تحفة العراقین
سفرنامه منظوم حج سروده خاقانی شروانی شاعر سده ششم ق. تحفة العراقین که در قالب مثنوی و در شش مقاله سروده شده، شرح دو سفر خاقانی، یکی به عراق عجم و دیگری به حجاز، به قصد حج است. این موضوع با حواشی شاعرانه فراوان از جمله مناجات‌ها و مدح شخص
سفرنامه منظوم حج سروده خاقاني شرواني شاعر سده ششم ق.
تحفة العراقين كه در قالب مثنوي و در شش مقاله سروده شده، شرح دو سفر خاقاني، يكي به عراق عجم و ديگري به حجاز، به قصد حج است. اين موضوع با حواشي شاعرانه فراوان از جمله مناجاتها و مدح شخصيتهاي سياسي و علمي و نيز شرحي مختصر از زندگي خصوصي خاقاني همراه است.
افضل الدين بديل بن علي بن عثمان كه شرح حالنگاران نامش را ابراهيم و عثمان نيز گفتهاند[1]، از بزرگان شعر فارسي در سده ششمق. است. تاريخ تولد خاقاني مانند بسياري از ديگر رخدادهاي زندگي او به درستي معلوم نيست. گويا وي در سال 520ق. در شهر شماخي شروان از پدري درودگر و مادري كه در اصل كنيزي رومي بوده، زاده شد.[2] گويا پدرش به دليل تنگدستي مدتي خانواده را ترك گفت و او چند سال زير نظر عمويش كافي الدين عمر بن عثمان كه طبيب و حكيم بود، تربيت شد. (مقدمه، ص26، 216) سپس مدتي نزد ابوالعلاء گنجوي فن شاعري آموخت و هنوز جواني بيست ساله بود كه با ميانجيگري ابوالعلاء در سال 540ق. به دربار منوچهر بن فريدون شروانشاه (حك: 514-555ق.) راه يافت و 29 سال در خدمت او بود و سپس به خدمت پسرش اخستان شروانشاه (حك: 555-575ق.) درآمد. در آغاز «حقايقي» تخلص ميكرد و بعد از پيوستن به دربار، لقب خاقاني (منسوب به خاقان منوچهر) يافت. از شاعران معاصر وي، جز استادش ابوالعلاء گنجوي و شاگردش مجيرالدين بيلقاني كه پس از چندي با هر دو به دشمني گراييد، ميتوان از نظامي گنجوي و رشيدالدين وطواط كه با او دوستي داشتند، اشاره كرد. خاقاني به سال 595ق. در تبريز درگذشت و در مقبرة الشعراي اين شهر مدفون شد.[3]
خاقاني از بزرگترين قصيدهسرايان ادب پارسي است كه بيش از هر چيز به دليل قدرت تصويرگري و خيالپردازي در اشعارش و نيز استفاده از تشبيهات و تركيبات تازه، ستوده شده است. شعر او فني و دشوار است و نزد وي پروراندن شكل و صورت بيان بيش از محتواي آنكه بيشتر در پيچيدگيهاي بياني از دسترس دور شده، اهميت دارد.[4] از وي جز ديوان شعر، منظومه تحفة العراقين و منشآت او به نثر باقي مانده است. مدح پادشاهان و بزرگان سياسي و علمي و ادبي، گلايه از روزگار، حبسيه، مرثيه، زهد و عرفان، و بزم و وصف طبيعت از مفاهيم پرتكرار شعرهاي خاقاني است.[5]
حج و بزرگداشت حرمين و ستايش پيامبر اسلام نيز از مهمترين مضامين اشعار او است. خاقاني دو بار به سفر حج رفت؛ بار نخست در سال 551ق. و بار دوم ميان سالهاي 569 و570ق. و جز منظومه تحفة الحرمين چندين قصيده در وصف كعبه و مكه و مدينه و شرح سفر خود به حجاز بر جاي نهاد كه از مشهورترين و بهترين نمونهها در ادب فارسي به شمار ميروند.[6] به دليل چيرهدستي در ستايش پيامبر، او را حسّان العجم لقب دادند. مشهور است كه در سفرش به حج، يكي از شعرهايش را با مَطلع «صبح از حمايل فلك آهيخت خنجرش» به زر نگاشتند.[7] منظومه تحفة الحرمين نيز از شهرتي بسزا در ادب فارسي برخوردار است و مورد تقليد برخي از شاعران پس از وي قرار گرفته است.[8]
