بنیتمیم
از قبایل ساکن نجد و اثرگذار در تحولات مکه و اسلام قبیله تمیم از گذشته‌های دور در مقایسه با دیگر قبایل عرب، دارای اهمیت بسیار در ابعاد گوناگون، از جمله فراوانی جمعیت و تیره‌های مختلف، جنگ‌ها و رخدادهای تاریخی فراوان و پهنه پهناو
از قبايل ساكن نجد و اثرگذار در تحولات مكه و اسلام
قبيله تميم از گذشتههاي دور در مقايسه با ديگر قبايل عرب، داراي اهميت بسيار در ابعاد گوناگون، از جمله فراواني جمعيت و تيرههاي مختلف، جنگها و رخدادهاي تاريخي فراوان و پهنه پهناور سرزمينهاي محل سكونت بوده است. اكنون نيز در پهنه جهان اسلام پراكندهاند. اهميت ويژه آنها بر عهده داشتن توليت كعبه از سوي خود تميم و خانداني از نسل اوست. بنيتميم را از بزرگترين بنيانهاي قوم عرب محسوب كردهاند.[1]
اهميت بنيتميم موجب نگاشته شدن تكنگاريهايي درباره آنها شده است؛ از جمله: الحيرة و مكة و تميم و صلتها بالقبائل العربية، ترجمه يحيى الجبوري، جامعه بغداد، 1396ق./1976م.؛ قبيله بنيتميم و نقش آن در تاريخ اسلام وايران، مريم سعيديان جزّي، قم، 1382ش.؛ شعراء تميم في الجاهلية و الاسلام، عبدالقادر فياض حرفوش، دمشق، 1423ق./2002م.؛ الاسر التميمية في حوطة بنيتميم، ابراهيم بن راشد تميمي، بيروت، 1425ق./2004م.؛ فضائل بنيتميم في السنة النبوية، عبدالعزيز محمد فريح، رياض، 1424ق.؛ قبائل بنيتميم و دورهم في التاريخ العربي قبل الاسلام و عصر الرساله، واثقه حازم جاسم الحيالي، بيروت، 1433ق./2012م؛ تميم بن مُرّ بن اُدّ بن طابخة بن الياس بن مُضَر بن نزار بن معد بن عدنان، از نوادگان اسماعيل (ع) است.[2] تميميان در الياس، جد شانزدهم رسول خدا، با قريش همنسب هستند.[3] وي چهار پسر به نام زيد مناة، عمرو، حارث و يربوع داشت.[4] يربوع دركودكي درگذشت وحارث كمنسل بود. بيشتر بطون و شاخههاي قبيله تميم، از نسل زيد مناة و عمرو هستند؛ نسل حارث از طريق فرزندش معاويه كه به تيره او شَقِرات ميگفتند، ادامه يافت.[5] از فرزندان عمرو بن تميم، خاندانهاي بسيار[6] از جمله حَبِطات (لقب حارث بن عمرو و فرزندانش)[7] و از زيد مناة[8] شاخههاي فراوان مانند بنوكعب بن سعد و ميان آنها تيره مشهور بنومُقاعِس[9] پديد آمدند. بنيحنظله و از ميان آنها نيز بنيدارم[10] و بنييربوع از ديگر تيرههاي آن هستند.[11] از تيرههاي بنيحنظله ميتوان به براجم[12]، بنوعنبر بن يربوع[13] و بنودارم بن مالك بن حنظله اشاره كرد.[14]
خاستگاه و پراكندگي جغرافيايي تميم
سرزمين اصلي و خاستگاه قبيله تميم، جزيرة العرب بود. چند مكان از مناطق جزيرة العرب به ويژه صحراي نجد در دوره پيش از اسلام، به عنوان زيستگاه بنيتميم ياد شده است.[15] حيره در عراق و بحرين كهن نيز از ديگر سكونتگاههاي تيرههايي از تميم بودند؛[16] سرسلسله اين خاندان و برخي از نسلش كه توليت كعبه را بر عهده داشتند، در مكه ساكن بودند. اما زمان دقيق مهاجرتشان به نجد دانسته نيست. به گزارش ابن زبير، 150 سال پيش از ظهور اسلام، عربهاي ساكن مكه، تميم را به سبب غارت و بيحرمتي به كعبه، از زمين تهامه راندند. فرزدق در ابياتي به اين موضوع اشاره كرده است.[17] در سدههاي دوم و سوم ق. بسياري از بنيتميم به مصر مهاجرت كردند.[18] در همين دوران، يكي از تميميان به نام ابراهيم بن اغلب، با فتح صِقِليه (سيسيل) و تأسيس سلسله مستقل اغلبيان، بر دامنه و گستره قدرت تميميان افزود. بعدها پس از سقوط سلسله اغلبيان، گروههايي از بنيتميم همچنان در سيسيل باقي ماندند و بسياري از آنها نيز به اندلس كوچيدند.[19]
در دوران معاصر، از ميان بنيتميم ساكن در نجد خاندانهايي برخاستند كه بر تحولات جزيرة العرب اثر نهادند. خاندان محمد بن عبدالوهاب، بنيانگذار فرقه وهابيت و آل ثاني به عنوان حاكمان قطر، از آن جمله هستند.[20] خاندان آل ثاني از اواخر سده يازدهم ق./هفدهم م. از نجد به اين منطقه آمدند.[21]
در عراق نيز بنيتميم كه بيشتر از بنيسعد، جز بنينهشل و بنييربوع و بنيمازن، هستند، به خاندانها و شاخههاي فراوان تقسيم شدهاند.[22] از آغاز تأسيس كوفه و بصره، تميميها از نخستين ساكنان اين دو شهر بودند؛ اما در ساختار قبيلهاي كوفه، در مقايسه با بصره، چندان قدرت و نفوذ نداشتند. بصره شامل پنج گروه از قبايل گوناگون بود كه به آنها «اخماس» گفته ميشد و تميم يكي از آنها بود.[23] با اقامت قبيلههاي رقيب در شهرهايي چون كوفه و بصره، اندك اندك تعصبات شهري جاي تعصبات قبيلهاي را گرفت و از همين رو، گاه به جاي تميم، از تميم بصره و تميم كوفه سخن به ميان ميآمد؛ چنانكه احنف بن قيس، بزرگ تميميان بصره، در رويداد نبرد ميان اَزْد و تميم در بصره به صراحت گفت كه در نظر او اَزْد بصره از تميم كوفه و اَزْد كوفه از تميم شام والاتر است.[24]
