بنیلحیان
تیره‌ای از قبیله هُذیل بن مُدرکَه؛ نام یک غزوه بنی‌لحیان فرزندان لحیان بن هذیل بن مدرکة بن إلیاس بودند.[1] نسب آن‌ها در مدرکه، جد پانزدهم پیامبر(ص) به هم می‌رسد.[2] بنی‌طابخه و بنی‌دابغه از مهم‌ترین زیر شاخه
تيرهاي از قبيله هُذيل بن مُدركَه؛ نام يك غزوه
بنيلحيان فرزندان لحيان بن هذيل بن مدركة بن إلياس بودند.[1] نسب آنها در مدركه، جد پانزدهم پيامبر(ص) به هم ميرسد.[2] بنيطابخه و بنيدابغه از مهمترين زير شاخههاي بنيلحيان به شمار ميروند.[3]
بنيلحيان قومي صحرانشين نزديك مكه بودند و در مناطقي چون رَخْمَه[4]، هُزُوم[5]، أَلْبَان[6] از واديهاي شمال حجاز[7] و به ويژه درّه غُران[8] در 87 كيلومتري شمال مكه[9] ميزيستند. از سكونت آنها ميان مكه و مرّ الظهران در 22 كيلومتري مكه نيز ياد شده است.[10]
بنيلحيان در دوران جاهلي
در منابع از نبرد حُشاش/خَشاش در مكاني به همين نام در سرزمين بنيلحيان[11] ميان آنها و قبيله بنيخزاعه نام برده شده است.[12] آنان در روزگار جاهليت، بت سُواع[13] را كه به شكل زني بود[14] و در جايي مشهور به «رُهاط»[15] يا وادي غران[16] قرار داشت، ميپرستيدند و پردهدار اين بت بودند.[17] در آيه 23 نوح/71 از اين بت نام برده شده است. افراد قبيله بنيلحيان بر پايه رسم عرب، هنگام رفتن به زيارت كعبه و حجگزاري، نخست نزد بت خود محرم ميشدند و پس از نيايش، تا ورود به مكه تلبيه ميگفتند: «لبيك عن هذيل قد أدلجوا بليل في إبل و خيل: لبيك از جانب هذيل كه با شتر و اسب شبپيمايي كردهاند. »[18] برخي تلبيه آنها را چنين آوردهاند: «لبيك، اللّهمّ لبيك. لبيك، اُبنا إليك. إن ّسواع طُلبنَ اليك.»[19] در رمضان سال هشتم ق. عمرو بن عاص به دستور پيامبر(ص) مأمور نابودي بت سواع شد.[20]
بنيلحيان در دوران نبوي
از مناسبات بنيلحيان با پيامبر(ص) و مسلمانان در مكه، گزارشي در دست نيست. پس از هجرت او به يثرب، سفيان بن عبدالله بن نبيح لحياني، از بزرگان اين قبيله، مردم عَرَنَه[21] در حدود 11 كيلومتري جنوب مكه[22] و پيرامون آن را براي حمله به مسلمانان گرد آورد.[23] به دستور پيامبر(ص) طي سريهاي كه به دست عبدالله بن انيس انصاري سلمي جهني[24] در سي و پنجمين ماه هجرت انجام گشت، سفيان كشته شد.[25]
بنيلحيان پس از نبرد احد (3ق.) هفت تن از مردان قبايل عَضل و قاره، از زير شاخههاي بنيخزيمه، را با تطميع روانه مدينه كردند تا با تظاهر به اسلام از پيامبر(ص) بخواهند گروهي از مسلمانان را براي آموزش قرآن و احكام اسلامي به قبيله آنها بفرستد. از اين رو، پيامبردر ماه صفر سال سوم[26] يا چهارم ق.[27] همراه آنها 6[28] يا 10 تن از قاريان قرآن[29] (6 تن مهاجر و چهار تن از انصار) را به سرپرستي مرثد بن ابيمرثد غنوي[30] يا عاصم بن ثابت بن ابياقلح اوسي[31] روانه كرد. در گزارش ديگر واقدي، اعزام اين گروه از جانب پيامبر براي آگاهي از اخبار قريش و مسير نجد به سوي مكه بوده است.[32]
مسلمانان اعزامي نزديك چاه آبي به نام «رَجيع» متعلق به تيره لحيان از هذيل[33] در 70 كيلومتري مكه ميان رابغ و جده، از جانب 100 تن از بنيلحيان با تير و كمان و شمشيرهاي آخته محاصره[34] و سه تن از آنها به نام مرثد بن ابيمرثد، خالد بن بكير، و عاصم بن ثابت در مرحله اول كشته شدند.[35] خبيب بن عدي، عبدالله بن طارق، و زيد بن دثنه به اسارت درآمدند. عبدالله در راه كشته شد و آن دو تن نيز به قريش فروخته شدند و آنها به انتقام كشتگان خود در بدر، اين دو تن را به دار آويختند. پس از اين حادثه، پيامبر(ص) مدتي بنيلحيان را در قنوت لعن ميكرد.[36]
