بنیمخزوم
از تیره‌های قریش ساکن در مجاورت مسجدالحرام بنی‌مخزوم به تبار مخزوم بن یقظة بن مرة بن کعب گفته می‌شد[1] که نسبشان در جد ششم پیامبر، مرة بن کعب، با هم مشترک است. مخزوم فرزندانی به نام عمر، عامر، عمران و عمیره داشت.[2] خاندان بنی&
از تيرههاي قريش ساكن در مجاورت مسجدالحرام
بنيمخزوم به تبار مخزوم بن يقظة بن مرة بن كعب گفته ميشد[1] كه نسبشان در جد ششم پيامبر، مرة بن كعب، با هم مشترك است. مخزوم فرزنداني به نام عمر، عامر، عمران و عميره داشت.[2] خاندان بنيمغيرة بن عبدالله بن عمر با توجه به اثرگذارياش در رويدادهاي مكه و داشتن شخصيتهاي برجسته همانند هشام بن مغيره كه تاريخ درگذشتش مبدأ تاريخ عرب جاهلي شد[3]، مشهورترين شاخه بنيمخزوم به شمار ميآيد.[4]
بنيمخزوم پيش از اسلام
آنها پيش از اسلام در شهر مكه، در همسايگي مسجدالحرام در دامنه كوه صفا ميزيستند.[5] خانه ارقم بن ابيالارقم* مخزومي در پاي كوه صفا در سالهاي نخست دعوت پيامبر(ص) مكاني امن براي تازه مسلمانان بود. نيز برخي از درهاي مسجدالحرام به نام باب بنيمخزوم خوانده ميشدند.[6] بر پايه گزارشي، پيامبر(ص) هميشه از اين در وارد صفا ميشد.[7]
در دوره اسلامي و پس از فتوحات، برخي مخزوميها در شهرهاي يمن[8]، بصره[9]،كوفه[10] و شام[11] ساكن شدند؛ شغل بيشتر افراد بنيمخزوم در دوران جاهلي بازرگاني بود.[12] در گزارشي مبالغهآميز، عبدالله بن ابيربيعه از بازرگانان توانگر بنيمخزوم را به سبب ثروت فراوانش كه به تنهايي با ثروت قريش برابري ميكرد، عِدْل ميگفتند. وي به تنهايي هزينه پوشش كعبه را ميپرداخت.[13]
وليد بن مغيره را نخستين كسي دانستهاند كه در روزگار جاهليت كفشهاي خود را هنگام ورود به كعبه بيرون آورد. در اسلام نيز مردم با پاي برهنه درون كعبه شدند.[14]
مخزوميها در بسياري از نبردهاي قبيلهاي پيش از اسلام حضور فعال داشتند. آنها در روز شُمَطه كه از ايام فِجار و معروف به يوم عُكّاظ بود، با مشاركت قريش به نبرد با بنيكِنانه برخاستند.[15] رياست و فرماندهي اين نبرد بر عهده هشام بن مغيره از بزرگان بنيمخزوم بود.[16]
اينان همانند ديگر قبايل با برخي تيرهها و قبايل همپيمان شدند. آل عمرو بن اعظم از خزاعه[17]، آل فضيل بن كليب،آل خراش بن اميه، و آل ابيياسر از بنيتميم از جمله آنها بودند.[18] بنيعدي از قريش به دليل ازدواج خطاب بن نفيل عدوي با حنتمه دختر هاشم بن مغيره مخزومي و زاده شدن عمر بن خطاب، همپيمان بنيمخزوم شدند.[19] همچنين از طريق ازدواج هبيره مخزومي با ام هاني، خواهر علي بن ابيطالب(ع) با بنيهاشم خويشاوند شدند.[20]
بنيمخزوم در اختلافات ميان بنيعبدالدار و بنيعبد مناف كه بر سر مناصب كعبه روي داد، جانب بنيعبدالدار راگرفتند و در پيمان لعقة الدم (حلف الاحلاف*) حضور يافتند.[21] گاهي ميان بنيمخزوم و بنيقصي و بنياميه در اثبات شرف و بزرگي، فخرفروشي روي ميداد.[22] بنيمخزوم در بازسازي كعبه (5 سال پيش از بعثت) همراه بنيتيم، مسؤوليت ساخت محدوده ميان ركن حِجر اسماعيل و ركن يماني را عهدهدار شدند.[23] ابووهب مخزومي، از اشراف قريش در جاهليت، در ساخت كعبه و نصب حجرالاسود حضور داشت.[24] از ويژگيهاي شماري از بنيمخزوم در دوران جاهليت و نيز دوره اسلامي، گشاده دستي و اطعام و مهمان نوازي بود.[25]
بنيمخزوم در دوران نبوي
