بنای بر قبور
باقی نهادن ساختمان‌های موجود یا ایجاد سازه جدید بر قبور بنا، مصدر ریشه «ب ـ ن ـ ی» به معنای ساختن و نیز ساختمان و جمع آن «ابنیه» است.[1] قبر نیز به مکانی گفته می‌شود که میت در آن قرار می‌گیرد.[2] «بنای بر قب
باقي نهادن ساختمانهاي موجود يا ايجاد سازه جديد بر قبور
بنا، مصدر ريشه «ب ـ ن ـ ي» به معناي ساختن و نيز ساختمان و جمع آن «ابنيه» است.[1] قبر نيز به مكاني گفته ميشود كه ميت در آن قرار ميگيرد.[2] «بناي بر قبور» به دليل اشتمال بر مباحث فراوان فقهي، كلامي و تاريخي به يك اصطلاح بدل شده است. اين اصطلاح شامل هرگونه ساخت و ساز بر قبور از جمله قبّه، ضريح، مسجد[3] و حتي به باور برخي، قراردادن چند سنگ در پيرامون قبر ميشود.[4] نيز با توجه به حكمت مورد نظر مخالفان جواز آن، شامل ابقاي بناي موجود پيش از دفن و نيز ساخت بناي جديد بر قبور ميگردد.[5] در اين فرض، مسئله «بناي بر قبور» شامل بحث از حكم شرعي ابقاي بناي موجود بر قبور و نيز ساخت بناي جديد است.
بناي بر قبور در آغاز اسلام
بناي بر قبور به مفهوم گسترش يافته آن در روزگار پيامبر(ص) در چند مورد اتفاق افتاده است. او پس از دفن فاطمه بنت اسد در بخشي از بناي مسجد، بناي آن بخش را باقي نهاد.[6] همزمان با صلح حديبيه نيز بنا يا مسجدي بر قبر ابوبصير به دست ابوجندل ساخته شد و پيامبر از اين كار نهي ننمود.[7]
بعد از وفات رسول خدا(ص) نيز ساخت بناي جديد بر قبور، با ساختن بناهايي بر قبر ايشان گسترش يافت. او در خانه خويش دفن شد و پس از دفن، به درخواست عايشه، براي نخستين بار ديواري به دست خليفه دوم ميان خانه عايشه و مدفن پيامبر(ص) ساخته شد.[8] از آن زمان، ساخت بناي مرقد نبوي و گسترش آن روز به روز سرعتي بيشتر يافت. وليد بن عبدالملك (حك: 86-96ق.) با هدف گسترش مرقد، خانه پيامبر را ويران كرد و در تجديد بنا، محوطه پيرامون قبر را به آن افزود و حجره او را با رخام تزيين نمود.[9] در دوران متوكل[10] (حك: 232-247ق.) و مستعصم عباسي[11] (حك: 640-659ق.) نيز اين حجره بازسازي شد. به سال 656ق. با مصالح ارسالي از سوي امير مصر، ملك منصور ايبك صالحي، مرقد نبوي تعمير و تزيين شد و نخستين قبه به نام «القبة الزرقاء* » بر حجره شريفه نصب گشت.[12] در سالهاي 765، 853، 881، 887 و 891 ق. به دست خلفاي بنيعباس و عثمانيها، اين بنا بازسازي شد و قبههايي به آن افزوده گشت.[13] اعتراض نكردن مسلمانان به اين بازسازيها و گسترش بناهاي مرقد حضرت، با وجود اهميت فوق العاده توحيد و حساسيت صحابه در انجام ندادن اعمال شركآلود، نشانه درستي رفتار اين حاكمان و پيوسته بودن اين سيره ميان مسلمانان است.[14]
ساخت بر قبور صحابه نيز از همان سده نخستين آغاز گشت و گسترش يافت. قبر عمه رسول خدا(ص) مادر زبير بن عوام درون خانه بازسازي شده مغيرة بن شعبه قرار گرفت و بنايي جديد بر آن ساخته شد.[15] ساختن آرامگاه بنيهاشم كه دار عقيل خوانده ميشد و در قبرستان بقيع، محل دفن اموات بنيهاشم بود،[16] نشان دهنده دفن اموات درون بناهاي ساخته شده در همان سدههاي آغازين ظهور اسلام است. قبور ام سلمه و ام حبيبه همسران پيامبر، عقيل بن ابوطالب، عبدالله بن جعفر طيار، ابراهيم و چند تن از ديگر فرزندان پيامبر در قبرستان بقيع داراي قبه بوده است. شواهدي نيز از وجود قبه بر قبر ابن عباس پيش از سال 94ق. حكايت دارد.[17]
سنت ساخت آرامگاه و قبه از سده دوم ق. در سرزمينهاي اسلامي رو به گسترش نهاد.[18] قبه قبر جعفر پسر منصور عباسي (حك: 136-158ق.) در ميانه سده دوم ق. ساخته شد.[19] قبور پيشوايان مذاهب فقهي اهل سنت داراي قبه و بارگاه بوده است. قبر ابوحنيفه (م.150ق.) پيشواي حنفيان در بغداد داراي قبهاي بزرگ بوده است.[20] قبر مالك بن انس (م.197ق.) پيشواي مالكيان در بقيع گنبدي كوچك داشت.[21] قبر محمد بن ادريس (م.150ق.) پيشواي شافعيها در مصر[22] و گنبد قبر احمد بن حنبل (م.241ق.) پيشواي حنبليها در بغداد نيز چندين بار بازسازي شده است[23] كه از اهتمام پيروان آن دو در اين امر نشان دارد؛ اوج رونق احداث مقابر گنبددار در سده سوم ق. بوده[24] و از سده چهارم ق. به بعد، زيارت آنها مرسوم شد.[25] آرامگاه حكيم ترمذي (م.296ق.) در ترمذ كه گويا متعلق به اواخر سده سوم و اوايل سده چهارم ق. است، از اين جمله به شمار ميرود.[26]
