تهلیل
گفتن لا اله الاّ الله، از آداب حج و عمره «تهلیل» از ریشه «ه ـ ل ـ ل»، به معنای بالا بردن صدا[1] در اصطلاح به گفتن «لا اله الاّ الله» اطلاق می‌شود.[2] به کار بردن این ریشه برای این معنا، از آن رو است که
گفتن لا اله الاّ الله، از آداب حج و عمره
«تهليل» از ريشه «ه ـ ل ـ ل»، به معناي بالا بردن صدا[1] در اصطلاح به گفتن «لا اله الاّ الله» اطلاق ميشود.[2] به كار بردن اين ريشه براي اين معنا، از آن رو است كه فرد هنگام گفتن لا اله الاّ الله، صداي خود را بلند ميكند.[3] برخي لغتشناسان تهليل را برگرفته از حروف «لا اله الا الله» ميدانند.[4] گاه الفاظي مانند هَيلَله[5]، اهلال و تهلل[6] هم در اين معنا به كار ميرود.
عبارت «لا اله الاّ الله» دو بار در قرآن كريم به كار رفته (صافات/37، 35؛ محمد/47، 19) و به صورتهاي مشابه، مانند «لا اله الاّ أنا» و «لا اله الاّ أنت» و به ويژه «لا اله الا هو» بيش از سي بار در قرآن آمده است. البته مفاد تهليل، يعني اقرار به يگانگي معبود و نفي هرگونه شريك براي او[7] با تعابير گوناگون در قرآن ياد شده است. مثلا بر اساس آيه 26 حج/22 نخستين آموزه خداوند به حضرت ابراهيم (ع) پس از راهنمايي او به مكان كعبه، نفي شرك به شمار رفته است: (وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بيشَيْئاً).
بر پايه احاديث، گفتن «لا اله الا الله» اصل و اساس دين[8]، برترين عبادت[9]، بهاي بهشت[10]، برترين كلمات نزد خداوند[11]، شكننده كمر شيطان[12] و كليد آسمان[13] است. پيامبر (ص) آن را برترين سخن خود و پيامبران پيش از خويش ياد كرده است.[14] ايشان در آغاز رسالت، مردم را با خطاب «قولوا «لا اله الا الله» تُفلحوا» به اسلام فراميخواند[15] و در ادامه نيز با سفارش كردن مسلمانان به بسيار گفتن اين ذكر، به تجديد اسلام دعوت ميكرد.[16] بر پايه حديث قدسي سلسلة الذهب كه امام رضا (ع) آن را با واسطه پدرانش از پيامبر (ص) آورده، خداوند «لا اله الاّ الله» را دژ استوار خود دانسته كه ورود در آن، مايه امان از عذاب ميشود.[17] در روايات براي ترتب اين آثار، شرطهايي چون اخلاص، پرهيز از گناهان و نيز پذيرش ولايت امامان تعيين شده است.[18] با وجود اين، گوينده «لا اله الا الله» و گواهي دهنده به آن، هر چند منافق باشد، از ديدگاه فقهي در زمره اهل توحيد قرار ميگيرد و خون و جان و مال او در امان خواهد بود.[19]
گفتن «لا اله الا الله» به عنوان جزئي از تشهد و تسبيحات چهارگانه در نماز، واجب به شمار ميرود.[20] بر پايه روايات متعدد، تهليل در همه حالات[21] از جمله در هر صبح و شام همراه با ذكرهاي ديگر[22] مستحب است؛ اما در برخي موارد، بر آن تأكيد ويژه شده است، از جمله: پس از گزاردن نمازهاي واجب[23]، در حال روزه[24]، ماه رمضان[25]، بر فراز بلندي در سفر[26]، در تلقين محتضر[27] و هنگام زيارت معصومان:.[28] همچنين تهليل از ذكرهاي اذان و اقامه[29] و نيز از اذكار زيارت اهل قبور[30] است.
