بلد الامین
از نام‌های قرآنی مکه، گویای امنیت آن بلد الامین ترکیبی وصفی و مرکب از دو واژه «بلد» و «أمین» است. «بلد» که جمع آن «بُلدان» است[1]، بر شهر و سرزمین به اعتبار محدود بودنش از چند طرف و نیز آب
از نامهاي قرآني مكه، گوياي امنيت آن
بلد الامين تركيبي وصفي و مركب از دو واژه «بلد» و «أمين» است. «بلد» كه جمع آن «بُلدان» است[1]، بر شهر و سرزمين به اعتبار محدود بودنش از چند طرف و نيز آباد و مسكوني بودنش اطلاق ميشود.[2] «أمين» از ريشه «أمن» ضد «خوف» و به معناي آرامش[3] و يا آمِن[4] يعني داراي امنيت[5] و «بلد الأمين» به معناي شهر داراي امنيت و آرامش و فاقد ترس و وحشت است.[6] نيز ميتواند به معناي مفعولي يعني مأمون[7] باشد. در اين حال، «بلد الامين» تعبيري مجازي و مقصود از آن، ساكنان داراي امنيت است.[8] تعبير ياد شده از نامها و ويژگيهاي شهر مكه است.[9] برخي «البلد» را به سبب «ال» عهد، به تنهايي نام شهر مكه دانستهاند.[10] از كاربرد تركيب «بلد الامين» پيش از اسلام آگاهي چندان در دست نيست. تنها از برخي اشعار منسوب به سالهاي آغازين بعثت پيامبر(ص): «أخرَجتَني مِن بَطنِ مَكَّةَ آمِناً»[11] ميتوان فهميد دستكم در دورهاي نزديك به ظهور اسلام، مردم مكه آن را شهري امن ميدانستند. نخستين آگاهي ما از كاربرد تعبير «بلد الامين» به آيه 3 تين/95 برميگردد كه در سالهاي آغازين بعثت نازل شده[12] و خداوند به آن قسم خورده است: (وَهذَا البَلَدِ الأمينِ). در آياتي ديگر كه پس از اين نازل شدهاند[13]، عباراتي به همين مفاد اشاره دارند: (وَإِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِر) (بقره/2، 126)؛ (وَإِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً) (ابراهيم/14، 35)؛ (أَوَلَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا) (قصص/28، 57)؛ (أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِم) (عنكبوت/29، 67). مكي بودن بيشتر آيات ياد شده، جز آيه 126 بقره/2 كه در سالهاي آغازين هجرت نازل شد،[14] گوياي آن است كه در دوره پيش از هجرت، بلد الامين تعبيري رايج درباره مكه بوده است. برخي قسم يادكردن قرآن به بلد الامين در آيه 3 تين/95 (وَهذَا الْبَلَدِ الْأَمِين) را اشاره به شرافت ويژه مكه و ظهور اسلام در آن دانستهاند.[15] به گزارش قرآن، ابراهيم(ع) در زمره دعاهاي خويش، از خداوند خواست مكه را شهري امن قرار دهد كه در دو آيه با اندكي تفاوت در تعبير به آن اشاره شده است. در يك مورد، «بلد» به صورت نكره (... اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً) (بقره/2، 126) و در جاي ديگر، به شكل معرفه (... اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً) (ابراهيم/14، 35) به كار رفته است. بسياري از مفسران در تبيين اختلاف ياد شده، دعاي نخست ابراهيم(ع) را دعا براي شهر شدن آن سرزمين و دومي را دعا براي برقراري امنيت در آن دانستهاند.[16] برخي روايتها هماهنگ با آيات قرآن، امنيت مكه را نتيجه دعاي ابراهيم(ع) دانستهاند[17] و برخي ديگر، امنيت آن را از آغاز آفرينش آسمانها و زمين شمردهاند.[18] در جمعبندي اين دو دسته روايت، ديدگاههاي گوناگون بيان شده است: أ. امنيت مكه پيش از دعاي ابراهيم(ع) تكويني و به معناي ايمني از بلاياي طبيعي بود و امنيت حاصل از دعاي وي تشريعي است كه از طريق پيامبران اعلام شده است.[19] ب. مقصود از دعاي ابراهيم(ع) در امان بودن مكه از حوادثي مانند خشكسالي، قحطي و زلزله بود و پيش از آن، تنها مقدس و محترم شمرده ميشد.