تراویح تراویح تراویح بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
تراویح تراویح تراویح تراویح تراویح

تراویح

نافله‌های ماه رمضان که اهل سنت آن را به جماعت اقامه می‌کنند   «تراویح» از ریشه «ر ـ و ـ ح» به معنای راحتی و از میان رفتن سختی[1] و مفرد آن «ترویحه» به معنای یک بار استراحت کردن است.[2] در اصطلاح منا

نافله‌هاي ماه رمضان كه اهل سنت آن را به جماعت اقامه مي‌كنند

 

«تراويح» از ريشه «ر ـ و ـ ح» به معناي راحتي و از ميان رفتن سختي[1] و مفرد آن «ترويحه» به معناي يك بار استراحت كردن است.[2] در اصطلاح منابع حديثي و فقهي اهل سنت، به نمازهاي مستحب ويژه ماه رمضان، تراويح گفته‌اند. اين نمازها در شب‌هاي ماه رمضان پس از نماز عشا اقامه مي‌گردد.[3] وجه كاربرد اين واژه آن است كه نماز‌گزار پس از هر دو نافله دو ركعتي، به استراحت مي‌پردازد.[4] نيز اين نماز در روايات و متون فقهي اهل سنت «قيام رمضان»يا «قيام شهر رمضان» نيز خوانده شده است.[5] در روايات و متون فقهي شيعه از آن‌ها با تعبير «نوافل شهر رمضان» ياد مي‌شود.[6]

 

با توجه به اهميت موضوع نماز تراويح به جماعت كه اماميان آن را بدعت و حرام و اهل سنت آن را مستحب اكيد مي‌دانند، چندين تك‌نگاري‌ در باره آن در دست است؛ از جمله: صلاة التراويح از محمد ناصرالدين الالباني، التراويح اكثر من الف عام في المسجد النبوي از عطية بن محمد سالم، و صلاة التراويح بين السنة و البدعه از نجم الدين طبسي. امروزه نماز تراويح در ماه رمضان در دو مسجد بزرگ مسلمانان يعني مسجدالحرام در مكه و مسجدالنبي در مدينه منوره، با استقبال فراوان اقامه مي‌شود و انبوهي جمعيت در مسجد نبوي در شب بيست و نهم ماه رمضان بيشتر است.[7]

 

ƒ مشروعيت نوافل رمضان: فقيهان اهل سنت[8] و بيشتر فقيهان امامي به پشتوانه روايات، از جمله روايات حكايت‌گر اقامه اين نمازها از جانب پيامبر (ص) و نيز ترغيب به آن‌ها از سوي امام صادق (ع)[9]، اقامه آن‌ها را مشروع و مستحب شمرده‌اند.[10] در برابر، اندكي از فقيهان امامي به پشتوانه اصل عدم تشريع و برخي احاديث، بر آنند كه در ماه رمضان جز نمازهاي مستحب روزانه، نماز مستحبِ ديگر تعيين نشده است.[11] از جمله اين روايات، حديثي از امام صادق (ع) است كه نوافل اقامه شده در شب‌هاي ماه رمضان و غير رمضان از سوي پيامبر (ص) را تنها 13 ركعت شمرده شده كه 11 ركعت نافله شب و دو ركعت نافله صبح است.[12] ديگر فقيهان امامي بر آنند كه مقصود امام صادق (ع) در اين حديث، اقامه نكردن نماز نافله از سوي ايشان پس از نماز عشا و نيز اقامه آن‌ها به جماعت بوده است، نه به صورت فرادا. تأييدگر اين سخن، حديثي ديگر از امام صادق (ع)[13] است كه نهي پيامبر از اقامه نماز نافله به جماعت را حكايت دارد.[14]

 

