بنیظهیره
از خاندان‌های علمی مشهور مکه این خاندان در سده‌های 9 و 10ق. در مکه به مناصب عالی علمی، دینی و قضایی دست یافتند و آثار مکتوب علمی گوناگون از خود بر جای نهادند. بنی‌ظهیره را قرشی، مکی و مخزومی لقب داده‌اند[1]؛ زیرا به ولید ب
از خاندانهاي علمي مشهور مكه
اين خاندان در سدههاي 9 و 10ق. در مكه به مناصب عالي علمي، ديني و قضايي دست يافتند و آثار مكتوب علمي گوناگون از خود بر جاي نهادند. بنيظهيره را قرشي، مكي و مخزومي لقب دادهاند[1]؛ زيرا به وليد بن وليد بن المغيرة بن عبدالله بن عمر بن مخزوم قرشي صحابه رسول خدا(ص) و برادر خالد بن وليد نسب ميبرند.[2] عنوان «ابن ظهيره» كه بر همه دانشوران اين خاندان اطلاق ميشود، از يكي از اجدادشان عطية بن ظهيرة بن مرزوق قرشي مخزومي مكي (م. 647ق.) بر جاي مانده و چندين تن از اين خاندان ظهيره نام داشتهاند.[3] خاندان ابن ظهيره از لحاظ شمار دانشوران و آثار مكتوب علمي، از مهمترين خاندانهاي مكه عصر مملوكي است و تكنگاريهايي چند در شرح حال بزرگان اين خاندان نوشته شده است؛ همچون: المشارق المنيرة في ذكر بنيظهيره نوشته عمر بن فهد مكي و نيز كتابي كه زبيدي با عنوان البُدور المُنيرة في السادة بنيظهيره بدان اشاره كرده است.[4] نياي خاندان، عطية بن ظهيره، در دانش و مناصب مكه شهرتي ندارد و بيشتر مشاهير علمي و ديني خاندان او از نسل فرزندش احمد بن عطية بن ظهيره پديد آمدند. احمد چهار پسر به نام ظهيره، علي، محمد و عبدالكريم داشت كه نفوذ و شهرت خاندان ظهيره در علوم و مناصب ديني، از طريق آنها گسترش يافت. مرجعيت بنيظهيره در علوم ديني و بر عهده داشتن مقام قضا، اعتبار و نقش اجتماعي و سياسي چشمگيري در شهر مكه بدانان بخشيد. اميران مكه بدين دانشوران بسيار حرمت مينهادند و در مراسم مهم حكومتي آنها را شركت ميدادند.[5] برخي از دانشوران بنيظهيره مانند كمال الدين بن ابوالبركات ظهيره (م.820ق.) منصب قضاي جدّه را در اختيار داشتهاند.[6] بيشتر اين دانشوران در مدارس ديني و نيز مسجدالحرام به صورت رسمي كرسي تدريس داشته و شاگرداني بسيار پروراندهاند و تدريس از مشاغل اصلي آنها بوده است. در برخي منابع تاريخي از كتابخانههاي غني دو تن از اعضاي اين خاندان، جلال الدين محمد بن محمد بن محمد (795-861ق.) و ابوالبركات محمد بن محمد بن محمد (زاده 789ق.) در خانههايشان با عنوان «مكتبة ابن ظهيره» ياد شده است.[7] خاندان ابن ظهيره در قبرستان معلات آرامگاهي اختصاصي داشتهاند.[8]
بنيظهيره در بسياري از رشتههاي علوم مانند حديث، فقه، صرف و نحو، ادب و معاني و بيان، شعر، و تاريخ دست داشتهاند. اما بيشتر در دو رشته نخست داراي تخصص، تأليف و كرسي تدريس بودهاند. از ميان آنان، محمد بن جار الله (م.986ق.) در تاريخ محلي مكه نيز شهرت دارد. او در كتاب الجامع اللطيف افزون بر آگاهيهاي تاريخي كتابهاي پيشين درباره مكه، رخدادهاي معاصر خود را نيز گزارش كرده است. نزد محققان اين آگاهيها براي آن دوره زماني، منبعي دست اول به شمار ميآيد. از بنيظهيره، جز كساني كه درباره آنها جداگانه سخن خواهد رفت، اين دانشوران شهرت داشتهاند: در حديث: احمد بن ظهيرة بن احمد (728-792ق.)[9]، برادرش عبدالله (م.927ق.)[10] و جمال الدين محمد بن عبدالكريم بن محمد (م.927ق.)[11]؛ در فقه: محب ابوالعباس احمد بن محمد بن عبدالله (م.789-827ق.)[12]، عبدالمحسن بن احمد بن ابيبكر (840-898ق.)[13] و علي بن جار الله بن محمد (م.1010ق.) كه ديوان شعري نيز دارد؛ در شعر و ادب[14]: احمد بن محمد بن عبدالله (789-827ق.)[15]، محب ابوالعباس احمد بن محمد بن عبدالله پيشگفته، صلاحالدين بن ابيالسعود ابن ظهيره (م.927ق.)[16] و علي بن جار الله بن محمد پيشگفته؛ مشهورترين اعضاي اين خاندان عبارتند از:
