تألیف قلوب
ایجاد محبت میان افراد بر اثر آموزه‌های اسلام، ناظر به همبستگی اوس و خزرج پس از جنگ‌های طولانی دوره جاهلی تألیف که از ریشه «ا ـ ل ـ ف» یعنی اجتماع یا پیوستن به جمع از روی میل[1] برگرفته شده، به معنای برقراری ارتباط و دوست
ايجاد محبت ميان افراد بر اثر آموزههاي اسلام، ناظر به همبستگي اوس و خزرج پس از جنگهاي طولاني دوره جاهلي
تأليف كه از ريشه «ا ـ ل ـ ف» يعني اجتماع يا پيوستن به جمع از روي ميل[1] برگرفته شده، به معناي برقراري ارتباط و دوستي[2] و انس گرفتن به چيزي يا كسي است.[3] قلوب جمع قلب است كه در اين جا به معناي روح و روان به كار رفته است.[4] بنا بر اين، ميتوان اصطلاح «تأليف قلوب» را به معناي ايجاد سازگاري و همدلي ميان مردم براي همكاري در گذران زندگي دانست.[5] در فارسي نيز اين تركيب به معناي ايجاد ارتباط ميان كسان و برقراري دوستي و پيوند ميان مردم به كار رفته است.[6]
ظهور دين اسلام در شبه جزيره عربستان، مايه زدودن دشمنيهاي كهنه و عميق ميان برخي قبايل عرب و ايجاد دوستي و همگرايي بين ايشان گشت كه در قرآن از آن به «تأليف قلوب» ياد شده است: (وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِى الأرْضِ جَمِيعًا مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ). (انفال/8، 63) مضمون اين تعبير در آيه 103 آل عمران/3 نيز به كار رفته است. در آيهاي ديگر، از تعبير (الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ) (توبه/9، 60) ياد شده كه به انفاق اموال شرعي ميان كافران يا تازه مسلمانان براي افزايش دلبستگي آنان به اسلام اشاره دارد. اين مورد با اصطلاح مورد نظر اين مقاله تفاوت دارد.
در روايات نيز به ابعادي گوناگون از تأثير اسلام بر همگرايي مردم و ايجاد الفت و محبت ميان آنان پرداخته شده است.[7] افزون بر اين، آيين حج زمينهساز آشنايي مسلمانان با يكديگر و مايه ايجاد دلبستگي و پيوند ميان اقوام اسلامي با رنگها و زبانهاي گوناگون ميگردد[8] و اين همدلي زمينه بهبود وضع مسلمانان را فراهم ميسازد.[9] در روايات اسلامي نيز به اين ويژگي حج اشاره شده[10] و آيين حج مايه گردهمايي مسلمانان از شرق و غرب و سبب همبستگي ميان آنان[11] شمرده شده است.
درگيري قبايل پيش از اسلام: پيش از اسلام، بر اثر رواج فقر و فرهنگ جاهلي، نبردها و ستيزهاي مكرر ميان قبيلههاي عرب درميگرفت كه به نام روزهايي مشخص شناخته شدهاند؛ از جمله روزهاي بَرَدان، خَزاز، عين اُباغ، كُلاب اول، ذي نَجَب.[12] نمونهاي از اين قبايل، دو قبيله بزرگ اوس و خزرج بودند كه به رغم اشتراك در تبار و نژاد[13] اختلافهاي فراوان ميان آنان وجود داشت و جنگهاي بسيار ميانشان درگرفت. دوره دشمني آنها 120 سال پيش از اسلام گزارش شده است.[14] مهمترين موارد آن جنگها عبارتند از: يوم الصفينه[15]، يوم الدرك[16]، يوم السراره، يوم فارع، يوم الفجار اول و ثاني[17] و يوم بعاث كه واپسين نبرد ميان اوس و خزرج پيش از اسلام بوده است.[18] جنگهاي ميان اين دو قبيله تا روزگار پيامبر (ص) ادامه داشت.[19]
پس از اسلام نيز گاه درگيريهاي كهن ميان اوس و خزرج كه انصار لقب گرفته بودند، سر باز ميكرد[20] و گاه نيز كافران با هدف ايجاد تفرقه ميان مسلمانان، زمينههاي دشمني كهنه را برميانگيختند. پيامبر (ص) در اين موارد با يادآوري آموزههاي اسلام و قرآن در ايجاد الفت ميان مسلمانان، به رويارويي با انگيزش ديگر بار دشمنيها پرداخته، هدف از بعثت خود را زدودن جهالت و برقراري محبت ميشمردند.[21]
تأثير اسلام در تأليف قلوب: در آيه (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً... ) (آلعمران/3، 103) از وجود دشمني ميان مردم عرب پيش از اسلام سخن به ميان آمده و از نعمت برادري و دوستي بر اثر اسلام ياد شده و به چنگ زدن به ريسمان خداوند كه آن را به اسلام تفسير كردهاند، سفارش گشته است.[22] اين آيه را در باره ستيزهاي ديرباز دو قبيله اوس و خزرج دانستهاند.[23] آوردهاند كه روزي ميان دو تن از اين قبايل، برخي از درگيريهاي دوره جاهليت بازگو شد. اوسيها به حنظله غسيل الملائكه و خزرجيها به چهار گردآورنده قرآن در روزگار پيامبر فخر فروختند.[24] به تدريج دامنه ستيز به دو قبيله كشيده شد و آنها در برابر يكديگر قرار گرفتند. پيامبر (ص) به محل رويداد آمد و آنگاه اين آيات نازل شد.[25]
تأليف قلوب در اين آيه و نيز آيه 63 سوره انفال/8 به خدا نسبت داده شده تا جنبه الهي اين رخداد روشن گردد[26] و روشن شود كه اين امر بر اثر گرايش به قرآن و به دست پيامبر خدا (ص) تحقق پذيرفت[27]؛ زيرا مردم پيش از اسلام دشمنان يكديگر بودند[28] و هيچ قدرتي نميتوانست آن دشمني را به دوستي بدل كند. آموزههاي اسلام و اخلاق پيامبر (ص) اين تحول را ممكن ساخت.[29] تعبير (فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ) از اصلاح بنيادين و ريشهكن كردن دشمنيها و نه تنها اصلاح ظاهري حكايت دارد.[30] رفتار كردن بر پايه معارف الهي اسلام، سبب رفع ريشههاي دشمني مانند حرص، طمع و تعصبات جاهلي شد و آن دشمنيها از ميان رفت و الفت و محبت در دلها برقرار گشت.[31]