پيامبر(ص) شش ماه پس از نبرد بنيقريظه در جمادي الاولي[37]يا ربيع الاول[38] سال ششم ق. براي تنبيه بنيلحيان[39] كه افزون بر ماجراي رجيع به يهود بنيقريظه نيز پناه داده، در صدد انتقام از مسلمانان بودند، با 200 سواره به سوي آنها حركت و وانمود كرد كه آهنگ شام دارد و در صخيرات اليمام، مكاني در راه مكه[40]، به سوي «غران» شتافت. اما لحيانيان پيش از رسيدن او آگاه شدند و به كوهها گريختند.[41] اين غزوه را از آن رو كه در عُسفان، مكاني در 85 كيلومتري شمال مكه، روي داد، به اين نام خواندهاند.[42]
بر پايه گزارشي، پيامبر(ص) در همين غزوه، براي تنبيه همپيمانان بنيلحيان و مسببان ماجراي رجيع*، عمر بن خطّاب را با سريهاي به سوي «قاره» و هلال بن حارث مزني را به سوي بنيمالك بن فهر فرستاد كه به كوهها گريختند.[43] از نقش لحيانيها در رويدادهاي زمان دو خليفه نخست و امام علي(ع) گزارشي در دست نيست؛ اما از بنيهذيل ميان محاصرهكنندگان عثمان ياد شده است.[44]
شخصيتهاي بنيلحيان
مالك بن غنم بن سويد لحياني معروف به متنخل هذلي از شاعران عرب در روزگار جاهلي بود.[45] دخترش اميمه بنت مالك بن غنم از جدههاي پيامبر(ص) بوده است.[46] برخي جده رسول خدا را قلابه بنت حارث بن صعصعه از بنيلحيان دانستهاند.[47]
ابوطريف نبيشة بن عبدالله بن شيبان راوي حديث بود. پيامبر(ص) او را نبيشة الخير ناميد.[48] سلمة بن مُحَبّق از بنيلحيان، از اصحاب پيامبر(ص) بود كه در نبرد حنين (8ق.) شركت داشت.[49] سنان بن سلمة بن لحيان بن هذيل به سال 50ق. از سوي معاويه، امير مكران در شرق سيستان بود[50] و در دوران خلافت ابن زبير (حك: 64-72ق.) از سوي مصعب بن زبير، بر بصره حكم راند.[51] وي همچنين از فقيهان دوران وليد بن عبدالملك بن مروان (حك: 85-96ق.) بود.[52] بر پايه گزارشي، بنيلحيان هنگام محاصره مكه از سوي آل سعود به سال 1219ق. در شمار قبايل حامي وهابيها بودند.[53]
منابع
الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاصنام (تنكيس الاصنام): هشام بن محمد كلبي (م.204ق.)، به كوشش احمد زكي، تهران، تابان، 1348ش؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تاريخ مكه: احمد السباعي (م.1404ق.)، نادي مكة الثقافي، 1404ق؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلي، ترجمه: آيتي، مشعر، 1375ش؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ عيون الاثر: ابن سيد الناس (م.734ق.)، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ فرهنگ اعلام جغرافيايي و تاريخي در حديث و سيره نبوي: محمد محمد حسن شراب، ترجمه: شيخي، تهران، مشعر، 1386ش؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ اللباب في تهذيب الانساب: ابن اثير (م.630ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ المعالم الاثيره: محمد محمد حسن شراب، بيروت، دار القلم، 1411ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ معجم قبائل العرب: عمر كحّاله، بيروت، الرساله، 1405ق؛ معجم ما استعجم: عبدالله البكري (م.487ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، عالم الكتب، 1403ق؛ المعرفة و التاريخ: الفسوي (م.277ق.)، به كوشش الامري، بيروت، الرساله، 1401ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المفصل: جواد علي، دار الساقي، 1422ق.