سنت ساخت بارگاه و قبه بر قبور امامان شيعه، از ديگر موارد مستند تاريخي در اين زمينه است. قبر امام علي(ع) داراي قبه و بنايي شكوهمند بوده كه به دست هارون الرشيد (حك: 170-193ق.) ساخته شده است.[27] اين گنبد كه در قصيده ابن حجاج بغدادي (م.391ق.) از شاعران سده سوم و چهارم ق. به آن اشاره شده و از بناهاي كهن بر قبور به شمار ميرود[28]، به سال 287ق. به دست محمد بن زيد، حاكم شيعي طبرستان، بازسازي شده است.[29]
ساخت بنا بر قبور امامان بقيع: نيز از ديگر موارد مستند تاريخي است. بر پايه كتيبههايي كه در اين حرمها وجود داشته، نخستين بازسازي به سال 519ق. به دست مسترشد بالله خليفه عباسي رخ داده است.[30] در آغاز سده هفتم ق. به دست منصور مستنصر بالله (حك: 623-640ق.) تعميراتي ديگر در حرم انجام شد.[31] سفرنامهنويسان معتبر نيز از وجود برخي از اين مقبرهها گزارش دادهاند. ابن اثير از ارسال معماري از سوي مجد الملك براوستاني[32] (م.492ق.) براي تعمير و مرمت قبه مزار چهار تن از امامان: و عباس بن عبدالمطلب خبر ميدهد.[33] ابن جبير (م.614ق.)[34]، ابن نجار (م.643ق.)[35]، ابن بطوطه (م.779ق.)[36] و اولياي چلپي[37] از وجود بقعههايي بر قبور امامان گزارش دادهاند. نخستين بنا بر قبر امام حسين(ع) در اواخر حكومت بنياميه ساخته شده است.[38] پس از ويراني آن به دست هارون الرشيد، ديگر بار در روزگار مأمون بازسازي شد و سپس بارها به دست منتصر عباسي و عمر بن زيد[39] بازسازي گشت. در371ق. ضريحي از چوب ساج به دست عضدالدوله (حك: 366-372) بر قبر آن امام قرار گرفت.[40] خطيب بغدادي (م.263ق.) از قبر امام كاظم(ع) (183ق.) در مقابر قريش نام ميبرد كه مورد زيارت و توسل برخي بزرگان اهل سنت بوده است.[41] مرقد امام رضا(ع) در مشهد نيز از اين قبيل است[42] كه محمد بن مومل (م.373ق.) از دانشوران حنفي در گزارشي به بقعهاي بر قبر او و تواضع بزرگان اهل سنت در برابر آن خبر ميدهد.[43] ابن حبان (م.354ق.) نيز آن جا را مكان برآورده شدن حاجات معرفي نموده است.[44] ناصرالدوله حمداني در 333ق. قبهاي بر قبور امام هادي(ع) و امام عسكري(ع) بنا نموده است.[45] قبور برخي امامزادهها نيز داراي گنبد و حرم بوده است.
قبر حضرت معصومه3 (م.201ق.) دختر امام كاظم(ع) در قم كه تا نيمه سده دوم ق. تنها سايباني بر آن بود[46]، در نيمه دوم سده سوم ق. به دست محمد بن زيد داعي علويان (م.287ق.) داراي بقعهاي گشت.[47] قبر سيده نفيسه از نوادگان امام حسن(ع) در قاهره نيز داراي گنبد و بارگاه بوده است.[48] سردر آجري درگاه حرم حضرت عبدالعظيم(ع) در شهر ري به دست مجدالدين براوستاني، وزير بركيارق سلجوقي، در سده پنجم ق.[49] ساخته شد كه نشان دهنده وجود بنا پيش از سده پنجم ق. است؛ از سده ششم ق. به بعد، در سراسر جهان اسلام، انواع آرامگاهها به فراواني يافت ميشوند.[50] در اين قرن، با گسترش نفوذ تصوف ميان مسلمانان، ساخت مقبرههاي صوفيان افزايش يافت.[51] آرامگاه شيخ احمد جام (441-536ق.) در تربت جام كه گويا در سده ششم ق. ساخته شده و نيز آرامگاه بايزيد بسطامي در حدود سده هشتم ق. از اين جمله هستند.[52]
نمونههاي بسيار از ساخت آرامگاه بر قبور صحابه و تابعان پيامبر(ص) گزارش شده است. برخي از آنها عبارتند از: بارگاه و مسجدي بر مزار طلحه[53]، مسجدي در محل قبر زبير[54]، قبه و بارگاه بر قبر سلمان فارسي در مدائن[55] و اويس قرني در شام[56]، مسجدي بر قبر سعد بن عباده رئيس قبيله خزرج[57]، گنبدي روي قبور معاذ بن جبل و عقبة بن عامر حامل پرچم رسول خدا(ص)، ابوالحسن صائغ رسول الله، محمد بن ابيبكر و خواهرش اسماء، عبدالله بن زبير (73ق.)[58] و أنس بن مالك خادم پيامبر و سهل بن عبد الله تستري.[59]
افزون بر اهتمام مسلمانان در ساخت اين بناها، حفظ و زيارت آنها نيز در طول تاريخ به عنوان يك سيره پيوسته به چشم ميخورد.[60] از اين رو است كه ويراني برخي بناها به دست خلفا همانند ويراني قبر امام حسين(ع) در 236ق. به دست متوكل[61] موجب هجو آنان شد.[62]
حكم شرعي بناي بر قبور