سفر حج در زندگي فكري خاقاني همچون نمودي از تحول فكري و معنوي وي حائز اهميت بود. با اينكه او در دربار شروانشاهان جايگاهي بلند داشت و به ويژه در سالهاي آغازين ورودش به دربار منوچهر شروانشاه مورد توجه وي بود، نوعي وسوسه معنوي دروني كه از گرايش وي به زهد و عرفان سرچشمه ميگرفت، او را به سرعت از موقعيت خود به عنوان شاعري مديحهسرا ناخشنود كرد.[9] وي در طرح و پرداخت انديشههاي عرفاني تا حدودي از سنايي كه الگوي او بود، پيروي كرده است؛ اما گرايش وي به زهد و تصوف هيچ گاه چنان عميق نشد كه مانند سنايي به عزلت كامل روي آورد.[10]
بيشتر شرح حالنگاران سفر حج خاقاني را همچون مرزي ميان دو مرحله زندگي وي به شمار آوردهاند. سفر حج براي او فرصتي مطلوب براي دور شدن از شروان و تفكر در احوال معنوي خويش بود. جدال دروني وي بر سر جدايي از شيوه زندگي گذشته در تحفة العراقين نيز بازتاب يافته است. مهمترين مورد آن، راز و نياز بلند خاقاني با پيامبر است كه در آن از زندگي آلوده به گناه و ميگساري توبه كرده و سوگند خورده تا با هنر شعر خود، جز شايستگان را ستايش نكند. (ص171-173) وي در پي بازگشت از سفر حج به ملازمت شروانشاهان ادامه داد؛ اما كمتر در مجالس دربار شركت ميكرد و از درباريان دوري ميگزيد. اينگونه رفتارها به دشمني با او دامن زد تا جايي كه به رنجش شاه و حبس وي انجاميد.[11] آوردهاند كه خاقاني آرزوي حجگزاري دوباره داشت؛ اما با مخالفت شروانشاه روبهرو گشت و چون خواست از شروان بگريزد، گرفتار شد و هفت ماه را در زندان گذراند و پس از مدتي با ميانجيگري خواهر شروانشاه اجازه حج يافت.[12]
عنوان تحفة العراقين كه از ديرباز بر اين منظومه اطلاق شده، نام اصلي آن نيست. برخي از پژوهشگران بر اساس آن چه در جمله آخر مقدمه برخي از نسخ خطي آمده، نام اصلي كتاب را تحفة الخواطر و زبدة الضمائر دانسته و اين نام را با محتواي منظومه كه حاوي نكاتي بسيار از انديشههاي اصلي خاقاني و شرح حال او است، متناسب ميدانند.[13] بازشناسي قديمترين نسخه موجود از كتاب كه در سال 593ق. يعني دو سال پيش از وفات خاقاني كتابت شده، نشان ميدهد كه نام اصلي اين مثنوي ختم الغرائب بوده است. اين نام در صفحات اول و آخر اين نسخه ضبط شده و در كنار برخي شواهد ديگر، نشان ميدهد كه نام اصلي كتاب، ختم الغرائب بوده است.[14]
در باره علت شهرت اين منظومه به تحفة العراقين جز به حدس و گمان نميتوان چيزي گفت. شايد بهره بردن خود خاقاني از واژه تحفه در چند جاي مثنوي، به خصوص در بيت «مدحش به از اين نگسترد كس/ اين تحفه عراق و شام را بس» (ص248) ديگران را به گزاردن چنين نامي برانگيخته يا چنانكه برخي پژوهشگران گفتهاند، اين نام بدان دليل شهرت يافته كه خاقاني اين منظومه را نخست به عراق عجم (بخشي از سرزمينهاي داخلي ايران شامل شهرهايي مانند كرمانشاه، همدان، اصفهان و ري كه بدان جبل نيز ميگفتند) و خراسان نزد برخي از شعراي روزگار از قبيل عبدالرزاق اصفهاني و سپس به عراق عرب تحفه فرستاده است.[15] دليل سادهتر آن است كه در اين منظومه، شرح سفر خاقاني به عراق عجم و عراق عرب به نظم كشيده است.[16]