تهليل در حج و عمره: بر پايه روايتي از پيامبر (ص) هر تهليل حجگزار سبب دريافت بشارت خداوند است.[31] در حديثي از امام علي (ع) از جمله حكمتهاي تشريع حج، گفتن «لا اله الا الله» پيرامون كعبه به شمار رفته است.[32] به گزارش منابع روايي و تاريخي، انبياي خداوند و امامان معصوم: همواره مفاد اين ذكر، يعني نفي شريك براي خداوند، را از آغاز مناسك خود با جمله «لا شريك لك» تأكيد كردهاند.[33] به تصريح برخي، هيچ يك از مناسك حج، از تهليل و تكبير جدا نيست.[34] بر پايه روايات، حضرت آدم (ع) هنگامي كه از كوه صفا به حجرالاسود نگريست، تهليل بر زبان راند. جبرئيل هنگام آموزش آداب حج به حضرت ابراهيم و اسماعيل8، در آغاز ورود به مسجدالحرام، به حجرالاسود روي كرد و تكبير و تهليل گفت و پس از او آن دو نيز تكبير و تهليل گفتند.[35] پيامبر (ص) نيز پس از ورود به مسجدالحرام، در برابر حجرالاسود همين كار را انجام داد.[36] نيز ايشان درون كعبه تكبير و تهليل را تكرار كرد.[37] بر فراز صفا نيز اين ذكر را بر زبان جاري نمود.[38] همچنين در مشعر الحرام رو به قبله ايستاد و تهليل گفت.[39] مسلمانان در شب فتح مكه تا صبح تكبير و تهليل گفتند[40] و در بازگشت از مكه هم چنين كردند.[41] امام رضا (ع) نيز هنگام وداع با كعبه، رو به آن ايستاد و دعايي همراه تهليل خواند: «اللهم اني انقلب على لا اله الا انت.»[42]
با توجه به اين گزارشها و نيز دليلهاي ديگر، فقيهان شيعيان و اهل سنت گفتن «لا اله الا الله» را در چندين مورد از مناسك و موسم حج، سنت شمردهاند؛ از جمله:
1. در سفرحج. تهليل فراوان در طول سفر حج و به ويژه هنگام برآمدن بر بلندي سفارش شده است. نيز تهليل از آداب اقامت در مكه است.[43]
2. دهه اول ذيحجه. در منابع روايي شيعيان و اهل سنت، به گفتن «لا اله الا الله» در دهه نخست ماه ذيحجه بسيار سفارش شده و براي تهليل در اين ايام الفاظي ويژه توصيه گشته است.[44] از آداب نماز عيد قربان، گفتن تكبير و تهليل هنگام بيرون آمدن براي اقامه نماز است.[45]
3. هنگام احرام. بر پايه فقه حنفي[46] و مالكي[47] اذكاري مانند تهليل ميتواند جايگزين تلبيه براي احرام شود.
4. پس از قطع تلبيه. به تصريح فقيهان امامي[48] و اهل سنت[49] به پشتوانه احاديث[50] مستحب است كه احرامگزار در حج و عمره پس از قطع تلبيه به گفتن اذكاري چون تهليل بپردازد. (← تلبيه)
5. هنگام مشاهده كعبه. شماري از حنفيان به استحباب تهليل هنگام ديدن كعبه باور دارند.[51]
6. به عنوان جانشين استلام. به باور فقيهان اهل سنت، اگر استلام حجرالاسود ممكن نباشد، ايستادن در برابر آن و گفتن «لا اله الا الله» مستحب است.[52]
7. نزد اركان كعبه. شماري از فقيهان اهل سنت، تهليل را نزد اركان كعبه مستحب دانستهاند.[53]
8. پيش از گزاردن سعي. فقيهان امامي به پشتوانه روايات[54] بر آنند كه مستحب است طوافكننده پس از انجام دادن طواف و نماز آن، بر فراز كوه صفا رو به حجرالاسود قرار گيرد و پس از حمد و ثناي خداوند، هفت بار تهليل گويد و پس از خواندن دعاهاي ويژه 100 بار ديگر تهليل را تكرار كند.[55] فقيهان همه مذاهب اهل سنت نيز گفتن «لا اله الا الله» را در آغاز سعي[56] يا در ميان آن[57] مستحب دانستهاند.
9. هنگام برآمدن بر مروه. به تصريح شماري از فقيهان امامي، مستحب است انجام دهنده سعي هنگامي كه به مروه رسد، تكبير و تهليل را هفت بار تكرار كند.[58] در شماري از منابع روايي نيز بر فراز صفا و مروه دعايي همراه تهليل از امامان معصوم: روايت شده است.[59] شماري از حنفيان هم تهليل بر مروه را مستحب دانستهاند.[60]
10. در عرفات. بر پايه روايات متعدد[61]، يكي از اذكاري كه هنگام وقوف در عرفات استحباب بسيار دارد، ذكر تهليل است.[62] در شماري از منابع، تهليل از آداب دعاي روز عرفه نيز شمرده شده است.[63] فقيهان اهل سنت نيز تهليل را از سنن وقوف در عرفات شمردهاند[64] و بر آنند كه خطبه امير الحاج در اين روز بايد همراه تهليل باشد.[65]
11. هنگام عزيمت به مزدلفه. در فقه امامي[66] و اهل سنت[67] يكي از ذكرهاي سفارش شده در مسير عرفات به مزدلفه، «لا اله الا الله» است.
12. در مشعر (مزدلفه). به تصريح بسياري از مفسران، از مصداقهاي آشكار ذكر خدا در مشعر الحرام كه مسلمانان در آيه 198بقره/2 بدان امر شدهاند، تهليل است.[68] از اين رو، بر پايه منابع فقهي اماميان[69] و اهل سنت[70] تهليل هنگام وقوف در مزدلفه مستحب است.