[20] ج. با دعاي ابراهيم(ع) امنيت مكه پس از مدتي مهجور بودن، احيا شد.[21] د. دعاي ابراهيم(ع) تنها تأكيدي بر امنيت پيشين مكه بود.[22] در دعاي ابراهيم(ع)، درخواست امنيت با طلب روزي و جلب انواع محصولات به سوي مكه همراه شده است. (بقره/2، 126؛ قصص/28، 57) اين ميتواند به سبب تأثير امنيت در جذب مردم مناطق گوناگون و انواع نعمتهاي دنيوي به سوي مكه باشد؛ گر چه اين سرزمين غير قابل كشت بوده است.[23] هماهنگ با عبارت (قريةً آمِنَةً مُطمَئِنَّةً يَأتيهَا رِزقُهَا رَغَداً) (نحل/16، 112) ابن عاشور در تحليلي از دعاي ابراهيم(ع) براي امنيت ساكنان مكه، آن را سخني جامع شمرده و گفته است: امنيت شهرها از يك سو در گرو همه ويژگيهاي زندگي سعادتمند و همراه با عدالت، عزت و رفاه است و از سوي ديگر، به آباداني و روي آوردن به امور سودبخش و ثروت ميانجامد.[24] در پاسخ به كساني كه درخواست امنيت و رفاه مادي را با مقام معنوي ابراهيم(ع) ناسازگار ميدانند، گاه بر اين نكته تأكيد شده است كه هدف خداوند براي قرار دادن مكه به عنوان محل اجتماع مردم (بقره/2، 125) جز با امنيت و فراواني نعمت تأمين نميشود. برخي نيز بر آنند كه وجود امنيت، زمينهساز عبادت مردم است و در نتيجه، درخواست آن امري ستوده شمرده شده است.[25] قرآن كريم درباره زمان اين درخواست سخني نميگويد. احتمال دارد كه اين دعا پيش از ساختن كعبه يا پس از آن انجام شده باشد.[26] خداوند خواسته ابراهيم(ع) را اجابت كرد[27] و از اين رو، خطاب به مشركان زمان پيامبر(ص) يادآور ميشود: ما مكه را حرمي امن قرار داديم؛ ولي ديگر شهرها در معرض ناآرامي قرار دارند. (عنكبوت/29، 67) مفسران در بيان ماهيت اين امنيت اختلاف نظر دارند. دستهاي آن را تكويني و گروهي تشريعي ميدانند:
1. امنيت تكويني: درباره معناي امنيت تكويني سه وجه بيان شده است: دور ماندن از زمينلرزه و ويراني؛ دوري از قحطي؛ و در امان بودن از قتل و دشمني[28] همچون در امان ماندن از حمله اصحاب فيل.[29] قرآن كريم امنيت قريش از هرگونه ترس به ويژه در سفرهاي تابستاني و زمستاني را موهبتي خدادادي براي آنها برشمرده است: (... وَءامَنَهُم مِن خَوفٍ). (قريش/106، 4) شمار اندك ساكنان مكه، شهرنشين بودن و جنگجو نبودن آنان ميتوانست سبب گردد تا قريش در معرض يورش قبيلههاي پيرامون قرار گيرد؛ ولي خداوند امنيت را براي آنها برقرار ساخت.[30]
از نگاه تاريخي، بزرگداشت مكه و ساكنانش از سوي قبيلههاي عرب، دليل اين امنيت دانسته شده است.[31] افزون بر اين، نقش ساكنان مناطق مرتفع در پاسداري از مردم مكه و نيز راهبرد قصي بن كلاب درباره رفتار مكيان با بيگانگان و مهمانان، دوري از نبرد و حل مشكلات به بهترين شكل را از عوامل ايجاد امنيت در مكه از زمان وي و در نتيجه فراواني انواع روزيها و نياز نداشتنش به ديوار و دژ شمردهاند.[32]
ناميده شدن مكه به «صِلاح» (محل امن)،[33] «بكّه» (جايي كه گردن ستمگران را ميشكند) و «بسّاسه» (جايي كه فاسقان و كافران را از خود ميراند و نابود ميكند)[34] را نيز ميتوان در مسير باور مردم مكه به امنيت تكويني آن به شمار آورد. رواياتي كه از محافظت شدن آدم(ع) به دست فرشتگان پيرامون حرم ياد ميكنند[35]، همين باور را دامن ميزنند. هواداران نظريه امنيت تكويني در توجيه وقوع بيماريها و بلاياي طبيعي فراوان همچون سيل و زلزله و حمله به كعبه و آسيب ديدن آن در طول تاريخ، گناهان مردم را سبب ناامنيهاي ياد شده دانسته[36] و از اين ماجرا ياد كردهاند كه ربودن يكي از متعلقات كعبه، سبب بروز بيماري گشته است.