ƒ تعداد ركعات و وقت نافله‌ها: بيشتر فقيهان اهل سنت شمار اين نمازها را در هر شب 20 ركعت دانسته‌اند.[15] پشتوانه آنان، سيره مسلمانان در روزگار خليفه دوم است كه تراويح را 20 ركعت اقامه مي‌كردند. نيز به برخي گزارش‌ها از صحابه استناد كرده‌اند.[16] تعداد ركعات اين نافله‌ها را11، 13، 16، 23، 24، 33، 34، 36، 40، 41، 47، و 49 ركعت نيز ياد كرده‌اند.[17] زمان اقامه اين نمازها در باور بيشتر فقيهان اهل سنت، پس از نماز عشا تا طلوع فجر است[18] و در باور بعضي ديگر، ميان نماز عشا و نماز وتر است.[19] برخي اقامه آن را در آغاز شب بهتر دانسته‌اند[20]؛ اما شماري بر آنند كه تأخير آن تا هنگام گذشتن يك سوم يا نصف شب بهتر است.[21] حتي بعضي اقامه آن را در پايان شب بهتر شمرده‌اند.[22] در باور مشهور فقيهان امامي، شمار ركعت‌هاي نوافل رمضان در طول ماه رمضان هزار ركعت است[23] و در باره چگونگي اقامه آن دو ديدگاه در دست است: ديدگاه نخست آن است كه از شب اول رمضان تا شب بيستم در هر شب 20 ركعت و از شب بيستم تا پايان ماه هر شب 30 ركعت اقامه مي‌شود و در شب‌هايي كه احتمال شب قدر باشد، يعني شب‌هاي نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم، افزون بر اين‌ها، 100 ركعت ديگر هم خوانده مي‌شود.[24] ديدگاه ديگر آن است كه در هريك از شب‌هاي سه‌گانه داراي احتمال قدر، تنها 100ركعت خوانده مي‌شود و 80 ركعت باقي‌مانده در چهار جمعه اين ماه اقامه مي‌گردد؛ بدين سان كه در هر جمعه 20 ركعت نماز به نيت نمازهاي حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه3 و نماز جعفر طيار خوانده مي‌شود.[25] پشتوانه هر دو ديدگاه، روايات است.[26] هنگام اقامه اين نمازها در باور فقيهان امامي، پس از نماز مغرب تا طلوع فجر
است كه هشت ركعت آن‌ها ميان نماز مغرب و عشا و باقي‌مانده پس از نماز عشا خوانده مي‌شود.[27]

 

ƒ اقامه نوافل رمضان به جماعت

‚1. ديدگاه‌ها: فقيهان امامي به جماعت خواندن نافله‌هاي رمضان را بدعت و حرام شمرده‌اند. دليل ايشان افزون بر اجماع[28]، احاديث[29] است؛ از جمله حديثي از امام صادق (ع) كه پيامبر (ص) اقامه اين نمازها را به جماعت، بدعت و معصيت شمرده و مسلمانان را از اقامه آن‌ها به جماعت بازداشته است.[30] نيز در روايات گوناگون از امامان: اين كار نهي شده است.[31] در برابر، همه فقيهان اهل سنت به جماعت خواندن نافله‌هاي رمضان را مستحب دانسته‌اند.[32] البته اندكي ازآنان، فرادا خواندن آن را بهتر شمرده‌اند.[33] از پشتوانه‌هاي ديدگاه اخير، روايت زيد بن ثابت[34] است كه پيامبر (ص) از خواندن اين نماز به جماعت خودداري فرمود و اقامه نمازهاي غير واجب را در خانه و به صورت فرادا بهترين نماز شمرد.[35] پشتوانه ديگر آن است كه اقامه اين نماز در نهان، بهتر است و اين با جماعت خواندن سازگار نيست.[36] برخي نيز معتقدند براي حافظان قرآن و كساني كه از كسالت بيم ندارند و نيز فرادا خواندن آنان خللي به جماعت در مسجد وارد نمي‌كند، فرادا خواندن بهتر است و در غير اين صورت، جماعت خواندن سزاوارتر است.[37] در باور شماري از فقيهان اهل سنت، از جمله حنفيان، به جماعت خواندن تراويح «سنت كفايي»[38] يا «واجب كفايي»[39] است. از اين ‌رو، اگر برخي از اهل مسجد آن را به جماعت اقامه نمايند، از عهده ديگران برداشته مي‌شود و در غير اين صورت، همه مرتكب گناه شده‌اند. برخي نيز به جماعت خواندن آن را به‌گونه مطلق واجب دانسته‌اند.[40]