مشهور است كه تحفة العراقين سفرنامه نخستين سفر حج نويسنده و رهاورد ديدههاي او در اين سفر است كه در سال 551ق. به پايان رسيده است.[17] برخي از پژوهشگران بر اين باورند كه تحفة العراقين در حين يا بعد از سفر حج سروده نشده و خاقاني پيش از نگارش آن سفري به حج نداشته است. دليل اصلي اين مدعا، وجود ابياتي در منظومه است كه حضور شاعر در شروان هنگام نگارش آن را نشان ميدهد و در آنها از گرفتاري در شروان و آرزوي ديدار كعبه سخن رانده و حتي در يك جا از نرفتن به حج در آن سال به دليل مخالفت پدر و مادرش و نداشتن استطاعت مالي ابراز ناخرسندي كرده است. (ص140-141) آگاهيهاي موجود در تحفة العراقين در باره افراد و مكانها نيز آن قدر جزئي نيست كه وجود آنها دليلي بر سفر خاقاني به حج شمرده شود.[18](ص31)
برخي از پژوهشگران شكل روايت خاقاني در اين منظومه را نيز تأييد اين نظر دانستهاند. خاقاني در اثر خود سخني از سفرش به حج به ميان نياورده است. او كه منظومه را خطاب به آفتاب سروده، آفتاب را دعوت كرده تا از آسمان به زمين بيايد و به سفر در زمين پردازد و به حج رود. بدين ترتيب، ادامه تحفة العراقين شرح سفر حجي است كه به شكلي شاعرانه به آفتاب نسبت داده شده است؛ گويي خاقاني كه خود پيشتر راه حج را طي كرده، آفتاب را به اين سفر دعوت و منازلي را كه در طول راه طي خواهد كرد، برايش وصف ميكند و به ستايش كساني كه در شهرها خواهد ديد، ميپردازد.
با اين ديدگاه، خاقاني اين منظومه را چند سال پيش از سفر حج سروده و نسخهاي از آن را به عراق و خراسان فرستاده و پس از سفر حج، بر آن مقدمهاي نگاشته و آن را به جمال الدين اصفهاني، وزير موصل، تقديم كرده است. اين مقدمه منثور كه به يقين در كنار رود دجله در عراق نگاشته شده، در بسياري از نسخههاي خطي تحفة العراقين وجود ندارد. به احتمال، اين دسته از نسخ خطي از روي نسخهاي كه خاقاني پيش از سفر حج به خراسان فرستاده، كتابت شدهاند.[19]
با اين همه، نميتوان سفرنامه بودن تحفة الحرمين را به يقين منتفي دانست. برخي از محققان وجود ابياتي را كه اشاره به حضور شاعر در شروان دارد، مربوط به دوران پس از سفر و بازگشت خاقاني به زادگاهش و شاهدي بر آن ميدانند كه اين منظومه در ميانه سفر نگاشته نشده؛ بلكه در پايان سفر به نظم كشيده شده است.[20] گروهي نيز سرايش و نگارش منظومه را فرايندي بلند ميدانند كه پيش از سفر حج آغاز شده و در پي اتمام سفر و بازگشت خاقاني به شروان در سال 522ق. به شكل نهايي درآمده است.[21] بدين ترتيب، اين دسته از ابيات را شايد بتوان رهاورد حضور خاقاني در شروان در پي سفر حج و يا باقيمانده قسمتهايي از منظومه دانست كه خاقاني پيش از رفتن به حج سروده بوده است. نسبت دادن حج به آفتاب را نيز ميتوان تنها تمهيدي شاعرانه برشمرد كه پيامد منطقي روش خاقاني در خطاب به آفتاب در سراسر منظومه است.
