تکبیر تکبیر تکبیر بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
تکبیر تکبیر تکبیر تکبیر تکبیر

تکبیر

گفتن ذکر مخصوص؛ از کارهای مستحب در مناسک و آداب حج و حرمین   «تکبیر» از ریشه «ک ـ ب ـ ر» به معنای بزرگ شمردن[1] و در اصطلاح، به معنای جاری کردن جمله «الله اکبر» بر زبان است. در کاربردی عام‌تر، گاهی به ب

گفتن ذكر مخصوص؛ از كارهاي مستحب در مناسك و آداب حج و حرمين

 

«تكبير» از ريشه «ك ـ ب ـ ر» به معناي بزرگ شمردن[1] و در اصطلاح، به معناي جاري كردن جمله «الله اكبر» بر زبان است. در كاربردي عام‌تر، گاهي به بيان جملاتي حاوي عباراتي همچون: «اللهُ أَكْبَرُ اللهُ أَكْبَرُ «لا اله الا الله»
وَ اللهُ أَكْبَرُ وَ لله الحَمْدُ اللهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا هَدَانَا اللهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ
»[2] و الفاظي مانند «الله الاكبر»، «الله الكبير» و «الله كبير» بر پايه نظر شماري از اهل سنت[3] نيز تكبير گفته شده است. جمله «الله اكبر» به چند‌گونه معنا شده است: خدا بزرگ است؛ خدا بزرگ‌تر از هر چيز است؛ خدا بزرگ‌تر از آن است كه كُنه و ذات آن شناخته شود.[4] بر پايه آموزه‌هاي اهل بيت: مقصود از «الله اكبر» آن است كه خداوند بزرگ‌تر از آن است كه وصف شود.[5] آيات گوناگون در قرآن كريم به تكبير فرمان داده‌اند؛ از جمله آيه 111 اسراء/17: (وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً). نيز در آيه 185 بقره/2 (لِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ) بزرگداشت خداوند به سبب هدايت مؤمنان، از حكمت‌هاي وجوب روزه به شمار رفته است؛ زيرا معنويت برآمده از روزه براي روزه‌دار، او را به درك بيشتر كبريا و عظمت خداوند توفيق مي‌بخشد.[6] برخي مقصود از اين آيه را تكبير گفتن پس از نمازها پس از شامگاه عيد فطر يا در ضمن نماز عيد فطر دانسته‌اند.[7] در آيه 37 حج/22: (كَذلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَ بَشّـِرِ الْمُحْسِنِينَ) تكبير از حكمت‌هاي قرباني كردن شمرده شده است. شماري از مفسران، مقصود از اين تكبير را ياد كردن خداوند به عظمت[8] يا شناخت بزرگي خداوند[9] دانسته‌اند و شماري نيز مقصود از آن را تكبير گفتن با عباراتي ويژه در ايام تشريق (يازدهم تا سيزدهم ذي‌حجه)[10] يا هنگام ذبح قرباني[11] دانسته‌اند. (← ادامه مقاله)

 

ƒ پيشينه: تكبير در منابع و متون اسلامي، داراي ارزشِ والا و پيشينه طولاني معرفي شده است. به روايتي، هنگام بناي كعبه، آن گاه كه حضرت آدم (ع) از كنار كوه صفا به ركن حجر نگريست، تكبير گفت[12] و در مناسكي كه خداوند از طريق جبرئيل به او آموخت تا توبه وي را بپذيرد، در پي عبور از عرفات بر بالاي هر يك از كوه‌هاي هفت‌‌گانه به دستور جبرئيل چهار تكبير گفت و پس از انجام قرباني و حلق در منا در راه بازگشت به سوي مكه، هنگام ظاهر شدن شيطان در محل جمرات سه‌گانه، جبرئيل هر بار به او فرمان داد تا هفت سنگريزه به سوي شيطان پرتاب كند و با هر پرتاب تكبير بگويد.[13] نيز بر پايه روايات، هبةالله جانشين حضرت آدم در نماز بر جنازه او 30 تكبير گفت.[14] در عهدين نيز به بزرگ‌تر بودن يهُوَه از همه خدايان ديگر[15]، بزرگ‌تر بودن خدا از انسان[16] و از هر كه در جهان است[17] و نيز بزرگ بودن خدا[18] اشاره شده و به بزرگ شمردن كارهاي وي سفارش گشته است.[19]

 

پيش از اسلام، تكبير شعار يكتاپرستان در امور مهم بود؛ چنان‌كه به روايتي، هنگامي كه عبدالمطلب توانست با حفر ديگر بار چاه زمزم، به آب و هداياي كعبه كه در آن دفن شده بود، دست يابد، از خوشحالي تكبير گفت و برخي قريشيان نيز با او همراهي كردند.[20] در سيره پيامبر اسلام (ص) نيز اين واقعيت بسيار ديده مي‌شود. در نبرد‌هاي گوناگون، از جمله بدر (2ق.)[21]، احد (3ق.)[22]، بني‌نضير (4ق.)[23] و خندق (5ق.) ايشان تكبير گفت و مسلمانان نيز همراهي كردند.[24] نيز ايشان با شنيدن تكبير امام علي (ع) هنگام كشته شدن عمرو بن عبدود، تكبير گفت.[25] همچنين از تكبير پيامبر (ص) هنگام استجابت دعاي ايشان براي نزول باران در غزوه تبوك (9ق.)[26] و نيز شب عروسي حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه3 كه به سنت شدن تكبيرگويي در شب ازدواج انجاميد[27]، گزارش‌هايي در دست است.

 

در دوره‌هاي بعد نيز مسلمانان هنگام دريافت گزارش پيروزي يا شادي، تكبير مي‌گفتند. بدين سان، اين كار را «تكبير فتح» ناميدند.[28] به سال 241ق. اسحق بن سلمه، سرپرست گروه اعزامي از سوي متوكل خليفه عباسي براي بررسي گزارش خرابي ديوار كعبه، ديوار‌هاي آن را سالم يافت و پس از استفسار از حاجبان كعبه در باره جواز تكبير گفتن درون كعبه، به نشانه سپاس براي سالم بودن كعبه تكبير گفت و حاضران در مسجد نيز با او هم‌صدا شدند.[29] نيز تكبير و تهليل مسلمانان در نبردها، از جمله هنگام فتح بيت المقدس به سال 492ق. در جنگ‌هاي صليبي گزارش شده است.[30] در روزگار فاطميان (حك: 297-567ق.) در ماه رمضان براي بيداركردن مردم در سحرگاه و مراسم مناجات‌خواني، تكبير مي‌گفتند.[31]

 

احاديث متعدد از فضيلت و اهميت تكبيرگويي نقل شده است. پيامبر (ص) 100 بار تكبير گفتن را بهتر از آزاد كردن 100 برده دانسته است.[32] در روايات امامان شيعه:، تكبير ذكري با پاداش بسيار زياد[33]، برترين ذكر[34] و از اركان چهار‌گانه اسلام[35] خوانده شده است. از جمله آداب سفر، بر پايه احاديث، تكبير گفتن است.[36] نيز تكبير گفتن در اوقات گوناگون، از جمله پيش از طلوع آفتاب[37]، هنگام زوال شمس[38]، پيش از غروب آفتاب[39]، پيش از خواب[40]، هنگام رؤيت هلال رمضان[41]، پس از ورود به كوفه[42] و مسجد آن[43]، هنگام ديدن جنازه[44]، موقع خاك‌سپاري[45]، و هنگام بالا رفتن از تپه‌ها و عبور از پل‌ها[46] سفارش شده است. همچنين در ادعيه گوناگون، مانند دعاي روزهاي هفته[47]، دعاي عشرات[48]، ادعيه ماه رمضان[49] و شب‌هاي قدر[50] و دعاهاي روز عرفه[51] تكبير به چشم مي‌خورد.

