بنیزُهره
از تیره‌های قریش و خاندان مادری پیامبر(ص) بنی‌زهره فرزندان زهرة (مغیره)[1] بن کِلاب بن مُرَّة بن کعب هستند که به حضرت اسماعیل(ع) نسب می‌برند و در کلاب، جد پنجم پیامبر(ص) با هم مشترکند.[2] نسل زهرة بن کلاب از طریق دو پسرش عبدمناف و حارث ک
از تيرههاي قريش و خاندان مادري پيامبر(ص)
بنيزهره فرزندان زهرة (مغيره)[1] بن كِلاب بن مُرَّة بن كعب هستند كه به حضرت اسماعيل(ع) نسب ميبرند و در كلاب، جد پنجم پيامبر(ص) با هم مشتركند.[2] نسل زهرة بن كلاب از طريق دو پسرش عبدمناف و حارث كه مادرشان فاطمه دختر سعد بن سيل (خير بن حماله) از طايفه اَزد يمن (شنوءه) بود[3]، ادامه يافت.[4] منسوبان به اين تيره را زُهري ميگويند.[5]
در منابع از خاندانهايي ديگر با نام بنيزهره ياد شده كه جز اينان هستند. خانداني از سادات حسيني شيعه در حلب كه به نام جدشان ابوالحسن زهره، از نوادگان امام صادق(ع) به همين نام خوانده ميشدند، از آن جمله به شمار ميروند.[6]
آمنه مادر پيامبر(ص)، دختر وهب بن عبدمناف بن زهره[7] از بنيزهره بود و از اين رو، آنها خود را داييهاي پيامبر ميدانستند و به اين خويشاوندي افتخار ميكردند.[8] نجابت زنان بنيزهره را از دليلهاي ازدواج عبدالله با آمنه دانستهاند.[9] پيامبر(ص) از بنيزهره در كنار بنيقصي به عنوان دو بطن خالص قريش ياد كرده است.[10]
منابع از حكم اخراج بنيزهره از مكه به دست سران قريش گزارش دادهاند كه پس از درگيري وهب بن عبدمناف بن زهره با امية بن عبد شمس روي داد. چشمچراني و مزاحمت اميه براي كنيزان يا همسران زيباروي وهب، موجب درگيري آن دو و جراحت اميه شد. اما اجراي حكم با وساطت برخي از بزرگان قريش منتفي شد و آن روز «يوم عِزّ الرَكب» نام گرفت؛ يعني روزي كه كاروان بنيزهره عزيز شد.[11]
بنيزهره در عصر جاهلي
بنيزهره همانند بسياري از مردم حجاز بتپرست بودند.[12] هنگامي كه قصي، برادر زهره، رياست مكه را به دست گرفت و تيرههاي قريش را در آن شهر ساكن كرد، فرزندان زهره هم در مجاورت خانه خدا ساكن شدند و از اين رو، قريش از بِطاح به شمار رفتند.[13]
بنيزهره در دستهبنديهاي سياسي عصر جاهلي با بنيعبدمناف همراه بودند. از اين رو، در اختلاف فرزندان عبدمناف و عبدالدار بر مناصب مكه كه به انعقاد پيمانهاي حلف المطيبين* و حلف الاحلاف* (لَعقةُ الدَم) انجاميد، آنان كنار فرزندان عبدمناف قرار گرفتند.[14] دو طرف ستيزجو بر آن شدند كه دو به دو با يكديگر مبارزه كنند. بر اين اساس، بنيزهره و بنيجُمَح، از تيرههاي قريش، رودرروي هم قرار گرفتند. اما سرانجام جنگي رخ نداد و آنان با تقسيم مناصب ميان عبدمناف و عبدالدار صلح كردند.[15]
آنان همچنين در برخي از نبردهاي فِجار كه پيش از بعثت پيامبر در ماههاي حرام ميان قبايل عرب مكه و پيرامون آن رخ داد[16]، به فرماندهي مخرمة بن نوفل شركت داشتند.[17] بنيزهره همراه بنيهاشم، بنيمطلب، بنياسد و بنيتيم در حلف الفضول كه با هدف ياري ستمديدگان بيپناه منعقد شد، حضور داشتند. پيامبر(ص) كه20 سال از سنش ميگذشت، نيز در اين پيمان حضور داشت.[18]