در مجموع، 34 شاخه از تميميهاي عراق را كه برخي به دستههاي كوچكتر تقسيم ميشوند، برشمردهاند.[25] طايفه المصالحه و الظوالم كه هر كدام به عشيرهها و دستههايي تقسيم ميشوند، از بزرگترين طوايف تميم عراق هستند.[26] تميميهاي عراق بيشتر ساكن استانهاي بصره، سماوه و ديالي هستند.[27] در عراق معاصر، پراكندگي تميميها بسيار گسترده گشته و با كمرنگ شدن پيوندهاي قبيلهاي، شناسايي آنها دشوار است. شاخههايي از آنان هنوز به صورت عشايري به ويژه در استان بصره زندگي ميكنند.[28] عشاير تميم به تدريج در عراق به تشيع گرويدهاند.[29] در ايران بر پايه نشانههايي از سدههاي نخست ق. برخي تيرههاي تميم در خوزستان و خراسان اقامت داشتهاند.[30] اكنون نيز بنيتميم يكي از قبايل بزرگ ساكن خوزستان است و از آن شاخه و عشيرههاي بسيار منشعب شدهاند.[31]
امروز افراد وابسته به بنيتميم در مناطق گوناگون جهان از ايران تا شمال افريقا پراكندهاند؛ اما به صورت طوايف شناخته شده بيشتر در استان نجد و جبل شَمَّر عربستان سعودي سكونت دارند.[32] بيشتر خاندانها و طوايف بنيتميم در عربستان، خود را متعلق به سه بطنِ حنظلة بن مالك بن زيد مناة بن تميم، سعد بن زيد مناة، و عمرو بن تميم ميدانند.[33]
جايگاه سياسي ـ اجتماعي تميم
ابن حبيب، بنيتميم را از پيشوايان عرب در موسم حج و داوران عرب در همايش سالانه عرب در عكاظ دانسته است.[34] قضاوت ميان برخي خاندانها چون بنيحنظله، بنيعمرو بن تميم، بنومازن و ثعلبة بن يربوع موروثي بود.[35]
با توجه به مشترك بودن جد بنيتميم و قريش كه عنوان بنيخندف، همسر الياس بن نزار، بر همه آنها صدق ميكرد[36]، به اين نسب افتخار ميورزيدند[37] و از حمايت قريش نيز برخوردار بودند؛ چنانكه در يوم القُصَيبه برخي قريش به حمايت از تيره بنيسعد بن تميم در برابر غارت بدويان برخاستند.[38] از رهگذر همين نسب، آنها كه از پستترين طبقات خندف بودند، از خواني كه ميان قبايل بنيخندف براي فقيرانشان گسترده ميشد، بهره ميبردند. به روايتي در رخداد يوم جبله (571م.)[39] آن گاه كه با تخلف قيس از پذيرايي تميميان روبهرو شدند، به پيكار برخاستند.[40] تميميان ساكن در مسير راههاي تجاري جزيرة العرب، در برابر دريافت مال، پاسداري از كاروانهاي تجاري قريش را در قلمرو سكونت خود به دست گرفتند و در معاهده «ايلاف»* قريش درون شدند. قريش نيز بر حفظ رابطه نيكو با بنيتميم ميكوشيد.[41] غارتهايي نيز از آنها گزارش شده است. در يوم الصَفَقه حاكم دست نشانده كسراي ايران، سران تميم را به سزاي غارت كاروان تجاري ايران به قتل رساند.[42]
اين ويژگي تميم را ميتوان در رويداد عام الغدر نيز يافت. 150 سال پيش از بعثت پيامبر اسلام، دو تن از بنييربوع كه به حج ميرفتند، به غارت و قتل فرستاده يكي از پادشاهان حميري كه پردهاي را براي هديه به كعبه فرستاده بود، كنار انصاب حرم دست زدند. پس از بازگو كردن اين رويداد براي ديگران در ايام منا كه بر پايه رسم جاهلي، قبايل عرب مفاخرشان را بازگو ميكردند، مردم عرب بر يربوع، قبيله آنها، شوريدند و اموالشان را غارت كردند. به اين مناسبت، اين سال «غدر» نام گرفت و پس از تاريخ وفات كعب بن لوي، به عنوان مبدأ تاريخ عرب تا پيش از عام الفيل خوانده شد.[43]
پيامبر9 از ميان بنيتميم كارگزاراني را برگزيد. او ولايت منذر بن ساوي بن عبدالله دارمي بر بحرين را پس از اسلام آوردنش تثبيت نمود.[44] يعلي بن اميه تميمي را بر يمن گماشت و مالك بن نويره را كارگزار صدقات بنيحنظله و زبرقان بن بدر را همراه قيس بن عاصم، عامل ناحيهاي از بنيسعد كرد و عيينة بن حصن فزاري را به عنوان كارگزار صدقات تميم گماشت.[45] بر پايه گزارشي، پيامبر ( سه يا هفت تن را براي گردآوري صدقات تميم تعيين فرمود.[46] حنظلة بن ربيع تميمي نيز[47] از نويسندگان رسول خدا بود. وي مكاتبات رسول خدا (ص) با سران سرزمينها را مينوشت.[48] او در روزگار ابوبكر نيز مقام نويسندگي داشت.[49]
بنيتميم در فتوحات هم نقش داشتند. سهم آنها در نبرد قادسيه، به ويژه در ليلة القادسيه كه دو لشكر تا صبح با يكديگر ميجنگيدند، چشمگير بود.[50] از شركت آنها در فتح اصطخر، از شهرهاي فارس[51] و خراسان[52] ياد شده است. بيشتر گزارشها درباره نقش تميم در رويداد رده و فتوحات، از سيف بن عمر تميمي نقل گشته كه جنبه حماسهسرايي دارد و آميخته با افسانهسرايي و فضيلتتراشي براي قبيله خويش است. اين احتمال درباره برخي ديگر از افتخارات و فضيلتهاي اين قبيله نيز وجود دارد.[53]
يعلي بن اميه تميميكارگزار خليفه دوم در صنعا بود[54] و تا پايان عصر عثمان نيز به كار خود ادامه داد[55] و پس از قتل اين خليفه به سپاه جمل پيوست و بخشي از هزينه رورويايي با امام علي(ع) را تأمين كرد و در نبرد جمل كشته شد.[56] وي نخستين كسي بود كه تاريخ هجري را در يمن بنا نهاد.[57] در نبرد جمل (36ق.) بسياري از تيره بنيحنظله به تحريك طلحه و زبير به سپاه عايشه پيوستند؛ اما بنييربوع همگي بر طاعت علي(ع) وفادار ماندند.[58] در اين نبرد، بخش بزرگتر تميم كوفه با رأي احنف بن قيس كه بزرگ تميم بصره بود، پس از رايزني با امام علي(ع) از نبرد كنارهگيري كردند.[59]