شيوههاي تأليف قلوب: پيامبر گرامي (ص) از ابزارهاي گوناگون براي ايجاد الفت ميان مسلمانان استفاده كرد و در آغاز ورود به مدينه، با ايجاد پيوند برادري ميان مهاجران و انصار[32] و نيز عقد پيمان همزيستي با قبايل يهودي مدينه[33] در صدد تأليف قلوب برآمد و حتي گاه اين ابزارها را براي ايجاد تمايل كافران به پذيرش دين اسلام نيز به كار بست. (← مؤلفة قلوبهم) ايشان بر جفا و ستم اعراب بياباننشين و منافقان صبر ورزيد و بدينگونه در قلبهايشان گرايش به اسلام را پديد آورد.[34] نيز بر جنازههاي منافقان نماز گزارد و بر قبورشان حاضر شد و برايشان دعا فرمود تا به اسلام گرايش يابند.[35] نيز از غنائم نبرد طائف به اشراف و بزرگان نومسلمان يا مشركاني كه به وي ياري رسانده بودند، از غنيمتها بيش از ديگران سهم داد تا نظر آنها و قبيله و فاميلشان را جلب نمايد و ميان ايشان انس و الفت برقرار سازد.[36] گاه نيز ايشان آداب و سنتهاي اجتماعي همانند اطعام و بخشش را براي تأليف قلوب مسلمانان و يكپارچگي آنها جهت ميداد.[37] با توجه به سنت پيامبر در اين زمينه، تأليف قلوب در شمار فرايض ديني و دستمايه دعوت به دين و از وظايف حاكم مسلمانان شمرده شده است.[38]
منابع
احسن الحديث: سيد علي اكبر قرشي، تهران، بنياد بعثت، 1366ق؛ اخلاق در قرآن (پيام قرآن): مكارم شيرازي و ديگران، قم، هدف، 1377ش؛ اسباب النزول: الواحدي (م.468ق.)، قاهره، الحلبي و شركاه، 1388ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1391ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ التحرير و التنوير: ابن عاشور (م.1393ق.)، مؤسسة التاريخ؛ التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ التعريفات: علي بن محمد الجرجاني (م.816ق.)، تهران، ناصر خسرو، 1370ش؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ تفسير بغوي (معالم التنزيل): البغوي (م.510ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق؛ تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف و البيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير قشيري (لطائف الاشارات): النيشابوري القشيري (م.465ق.)، به كوشش بسيوني، مصر، الهيئة المصرية العامة؛ تفسير مقاتل بن سليمان: (م.150ق.)، به كوشش عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربي، 1423ق؛ الدرة الثمينة في اخبار المدينه: محمد ابن النجار (م.643ق.)، به كوشش صلاح الدين، مركز بحوث و دراسات المدينه، 1427ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ دقائق التاويل و حقائق التنزيل: محمود ابوالمكارم (م. قرن7ق.)، تهران، ميراث مكتوب، 1381ش؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السيرة النبويه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مصطفي عبدالواحد، بيروت، دار المعرفه، 1396ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213ق./218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابيالحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ صهباي حج: جوادي آملي، قم، اسراء، 1377ش؛ غرائب القرآن: نظام الدين النيشابوري (م.728ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ غنائم الايام: ميرزا ابوالقاسم القمي (م.1221ق.)، به كوشش تبريزيان، الاعلام الاسلامي، 1417ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فتح القدير: الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فتوح البلدان: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش صلاح الدين، قاهره، النهضة المصريه، 1956م؛ فرهنگ فارسي: معين (م.1350ش.)، تهران، امير كبير، 1375ش؛ الكامل في التاريخ: علي ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ كنز العرفان في فقه القرآن: الفاضل المقداد (م.826ق.)، به كوشش القاضي، تقريب بين المذاهب، 1422ق؛ لغتنامه: دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، مؤسسه لغتنامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المصباح المنير: الفيومي (م.770ق.)، قم، دار الهجره، 1405ق؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، به كوشش صفوان داودي، دمشق، دار القلم، 1412ق؛ مكيال المكارم: محمد تقي الموسوي الاصفهاني (م.1348ق.)، به كوشش سيد علي عاشور، بيروت، اعلمي، 1421ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ نگرشي اجتماعي به كعبه: حسيني كشكويه، تهران، امير كبير، 1372ش؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، به كوشش رباني شيرازي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.