پس از ويراني بخشي از خانه كعبه (5 سال پيش از بعثت[19]) و تصميم قريش به بازسازي آن، ويران ساختن و بازسازي هر يك از چهار ديوار ميان تيرههاي گوناگون قريش تقسيم شد. در اين ميان، تعمير ديواري كه در خانه كعبه در آن قرار داشت، به بنيزهره و فرزندان عبدمناف واگذار شد.[20]
بنيزهره در دوران نبوي
بنيزهره پس از ظهور اسلام همانند ديگران موضعگيريهاي گوناگون در برابر آيين جديد نشان دادند. برخي از آنها مسلمان شدند و بسياري بر آيين خود ماندند؛ گزارشهايي از اسلام آوردن برخي از بنيزهره و همراهي آنها با پيامبر در دوران مكي حكايت دارند. عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابيوقاص (مالك) و مُطّلب بن اَزهر را از جمله نخستين مسلمانان بنيزهره دانستهاند.[21] پس از شدت يافتن آزار مشركان و تصميم برخي از مسلمانان براي مهاجرت به حبشه، شماري از بنيزهره از مهاجران بودند. عبدالرحمن بن عوف، عبدالله بن شهاب، عبدالجان بن شهاب، عامر بن ابيوقاص، طُلَيب و مطلب[22] بن ازهر همراه همسرش رَمله دختر ابيعوف را در جمع مهاجران به حبشه برشمردهاند.[23] به گزارشي، فرزند رمله، عبدالله، نخستين نوزاد مسلماني بود كه در حبشه زاده شد. آوردهاند كه مطلب در حبشه درگذشت.[24]
هنگامي كه مشركان براي بازداشتن ابوطالب از حمايت پيامبر(ص) نزد او رفتند و پيشنهاد فرزندي عمارة بن وليد را به جاي رسول خدا به او دادند تا وي را به قتل رسانند، بنيزهره به حمايت از ابوطالب برخاستند.[25] همچنين هنگامي كه عمر بن خطاب پيش از اسلام آوردنش قصد كشتن پيامبر(ص) را كرده بود، با اخطار يكي از بنيزهره كه وي را از انتقام بنيهاشم و بنيزهره برحذر داشت، از تصميم خود منصرف شد.[26]
از دشمنان پيامبر ميتوان به اسود بن عبد يغوث زهري اشاره كرد كه از استهزاء كنندگان او بود. آيات 94-96 حجر/15 درباره وي و برخي از مشركان نازل شده است.[27] خداوند در اين آيات پيامبر را به اظهار مأموريت خود و روي بازگرداندن از مشركان دستور فرموده و به او وعده پاسداري از شرّ استهزاءكنندگان را داده است.[28]
پس از مهاجرت مسلمانان به يثرب، برخي از بنيزهره در كوششهاي مشركان براي نجات كاروان تجاري قريش شركت داشتند؛ چنانكه گزارشهايي از حضور مخرمة بن نوفل درميان نگاهبانان كاروان تجاري مكه به سركردگي ابوسفيان حكايت دارد.[29] بر پايه اين گزارشها، بنيزهره پس از آگاهي از نجات كاروان، به رغم اصرار ابوجهل به ادامه مسير براي رويارويي با مسلمانان كه به نبرد بدر انجاميد، با مشورت اخنس بن شريق ثقفي، از همپيمانان بنيزهره، و با توجه به پيوند خويشاوندي با پيامبر(ص) از همراهي با مشركان خودداري كردند و به مكه بازگشتند.[30]
منابع از همراهي بنيزهره با مشركان در نبرد اُحد (3ق.)[31] گزارش دادهاند.[32] در اين نبرد، عتبة بن ابيوقاص زهري دندان مبارك پيامبر را شكست.[33]