 

‚ 2. دليل‌هاي اهل سنت:

v أ. سيره نبوي: در گزارشي از عايشه آمده كه پيامبر (ص) چند شب نوافل رمضان را اقامه كرد و مسلمانان هم اين نماز را با ايشان خواندند. سپس تنها از بيم آن‌كه اين نماز بر مسلمانان واجب شمرده شود، آن را رها كرد.[41] بر اين اساس، با وفات ايشان، اين علت منتفي شده است.[42] از جابر هم نقل شده كه رسول خدا (ص) هشت ركعت نوافل ماه رمضان را همراه با مسلمانان اقامه كرد.[43]

 

v ب. روايات:[44] در روايتي از ابوهريره آمده كه رسول خدا (ص) پس از مشاهده اقامه نماز تراويح به امامت ابيّ بن كعب، نماز‌گزاران را ستود.[45] نيز در روايتي منسوب به ابوذر ياد شده كه پيامبر (ص) پاداش اقامه نوافل رمضان با امام جماعت را برابر با يك شب تهجد دانسته است.[46]

 

v ج. سيره خليفه دوم: بر پايه برخي روايات، عمر بن خطاب هم خود، نماز تراويح را به جماعت اقامه كرد[47] و هم با منصوب كردن ابيّ بن كعب و سليمان بن ابي‌حتمه به امامت جماعت نمازهاي تراويح، مسلمانان را به اين كار فراخواند.[48]

 

v د. سيره و گفتار امام علي (ع): برخي محدثان اهل سنت، رواياتي[49] در تأييد نماز تراويح به جماعت از سوي امام علي (ع) آورده‌اند كه مورد استناد فقيهان قرار گرفته است.[50]

 

‚ 3. نقد دليل‌هاي اهل سنّت: دانشمندان و فقيهان امامي با رد دليل‌هاي اهل سنت، به پاسخ آن‌ها پرداخته‌اند. مهم‌ترين پشتوانه‌هاي آنان چنين است:

 

1. سيره پيامبر (ص) خواندن نوافل رمضان به صورت فرادا بوده است.[51] به تصريح فقيهان اهل سنت، اين سيره در دوران خلافت ابوبكر و تا مدتي از خلافت عمر نيز ادامه يافت. عمر بر خلاف سيره نبوي (ص) دستور داد كه اين نوافل به جماعت اقامه گردد.[52]

 

از گزارش‌هاي سيره پيامبر (ص) در اين زمينه مي‌توان دريافت كه اقامه نماز نافله به جماعت در دو يا سه شب ياد شده، به دستور و ترغيب پيامبر (ص) نبوده است؛ بلكه خود مسلمانان پشت سر ايشان به نماز ايستادند و سپس ايشان از اقامه اين نماز به صورت جماعت خودداري فرمود. روايت جابر نيز نشان مي‌دهد كه پيامبر (ص) تنها هشت ركعت از نوافل را با مسلمانان اقامت كرده است؛ در حالي كه تعداد نوافل ماه رمضان در باور هيچ يك از فقيهان امامي و اهل سنت هشت ركعت نيست. وانگهي از روايات عايشه و ديگر احاديث در اين زمينه[53] برمي‌آيد كه سيره ايشان اقامه نافله‌هاي ماه رمضان در خانه و به صورت فرادا بوده است.[54]

 

همه تاريخ‌نگاران اهل سنت[55] و شماري از فقيهان آنان[56] تصريح كرده‌اند كه اقامه نماز تراويح به جماعت، هرگز سنّت پيامبر نبوده و حتي سال‌ها بعد نيز اين نوافل به صورت فرادا اقامه مي‌شده است؛ ولي عمر به سال چهاردهم ق. دستور داد تا اين نماز به صورت جماعت برپا شود. از اين رو، شماري از دانشوران اهل سنت، از جمله شافعي، به پشتوانه دلايلي از جمله سيره پيامبر (ص)، اقامه اين نماز را در خانه و به صورت فرادا بهتر دانسته‌اند.[57]