در دو سده اخير، گروهي از مسلمانان كه به وهابيان مشهور شدهاند، به تحريم دفن اموات در مساجد و ساخت بنا و بارگاه بر قبور و نيز وجوب ويراني بناهاي ساخته شده بر قبور[63] و بيرون آوردن جسد امواتي كه در مساجد دفن شدهاند[64]، حكم نمودهاند. پيشينه اين ديدگاه، به سده هفتم ق. و آراي فقهي و اعتقادي ابن تيميه (م.728ق.)[65] و شاگردش ابن قيم (م.751ق.)[66] بازميگردد كه بر پايه آن، ويراني اين مشاهد و بناهاي ساخته شده بر قبور واجب است. (← ادامه مقاله) نخستين اقدام آنان، ويراني مرقد امام حسين(ع) در 1216ق.[67] و سپس تخريب قبه و گنبدهاي حرم امامان بقيع در 1221ق. بود.[68] ديگر بار در 1344ق. آنها با گردآوري فتاواي دانشوران مدينه، به ويراني بقعههاي صحابه و امامان بقيع مبادرت نمودند.[69] به دليل مخالفت ديدگاه اين گروه با عملكرد مسلمانان در طول تاريخ، موضوع بناي بر قبور به يكي از موضوعات چالشانگيز در جهان اسلام بدل شده است؛ بر خلاف باور اين گروه، ديگر مسلمانان بناي بر قبور، اعم از بيت، قبه، مسجد و مدرسه را جايز ميدانند.[70] برخي اهل سنت[71] آن را مطابق سيره پيوسته مسلمانان ميدانند. بر اساس نظر شافعي، بناي بر قبر اگر در ملك خود بنا كننده باشد، مكروه است[72] و اگر در ملك موقوفه باشد، حرام است.[73] روشن است كه اين حرمت به سبب موقوفه بودن آن ملك و منافات آن با غرض وقف است، نه حرمت نفس بنا؛ وگر نه بناي نوع اول نيز حرام بود. به همين جهت، برخي بناي بر قبور در غير ملك موقوفه را مكروه دانستهاند.[74] از اين رو، برخي فقيهان شافعي جواز بناي بر قبور را مختص به غير ملك موقوفه يا موات ميدانند.[75] البته برخي از آنها مانند شرف الدين انصاري بناي بر قبور را به سبب سيره پيوسته دانشوران و عدم نهي آنها، جايز ميدانند. برخي ديگر نيز بناي بر قبور حتي در ملك موقوفه را جايز ميدانند.[76] شماري از آنان هم بناي بر قبور انبيا، شهدا، صالحين[77] و علما[78] و بزرگان دين و نيز موردي را كه از بيم نبش قبر[79] يا سيلاب ساخته شود، به سبب احياي زيارت و تبرك، از موارد نهي تنزيهي و حكم كراهت بيرون دانستهاند.[80] از سخن برخي دانشوران شافعي نيز مطلوبيت و استحباب بناي بر قبور استنباط شده است.[81]
ابوحنيفه[82] و حنفيها به كراهت بناي بر قبور باور دارند.[83] برخي فقيهان حنفي بناي بر قبور مشايخ، دانشوران و سادات در غير زمين موقوفه و مسبله و يا براي حفظ از ويراني را جايز ميدانند.[84]
مالك، پيشواي مالكيان، بناي بر قبور را مكروه ميداند.[85] قرطبي از دانشوران مالكي مذهب، «اتخاذ قبور به عنوان مسجد» در روايت نبوي(ص) را به معناي قبله قرار دادن قبور و خواندن نماز به سوي آن دانسته است.[86] حكم اين مسئله ميان فقيهان مالكي مورد اختلاف است. برخي بر اين باورند كه بناي بر قبور اگر به قصد زينت باشد، حرام و در غير اين صورت مكروه است.[87] برخي ديگر مانند ابن رشد بنا در ملك بنا كننده را درصورتي كه بر قبر باشد، مكروه و اگر در پيرامون قبر و از ملك خود شخص باشد، مجاز و غير مكروه ميدانند.[88] برخي نيز حتي بناي مسجد بر قبور را مكروه نميدانند.[89]
احمد بن حنبل پيشواي حنفيان از بناي بر قبور كراهت داشت.[90] اين ميتواند دلالت بر كراهت يا حرمت داشته باشد. بر پايه ديدگاه دانشوران حنبلي، بناي بر قبور مكروه است.[91] برخي منع تحريمي را مختص به ملك موقوفه به وقف عام[92]، مسبله يا در صحرا ميدانند. البته وجه منع در كلام اين افراد به سبب منافات ايجاد بنا در اين مكانها با اجازه استفاده همه مسلمانان از مناطق مسبله و صحرا[93] و نيز مشابهت اين مكانها به بناهاي اهل دنيا است[94]، نه اين كه كاري شركآلود و بتپرستانه باشد. شماري از محققان اهل سنت با تحليل دقيقتر روايتهاي نهي از اتخاذ قبور به عنوان مسجد و ديگر احاديث مورد استناد در اين زمينه، بر اين باورند كه نهي در اين روايتها عام نيست، بلكه ويژه موارد خاص و معلل به مواردي از جمله تماس مصالح به كار رفته در بناي بر قبور با آتش و يا سنگيني آنها بر ميت يا تمييز آن از قبور ديگر مسلمانان يا ممانعت از دفن ديگر مسلمانان كنار آن قبر است و حكم معلل نيز مقيد به همان موارد تعليل به شمار ميرود.[95]افزون بر اين، ادله قويتري بر جواز اين كار دلالت دارد[96] كه نشان دهنده جواز بنا در پيرامون قبور است.[97]
در فقه اماميه بناي بر قبور اولياي دين نه تنها مكروه نيست[98]، بلكه مستحب[99] و مطابق سيره سلف و خلف مسلمانان[100] به شمار ميرود. دستور ندادن پيامبر به ويراني آرامگاه حضرت ابراهيم(ع) زماني كه خبر از فتح فلسطين داد[101] و عدم ويراني آن بنا به دست مسلمانان در زمان فتح آن سرزمين و نيز ويران نكردن بناهاي قبور پيامبران بنياسرائيل به دست خليفه دوم و ديگر مسلمانان[102]، نشان دهنده استمرار اين سيره است؛ روايات نهي كننده از اين كار نيز حمل بر كراهت ميشود. درست است كه بر پايه حكم عقل، اطاعت از نهي واجب است، مگر در مواردي كه قرينه بر جواز ترك وجود دارد[103]؛ اما از آن جا كه صيغه نهي براي حرمت يا كراهت وضع نشده و در هر دو مورد به كار رفته است، مفاد آن به مقتضاي قرائن مشخص ميشود.