محتواي كتاب: تحفة العراقين در قالب مثنوي در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض و در حدود 3100 بيت سروده شده است. خاقاني مثنوي خود را خطاب به آفتاب سروده و در بيشتر ابيات با ضمير مخاطب به گفتوگو با آفتاب پرداخته است. در مقاله اول، از بدي روزگار گلايه كرده و به ستايش پيامبر پرداخته است. (ص13-25) در مقاله دوم، سفر خود به عراق عجم را براي آفتاب شرح كرده (ص27-79) و در مقاله سوم كه بلندترين قسمت منظومه است، به شرح سفرش به مكه پرداخته است. (ص81-135) در مقاله چهارم، به ستايش كعبه (ص137-145) و در مقاله پنجم، در پي وصف كوتاه مدينه، به ستايش پيامبر و مناجات با ايشان پرداخته است. (ص147-176) او در مقاله ششم، شام و موصل را وصف كرده و افزون بر ستايش جمال الدين موصلي و ديگر بزرگان آن ديار، از زندگي شخصي و پدر و مادرش آگاهيهايي به دست داده است. (ص177-248)
سفر خاقاني به عراق عجم كه شرحش در مقاله دوم آمده، در سال 547 يا 548ق. به اميد رهايي از شروان و تلاش براي تقرب به دربار سلطان محمد بن محمود سلجوقي (حك: 547-554ق.) صورت گرفته است.[22] (ص32) وي به وصف زيباييهاي طبيعي سرزمين كهستان (عراق عجم) پرداخته و از غلبه راهزنان بر آن منطقه كه آنان را «غولان كمينگشاي خونريز» (به احتمال، اشاره به اسماعيليان نزاري) سخت گلايه كرده است. (ص33-35) او همچنين به نكوهش صنعتگران و پيشهوران كهستان پرداخته و آنان را فريبكار دانسته است. (ص35-36) خاقاني با رسيدن به شكارگاه سلطان، مورد توجه بزرگان و صاحبمنصبان قرار گرفت. (ص38-41) او كه قصد نزديك شدن به در باره سلطان را داشت، نزد خواجه بزرگ (عنوان وزيران سلاطين سلجوقي كه در آن زمان بر عهده جلال الدين درگزيني بود) رفت و درخواست خود را بيان نمود. (ص42-46) خواجه با اشاره به جواني و خامي شاعر، او را به ترك غرور و خودبيني و دوري گزيدن از دربار شاه و بازگشت به وطن خويش و اهتمام به آموختن زبان عربي اندر داد.[23] (ص47-48) او نصيحت وزير را پذيرفت و از وي طلب مال كرد و خواجه انگشتر ارزشمند خود را به او داد؛ انگشتري كه شروانشاه حاضر بود در ازاي ستاندن آن از خاقاني ديهي را به نام او كند، اما او نپذيرفت. (ص50-53)
شرح سفر حج از مقاله سوم آغاز ميشود؛ جايي كه خاقاني آفتاب را به سفر در زمين فراخوانده و در ادامه از آن چه در سفر از سر خواهد گذراند و سرزمينهايي كه خواهد ديد و بزرگاني كه به حضورشان خواهد رفت، برايش شرح داده است. نخستين منزل سفر حج آفتاب، لشكرگاه سلطان محمد بن محمود سلجوقي بوده كه در آن هنگام يعني ميانه سال 551ق. در اردوگاهي نزديك همدان اقامت داشته است. آفتاب در ادامه راه بايد از همدان بگذرد و به بغداد و بارگاه خليفه المقتفي بالله (حك: 530-555ق.) برود. خاقاني در اين جا، افزون بر يادكرد زيباييهاي طبيعي شهرها و راهها، به ستايش سلطان سلجوقي و خليفه عباسي پرداخته است. (ص87-116) وي در سفر حج خود مورد احترام خليفه قرار گرفت و به او اجازه بوسيدن دست خليفه را دادند كه امتيازي بزرگ به شمار ميآمد. او از اين خاطره در تحفة العراقين ياد كرده و بوسيدن دست خليفه را به آفتاب نسبت داده است.[24] (ص179) خاقاني در وصف كوفه كه مسافر حج بايد در پي بغداد از آن ميگذشت، به ستايش بارگاه امام علي پرداخته و «خاك مقدس» مقبره «شير مرد عالم» را مشكآگين و بهشتآسا شمرده است. (ص117-119)
با گذر از كوفه، سفر حاجي در راه بياباني حج آغاز ميشد. در تحفة العراقين از دشواريهاي سفر باديه كه همه سفرنامهنويسان و حتي خود خاقاني در ديگر سرودههايش از آن گلايه كرده، خبري نيست.[25] باديه در زبان شاعرانه خاقاني به باغ تشبيه شده و پوشش گياهي آن به لباسي به رنگ سبز پستهاي بر تن خاك ماننده گشته است. او بادهاي سَموم بيابان را عطرآگين و سرابش را آينه صفابخش جان دانسته و بيابان را به دليل فراواني گياهان شفابخش، داروكده ناميده است. (ص119-120) آب باران جمع شده در مشربهها و چاههاي بر سر راه را به شراب صبوح مانند كرده و درمانكننده استسقاء دانسته است.(ص121) وي كه وادي بطحا را به دريا و حركت ناقه را بر آن به حركت كشتي تشبيه كرده، صداي زنگ شتران را از نغمههاي زبور و آواز مغنيان دلانگيزتر شمرده است. (121-123)