 

در زيارت پيامبر (ص)، امامان: و برخي اولياء نيز تكبير گفتن سفارش شده است؛ از جمله زيارت امير مؤمنان علي (ع)[52]، زيارت امام حسين (ع)[53]، زيارت سرداب مقدس[54] و زيارت حضرت معصومه.[55] (← ادامه مقاله) نيز در زيارت جامعه كبيره، پس از ورود به حرم و ديدن قبر و پيش از خواندن زيارت، 100 بار تكبير در سه مرحله جدا‌گانه با فاصله سفارش شده است.[56] در حديثي، تكبير گفتن پيش روي امام (ع) همراه با ذكر «لا إِلَهَ إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ» مايه دستيابي به رضوان خداوند دانسته شده است.[57] از اين رو، شماري از فقيهان امامي تكبيرگويي را هنگام ديدن قبر مطهر معصومان: پيش از آغاز زيارت، از آداب آن شمرده‌اند.[58] حكمت اين همه تأكيد بر تكبير و ذكر خداوند در زيارت معصومان: را اموري از اين قبيل دانسته‌اند: غافل نشدن از بزرگي خداوند و توجه به عظمت او كه چنين چهره‌هاي برجسته‌اي آفريده است؛ توجه دادن به رسالت اصلي معصومان براي دعوت انسان‌ها به يكتاپرستي و پرهيز از غلوّ و افراط در باره آن‌ها تا مردم آنان را بندگان مخلص خداوند بدانند و كرامات آن‌ها و بركات قبرهاي ايشان را از سوي خداوندگار بشمارند و از تعابير اين زيارات دچار غلوّ نشوند.[59]

 

برخي دانشوران امامي بر حضور قلب هنگام تكبيرگويي و توجه به معناي آن تأكيد كرده و با تذكر به آگاهي خداوند از اسرار دروني انسان، آثار بزرگداشت خداوند در ظاهر و باطن انسان و مطابقت رفتار و گفتار او در بزرگداشت خداوند را از آداب تكبير دانسته‌اند.[60]

 

ƒ تكبير در نماز: تكبير در مهم‌ترين عبادت مسلمانان يعني نماز، جايگاهي ويژه دارد. همه مذاهب اسلامي تكبير را از اجزاي اذان و اقامه مي‌دانند كه دو بند از آن‌ها را تشكيل مي‌دهد.[61] اماميان شش تكبير را در اذان و چهار تكبير را در اقامه واجب شمرده‌اند.[62] در باره تعداد آن در بندهاي اذان و اقامه، ميان فقيهان اهل سنت اختلاف ديده مي‌شود.[63] (← اذان و اقامه) در باور مشهور فقهي، تكبيرة الاحرام از اركان نماز به شمار مي‌رود؛ يعني ذكر نشدن سهوي يا عمدي آن، مايه بطلان نماز است.[64] نيز تكبير از ذكرهاي تسبيحات چهار‌گانه در ركعت‌هاي سوم و چهارم نماز است.[65] در باور فقيهان امامي، تكبيرگويي پيش و پس از تكبيرة الاحرام[66]، پيش از هر سجده و ركوع و پس از هر سجده[67]، پيش از قنوت[68]، در تعقيبات نماز[69] از جمله سه تكبير پس از سلام[70] و نيز 34 تكبير در تسبيحات حضرت زهرا3[71] مستحب به شمار مي‌رود. نيز در برخي احاديث، مجموع تكبيرهاي نمازهاي پنج‌‌گانه در شبانه‌روز 95 تكبير دانسته شده[72] كه از اين ميان، پنج تكبير مربوط به تكبيرة الاحرام، پنج تكبير مربوط به قنوت، و 85 تكبير مربوط به ركوع و سجده است. بدين سان، در هر ركعت پنج تكبير گفته مي‌شود: 1. پيش از ركوع. 2. پيش از سجده اول. 3. پس از سجده اول. 4. پيش از سجده دوم. 5. پس از سجده دوم. بر اين اساس، نماز صبح داراي 12 تكبير، هريك از نمازهاي ظهر و عصر و عشا شامل 22 تكبير، و نماز مغرب حاوي 17 تكبير است.[73] در نماز آيات نيز پس از هر ركوع، جز ركوع پنجم و دهم، تكبيرگويي استحباب دارد.[74] در برخي نمازهاي مستحب هم گفتن تكبير سفارش شده است؛ از جمله در نماز حضرت علي (ع)[75]، نماز امام صادق (ع)[76]، نماز جعفر طيار[77]، پس از نافله‌هاي رجب و شعبان و رمضان[78]، و پس از نماز باران.[79]

 

پيامبر (ص) هنگام بيرون رفتن از خانه براي اقامه نماز عيد فطر تا پايان نماز تكبير مي‌گفت.[80] تكبيرگويي از شب عيد فطر پس از چهار نماز واجب، نزد اماميان[81] و هنگام بيرون آمدن براي اقامه نماز نزد اهل سنت[82] مستحب به شمار مي‌رود و در عيد قربان نيز تكبيرهايي مشابه، مستحب است.[83] (← ادامه مقاله) نيز از تكبير گفتن پيامبر (ص) هنگام اقامه نماز بر مردگان گزارش شده است؛ چنان‌كه پس از مرگ نجاشي پادشاه حبشه، از راه دور بر او نماز خواند و تكبير گفت.[84] بر اين اساس، تكبيرهاي پنج‌‌گانه نماز ميت در فقه امامي[85] و تكبيرهاي چهار‌گانه در فقه اهل سنت واجب شده است.[86]

 

ƒ تكبير در حج و عمره: در حديثي، تكبيرگويي حج‌‌گزار و عمره‌‌گزار، مايه اوج‌يابي شرف و بزرگي او خوانده شده است.[87] به روايت سعيد بن جبير، از آن جا كه امير مؤمنان علي (ع) در روز عرفه تكبير مي‌گفت، معاويه براي مخالفت با او، اين تكبير را ترك كرد.[88] بر پايه گزارشي ديگر، تكبيرگويي مردم در ايام حج در بازارهاي مكه تا هنگامي كه حجاج بن يوسف ثقفي (حك: 73-75ق.) به حكومت مكه رسيد، رايج بوده است. بر پايه اين گزارش، حجاج اين كار را ممنوع كرد؛ اما پس از او اين سنت ديگر بار تداوم يافت.[89] خالد بن عبدالله قسري، حاكم اموي مكه (حك: 87-96ق.) براي شمارش تعداد طواف‌ها و نيز ايجاد آمادگي براي خواندن نماز تراويح در ماه‌هاي رمضان، شماري از خدمتكاران كعبه را موظف كرده بود كه در هر شوط طواف، در پيرامون كعبه تكبير گويند.[90]

 

در منابع حديثي و فقهي، ذكر «الله اكبر» در بسياري از مناسك حج و عمره و پاره‌اي اعمال ديگر مستحب به شمار رفته است؛ از جمله:

