بلد الحرام
از نام‌های مکه، گویای برخی ممنوعیت‌های شرعی در آن بلد الحرام ترکیبی وصفی و مرکب از دو واژه «بلد» و «حرام» است. «بلد» که جمع آن «بُلدان» است[1]، بر شهر به اعتبار محدود بودن از چند طرف و نیز آباد
از نامهاي مكه، گوياي برخي ممنوعيتهاي شرعي در آن
بلد الحرام تركيبي وصفي و مركب از دو واژه «بلد» و «حرام» است. «بلد» كه جمع آن «بُلدان» است[1]، بر شهر به اعتبار محدود بودن از چند طرف و نيز آباد و مسكوني بودنش اطلاق ميشود.[2] «حرام» در برابر حلال[3] و به معناي ممنوع است[4] و به چيزي گفته ميشود كه هتك آن ممنوع و احترامش لازم باشد.[5] در متون قرآني و روايي، برخي مكانهاي مربوط به مكه و نيز بعضي زمانها با واژه «الحرام» وصف شدهاند: «المسجدالحرام»[6] (بقره/2، 144)، «المشعر الحرام»[7] (بقره/2، 198)، «البيت الحرام»[8] (مائده/5، 2) و «الشهر الحرام»[9] (بقره/2، 194). «بلد الحرام» از نامهاي مكه است[10] كه به سبب وجود پارهاي ممنوعيتهاي شرعي و احترام و قداستي كه دارد، بر آن نهاده شده است.[11] اين تركيب در قرآن كريم به كار نرفته؛ ولي عبارتي در آيه 91 نمل/27 نشان ميدهد كه خداوند شهر مكه را حرمت و قداست بخشيده است:[12] (إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَها). در سخن برخي مفسران، بلد الحرام از مصداقهاي «حُرُمات» در آيه (وَمَن يُعَظِّم حُرُماتِ اللهِ) (حجّ/22، 30) شمرده شده كه پاسداشت آن لازم است.[13] تعبير «بلد الحرام» در پارهاي از ادعيه و روايتها به كار رفته است؛ همچون: «اللَّهُمَّ ... رَبَّ البَلَدِ الحَرامِ»[14]، «يا ربَّ البَلَدِ الحَرام.»[15]
اعراب جاهلي كعبه را خانه بتان و جايي محترم ميشمردند و انجام گناه را در آن جايز نميدانستند. نيز مكه را كه كنار كعبه قرار داشت، بلد الحرام و داراي حرمت و قداست ميدانستند.[16] پارهاي سنتهاي آن دوره، مانند ممنوعيت تعرض به جنايتكار پناهنده به حرم تا هنگام بيرون آمدن از آن،[17] وقوع مهمترين جنگهاي جاهلي مشهور به «فِجار» بيرون از حرم مكه و نزديك بازار عكاظ[18]، پيمان حلف الفضول و تعهد بزرگان قريش براي دفاع از حق مظلومان در مكه[19] و نيز تعبير (الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَها) (نمل/27، 91) در آيهاي مكي و خطاب به مشركان عرب، مؤيدي بر اعتقاد به حرمت مكه و كوشش براي حفظ آن، دست كم اندكي پيش از ظهور اسلام، به شمار ميآيد. اين حرمت و قداست با تغيير در نگرش مشركانه اعراب و بر پايه نگاهي توحيدي: (... ربّ ... حَرَّمَهَا) (نمل/27، 91 و نيز تغييراتي در گونههاي آن[20] به اسلام و سنت اسلامي انتقال يافت. شواهدي ديگر حكايت دارند كه حرمت مكه پيشينهاي بس كهنتر داشته است. در روايتي، پيامبر(ص) آغاز حرمت مكه را از روزگار پيامبري ابراهيم(ع) دانسته است.[21] بر پايه روايتي ديگر، او در روز فتح مكه تأكيد كرد كه خداوند مكه را از هنگام آفرينش آسمانها و زمين حرمت بخشيده است.[22] بر پايه دعاي ابراهيم(ع) براي سكونت خانوادهاش در سرزميني بياباني كنار بيت الله الحرام (رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم) (ابراهيم/14، 37)، كعبه و به تبع آن مكه[23] پيش از دعاي ابراهيم(ع) حرمت داشتهاند. در جمعبندي روايتهاي ياد شده، برخي بر اين باورند كه مكه از آغاز آفرينش نزد مردم داراي احترام بوده و از زمان ابراهيم(ع) قوانيني براي آن وضع شد كه پارهاي امور را در آن ممنوع كرد.[24] برخي نيز تحريم را از هنگام آفرينش جهان ميدانند؛ ولي بيان حكم و يا مكلف شدن مردم به آن را به زمان ابراهيم(ع) نسبت ميدهند.[25] ديدگاهي ديگر، تحريم دوم را تأكيدي بر اولي ميداند.[26]
