بنیجحش
از نخستین گروندگان به اسلام و مهاجران به مدینه بنی‌جحش فرزندان جحش بن رئاب بن یعمر، از قبیله بنی‌اسد بن خزیمه و از هم‌پیمانان بنی‌عبدشمس بن عبدمناف هستند.[1] جحش از اصحاب پیامبر به شمار می‌رفت[2] و همسرش امیمه، دختر عبدالمطلب و
از نخستين گروندگان به اسلام و مهاجران به مدينه
بنيجحش فرزندان جحش بن رئاب بن يعمر، از قبيله بنياسد بن خزيمه و از همپيمانان بنيعبدشمس بن عبدمناف هستند.[1] جحش از اصحاب پيامبر به شمار ميرفت[2] و همسرش اميمه، دختر عبدالمطلب و عمه رسول خدا بود.[3] جحش فرزنداني داشت: ابومحمد عبدالله از پيكار كنندگان نبرد بدر و شهداي اُحد بود كه همراه دايياش حمزه در يك قبر به خاك سپرده شد.[4] او كه در سريه نخله در هفدهمين ماه هجرت امير سريه بود، غنايمي به دست آورد كه نخستين غنيمتي بود كه براي پيامبر آوردند.[5] وي يك پنجم غنايمش را براي پيامبر كنار نهاد. بر پايه برخي از گزارشها، عبدالله در اين سريه نخستين كسي بود كه لقب امير المؤمنين يافت.[6] البته گزارشهايي عمر را نخستين كسي ميدانند كه به اين لقب خوانده شد.[7] نيز در احاديثي اين كه كسي پيش از امام علي(ع) به اين لقب ناميده شده باشد، نفي شده است.[8] از ديگر فرزندان او عبارتند از: ابواحمد عبد، شاعر نابينا[9]؛ ابوجحش عبيدالله از مهاجران به حبشه كه در آن جا مسيحي شد و همان جا درگذشت[10]؛ زينب بنت جحش از همسران شايسته پيامبر(ص)[11]؛ خواهران وي؛ حمنه همسر مصعب بن عمير؛ و اُم حبيب. آوردهاند كه همسر عبدالرحمن عوف در شمار اين خانواده بود.[12] اين هر سه برادر از نخستين كساني بودند كه پيش از ورود پيامبر(ص) به خانه ارقم بن ابيارقم* در مكه مسلمان شدند.[13] برخي نام آنها را در زمره مهاجران به حبشه ياد كردهاند.[14] بلاذري بر اين باور است كه ابواحمد هرگز به حبشه مهاجرت نكرده است.[15] در ميان بنيجحش، عبدالله و ابواحمد عبد از نخستين كساني هستند كه به مدينه مهاجرت كردند[16] و در خانه مبشر بن عبدالمنذر در قبا ساكن شدند.[17] پس از مهاجرت بنيجحش به مدينه، ابوسفيان بن حرب، پدر همسران عبد و عبيدالله[18] خانههاي آنها را تصرف كرد و به عمرو بن علقمه عامري فروخت. هنگامي كه خبر به گوش او رسيد و پيامبر(ص) را از آن آگاه ساخت، رسول خدا او را به خانهاي در بهشت بشارت داد.[19] آن گاه كه مكه به دست مسلمانان فتح شد، ابواحمد براي بازپسگيري خانههايشان نزد پيامبر آمد؛ ولي دريافت كه پيامبر دوست ندارد آن گاه كه كسي از چيزي در راه خدا چشم پوشي كرده، ديگر بار بدان بازگردد.[20] مهاجران ديگر نيز پس از فتح مكه از بازپسگيري خانههايشان كه پيش از هجرت ترك كرده بودند، خودداري ورزيدند.[21] بنيجحش همگي از مكه به مدينه مهاجرت كردند.[22] گزارش شده كه روزي عتبة بن ربيعه همراه با عباس بن عبدالمطلب و ابوجهل از محله بنيجحش عبور كرد و با خواندن يك بيت شعر، ناخرسندي خود را از خالي بودن خانههاي آنها بيان داشت. ابوجهل وي را نكوهش كرد و با اشاره به عباس بن عبدالمطلب، مسبب اصلي تفرقه ميان آنها را برادرزاده پيامبر دانست.[23] بنيجحش خانهاي در شمال مسجدالحرام داشتند.[24]
منابع
اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الثقات: ابن حبان (م.354ق.)، الكتب الثقافيه، 1393ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلي، ترجمه: آيتي، مشعر، 1375ش؛ دلائل الامامه: الطبري الشيعي (م. قرن4ق.)، قم، بعثت، 1413ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ عيون الاثر: ابن سيد الناس (م.734ق.)، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق.
مهدي اميريان
[1]. انساب الاشراف، ج1، ص199؛ جمهرة انساب العرب، ص191-192.
[2]. الثقات، ج3، ص65؛ الاصابه، ج1، ص574.
[3]. المعارف، ص119؛ الاستيعاب، ج4، ص1781؛ اسد الغابه، ج3، ص90.
[4]. الطبقات، ج3، ص67؛ انساب الاشراف، ج1، ص199؛ اسد الغابه، ج3، ص91.
[5]. السيرة النبويه، ج1، ص605؛ انساب الاشراف، ج1، ص372؛ اسد الغابه، ج3، ص91.
[6]. المغازي، ج1، ص19؛ الطبقات، ج2، ص7؛ المنتظم، ج3، ص92.
[7]. امتاع الاسماع، ج6، ص151؛ المنتظم، ج10، ص107.
[8]. الكافي، ج1، ص412؛ دلائل الامامه، ص421.
[9]. السيرة النبويه، ج1، ص470؛ الاستيعاب، ج4، ص1593؛ سبل الهدي، ج3، ص225.
[10]. انساب الاشراف، ج1، ص199؛ الاستيعاب، ج3، ص877؛ اسد الغابه، ج6، ص60.
[11]. الاستيعاب، ج4، ص1849؛ اسد الغابه، ج6، ص125؛ الاصابه، ج8، ص153.
[12]. انساب الاشراف، ج11، ص192؛ الاستيعاب، ج4، ص1781، 1813، 1929؛ اسد الغابه، ج3، ص90؛ ج6، ص71.
[13]. الطبقات، ج3، ص65؛ تاريخ دمشق، ج29، ص359.
[14]. الاستيعاب، ج3، ص878؛ اسد الغابه، ج3، ص90.
[15]. انساب الاشراف، ج1، ص199.
[16]. السيرة النبويه، ج1، ص470؛ الاستيعاب، ج4، ص1593؛ اسد الغابه، ج5، ص7.
.[17] السيرة النبويه، ج1، ص472؛ تاريخ الاسلام، ج1، ص313.
[18]. انساب الاشراف، ج11، ص191-192؛ الاستيعاب، ج4، ص1593؛ اسد الغابه، ج3، ص90؛ ج5، ص7.
[19]. اخبار مكه، ج2، ص245؛ عيون الاثر، ج1، ص201.
[20]. السيرة النبويه، ج1، ص499-500؛ عيون الاثر، ج1، ص201؛ سبل الهدي، ج3، ص225.
[21]. اخبار مكه، ج2، ص245.
[22]. عيون الاثر، ج1، ص201؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص420؛ سبل الهدي، ج3، ص225.
[23]. اسد الغابه، ج5، ص7؛ البداية و النهايه، ج3، ص170-171.
[24]. حجاز در صدر اسلام، ص480.