 

1. آغاز سفر حج: شماري از منابع، تكبيرگويي را هنگام سوار شدن بر مركب براي آغاز سفر حج مستحب دانسته‌اند.[91]

 

2. ايام العشر (دهه اول ذي‌حجه): بر پايه احاديث، مقصود از «ايام معلومات» كه در آيه 28 حج/22 ذكر خداوند در آن‌ها سفارش شده، 10 روز اول ماه ذي‌حجه است.[92] پيامبر (ص) اين روزها را محبوب‌ترين ايام نزد خداوند خوانده و به تكبير و تهليل و يادكرد خدا در آن‌ها سفارش فرموده است.[93] شماري از فقيهان امامي، استحباب تكبير پيش از روز عيد قربان را نفي كرده‌ و حتي در اين زمينه ادعاي اجماع نموده‌اند.[94]

 

بر پايه گزارش‌هايي، تكبيرگويي در دهه اول ذي‌حجه در بازار‌هاي مكه، به عمر و عبدالله بن عمر منسوب است. آورده‌اند كه مردم از آن دو پيروي ‌كردند.[95] از اين رو، شماري از فقيهان اهل سنت به استحباب تكبير در اين ايام فتوا داده‌اند و آن را «تكبير مطلق» خوانده‌اند و تكبير پس از نماز‌هاي واجب را در ايام تشريق «تكبير مقيد» ناميده‌اند.[96]

 

3. پس از قطع تلبيه: فقيهان امامي[97] و اهل سنت[98] به پشتوانه احاديثي از پيامبر (ص)[99] و امامان شيعه:[100] به استحباب تكبير پس از پايان يافتن زمان لبيك گفتن باور دارند.

 

4. هنگام ديدن كعبه: شماري از فقيهان اهل سنت به پشتوانه رواياتي[101]، تكبيرگويي هنگام ديدن كعبه را مستحب دانسته‌اند.[102]

 

5. هنگام روبه‌رو شدن با حجرالاسود و استلام آن: پيامبر (ص) در فتح مكه، هنگام استلام حجرالاسود تكبير گفت و مسلمانان با ايشان همراهي كردند.[103] امام صادق (ع) سفارش فرموده كه حج‌‌گزار هنگام ورود به مسجدالحرام، روبه‌روي حجرالاسود قرار گيرد و اين ذكر را به زبان آورد: «اللهُ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِهِ وَ أَكْبَرُ مِمَّنْ أَخْشَي وَ أَحْذَر»؛ «خداوند از آفريدگانش بزرگ‌تر است و نيز بزرگ‌تر است از هر كه از او مي‌ترسم و بيم دارم.»[104] در حديثي ديگر، ايشان به تكبيرگويي و درود فرستادن بر پيامبر (ص) و اهل بيت ايشان هنگام روبه‌رو شدن با حجرالاسود سفارش كرده است.[105] نيز امام صادق: هرگاه نزد حجرالاسود مي‌آمد، مي‌فرمود: «اللهُ أَكْبَرُ السَّلَامُ عَلَى رسولِ الله[106]

 

بر پايه حديثي، امام باقر (ع) هنگام استلام حجر دعايي ديگر حاوي تكبير را سفارش فرموده[107] كه فقيهان امامي بر پايه آن، اين ذكر را مستحب شمرده‌اند.[108] در منابع اهل سنت نيز ذكر «بِسْمِ اللهِ وَ اللهُ أَكْبَرُ» هنگام استلام حجر
از ابن‌عمر به نقل از پيامبر (ص) سفارش شده است[109] و شماري از فقيهان بر پايه آن فتوا داده‌اند.[110]

 

به روايتي ديگر، پيامبر (ص) به عمر بن خطاب كه در ازدحام جمعيت، با دشواري به سوي حجرالاسود راه مي‌گشود، سفارش فرمود كه ديگران را آزار ندهد، بلكه روبه‌روي حجر بايستد و ذكر «لا اله الا الله و الله اكبر» را بگويد.[111] اهل سنت به پشتوانه اين حديث و روايات مشابه[112] هنگام استلام حجرالاسود و در صورت ممكن نبودن استلام، همانند فقيهان امامي[113]، به جاي استلام، تكبير گفتن را مستحب شمرده‌اند.[114]

 

6. هنگام طواف: بر پايه روايتي از اهل سنت، پيامبر (ص) هنگام طواف، ابوبكر را در حال خواندن شعر يافت و تكبير گفت و او را نيز به تكبيرگويي تشويق كرد.[115]

 

7. هنگام بيرون آمدن از خانه خدا: فقيهان امامي سه بار تكبيرگويي را هنگام بيرون آمدن از كعبه، به پشتوانه حديثي حاكي از سه بار تكبيرگويي امام صادق (ع)[116] مستحب دانسته‌اند.[117]

 

8. پس از طواف و پيش از سعي: بر پايه حديثي از امام صادق (ع) مستحب است كه انسان پس از پايان يافتن طواف، بر بالاي كوه صفا رود و به حجرالاسود روي كند و پس از حمد و ثناي خداوند و ياد كردن از نعمت‌هاي او، با ترتيب و آداب مشخص بيش از 100 بار تكبير گويد و اين كار را تا حد ممكن تكرار كند و مدتي در مكان صفا درنگ نمايد و تكبير گويد.[118] بر پايه روايات اهل سنت، توقف و تكبيرگويي بر صفا پس از طواف، سنت پيامبر (ص) در حجة الوداع بوده است.[119] فقيهان امامي[120] و اهل سنت[121] به پشتوانه روايات ياد شده، به استحباب تكبيرگويي پيش از آغاز سعي باور دارند.

 

9. هنگام سعي: از جمله ذكرهاي مستحب در آغاز و نيز هنگام سعي ميان صفا و مروه، تكبير است.[122] در باور برخي از اهل سنت، مستحب است سعي كننده هنگام استقرار بر صفا و مروه در ميان سعي، تكبير بگويد.[123]

 

10. هنگام حركت به سوي عرفات: در منابع اهل سنت، تكبيرگويي در مسير حركت به سوي عرفات، از پيامبر (ص) نقل شده و مستحب به شمار رفته است.[124]

 

11. هنگام وقوف در عرفات: بر پايه روايتي، امام صادق (ع) 100 بار تكبير را همراه با ذكرهاي ديگر هنگام وقوف در عرفات سفارش فرموده است.[125] فقيهان امامي[126] و اهل سنت[127] نيز تكبيرگويي را هنگام وقوف مستحب شمرده‌اند.

 

12. هنگام وقوف در مزدلفه: فقيهان امامي[128] و اهل سنت[129] به پشتوانه آيه 198 بقره/2 كه به ذكر خدا در مشعر الحرام فرمان داده: (فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ) و نيز روايتي از پيامبر (ص)[130] ذكر خدا از جمله تكبير را هنگام وقوف در مشعر الحرام در شب عيد قربان مستحب دانسته‌اند.