برخي تميميها نيز با سروري جارية بن قدامه كه در شمار ياران امام علي(ع) بود، در نبرد جمل و صفين و سركوبي بسر بن ارطاة در حجاز و يمن حضور داشتند.[60] برخي تميميان به رغم همراهي با امام علي در صفين، پس از پايان اين نبرد در شمار خوارج درآمدند و برخي از آنها بعدها از سركردگان فرقههاي خوارج چون اباضيه و ازارقه شدند.[61] پس از نبرد نهروان، برخي از بنيحنظله از فرمان امام علي(ع) بيرون رفتند و رهبري گروهي از خوارج را به دست گرفتند. از اين گروه، ميتوان از حْرقوص بن زُهير، مسعر بن فدكي[62]، عُروة بن اُدَيه و شَبَث بن رِبْعي نام برد.[63]
از ميان بنيتميم كساني چون معقل بن قيس رياحي[64] و خليد بن قرّه يربوعي[65] از كارگزاران علي(ع) به ترتيب صاحب شرطه و حكمران امام در خراسان[66] بودند. پس از شهادت امام، معقل بن قيس رياحي و جارية بن قدامه سعدي در گرفتن بيعت از مردم براي امام حسن(ع) نقش داشتند.[67] اصبغ بن نباته حنظلي[68] هم از ياران ويژه امام علي(ع) و راوي حديث او بود.[69]
احنف بن قيس سعدي[70] و مسعود بن عمرو دو تن از سران تميمي بصره، نامههاي امام حسين(ع)[71] را در قيام عاشورا به سال 60 ق. با مضمون بيان حقانيت اهل بيت: و دعوت از سران بصره براي حمايت و پشتيباني از حركت ايشان[72] دريافت كردند. احنف كه سياستهاي اهل بيت از جمله دوري از نيرنگ و حيله و بيتمايلي به ثروت را نميپسنديد، از حمايت امام و پاسخ به نامه وي خودداري كرد.[73] اما مسعود بن عمرو در واكنش به نامه امام، نه تنها به حمايت از اهل بيت: و سرزنش احنف بن قيس و ديگر سران بصره پرداخت[74]؛ بلكه طوايف بنيحنظله و بنيسعد تميم[75] و بنيعامر را براي مشورت و پاسخگويي و حمايت از امام گرد آورد و حمايت آنها را به امام اعلام كرد.[76]
در روز عاشورا برخي تميميان ميان سپاهيان عمر سعد حضور يافتند و كساني چون زرعة بن شريك[77]، عمر طهوي[78]، جويرية بن بدر[79] و حصين تميمي[80] در شهادت امام حسين (ع) مشاركت داشتند. در برابر، حرّ بن يزيد رياحي[81] و شماري ديگر از بنيتميم در زمره ياران امام حسين(ع) و از شهداي كربلا بودند. شعبة بن حنظه[82]، ابوعمرو نهشلي[83]، شبيب بن عبدالله نهشلي[84]، و حجاج بن زيد، سفير امام حسين (ع) به بصره، از آن جمله هستند.[85] در قيام مختار بن ابيعُبَيد ثقفي (66ق.) گروههايي از بنيتميم كنار مختار و گروههايي ديگر در برابر او در سپاه مصعب بن زبير صف كشيدند.[86] نقش سياسي ـ اجتماعي بنيتميم را در دوره اموي ميتوان در سه محور دنبال كرد: نزاعهاي قبيلهاي شايع در اين دوره، مشاركت در فتوحات اسلامي، كوشش در شكلگيري خلافت عباسي؛ از آن جا كه تميميها با فرماندهي احنف بن قيس در فتوحات خراسان نقش گسترده داشتند[87] و اين منطقه از لحاظ اداري تابع بصره بود، نزاعهاي سخت قبيلهاي همچون بصره، نخست ميان تميم و ربيعه و اندكي بعد، ميان تميم و ازد، از اواخر دوره معاويه تا پايان دوره اموي در مناطق خراسان ادامه داشت. پس از مرگ يزيد (64ق.)،آتش ستيز ميان تميم و ازد در بصره چنان زبانه كشيد كه حكمران شهر، عبيدالله بن زياد به ناچار از شهر گريخت و مسعود بن عمرو عتكي، بزرگ ازديان، به دست تميميها كشته شد. با هوشمندي احنف بن قيس و پرداخت مالي سنگين، اين فتنه تا اندازهاي فرونشست.[88]
زياد بن ابيه، حكمران عراق در دوره معاويه، براي دفع خطر خوارج و با توجه به اين كه بسياري از رهبران خوارج تميمي بودند، بسياري از جنگجويان اين شهر را به خراسان منتقل كرد.[89] در 64ق. عبدالله بن خازم با ياري تميميها در نبرد با بكر بن وائل بر خراسان سلطه يافت.[90] چند تن از سران خوارج مانند عبدالله بن اباض، رهبر فرقه اباضيه، و عبدالله بن صفار، رئيس صفريه، از بنومُقاعِس[91] و بَرْك بن عبدالله، ضارب معاويه در شب نوزدهم رمضان سال 40ق. از بنيتميم بودند.[92]
حضور بسيار گسترده بنيتميم در خراسان، سبب شركت مؤثر آنها در دعوت عباسيان شد؛ چنانكه پنج تن از نقيبان دوازدهگانه عباسيان در خراسان از بنيتميم بودند.[93] در دوره نخست خلافت عباسي، بسياري از بنيتميم به مناصب مهم حكومتي دست يافتند؛ از جمله: خازم بن خزيمه حكمران ارمينيه و بصره، خزيمة بن خازم حكمران جزيره، حسان بن ابراهيم عَنْزي قاضي كرمان، سوار بن عبدالله قاضي رصافه، و ابوبكر محمد بن عمر سالم قاضي موصل.[94]
وضعيت فرهنگي ـ مذهبي تميم
