بیت المعمور
از نام‌های کعبه یا جایی محاذی آن در آسمان ترکیب وصفی «البیت المعمور» به معنای خانه آباد[1] از نام‌های خانه خدا یا نام جایی آسمانی به محاذات آن است.[2] این تعبیر در یک آیه از قرآن کریم به کار رفته و خداوند بدان سوگند یاد
از نامهاي كعبه يا جايي محاذي آن در آسمان
تركيب وصفي «البيت المعمور» به معناي خانه آباد[1] از نامهاي خانه خدا يا نام جايي آسماني به محاذات آن است.[2] اين تعبير در يك آيه از قرآن كريم به كار رفته و خداوند بدان سوگند ياد كرده است: (وَالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ) (طور/52، 4). گويا اين تعبير پيش از اسلام در فرهنگ عربي پيشينه نداشته و اين اصطلاح را قرآن ابداع كرده است.
ديدگاهها درباره بيت المعمور: در تعيين مصداق بيت المعمور چند ديدگاه در ميان است:
1. خانهاي آسماني: بسياري از صحابه و تابعان بيت المعمور را خانهاي در آسمان ميدانند كه دقيقاً برابر كعبه قرار دارد.[3] با اين حال، درباره محل آن در آسمان اتفاق نظر نيست. آن را در آسمان دنيا، آسمان چهارم، ششم، هفتم يا بالاي هفت آسمان و زير عرش يا پيوسته به آن دانستهاند.[4] در توجيه اين اختلاف، مجلسي به پيروي از ابن عطيه[5] بر آن است كه بر فرض صحت همه اخبار، وجود بيت المعمور در همه آن مكانها امكان دارد.[6] بعضي از روايتها نيز مؤيد اين باورند.[7] آگاهيهاي تفصيلي نيز درباره بيت المعمور در روايتها آمدهاند[8]؛ از جمله انتقال اين خانه از بهشت به زمين و نصب در محل كعبه و انتقال به آسمان هنگام طوفان نوح تا عبادتگاه فرشتگان باشد.[9] بر پايه روايتهاي ياد شده، هر روز 70000 فرشته در آن نماز ميگزارند. سپس فرشتگاني ديگر جايگزين آنها ميشوند و بر اين اساس، آباداني اين خانه به لحاظ فراواني فرشتگان عابد در آن است.[10]
كُتب روايي شيعي همانند جوامع تفسيري و روايي اهل سنت، بيت المعمور را با اندكي تفاوت با ويژگيهاي آسماني ياد شده آوردهاند.[11] برخي روايتهاي شيعي از حج گزاردن سالانه فرشتگان در بيت المعمور ياد كرده، ميافزايند: توماري سفيد بر آن قرار گرفته كه نام پيامبر(ص)، امامان معصوم(ع) و پيروان آنها تا قيامت بر آن نوشته شده است.[12] رواياتي نيز از امام سجاد و امام باقر(ع) در علت بناي بيت المعمور در دست است كه فرشتگان پس از پرسش درباره خلقت آدم(ع) از نور الهي محجوب گشتند تا آن كه به عرش خداوند پناه برده، مورد رحمت قرار گرفتند و خداوند بيت المعمور را برايشان در آسمان چهارم قرار داد.[13] اينگونه روايتها به سبب ابتنا بر نافرماني فرشتگان كه با عقيده عصمت آنها مخالف است، در برخي تفاسير معاصر ذيل آيه 30 بقره/2 درباره آفرينش آدم به نقد كشيده شدهاند.[14]
در پارهاي روايتها به نقل از امام علي(ع) از بيت المعمور با نام ضُراح يا ضريح ياد شده كه از مضارحه به معناي رويارويي است و از برابري بيت المعمور با كعبه حكايت ميكند.[15] تعبير ضراح درباره بيت المعمور در منابع لغوي نخستين نيز آمده است.[16] رواياتي نيز اين دو را خانههايي جدا و روبهروي هم در آسمان ميدانند[17] و بر آنند كه ضراح در آسمان چهارم و بيت المعمور در آسمان دنيا قرار دارد.[18] نام ديگر اين خانه را در آسمان دنيا «بيت العزه» دانستهاند.[19]
يكي از مفسران معاصر، مسجد الاقصي (دورترين مسجدها) را كه در آيه 1 اسراء/17 آمده، همان بيت المعمورِ آسماني ميداند. از ديدگاه وي، بيت المعمور دورترين مسجد از مسجدالحرام است. بدين روي، پيامبر بهگونه مستقيم از مسجدالحرام به بيت المعمور عروج داشته است و نه بيت المقدس.[20] پيامبر(ص) در بيت المعمور به ابراهيم(ع) برخورده و فرشتگان و پيامبران در آن جا به امامت او و با اذان جبرئيل نماز گزاردهاند.[21] سپس رسول خدا از آن جا به سدرة المنتهي عروج كرده است.[22] شكل ظاهري بيت المعمور در برخي روايات، چهار ضلعي يا دايرهوار بيان شده است.[23]