در اين مورد، شواهد و قرائن تاريخي و سيره پيوسته مسلمانان نيز ظهور نهي را در كراهت تعيين ميكند. البته قبور بزرگان دين و اوليا و اوصياي الهي و صالحان و شهيدان از قلمرو اين كراهت بيرون است؛ زيرا ساخت اين قبور از شعائر دين به شمار ميرود و بناي مسجد و قبه بر قبور ايشان چون موجب مشخص بودن قبور آنها و زيارت آن ميگردد[104]، تعظيم آنان[105] و از مصداقهاي تعظيم شعائر دين قلمداد ميگردد. تعظيم شعائر كه از تقواي قلوب شمرده شده: (وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ) (حج/22، 32)، مطلوب خداوند است و چيزي كه مطلوب مولا باشد، دست كم استحباب دارد، نه كراهت. افزون بر اين، هر گاه كاري نزد مولا ناپسند باشد، ضد آن مطلوب وي خواهد بود. بنابراين، همانگونه كه بياحترامي به اموات و نيز نشستن بر قبور و راه رفتن بر آن كه موجب بياحترامي به آنها است، نزد شارع نامطلوب شمرده ميشود، احترام به اموات و هر كاري كه موجب احترام به آنها ميگردد، مطلوب او خواهد بود. پس ساخت بنا بر قبور كه موجب پيشگيري از بياحترامي به آنها ميشود، ميتواند مطلوب شارع باشد.[106]
قرآن كريم در چند آيه به مسئله بناي بر قبور پرداخته است. در آيه 21 كهف/18، همراه بيان داستان ستيز مسيحيان و مشركان با نحوه برخورد با اجساد اصحاب كهف[107]، نظر هر دو گروه را بيان نموده است. گروهي كه به نقلي مشرك بودهاند، باور داشتند كه ديواري جلو در غار ساخته شود: (فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا) تا از ديد مردم پنهان بمانند.[108] گروه ديگر كه موحدان شهر شمرده ميشدند، پيشنهاد دادند تا مسجد[109] يا معبدي[110] بر قبور آنها ساخته شود: «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا.» با پذيرش نظر اين گروه، مسجدي در آن مكان ساخته شد تا هم در آن جا خدا را عبادت كنند[111] و هم آثار اصحاب كهف باقي بماند[112] و مردم از قبور آنان تبرك يابند.[113] اين آيات به شركآميز بودن اين كار اشاره نكردهاند و از اين حيث اطلاق دارند. به پاس اهميت ويژه توحيد، اگر اين كار شركآميز بود، حتماً در قرآن كريم بيان ميشد. پس اطلاق اين آيه، در مقام بيان و قابل تمسك و دليل بر جواز بناي بر قبور است.[114] اين روايات عبارتند از:
ادله مخالفان بناي بر قبور
به باور وهابيان، دفن ميت در حجره، بيت مسقف و آرامگاه و باقي نهادن بناي سابق، به سبب كار صحابه در دفن پيامبر در حجره وي جايز است. اما ساخت بناي جديد، خصوصاً مسجد بر قبر اموات كه كاري بدعتآميز و مربوط به سده پنجم ق. به بعد است[115]، نامشروع و حرام شمرده ميشود. بنابراين، بايد مساجدي كه بر قبور ساخته شدهاند، ويران گردند.[116] به باور آنان، بناي بر قبر نبوي نيز مورد رضايت پيامبر نبوده و ساخت آن با معصيت و نافرماني پيامبر صورت پذيرفته است.[117]
مستند آنها براي حكم به حرمت، افزون بر بدعتآميز بودن آن، چند روايت است كه بر پايه آنها، پيامبر از اتخاذ قبور به عنوان مسجد نهي نموده و اين كار را تشبّه به يهود دانسته است.[118] اين روايات عبارتند از:
1. حديث جابر: بر پايه روايت جابر، پيامبر از تجصيص قبور، بناي بر آنها و نشستن بر آنها نهي نموده است.[119] آوردهاند كه اين روايت به واسطه ضعف ابن جريح[120] و ابوزبير، سندي ضعيف دارد.[121] متن حديث نيز مضطرب است.[122] در گزارش مسلم، نسائي و ترمذي، با وجود اشتراك سند، اختلاف متني فراوان ديده ميشود. در گزارش ترمذي، افزون بر نهي از بناي بر قبور، به تقصيص (تجصيص) قبور و نشستن و كتابت بر آن اشاره شده[123] و در روايت نسائي، از جلوس و تجصيص و بنا نهي شده است.[124] در مسند احمد، همراه بناي بر قبور، تنها به تجصيص آن اشاره شده است.[125] از ديدگاه دلالي، مفاد اين روايت با سيره پيوسته مسلمانان مخالفت دارد و عمل بر پايه اين روايت، مستلزم كنار نهادن سيره متشرعه
است. سيره متشرعه حتي با اين احتمال كه بر پايه مقتضاي طبع و سيره عقلايي آنها باشد[126]، به تنهايي مستند حكم شرعي شمرده ميشود.[127]
است. سيره متشرعه حتي با اين احتمال كه بر پايه مقتضاي طبع و سيره عقلايي آنها باشد[126]، به تنهايي مستند حكم شرعي شمرده ميشود.[127]
به نظر ميرسد كه بناي سابق و لاحق تفاوتي در حكمت اين حكم ندارد.[128] دفن پيامبر(ص) در منزل خويش و نيز خليفه اول و دوم كنار او و سكوت مسلمانان و صحابه خاص پيامبر، دلالت بر جواز دفن در بناي سابق دارد. پس بناي لاحق نيز مستلزم تبديل قبر به بت نميگردد. نيز از آن جا كه كاربرد نهي در كلمات پيامبر بيشتر تنزيهي بوده، نهي در اين روايتها نيز بر كراهت حمل ميگردد.[129]
2. حديث لعن يهوديان و مسيحيان: روايتي به سيره يهوديان و مسيحيان اشاره دارد كه قبور پيامبران خويش را مسجد قرار ميدادند و پيامبر(ص) مسلمانان را از اين كار نهي نمود.[130] در برابر، موافقان جواز بناي بر قبور بر اين باورند كه اين روايت به واسطه ضعف ابن جريح[131] و ابوزبير[132] ضعف سندي دارد. از جهت محتوا و دلالت نيز با واقعيت تاريخي و سيره يهوديان سازگار نيست. يهوديان كه به گواهي قرآن، به قتل و آزار و تكذيب پيامبران خود شهرت دارند (بقره/2، 87)، چگونه چنين تعظيمي در حق پيامبران خود روا داشتهاند؟[133] مسيحيان نيز تنها پيامبرشان حضرت عيسي بوده و قبري براي او نداشتهاند تا آن را عبادتگاه خود قرار دهند.[134]
بنابراين، بر فرض صحت اسناد اين روايت به پيامبر(ص)، به نظر ميرسد اين كار به دست برخي يهوديان و براي سجده نمودن يا عبادت قبور و يا نماز خواندن به سوي آن انجام گرفته است.[135] از اين رو، قرطبي نهي در روايت را بدين سبب دانسته كه اين كار، پرستش مدفونان در قبر به شمار ميرود.[136] روايتي ديگر از پيامبر كه از خداوند ميخواهد تا قبر او بت قرار نگيرد[137] و تفسير مسجد در اين روايت به مسجود شدن قبر[138]، شاهدي بر اين توجيه است.