زينب بهرامي؛ زهرا محمودي
[1]. مفردات، ص81، «الف».
.[2] الصحاح، ج4، ص1332؛ المصباح، ج1، ص18، «الف».
[3]. مفردات، ص81.
.[4] التحقيق، ج9، ص302-304، «قلب».
[5]. التعريفات، ج1، ص15.
[6]. لغتنامه، ج4، ص5537؛ فرهنگ معين، ص1016، «تأليف قلوب».
[7]. مكيال المكارم، ج1، ص55.
[8]. نك: تفسير قشيري، ج1، ص263، 267.
[9]. نك: صهباي حج، ج9، ص46-48؛ نگرشي اجتماعي به كعبه، ص189.
[10]. نك: صحيح مسلم، نووي، ج9، ص89.
[11]. شرح نهج البلاغه، ج1، ص123؛ وسائل الشيعه، ج8، ص9.
[12]. التنبيه و الاشراف، ص178-179؛ الكامل، ج1، ص502؛ معجم البلدان، ج1، ص375.
[13]. فتوح البلدان، ج1، ص17؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص37؛ فتح الباري، ج7، ص85.
[14]. مجمع البيان، ج2، ص804؛ امتاع الاسماع، ج9، ص187؛ فتح الباري، ج2، ص367.
[15]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص37.
[16]. معجم البلدان، ج2، ص451.
[17]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص396؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص37؛ الكامل، ج1، ص661-662، 667-668.
[18]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص37؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج2، ص175؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص289-290.
[19]. الدرة الثمينه، ص91.
[20]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص397؛ اسد الغابه، ج1، ص149.
[21]. تاريخ المدينه، ج2، ص419-420؛ اسد الغابه، ج1، ص148-149؛ سبل الهدي، ج3، ص191-192.
.[22] مجمع البيان، ج2، ص805؛ تفسير بيضاوي، ج2، ص31؛ الميزان، ج3، ص365.
[23]. اسباب النزول، ص78؛ مجمع البيان، ج2، ص806.
[24]. البداية و النهايه، ج7، ص58؛ سبل الهدي، ج3، ص184-185؛ ج11، ص331.
[25]. اسد الغابه، ج1، ص148-149؛ الدر المنثور، ج2، ص57-58؛ فتح القدير، ج1، ص367-368.
.[26] مجمع البيان، ج4، ص854؛ تفسير بيضاوي، ج3، ص65-66.
.[27] التفسير الكبير، ج22، ص39؛ دقائق التأويل، ص50؛ غرائب القرآن، ج4، ص533.
.[28] تفسير مقاتل، ج1، ص293؛ تفسير ثعلبي، ج3، ص121؛ التحرير و التنوير، ج1، ص38.
[29]. مجمع البيان، ج4، ص854؛ نك: اخلاق در قرآن، ج3، ص448.
.[30] نك: فتح الباري، ج8، ص41؛ احسن الحديث، ج2، ص152.
[31]. نك: مجمع البيان، ج4، ص854؛ الميزان، ج9، ص118-120.
[32]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج2، ص351.
[33]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج3، ص705؛ الميزان، ج9، ص189.
[34]. صحيح مسلم، نووي، ج16، ص139.
[35]. كنز العرفان، ج1، ص176.
.[36] مسند احمد، ج4، ص42؛ صحيح مسلم، ج3، ص108.
.[37] شرح مسلم، ج2، ص10-11.
[38]. تفسير بغوي، ج2، ص361؛ صحيح مسلم، نووي، ج2، ص11؛ غنائم الايام، ج4، ص136.