1. جمال الدين ابوحامد محمد بن عبدالله بن ظهيره (751-817ق.) فقيه، محدث، نحوي و قاضي مكه، نزد شافعيان حجاز مقام علمي والايي داشت؛ چنانكه او را «عالم حجاز» لقب دادند و از مناطق گوناگون براي پرسيدن مسئلههاي فقهي نزد او ميآمدند.[17] چند بار در سمت قضاوت مكه نصب و عزل شد. هنگام مرگ در همين سمت بود. مدفن او قبرستان معلات است.[18] در مكه، دمشق، شامات و مصر نزد بسياري كسان حديث و فقه آموخت؛ از جمله خليل مالكي، قاضي تقي الدين حرازي، قاضي عزالدين بن جماعه، زين بن عبدالرحمن، محمد بن علي حراوي، و ابن اُمَيله. او از دانشوران بسيار اجازه افتاء و روايت گرفت.[19] بزرگان فراوان از او در رشتههاي گوناگون دانش آموختند؛ از جمله ابن حجر عسقلاني[20] و تقي الدين فأسي[21] در دانش حديث و ابن فهد مكي ـ به گفته خودش: بيش از 15 سال ـ در حديث و فقه.[22] از آثار او است: شرح الحاوي الصغير؛ معجم الشيوخ. نيز رسالهاي فقهي در پاسخ به پرسشهاي مردم زهران و رسالهاي ديگر در پاسخ به مردم عدن نگاشته است.[23]
2. ابوالبركات كمال الدين محمد بن محمد بن حسين (765/820ق.) فقيه شافعي، محدث و قاضي مكه كه بيشتر در حديث شهرت داشته و كساني همچون نجم الدين ابن فهد در جلسه درس او در مكه حاضر ميشدهاند. ابوالبركات به مصر رفت و به سال 808ق. بازگشت و قاضي مكه شد. اختلاف او با قاضي القضاة جمال الدين ابن ظهيره باعث گشت تا بارها از مقام قضاوت مكه عزل و نصب شود. واپسين بار به سال 819ق. به اين مقام رسيد؛ اما پس از مدتي قاضي محب الدين ابن ظهيره جاي او را گرفت و ديگر نصب نشد تا درگذشت[24] و در قبرستان معلات به خاك سپرده شد.[25]
3. ابوالسعادات جلال الدين محمد بن محمد بن محمد (795-861ق.) فقيه شافعي كه به سال 818ق. پس از مرگ پدرش قاضي مكه شد. او مدتي به قاهره و مدينه رفت. اما به مكه بازگشت و همان جا در سمت قاضي مكه درگذشت. شهرت ابوالسعادات بيشتر به دليل تدريس فقه و فرائض در مسجدالحرام بوده و سخاوي او را بسيار ستوده و از محضرش حديث آموخته و به گزارش از مقريزي، آثاري بدو نسبت داده است؛ مانند تكمله شرح الحاوي في الفقه، المناسك، تعليق بر جمع الجوامع، و ذيل برطبقات الفقهاء سبكي.[26] ابن فهد در معجم شيوخ خويش، شرح حال او را نگاشته و گفته است كه رياست فقيهان شافعي به او بازميگردد.[27] در اتحاف الوري، از ماجراي بالا رفتن او از كوه ابوقبيس براي رؤيت هلال ذيحجه سال 849ق. ياد كرده و گفته است كه اعلام رؤيت هلال اين ماه، از وظايف مرسوم قاضي القضاة شافعي است.[28]
4. محب الدين ابوطيب احمد بن محمد بن محمد (825-885ق.) فقيه، محدّث، صوفي و قاضي شافعي، از محدثان و تاريخنگاران تاريخ محلي مكه مانند مقريزي و تقي الدين فاسي و ابن فهد حديث شنيد.[29] در روزگار زندگاني پدرش به سال 847ق. به نيابت از او قضاوت كرد و پس از او به اين منصب برگزيده شد. او نيز همچون برخي ديگر از اعضاي خاندانش چند بار در اين مقام عزل و نصب شد. اما مدتي پيش از مرگ، از همه مشاغل كناره گرفت و او را در قبرستان ابوطالب دفن كردند. ابن فهد، معاصر ابن ظهيره، چند رخداد زندگي او را در اتحاف الوري آورده و از او با عنوان «قاضي» ياد كرده است.[30]