عموم فقيهان[27] بر پايه روايت پيامبر(ص) در روز فتح مكه،[28] ممنوعيت گريزاندن صيد، بريدن و كندن گياهان و برداشتن لُقَطه (اشياي پيدا شده) را از احكام مربوط به حرمت مكه شمردهاند. مواردي ديگر مانند افزايش ديه قتل و جَرح در مكه[29] و حرمت جنگيدن در آن[30] نيز با تأثير از حرمت و قداست مكه تشريع شدهاند. افزون بر اين، دستور قرآن به مؤمنان درباره پيشگيري از ورود مشركان به حرم به سبب نجاست آنها از سال نهم ق. به بعد (توبه/9، 28)[31] را ميتوان در جهت حفظ حرمت مكه به شمار آورد. حرمت حاصل از احكام و ممنوعيتهاي ياد شده، به امنيت مكه از جهت تشريعي انجاميده و گويا به همين سبب، برخي حرمت مكه را به معناي امنيت آن دانستهاند.[32] (← امنيت حرم، بلد الامين) افزون بر فتواي فقيهان، گزارشهاي گوناگون از دوران پس از اسلام، گوياي باور مسلمانان به حرمت و قداست مكه و اهتمام آنها به حفظ آن است. نشانهگذاري محدوده حرم كه از زمان ابراهيم(ع) آغاز شده بود و در دوره اسلامي استمرار يافت[33]، بيرون آمدن حسين بن علي(ع) از مكه از بيم هتك حرمت حرم[34]، كراهت داشتن برخي افراد از بالا بردن صدا در مكه[35] و با پاي پياده در آن قدم نهادن[36] از اين جملهاند. رواج شماري از روايات نيز فارغ از درستي اسناد، در همين جهت قابل تحليل است؛ مانند اين كه هنگام طوفان نوح، ماهيان بزرگ از خوردن ماهيان كوچك در محدوده حرم خودداري ميكردند.[37] افزون بر اين، در برخي روايتها به بزرگداشت مكه از سوي ديگر مردم و امتهاي پيش از اسلام همچون حواريون اشاره شده است.[38] با اين همه، منابع تاريخ مكه نمونههايي از نبرد و خونريزي در محدوده حرم را گزارش كردهاند كه موجب هتك حرمت آن شده است؛ از جمله: وقوع نبرد ميان جزارين و حناطين در روز ترويه سال 262ق. تا جايي كه مردم بيم داشتند كه حج آن سال باطل شود[39]، حمله قرمطيان به مكه و كشتار 1700 تن در مسجدالحرام[40] و حدود 30 هزار تن در پيرامون آن همراه ربودن گوهرهاي گنجينه كعبه و نيز بركندن حجرالاسود و انتقال آن به بحرين در فاصله سالهاي 317-339ق.[41]، نبرد ميان تركي بلماز و اسماعيل بيك از اميران محمد علي پاشا به سال 1240ق. و ويراني برخي دكانها در مَسعي[42]؛ درگيري به سال 1272ق. و جاري شدن خون در خيابانهاي مكه.[43]
مشهور مفسران حرمت مكه را به سبب حرمت كعبه دانستهاند.[44] با وجود اين، برخي مفسران شيعه به پشتوانه آيات مكي (لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ * وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ) (بلد/90، 1-2) كه در آن از قسم به مكه و حضور پيامبر(ص) در اين شهر ياد شده است، حرمت مكه را به پاس انسان كامل ميدانند.[45] روايتهاي تطبيق بلد الحرام بر اهل بيت:[46] و تأويل بلد الحرام به انسان كامل در كلام عارفان[47] با اين آموزه همراهي ميكنند؛ به مدينه نيز «حرم» ميگويند و به مجموع مكه و مدينه «حرمين» اطلاق ميشود.[48] با وجود اين، تركيب «بلد الحرام» درباره مدينه به كار نرفته است. اطلاق حرم بر مدينه، گويا بر پايه رواياتي از پيامبر(ص) است كه حرم گردانيدن مكه را به ابراهيم(ع) و مدينه را به خود نسبت داده و همراه دعا براي بركت و رونق يافتن مدينه، كارهايي مانند كندن گياهان[49]، صيد[50]، ريختن خون و حمل سلاح[51] را در آن ممنوع شمرد.