 

2. روايات مورد استناد در باره خواندن نماز تراويح به صورت جماعت نيز درخور خدشه است. براي نمونه، روايت ابوهريره به سبب وجود شخصي چون مسلم بن خالد در سند آن، ضعيف شمرده شده است.[58] وانگهي از اين روايت برنمي‌آيد كه اين نماز به جماعت خوانده شود. افزون بر اين، بر پايه نقل‌هاي گوناگون ديگر، ابيّ بن كعب در دوران خليفه دوم به امامت تروايح منصوب شد، نه در روزگار پيامبر (ص).[59] روايات ابوذر و عايشه نيز ضعيف به شمار مي‌آيند؛ زيرا در سند آن‌ها، مسلم بن علقمه و يحيي بن بكير جاي دارند كه دانشوران رجال‌شناس اهل سنت، آنان را ضعيف دانسته‌اند.[60]

 

3. احكام الهي پيرو خواست و رغبت مردم نيست تا با رغبت مردم به يك كار و انجام دادن پيوسته آن، واجب يا مستحب گردد؛ بلكه احكام الهي پيرو مصالح و مفاسد واقعي است كه تنها خداوند آن‌ها را مي‌داند. چگونه ممكن است اهتمام مردم به يك رفتار مستحب موجب شود كه خداوند آن كار مستحب را بر مردم واجب سازد و پيامبر (ص) براي پيشگيري از وجوب آن كار، مردم را از انجام دادن آن بازدارد؟ اگر اين استدلال درست باشد، بايد ايشان مردم را از گزاردن نوافل روزانه و نماز شب نيز نهي مي‌فرمود تا مبادا واجب گردد؛ زيرا اين نمازها نيز مورد اهتمام و رغبت مردم بود.[61]

 

4. روايات ياد شده با احاديث ديگر از پيامبر (ص) و امامان: تعارض دارد و از اين ‌رو، درخور استناد نيست.[62]

 

5. در باره سيره خليفه دوم بايد گفت كه فرمان وي بر اقامه اين نماز به جماعت، نمي‌تواند دليل مشروعيت آن باشد؛ زيرا وي نه شارع بوده و نه چنين اختياري از جانب شارع داشته است. بر همين اساس، فرزند عمر در پاسخ فردي كه از او در باره سبب مخالفت وي با حكم پدرش در زمينه تحريم متعه حج پرسيد، پاسخ داد: «نبايد به سبب مخالفت پدرم، حلال رسول خدا (ص) را رها كرد.»[63] افزون بر اين، همين كه عمر اين نماز را بدعت خوانده[64]، نشان مي‌دهد كه چنين كاري از سوي خدا و بر زبان پيامبر (ص) تشريع نشده و خود وي آن را براي مسلمانان برنهاده است. بيشتر دانشمندان اهل سنت با اعتراف به بدعت عمر، براي توجيه و رفع حرمت آن كوشيده‌اند. بدين منظور، بدعت را به خوب و بد يا واجب، حرام، مكروه، مستحب و مباح تقسيم كرده‌اند.[65] روشن است كه كار حرام همواره ممنوع است و عنواني ديگر نخواهد يافت. پيامبر اسلام (ص) به روشني هر‌گونه بدعت را در دين، گمراهي و حرام دانسته است.[66] بر اين اساس، چنين توجيهاتي درخور پذيرش نيست.[67] از اين رو، شماري از فقيهان اهل سنت كوشيده‌اند كه انتساب بدعت تراويح را به خليفه دوم انكار كنند.[68]

 

از اين گذشته، خليفه دوم، خود، نماز تراويح را به جماعت اقامه نمي‌كرد؛ بلكه آن را به صورت فرادا مي‌خواند. دليل آن، روايات نصب امام جماعت تراويح از سوي عمر است؛ زيرا او به عنوان خليفه به امام جماعت اقتدا نمي‌كرد[69]؛ همچنان كه شماري از فقيهان اهل سنت تصريح كرده‌اند.[70]

 