[37] آنها همچنين حمله حَجّاج به مكه در روزگار خلافت ابن زبير را ناشي از نيت وهدف او براي سركوبي ابن زبير و نه آسيب رساندن به كعبه توجيه كرده[38] و بازسازي آن به دست خود حجاج را شاهدي بر اين توجيه گرفتهاند.[39] اينان به اين نكته توجه نكردهاند كه امنيت مكه امري واقعي است و فارغ از نيت افراد سنجيده ميشود. به سبب همين اشكال است كه برخي محققان امنيت تكويني مكه را امري مطلق و نقضناپذير ندانسته و نمونههايي مانند گرفتاري مسلمانان محروم در مكه پس از هجرت پيامبر به مدينه و درخواست آنها از خداوند براي رهايي از ستمگران (نساء/4، 75) و جواز رويارويي با كساني كه حرمت مكه را پاس نداشته و به فتنهگري و نبرد با مسلمانان پرداختند (بقره/2، 191- 194) را شاهد نسبي بودن آن دانستهاند.[40]
2. امنيت تشريعي: قداست و حرمت مكه به وضع احكام و مقرراتي انجاميده و برخي كارها مانند بريدن درختان، تعرّض به حيوانات[41] جز جانوران موذي[42]، آزار حاجي و معتمر و قرباني (مائده/5، 2) و اجراي حد يا قصاص براي مجرمان پناهنده به آن تا هنگام بيرون آمدن از حرم، ممنوع شده است.[43] نتيجه طبيعي اين احكام، امنيت گياهان و حيوانات و انسانها در منطقه حرم است. (← امنيت حرم، بلد الحرام) بيشتر منابع تفسيري ميان حرمت و امنيت مكه تفاوتي ننهاده و آن دو را با يكديگر درآميختهاند[44] كه خود ميتواند نشانگر تلقي يكسان آنها از دو مفهوم ياد شده در زمينه امنيت تشريعي باشد. باور به امنيت تشريعي مكه در فرهنگ اسلامي گاه به اندازهاي پيش رفته كه به نكوهش كسي انجاميده كه مسلماني را در حرم خدا از زير سايهاش بيرون كند.[45] در برخي از نقلها، به پيامد وضعي تعرض به حيوانات حرم اشاره شده است.[46] اهتمام به نشانهگذاري حدود حرم از زمان ابراهيم(ع) و استمرار آن در دوره اسلامي[47] و پيمان حلف الفضول* و تعهد بزرگان قريش براي دفاع از حق مظلومان در مكه[48] نمونههايي تاريخي از كوشش براي حفظ امنيت تشريعي مكه به شمار ميروند. به نمونهاي از امنيت تشريعي مكه در آيه 27 فتح/48 در اشاره به رويداد صلح حديبيه پرداخته شده است. خداوند اين صلح را زمينهساز تعبير رؤياي صادق پيامبر(ص) درباره ورود مسلمانان به مكه با امنيت و بدون ترس از شر مشركان برشمرده است: (لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمسجدالحرام إِنْ شاءَ اللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَمُقَصّـِرِينَ لا تَخافُون).[49]
برخي امنيت مكه براي كساني كه بدان وارد ميشوند: (وَمَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً) (آلعمران/3، 97) را به ايمني يافتن آنها از آتش دوزخ و ورود به بهشت تأويل كردهاند.[50] در آداب ورود به كعبه نيز آمده است كه فرد از خداوند بخواهد همانگونه كه ورود به آن را سبب امنيت قرار داده است، او را نيز از كيفر دوزخ ايمني بخشد.[51] برخي روايتها كساني را كه در مكه بميرند، ايمن از عذاب آخرت دانستهاند.[52] روايتهاي شيعي «بلد الامين» را به پيامبر اسلام(ص)[53] و اهل بيت:[54] تأويل كردهاند كه ايمان به آنها سبب ايمني از گمراهي دنيا و كيفر آخرت ميشود.[55] در برخي روايتها نيز ورود به مكه همراه با معرفت به اهل بيت: سبب امنيت در دنيا و آخرت دانسته شده است.[56] بلد الامين در بيان عارفان به حرم قلب انسان تأويل گشته كه از چيرگي صفات نفساني و نابودي پنهاني به دست دشمن ملعون و ربوده شدن ساكنان آن از سوي نيروهاي بدني، در امان است.[57]
مهمترين كتاب درباره تاريخ مكه كه «بلد الامين» بخشي از نام آن است، العقد الثمين في تاريخ البلد الامين نام دارد كه تقي الدين فأسي (م.832ق.) آن را نگاشته است.