 

13. هنگام عبور از منطقه مأزمين (منطقه‌اي ميان دو كوه كه از يك سو به مشعر الحرام و از ديگر سو به عرفات مي‌رسد)[131]: مستحب است حاجيان هنگام عبور از مأزمين، اگر دچار ازدحام جمعيت شوند، تكبير گويند؛ زيرا بر پايه احاديث، اين كار، شياطيني را كه بر حاجيان راه تنگ مي‌كنند، دور مي‌سازد و فرشتگان را به ياري آنان مي‌فرستد.[132]

 

14. ايام تشريق: در باور مشهور فقيهان امامي[133]، تكبيرگويي در ايام تشريق* در منا براي حج‌گزاران، پس از نماز ظهر روز عيد قربان تا نماز صبح روز سيزدهم ذي‌حجه (15 نماز) و در ديگر مكان‌ها،جز منا، پس از نماز ظهر روز عيد قربان تا نماز صبح روز دوازدهم (10 نماز) مستحب است. پشتوانه آنان، آيات قرآن (بقره/2، 203) است كه به ذكر خدا در «ايام معدودات» فرمان داده و نيز آيه 37 حج/22 كه تكبير را حكمت مناسك حج شمرده است. پشتوانه ديگر آنان، احاديث[134] است.[135] از فقيهان شيعه، تنها سيد مرتضي[136] و ابن حمزه طوسي[137] به پشتوانه احاديثي[138] اين تكبيرها را براي حاجيان واجب دانسته‌اند. ذكر اين تكبير بر پايه برخي روايات شيعه[139] چنين است: «اللهُ أَكْبَرُ اللهُ أَكْبَرُ «لا اله الا الله» وَ اللهُ أَكْبَرُ اللهُ أَكْبَرُ وَ لِلهِ الْحَمْدُ اللهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا هَدَانَا اللهُ أَكْبَرُ عَلَى مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَام[140] در برخي روايات، عبارت «وَ الْحَمْدُ لِلهِ عَلَى مَا أَبْلَانَا» يا «و الحمدُ لله على ما أولانا» به ذكر پيشين افزوده شده است.[141] بر پايه حديثي از امام صادق (ع) گفتن اين تكبيرها، پيروي از فرمان خداوند در آيات 198 و 200 بقره/2 است كه پس از گزاردن مناسك در عرفات و منا به ذكر خدا به جاي فخرفروشي به نياكان كه در ميان مشركان رايج بوده، فرمان داده است.[142] شماري از فقيهان امامي، تكبير را براي حاضران در منا واجب و براي ديگران مستحب شمرده‌اند.[143] شافعيان[144] و مالكيان[145] و حنبليان[146] به پشتوانه آياتي، از جمله آيه 37 حج/22 و روايات[147]، تكبيرگويي را در ايام تشريق مستحب دانسته‌اند؛ ولي در باور مشهور حنفيان، به پشتوانه آيه 203 بقره/2: (وَاذْكُرُوا اللهَ فِي أَيَّامٍ مَعْدُودَاتٍ) و روايات حاكي از سنت نبوي (ص)[148] اين تكبير واجب است. در باور فقيهان اهل سنت، هنگام گفتن تكبير پس از نماز ظهر روز عيد قربان تا نماز صبح واپسين روز ايام تشريق است.[149] البته برخي از آنان آغاز اين تكبيرها را پس از نماز صبح روز عرفه دانسته‌اند[150] و شماري از حنبليان بر آغاز آن از روز عرفه، ادعاي اجماع كرده‌اند.[151] در باره هنگام پايان اين تكبيرها، در فقه اهل سنت، سه ديدگاه يافت مي‌شود: پس از نماز صبح روز آخر ايام تشريق، پس از نماز ظهر، و پس از نماز عصر اين روز.[152] عبارت اين تكبير در باور شافعيان و مالكيان چنين است: «الله أكبر الله أكبر الله أكبر «لا اله الا الله» و الله أكبر الله أكبر و لله الحمد[153] در باور حنفيان و حنبليان، جمله «الله اكبر» در آغاز تكبير، به جاي سه بار، دو بار تكرار مي‌شود.[154]

 

15. هنگام رمي جمرات: فقيهان امامي گفتن تكبير را هنگام پرتاب هر سنگ در رمي جمرات، به پشتوانه احاديث[155] مستحب دانسته‌اند.[156] حنفيان تكبير را در ضمن عباراتي چون: «بسم الله و الله أكبر»، «بسم الله و الله أكبر رغماً للشيطان و حزبه»، «بسم الله و الله أكبر اللهم اجعله حجا مبرورا و ذنبا مغفورا و سعيا مشكورا» مستحب شمرده‌اند؛ هر چند در باور آنان، گفتن تسبيح و ذكرهاي ديگر هم به جاي آن كافي است.[157] مالكيان تنها تكبيرگويي را مأثور شمرده‌اند و آن را هنگام رَمي، مستحب مي‌دانند.[158] نظر شافعيان[159] و حنبليان[160] نيز همين است. اذكاري چون «لا إله إلا الله و الله أكبر الله أكبر و لله الحمد» از شافعي گزارش شده است.[161] پشتوانه فقيهان اهل سنت، سيره پيامبر (ص) در تكبيرگويي با هر پرتاب است كه روايات متعدد از عايشه[162]، ابن عمر[163]، جابر بن عبدالله و ابن عباس[164] از آن حكايت دارد.

 

16. هنگام قرباني كردن: بر پايه احاديثي از امام صادق (ع)، دعايي مشتمل بر تكبير هنگام ذبح يا قرباني كردن، سفارش شده است[165] و فقيهان شيعه بر پايه آن به استحباب اين ذكر فتوا داده‌اند.[166] برخي از اهل سنت نيز به استحباب تكبيرگويي هنگام قرباني كردن باور دارند و به آيه 37 حج/22 استنادكرده‌اند.[167]

 

17. پس از حلق: شماري از فقيهان شافعي پس از حلق در روز عيد قربان، تكبيرگويي را مستحب دانسته‌اند.[168]

 

18. نماز عيد قربان: در باور فقيهان امامي و اهل سنت، تكبيرهاي متعدد در نماز عيد قربان مستحب است. روايات شيعه اين تكبيرها را پيش از قنوت‌ها در ركعت اول، پنج تكبير و در ركعت دوم، چهار تكبير دانسته‌اند كه با احتساب تكبيرة الاحرام و تكبيرهاي پيش از ركوع، 12 تكبير مي‌شود.[169] فقيهان امامي بر پايه اين روايات فتوا داده‌اند.[170] شماري از روايات در منابع اهل سنت، تعداد تكبيرهاي نماز عيد را هفت بار در ركعت اول و پنج بار در ركعت دوم، پيش از قرائت حمد، دانسته‌اند.[171] به گزارش از ابن عباس، پيامبر (ص) در ركعت اول پنج بار و در ركعت دوم چهار (يا پنج) بار تكبير مي‌گفت و خلفاي عباسي بر پايه اين روايت رفتار مي‌كردند.[172] نيز فقيهان اهل سنت در باره تعداد و محل اين تكبيرها تفاوت ديدگاه دارند.[173] (← نماز عيد قربان)

 

19. هنگام زيارت پيامبر (ص) و امامان بقيع:: بر پايه شماري از منابع شيعي، هنگام ورود به مسجدالنبي براي زيارت پيامبر (ص) مستحب است كنار ذكرهاي ديگر 100 بار تكبير گفته شود.[174] نيز گفتن تكبير هنگام زيارت حضرت فاطمه3 و ديگر معصومان:، از جمله امامان بقيع: مستحب به شمار رفته است.[175]

 