پس از ساخت مسجد نبوي، بخشي از آخر مسجد براي مهاجران بنيزهره در نظر گرفته شد.[34] همچنين منطقهاي به نام حرّه واقم در مدينه متعلق به بنيزهره بود كه پيامبر(ص) وقوع رخداد حره* را كه به سال 63 ق. در آن روي داد، پيشبيني كردند.[35]
برخي از مسلمانان بنيزهره در سريهها و غزوهها همچون ديگر مسلمانان حضور داشتند. از فرماندهي سعد بن ابيوقاص در سريه خرّار (9 ماه پس از هجرت)[36] و فرماندهي عبدالرحمن بن عوف در سريه دومة الجندل (6ق.)[37] و حضور آنها در غزوه بنيقريظه (5ق.) و حديبيه[38] ياد شده است. عمير بن ابيوقاص برادر سعد بن ابيوقاص[39]، مسعود بن ربيعه[40] و ابوجبير عبدالرحمن[41] از شهداي بدر، خيبر (7ق.) و حنين (8ق.) بودند؛ حَمنَن بن عوف[42] و هاشم بن عتبة بن ابيوقاص (مِرقال) [43] و مخرمة بن نوفل بن اهيب[44] در رويداد فتح مكه (8ق.) اسلام آوردند و پيامبر(ص) سهمي از غنيمتهاي غزوه حنين را به آنان بخشيد. از اين رو، از مؤلفة قلوبهم* به شمار ميآيند.
بنيزهره پس از رحلت پيامبر(ص)
پس از رويداد سقيفه و بيعت مسلمانان با ابوبكر، بنيزهره هم با او بيعت كردند. برخي از بنيزهره از جمله هاشم بن عتبه[45] و عامر بن ابيوقاص در زمره پيروان علي(ع) باقي ماندند.[46] از نقش آنها در نبردهاي ردّه گزارشي در دست نيست؛ در فتوحات، برخي از بنيزهره حضور داشتند؛ چنانكه از سعد بن ابيوقاص به عنوان فرمانده نبرد قادسيه و جلولاء (17ق.) و فتح مدائن كه در برابر ايرانيان صورت گرفت، نام بردهاند.[47] همچنين به حضور هاشم بن عتبه در فتوحات شام، عراق، قادسيه و جلولاء[48] و نيز شركت عمرو بن عتبه در جلولاء اشاره شده است.[49] عروه[50]، عبدالله اكبر و سالم فرزندان عبدالرحمن بن عوف در افريقيه؛ و اسماعيل بن سعد بن ابراهيم در روم كشته شدند.[51]
عمر در آستانه مرگ، سعد بن ابيوقاص و عبدالرحمن بن عوف را در شوراي شش نفره براي تعيين جانشين خود برگزيد و به عبدالرحمن كه داماد عثمان بن عفان و نيز ام كلثوم خواهر رضاعي او[52] بود، حق رأي ويژه داد. نتيجه اين شورا انتخاب عثمان به عنوان خليفه بود كه با حمايت عبدالرحمن حاصل شد. انتخاب دو تن از بنيزهره در اين شورا با امتياز ويژه براي عبدالرحمن، بيانگر جايگاه مهم آنها در اين دوره است.[53] روابط نيكوي بنيزهره با عثمان ديري نپاييد و آنها پس از ضرب و شتم عبدالله بن مسعود، همپيمان بنيزهره، به دست عثمان به صف ناراضيان او پيوستند. حضور بنيزهره ميان مخالفان عثمان و محاصرهكنندگان خانه او، بيانگر عمق شكاف ميان اين تيره و خليفه است.[54]
پس از خلافت امام علي(ع)، بنيزهره رفتاري يكسان نداشتند. شماري چون هاشم بن عتبة بن ابيوقاص[55]، حمايتي چشمگير از او كردند؛ به گونهاي كه ميتوان هاشم را نخستين فردي دانست كه در كوفه پس از تعلل ابوموسي اشعري در بيعت با امام ضمن توبيخ او با امام غياباً بيعت كرد[56] و در نبردهاي امام از فرماندهان و پرچمدارانش بود.[57] او همراه پسرش عبدالله در صفّين حضور داشت. در اين نبرد، عبدالله مجروح شد و هاشم به شهادت رسيد.[58] اما سعد بن ابيوقاص كه با توجه به عضويت در شوراي خلافت عمر از جايگاهي ويژه برخوردار شده بود، با تخطئه امام علي(ع) همراه شماري ديگر از صحابه چون عبدالله بن عمر و محمد بن مسلمه انصاري راه اعتزال را در پيش گرفت.[59]