زينب ابراهيمي
[1]. جمهرة انساب العرب، ص466؛ اللباب، ج3، ص129.
[2]. جمهرة انساب العرب، ص466؛ الاستيعاب، ج1، ص25؛ اسد الغابه، ج1، ص20.
[3]. انساب الاشراف، ج11، ص254؛ جمهرة انساب العرب، ص196.
[4]. معجم البلدان، ج3، ص39.
[5]. معجم البلدان، ج5، ص406.
[6]. معجم قبائل العرب، ج3، ص1010؛ المعالم الاثيره، ص235.
[7]. معجم قبائل العرب، ج3، ص1010.
[8]. السيرة النبويه، ج2، ص280؛ تاريخ طبري، ج2، ص595.
[9]. المعالم الاثيره، ص208؛ فرهنگ اعلام جغرافيايي، ص29.
[10]. المعالم الاثيره، ص184، 236.
[11]. المحبر، ص500؛ معجم ما استعجم، ج2، ص499؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص1214.
[12]. معجم البلدان، ج2، ص261-262.
[13]. الاصنام، ص9.
[14]. سبل الهدي، ج2، ص179.
[15]. السيرة النبويه، ج1، ص78؛ معجم البلدان، ج1، ص449.
[16]. معجم البلدان، ج3، ص107.
[17]. معجم البلدان، ج3، ص276؛ المفصل، ج11، ص285؛ حجاز در صدر اسلام، ص161.
[18]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص255.
[19]. المحبر، ص312.
[20]. المغازي، ج1، ص6؛ الطبقات، ج2، ص111.
[21]. تاريخ المدينه، ج1، ص468-469؛ المعالم الاثيره، ص190.
[22]. المعالم الاثيره، ص190.
[23]. المغازي، ج2، ص532؛ الطبقات، ج2، ص39؛ عيون الاثر، ج2، ص56.
[24]. المغازي، ج2، ص531-533.
[25]. الطبقات، ج2، ص39.
[26]. السيرة النبويه، ج2، ص169؛ الطبقات، ج2، ص42؛ اسد الغابه، ج4، ص361.
[27]. تاريخ طبري، ج2، ص538.
[28]. تاريخ طبري، ج2، ص538.
[29]. المغازي، ج1، ص354.
[30]. الاستيعاب، ج3، ص1383؛ اسد الغابه، ج4، ص361-362.
[31]. الاستيعاب، ج2، ص779-780؛ معجم البلدان، ج3، ص29؛ الاصابه، ج3، ص461.
[32]. المغازي، ج1، ص354.
[33]. السيرة النبويه، ج2، ص170.
[34]. المغازي، ج1، ص355.
[35]. السيرة النبويه، ج2، ص170-171؛ تاريخ طبري، ج2، ص538-539.
[36]. الطبقات، ج2، ص40؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص70؛ تاريخ طبري، ج2، ص538-539.
[37]. تاريخ طبري، ج2، ص595.
[38]. المغازي، ج2، ص535.
[39]. المغازي، ج2، ص535؛ تاريخ طبري، ج2، ص595.
[40]. السيرة النبويه، ج2، ص279.
[41]. المغازي، ج2، ص536؛ السيرة النبويه، ج2، ص279-280؛ تاريخ طبري، ج2، ص595.
[42]. المغازي، ج2، ص535؛ الطبقات، ج2، ص61؛ الكامل، ج2، ص188.
[43]. التنبيه و الاشراف، ص218.
[44]. انساب الاشراف، ج11، ص259-260.
[45]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص265.
[46]. الطبقات، ج1، ص52-53.
[47]. الطبقات، ج1، ص53؛ المعرفة و التاريخ، ج3، ص266؛ تاريخ دمشق، ج3، ص97.
[48]. اسد الغابه، ج4، ص534-535؛ الاصابه، ج6، ص331.
[49]. انساب الاشراف، ج11، ص253-254.
[50]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص232؛ اسد الغابه، ج2، ص308.
[51]. انساب الاشراف، ج7، ص86.
[52]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص292.
[53]. تاريخ مكه، ص589.