منابع
اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش ابن دهيش، مكتبة الاسدي، 1424ق؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ افادة الانام: عبدالله بن محمد الغازي (م.1365ق.)، به كوشش ابن دهيش، مكه، مكتبة الاسدي، 1430ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البحر المحيط: ابوحيان الاندلسي (م.754ق.)، بيروت، دار الفكر، 1412ق؛ البرهان في تفسير القرآن: البحراني (م.1107ق.)، قم، البعثه، 1415ق؛ بيان السعاده: الجنابذي (م.1327ق.)، ترجمه: رضاخاني و رياضي، تهران، پيام نور، 1372ش؛ پرتوي از قرآن: طالقاني، تهران، شركت سهامي انتشار، 1350ش؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التحرير و التنوير: ابنعاشور (م.1393ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تحصيل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.1321ق.)، به كوشش ابن دهيش، 1424ق؛ التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تسنيم: جوادي آملي، قم، اسراء، 1378ش؛ تفسير ابن ابيحاتم (تفسير القرآن العظيم): ابن ابيحاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق؛ تفسير ابن عربي (تفسير القرآن الكريم): محيي الدين بن عربي (م.638ق.)، به كوشش سمير مصطفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكاشف: المغنيه، بيروت، دار العلم للملايين، 1981م؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ درآمدي بر تاريخگذاري قرآن: جعفر نكونام، تهران، هستينما، 1380ش؛ روح البيان: بروسوي (م.1137ق.)، بيروت، دار الفكر؛ زاد المسير: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح و اولاده، 1383ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صهباي حج: جوادي آملي، قم، اسراء، 1377ش؛ العقد الثمين في تاريخ البلد الامين: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فضائل المكه: الحسن البصري (م.110ق.)، به كوشش العاني، كويت، مكتبة الفلاح، 1400ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كنز الدقائق: المشهدي (م.1125ق.)، به كوشش درگاهي، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ لباب التأويل في معاني التنزيل (تفسير خازن): علي بن محمد البغدادي (م.741ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش حسيني، بيروت، الوفاء، 1403ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحلي بالآثار: ابن حزم الاندلسي (م.456ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، دار الفكر؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، به كوشش صفوان داودي، دمشق، دار القلم، 1412ق؛ المفصل: جواد علي، دار الساقي، 1422ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت عليهمالسلام، 1412ق.
مهدي ملكمحمدي؛ حسين خاني
[1]. المصباح، ج2، ص60؛ مجمع البحرين، ج1، ص112، «بلد».
[2]. التحقيق، ج1، ص328، «بلد».
[3]. العين، ج8، ص388؛ مفردات، ج1، ص90؛ التحقيق، ج1، ص150، «امن».
[4]. التبيان، ج10، ص376.
[5]. تحصيل المرام، ص562؛ التحرير و التنوير، ج1، ص695.
[6]. التحقيق، ج1، ص150-151.
[7]. تفسير بيضاوي، ج5، ص323؛ التحرير و التنوير، ج30،
ص372.
ص372.
[8]. التفسير الكبير، ج4، ص49؛ المصباح، ج2، ص24؛ روح البيان، ج4، ص424.
[9]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص281؛ مجمع البيان، ج1، ص387؛ العقد الثمين، ج1، ص35.
[10]. شفاء الغرام، ج1، ص68؛ العقد الثمين، ج1، ص35.
[11]. السيرة النبويه، ج1، ص221.
[12]. نك: مجمع البيان، ج10، ص612-613؛ درآمدي بر تاريخگذاري قرآن، ص303-307.