از بنيمخزوم جز چند تن كه در سالهاي نخست مسلمان شدند و برخي از آنها به حبشه مهاجرت كردند[26]، ديگر افراد اين تيره تا فتح مكه (8ق.) با پيامبر مخالفت كردند و از سرسختترين دشمنان اسلام بودند. آنان در كوششهاي قريش بر ضد پيامبر مانند تلاش براي بازگرداندن مسلمانان از حبشه[27]، محاصره مسلمانان در شعب ابيطالب[28]، توطئه دار الندوه[29]، استهزاء و تمسخر آيات الهي و پيامبر(ص) و ديگر مسلمانان و ضرب و شتم آنها[30] و نيز در نبردهاي قريش بر ضد پيامبر(ص) در مدينه حضور داشتند.[31] از كوششهاي ديگر بنيمخزوم بر ضد مسلمانان ميتوان به شكنجه ياسر و سميه و فرزندشان عمار و زِنّيره رومي اشاره كرد.[32]
وليد بن مغيره، عاص بن هشام، و دو پسر عمويش اباقيس بن وليد و قيس بن فاكة بن مغيره از سرسختترين دشمنان رسول خدا بودند.[33] ابوجهل مخزومي نيز از سران كفر دانسته شده و برخي مفسران آيه (فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر...)[34] را بر او تطبيق كردهاند. اين عده همراه زهير بن ابياميه، اسود بن عبدالاسد و صيفي بن سائب در موسم حج، راههاي ورودي مكه را ميان خود تقسيم ميكردند و با سحر و افسانه شمردن قرآن، مردم را از رفتن نزد پيامبر(ص) بازميداشتند.[35]
با هجرت پيامبر به مدينه (13 بعثت) دشمني قريش از جمله بنيمخزوم با مسلمانان ادامه يافت. آنها از مهاجرت برخي مسلمانان مخزومي به مدينه پيشگيري كردند.[36] پيامبر در سال دوم ق. به كاروان تجاري بنيمخزوم در نخله، ناحيهاي ميان مكه و طائف، حمله كرد. در اين ميان، يك تن از مشركان كشته و كاروان تصرف شد. وقوع اين نبرد در ماه حرام، تبليغات منفي مشركان را بر ضد پيامبر(ص) و مسلمانان در پي داشت.[37] خداوند در آيه 217 بقره/2: (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ...) گناه اخراج ساكنان مكه را از نبرد در ماه حرام بزرگتر دانسته است. منابع از كشتگان[38] و اسيران بنيمخزوم در نبرد بدر گزارش دادهاند. بسياري از كشته شدگان و نيز اسيران بدر مخزومي بودند.[39] نيز آنها با مشركان در اُحد[40] و خندق[41] همراهي كردند. با فتح مكه (8ق.) بنيمخزوم نيز همانند ديگر قريش اسلام آوردند و در غزوههاي حُنين و طائف كنار مسلمانان قرار گرفتند.[42]
پيامبر(ص) برخي از مسلمانان بنيمخزوم را به عنوان كارگزار خود برگزيد. عبدالله بن ابيربيعه را كه پيش از اسلام آوردن از بزرگان قريش و ثروتمندان بنيمخزوم بود، بر منطقه جَنَد و توابع آن در يمن گمارد. وي تا پايان خلافت عمر (23ق.) كارگزار اين ناحيه بود.[43] مهاجر بن ابياميه نيز از سوي پيامبر(ص) عهدهدار صدقات صنعا در يمن بود. پس از پيامبر(ص)، ابوبكر او را در مقامش ابقا كرد.[44] همچنين پيامبر(ص) برخي از بنيمخزوم را به عنوان امير سرايا برگزيد. ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومي از آن جمله است كه پيامبر پس از شهادت وي با همسرش ام سلمه ازدواج كرد.[45]
بنيمخزوم پس از پيامبر(ص) در رويدادهايي مهم همچون سقيفه[46]، ردّه[47]، فتوحات و نبردهاي عصر امام علي(ع) حضور داشتند.[48] منابع از كشته شدن برخي از آنها در رخداد حره* مدينه (63ق.) ياد كردهاند.[49]
صاحبمنصبان مخزومي در حرمين
حارث بن خالد، عامل يزيد بن معاويه بر مكه[50]؛ و هشام بن اسماعيل و دو پسرش ابراهيم و محمد، عاملان عبدالملك بن مروان (حك: 65-85ق.) و هشام بن عبدالملك بر مدينه بودند.[51] از قاضيان مكه در دوران عباسيان ميتوان به محمد بن عبدالرحمن بن هشام، معروف به اوقص[52] و محمد بن عبدالرحمن بن ابيسلمه اشاره كرد.[53] عبدالعزيز بن مطلب[54] و هشام بن عبدالملك الاصغر نيز از قاضيان مدينه بودند.[55] ابوهود سعيد بن يربوع مخزومي از بازسازندگان انصاب حرم بود.[56]