بنيزهره در جريانات سياسي و مذهبي عصر امويان حضور داشتند. عمر بن سعد بن ابيوقاص كسي بود كه در كربلا در نقش فرمانده سپاه، امام حسين(ع) را به شهادت رساند و سرانجام وي و فرزندش حفص به دست مختار كشته شدند.[60] برخي از آنها همچون زيد بن عبدالرحمن، ابان بن عبدالله، عياض بن حسن، حسن بن عوف[61] و مُسَّوَر بن مَخرَمه[62] كه همراه با مردم مدينه بر ضد حكومت يزيد قيام كرده بودند، در رخداد حرّه (64ق.) كشته شدند؛ گزارشهايي از نقش بنيزهره در دوران عباسيان در دست است؛ چنانكه از محمد بن عبدالعزيز زهري به عنوان قاضي مدينه در حكومت منصور (136-156ق.) ياد كردهاند. هنگامي كه محمد بن عبدالله (نفس زكيه) در مدينه بر ضد منصور قيام كرد، برخي از بنيزهره همراه قاضي مدينه در دستگيري قيام كنندگان مشاركت داشتند.[63]
مشاهير و صاحب منصبان بنيزهره
ابوعبدالرحمن بن زيد، فقيه مالكي[64] و محمد بن مسلم بن عبيدالله بن عبدالله بن شهاب زهري از سيرهنگاران مشهور و از مشهورترين تابعان، از بنيزهره هستند. همچنين برخي از تاريخنگاران، محمد بن سعد (م.230ق.) نويسنده كتاب الطبقات الكبري را به قبيله بنيزهره منتسب ساختهاند؛ اما شماري اين نسبت را صحيح نميدانند.[65] مخرمة بن اُهَيب نيز از نسبشناسان دانسته شده است.[66]
از دانشوران و محدثان بنيزهره كه مناصبي را در حرمين شريفين بر عهده داشتند، ميتوان به اين كسان اشاره كرد: طلحة بن عبدالله بن عوف پس از پسرعمويش جابر از سوي ابن زبير حكمران مدينه شد؛ عبدالله بن عبدالرحمن رئيس شرطههاي مدينه؛ سعد بن ابراهيم بن عبدالرحمن كه مادرش دختر سعد بن ابيوقاص بود و رياست شرطههاي مدينه را بر عهده داشت و چند بار نيز بر منصب قضاوت نشست؛ احمد بن ابيبكر بن حارث از فقيهان و دوستان مالك بن انس كه منصب قضاوت را در مدينه بر عهده داشت[67]؛ سَلَمة بن ابيسلمه قاضي مدينه[68]؛ هارون بن عبدالله بن محمد بن كثير كه از سوي مهدي، مأمون و معتصم عباسي در بغداد و مصر قاضي بود[69]؛ عبدالرحمن بن هارون كه از سوي معتضد عباسي قاضي مكه بود؛ يحيي بن عبدالرحمن كه از جانب مقتدر منصب قضاوت مكه را بر عهده داشت[70]؛ عبدالله بن ارقم كارگزار بيتالمال در دوره عثمان[71]؛ جابر بن اسود بن عوف و طلحة بن عبدالله بن عوف واليان مدينه از سوي ابن زبير[72]؛ مصعب بن عبدالرحمن بن عوف رئيس شرطه مدينه در دوران معاويه از سوي مروان بن حكم؛ مسور بن مخرمه كه تا پايان حكومت معاويه، جانشين مصعب شد[73]؛ محمد بن عبدالعزيز بن عمر، قاضي منصور در مدينه[74]؛ اسماعيل بن سعد بن ابراهيم بن عبدالرحمن[75] و اسحق بن عبدالرحمن از نزديكان مهدي عباسي و جانشينان او؛ يوسف بن يعقوب بن غرير، كارگزار بيتالمال هارون.[76]
منابع
