت با ابوبكر به مسجد آوردند، حضرت در زمينه استحقاق خود براي خلافت سخن گفت. پس از سخنان او، بشير اينگونه عذر آورد كه اگر انصار اين سخنان را پيش از بيعت با ابوبكر ميشنيدند، حتي دو تن هم به مخالفت با علي برنميخاستند. برخي محققان معاصر اين گفتار بشير را پر اهميت دانسته و دانشمندان اسلامي را به تحقيق درباره آن فراخواندهاند.[12]
بشير در روزگار خلافت ابوبكر، عمر را از گرفتن بيعت اجباري از سعد بن عباده، رئيس خزرجيان مدينه، برحذر داشت.[13] وي به سال دوازدهم ق. براي فتح عين التمر، شهري نزديك انبار در غرب كوفه[14]، همراه خالد بن وليد[15] اعزام شد. خالد او را به بانقيا، دهكدهاي نزديك كوفه، فرستاد و آن جا در نبردي با ايرانيان زخم برداشت و در پي بازگشت از عينالتمر بر اثر همان زخم درگذشت و همان جا به خاك سپرده شد.[16] برخي نيز مرگ او را طبيعي دانستهاند.[17]
بشير از راويان احاديث پيامبر بود و پسرش نعمان، جابر بن عبدالله، عروه، شعبي و برخي ديگر روايتهاي او را گزارش كردهاند.[18] از جمله احاديث معتبر او، حديثي درباره چگونگي صلوات بر پيامبر است كه پس از نزول آيه 56 احزاب/33 از پيامبر در اين زمينه پرسيد. رسول خدا در پاسخ او فرمود: بگوييد «اللهم صل على محمدٍ و آل محمدٍ كما صليت على إبراهيم و بارك على محمدٍ و آل محمدٍ كما باركت على آل إبراهيم في العالمين إنك حميد مجيد». از جمله فقيهان اهل سنت كه به اين روايت استناد كردهاند، مالك و ابنحزم هستند.[19] رجاليان شيعه درباره او اتفاق نظر ندارند. برخي او را مورد اعتماد دانستهاند[20] و برخي ديگر او را توثيق نكرده و توثيق ديگر دانشوران را توجيه نمودهاند.[21]
همسر بشير، عمره دختر رواحه و خواهر عبدالله بن رواحه صحابي بود.[22] از بشير فرزنداني باقي ماند كه معروفترين آنها نعمان است. وي نخستين مولود ميان انصار پس از هجرت پيامبر(ص) به مدينه بود.[23] نعمان در نبرد صفين (37 ق.) معاويه را همراهي كرد. بعدها مدتي كوتاه از جانب معاويه حاكم كوفه[24] و نيز يمن بود.[25] برخي او را كارگزار ابن زبير بر حمص دانستهاند كه به دست هواداران اموي به قتل رسيد.[26] شماري از تبار نعمان به اندلس هجرت كردند. عمره، دختر نعمان و همسر مختار، به دليل آن كه نزد مصعب بن زبير، مختار را فردي مؤمن خواند، كشته شد.[27]
منابع
الاحتجاج: ابومنصور الطبرسي (م.520ق.)، به كوشش سيد محمد باقر، دار النعمان، 1386ق؛ الاخبار الطوال: ابن داود الدينوري (م.282ق.)، به كوشش عبدالمنعم، قم، الرضي، 1412ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، دار العلم للملايين، بيروت، 1997م؛ الامامة و السياسه: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، الرضي، 1413ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ رجال ابن داود: ابن داود الحلي (م.707ق.)، به كوشش سيد محمد صادق، نجف، الحيدريه، 1392ق؛ رجال حلّي (خلاصة الاقوال): العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش القيومي، نشر الفقاهه، 1417ق؛ رجال الطوسي: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش قيومي، قم، نشر اسلامي، 1415ق؛ السقيفة و الفدك: احمد بن عبدالعزيز الجوهري (م.323ق.)، به كوشش اميني، بيروت، شركة الكتبي، 1413ق؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابيالحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ فتوح البلدان: البلاذري (م.279ق.)، بيروت، دار الهلال، 1988م؛ قاموس الرجال: محمد تقي شوشتري، قم، نشر اسلامي، 1418ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ المحلي بالآثار: ابن حزم الاندلسي (م.456ق.)، به كوشش سليمان بنداري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المعالم الاثيره: محمد محمد حسن شراب، بيروت، دار القلم، 1411ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق.
سيد رضا هدايتي
[1]. الطبقات، ج3، ص402؛ جمهرة انساب العرب، ص364-365؛ اسد الغابه، ج1، ص231.
[2]. الطبقات، ج3، ص402.
[3]. الطبقات، ج3، ص402؛ فتوح البلدان، ص455.
[4]. السيرة النبويه، ج2، ص218؛ الاستيعاب، ج1، ص172؛ اسد الغابه، ج1، ص231.
[5]. امتاع الاسماع، ج7، ص187-188.
[6]. المغازي، ج2، ص723؛ الطبقات، ج3، ص402؛ امتاع الاسماع، ج1، ص328.
[7]. المغازي، ج2، ص727-728؛ دلائل النبوه، ج4، ص301-302.
[8]. المغازي، ج2، ص733؛ الطبقات، ج2، ص92؛ تاريخ طبري، ج3، ص25-26.
[9]. الاعلام، ج2، ص56.
[10]. الاحتجاج، ج1، ص72.
[11]. شرح نهج البلاغه، ج6، ص18؛ الاحتجاج، ج1، ص72.
[12]. الامامة و السياسه، ج1، ص29؛ الاحتجاج، ج1، ص74؛ السقيفة و الفدك، ص63.
[13]. الامامة و السياسه، ج1، ص27؛ تاريخ طبري، ج3، ص222.
[14]. المعالم الاثيره، ص204.
[15]. الطبقات، ج7، ص276.
[16]. المغازي، ج1، ص165؛ فتوح البلدان، ص241-242.
[17]. الكامل، ج2، ص395.
[18]. الاستيعاب، ج1، ص173؛ اسد الغابه، ج1، ص231.
[19]. الموطّأ، ج1، ص165؛ المحلي، ج3، ص272.
[20]. رجال الطوسي، ص79؛ رجال حلي، ص79؛ رجال ابن داود، ص75.
[21]. قاموس الرجال، ج2، ص345-347.
[22]. الطبقات، ج3، ص402؛ الاستيعاب، ج4، ص1887؛ الاصابه، ج8، ص244.
[23]. الاستيعاب، ج4، ص1496-1497.
[24]. جمهرة انساب العرب، ص364؛ الاصابه، ج6، ص346.
[25]. جمهرة انساب العرب، ص364.
[26]. الاستيعاب، ج4، ص1498-1499.
[27]. الاخبار الطوال، ص309.