منابع

احكام القرآن: ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش محمد عطا، لبنان، دار الفكر؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛ الاختيار لتعليل المختار: عبدالله بن محمود الموصلي (م.683ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ اخصر المختصرات في الفقه: محمد بن بلبلان الحنبلي (م.1083ق.)، به كوشش محمد ناصر، بيروت، دار البشائر الاسلاميه، 1416ق؛ ارشاد القلوب: حسن بن محمد الديلمي (م.841ق.)، قم، الرضي، 1412ق؛ الاستبصار: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛ الاستذكار: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش سالم عطا و محمد معوض، دار الكتب العلميه، 2000م؛ اسني المطالب في شرح روض الطالب: ذكريا الانصاري، به كوشش محمد تامر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1422ق؛ الاشراف في عامة فرائض اهل الاسلام: المفيد (م.1413ق.)، به كوشش مهدي نجف، قم، كنگره جهاني شيخ مفيد، 1413ق؛ اعانة الطالبين: السيد البكري الدمياطي (م.1310ق.)، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛ اقبال الاعمال: ابن طاوس (م.664ق.)، به كوشش القيومي، قم، دفتر تبليغات، 1418ق؛ الاقناع: الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الامالي: الطوسي (م.460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ الانتصار: السيد المرتضي (م.436ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1415ق؛ انوار الفقاهه: كاشف الغطاء (م.1227ق.)، نجف، مؤسسه كاشف الغطاء، 1422ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البحر الرائق: ابونجيم المصري (م.970ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ بداية المجتهد: ابن رشد القرطبي (م.595ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ بدائع الصنائع: علاء الدين الكاساني (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق؛ بصائرالدرجات: الصفار (م.290ق.)، به كوشش كوچه‌باغي، تهران، اعلمي، 1404ق؛ البلد الامين: الكفعمي (م.905ق.)، بيروت، الاعملي، 1418ق؛ البناية شرح الهدايه: محمود بن احمد الغيتابي (م.855ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ بيان السعاده: الجنابذي (م.1327ق.)، بيروت، اعلمي، 1408ق؛ البيان و التحصيل: محمد بن رشد القرطبي (م.520ق.)، به كوشش محمد حجي و ديگران، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1408ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ التاج و الاكليل لمختصر خليل: محمد بن يوسف العبدري (م.897ق.)، بيروت، دار الفكر، 1398ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ مكة المشرفه: محمد ابن الضياء (م.854ق.)، به كوشش علاء و ايمن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ تأويل الدعائم: النعمان بن محمد (م.363ق.)، به كوشش الاعظمي، قاهره، دار المعارف؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تبيين الحقائق شرح كنز الدقائق: عثمان بن علي الزيلعي، قاهره، دار الكتب الاسلامي، 1313ق؛ تحرير الاحكام الشرعيه: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسة الامام الصادق (ع)، 1420ق؛ تحفة الفقهاء: علاء الدين السمرقندي (م.535ق./539ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ تفسير شاهي (آيات الاحكام): ابوالفتح جرجاني (م.976ق.)، به كوشش اشراقي، تهران، نويد، 1362ش؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ تهذيب اللغه: الازهري (م.370ق.)، محمد عوض، بيروت، دار احياء التراث العربي، 2001م؛ الثمر الداني: الآبي الازهري (م.1330ق.)، بيروت، المكتبة الثقافيه؛ ثواب الاعمال: الصدوق (م.381ق.)، قم، الرضي، 1368ش؛ جامع الخلاف و الوفاق: علي بن محمد القمي (م. قرن7ق.)، به كوشش حسني، قم، زمينه‌سازان ظهور امام عصر، 1379ش؛ جامع المدارك: سيد احمد الخوانساري (م.1405ق.)، به كوشش غفاري، تهران، مكتبة الصدوق، 1405ق؛ الجامع للشرائع: يحيي بن سعيد الحلي (م.690ق.)، به كوشش گروهي از فضلا، قم، سيد الشهداء، 1405ق؛ جمال الاسبوع: ابن طاوس (م.664ق.)، به كوشش قيومي، الآفاق، 1371ش؛ جمل العلم و العمل: السيد المرتضي (م.436ق.)، النجف، مطبعة الآداب، 1387ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ حاشية الجمل: سليمان الجمل (م.1204ق.)، بيروت، دار الفكر؛ حاشية رد المحتار: ابن عابدين (م.1252ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الحاوي الكبير: الماوردي (م.450ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ حواشي الشرواني و العبادي: الشرواني (م.1301ق.) و العبادي (م.994ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الخصال: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ الدروس الشرعيه: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ الدعوات: الراوندي (م.573ق.)، قم، مدرسة الامام المهدي، 1407ق؛ دلائل الامامه: الطبري الشيعي (م. قرن4ق.)، قم، بعثت، 1413ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ ذخيرة المعاد: محمد باقر السبزواري (م.1090ق.)، آل البيت:؛ الذخيره: احمد بن ادريس القرافي، به كوشش حجي، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1994م؛ ذكري: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، آل البيت:، 1419ق؛ روض الجنان في شرح ارشاد الاذهان: الشهيد الثاني (م.965ق.)، قم، آل البيت:؛ الروضة البهية في شرح اللمعه: الشهيد الثاني (م.965ق.)، به كوشش كلانتر، قم، مكتبة الداوري، 1410ق؛ ره‌توشه حج: شماري از نويسندگان، تهران، مشعر، 1386ش؛ رياض المسائل: سيد علي الطباطبائي (م.1231ق.)، قم، مؤسسة آل البيت:، 1418ق؛ زاد المسير: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش عبدالرزاق، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق؛ زبدة البيان: المقدس الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، بيروت، دار الفكر، 1348ق؛ الشرح الكبير: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابي‌الحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ شعب الايمان: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش محمد سعيد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ العده شرح العمره: عبدالرحمن المقدسي (م.624ق.)، به كوشش عويضه، دار الكتب العلميه، 1426ق؛ علل الشرائع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ العين: خليل (م.175ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ عيون الاثر: ابن سيد الناس (م.734ق.)، بيروت، دار القلم، 1414ق؛ غنية النزوع: ابن زهرة الحلبي (م.585ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1417ق؛ فتح العزيز: عبدالكريم بن محمد الرافعي (م.623ق.)، دار الفكر؛ فرهنگ زيارت: جواد محدثي، تهران، مشعر، 1386ش؛ فقه الرضا (ع): الصدوق (م.329ق.)، مشهد، المؤتمر العالمي للامام الرضا (ع)، 1406ق؛ فلاح السلائل: ابن طاوس (م.644ق.)؛ قرب الاسناد: الحميري (م. قرن3ق.)، قم، آل البيت:، 1413ق؛ الكافي في فقه اهل المدينه: ابن عبدالبر (م.462ق.)، محمد مورتياني، رياض، مكتبة الرياض، 1400ق؛ الكافي في فقه الامام احمد: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كامل الزيارات: ابن قولويه القمي (م.368ق.)، به كوشش القيومي، قم، نشر الفقاهه، 1417ق؛ الكامل في التاريخ: علي ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ كتاب مقدس: ترجمه: فاضل خان همداني، ويليام گلن، هنري مرتن، تهران، اساطير، 1380ش؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ كشف الغطاء: كاشف الغطاء (م.1227ق.)، اصفهان، مهدوي؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ لوامع صاحبقراني: محمد تقي المجلسي (م.1070ق.)، قم، اسماعيليان، 1414ق؛ المبدع شرح المقنع: ابراهيم بن محمد ابن مفلح (م.844ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش عراقي و ديگران، قم، انتشارات اسلامي، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحاسن: ابن خالد البرقي (م.274ق.)، به كوشش حسيني، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1326ش؛ المحيط في اللغه: صاحب بن عباد (م.385ق.)، به كوشش آل ياسين، بيروت، عالم الكتاب، 1415ق؛ مدارك الاحكام: سيد محمد بن علي الموسوي العاملي (م.1009ق.)، قم، آل البيت:، 1410ق؛ المدونة الكبري: مالك بن انس (م.179ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛ المزار الكبير: محمد بن المشهدي (م.610ق.)، به كوشش القيّومي، قم، النشر الاسلامي، 1419ق؛ المزار: المفيد (م.413ق.)، به كوشش ابطحي، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ مسالك الافهام الي آيات الاحكام: فاضل الجواد الكاظمي (م.1065ق.)، به كوشش شريف‌زاده، تهران، مرتضوي، 1365ش؛ مسالك الافهام الي تنقيح شرائع الاسلام: الشهيد الثاني (م.965ق.)، قم، معارف اسلامي، 1416ق؛ مسائل علي بن جعفر: علي بن جعفر العريضي (م. قرن2ق.)، قم، آل البيت:، 1409ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مستند الشيعه: احمد النراقي (م.1245ق.)، قم، آل البيت:، 1415ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ مصباح المتهجد: الطوسي (م.460ق.)، بيروت، فقه الشيعه، 1411ق؛ المصباح: الكفعمي (م.905ق.)، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ المصنّف: ابن ابي‌شيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ معاني الاخبار: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، انتشارات اسلامي، 1361ش؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ المقنع: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي (ع)، 1415ق؛ المقنعه: المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ مكارم الاخلاق: الطبرسي (م. 548ق.)، بيروت، اعلمي، 1392ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ من وحي القرآن: سيد محمد حسين فضل الله، بيروت، دار الملاك، 1419ق؛ منار السبيل في شرح الدليل: ابراهيم بن ضويان (م.1353ق.)، به كوشش الشاويش، المكتب الاسلامي، 1409ق؛ مناسك حج و عمره: بهجت، قم، شفق، 1424ق؛ المنتظم: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق؛ منتهي المطلب: العلامة الحلي (م.726ق.)، مشهد، آستان قدس رضوي، 1412ق؛ المواعظ و الاعتبار: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش خليل المنصور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ مواهب عليّه (تفسير حسيني): حسيني كاشفي (م.910ق.)، به كوشش جلالي، تهران، اقبال؛ موسوعة مرآة الحرمين الشريفين: ايوب صبري پاشا (م.1290ق.)، قاهره، دار الآفاق العربيه، 1424ق؛ الموطأ: مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش الندوي، دمشق، دار القلم، 1413ق؛ مهذب الاحكام: السيد عبدالاعلي السبزواري (م.1414ق.)، قم، المنار، 1413ق؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م.481ق.)، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛ الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ النتف في الفتاوي: علي بن الحسين السغدي (م.461ق.)، صلاح الدين، عمان، دار الفرقان، 1404ق؛ النجوم الزاهره: يوسف بن تغري بردي (م.874ق.)، قاهره، به كوشش شلتوت و ديگران، وزارة الثقافة و الارشاد القومي، 1392ق؛ نزهة الناظر: يحيي بن سعيد حلي (م.689ق.)، به كوشش حسيني و واعظي، النجف، مطبعة الآداب، 1386ق؛ نهاية الاحكام: العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش رجايي، قم، اسماعيليان، 1410ق؛ النهايه: الطوسي (م.460ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1400ق؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1412ق؛ الوسيلة الي نيل الفضيله: ابن حمزه (م.560ق.)، به كوشش الحسون، قم، مكتبة النجفي، 1408ق؛ هداية الامة الي احكام الائمه: الحر العاملي (م.1104ق.)، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1412ق؛ الهداية شرح بداية المبتدي: علي بن ابي‌بكر المرغيناني (م.593ق.)، به كوشش طلال يوسف، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ الهدايه: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي (ع)، 1418ق.