5. فخرالدين ابوبكر بن علي بن ابيالبركات (838-889ق.) محدث، مدرس مسجدالحرام و فقيه شافعي. سخاوي از ملاقاتش با او به سال 871ق. سخن گفته و جايگاه علمياش را ستوده و استادانش را نام برده است.[31] ابوبكر تحصيلات خود را در زادگاهش مكه آغاز كرد و از كساني مانند ابن حجر، مقريزي و عيني اجازه روايت گرفت. به قاهره نيز سفر كرد و از دانشوران آن جا حديث شنيد.[32] او مسؤوليتهايي مانند قضا، خطابه مسجدالحرام و نظارت بر برخي از موقوفات را نيز بر عهده داشت. محل دفن او قبرستان معلات است.[33] از آثار او است: شفاء الغليل و دواء العليل في حج بيت الرّبّ العظيم الجليل كه آگاهيهاي ارزشمندي را از وضعيت حرمين و اوضاع اجتماعي آن در روزگار نويسنده به دست ميدهد.[34] نيز چند اثر فقهي مانند كفاية المحتاج الي الدماء الواجبة علي المعتمر و الحاج[35]، غنية الفقير في حكم حج الاجير[36] و بلوغ السؤال في احكام بسط الرسول به او نسبت دادهاند.[37]
6. محمد جارالله بن محمد نورالدين بن ابيبكر (م. 960ق.)[38] تاريخنگار و فقيه حنفي ساكن مكه و مدرّس مسجدالحرام. وي فقه و ديگر علوم ديني را نزد دانشوران و فقيهان مكه مانند احمد بن طولون، محمد نجمي و احمد بن عبدالغفار آموخت.[39] برخي تاريخ وفات او را 986ق. دانسته[40] و شماري تنها از زنده بودنش در اين سال سخن گفتهاند.[41] بيشتر منابع معاصر تاريخ وفات او را 986ق. دانستهاند.[42] از او تنها كتاب الجامع اللطيف في فضل مكة و اهلها و بناء البيت الشريف در تاريخ محلي مكه بر جاي مانده كه از مشهورترين آثار تاريخ محلي مكه است.[43]
منابع
اتحاف الوري: عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ اعلام اعراب في العلوم و الفنون: عبدالصاحب الدجيلي، نجف، 1386ق؛ اعلام المكيين: عبدالله بن عبدالرحمن المعلمي، مؤسسة الفرقان، 1421ق؛ الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م؛ انباء الغمر بابناء العمر في التاريخ: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1406ق؛ ايضاح المكنون: اسماعيل پاشا البغدادي (م.1339ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ بلوغ القري في ذيل اتحاف الوري: عبدالعزيز بن فهد المكي (م.920ق.)، به كوشش صلاح الدين و ديگران، دار القاهره، 1425ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ التاريخ و المورخون: محمد الحبيب الهيله، مكه، موسسة الفرقان، 1994م؛ خلاصة الاثر: محمد امين المحبي (م.1111ق.)، بيروت، دار صادر؛ الدرر الكامنه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش عبدالمعيد خان، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، 1392ق؛ الضوء اللامع: شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، قاهره، دار الكتاب الاسلامي؛ العقد الثمين في تاريخ البلد الامين: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش فؤاد سير، مصر، الرساله، 1406ق؛ كشف الظنون: حاجي خليفه (م.1067ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ الكني و الالقاب: شيخ عباس القمي (م.1359ق.)، تهران، مكتبة الصدر، 1368ش؛ لحظ الالحاظ بذيل طبقات الحفاظ: محمد بن فهد المكي (م.885ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1421ق؛ المختصر من كتاب نشر النور: عبدالله مرداد ابوالخير (م.1342ق.)، به كوشش العامودي، جده، عالم المعرفه، 1406ق؛ معجم الشيوخ: عمر بن فهد المكي (م.885ق.)، به كوشش الزاهي، دار اليمامه، 1420ق؛ معجم مطبوعات العربيه: علي جواد طاهر، بغداد، المكتبة العالميه، 1985م؛ موسوعة مكة المكرمة و المدينة المنوره: احمد زكي يماني، مصر، مؤسسة الفرقان، 1429ق؛ نظم العقيان: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش فيليپ حتي، بيروت، المكتبة العلميه؛ وسام الكرم في تراجم ائمة و خطباء الحرم: يوسف بن محمد الصبحي، لبنان، دار البشائر الاسلاميه، 1426ق.
