تصدیه تصدیه تصدیه بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
تصدیه تصدیه تصدیه تصدیه تصدیه

تصدیه

کف زدن مشرکان در کنار کعبه   تصدیه یک بار در قرآن کریم (انفال/8، 35) در مقام ابطال رفتار مشرکان کنار کعبه آمده است: (وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً...) در این آیه، اشاره شده که عبادت مشرکان در جوار کعبه، جز &

كف زدن مشركان در كنار كعبه

 

تصديه يك بار در قرآن كريم (انفال/8، 35) در مقام ابطال رفتار مشركان كنار كعبه آمده است: (وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً...) در اين آيه، اشاره شده كه عبادت مشركان در جوار كعبه، جز «مُكاء» و «تَصْدِيَه» نيست. مُكاء برگرفته از «م ـ ك ـ و» به معناي سوت زدن با دهان است.[1] وجه نام‌گذاري سوت زدن به مكاء اين است كه لحن آن همانند لحن مرغي سپيد رنگ در حجاز است[2] كه در پارسي آن را «شبان فريب» مي‏گويند. اما مصدر «تصديه» بر وزن تفعله[3] برگرفته از «ص ـ دـ ي» به معناي كف زدن است.[4]

 

بيشتر مفسران تصديه در اين آيه را از ريشه «ص ـ دـ ي» دانسته و آن را به كف زدن تفسير كرده‌اند.[5] در دو روايت از امام صادق[6] و امام رضا[7]8 نيز اين واژه به همين معنا تفسير شده است. در اين ميان، شماري از مفسران، تصديه در اين آيه را از ريشه «ص ـ دـ د» دانسته و آن را به بازداشتن مردم از زيارت بيت الله الحرام[8] و راه خدا[9] و نماز[10] و طواف[11] تفسير كرده‌اند. برخي بر آنند كه مقصود از مكاء، كف زدن و مراد از تصديه، سوت زدن است.[12] با عنايت به سياق آيه و همراه شدن تصديه با واژه «مكاء» به معناي سوت زدن و نيز گزارش‌هاي تاريخي، تفسير آن به «كف زدن» رجحان دارد.

 

از عادت‌هاي عرب جاهلي در مناسبت‌هاي گوناگون، سوت كشيدن و كف زدن بوده است.[13] آورده‌اند كه شماري از مردان و زنان مشرك قريش با بدن عريان در حالي كه دست در دست يكديگر حلقه مي‌كردند، به طواف خانه خدا مي‌پرداختند و به جاي دعا و نماز، سوت و كف مي‌زدند.[14]

 

پس از بعثت پيامبر (ص) مشركان مكه با انگيزه‌هاي گوناگون اين كار را مي‌كردند. گاهي به قصد تمسخر پيامبر (ص) و گاه به انگيزه ابراز شادماني و در حال طواف كعبه و به عنوان بخشي از عبادت به درگاه خدا، اين كار را انجام مي‌دادند. در برخي گزارش‌ها آمده است آن گاه كه پيامبر (ص) به نماز يا طواف مي‌پرداخت، مشركان با هدف به اشتباه انداختن وي، سوت و كف مي‌زدند.[15] بر پايه يكي از اين نقل‌ها، آن‌گاه كه پيامبر (ص) ميان حجرالاسود و ركن يماني به نماز مشغول بود، در دو سوي راست و چپ ايشان مي‌ايستادند. يكي فرياد مي‌كشيد و ديگري كف مي‌زد تا مانع نماز ايشان شوند.[16] در گزارشي ديگر آمده است كه آن گاه كه رسول خدا (ص) در مسجدالحرام به نماز مي‌ايستاد، اين كار را مي‌كردند.[17]

 

بر پايه شأن نزولي كه ذيل آيه 30 انفال/8 آمده است، هنگامي كه قريش بر قتل پيامبر (ص) همداستان شدند، مشركان به نشانه شادماني، به مسجدالحرام آمدند و با سوت و كف به طواف ‌پرداختند و سپس آن آيه نازل شد.[18] با توجه به مدني بودن سوره انفال، پذيرش اين شأن نزول دشوار است، مگر اين‌كه آيه (وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا ...) و شش آيه پس از آن را مكي بدانيم؛ چنان‌كه برخي بر همين باورند.[19] بعضي شأن نزول اين آيه را مربوط به فردي به نام قيس بن مخرمه مي‌دانند كه صداي سوت او از كوه حراء شنيده مي‌شد.[20]

 