 

محمد سعيد نجاتي

 
[1]. العين، ج5، ص361؛ المحيط في اللغه، ج6، ص257؛ الصحاح، ج2، ص802، «كبر».

[2]. مسائل علي بن جعفر، ص141-142؛ الكافي، كليني، ج4، ص516.

[3]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص35-36؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص123-124.

[4]. تهذيب اللغه، ج10، ص122؛ لسان العرب، ج5، ص127؛ تاج العروس، ج7، ص430، «كبر».

[5]. المحاسن، ج1، ص241؛ الكافي، كليني، ج1، ص117؛ معاني الاخبار، ص11.

[6]. بيان السعاده، ج1، ص173؛ الميزان، ج2، ص24؛ من وحي القرآن، ج4، ص30.

[7]. مجمع البيان، ج2، ص499؛ زاد المسير، ج1، ص144؛
مواهب عليه، ص57.

[8]. التفسير الكبير، ج23، ص227؛ تفسير شاهي، ج1، ص381؛ الميزان، ج14، ص376.

[9]. مجمع البيان، ج7، ص138؛ نك: الميزان، ج14، ص376.

[10]. تفسير قمي، ج2، ص84؛ نك: مجمع البيان، ج7، ص138.

[11]. احكام القرآن، ج3، ص1295؛ نك: التبيان، ج7، ص320؛ كشف الاسرار، ج6، ص369.

[12]. الكافي، كليني، ج4، ص186؛ علل الشرائع، ج2، ص431.

[13]. الكافي، كليني، ج4، ص191؛ علل الشرائع، ج2، ص401.

[14]. الكافي، كليني، ج8، ص114؛ الوافي، ج2، ص284.

[15]. كتاب مقدس، خروج 18: 11.

[16]. كتاب مقدس، ايوب 33: 12.

[17]. كتاب مقدس، رساله اول يوحنا 4: 4.

[18]. كتاب مقدس، ايوب 36:22، 26.

[19]. كتاب مقدس، ايوب، 36: 24.

[20]. اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص44؛ الكافي، كليني، ج4، ص219-220؛ الوافي، ج12، ص74.

[21]. المغازي، ج1، ص92؛ دلائل النبوه، ج3، ص95؛ امتاع الاسماع، ج12، ص166.

[22]. تاريخ طبري، ج2، ص509؛ الكامل، ج2، ص152.

[23]. الطبقات، ج2، ص44؛ تاريخ طبري، ج2، ص553؛ المنتظم، ج3، ص204.

[24]. الطبقات، ج4، ص62؛ تاريخ طبري، ج2، ص569؛ الخصال، ج1، ص162؛ البداية و النهايه، ج4، ص100.

[25]. شرح نهج البلاغه، ج13، ص284؛ ارشاد القلوب، ج2، ص243.

[26]. المغازي، ج2، ص1009؛ البداية و النهايه، ج5، ص89؛ امتاع الاسماع، ج2، ص56.

[27]. الامالي، ص258؛ دلائل الامامه، ص101؛ مكارم الاخلاق، ص208.

[28]. الطبقات، ج4، ص62؛ تاريخ طبري، ج2، ص569؛ البداية و النهايه، ج4، ص100.

[29]. اخبار مكه، ج1، ص302.

[30]. الكامل، ج11، ص551، 534؛ النجوم الزاهره، ج6، ص37.