مشاهير بنيمخزوم
آنها در دوران جاهليت و اسلام، افرادي نامدار همانند هشام بن مغيره، وليد بن مغيره، ابوجهل، خالد بن وليد، و عكرمة بن ابيجهل داشتند. دو تن اخير به ترتيب پيش و پس از فتح مكه مسلمان شدند. از ديگر صحابه و چهرههاي برجسته مخزومي ميتوان به سلمة بن هشام[57]، عياش بن ابيربيعه[58]، هشام بن ابيحذيفه، هبار بن سفيان، عمر بن سفيان، عبدالله بن سفيان، شماس بن عثمان، ارقم بن ابيالارقم، ابوسلمة بن عبدالاسد[59]، حارث بن هشام، عبدالرحمن بن حارث بن هشام، عمر بن عبدالله بن ابيربيعه، حارث بن عبدالله بن ابيربيعه[60]، مجاهد بن جبير[61] و ابوهشام مخزومي[62] اشاره كرد كه برخي از آنها به حبشه مهاجرت نمودند.[63] بيشتر اين افراد از شاخه بنيمغيره بودند.
منابع
اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاغاني: ابوالفرج الاصفهاني (م.356ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ التكميل و الاتمام: ابن عسكر (م.636ق.)، به كوشش اسماعيل مروه، بيروت، دار الفكر المعاصر، 1418ق؛ التنبيه و الاشراف: المسعودي (م.345ق.)، بيروت، دار صعب؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ جمهرة نسب قريش و اخبارها: الزبير بن بكار (م.256ق.)، رياض، مطبوعات مجلة العرب؛ حذف من نسب قريش: مورج بن عمرو السدوسي (م.195ق.)، به كوشش صلاح الدين، بيروت، دار الكتاب الجديد، 1396ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ زادالمسير: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالرحمن، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح و اولاده، 1383ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابيالحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ عيون الاثر: ابن سيد الناس (م.734ق.)، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ المنمق: ابن حبيب (م.245ق.)، بهكوشش احمد فاروق، بيروت، عالم الكتب، 1405ق؛ نسب قريش: مصعب بن عبدالله الزبيري (م.236ق.)، به كوشش بروفسال، قاهره، دار المعارف؛ النسب: ابن سلّام الهروي (م.224ق.)، به كوشش مريم محمد، بيروت، دار الفكر، 1410ق.
مريم قدمي
[1]. نسب قريش، ج9، ص299؛ جمهرة نسب قريش، ج3، ص54.
[2]. نسب قريش، ج9، ص299؛ جمهرة نسب قريش، ج3، ص54؛ جمهرة انساب العرب، ص141.
[3]. انساب الاشراف، ج10، ص172.
[4]. نسب قريش، ج9، ص299؛ انساب الاشراف، ج10، ص169.
[5]. اخبار مكه، ج2، ص257-259، 290-292.
[6]. اخبار مكه، ج1، ص7؛ ج2، ص90.
[7]. البداية و النهايه، ج5، ص152؛ سبل الهدي، ج8، ص462.
[8]. نسب قريش، ج9، ص317؛ انساب الاشراف، ج10، ص186؛ جمهرة انساب العرب، ص146.
[9]. النسب، ص210؛ نسب قريش، ج9، ص318؛ انساب الاشراف، ج10، ص179، 185.
[10]. نسب قريش، ج9، ص305، 329؛ انساب الاشراف، ج10، ص179، 185.
[11]. نسب قريش، ج9، ص302، 321، 324-325؛ انساب الاشراف، ج10، ص175، 183، 209؛ جمهرة انساب العرب، ص148.
[12]. نك: زاد المسير، ج8، ص314؛ التكميل و الاتمام، ص452؛ تفسير قرطبي، ج20، ص45.
[13]. النسب، ص210؛ جمهرة انساب العرب، ص144؛ الاغاني، ج1، ص80.
[14]. المعارف، ص551.
[15]. الاغاني، ج22، ص307-314.