6. در باره روايات از امير مؤمنان (ع) بايد گفت: اين روايات از جهت سند ضعيف هستند؛ زيرا بسياري از دانشمندان رجال‌شناس اهل سنت برخي راويان آن‌ها را ضعيف شمرده‌اند. برخي از اين روايات مرسل هستند. حتي يكي از اين راويان هنگام زندگاني ايشان هنوز به دنيا نيامده بوده است.[71] وانگهي اين روايات برخلاف احاديث امامان شيعه: است كه اين كار را حرام شمرده و از آن نهي كرده‌اند.[72]

 

همچنين اين روايات بر خلاف ديگر احاديث حكايتگر از سيره و گفتار خود امام علي (ع) است. در يكي از همين احاديث، از اعتراض مردم به ايشان در باره ترك سنت عمر سخن رفته است.[73]

 

ƒ تلاوت قرآن در نوافل رمضان: ديدگاه فقيهان اهل سنت در باره مقدار تلاوت قرآن در نمازهاي تراويح متفاوت است. برخي گفته‌اند امام جماعت به اندازه‌اي قرآن تلاوت كند كه سبب مشقت مردم نشود.[74] برخي به پشتوانه روايتي از ابوذر و سيره مسلمانان، بر آنند كه در صورت تحمل مردم، بهتر است قرائت قرآن به درازا كشد. شماري ديگر گفته‌اند كه بهتر است امام جماعت يك بار قرآن را در نمازهاي اين ماه ختم نمايد تا مردم همه قرآن را بشنوند و كمتر از آن استحباب ندارد؛ همچنان كه نبايد بيش از يك بار قرآن ختم گردد؛ زيرا ممكن است ديگران به مشقت بيفتند.[75] شماري بر آنند كه امام جماعت در هر ركعت 20 تا 30 آيه تلاوت كند.[76] ابوحنيفه قرائت 10 آيه را در هر ركعت مستحب شمرده است. برخي در توجيه آن گفته‌اند كه شمار نمازهاي تراويح 600 ركعت است و با توجه به شمار آيات قرآن كه در حدود 6000 آيه است، نماز‌گزار با تلاوت 10 آيه در هر ركعت مي‌تواند قرآن را ختم كند.[77] نظر ديگر آن است كه بهتر است در هر 10 روز يك بار قرآن ختم شود.[78] برخي گفته‌اند تلاوت قرآن بايد به گونه‌اي باشدكه در شب بيست و هفتم كه در باور فقيهان اهل سنت شب قدر است، قرآن ختم شود.[79]

 

به باور فقيهان اهل سنت، گزاردن طواف مستحب ميان هر ترويحه از نماز تراويح و پس از آن جايز است.[80] آنان خواندن نماز مستحب پس از نماز تراويح را نيز جايز دانسته‌اند[81]؛ ولي برخي از ايشان خواندن نماز مستحب ميان نماز تراويح را مكروه مي‌دانند.[82]

 

فقيهان امامي در باره مقدار تلاوت قرآن در نوافل ماه رمضان توضيحي نداده‌اند؛ جز اين‌كه در برخي روايات اهل ‌بيت، فراوان خواندن سوره قدر در 100 ركعت نوافل شب قدر يا در شب قدر[83] و نيز تلاوت 10 بار سوره «قل هو الله احد» در هر يك از 100 ركعت نمازهاي شب‌هاي قدر[84] سفارش شده است. همچنين در برخي روايات آمده كه در همه ركعات اين نمازها سوره توحيد 10 مرتبه تلاوت شود.[85]

 

منابع

اعيان الشيعه: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش حسن الامين، بيروت، دار التعارف؛ پنجاه سفرنامه حج قاجاري: به كوشش رسول جعفريان، تهران، نشر علم، 1389ش؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛ الذريعة الي تصانيف الشيعه: آقا بزرگ تهراني (م.1389ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1403ق؛ رياض السالكين: علي خان الحسني المدني (م.1120ق.)، به كوشش الحسيني، قم، نشر اسلامي، 1409ق.

 

اسراء دوغان

 
[1]. معجم مقاييس اللغه، ج2، ص456؛ النهايه، ج2، ص274، «روح».