كتابهايي درباره تاريخ مكه با عنوانهاي گوناگون نگاشته شده كه «بلد الحرام» بخشي از نام آنها است: از جمله: شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام تقي الدين فأسي (م.832ق.)، خلاصهاي از كتاب ياد شده با عنوان تحفة الكرام بأخبار البلد الحرام از همان نويسنده كه با عنوان تحصيل المرام من تاريخ البلد الحرام نيز شناخته ميشود[52]، هادي ذوي الأفهام إلي تاريخ البلد الحرام كه خلاصهاي است به قلم نويسنده ياد شده از تحفة الكرام، غاية المرام بأخبار سلطنة البلد الحرام نوشته عبدالعزيز بن فهد هاشمي (م.922ق.)، الاعلام بأعلام بلد الله الحرام نوشته محمد بن احمد مكي (م.1049ق.) كه در مجلد پنجم فهرست مخطوطات مكتبة الاوقاف العامه موصل از آن ياد شده است، نفائس الاكرام في فتوح بلد الله الحرام از مرزوقي (بعد از 1060ق.) كه در جزء سوم فهرست مخطوطات مكتبة رفاعة رافع الطهطاوي به آن اشاره شده است، افادة الانام بذكر أخبار بلد الله الحرام از عبدالله غازي (م.1365ق.).
منابع
اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش ابن دهيش، مكتبة الاسدي، 1424ق؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ الاستذكار: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش سالم عطا و محمد معوض، دار الكتب العلميه، 2000م؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ التاريخ القويم: محمد طاهر الكردي، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1420ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تحصيل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.1321ق.)، به كوشش ابن دهيش، 1424ق؛ التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ ترتيب اصلاح المنطق: ابن السكيت (م.244ق.)، به كوشش بكايي، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1412ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1418ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ زبدة البيان: المقدس الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ شرح الاسماء الحسني: هادي السبزواري (م.1289ق.)، قم، مكتبة بصيرتي، چاپ سنگي؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ صهباي حج: جوادي آملي، قم، اسراء، 1377ش؛ العقد الثمين في تاريخ البلد الامين: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فتح القدير: الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كامل الزيارات: ابن قولويه القمي (م.368ق.)، به كوشش القيومي، قم، نشر الفقاهه، 1417ق؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كنز الدقائق: المشهدي (م.1125ق.)، به كوشش العراقي، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ لباب التأويل في معاني التنزيل (تفسير خازن): علي بن محمد البغدادي (م.741ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش حسيني، بيروت، الوفاء، 1403ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ مجموع الفتاوي: ابن تيميه (م.728ق.)، به كوشش محمد حامد، بيروت، دار الكتاب العربي؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصباح: الكفعمي (م.905ق.)، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ المصنّف: ابن ابيشيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، به كوشش صفوان داودي، دمشق، دار القلم، 1412ق؛ المفصل: جواد علي، دار الساقي، 1422ق؛ مكاتيب الرسول: احمدي ميانجي، تهران، دار الحديث، 1419ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ مناقب آل ابيطالب: ابن شهرآشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از اساتيد نجف، نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ المنمق: ابن حبيب (م.245ق.)، بهكوشش احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت عليهمالسلام، 1412ق.
مهدي ملكمحمدي؛ سهراب مقدمي شهيداني
[1]. المصباح المنير، ج2، ص60؛ مجمع البحرين، ج1، ص112، «بلد».
[2]. التحقيق، ج1، ص328، «بلد».
[3]. العين، ج3، ص223؛ معجم مقاييس اللغه، ج2، ص45؛ الصحاح، ج5، ص1896، «حرم».
[4]. مفردات، ص229؛ المصباح المنير، ج2، ص131؛ مجمع البحرين، ج6، ص34، «حرم».
[5]. المصباح المنير، ج2، ص132؛ التحقيق، ج2، ص205، «حرم».
[6]. مسند احمد، ج2، ص16؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص228.