[16]. المحبر، ص170؛ المنمق، ص172.
[17]. المنمق، ص247.
[18]. المنمق، ص257.
[19]. انساب الاشراف، ج10، ص286؛ اسد الغابه، ج2، ص134.
[20]. نسب قريش، ج10، ص344؛ جمهرة نسب قريش، ج2، ص769-770.
[21]. الطبقات، ج1، ص63؛ التنبيه و الاشراف، ص180.
[22]. المنمق، ص23-26.
[23]. الطبقات، ج1، ص116؛ المنتظم، ج2، ص326.
[24]. نسب قريش، ج10، ص344؛ جمهرة نسب قريش، ج2، ص769.
[25]. انساب الاشراف، ج10، ص170؛ المحبر، ص139؛ المنمق، ص372-373.
[26]. السيرة النبويه، ج2، ص468؛ نسب قريش، ج9، ص315؛ جمهرة نسب قريش، ج2، ص751-752.
[27]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص29-30.
[28]. السيرة النبويه، ج1، ص351-352؛ تاريخ طبري، ج2، ص335.
[29]. الطبقات، ج1، ص176؛ المنتظم، ج3، ص45؛ عيون الاثر، ج1، ص205.
[30]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص24، 28؛ الطبقات، ج1، ص157؛ انساب الاشراف، ج1، ص150-151.
[31]. المغازي، ج1، ص86-87، 140، 149؛ النسب، ص209-210؛ انساب الاشراف، ج1، ص357-359.
[32]. جامع البيان، ج14، ص237؛ روض الجنان، ج12، ص102؛ اسد الغابه، ج4، ص691.
[33]. انساب الاشراف، ج1، ص140؛ امتاع الاسماع، ج1، ص41.
[34]. جامع البيان، ج10، ص113؛ مجمع البيان، ج5، ص21.
[35]. المحبر، ص160.
[36]. السيرة النبويه، ج2، ص321-323؛ المحبر، ص83-85؛ انساب الاشراف، ج10، ص221.
[37]. تاريخ طبري، ج2، ص411-413؛ تفسير قرطبي، ج3، ص41-42.
[38]. المغازي، ج1، ص86-87، 140، 149-150؛ النسب، ص209-210؛ انساب الاشراف، ج1، ص357-359.
[39]. السيرة النبويه، ج2، ص528-532؛ عيون الاثر، ج1، ص332.
[40]. المغازي، ج1، ص308؛ انساب الاشراف، ج1، ص407-408؛ جمهرة انساب العرب، ص146.
[41]. المغازي، ج2، ص496؛ النسب، ص210.
[42]. نك: السيرة النبويه، ج4، ص891-892، 919-920.
[43]. الاغاني، ج1، ص80-81؛ جمهرة نسب قريش، ج2، ص709.
[44]. نسب قريش، ج9، ص316؛ معجم البلدان، ج5، ص272-273.
[45]. السيرة النبويه، ج4، ص1030؛ المحبر، ص83، 85؛ انساب الاشراف، ج10، ص200-222.
[46]. الاصابه، ج1، ص699.
[47]. نسب قريش، ج9، ص320-321.
[48]. جمهرة نسب قريش، ج2، ص708، 732؛ النسب، ص210.
[49]. جمهرة نسب قريش، ج2، ص747؛ شرح نهج البلاغه، ج18، ص305.
[50]. نسب قريش، ج9، ص313.
[51]. نسب قريش، ج9، ص328-329؛ جمهرة نسب قريش، ج2، ص739-741.
[52]. نسب قريش، ج9، ص315؛ جمهرة نسب قريش، ج2، ص701.
[53]. نسب قريش، ج10، ص338؛ جمهرة نسب قريش، ج2، ص755.
[54]. نسب قريش، ج10، ص341؛ جمهرة نسب قريش، ج2، ص762.
[55]. نسب قريش، ج9، ص309.
[56]. اخبار مكه، ج2، ص129.
[57]. نسب قريش، ج9، ص311، 320؛ انساب الاشراف، ج10، ص174، 183؛ جمهرة نسب قريش، ج2، ص664-665.
[58]. نسب قريش، ج9، ص317-318؛ انساب الاشراف، ج10، ص197-198.
[59]. جمهرة نسب قريش، ج2، ص703، 751-752، 755.
[60]. حذف من نسب قريش، ص68-70.
[61]. تاريخ يعقوبي، ج1، ص292.
[62]. اسد الغابه، ج1، ص66.
[63]. نسب قريش، ج9، ص315؛ ج10، ص338.