با توجه به وسعت و پراكندگي مناطق سكونت قبيله تميم و مجاورت با پيروان اديان گوناگون در اين مناطق، ميان آنها تنوع ديني وجود داشت.[95] بتپرستي دين رايج ميان آنها بود و گواه آن، اسامي برخي تميميها مانند عبدمناة و عبدالعزى است كه از پرستش بتهاي مشهور شبه جزيره ميان آنها حكايت دارد.[96] پرستش رب النوعهايي مانند خورشيد و ستارهها[97] نزد آنان ديده ميشد و نيز دين زرتشت و مسيحيت با توجه به همجواري و مناسبات ايشان با ايران و قبايلي مانند تغلب، ميان تميم پيرواني داشت.[98] برخي تيرههاي تميمي متولي بتي به نام شمس بودند كه آن را هند بن ابيهاله از همين تيره، در دوران پيامبر(ص) نابود كرد.[99]
با توجه به پراكندگي و دوري تميميها از مكه، در سالهاي نخست بعثت رسول خدا، افرادي اندك از اين قبيله مسلمان شدند؛ اما پس از حاكميت اسلام بر مدينه و مكه، بزرگان تميم به فكر همپيماني با پيامبر (ص) افتادند. وجود شمار اندكي از تميميها يا حُلَفاي آنان مانند واقد بن عبدالله و خَبّاب بن اَرَت كه در هجرت به يثرب[100] و نبردهاي بدر و احد[101] شركت داشتند، اسماء دختر سلامه دارمي، زينب دختر حارث بن خالد و دو خواهرش عايشه و فاطمه، و امّ حبيب دختر سعيد بن يربوع[102] را در رديف مسلمانانِ نخست، بايد حاصل كوششهاي فردي و بيارتباط با گرايش گروهي بنيتميم دانست؛ چنانكه ميان مشركان هم افرادي وابسته به بنيتميم يافت ميشدند؛ واقد بن عبدالله پيش از فتح مكه (8ق.) مسلمان شد و در سريه «نخله» فردي را در ماه حرام به قتل رساند و آيه 217 بقره/2 در شأنش نازل شد.[103] آيه 52 انعام/4 نيز در شأن فردي از بنيتميم نازل گشت.[104] در فتح مكه نيز برخي تميميان حضور داشتند.[105]
مسلمان شدن بيشتر بنيتميم در سال نهم (سنة الوفود) صورت پذيرفت. وفد تميم از نخستين وفدهايي بود كه در اين سال با حضور در مدينه با پيامبر بيعت كردند. در اين هيأت بسياري از بزرگان و مشاهير بنيتميم مانند قيس بن عاصمِ منقري، اقرع بن حابس[106]، عطارد بن حاجب بن زراره، و زبرقان بن بدر حضور داشتند.[107] نزول آيه چهارم سوره حجرات را در هنگامي دانستهاند كه هيئت اعزاميآنان به سبب خوي خشن بياباني و ناآشنايي با آداب زندگي اجتماعي، از پشت خانه پيامبر (ص) او را با آواز بلند صدا كردند. اين آيه چنين رفتاري را كار نابخردان ميداند.[108]
از اسلام آوردن بسياري از بنيتميم پس از رحلت رسول خدا ديري نميگذشت. بدين روي، برخي از آنها از دادن صدقات به كارگزاران خليفه خودداري كردند.[109] مالك بن نويره از بنييربوع بن حنظله، از دادن صدقه تيره خود به ابوبكر خودداري نمود[110] كه پيامد آن، كشته شدنش به دست خالد بن وليد بود. خالد همان روز با همسر مالك همبستر شد.[111] اين كار مورد اعتراض عمر قرار گرفت و وي خواستار اجراي حد زنا بر خالد گشت.[112]
سجاح از بنييربوع تميم در دوران خلافت ابوبكر ادعاي پيامبري كرد و پس از ازدواج با مُسَيلمه، ديگر پيامبر دروغين از بنيحنيفه، دستههايي فراوان از بنيتميم و برخي بزرگان آن مانند احنف بن قيس و حارثة بن بدر و شبث بن ربعي را نيز با خود همراه كرد و پس از كشته شدن مسيلمه به دست سپاه اسلام در نبرد يمامه، خانهنشين شد.[113]
افراد بسياري از تميم ميان راويان احاديث امامان و اهل بيت و مصنفان آثار آنها هستند كه زيربناي فرهنگ شيعه را به نسلهاي بعد سپردند؛ از جمله: محمد بن تميم نهشلي از اصحاب امام كاظم7[114]، هيثم بن عروه كوفي از اصحاب امام صادق(ع) [115]، غياث بن ابراهيم از اصحاب امام صادق و امام كاظم8[116]، دارم بن قبيصه دارمي[117] و عمرو بن مسلم و ابونجران از ياران امام كاظم (ع) و پسرش عبدالرحمن بن ابينجران از اصحاب امام رضا7.[118]
بنيتميم شاعران و سخنوراني سرآمد داشت[119]؛ از جمله شاعران عصر جاهلي[120] مانند اوس بن حجر، اسود بن يعْفُر دارمي نديم نعمان بن منذر، عَدِي بن زيد عبادي[121]، عَمرو بن اَهْتَم تميمي[122] و از شاعران دوره اسلامي، جرير بن عطية بن حذيفه (خطفي)[123] كه گرايش ضد شيعي او از مدخ خلفاي اموي پيدا است[124]، هَمّام بن غالب بن صعصعه مشهور به فرزدق، روبَة بن عَجّاج (م.145ق)، ابوالفوارس سعد بن محمد بن سعد مشهور به حَيصَ بَيص، و خداش بن بشر مشهور به بَعِيث[125]؛ از بنيتميم در فقه، تاريخ، قضا، حديث، صرف و نحو، عرفان، خطابه، كلام و تفسير نيز دانشوراني ظهور كردهاند. از آن جمله ميتوان به اين كسان اشاره كرد: اكثم بن صيفي بن رياح اسيدي كه پيش از اسلام هم به زيارت خانه خدا ميرفت و به فضيلت خاندان عبدالمطلب اعتراف داشت.[126] ابو اسحق ابراهيم بن ادهم بن منصور بن زيد بلخى، از عرفا و زهاد نيمه اول سده دوم ق. كه در حدود سال 100ق. يا80ق. در خانوادهاى توانگر از قبيله بنيتميم زاده شد. پدر او را از ملوك خراسان دانستهاند. درباره گسستن وي از زندگى پرتجمل و رويآوردن به سير و سلوك عرفاني، گزارشهاي گوناگون آوردهاند.[127] هذلول بن كعب عنبري نيز در جود و سخا با حاتم طايي مقايسه ميشد.