[13]. نك: مجمع البيان، ج10، ص612-613؛ درآمدي بر تاريخگذاري قرآن، ص303-307.
[14]. مجمع البيان، ج10، ص612-613.
[15]. البحر المحيط، ج10، ص503؛ التحرير و التنوير، ج30، ص373.
[16]. التفسير الكبير، ج4، ص49؛ التحرير و التنوير، ج1، ص696؛ تسنيم، ج6، ص584-585.
[17]. تفسير ابن ابي حاتم، ج1، ص229؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص297-299؛ الدر المنثور، ج1، ص121.
[18]. صحيح البخاري، ج5، ص98؛ الكافي، ج4، ص225-226؛ التفسير الكبير، ج4، ص49.
[19]. مجمع البيان، ج1، ص387؛ التفسير الكبير، ج4، ص49.
[20]. جامع البيان، ج1، ص542؛ التبيان، ج1، ص456؛ مجمع البيان، ج1، ص387.
[21]. جامع البيان، ج1، ص542؛ شفاء الغرام، ج1، ص139.
[22]. مجمع البيان، ج1، ص387؛ التفسير الكبير، ج4، ص49.
[23]. التفسير الكبير، ج4، ص48؛ پرتوي از قرآن، ج1، ص302؛ التفسير الكاشف، ج1، ص201-202.
[24]. التحرير و التنوير، ج1، ص696.
[25]. التفسير الكبير، ج4، ص48.
[26]. التحرير و التنوير، ج1، ص695.
[27]. التفسير الكاشف، ج1، ص201؛ تسنيم، ج6، ص544.
[28]. مجمع البيان، ج1، ص388؛ زاد المسير، ج1، ص111؛ التفسير الكبير، ج4، ص49.
[29]. التفسير الكبير، ج32، ص212.
[30]. التحرير و التنوير، ج30، ص492-493.
[31]. مجمع البيان، ج10، ص830-831.
[32]. المفصل، ج7، ص7، 19؛ نك: مجمع البحرين، ج1، ص112، «بلد».
[33]. المفصل، ج7، ص11؛ نك: لسان العرب، ج2، ص517، «صلح».
[34]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص257؛ الكافي، ج4، ص211؛ وسائل الشيعه، ج13، ص244.
[35]. اخبار مكه، ازرقي، ص74-75.
[36]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص268؛ اتحاف الوري، ج2، ص569-570؛ نك: صهباي حج، ص155.
[37]. اتحاف الوري، ج2، ص460؛ شفاء الغرام، ج1، ص352؛ افادة الانام، ج2، ص455.
[38]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص249؛ التفسير الكبير، ج4، ص48؛ قس: البحر المحيط، ج1، ص613.
[39]. لباب التأويل، ج1، ص79.
[40]. تسنيم، ج6، ص597-598.
[41]. الكافي، ج4، ص226؛ المجموع، ج7، ص441؛ جواهر الكلام، ج18، ص414-415.
[42]. اخبار مكه، ازرقي، ص720-724.
[43]. اخبار مكه، فاكهي، ج3، ص360؛ المحلي، ج7، ص262؛ التفسير الكبير، ج32، ص212.
[44]. نك: جامع البيان، ج1، ص425؛ مجمع البيان، ج1، ص387؛ فتح الباري، ج3، ص349.
[45]. اخبار مكه، ازرقي، ص697.
[46]. اخبار مكه، ازرقي، ص715-716.
[47]. اخبار مكه، فاكهي، ج5، ص89؛ الكافي، ج4، ص211.
[48]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص17-18؛ المفصل، ج4، ص118.
[49]. الميزان، ج18، ص290-291.
[50]. فضائل مكه، ص23-24؛ نك: الدر المنثور، ج2، ص55.
[51]. الكافي، ج4، ص528-530؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص205.
[52]. اخبار مكه، فاكهي، ج3، ص68-69؛ الدر المنثور، ج1، ص133.
[53]. البرهان، ج5، ص693؛ كنز الدقائق، ج14، ص341؛ بيان السعاده، ج4، ص264.
[54]. تفسير قمي، ج2، ص430؛ بحار الانوار، ج24، ص105-108.
[55]. بحار الانوار، ج24، ص107.
[56]. الكافي، ج4، ص545.
[57]. تفسير ابن عربي، ج1، ص53؛ نك: بيان السعاده، ج1، ص144-145.