[2]. لسان العرب، ج2، ص462؛ تاج العروس, ج4، ص64، «روح».

[3]. المبسوط، ج2، ص144، 148؛ المجموع، ج4، ص31-32.

[4]. تاج العروس، ج4، ص64؛ مجمع البحرين، ج2، ص245؛ معجم لغة الفقهاء، ص127، «روح».

[5]. مسند احمد، ج2، ص289؛ المجموع، ج4، ص5؛ الاقناع، ج1، ص107.

[6]. التهذيب، ج3، ص67؛ الخلاف، ج1، ص528؛ الحدائق، ج8، ص521.

[7]. التراويح، ج10، ص62.

[8]. المبسوط، ج2، ص143؛ المغني، ج1، ص797؛ المجموع، ج4، ص30.

[9]. صحيح البخاري، ج1، ص15؛ صحيح مسلم، ج2، ص177؛ التهذيب، ج3، ص60، 63.

[10]. مجمع الفائده، ج3، ص19؛ الحدائق، ج10، ص513؛ مفتاح الكرامه، ج9، ص186.

[11]. مختلف الشيعه، ج2، ص346؛ المعتبر، ج2، ص366.

[12]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص137؛ التهذيب، ج3، ص69.

[13]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص137؛ وسائل الشيعه، ج8،
ص45.

[14]. التهذيب، ج3، ص69؛ منتهي المطلب، ج1، ص358.

[15]. المبسوط، ج2، ص158؛ المجموع، ج4، ص32؛ الفقه الاسلامي، ج2، ص255-256.

[16]. المجموع، ج4، ص32؛ المغني، ج1، ص797.

[17]. المجموع، ج4، ص32-34؛ نيل الاوطار، ج3، ص63-64.

[18]. المجموع، ج4، ص32؛ كشاف القناع، ج1، ص516؛ اعانة الطالبين، ج1، ص306.

[19]. بدائع الصنائع، ج1، ص288.

[20]. كشاف القناع، ج1، ص516؛ الفقه الاسلامي، ج2، ص255.

[21]. الفقه الاسلامي، ج2، ص255.

[22]. المبسوط، ج2، ص148؛ بدائع الصنائع، ج1، ص288.

[23]. الخلاف، ج1، ص530؛ جواهر الكلام، ج12، ص190-
187.

[24]. مختلف الشيعه، ج2، ص340؛ جواهر الكلام، ج12، ص187-190.

[25]. مختلف الشيعه، ج2، ص342.

[26]. مختلف الشيعه، ج2، ص340-342؛ جواهر الكلام، ج12، ص187-190.

[27]. جواهر الكلام، ج12، ص187-190.

[28]. الخلاف، ج1، ص525؛ الانتصار، ص167.

[29]. الخلاف، ج1، ص529؛ الحدائق، ج10، ص523.

[30]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص137؛ التهذيب، ج3، ص70.

[31]. التهذيب، ج3، ص70؛ وسائل الشيعه، ج8, ص47.

[32]. المبسوط، ج2، ص143؛ المغني، ج1، ص797؛ المجموع، ج4، ص31؛ الشرح الكبير، ج1، ص315.

[33]. المجموع، ج4، ص5-6، 31؛ فتح العزيز، ج4، ص267.

[34]. صحيح البخاري، ج7، ص99.

[35]. المغني، ج1، ص797.

[36]. المبسوط، ج2، ص144.

[37]. فتح العزيز، ج4، ص268؛ المجموع، ج4، ص31.

[38]. بدائع الصنائع، ج1، ص288؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص47؛ الفقه الاسلامي، ج2، ص255.

[39]. فتح الباري، ج4، ص219؛ نيل الاوطار، ج2، ص60.

[40]. عمدة القاري، ج5، ص267؛ البحر الرائق، ج2، ص119.

[41]. مغني المحتاج، ج1، ص226.

[42]. عون المعبود، ج4، ص173.

[43]. المغني، ج1، ص800؛ مغني المحتاج، ج1، ص226؛ حواشي الشرواني، ج2، ص240.