ابراهيم احمديان
[1]. اتحاف الوري، ج4، 292؛ اعلام المكيين، ج1، ص85-138؛ خلاصة الاثر، ج1، ص93.
[2]. لحظ الالحاظ، ص253؛ نظم العقيان، ص17.
.[3] العقد الثمين، ج6، ص107؛ الدرر الكمين، ج1، ص35.
[4]. تاج العروس، ج7، ص176، «ظهر»؛ نك: ايضاح المكنون، ج2، ص485؛ الاعلام، ج5، ص63.
[5]. نك: بلوغ القري، ج1، ص110-115، 136-137.
[6]. نك: اتحاف الوري، ج4، ص339.
[7]. موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص386.
[8]. بلوغ القري، ج1، ص364.
[9]. نك: العقد الثمين، ج3، ص52.
[10]. العقد الثمين، ج5، ص184؛ الدرر الكامنه، ج3، ص39.
[11]. الضوء اللامع، ج8، ص74.
[12]. العقد الثمين، ج3، ص139.
[13]. الضوء اللامع، ج5، ص78.
[14]. خلاصة الاثر، ج3، ص150-151؛ اعلام المكيين، ج1، ص102.
[15]. نك: العقد الثمين، ج3، ص139؛ الضوء اللامع، ج2، ص134-135.
[16]. اعلام المكيين، ج1، ص93.
[17]. الضوء اللامع، ج8، ص93-95.
[18]. العقد الثمين، ج2، ص57-58.
[19]. العقد الثمين، ج2، ص202-204؛ لحظ الالحاظ، ص254-255.
[20]. انباء الغمر، ج7، ص158.
[21]. العقد الثمين، ج2، ص58-59.
[22]. لحظ الالحاظ، ص255-256.
[23]. العقد الثمين، ج2، ص56؛ لحظ الالحاظ، ص255؛ الضوء اللامع، ج8، ص94.
[24]. العقد الثمين، ج2، ص287.
[25]. لحظ الالحاظ، ص267؛ الضوء اللامع، ج9، ص78؛ معجم الشيوخ، ص276.
[26]. الضوء اللامع، ج9، ص214-216؛ معجم الشيوخ، ص276-278؛ نظم العقيان، ص167-168.
[27]. معجم الشيوخ، ص276.
[28]. اتحاف الوري، ج4، ص247.
[29]. نك: الضوء اللامع، ج2، ص190-194.
[30]. اتحاف الوري، ج3، ص573، 590؛ ج4، ص381.
[31]. الضوء اللامع، ج11، ص58-60.
[32]. الضوء اللامع، ج11، ص58.
[33]. الضوء اللامع، ج11، ص60.
[34]. التاريخ و المورخون، ص162-163.
[35]. الضوء اللامع، ج11، ص59.
[36]. كشف الظنون، ص1211.
[37] كشف الظنون، ص254.
[38]. اعلام العرب، ج2، ص227.
[39]. المختصر من كتاب نشر النور، ص151.
[40]. الاعلام، ج3، ص238.
[41]. الكني و الالقاب، ج1، ص345.
[42]. المختصر من كتاب نشر النور، ص151؛ معجم ما كتب في الحج، ص88؛ التاريخ و المورخون، ص236؛ وسام الكرم، ص149.
[43]. الاعلام، ج6، ص239.