3. حديث شرار خلق: بر پايه اين حديث، كنيسهها و معابد حبشه در حقيقت مدفن افراد صالح اقوام پيشين بوده كه پس از وفاتشان، مسجدي بر قبورشان ساختند و تصاويري از آنها بر ديوارهاي مسجد كشيدند. از اين رو، آنها بدترين مردم نزد خدا به شمار رفتهاند.[139] به اين استدلال پاسخ دادهاند كه ساختن مسجد بر قبور و نماز خواندن در آن يا تنها نماز خواندن كنار قبر موجب نميشود كه كننده اين كار بدترين خلق خدا گردد؛ بلكه شرارت آنها دلالت بر شركآلود بودن كارشان دارد؛ از جمله سجده بر قبر يا صاحب آن و يا قبله قرار دادن آن و كارهاي شركآلود ديگر. پيامبر(ص) نيز از بيم آن كه توجه به صاحب قبر منجر به شرك گردد، از اين كار نهي نمود.[140]
4. حديث ابن عباس[141]: بر پايه روايت ديگر مورد استناد ابن تيميه، بتپرستي نخست به صورت بزرگداشت بزرگان و بعدها با كشيدن تصوير آنها بر ديوار انجام پذيرفته كه به دست اعراب تبديل به بت شده است.[142] بر اين اساس، انسانها در فاصله زماني ميان آدم و نوح، در طول 10 سده همگي بر آيين توحيد و اسلام بودند و نسلهاي بعد به سبب بزرگداشت قبور افراد صالح خود، به شرك گراييدند.[143] پس براي پيشگيري از مشرك شدن مسلمانان، از بناي بر قبور نهي شده است. در پاسخ اين استدلال آوردهاند كه عبادت كاري است كه هم نشانه خضوع و خشوع و هم با باور به الوهيت يا ربوبيت آن فرد يا شيء همراه باشد. اما هيچ يك از اين دو عنصر در بناي بر قبور و عبادت كنار قبور اولياي دين وجود ندارد.[144] نيز اگر بناي بر قبور كه نوعي تعظيم صاحبان قبور شمرده ميشود، شرك باشد، پس تعظيم كعبه و طواف آن و بوسيدن و استلام حجرالاسود نيز شرك خواهد بود؛ اما بر پايه نصوص ديني، تعظيم اين امور عبادت خدا و تعظيم او است.[145]
5. حديث تسويه قبور: بر پايه روايتي، حضرت علي(ع) مطابق مأموريتي كه پيامبر به او داده بود، به ابوالهياج دستور داد تا قبرها را تسويه نمايد.[146] در برابر، موافقان بناي بر قبور بر اين باورند كه سند اين روايت به سبب وجود وكيع بن جراح[147] و حبيب بن ابيثابت ضعيف است.[148] نيز اين حديث از مفردات ابوالهياج است و او روايتي ديگر در هيچ يك از كتابهاي اهل سنت ندارد.[149]
از ديدگاه دلالي نيز اين حديث الفاظي مبهم دارد. احتمال دارد منظور از «تمثال»، تصاوير بتها و منظور از «قبر» قبور مشركان باشد.[150] واژه تسويه نيز اگر دو مفعولي به كار رود، به برابر نهادن چيزي با چيز ديگر گفته ميشود[151] و اگر يك مفعولي باشد، به معناي از ميان بردن ناهمواريها و زدودن كجيها به كار ميرود.[152] از آن جا كه تسويه در اين حديث، يك مفعولي است، مفاد حديث، دستور هموار كردن قبرها[153] و از ميان بردن ناهمواري ها است، نه تساوي آن با زمين.[154] شواهدي نيز بر اين برداشت وجود دارد: سنت بودن هموار كردن قبور[155]، استحباب بلندي قبر به اندازه يك وجب[156] يا چهار انگشت باز[157] و سيره پيامبر و صحابه بر اين كار[158] و نيز آوردن واژه تسويه در حديث پيش از اين روايت به معناي هموار كردن.[159]
6. حديث نهي از زياده بر قبور: در برخي از روايتهاي نهي از بناي بر قبور، عبارت «يُزاد عليه» ديده ميشود. بر اين اساس، زياده كردن بر قبور جايز نيست.[160] درباره زياده كردن بر قبر، ديدگاههاي گوناگون بيان شده است. بلند كردن قبر بيش از اندازه[161]، افزودن بر خاك آن از خاكي جز خود قبر[162]، افزون كردن چيزهاي ديگر جز خاك بر قبر مانند تابوت و كلوخ و سنگ روي قبور[163] و ساختن بنا[164]، طولانيتر و عريضتر كردن قبر بيش از اندازه جسد.[165] شماري از پژوهشگران بر اين باورند كه زياده بر بنا، عرفاً درباره چيزي به كار ميرود كه از جنس همان چيز باشد. پس در اين جا، روايت ظهور در افزودن خاك آن دارد[166] و ساخت قبه و بارگاه، زياده بر قبر نيست. نهي از زياده، آشكارا به معناي نهي از زياده با خاك ندارد؛ چه رسد به نهي از قرار دادن چيزهايي ديگر بر قبر.[167]
منابع
آثار تاريخي تهران: محمد تقي مصطفوي، تهران، انجمن آثار ملي، 1361ش؛ اثر (فصلنامه): تهران، پژوهشگاه ميراث فرهنگي؛ احياء المقبور من ادلة جواز بناء المساجد: عبدالله الصديق الغماري، قاهره، مكتبة قاهره، 1429ق؛ اخبار الدولة العباسيه: (قرن3ق.)، به كوشش الدوري و المطلبي، بيروت، دار الطليعه، 1391ق؛ ارشاد الساري: القسطلاني (م.923ق.)، مصر، المطبعة الكبري الاميريه؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اصول الفقه: محمد رضا مظفر (م.1388ق.)، قم، النشر الاسلامي؛ اعانة الطالبين: السيد البكري الدمياطي (م.1310ق.)، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛ اعلام الراكع الساجد: ابوالفضل عبدالله بن محمد الغماري؛ اعيان الشيعه: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش حسن الامين، بيروت، دار التعارف؛ اغاثة اللهفان: ابن قيم الجوزيه (م.751ق.)، به كوشش الفقي، بيروت، دار المعرفه، 1395ش؛ اقتضاء الصراط المستقيم: ابن تيميه (م.728ق.)، به كوشش ناصر عبدالكريم، بيروت، دار عالم الكتب، 1419ق؛ الانصاف في معرفة الراجح من الخلاف: المرداوي (م.885ق.)، به كوشش محمد حامد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ بحوث في علم الاصول: تقرير ابحاث سيد محمد باقر الصدر، سيد محمود هاشمي شاهرودي، 1405ق؛ البلاغ في تفسير القرآن: محمد صادقي، قم، اسماعيليان، 1419ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ الخلفاء: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش جمعي از ادبا، بيروت؛ تاريخ بغداد: الخطيب البغدادي (م.463ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ تاريخ طبرستان: محمد بن حسن بن اسفنديار (م. قرن7ق.)، ترجمه: احمد محمد ناري، قاهره، المجلس الاعلي للثقافه، 2002م؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1407ق؛ تاريخ قم: حسن بن محمد قمي (م.378ق.)، به كوشش انصاري، قم، كتابخانه نجفي، 1385ش؛ تاريخ المملكة العربية السعوديه: گروهي از مؤلفان، عربستان، وزارة التربية و التعليم، 1429ق؛ تحذير الساجد: محمد ناصر الدين الباني، بيروت، المكتب الاسلامي، 1422ق؛ تحفة الحبيب علي شرح الخطيب: سليمان بن محمد البجيري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ تربت پاكان: حسين مدرسي طباطبايي، قم، مهر، 1335ش؛ تفسير ابن عربي (تفسير القرآن الكريم): محيي الدين بن عربي (م.638ق.)، به كوشش سمير مصطفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ تهذيب التهذيب: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار الفكر، 1404ق؛ جامع الاحكام الفقهيه: القرطبي (م.671ق.)