[31]. المواعظ و الاعتبار، ج2، ص438؛ النجوم الزاهره، ج4،
ص223.

[32]. ثواب الاعمال، ص10؛ هداية الامه، ج3، ص139.

[33]. الكافي، كليني، ج2، ص506؛ الوافي، ج9، ص1455.

[34]. الكافي، كليني، ج2، ص506؛ ثواب الاعمال، ص4.

[35]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص191؛ علل الشرائع، ج2، ص398؛ بحار الانوار، ج55، ص5.

[36]. المزار، مفيد، ص65؛ الدعوات، ص295؛ بحار الانوار، ج73، ص277.

[37]. الكافي، كليني، ج2، ص526.

[38]. مصباح المتهجد، ص31-32؛ جمال الاسبوع، ص254؛
البلد الامين، ص6.

[39]. فلاح السائل، ص221-222.

[40]. الدعوات، ص84.

[41]. الاقبال، ج1، ص67.

[42]. المزار، مشهدي، ص155.

[43]. المزار، مشهدي، ص162، 164.

[44]. الدعوات، ص259.

[45]. الدعوات، ص268.

[46]. المزار، مفيد، ص66؛ المزار، مشهدي، ص51.

[47]. مصباح المتهجد، ص449، 460، 464، 478.

[48]. مصباح المتهجد، ص84.

[49]. الاقبال، ج1، ص134.

[50]. الاقبال، ج1، ص337.

[51]. الاقبال، ج2، ص70.

[52]. المزار، مفيد، ص76؛ مصباح المتهجد، ص740؛ المزار، مشهدي، ص181، 252، 302.

[53]. الكافي، كليني، ج4، ص576؛ كامل الزيارات، ص255؛ المزار، مشهدي، ص421، 430، 462.

[54]. المزار، مشهدي، ص657.

[55]. بحار الانوار، ج99، ص266.

[56]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص609؛ التهذيب، ج6، ص95-96؛ المزار، مشهدي، ص524.

[57]. بصائر الدرجات، ص332.

[58]. مناسك حج و عمره، ص280.

[59]. لوامع صاحبقراني، ج8، ص666-667؛ ره‌توشه حج، ج1، ص231-233؛ فرهنگ زيارت، ص344.

[60]. الاقبال، ج2، ص71.

[61]. الخلاف، ج1، ص278-279؛ بداية المجتهد ج1، ص88.

[62]. المهذب، ج1، ص88؛ السرائر، ج1، ص213؛ جواهر الكلام، ج9، ص81-82.

[63]. الخلاف، ج1، ص278-279؛ الكافي، ابن عبدالبر، ج1، ص197؛ بداية المجتهد، ج1، ص91.

[64]. المبسوط، سرخسي، ج1، ص11؛ بدائع الصنائع، ج1، ص114؛ منتهي المطلب ج5، ص25؛ الاقناع، ج1، ص120.

[65]. تحرير الاحكام، ج1، ص342؛ مدارك الاحكام، ج3، ص379؛ جواهر الكلام، ج10، ص26.

[66]. رياض المسائل، ج3، ص259؛ الحدائق، ج8، ص54-55؛ جواهر الكلام، ج10، ص345.

[67]. الاشراف، ص23؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص111؛ مستند الشيعه، ج5، ص217.

[68]. المبسوط، طوسي، ج1، ص111؛ الحدائق، ج8، ص384؛ كشف الغطاء، ص245.

[69]. السرائر، ج1، ص232-233؛ نهاية الاحكام، ج1، ص510؛ الدروس، ج1، ص184.

[70]. فلاح السائل، ص163؛ تحرير الاحكام، ج1، ص263؛ الروضة البهيه، ج1، ص634.

[71]. المقنعه، ص109-110؛ الدروس، ج1، ص184؛ المصباح، ص18.

[72]. الكافي، كليني، ج3، ص310؛ التهذيب، ج2، ص87.

[73]. المبسوط، طوسي، ج1، ص111؛ نزهة الناظر، ص32-
33.

[74]. روض الجنان، ص305؛ الدروس، ج1، ص196؛ الحدائق، ج10، ص338.

[75]. مصباح المتهجد، ص298-299؛ جمال الاسبوع، ص170.

[76]. الدعوات، ص88.

[77]. مصباح المتهجد، ص304؛ مسالك الافهام، شهيد، ج1، ص279-280؛ الدروس، ج1، ص198.

[78]. مصباح المتهجد، ص548، 575، 806، 813، 831؛ المزار، مشهدي، ص194، 196، 199، 405.

[79]. الدروس، ج1، ص196.

[80]. امتاع الاسماع، ج14، ص304.

[81]. الانتصار، ص171-172.

[82]. المدونة الكبري، ج1، ص245؛ الشرح الكبير، ج2، ص231؛ الاختيار، ج1، ص93.

[83]. المقنع، صدوق، ص150؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص171؛ جواهر الكلام، ج11، ص387-388.

[84]. دلائل النبوه، ج4، ص410؛ عيون الاثر، ج2، ص330؛ سبل الهدي، ج8، ص372.

[85]. تذكرة الفقهاء، ج2، ص68-69؛ مجمع الفائده، ج2، ص434-435؛ مسالك الافهام، كاظمي، ج1، ص272.

[86]. البيان و التحصيل، ج2، ص215؛ بداية المجتهد، ج1، ص188؛ نك: تذكرة الفقهاء، ج2، ص69.

[87]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص421.

[88]. اخبار مكه، فاكهي، ج5، ص6.

[89]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص373.

[90]. اخبارمكه، فاكهي، ج2، ص101؛ اخبار مكه، ازرقي، ج2، ص65-66؛ تاريخ مكة المشرفه، ج1، ص15۰.

[91]. مصباح المتهجد، ص675؛ البلد الامين، ص269.

[92]. قرب الاسناد، ص174؛ مصباح المتهجد، ص671؛ الجامع للشرائع، ص219.

[93]. المصنف، ابن ابي شيبه، ج4، ص332؛ شعب الايمان، ج3، ص353.

[94]. المبسوط، طوسي، ج1، ص380؛ تذكرة الفقهاء، ج4، ص153؛ الدروس، ج1، ص462.

[95]. اخبار مكه، فاكهي، ج2، ص373؛ ج4، ص227.

[96]. الكافي، ابن قدامه، ج1، ص343؛ الشرح الكبير، ج2،
ص252؛ اعانة الطالبين، ج1، ص303؛ منار السبيل، ج1، ص153.

[97]. مجمع الفائده، ج6 ص235؛ ذخيرة المعاد، ج2، ص583؛ جواهر الكلام، ج18، ص277.

[98]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص20؛ فتح العزيز، ج7، ص370؛ كشاف القناع، ج2، ص65.

[99]. سنن النسائي، ج5، ص275؛ المستدرك، ج1، ص632؛ السنن كبري، ج3، ص312.

[100]. الكافي، كليني، ج4، ص399؛ الاستبصار، ج2، ص176؛ التهذيب، ج5، ص94.

[101]. السنن الكبري، ج5، ص73.

[102]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص9.

[103]. امتاع الاسماع، ج1، ص390.

[104]. الكافي، كليني، ج4، ص403؛ وسائل الشيعه، ج13،
ص315.

[105]. الكافي، كليني، ج4، ص407.

[106]. الكافي، كليني، ج4، ص407.