بيان خاقاني در باره مكانهاي مكه، وصفهايي كوتاه و شاعرانه و خالي از آگاهيهاي جغرافيايي و تاريخي است. وي بعد از وصف ذات العرق، احرامگاه عراقيان، و شرح حال حاجيان و احرام بستن آنان، با زباني شاعرانه به وصف دشت عرفات و جمعيت بسيار آن پرداخته و گروه صوفيان، عالمان و غازيان (لشكريان) حاضر در عرفات را ستوده (ص123-127) و سپس به وصف شاعرانه جبل الرحمه، مزدلفه، مشعر الحرام، جمره عقبه، مني، مكه، حجرالاسود، زمزم، ناودان كعبه، صفا، مروه و ... پرداخته است. (ص127-135)
در پي زيارت كعبه و اختصاص دادن مقاله چهارم به مدح آن، خاقاني سخن خود را در باره مدينه با وصف نخلستان مدينه آغاز كرده و به ستايش مدينه و مرقد پيامبر پرداخته و سخن را در مدح وي و راز و نياز با او به درازا كشانده است. (149-176)
خاقاني در پي مدينه، از شام و موصل سخن گفته است. گويا در سفر خود از مدينه همراه با كاروان شام به آن ديار و سپس موصل رفته است. او شام را ستوده؛ اما از مصر به بدي ياد كرده است. در اين كار، وي تحت تأثير اختلافي است كه ميان شاهان سلجوقي و خليفه عباسي با حاكمان مصر يعني فاطميان (297-556ق) كه واپسين سالهاي قدرت خود را در مصر سپري ميكردند، حاكم بوده است.[26] (ص179-182)
خاقاني در تحفة العراقين جز مدح سلطان سلجوقي و خليفه عباسي، به مناسبت سخن در باره هر شهر و ديار، به ستايش گروهي از اهل علم يا بزرگان آن پرداخته است. در همدان از سيد علاء الدوله فخر الدين عربشاه (م.584ق) كه رئيس همدان و از سادات نامدار دوران سلجوقيان بود و نقابت علويان را بر عهده داشت[27] و نيز سه پسر او به نامهاي مجدالدين خليل، فخرالدين و عمادالدين به نيكي سخن رانده است. (ص94-98) از جمله اهل علم همدان نيز كافي الدين احمد قاضي همدان، مجدالدين ابوالقاسم بن جعفر قزويني، مجدالدين ابوجعفر، امام الدين ابوالعلاء حسن بن احمد عطار (م.569)، و علاء الدين رازي را ستوده است. (ص99-104) در بغداد به مدح شهاب الدين ابونصر يوسف دمشقي و برادرش فخرالدين و ابوالحسن محمد بن مبارك (م.552)، فخرالدين احمد ذوالمناقب، ضياء الدين امام ابونجيب، عزالدين ابولفضل محمد سعيد اشعري (ص114-116) و در شام به مدح ضياء الدين عمر نسوي پرداخته است. (ص197)
خاقاني در منظومه خود، بيش از همه، جمال الدين محمد اصفهاني وزير شاهان زنگي موصل (حك 521-648) را ستوده و منظومه خويش را به او تقديم كرده است. (ص182-197) جمال الدين اصفهاني شخصيت ممتاز و مورد احترام سلاطين سلجوقي و خلفاي عباسي و به سخاوتمندي نامبردار بود و به دليل ساختن بناهاي عام المنفعه و به ويژه بازسازي برخي ساختمانهاي كعبه كه خاقاني در اشعار خود به آنها اشاره كرده، با لقب «جواد اصفهاني»* خوانده ميشد.[28] (ص192)
پايانبخش اين مثنوي، آگاهيهايي سودمند در باره رخدادهاي زندگي خاقاني است. در اين بخش، خاقاني با گلايه از اوضاع زندگي خود، به مدح و شكرگزاري از پدر و مادرش پرداخته و از عمويش كافي الدين علي بن عثمان و پسر عمويش وحيدالدين عثمان بن عمر به نيكي و بزرگي ياد كرده و از سالهاي علمآموزي نزد آن دو سخن رانده است. (ص210-225)
چاپهاي كتاب: كهنترين چاپهاي تحفة العراقين آنها است كه در هند به شكل سنگي به چاپ رسيده است. از اين كتاب، پنج نسخه در قرن نوزدهم م. در اكبرآباد، لكنهو و لاهور به چاپ رسيده است. نخستين چاپ سربي تحفة العراقين به سال 1954م. در مجموعه كليات ابجدي و ضمن شرحي است كه مير محمد اسماعيل خان ابجدي بر اين منظومه نگاشته و در لكنهوي هند به چاپ رسيده است.