[44]. المبسوط، ج2، ص144؛ المغني، ج1، ص798-800؛ الفقه الاسلامي، ج2، ص234.

[45]. سنن ابي داود، ج1، ص310؛ السنن الكبري، ج2، ص495.

[46]. سنن ابن ماجه، ج1، ص420؛ سنن ابي داود، ج1، ص309.

[47]. المغني، ج1، ص799.

[48]. المجموع، ج4، ص34؛ فتح الباري، ج4، ص219.

[49]. السنن الكبري، ج2، ص496-497؛ التمهيد، ج8، ص119.

[50]. المغني، ج1، ص800؛ كشاف القناع، ج1، ص515؛ الفقه الاسلامي، ج2، ص226.

[51]. نك: دراسات فقهيه، ص90-91، 114-115.

[52]. صحيح مسلم، ج6، ص40؛ فتح الباري، ج4، ص218؛ عمدة القاري، ج1، ص226؛ ج11، ص125.

[53]. التهذيب، ج3، ص61؛ وسائل الشيعه، ج8، ص45.

[54]. الحدائق، ج10، ص512؛ مفتاح الكرامه، ج9، ص192.

[55]. الطبقات، ج3، ص281؛ تاريخ طبري، ج3، ص277؛ الكامل، ج3، ص59.

[56]. بدائع الصنائع، ج1، ص288؛ شرح الزرقاني، ج1، ص418؛ سُبل السلام، ج2، ص173-174.

[57]. المجموع، ج4، ص5؛ الانصاف، ج2، ص181.

[58]. سنن ابي داود، ج1، ص310؛ المغني، ج1، ص798.

[59]. فتح الباري، ج4، ص218.

[60]. الجرح و التعديل، ج8، ص267؛ ج9، ص165؛ تهذيب الكمال، ج27، ص565؛ ج31، ص403؛ ميزان الاعتدال، ج4،
ص109.

[61]. دراسات فقهيه، ص92؛ سلسلة المسائل الفقهيه، ج11، ص33-37.

[62]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص137؛ التهذيب، ج3، ص70.

[63]. سنن الترمذي، ج2، ص159؛ وسائل الشيعه، ج1، ص19.

[64]. صحيح البخاري، ج2، ص252؛ السنن الكبري، ج2، ص493.

[65]. مواهب الجليل، ج2، ص376؛ فتح الباري، ج4، ص219؛ اعانه الطالبين، ج1، ص313.

[66]. مسند احمد، ج4، ص126؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص16؛ المستدرك، ج1، ص97.

[67]. دراسات فقهيه، ص134-137.

[68]. كشاف القناع، ج1، ص515؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص46.

[69]. صحيح البخاري، ج2، ص252؛ كنز العمال، ج8، ص407-
408.

[70]. شرح الزرقاني، ج1، ص418؛ نك: دراسات فقهيه، ص129.

[71]. دراسات فقهيه، ص123-125.

[72]. وسائل الشيعه، ج8، ص45؛ مستدرك الوسائل، ج6، ص218.

[73]. الكافي، ج8، ص62-63؛ التهذيب، ج3، ص70؛ بحار الانوار، ج34، ص171.

[74]. المغني، ج1، ص800؛ كشاف القناع، ج1، ص518.

[75]. المغني، ج1، ص800.

[76]. المبسوط، ج2، ص145.

[77]. المبسوط، ج2، ص145؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص49.

[78]. المبسوط، ج2، ص146.

[79]. المبسوط، ج2، ص146.

[80]. فتح العزيز، ج4، ص265؛ كشاف القناع، ج1، ص517.

[81]. المدونة الكبري، ج1، ص224.

[82]. المغني، ج1، ص801؛ كشاف القناع، ج1، ص517؛ الانصاف، ج2، ص183.

[83]. التهذيب، ج3، ص68؛ وسائل الشيعه، ج8، ص34.

[84]. التهذيب، ج3، ص68؛ وسائل الشيعه، ج8، ص31.

[85]. وسائل الشيعه، ج8، ص36؛ جامع احاديث الشيعه، ج7، ص190.


| شناسه مطلب: 86825







نظرات کاربران