پارهاي از روايتهاي ياد شده در وصف بيت المعمور، به رغم شهرت، ضعيف و ساختگي وصف شدهاند. سيوطي برخي روايتهاي ياد شده در آثارش در اين موضوع را ساختگي ميشمارد[24] و ابن كثير نيز به پشتوانه گفتههايي از محدثان پيشين، برخي از اين روايتها را ساختگي و بيپايه ميشمرد.[25] بعضي در مقالهاي مستقل به نقدِ سندي و متني برخي روايتهاي بيت المعمور پرداختهاند.[26]
2. كعبه: ديدگاهي ديگر، بيت المعمور را همان كعبه در زمين ميداند كه همواره با زيارت حاجيان و عمرهگزاران آباد ميشود. بر پايه گزارش مفسران نخستين، گويا حسن بصري نخستين تابعي است كه اين باور را دارد.[27] اين نظر ميان مفسران سدههاي بعد به شكل يك احتمال[28] يا نظر پذيرفته شده، آمده است.[29] اين ديدگاه در تفاسير اجتهادي معاصر نيز پس از رواج رويكرد عقلي با اقبال جدي روبهرو و به باور بيشتر مفسران بدل شده است.[30] بعضي از مفسران معاصر نيز با قابل جمع دانستن دو ديدگاه ياد شده، بر اين باورند كه كعبه تجلي زميني بيت المعمور آسماني است.[31]
3. بيت المقدس: برخي روايات، بيت المعمور را همان بيت المقدس دانستهاند كه بر اثر حضور بسياري از پيامبران در آن آباد شده است.[32] در وجه به كارگيري تعبير سرزمين مقدس در قرآن براي اين منطقه نيز به آبادانيهاي آن مانند نعمت بسيار، آب فراوان و زمين حاصلخيز اشاره شده است.[33] اين ديدگاه با اقبال مفسران روبهرو نشده و برخي همراه گزارش اين ديدگاه به نقد آن پرداختهاند.[34]
افزون بر آراي پيشگفته، برخي معاصران همه كره زمين را به سبب آباداني به دست بشر، مقصود از بيت المعمور دانستهاند كه مورد نقد مفسران معاصر قرار گرفته و متأثر از تعصب و تفكر مادي شمرده شده است.[35]
نزول دفعي قرآن بر بيت المعمور
نزول قرآن بر پايه آيه 185 بقره/2 در ماه رمضان و بر پايه آيه 3 دخان/44 در شبي مبارك رخ داده كه در آيه اول قدر/97 همان شب قدر معرفي شده است. اما افزون بر شواهد مسلّم تاريخي، مفاد آيه (و قرآناً فَرَقناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النّاسِ عَلى مُكْثٍ...) (اسراء/17، 106) نشان ميدهد كه قرآن در رويدادهاي ويژه و به تدريج نازل شده است. برخي صحابه مانند ابن عباس در توجيه اين اشكال، بر دوگونه نزول دفعي و تدريجي قرآن تأكيد ميكنند كه نزول نخست در شب قدر بر بيت المعمور و يا بيت العزّه[36] و نزول دوم در طول رسالت پيامبر(ص) بوده است.[37] بر پايه اين سخن، برخي متكلمان برگرفته از پارهاي روايات[38] بر اين باورند كه قرآن نخست در شب قدر يكباره بر بيت المعمور و از آن پس به تدريج در طول 23 سال بر پيامبر(ص) نازل شده است.[39] در برابر، شيخ مفيد پشتوانه اين ديدگاه را خبري واحد ميداند كه علم نميآورد و با «شأن نزول» داشتن آيات قرآن نميسازد.[40] تنها يك روايت شيعي در اين زمينه وجود دارد[41] كه افزون بر انتقادهاي محتوايي[42] به دليل وجود راويان ضعيف و ناشناخته، دچار ضعف سندي است.[43]