[128] بنيتميم ميان قبايل عرب در تلفظ برخي واژهها گويشي يگانه داشت و به جاي ضمير «ك» مخاطب از «ش» استفاده ميكرد.[129] برخي خاندانهاي نامبردار بنيتميم همچون خاندان بنيعصرون و خاندان قلانسي، منشأ خدمات علمي و ديواني بسيار شدند.[130] از فرزندان اُسَيد بن عمرو[131] كساني شهرت يافتند، همچون اوس بن حجر شاعر مشهور و اكثم بن صيفي كه از حكيمان عرب در دوره پيش از اسلام شمرده شده است.[132] اقرع بن حابس داراي مقام داوري[133] و فرزدق، شاعر مشهور، از شاخه بنومجاشع بن دارم، از جمله آنها به شمار ميروند.[134] يونس بن حبيب ضبّي، پيشواي نحويان بصره و از مراجع اديبان و نحويان و استادِ سيبويه و كسائي و فرّاء، فضيل بن عياض يربوعي عارف مشهور (م.137ق.)، زَبّان بن علاء بن عمار مازني از قرّاي هفتگانه و نحوي برجسته (م.154ق.)، نصر بن مزاحم مِنقري تميمي كوفي اديب و اخباري و تاريخنگار شيعي (م.212ق.)، خليفة بن خياط محدّث و اخباري و نسبشناس، يحيي بن اكثم بن محمد تميمي مروزي (م.242ق.) قاضي القضاة دستگاه خلافت مأمون، احمد بن فرات بن خالد ضبّي رازي (م.258ق.) از محدّثان و حافظان، احمدبن موسي تميمي (م.324ق.) دانشور قرائت كه القراءات السبع او كتابي پر اهميت است، ابن حِبّان بُستي (م.354ق.) محدّث، نعمان بن محمد (م.363ق.) معروف به قاضي نعمان فقيه مذهب اسماعيلي، و عبدالكريم سمعاني (م.562ق.) مشهور به محدّث مشرق صاحب الانساب از ديگر نامآوران تميمي به شمار ميروند.
حجگزاري بنيتميم
بنيتميم را از پيشوايان عرب در موسم حج دانستهاند.[135] در دوران جاهلي، گروهي از فرزندان كعب بن سعد برخي مناصب حج را تا هنگام ظهور اسلام در اختيار گرفتند. بعدها اين از مفاخر بنيتميم به شمار آمد.[136] امر اجازه* (جلوداري حاجيان در كوچ به سوي عرفات و منا و رمي جمرات[137]) نخست در دست خاندان صوفه از بنيتميم بود و سپس در دست خاندانهايي ديگر از بنيتميم مانند بنيعطارد بن عوف و آل كرب قرار گرفت.[138] پس از او خاندان سعد بن زيد مناة بن تميم اين مقام را به ارث بردند. آن گاه اين مقام به خاندان صفوان بن حارث بن شحنة بن عطارد تميمي رسيد.[139] برخي منابع اضبط بن قريع تميمي را از متوليان كعبه برشمردهاند.[140] آوردهاند كه او پس از بنيجمان بن سعد تميمي[141]، توليت خانه خدا را بر عهده گرفت و پس از او اين مقام به تيرهاي ديگر از بنيتميم يعني بنيحنظلة بن دارم رسيد.[142] بلاذري نيز گفته است كه او موسم و افاضه* (دستور كوچ حاجيان از عرفات براي وقوف در مشعر الحرام[143]) را سرپرستي ميكرده است.[144] اسيد بن عمرو بن تميم نيز پس از پدرش توليت را بر عهده داشت كه زمان آن دانسته نيست.[145] تيره بنيسعد بن زيد مناة را نيز از متوليان خانه خدا دانستهاند.[146] بنيتميم در مناسك حج، تلبيهاي ويژه به اين صورت داشتند: «لبَّيك اللهم لبَّيك، لبَّيك لبَّيك عن تميم، قد تراها قد اخلقت ثيابها و اثواب من وراءها و اخلصت لربها دعاءها»[147]؛ «بارخدايا! نداي تو را از سوي بنيتميم پاسخ ميدهيم كه لباسهايش را فرسوده كرده و دعايش را براي پروردگارش خالص نموده است.» دوگونه ديگر نيز از تلبيه ويژه بنيتميم گزارش شده است.[148] برخي تيرههاي بنيتميم در مناسك حج به آيين حُمس* پايبند بودند[149] و در حج خود، تنها در لباسهاي نو يا لباس مردم مكه به طواف ميپرداختند و خوش نداشتند كه طواف را با لباسهايي كه معصيت در آنها انجام گرفته، به جا آورند. اينان اگر لباس نو نداشتند، به صورت عريان طواف ميكردند و اگر كسي با لباسهاي خود طواف ميكرد، پس از طواف لباسها را دور ميانداخت و ديگر كسي از آنها بهره نميبرد.[150]
منابع
الآثار الباقيه: ابوريحان بيروني (م.440ق.)، تهران، ميراث مكتوب، 1422ق؛ الاخبار الطوال: ابن داود الدينوري (م.282ق.)، به كوشش عبدالمنعم، قم، الرضي، 1412ق؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ اسباب النزول: الواحدي (م.468ق.)، به كوشش كمال بسيوني، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاشتقاق: ابن دريد (م.321ق.)، به كوشش عبدالسلام، بيروت، دار الجيل، 1411ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاصنام (تنكيس الاصنام): هشام بن محمد كلبي (م.204ق.)، به كوشش احمد زكي، تهران، تابان، 1348ش؛ الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م؛ الاغاني: ابوالفرج الاصفهاني (م.356ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ الانساب: عبدالكريم السمعاني (م.562ق.)، به كوشش عبدالرحمن، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، 1382ق؛ انصار الحسين: محمد مهدي شمس الدين، دار الاسلاميه، 1401ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البحرين في صدر الاسلام: عبدالرحمن عبدالكريم، بيروت، دار العربيه، 1421ق؛ البدء و التاريخ: المطهر المقدسي (م.355ق.)