، به كوشش فريد عبدالعزيز، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ جامع المسائل: ابن تيميه (م.728ق.)، به كوشش محمد عزيز، دار عالم الفوائد؛ جامع المقاصد: الكركي (م.940ق.)، قم، آل البيت عليهمالسلام، 1411ق؛ جواهر البلاغه: سيد احمد هاشمي، به كوشش يوسف صهيلي، بيروت، المكتبة العصريه، 1421ق؛ جولة في الاماكن المقدسه: ابراهيم موسي زنجاني، بيروت، الاعلمي، 1405ق؛ الجوهرة النيره: ابوبكر بن علي الزبيدي (م.800ق.)، المطبعة الخيريه، 1322ق؛ حاشية السندي علي سنن النسائي: محمد بن الهادي السندي (م.1138ق.)، به كوشش عبدالفتاح، حلب، مكتب المطبوعات الاسلاميه؛ حاشية رد المحتار: ابن عابدين (م.1252ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ دانشنامه جهان اسلام: زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامي، 1378ش؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ الدرة الثمينة في اخبار المدينه: محمد بن النجار (م.643ق.)، به كوشش شكري، دار الارقم بن ابيارقم؛ الدروس الشرعية في فقه الاماميه: محمد بن مكي عاملي (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1417ق؛ دروس في علم الاصول: سيد محمد باقر صدر (م.1400ق.)، بيروت، دار الكتاب اللبناني، 1406ق؛ رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.779ق.)، به كوشش التازي، الرباط، المملكة المغربيه، 1417ق؛ رحلة ابن جبير: محمد بن احمد (م.614ق.)، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1986م؛ الرحلة الحجازيه: اوليا چلپي، قاهره، دار الآفاق، 1999م؛ زاد المسير: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق؛ زاد المعاد: ابن قيم الجوزية (م.751ق.)، بيروت، الرساله، 1412ق؛ زندگي مسلمانان در قرون وسطا: علي مظاهري، ترجمه: راوندي، تهران، صداي معاصر، 1378ش؛ سنن ابيداود: السجستاني (م.275ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، دار الفكر؛ سنن الترمذي: الترمذي (م.279ق.)، به كوشش بشار عواد، بيروت، دار الغرب الاسلامي؛ السنن الكبري (سنن النسائي): النسائي (م.303ق.)، به كوشش عبدالغفار و سيد كسروي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش محمد، مكه، دار الباز، 1414ق؛ شرح السيوطي لسنن النسائي: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش عبدالفتاح، حلب، مكتبة المطبوعات الاسلاميه، 1406ق؛ شرح سنن ابيداود: محمود بن احمد العيني (م.855ق.)، به كوشش المصري، الرياض، مكتبة الرشد، 1420ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، به كوشش مصطفي ديب البغا، بيروت، دار ابن كثير، اليمامه، 1407ق؛ صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ صيانة الآثار الاسلاميه: جعفر سبحاني؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ عنوان المجد في تاريخ نجد: عثمان بن بشر النجدي، به كوشش الستري، رياض، دار الحبيب، 1420ق؛ عون المعبود: العظيم آبادي (م.1329ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ الفتاوي الفقهية الكبري: ابن حجر هيتمي، بيروت، دار الفكر، 1424ق؛ الفتاوي الكبري: ابن تيميه (م.728ق.)، به كوشش عبدالقادر، دار الكتب العلميه؛ فتح العلي المالك: محمد بن احمد عليش (م.1299ق.)، دار المعرفه، 1412ق؛ الفروع و معه تصحيح الفروع: محمد بن مفلح بن مفرج (م.763ق.)، به كوشش عبدالله التركي، الرساله، 1424ق؛ فقه العبادات علي المذهب المالكي: الحاجة كوكب عبيد، دمشق، مطبعة الانشاء، 1406ق؛ الفقه علي المذاهب الاربعه: عبدالرحمن الجزيري (م.1360ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ الفواكه العذاب: حمد بن ناصر النجدي (م.1225ق.)، به كوشش عبدالسلام، دار العاصمه؛ القوانين الفقهيه: ابن جزي الغرناطي (م.741ق.)، به كوشش محمد امين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ كامل البهائي في السقيفه: الحسن عماد الدين الطبري، المكتبة الحيدريه، 1426ق؛ الكافي في فقه الامام احمد: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، به كوشش القاضي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1407ق؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كشف الارتياب: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش امين، مكتبة الحريس، 1382ق؛ اللباب في شرح الكتاب: عبدالغني الغنيمي الميداني (م.1298ق.)، به كوشش النواوي، دار الكتاب العربي، 1322ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجموع الفتاوي: ابن تيميه (م.728ق.)، به كوشش انور الباز، دار العرفاء، 1426ق؛ مدارك الاحكام: سيد محمد بن علي الموسوي العاملي (م.1009ق.)، قم، آل البيت عليهمالسلام، 1410ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل، قاهره، قرطبه؛ مصباح الفقيه: رضا الهمداني (م.1322ق.)، به كوشش باقري و ديگران، قم، مهدي موعود، 1421ق؛ مطالب اولي النهي في شرح غاية المنتهي: مصطفي بن سعد السيوطي (م.1243ق.)، المكتب الاسلامي، 1415ق؛ منح الجليل شرح مختصر خليل: محمد بن احمد عليش (م.1299ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ مفتاح الكرامه: سيد محمد جواد العاملي (م.1226ق.)، به كوشش خالصي، قم، نشر اسلامي، 1419ق؛ مقابر در معماري ايران: رابرت هيلن برند، ترجمه: افسر، تهران، كياهني، 1366ش؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ المنير: وهبة الزحيلي، بيروت، دار الفكر المعاصر، 1411ق؛ المواعظ و الاعتبار: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش خليل المنصور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، بيروت، دار الفكر، 1412ق؛ ميزان الاعتدال في نقد الرجال: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار المعرفه، 1382ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ الثقات: ابن حبان (م.354ق.)، به كوشش شرف الدين، دار الفكر؛ نور الابصار في مناقب آل بيت النبي المختار: مؤمن الشبلنجي، الرضي؛ نهاية المحتاج: محمد بن ابيالعباس الشافعي (م.1004ق.)، بيروت، دار الفكر، 1404ق؛ نيل الاوطار: الشوكاني (م.1255ق.)، به كوشش عصام الدين، مصر، دار الحديث، 1413ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت عليهمالسلام، 1412ق؛ وصف المدينة المنوره: علي بن موسي، به كوشش حمد الجاسر، رياض، دار اليمامه؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م؛ الوهابية في الميزان: جعفر سبحاني، قم، مؤسسه امام صادق عليهالسلام، 1427ق؛ هنر اسلامي زبان و بيان: تيتوس بوركهارت، ترجمه: رجبنيا، تهران، سروش، 1365ش؛
طاهره كريمي محلي
[1]. لسان العرب، ج14، ص94، «قبر».