نخستين تصحيح انتقادي اين منظومه را دكتر يحيي قريب در دهه 30 ش. به دست داد كه در چاپخانه سپهر به چاپ رسيد و بعدها به همت انتشارات اميركبير در سال 1357ش. تجديد چاپ شد. چاپ بعدي منظومه، تصوير نسخه خطي يافت شده در كتابخانه ملي اتريش بود كه به شكل نسخهبرگردان با مقدمه ايرج افشار در سال 1385ش. به همت انتشارات ميراث مكتوب و با همكاري انتشارات فرهنگستان علوم اتريش در تهران به چاپ رسيد. در دهه هشتاد ش. دو تصحيح ديگر از اين كتاب منتشر شد. تصحيح دكتر يوسف عالي عباسآباد از اين كتاب را انتشارات سخن در سال 1386ش. با عنوان ختم الغرائب به چاپ رساند. به سال 1387ش. تصحيح علي صفري آققلعه به دست انتشارات ميراث مكتوب در 830 صفحه در قطع وزيري با عنوان تحفة العراقين (ختم الغرائب) به چاپ رسيد كه نسخه مورد مراجعه در اين مقاله بوده است.
[1]. تذكرة الشعراء، ص63؛ تذكره آتشكده، ص24؛ خاقاني شرواني، ص52-60.
[2]. خاقاني شرواني، ص41، 69، 146-157.
[3]. سخن و سخنوران، ص642؛ تاريخ ادبيات درايران، ج2، ص776-782؛ خاقاني شرواني، ص87.
[4]. رخسار صبح، ص175، 184؛ تاريخ ادبيات ايران از دوران باستان، ص291.
[5]. خاقاني شاعر ديرآشنا، ص55-60؛ رخسار صبح، ص199-204؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج2، ص780.
[6]. ديوان خاقاني، ص88، 95-215، 368؛ رخسار صبح، ص201؛؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج2، ص779-780.
[7]. تاريخ ادبيات ايران از دوران باستان، ص287؛ رخسار صبح، ص5؛ ديوان خاقاني، ص17، «مقدمه».
[8]. تاريخ ادبيات درايران، ج5، ص1079، 1725، 1295.
[9]. خاقاني شرواني، ص239-245.
[10]. تاريخ ادبيات درايران، ج2، ص566؛ خاقاني شاعر دير آشنا، ص57-60.
[11]. تذكرة الشعرا، ص34؛ تذكرة نتايج الافكار، ص261؛ ديدار با كعبه جان، ص17؛ سخن و سخنوران، ص621؛ .
[12].تذكرة الشعراء، ص63؛ ديوان خاقاني، ص18-20 «مقدمه».
[13]. مقدمه تحفة الخواطر، ص54-55؛ خاقاني شرواني، ص269-270
[14]. ختم الغرايب، ص18-21، «مقدمه»، ص1، 219.
[15]. مقدمه تحفة الخواطر، ص54-55؛ خاقاني شرواني، ص270، 271؛ جغرافياي تاريخي، ص200.
[16]. مثنوي تحفة العراقين، ص مو، «مقدمه».
[17]. سخن و سخنوران، ص626؛ رخسار صبح، ص37.
[18]. مقدمه تحفة الخواطر، ص23-30.
[19]. مقدمه تحفة الخواطر، ص23-25، 53
[20]. مثنوي تحفة العراقين، ص «مب»، «مقدمه».
[21]. ختم الغرايب، ص29؛ خاقاني شرواني، ص270؛ ديدار با كعبه جان، ص145
[22]. خاقاني شرواني، ص268، 272، 276.
[23]. خاقاني شرواني، ص271-273، 277.
[24]. خاقاني شرواني، ص314.
[25]. نك: حج در ادب فارسي، ص216.
[26]. خاقاني شرواني، ص325-326.
[27]. نك: راحة الصدور، ص45
[28]. العقد الثمين، ج2، ص308-312.