بَلاط
زمین‌های پیرامون مسجدالحرام و مسجدالنبی بلاط به زمین صاف و سخت و نیز سنگ یا آجری که با آن زمینی را فرش کرده‌اند، گویند.[1] این نام بر زمین‌های صاف و هموار پیرامون مسجدالحرام[2] وهمچنین زمین‌های پیرامون مسجدالنبی اطلاق شده
زمينهاي پيرامون مسجدالحرام و مسجدالنبي
بلاط به زمين صاف و سخت و نيز سنگ يا آجري كه با آن زميني را فرش كردهاند، گويند.[1] اين نام بر زمينهاي صاف و هموار پيرامون مسجدالحرام[2] وهمچنين زمينهاي پيرامون مسجدالنبي اطلاق شده است.[3]
بلاط در پيرامون مسجدالنبي از وسعت و شهرت بيشتر برخوردار بوده است. برخي فاصله مسجدالنبي تا بازار مدينه را بلاط ناميدهاند.[4] البته اين زمين فقط بخشي از بلاط است. بلاط از غرب تا نزديك خانه عباس بن عبد المطلب در بازار مناخه، از شرق تا خانه مغيرة بن شعبه در سر راه بقيع، از شمال تا بوستان ابوطلحة بن سهل انصاري در پشت مسجدالنبي، و از جنوب تا خانه عثمان بن عفان را شامل ميشد.[5]
خانه برخي از صحابه پيامبر همچون سعد بن ابيوقاص، عثمان بن عفان، عمر بن خطاب، صهيب بن سنان، ابوهريره و عمار ياسر در پيرامون بلاط قرار داشت.[6] در روزگار پيامبر(ص) از برخي قسمتهاي بلاط براي نگهداري موقت شتران و از بخشي نيز براي خواندن نماز ميت[7] استفاده ميكردند. بر پايه گزارشي، پيامبر(ص) دو يهودي را كه مرتكب زنا شده و خواستار اجراي حكم بر اساس شريعت يهود بودند، به پشتوانه حكم تورات در بلاط سنگسار كرد.[8] نيز به علت مجاورت خانه عثمان با بلاط، از حضور شورشيان بر ضد عثمان (35ق.) در آن جا گزارش شده است.[9]
بعدها اين زمين به دستور مروان بن حكم، حكمران معاوية بن ابيسفيان در مدينه ميان سالهاي 42 تا 48ق. سنگفرش شد. سپس معاويه، مروان را فرمان داد تا باقي زمينهاي نزديك مسجد را سنگفرش كند.[10]
با گسترش مسجد در دورههاي پس از پيامبر، قسمتهايي از بلاط درون مسجد قرار گرفت. بر همين اساس، برخي فقيهان بلاط را جزء مسجد دانسته و ازاله نجاست از آن را واجب شمردهاند.[11] قسمتهايي از بلاط تا سده نهم ق. باقي بوده و سمهودي از آن ياد كرده است.[12] عبدالقدوس انصاري با آوردن شواهدي مدعي شده كه بقاياي بلاط ياد شده تا سال 1353ق. برجاي مانده است.[13]
منابع
احسن التقاسيم: المقدسي البشاري (م.380ق.)، قاهره، مكتبة مدبولي، 1411ق؛ آثار المدينة المنوره: عبدالقدوس الانصاري، المدينه، المكتبة السلفيه، 1393ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ رحلة ابن جبير: محمد بن احمد (م.614ق.)، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1986م؛ سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ شفاء الغرام: الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ الطبقات: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فرهنگ اعلام جغرافيا: محمد محمد حسن شراب، ترجمه: شفيعي، قم، مشعر، 1386ش؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مدينهشناسي: سيد محمد باقر نجفي، 1364ش؛ مستدرك الوسائل: النوري (م.1320ق.)، بيروت، آل البيت عليهمالسلام، 1408ق؛ المعالم الاثيره: محمد محمد حسن شراب، بيروت، دار القلم، 1411ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم ما استعجم: عبدالله البكري (م.487ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، عالم الكتب، 1403ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.
محمد سعيد نجاتي
[1]. العين، ج7، ص431؛ لسان العرب، ج7، ص264، «بلط».
[2]. رحلة ابن جبير، ص57؛ شفاء الغرام، ج1، ص379.
[3]. احسن التقاسيم، ص30؛ معجم البلدان، ج1، ص477؛ تاج العروس، ج10، ص203، «بلط».
[4]. معجم ما استعجم، ج1، ص271.
[5]. تاريخ المدينه، ج1، ص16؛ وفاء الوفاء، ج2، ص248.
[6]. سنن ابن ماجه، ج1، ص412؛ السنن الكبري، ج3، ص3۰9؛ وفاء الوفاء، ج2، ص251-253.
[7]. المعالم الاثيره، ص52؛ مدينهشناسي، ص121؛ فرهنگ اعلام جغرافيايي، ص80-81.
[8]. صحيح البخاري، ج8، ص22؛ فتح الباري، ج12، ص114؛ مستدرك الوسائل، ج1، ص18.
[9]. الطبقات، ج3، ص67؛ تاريخ الاسلام، ج3، ص446.
[10] . آثار المدينه، ص145.
[11]. عمدة القاري، ج13، ص22.
[12]. وفاء الوفاء، ج2، ص248-251.
[13]. آثار المدينه، ص146.