، بيروت، دار صادر، 1903م؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ بلاد العرب: حسن بن عبدالله الاصفهاني، به كوشش حمد الجاسر و صالح العلي، رياض، دار اليمامه؛ البيان و التبيين: الجاحظ (م.255ق.)، بيروت، مكتبة الهلال، 1423ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تاريخ خليفه: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش فواز، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تجارب الامم: ابوعلي مسكويه (م.421ق.)، به كوشش امامي، تهران، سروش، 1379ش؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ التنظيمات الاجتماعية و الاقتصادية في البصره: صالح احمد علي، بيروت، دار الطليعه؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جلاء العيون: المجلسي (م.1110ق.)، قم، سرور، 1382ش؛ الجمل و النصرة لسيد العتره: المفيد (م.413ق.)، قم، مكتبة الداوري؛ جمهرة اللغه: ابن دريد (م.321ق.)، به كوشش رمزي بعلبكي، بيروت، دار العلم للملايين، 1987م؛ جمهرة النسب: ابن الكلبي (م.204ق.)، به كوشش ناجي حسن، بيروت، عالم الكتب، 1407ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ خوارج و تنديس فتنه: ولي الله عيسيزاده، قم، ميراث ماندگار، 1383ش؛ راههاي نفوذ فارسي در فرهنگ و زبان عرب جاهلي: آذرتاش آذرنوش، تهران، توس، 1374ش؛ رجال ابن داود: ابن داود الحلي (م.707ق.)، به كوشش سيد محمد صادق، نجف، المكتبة الحيدريه، 1392ق؛ رجال الطوسي: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش قيومي، قم، نشر اسلامي، 1415ق؛ رجال النجاشي: النجاشي (م.450ق.)، به كوشش شبيري زنجاني، قم، نشر اسلامي، 1418ق؛ الرده: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش الجبوري، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1410ق؛ زهر الآداب و ثمر الألباب: ابراهيم القيرواني (م.453ق.)، بيروت، دار الجيل؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ شرح ديوان جرير: تاج الدين شلق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1429ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابيالحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ الشعر و الشعراء: ابن قتيبه (م.276ق.)، قاهره، دار الحديث، 1423ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ صد و پنجاه صحابي ساختگي: سيد مرتضي عسكري، ترجمه: سردارنيا؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ عيون الاخبار: ابن قتيبه (م.276ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ فتوح البلدان: البلاذري (م.279ق.)، بيروت، دار الهلال، 1988م؛ الفتوح: ابن اعثم الكوفي (م.314ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق؛ فتوحات شاهي: ابراهيم اميني هروي (م. قرن10ق.)، به كوشش نصيري، تهران، انجمن آثار فرهنگي، 1383ش؛ الفهرست: الطوسي (م.460 ق)، به كوشش قيومي، نشر الفقاهه، 1417ق؛ قبائل بنيتيم و دورهم في التاريخ العربي قبل الاسلام: واثقة حازم جاسم الحيالي، بيروت، الدار العربية للموسوعات، 1433ق؛ قبايل و عشاير عرب خوزستان: يوسف عزيزي، تهران، 1373ش؛ قبلية تميم عبر العصور: عبدالله محمود حسين، دمشق، دار اليمير، 2000م؛ قبلية تميم في الجاهلية و الاسلام: عبدالقادر فياض حرفوش، دمشق، دار البشائر، 1423ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ لله و للحقيقه: علي آل محسن، تهران، مشعر، 1424ق؛ اللهوف: ابن طاووس (م.664ق.)، انوار الهدي، 1417ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ معجم الادباء: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار الفكر، 1400ق؛ معجم قبائل العرب: عمر كحّاله، بيروت، الرساله، 1405ق؛ المفصل: جواد علي، دار الساقي، 1424ق؛ مقتل الحسين عليهالسلام: ابومخنف (م.157ق.)، به كوشش الغفاري، قم، المطبعة العلميه؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ المنمق: ابن حبيب (م.245ق.)، بهكوشش احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق؛ موسوعة عشائر العراق: عباس عزاوي، بيروت، دار العربيه، 1425ق؛ النسب: ابن سلّام الهروي (م.224ق.)، به كوشش مريم محمد، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛ نشوة الطرب في تاريخ جاهلية العرب: ابن سعيد اندلسي، به كوشش عبدالرحمن، عمان، مكتبة الاقصي؛ نفس المهموم: عباس قمي (م.1359ق.)، نجف، مكتبة الحيدريه، 1421ق؛ وفيات الاعيان: ابن خلكان (م.681ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر؛ وقعة صفين: ابن مزاحم المنقري (م.212ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، مكتبة النجفي، 1404ق.