[2]. لسان العرب، ج5، ص68.
[3]. اعانة الطالبين، ج2، ص137؛ تحفة الحبيب، ج4، ص65.
[4]. اعانة الطالبين، ج2، ص137.
[5]. احياء المقبور، ص35-37.
[6]. وفاء الوفاء، ج3، ص87.
[7]. الاستيعاب، ج4، ص1614.
[8]. وفاء الوفاء، ج2، ص111؛ كشف الارتياب، ص314.
[9]. وفاء الوفاء، ج2، ص111؛ كشف الارتياب، ص315، 317.
[10]. كشف الارتياب، ص316.
[11]. كشف الارتياب، ص318.
[12]. كشف الارتياب، ص318-319.
[13]. كشف الارتياب، ص320، 325.
[14]. صيانة الآثار، ص42-43.
[15]. صيانة الآثار، ص49.
[16]. الطبقات، ج4، ص53-54؛ المستدرك، ج3، ص255.
[17]. نور الابصار، ص286.
[18]. مقابر، ص27.
[19]. موسوعة العتبات المقدسه، ج9، ص97، 208.
[20]. المنتظم، ج16، ص100؛ رحلة ابن بطوطه، ج2، ص65.
[21]. رحلة ابن جبير، ص173؛ رحلة ابن بطوطه، ج1، ص360.
[22]. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص206.
[23]. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص65.
[24]. اثر، ش26-27، ص21، «اولين بناهاي يادبود اسلامي».
[25]. زندگي مسلمانان در قرون وسطا، ص47؛ اثر، ش26-27، ص21.
[26]. اثر، ش26-27، ص24-27.
[27]. كامل البهايي في السقيفه، ج2، ص172؛ كشف الارتياب، ص308؛ موسوعة العتبات المقدسه، ج7، ص20.
[28]. اثر، ش26-27، ص24-27، «اولين بناهاي يادبود اسلامي».
[29]. تاريخ طبرستان، ص104، 228.
[30]. وفاء الوفاء، ج3، ص100.
[31]. وفاء الوفاء، ج3، ص100.
[32]. الكامل، ج9، ص60.
[33]. الكامل، ج9، ص60.
[34]. رحلة ابن جبير، ص173-174.
[35]. الدرة الثمينه، ج1، ص166.
[36]. رحلة ابن بطوطه، ج2، ص65.
[37]. الرحلة الحجازيه، ص149-150.
[38]. اعيان الشيعه، ج1، ص627.
[39]. اعيان الشيعه، ج1، ص628.
[40]. موسوعة العتبات المقدسه، ج8، ص182.
[41]. تاريخ بغداد، ج1، ص120.
[42]. تربت پاكان، ج1، ص18؛ تاريخ قم، ص560-570.
[43]. تهذيب التهذيب، ج7، ص339.
[44]. الثقات، ج8، ص457.
[45]. جولة في الاماكن المقدسه، ص125.
[46]. تربت پاكان، ج1، ص18؛ تاريخ قم، ص560-570.
[47]. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص202، «آستانه حضرت عبدالعظيم».
[48]. المواعظ و الاعتبار، ج4، ص324؛ نور الابصار، ص388.
[49]. آثار تاريخي تهران، ج1، ص146.
[50]. اثر، ش26-27، ص21، «اولين بناهاي يادبود اسلامي».
[51]. هنر اسلامي زبان و بيان، ص105.
[52]. دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص620-632، «بقعه».
[53]. رحلة ابن بطوطه، ج2، ص14.
[54]. رحلة ابن بطوطه، ج2، ص14.
[55]. تاريخ بغداد، ج1، ص163.
[56] رحلة ابن جبير، ص254.
[57]. رحلة ابن جبير، ص253.
[58]. رحلة ابن جبير، ص22.
[59] رحلة ابن بطوطه، ج2، ص14-15.
[60]. تاريخ الخلفاء، ص406.
[61]. تاريخ الخلفاء، ص374.
[62]. تاريخ طبري، ج7، ص365؛ تاريخ الاسلام، ج17، ص19؛ تاريخ الخلفاء، ص374.
[63]. اغاثة اللهفان، ج1، ص209؛ مجموع الفتاوي، ج17، ص463.
[64]. مطالب اولي النهي، ج1، ص915.
[65]. اقتضاء الصراط المستقيم، ص330.
[66]. زاد المعاد، ص504.
[67]. تاريخ المملكة العربية السعوديه، ج3، ص73؛ عنوان المجد، ج1، ص217.
[68]. وصف المدينة المنوره، ص5-6؛ كشف الارتياب، ص32.
[69]. كشف الارتياب، ص287-288.
[70]. الفقه علي المذاهب الاربعه، ج1، ص487.
[71]. الفتاوي الفقهية الكبري، ج2، ص16.
[72]. اعانة الطالبين، ج2، ص120.
[73]. اعانة الطالبين، ج2، ص120؛ الفتاوي الفقهية الكبري، ج2، ص16.
[74]. اعانة الطالبين، ج2، ص120.
[75]. الفتاوي الفقهية الكبري، ج2، ص16.
[76]. الفتاوي الفقهية الكبري، ج2، ص16.
[77]. تحفة الحبيب، ج2، ص566.
[78]. الفتاوي الفقهية الكبري، ج2، ص17.