[107]. الكافي، كليني، ج4، ص404؛ وسائل الشيعه، ج13، ص315.

[108]. الحدائق، ج16، ص119؛ مستند الشيعه، ج12، ص64؛ جواهر الكلام، ج19، ص340-341.

[109]. مسند احمد، ج2، ص14.

[110]. تبيين الحقائق، ج2، ص16.

[111]. المصنف، صنعاني، ج5، ص32؛ مسند احمد، ج1، ص28؛ السنن الكبري، ج5، ص80.

[112]. صحيح البخاري، ج2، ص163-164؛ عمدة القاري، ج9، ص257.

[113]. المبسوط، طوسي، ج1، ص377؛ السرائر، ج1، ص603؛ تذكرة الفقهاء، ج8، ص352.

[114]. المدونة الكبري، ج1، ص296، 364؛ المغني، ج3، ص384؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص548.

[115]. اخبار مكه، فاكهي، ج1، ص302؛ الحاوي الكبير، ج4، ص144.

[116]. الكافي، كليني، ج4، ص529؛ التهذيب، ج5، ص279.

[117]. مدارك الاحكام، ج8، ص266؛ جواهر الكلام، ج20، ص64؛ الحدائق، ج17، ص338.

[118]. الكافي، كليني، ج4، ص431؛ التهذيب، ج5، ص146؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص535.

[119]. صحيح مسلم، ج4، ص40؛ سنن النسائي، ج5، ص225.

[120]. الحدائق، ج16، ص261؛ جواهر الكلام، ج19، ص415؛ جامع المدارك، ص522.

[121]. بدائع الصنائع، ج2، ص148؛ المغني، ج3، ص403؛ البنايه، ج4، ص2۰3؛ التاج و الاكليل، ج3، ص11۰.

[122]. فقه الرضا، ص220؛ الجامع للشرائع، ص202؛ الاختيار، ج1، ص160.

[123]. صحيح مسلم، ج4، ص40؛ الهدايه، مرغيناني، ج1، ص139؛ الاختيار، ج1، ص160.

[124]. سنن النسائي، ج5، ص241؛ صحيح مسلم، نووي، ج9، ص29-30.

[125]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص542؛ وسائل الشيعه، ج13، ص540-541.

[126]. المقنعه، ص409؛ ذخيرة المعاد، ج2، ص652.

[127]. بدائع الصنائع، ج2، ص153؛ الاستذكار، ج4، ص74؛ مواهب الجليل، ج4، ص128.

[128]. زبدة البيان، ص271؛ انوار الفقاهه، ص161.

[129]. بدائع الصنائع، ج2، ص151؛ حاشية الجمل، ج2، ص463.

[130]. صحيح البخاري، ج5، ص159.

[131]. موسوعة مرآة الحرمين، ج2، ص896.

[132]. علل الشرائع، ج2، ص450؛ هداية الامه، ج5، ص370.

[133]. الهدايه، صدوق، ص209-210؛ السرائر، ج1، ص319؛ جواهر الكلام، ج20، ص34-35.

[134]. الكافي، ج4، ص517.

[135]. نهاية الاحكام، ج2، ص66؛ ذكري، ج4، ص178.

[136]. جمل العلم، ص75؛ الانتصار، ص172.

[137]. الوسيله، ص189-190.

[138]. الاستبصار، ج2، ص299؛ التهذيب، ج5، ص270.

[139]. الكافي، كليني، ج4، ص517.

[140]. تحرير الاحكام، ج2، ص12؛ جواهر الكلام، ج20، ص36؛ مهذب الاحكام، ج14، ص386.

[141]. الكافي، كليني، ج4، ص431، 517؛ فقه الرضا، ص209.

[142]. نك: الكافي، كليني، ص517؛ هداية الامه، ج5، ص434.

[143]. الوسيله، ص189-190؛ نك: جواهر الكلام، ج11، ص382.

[144]. المجموع، ج5، ص33-34.

[145]. المدونة الكبري، ج1، ص171-172؛ الثمر الداني، ص252.

[146]. المغني، ج2، ص227؛ ج3، ص483؛ كشاف القناع، ج2، ص64-65.

[147]. السنن الكبري، ج3، ص315.

[148]. السنن الكبري، ج3، ص395.

[149]. المدونة الكبري، ج1، ص172؛ المبسوط، سرخسي، ج2، ص43-44؛ المغني، ج3، ص483؛ المجموع، ج5، ص33-34.

[150]. بدائع الصنائع، ج1، ص195؛ اخصر المختصرات، ج1، ص13۰؛ المجموع، ج5، ص34.

[151]. الشرح الكبير، ج2، ص252؛ الكافي، ابن قدامه، ج1، ص343.

[152]. المدونة الكبري، ج1، ص172؛ بدائع الصنائع، ج1، ص195-196؛ المغني، ج3، ص255؛ المجموع، ج5، ص33-34.

[153]. المجموع، ج5، ص40؛ الثمر الداني، ص252-253.

[154]. بدائع الصنائع، ج1، ص195؛ المغني، ج3، ص483؛ كشاف القناع، ج2، ص65.

[155]. الكافي، كليني، ج4، ص191، 481؛ التهذيب، ج5، ص261-262.

[156]. غنية النزوع، ص188؛ جامع الخلاف، ص214؛ منتهي المطلب، ج11، ص394.

[157]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص20؛ البنايه، ج4، ص24۰-241؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص565.

[158]. المدونة الكبري، ج1، ص421؛ التاج و الاكليل، ج3، ص126؛ الذخيره، ج3، ص279.

[159]. الحاوي الكبير، ج4، ص195؛ حواشي الشرواني، ج4، ص118؛ المجموع، ج8، ص17۰.

[160]. الموطأ، ج2، ص378؛ اخبار مكه، فاكهي، ج4، ص228؛ كشاف القناع، ج2، ص5۰۰.

[161]. المجموع، ج8، ص17۰؛ حواشي الشرواني، ج4، ص118.

[162]. الحاوي الكبير، ج4، ص195؛ المجموع، ج8، ص235.

[163]. المغني، ج3، ص448؛ العده، ج1، ص178؛ المبدع، ج3، ص229.

[164]. اخبار مكه، فاكهي، ج4، ص228، 262.

[165]. الكافي، كليني، ج4، ص498؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص504.

[166]. المقنعه، ص418؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص374؛ منتهي المطلب، ج11، ص301-302.

[167]. احكام القرآن، ج3، ص1295.

[168]. المجموع، ج8، ص204؛ مغني المحتاج، ج1، ص502؛ اسني المطالب، ج1، ص492.

[169]. تأويل الدعائم، ج1، ص323؛ الكافي، كليني، ج3، ص460؛ الاستبصار، ج1، ص448.

[170]. النهايه، ص281.

[171]. السنن الكبري، ج3، ص286؛ المعجم الكبير، ج6، ص4۰.

[172]. البحر الرائق، ج2، ص281.

[173] النتف، ج1، ص1۰1؛ المجموع، ج5، ص15؛ اعانة الطالبين، ج1، ص302؛ تبيين الحقائق، ج1، ص226.

[174]. المزار، مشهدي، ص56؛ المصباح، ص506.

[175]. المزار، مشهدي، ص88؛ المصباح، ص506؛ بحار الانوار، ج97، ص211.


| شناسه مطلب: 86842







نظرات کاربران