علي اصغر رجاء
[1]. جمهرة انساب العرب، ص207؛ نشوة الطرب، ص415.
[2]. النسب، ص231؛ جمهرة النسب، ص20، 189؛ جمهرة انساب العرب، ص 207، 480.
[3]. الانساب، ج1، ص13-14.
[4]. جمهرة النسب، ص191؛ النسب، ص232، انساب الاشراف، ج12، ص11؛ جمهرة انساب العرب، ص207.
[5]. جمهرة النسب، ص191-192.
[6]. جمهرة النسب، ص251-252.
[7]. جمهرة انساب العرب، ص211-213؛ الاشتقاق، ص202؛ الانساب، ج4، ص50.
[8]. انساب الاشراف، ج12، ص13؛ النسب، ص231؛ جمهرة انساب العرب، ص213.
[9]. جمهرة النسب، ص230 به بعد.
[10]. النسب، ص193-226.
[11]. جمهرة النسب، ص213؛ انساب الاشراف، ج12، ص11.
[12]. انساب الاشراف، ج12، ص15؛ الاشتقاق، ص218؛ نشوة الطرب، ص447.
[13]. نشوة الطرب، ص448-449.
[14]. انساب الاشراف، ج12، ص16، 19؛ الاشتقاق، ص234.
[15]. بلادالعرب، ص87، 132، 278، 286، 315-316؛ قبيلة تميم في الجاهلية و الاسلام، ج1، ص124-125؛ قبيلة تميم عبر العصور، ص53.
[16]. البحرين في صدر الاسلام، ص156-157.
[17]. الاغاني، ج9، ص224-225.
[18]. قبيلة تميم عبر العصور، ص114.
[19]. قبيلة تميم عبر العصور، ص117-118.
[20]. قبيلة تميم عبر العصور، ص122به بعد، 132-134.
[21]. قبيلة تميم عبر العصور، ص132؛ موسوعة عشائر العراق، ج3، ص252.
[22]. موسوعة عشائر العراق، ج3، ص252.
[23]. التنظيمات الاجتماعية و الاقتصادية في البصره، ص54-55.
[24]. البيان و التبيين، ج2، ص92؛ زهر الآداب، ج3، ص699.
[25]. قبيلة تميم عبر العصور، ص126-128.
[26]. قبيلة تميم عبر العصور، ص129.
[27]. الاعلام، ج1، ص331؛ معجم قبائل العرب، ج5، ص27.
[28]. قبيلة تميم عبر العصور، ص126؛ عشائر العراق، ج3، ص252.
[29]. لله و للحقيقه، ص646.
[30]. الكامل، ج9، ص103-104.
[31]. قبايل و عشاير عرب خوزستان، ص38-39.
[32]. قبيلة تميم عبر العصور، ص122، 132، 136.
[33]. قبيلة تميم عبر العصور، ص122؛ انساب الاشراف، ج12، ص363.
[34]. المحبر، ص182.
[35]. النقايص، جرير و فرزدق، ج1، ص437-438.
[36]. التنبيه و الاشراف، ص175؛ السيرة النبويه، ج1، ص75؛ تاريخ طبري، ج4، ص497.
[37]. الانساب، ج1، ص52.
[38]. المنمق، ص354.
[39]. المنتظم، ج2، ص259؛ المفصل، ج10، ص52.
[40]. الكامل، ج1، ص586.
[41]. قبايل بنيتميم و دورهم في التاريخ العربي، ص94-98.
[42]. انساب الاشراف، ج12، ص242؛ الكامل، ج1، ص621.
[43]. المحبر، ص7؛ الآثار الباقيه، ص40.
[44]. الطبقات، ج1، ص263.
[45]. الادارة في عصر الرسول، ص100، 252-254.
[46]. تاريخ طبري، ج3، ص267-268.
[47]. الطبقات، ج6، ص123.
[48]. التنبيه و الاشراف، ص246؛ الانساب، ج1، ص254؛ البداية و النهايه، ج5، ص342.
[49]. تاريخ طبري، ج6، ص179.
[50]. تاريخ طبري، ج3، ص563، 576-578؛ صد و پنجاه صحابي ساختگي، ج2، ص99-114.
[51]. تاريخ الاسلام، ج3، ص326؛ تاريخ طبري، ج2، ص170.
[52]. فتوح البلدان، ص390-394.
[53]. صد و پنجاه صحابي ساختگي، ج2، ص99-114.
[54]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص157.
[55]. تاريخ طبري، ج4، ص251-252.
[56]. الاستيعاب، ج4، ص1586-1587.
[57]. تاريخ طبري، ج2، ص390؛ سبل الهدي، ج12، ص37.
[58]. الفتوح، ج2، ص488؛ شرح نهج البلاغه، ج9، ص320.
[59]. الجمل، ص158، 207-208، 224.
[60]. وقعة صفين، ص205؛ انساب الاشراف، ج12، ص377.
[61]. قبيلة تميم عبر العصور، ص109-112.
[62]. خوارج تنديس فتنه، ص138-111.
[63]. جمهرة النسب، ص217، 225-226؛ جمهرة انساب العرب، ص223، 225.
[64]. تاريخ خليفه، ص121.
[65]. تاريخ طبري، ج5، ص93؛ الكامل، ج3، ص351.