روايت نزول قرآن بر بيت المعمور را مخالف تعبير (هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ) در آيه 185 بقره/2 دانستهاند؛ زيرا در صورت پذيرش نزول در بيت المعمور، نميتوان وجهي هدايتآميز درباره آن مرحله از نزول فرض كرد؛ چرا كه قرآن براي هدايت جامعه نازل شده تا در دسترس همگان باشد، نه آن كه در بيت المعمور دور از دسترس مردم قرار گيرد.[44] از اين رو، برخي قرآنپژوهان معاصر در پي گروهي از مفسران شيعه و سنّي متقدم، توجيه منسوب به ابن عباس و روايتهاي همانند آن را نپذيرفته و تنها به نزول تدريجي باور داشته و آيات گوياي نزول در شبي ويژه را تأويل كردهاند.[45] ديدگاه عرفاني، برونرفتي ديگر از اين چالش ارائه كرده و بيت المعمور را مقام قلب پيامبر(ص) ميداند كه قرآن در نزول دفعي بر قلب او نازل شده و از آن پس به تدريج بر سينه پيامبر فرود آمده و يا تأويلش بر وصي او نازل شده است.[46]
تأويلات بيت المعمور
گروهي از مفسران تأويلهايي عرفاني از بيت المعمور به دست دادهاند. در متون عرفاني غير تفسيري نيز از بيت المعمور ياد شده و درباره تأويل عرفاني آن سخن رفته است.[47] چنانكه اشاره شد، گروهي بيت المعمور را به قلب پيامبر(ص) تأويل كردهاند كه قرآن بر آن نازل گشته و سپس بر سينه پيامبر فرود آمده و آن گاه تأويلش بر وصي او آشكار ميشود.[48] دستهاي آن را دلهاي عابدان عارف ميدانند[49] كه با معرفت و اخلاص آباد ميگردد.[50] بروسوي بيت المعمور را اشاره به مقام قلب انسان دانسته، بر اين باور است كه همچون قلب كه برزخ ميان روح و جسم است، بيت المعمور نيز برزخ ميان جهان طبيعي (كرسي و عرش) و جهان عنصري (آسمانهاي هفتگانه) است و در انتهاي آسمان هفتم قرار دارد.[51] ابن عربي بيت المعمور را قلب عالم يا نفس ناطقه كليه شمرده[52] و برخي روايتها در اين موضوع از جمله تكيه زدن ابراهيم(ع) بر ديوار آن را به تأويل عرفاني كشيده است.[53] شماري از مفسران معاصر به صورت احتمال، بيت المعمور را به قلب مؤمن تأويل كردهاند كه همان عرش الهي است. اما احتمال در اين زمينه را كافي نميدانند.[54]
بعضي از مفسران به پشتوانه آيات 36-37 نور/24 و 33 احزاب/33 خانه و خاندان پيامبر(ص) و سپس ديگر خانههاي دانش و عبادت را از روشنترين نمودهاي بيت المعمور دانستهاند.[55]
منابع
الاتقان: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش سعيد، لبنان، دار الفكر، 1416ق؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اطيب البيان: عبدالحسين طيب، تهران، انتشارات اسلامي، 1364ش؛ الاعتقادات: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش عصام عبدالسيد، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ بيان السعاده: الجنابذي (م.1327ق.)، تهران، 1344ش؛ بيان المعاني: سيد عبدالقادر ملاحويش، دمشق، مطبعة الترقي، 1384ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التحرير و التنوير: ابن عاشور (م.1393ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تسنيم: جوادي آملي، قم، اسراء، 1378ش؛ تفسير ابن ابيحاتم (تفسير القرآن العظيم): ابن ابيحاتم (م.327ق.)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق؛ تفسير ابن عربي (تفسير القرآن الكريم): محيي الدين بن عربي (م.638ق.)، به كوشش مصطفي غالب، بيروت، دار الاندلس؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1409ق؛ تفسير ابوالسعود (ارشاد العقل السليم): ابوالسعود (م.982ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1411ق؛ تفسير بغوي (معالم التنزيل): البغوي (م.510ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق؛ تفسير بقاعي (نظم الدرر): البقاعي (م.885ق.)، قاهره، 1413ق؛ تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛ التفسير الحديث: محمد عزّة دروزه (م.1404ق.)، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1421ق؛ تفسير حسن بصري: به كوشش محمد عبدالرحيم، بيروت، دار الحديث؛ التفسير القرآني للقرآن: عبدالكريم خطيب، دار الفكر العربي، 1970م؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ التفسير الكاشف: المغنيه، بيروت، دار العلم للملايين، 1981م؛ تفسير قشيري (لطائف الاشارات): النيشابوري القشيري (م.465ق.)، به كوشش بسيوني، مصر، الهيئة المصرية العامة؛ التمهيد في علوم القرآن: معرفت، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ تهذيب اللغه: الازهري (م.370ق.)، قاهره، 1967م؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ جمهرة اللغه: ابن دريد (م.321ق.)، به كوشش رمزي بعلبكي، بيروت، دار العلم للملايين، 1987م؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛ دائرة المعارف قرآن كريم: مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان كتاب، 1386ش؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ الدر النظيم: ابن حاتم عاملي (م.664ق.)، جامعه مدرسين قم؛ روح البيان: بروسوي (م.1137ق.)، بيروت، دار الفكر؛ زاد المسير: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالرحمن، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ شرح شطحيات: روزبهان بقلي، به كوشش هانري كربن، تهران، 1360ش؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ علل الشرائع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ الفتوحات المكيه: محيي الدين بن عربي (م.638ق.)، بيروت، دار صادر؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، مصطفي البابي، 1385ق؛ كشف الاسرار: ميبدي (م.520ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361ش؛ كنز الدقائق: المشهدي (م.1125ق.)، به كوشش العراقي، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ كيهان انديشه (دوماهنامه): قم، مؤسسه كيهان؛ لغتنامه: دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش حسيني، تهران، فرهنگ اسلامي، 1408ق؛ المحرر الوجيز: ابن عطية الاندلسي (م.546ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دار الكتب العلميه، 1413ق؛ مخزن العرفان: سيده نصرت امين (م.1362ش.)، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش؛ من هدي القرآن: سيد محمدتقي مدرسي، دفتر علامه مدرسي، 1410ق؛ مواهب عليّه (تفسير حسيني): حسيني كاشفي (م.910ق.)، به كوشش جلالي، تهران، اقبال؛ النهايه: مبارك ابن اثير (م.606ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش.
سيد علي محسني؛ مهدي ملكمحمدي
[1]. لغتنامه، ج3، ص4470، «بيت المعمور».
[2]. نك: دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج13، ص295.
[3]. جامع البيان، ج27، ص22-24؛ الدر المنثور، ج6، ص117ـ 118؛ مجمع البحرين، ج3، ص248، «عمر».
[4]. نك: اخبار مكه، ج1، ص45؛ جامع البيان، ج27، ص22-24؛ الدر المنثور، ج6، ص117-118.
[5]. المحرر الوجيز، ج5، ص186.
[6]. بحار الانوار، ج55، ص61؛ نك: كنز الدقائق، ج12، ص446؛ روح البيان، ج9، ص185.
[7]. نك: الدر المنثور، ج6، ص117.
[8]. نك: الكافي، ج1، ص451؛ ج2، ص629؛ ج3، ص302، 392؛ ج4، ص191، 196-197؛ التهذيب، ج2، ص60؛ ج6، ص110؛ بحار الانوار، ج36، ص155.
[9]. جامع البيان، ج4، ص12؛ الدر المنثور، ج6، ص117.
[10]. جامع البيان، ج27، ص22-24؛ الدر المنثور، ج6، ص117-118؛ مجمع البحرين، ج3، ص248.
[11]. بحار الانوار، ج55، ص55-61.
[12]. الكافي، ج3، ص484.