[7]. الكافي، ج4، ص207؛ السنن الكبري، ج5، ص151.
[8]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص546؛ المستدرك، ج4، ص259.
[9]. السنن الكبري، ج9، ص59؛ وسائل الشيعه، ج10، ص280.
[10]. معجم البلدان، ج2، ص244؛ شفاء الغرام، ج1، ص105؛ عمدة القاري، ج9، ص214.
[11]. مجمع البيان، ج7، ص410-411؛ شفاء الغرام، ج1، ص114.
[12]. مجمع البيان، ج7، ص411.
[13]. جامع البيان، ج17، ص201-202؛ مجمع البيان، ج7، ص147؛ زبدة البيان، ص229.
[14]. الكافي، ج2، ص526؛ كامل الزيارات، ص54؛ التهذيب، ج3، ص83.
[15]. المصباح، كفعمي، ص250؛ السنن الكبري، ج8، ص125.
[16]. المفصل، ج4، ص118.
[17]. الدر المنثور، ج2، ص54؛ فتح القدير، ج1، ص364؛ تحصيل المرام، ص561.
[18]. نك: المنمق، ص160-182؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص15.
[19]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص17-18؛ المفصل، ج7، ص118.
[20]. الدر المنثور، ج2، ص54-55؛ تحصيل المرام، ص561.
[21]. صحيح البخاري، ج3، ص22؛ صحيح مسلم، ج4، ص112-113؛ السنن الكبري، ج5، ص197.
[22]. مسند احمد، ج4، ص32؛ اخبار مكه، ازرقي، ص670، 672، 674، 679؛ صحيح البخاري، ج5، ص98.
[23]. نك: مجمع البيان، ج6، ص85؛ المفصل، ج4، ص118.
[24]. التفسير الكبير، ج4، ص49.
[25]. فتح الباري، ج4، ص37؛ عمدة القاري، ج10، ص187؛ سبل الهدي، ج1، ص207.
[26]. مكاتيب الرسول، ج3، ص591.
[27]. المبسوط، ج4، ص97؛ المجموع، ج7، ص441؛ جواهر الكلام، ج18، ص414-415.
[28]. مسند احمد، ج4، ص31؛ صحيح البخاري، ج1، ص34-35؛ الكافي، ج4، ص226.
[29]. المصنف، ج6، ص381؛ اخبار مكه، فاكهي، ج3، ص355-359؛ الاستذكار، ج8، ص256.
[30]. المجموع، ج7، ص475؛ شفاء الغرام، ج1، ص95؛ عمدة القاري، ج2، ص143.
[31]. جامع البيان، ج10، ص135-136؛ مجمع البيان، ج5، ص37-38؛ الكشاف، ج2، ص261.
[32]. لباب التأويل، ج4، ص444.
[33]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص272-275؛ اخبار مكه، ازرقي، ص680-685؛ العقد الثمين، ج1، ص37-38.
[34]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص260-261، 265؛ اخبار مكه، ازرقي، ص689؛ المناقب، ج3، ص211.
[35]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص259.
[36]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص267.
[37]. اخبار مكه، ازرقي، ص689.
[38]. اخبار مكه، ازرقي، ص699.
[39]. شفاء الغرام، ج2، ص370؛ اتحاف الوري، ج2، ص338.
[40]. العقد الثمين، ج1، ص185.
[41]. التاريخ القويم، ج3، ص261-263.
[42]. تحصيل المرام، ص845.
[43]. تحصيل المرام، ص847.
[44]. جوامع الجامع، ج2، ص252؛ الكشاف، ج2، ص558؛ التفسير الكبير، ج19، ص104.
[45]. صهباي حج، ص168-169.
[46]. بحار الانوار، ج24، ص303؛ ج108، ص341؛ كنز الدقائق، ج1، ص22.
[47]. شرح الاسماء الحسني، ج1، ص105.
[48]. ترتيب اصلاح المنطق، ص124؛ الصحاح، ج5، ص1896، «حرم».
[49]. صحيح مسلم، ج4، ص117؛ الكافي، ج4، ص564-565؛ التهذيب، ج6، ص12.
[50]. صحيح البخاري، ج2، ص213؛ صحيح مسلم، ج4، ص112-113.
[51]. صحيح مسلم، ج4، ص117؛ السنن الكبري، ج5، ص201.
[52]. شفاء الغرام، ج1، ص9، «مقدمه».