به نظر مي‌رسد آن چه به عنوان شأن نزول آيه گزارش شده، از باب «تطبيق» باشد. در اصل، اين آيه در مقام ابطال يك رفتار جاهلي است. بر خي مشركان گمان مي‌كردند از آن جا كه اهل عبادت و استغفار هستند، خداوند آنان را عذاب نمي‌كند. خداوند در اين دو آيه (34-35 انفال/8) به آنان هشدار مي‌دهد كه به دو دليل سزاوار عذاب هستند؛ يكي از اين رو كه مانع عبادت ديگران در مسجدالحرام مي‌شوند و ديگر اين‌كه عبادتشان جز سوت و كف زدن نيست.[21] اين از آن رو است كه طواف آنان به گرد كعبه همراه با سوت كشيدن و كف زدن بوده است[22] و آن‌ها اين كار را جايگزين عبادت خدا كرده بودند.[23] اطلاق صلاة بر سوت و كف مشركان در اين آيه يا از آن رو است كه مشركان به جاي نماز و دعا و تسبيح، سوت مي‌زدند[24] و حتي در جايي مخصوص نزديك كعبه، كنار كوه ابوقبيس به سوت زدن مي‌پرداختند[25] و يا عبادتي شبيه نماز به جا مي‌آوردند، ولي از آن جا كه همراه با سوت و كف بود[26]، كارشان به‌گونه مجازي صلاة خوانده شده است. شايد نيز از آن روي باشد كه آنان به قصد تمسخر، قرائت و عبادت مسلمانان را واگويه مي‌كردند.[27] در هر حال، نفي شايستگي ولايت مشركان بر مسجدالحرام كه در آيه 34 انفال/8 آمده، جاي اعتر اض نيست؛ زيرا ولايت بر اين مكان شريف از آن كساني است كه اهل تقوا باشند و مشركان با كاري از جنس لهو و لعب، همانند سوت و كف زدن در كنار مسجدالحرام، به جاي عبادت خدا، شايسته اين جايگاه نبودند.[28]

 

منابع

انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ البحر المحيط: ابوحيان الاندلسي (م.754ق.)، بيروت، دار الفكر، 1412ق؛ البرهان في تفسير القرآن: البحراني (م.1107ق.)، قم، البعثه، 1415ق؛ البرصان و العرجان: الجاحظ (م.255ق.)، بيروت، دار الجيل، 1410ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ شبه الجزيرة العربيه في عصورها: عبدالعزيز صالح، مصر، مكتبة الانجلو؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ التحرير و التنوير: ابن عاشور (م.1393ق.)، مؤسسة التاريخ؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ تفسير بغوي (معالم التنزيل): البغوي (م.510ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1420ق؛ تفسير ثعالبي (الجواهر الحسان): الثعالبي (م.875ق.)، به كوشش عبدالفتاح و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان: (م.150ق.)، به كوشش عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربي، 1423ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1412ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، به كوشش عبدالباري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به كوشش ياحقي و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوي، 1375ش؛ زاد المسير: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213ق./218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ علل الشرائع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ فتح القدير: الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار ابن كثير، 1414ق؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البحرين: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش الحسيني، بيروت، الوفاء، 1403ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ معاني الاخبار: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، انتشارات اسلامي، 1361ش؛ المفصل: جواد علي، دار الساقي، 1424ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ نور الثقلين: العروسي الحويزي (م.1112ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، اسماعيليان، 1373ش.

 

عليجان كريمي

 
[1]. العين، ج5، ص418؛ لسان العرب، ج15، ص289؛ تاج العروس، ج20، ص95، «مكو».

[2]. روض الجنان، ج9، ص108؛ تفسير قرطبي، ج7، ص400.

[3]. الكشاف، ج2، ص218؛ مجمع البحرين، ج1، ص261، «صدي».

[4]. الصحاح، ج6، ص2399؛ تاج العروس، ج19، ص595، «صدي».

[5]. جامع البيان، ج9، ص157-158؛ تفسير قرطبي، ج7، ص400؛ زاد المسير، ج2، ص208.

[6]. معاني الاخبار، ص297؛ البرهان، ج2، ص684؛ نور الثقلين، ج2، ص153.

[7]. علل الشرائع، ج2، ص397؛ البرهان، ج2، ص684؛ نور الثقلين، ج2، ص154.

[8]. فتح القدير، ج2، ص350؛ تفسير قرطبي، ج7، ص401؛ البحر المحيط، ج5، ص315.

[9]. جامع البيان، ج9، ص159؛ تفسير ابن كثير، ج4، ص46.

[10]. جامع البيان، ج9، ص159؛ نك: التفسير الكبير، ج15، ص481.

[11]. روح المعاني، ج5، ص190-191.

[12]. جامع البيان، ج9، ص157.

[13]. البرصان و العرجان، ص109؛ تاريخ شبه الجزيرة العربيه، ج1، ص176؛ المفصل، ج12، ص383.

[14]. جامع البيان، ج9، ص157-158؛ الكشاف، ج2، ص218؛ البحر المحيط، ج5، ص314.

[15]. جامع البيان، ج9، ص158؛ روض الجنان، ج9، ص108؛ تفسير بغوي، ج2، ص291.

[16]. الدر المنثور، ج3، ص183.

[17]. تفسير مقاتل، ج2، ص114؛ مجمع البيان، ج4، ص831.

[18]. تفسير قمي، ج1، ص275؛ نور الثقلين، ج2، ص149.

[19]. البحر المحيط، ج5، ص267-268.

[20]. انساب الاشراف، ج9، ص391.

[21]. التبيان، ج5، ص116؛ الميزان، ج9، ص73.

[22]. تاريخ شبه الجزيرة العربيه، ج1، ص176.

[23]. الكشاف، ج2، ص218.

[24]. التبيان، ج5، ص116-117.

[25]. جامع البيان، ج9، ص158؛ التحرير و التنوير، ج9، ص92.

[26]. التبيان، ج5، ص116-117.

[27]. التحرير و التنوير، ج9، ص92.

[28]. البحر المحيط، ج5، ص314؛ تفسير ثعالبي، ج3، ص131؛ الميزان، ج9، ص72.


| شناسه مطلب: 86834







نظرات کاربران