[66]. تاريخ طبري، ج4، ص558.
[67]. انساب الاشراف، ج3، ص35-33.
[68]. رجال الطوسي، ج1، ص69.
[69]. رجال الطوسي، ص57.
[70]. الاخبار الطوال، ص231.
[71]. الفتوح، ج5، ص37.
[72]. مقتل الحسين، ص48-49.
[73]. عيون الاخبار، ج1، ص311.
[74]. نفس المهموم، ص81-82.
[75]. جلاء العيون، ص609-610.
[76]. اللهوف، ص26؛ بحار الانوار، ج44، ص337.
[77]. تاريخ طبري، ج5، ص453؛ البدء و التاريخ، ج6، ص11.
[78]. البداية و النهايه، ج8، ص170-171.
[79]. تاريخ طبري، ج5، ص393.
[80]. تاريخ طبري، ج4، ص499.
[81]. تاريخ طبري، ج5، ص422، 430، 453، 468.
[82]. الفتوح، ج5، ص105-106؛ جلاء العيون، ص660.
[83]. تاريخ طبري، ج5، ص105-106.
[84]. رجال الطوسي، ص101.
[85]. انصار الحسين، ص82.
[86]. تاريخ طبري، ج6، ص39، 81، 95، 100.
[87]. الفتوح، ج2، ص337، 340.
[88]. تاريخ طبري، ج5، ص520، 525-526.
[89]. التنظيمات الاجتماعية و الاقتصادية في البصره، ص44، ص142.
[90]. تاريخ طبري، ج5، ص550-551.
[91]. تاريخ طبري، ج5، ص567-569؛ جمهرة النسب، ص236.
[92]. جمهرة النسب، ص236؛ انساب الاشراف، ج3، ص251.
[93]. تاريخ طبري، ج7، ص379-380.
[94]. قبيلة تميم عبر العصور، ص119.
[95]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص255.
[96]. قبيلة تميم عبر العصور، ص90-91.
[97]. المحبر، ص316؛ المفصل، ج8، ص119.
[98]. قبيلة تميم عبر العصور، ص92-93؛ المفصل، ج8، ص119.
[99]. المحبر، ص316؛ معجم البلدان، ج3، ص362.
[100]. المحبر، ص73؛ البدء و التاريخ، ج4، ص146.
[101]. الطبقات، ج3، ص122؛ البداية و النهايه، ج3، ص249.
[102]. قبيلة تميم عبر العصور، ص97.
[103]. اسباب النزول، ص71.
[104]. اسباب النزول، ص220.
[105]. اسد الغابه، ج1، ص128؛ الاعلام، ج2، ص5؛ البداية و النهايه، ج4، ص309.
[106]. الطبقات، ج2، ص153-156؛ الاصابه، ج2، ص454؛ تاريخ خليفه، ص45.
[107]. تاريخ طبري، ج3، ص115.
[108]. الطبقات، ج1، ص293-294؛ انساب الاشراف، ج12، ص21-22.
[109]. الرده، ص68؛ ايام العرب، ج2، ص143.
[110]. الرده، ص103-104.
[111]. تاريخ طبري، ج3، ص276-280.
[112]. تاريخ طبري، ج3، ص278؛ البداية و النهايه، ج6، ص322.
[113]. الرده، ص48-49؛ تاريخ طبري، ج3، ص267-275.
[114]. رجال النجاشي، ص365؛ رجال ابن داود، ص166.
[115]. رجال النجاشي، ص437.
[116]. رجال النجاشي، ص305.
[117]. رجال النجاشي، ص162.
[118]. رجال النجاشي، ص235.
[119]. راههاي نفوذ فارسي، ص113-117.
[120]. الاغاني، ج8، ص443.
[121]. الشعر و الشعراء، ج1، ص9، 165.
[122]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص266.
[123]. وفيات الاعيان، ج1، ص321.
[124]. شرح ديوان جرير، ص7-8.
[125]. انساب الاشراف، ج12، ص115؛ قبيلة تميم عبر العصور، ص67-676، 678-687، 690-692، 726-728.
[126]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص12.
[127]. فتوحات شاهي، ج1، ص،416.
[128]. نشوة الطرب، ص419؛ جمهرة انساب العرب، ص208-209.
[129]. جمهرة اللغه، ج1، ص42، 369؛ راههاي نفوذ فارسي، ص117.
[130]. قبيلة تميم عبر العصور، ص119، 135، 305-306، 309، 342، 403-448، 420-422.
[131]. جمهرة انساب العرب، ص207.
[132]. نشوة الطرب، ص424.
[133]. النقايص، جرير و فرزدق، ج1، ص437-438.
[134]. انساب الاشراف، ج12، ص57 به بعد؛ النسب، ص234؛ جمهرة انساب العرب، ص230.
[135]. المحبر، ص182.
[136]. جمهرة النسب، ص239.
[137]. تاريخ طبري، ج2، ص257.
[138]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص256-257؛ انساب الاشراف، ج12، ص8، 362؛ جمهرة انساب العرب، ص219.
[139]. انساب الاشراف، ج12، ص8؛ البداية و النهايه، ج2، ص206.
.[140] المحبر، ص182؛ شفاء الغرام، ج،2، ص36.
[141]. اخبار مكه، ج5، ص152؛ شفاء الغرام، ج2، ص36.
.[142] اخبار مكه، ج5، ص152؛ شفاء الغرام، ج2، ص36.
[143]. جامع البيان، ج2، ص398-400.
[144]. انساب الاشراف، ج12، ص363.
[145]. شفاء الغرام، ج2، ص36.
[146]. اخبار مكه، ج5، ص152؛ شفاء الغرام، ج2، ص39.
[147]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص255.
[148]. قبائل بنيتميم و دورهم في التاريخ العربي، ص103.
[149]. قبائل بنيتميم و دورهم في التاريخ العربي، ص105-107.
[150]. شفاء الغرام، ج2، ص87-88.