[79]. نهاية المحتاج، ج3، ص34.
[80]. اعانة الطالبين، ج2، ص120؛ تحفة الحبيب، ج2، ص566.
[81]. نك: الفتاوي الفقهية الكبري، ج2، ص16.
[82]. نك: حاشية رد المحتار، ج2، ص237.
[83]. الجوهرة النيره، ج1، ص110؛ اللباب في شرح الكتاب، ج1، ص65.
[84]. حاشية رد المحتار، ج2، ص237.
[85]. منح الجليل، ج1، ص517.
[86]. تفسير قرطبي، ج11، ص380.
[87]. القوانين الفقهيه، ج1، ص66؛ فقه العبادات، ج1، ص264.
[88]. نك: منح الجليل، ج1، ص517؛ مواهب الجليل، ج3، ص59.
[89]. فتح العلي المالك، ج1، ص159.
[90]. الكافي في فقه الامام احمد، ج1، ص372.
[91]. مطالب اولي النهي، ج1، ص912.
[92]. الفروع و معه تصحيح الفروع، ج3، ص381؛ مطالب اولي النهي، ج1، ص913.
[93]. مطالب اولي النهي، ج1، ص912.
[94]. الانصاف، ج2، ص386.
[95]. احياء المقبور، ص14.
[96]. احياء المقبور، ص12.
[97]. احياء المقبور، ص14-15.
[98]. الدروس، ج1، ص116.
[99]. مصباح الفقيه، ج5، ص428.
[100]. مفتاح الكرامه، ج4، ص281؛ جامع المقاصد، ج1، ص450؛ مدارك الاحكام، ج2، ص150.
[101]. احياء المقبور، ص43.
[102]. كشف الارتياب، ص306-307.
[103]. اصول الفقه، ج1، ص148.
[104]. احياء المقبور، ص42-43.
[105]. كشف الارتياب، ص305-306؛ احياء المقبور، ص6، 20.
[106] نك: احياء المقبور، ص42-43.
[107]. التفسير الكبير، ج21، ص447.
[108]. الميزان، ج13، ص265.
[109]. جامع البيان، ج15، ص149؛ زاد المسير، ج3، ص74؛ الدر المنثور، ج4، ص217.
[110]. مجمع البيان، ج6، ص710؛ المنير، ج15، ص213؛ البلاغ في تفسير القرآن، ص296.
[111]. مجمع البيان، ج6، ص710.
[112]. التفسير الكبير، ج21، ص447.
[113]. الكشاف، ج2، ص711؛ تفسير ابن عربي، ج1، ص402.
[114]. احياء المقبور، ج1، ص24.
[115]. روزنامه ام القري، جمادي الثاني، 1345ق.
[116]. جامع المسائل، ج3، ص41؛ زاد المعاد، ص504.
[117]. اغاثة اللهفان، ج1، ص210؛ تحذير الساجد، ج1، ص43.
[118]. صحيح البخاري، ج1، ص447؛ صحيح مسلم، ج1، ص376؛ تفسير قرطبي، ج11، ص380.
[119]. صحيح مسلم، ج2، ص667.
[120]. ميزان الاعتدال، ج4، ص368.
[121]. كشف الارتياب، ص299.
[122]. صيانة الآثار، ص79.
[123]. سنن الترمذي، ج3، ص368.
[124]. سنن النسائي، ج1، ص653.
[125]. مسند احمد، ج3، ص399.
[126]. بحوث في علم الاصول، ج4، ص248.
[127]. دروس في علم الاصول، ج2، ص125.
[128]. احياء المقبور، ج1، ص36-37.
[129]. صيانة الآثار، ص79-80.
[130]. صحيح البخاري، ج1، ص437؛ صحيح مسلم، ج1، ص376؛ سنن النسائي، ج1، ص658.
[131]. ميزان الاعتدال، ج4، ص368.
[132]. كشف الارتياب، ص299.
[133]. اعلام الراكع الساجد، ج1، ص5-14.
[134] اعلام الراكع الساجد، ج1، ص7.
[135]. احياء المقبور، ص23؛ اعلام الراكع الساجد، ج1، ص3-5.
[136]. تفسير قرطبي، ج11، ص381.
[137]. مسند احمد، ج2، ص246؛ اعلام الراكع الساجد، ج1، ص3.
[138]. وسائل الشيعه، ج5، ص160.
[139]. صحيح البخاري، ج1، ص437؛ سنن النسائي، ج1 ص260.
[140]. احياء المقبور، ص23-24.
[141]. تفسير قرطبي، ج19، ص308.
[142]. الفتاوي الكبري، ج2، ص432؛ مجموع الفتاوي، ج1، ص167.
[143]. مجموع الفتاوي، ج1، ص167.
[144]. احياء المقبور، ص23.
[145]. كشف الارتياب، ص312.
[146]. صحيح مسلم، ج2، ص666؛ سنن النسائي، ج1، ص653.
[147]. تاريخ بغداد، ج12، ص352؛ تهذيب التهذيب، ج11، ص110.
[148]. تهذيب التهذيب، ج2، ص156-157.
[149]. حاشية السندي علي سنن النسائي، ج4، ص88؛ شرح السيوطي لسنن النسائي، ج4، ص88.
[150]. احياء المقبور، ص47-48.
[151]. نك: العين، ج7، ص326، «سوي».
[152]. نك: التحقيق، ج5، ص281، «سوي».
[153]. صحيح مسلم، ج2، ص666.
[154]. ارشاد الساري، ج2، ص477؛ احياء المقبور، ص47-48؛ الوهابية في الميزان، ص56.
[155]. صحيح مسلم، نووي، ج7، ص36؛ منتهي المطلب، ج7، ص395؛ بحار الانوار، ج79، ص41.
[156]. احياء المقبور، ص47-48.
[157]. بحار الانوار، ج79، ص41.
[158]. احياء المقبور، ص47-48.
[159]. صحيح مسلم، ج2، ص266.
[160]. السنن الكبري، ج3، ص410؛ سنن ابي داود، ج3، ص210.
[161]. شرح السيوطي لسنن النسائي، ج4، ص86.
[162]. حاشيه السندي علي سنن النسائي، ج4، ص86.
[163]. الفواكه العذاب، ص93.
[164]. شرح سنن ابي داود، ج6، ص183.
[165]. حاشية السندي علي سنن النسائي، ج4، ص86.
[166]. عون المعبود، ج9، ص33؛ نيل الاوطار، ج4، ص105.
[167]. كشف الارتياب، ص302.