[13]. الكافي، ج4، ص187-188؛ علل الشرائع، ص402-403، 406-407.
[14]. تسنيم، ج3، ص71-72.
[15]. جامع البيان، ج27، ص23-24؛ الصحاح، ج1، ص386؛ النهايه، ج3، ص81، «ضرح».
[16]. العين، ج3، ص103ـ104؛ تهذيب اللغه، ج4، ص206-207؛ جمهرة اللغه، ج2، ص3، «ضرح».
[17]. بحار الانوار، ج6، ص97؛ ج55، ص8، 58؛ ج96، ص34.
[18]. مجمع البحرين، ج3، ص14، «ضرح».
[19]. تفسير ابن كثير، ج4، ص256؛ الاتقان، ج1، ص118؛ تفسير ابن ابي حاتم، ج1، ص311.
[20]. اطيب البيان، ج8، ص219؛ ج12، ص293.
[21]. صحيح مسلم، ج1، ص100-101؛ التهذيب، ج2، ص60.
[22]. صحيح البخاري، ج4، ص77-78؛ الدر المنثور، ج4، ص136، 143؛ بحار الانوار، ج36، ص155.
[23]. نك: علل الشرائع، ج2، ص398.
[24]. الدر المنثور، ج6، ص117.
[25]. تفسير ابن كثير، ج4، ص256.
[26]. كيهان انديشه، ش32، ص59-71، «نظريهاي درباره كيفيت نزول قرآن».
[27]. تفسير حسن بصري، ج2، ص305؛ نك: التبيان، ج9، ص402؛ زاد المسير، ج8، ص47.
[28]. الكشاف، ج4، ص408؛ التفسير الكبير، ج28، ص239؛ تفسير ابوالسعود، ج8، ص146.
[29]. نظم الدرر، ج19، ص4-5؛ مواهب عليه، ج4، ص214.
[30]. نك: التفسير الحديث، ج6، ص233؛ التحرير و التنوير، ج27، ص54-55؛ التفسير القرآني، ج14، ص543؛ التفسير الكاشف، ج7، ص161.
[31]. من هدي القرآن، ج14، ص96.
[32]. بحار الانوار، ج18، ص394.
[33]. تفسير قرطبي، ج11، ص212؛ كشف الاسرار، ج5، ص481؛ التفسير الكبير، ج22، ص190.
[34]. بيان المعاني، ج4، ص382.
[35]. نك: الميزان، ج2، ص20-32.
[36]. نك: تفسير ابن ابي حاتم، ج1، ص311؛ تفسير بغوي، ج1، ص217؛ تفسير ابن كثير، ج1، ص368.
[37]. جامع البيان، ج2، ص84 ـ 85؛ الدر المنثور، ج1، ص189.
[38]. كنز الدقائق، ج1، ص430؛ بحار الانوار، ج18، ص250-
254.
254.
[39]. الاعتقادات، ص82؛ الدر النظيم، ص119؛ بيان السعاده، ج1، ص172.
[40]. تصحيح اعتقادات الاماميه، ص123-124.
[41]. الكافي، ج2، ص628ـ629.
[42]. نك: تصحيح اعتقادات الاماميه، ص123-124.
[43]. نك: بحار الانوار، ج12، ص518؛ ج18، ص250-254.
[44]. نك: تسنيم، ج9، ص351.
[45]. نك: التمهيد، ج1، ص112-124؛ قس: تسنيم، ج9، ص335-340.
[46]. نك: بيان السعاده، ج1، ص172.
[47]. نك: شرح شطحيات، ص342؛ تفسير قشيري، ج3، ص472.
[48]. نك: بيان السعاده، ج1، ص172.
[49]. تفسير قشيري، ج3، ص472؛ نك: بيان السعاده، ج4، ص118.
[50]. تفسير بيضاوي، ج5، ص152؛ مخزن العرفان، ج13، ص341.
[51]. روح البيان، ج9، ص185.
[52]. تفسير ابن عربي، ج2، ص547 ـ 548.
[53]. الفتوحات المكيه، ج4، ص8؛ نك: روح البيان، ج9، ص185ـ186؛ بيان السعاده، ج4، ص117.
[54]. تسنيم، ج9، ص356.
[55]. من هدي القرآن، ج14، ص95.