الاخبار الطوال: ابن داود الدينوري (م.282ق.)، به كوشش عبدالمنعم، قم، الرضي، 1412ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصنام (تنكيس الاصنام): هشام بن محمد كلبي (م.204ق.)، به كوشش احمد زكي، تهران، تابان، 1348ش؛ الاكمال في اسماء الرجال: الخطيب التبريزي (م.741ق.)، تعليق: ابياسد الله بن الحافظ، قم، مؤسسه اهل بيت عليهمالسلام؛ الامامة و السياسه: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، الرضي، 1413ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ البدء و التاريخ: المطهر المقدسي (م.355ق.)، بيروت، دار صادر، 1903م؛ بغية الطلب في تاريخ حلب: عمر بن احمد ابن العديم (م.660ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ خليفه: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش فواز، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تفسير سمرقندي (بحر العلوم): السمرقندي (م.375ق.)، به كوشش عمر بن غرامه، بيروت، دار الفكر، 1416ق؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ شرح مسند ابيحنيفه: ملا علي القاري (م.1014ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابيالحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الفتوح: ابن اعثم الكوفي (م.314ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ معجم قبائل العرب: عمر كحّاله، بيروت، الرساله، 1405ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ المنمق: ابن حبيب (م.245ق.)، بهكوشش احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق؛ نسب قريش: مصعب بن عبدالله الزبيري (م.236ق.)، به كوشش بروفسال، قاهره، دار المعارف.
منيره شريعتجو
[1]. انساب الاشراف، ج1، ص54.
[2]. المنمق، ص20-21؛ جمهرة انساب العرب، ص12-14.
[3]. السيرة النبويه، ج1، ص104؛ انساب الاشراف، ج1، ص48.
[4]. انساب الاشراف، ج10، ص7؛ جمهرة انساب العرب، ص128.
[5]. الاكمال، ص193؛ شرح مسند ابي حنيفه، ص206.
[6]. بغية الطلب، ج5، ص2349؛ ج6، ص2946.
[7]. نسب قريش، ص261.
[8]. المعارف، ص129.
[9]. انساب الاشراف، ج10، ص7.
[10]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص237.
[11]. انساب الاشراف، ج10، ص271-272؛ المنمق، ص48.
[12]. الاصنام، ص122-129.
[13]. الطبقات، ج1، ص58؛ المنمق، ص31-32؛ انساب الاشراف، ج1، ص58.
[14]. المغازي، ج1، ص69؛ السيرة النبويه، ج1، ص130-132؛ انساب الاشراف، ج1، ص62.
[15]. السيرة النبويه، ج1، ص132.
[16]. التنبيه و الاشراف، ص179.
[17]. انساب الاشراف، ج1، ص112-113؛ ج11، ص88.
[18]. السيرة النبويه، ج1، ص133؛ المحبر، ص167؛ المنتظم، ج2، ص311.
[19]. انساب الاشراف، ج1، ص108.
[20]. السيرة النبويه، ج1، ص195-197؛ انساب الاشراف، ج1، ص108.
[21]. السيرة النبويه، ج1، ص251؛ الطبقات، ج4، ص93.
[22]. جمهرة انساب العرب، ص130-131؛ الاستيعاب، ج2، ص799، 844، 927.
[23]. السيرة النبويه، ج1، ص322-325؛ اسد الغابه، ج3، ص289؛ انساب الاشراف، ج1، ص232.
[24]. السيرة النبويه، ج2، ص361-363؛ انساب الاشراف، ج1، ص232.
[25]. انساب الاشراف، ج2، ص290.
[26]. انساب الاشراف، ج10، ص289؛ تاريخ المدينه، ج2، ص657؛ تاريخ الاسلام، ج1، ص174.
[27]. السيرة النبويه، ج1، ص408-409؛ انساب الاشراف، ج1، ص148؛ جمهرة انساب العرب، ص129.
[28]. تفسير سمرقندي، ج2، ص263؛ جامع البيان، ج14، ص51؛ التبيان، ج6، ص355-356.
[29] .السيرة النبويه، ج1، ص606.
[30]. المغازي، ج1، ص44؛ السيرة النبويه، ج1، ص619.
[31]. المعارف، ص158.
[32]. جمهرة انساب العرب، ص130.
[33]. انساب الاشراف، ج10، ص26؛ السيرة النبويه، ج2، ص79-80؛ جمهرة انساب العرب، ص129.
[34]. الطبقات، ج3، ص93-94.
[35]. الامامة و السياسه، ج1، ص242؛ المنمق، ص317.
[36]. المغازي، ج1، ص11.
[37]. المغازي، ج2، ص560؛ انساب الاشراف، ج1، ص484.
[38]. المغازي، ج2، ص498.
[39]. جمهرة انساب العرب، ص129.
[40]. السيرة النبويه، ج2، ص344.
[41]. جمهرة انساب العرب، ص131.
[42]. جمهرة انساب العرب، ص131.
[43]. الاستيعاب، ج4، ص1546.
[44]. المغازي، ج2، ص855؛ اسد الغابه، ج4، ص349.
[45]. جمهرة انساب العرب، ص129؛ تاريخ طبري، ج3، ص90.
[46]. نسب قريش، ص264.
[47]. الاخبار الطوال، ص119-127؛ نسب قريش، ص263؛ الاستيعاب، ج4، ص1547.
[48]. الاستيعاب، ج4، ص1546.
[49]. انساب الاشراف، ج10، ص11.
[50]. نسب قريش، ص267.
[51]. جمهرة انساب العرب، ص131-133.
[52]. الطبقات، ج8، ص182-183.
[53]. الامامة و السياسه، ج1، ص42، 45؛ نسب قريش، ص263-265.
[54]. مروج الذهب، ج2، ص344؛ البدء و التاريخ، ج5، ص25.
[55]. جمهرة انساب العرب، ص129.
[56]. انساب الاشراف، ج3، ص14؛ الفتوح، ج2، ص438-439.
[57]. تاريخ خليفه، ص6-11؛ انساب الاشراف، ج2، ص31؛ الاخبار الطوال، ص171.
[58]. الاخبار الطوال، ص183-184؛ الفتوح، ج3، ص124-125.
[59]. الاخبار الطوال، ص141؛ تاريخ طبري، ج4، ص431؛ شرح نهج البلاغه، ج18، ص115.
[60]. انساب الاشراف، ج10، ص25؛ جمهرة انساب العرب، ص129-130؛ نسب قريش، ص265.
[61]. تاريخ خليفه، ص150-151.
[62]. نسب قريش، ص263.
[63]. الكامل، ج5، ص553-557.
[64]. جمهرة انساب العرب، ص132.
[65]. الطبقات، ج5، ص348.
[66]. نسب قريش، ص262.
[67]. جمهرة انساب العرب، ص131-133.
[68]. جمهرة انساب العرب، ص132.
[69]. جمهرة انساب العرب، ص134-135.
[70]. جمهرة انساب العرب، ص135.
[71]. انساب الاشراف، ج6، ص172.
[72]. جمهرة انساب العرب، ص131.
[73]. نسب قريش، ص268-269.
[74]. جمهرة انساب العرب، ص134.
[75]. نسب قريش، ص270.
[76]. نسب قريش، ص271؛ جمهرة انساب العرب، ص133.