13. هنگام عزيمت به منا. در پارهاي منابع فقهي اماميان و اهل سنت، تهليل هنگام عزيمت از مشعر به منا مستحب شمرده شده است.[71]
14. هنگام رمي و پس از آن. فقيهان امامي[72] و اهل سنت بر آنند كه گفتن تكبير هنگام پرتاب هر سنگ در رمي جمرات مستحب است؛ ولي به باور حنفيان، ذكر تهليل نيز به جاي تكبير كافي است.[73] به باور برخي از اهل سنت، گفتن «لا اله الا الله» پس از رمي هر يك از جمرات نيز استحباب دارد.[74] برخي اين تهليل را تنها پس از رمي جمره اول و دوم مستحب دانستهاند.[75]
15. در مسجد خيف و منا. فقيهان امامي بر پايه روايات، 100 بار تهليل در مسجد خيف را مستحب دانستهاند.[76] روايات اين تكرار تهليل را با زنده كردن يك شخص برابر خواندهاند. اندكي از اهل سنت هم ذكر تهليل را از آداب اقامت در منا شمردهاند.[77]
16. هنگام بازگشت از منا. به تصريح شماري از فقيهان، تكرار تهليل هنگام بازگشت حجگزار از منا به مكه مستحب است.[78]
17. ايام تشريق. بر پايه آيه 203بقره/2 كه به ذكر خدا در ايام معدودات فرمان داده و نيز بر اساس دستور پيامبر (ص) براي فراوان گفتن اذكاري چون تكبير و تهليل در ايام تشريق[79]، شماري از فقيهان به استحباب تهليل در اين ايام تصريح كردهاند.[80]
18. هنگام وداع با كعبه. به تصريح شماري از فقيهان امامي، از آداب وداع با كعبه، تأكيد بر يگانگي خدا و نفي الوهيت از غير او است.[81] برخي از اهل سنت نيز هنگام بازگشت حجگزار به سوي شهر خود، دعايي همراه تهليل آوردهاند.[82]
منابع
احكام القرآن: ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش محمد عطا، لبنان، دار الفكر؛ الاختيار لتعليل المختار: عبدالله بن محمود الموصلي (م.683ق.)، به كوشش عبدالمطلب، بيروت، دار الكتب العلميه، 1426ق؛ الاذكار النوويه: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الفكر؛ اقبال الاعمال: ابن طاوس (م.664ق.)، به كوشش القيومي، قم، دفتر تبليغات، 1418ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البحر الرائق: ابونجيم المصري (م.970ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ بدائع الصنائع: علاء الدين الكاساني (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق؛ بصائر ذوي التمييز: الفيروزآبادي (م.817ق.)، محمد علي، قاهره، المجلس الاعلي، 1412ق؛ البناية لشرح الهدايه: محمود العيني (م.855ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق.
تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ التاج و الاكليل لمختصر خليل: محمد بن يوسف المالكي (م.897ق.)، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ تاريخ جرجان: حمزة بن يوسف السهمي (م.427ق.)، به كوشش محمد عبدالمعيد، بيروت، عالم الكتب، 1407ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تحفة الفقهاء: علاء الدين السمرقندي (م.535ق./539ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت:، 1414ق؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛ تفسير فرات الكوفي: الفرات الكوفي (م.307ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ التمهيد: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش مصطفي و محمد عبدالكبير، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلاميه، 1387ق؛ التوحيد: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش حسيني تهراني، قم، جامعه مدرسين؛ تهذيب الاحكام: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛ تهذيب اللغه: الازهري (م.370ق.)، به كوشش محمد عوض، بيروت، دار احياء التراث العربي، 2001م؛ الثمر الداني: الآبي الازهري (م.1330ق.)، بيروت، المكتبة الثقافيه؛ ثواب الاعمال: الصدوق (م.381ق.)، قم، الرضي، 1368ش؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الجوهرة النيره: ابوبكر بن علي الزبيدي (م.800ق.)، المطبعة الخيريه، 1322ق؛ حاشية رد المحتار: ابن عابدين (م.1252ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الحاشية علي مدارك الاحكام: محمد باقر بهبهاني، قم، آل البيت:، 1419ق؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1407ق؛ الدر المختار: الحصكفي (م.1088ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ الدروس الشرعيه: الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ دليل الناسك: السيد محسن الحكيم (م.1390ق.)، به كوشش طباطبايي، مدرسه دار الحكمه، 1374ش؛ رياض المسائل: سيد علي الطباطبائي (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1422ق؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السرائر: ابن ادريس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سنن النسائي: النسائي (م.303ق.)، بيروت، دار الفكر، 1348ق؛ السيرة النبوية علي ضوء القران و السنه: محمد بن ابوشهبه (م.1403ق.)، دمشق، دار القلم، 1427ق؛ السيرة النبويه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مصطفي عبدالواحد، بيروت، دار المعرفه، 1396ق؛ شرح اصول كافي: محمد صالح مازندراني (م.1081ق.)، به كوشش سيد علي عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1421ق؛ الشرح الكبير: ابوالبركات (م.1201ق.)، مصر، دار احياء الكتب العربيه؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابيالحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ شعب الايمان: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش محمد سعيد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1410ق؛ الشمائل الشريفه: السيوطي (م.911ق.)، به كوشش حسن بن عبيد، طائر العلم؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ عدة الداعي: ابن فهد الحلي (م.841ق.)، به كوشش موحد قمي، دار الكتب الاسلاميه؛ علل الشرائع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ غنية النزوع: ابن زهرة الحلبي (م.585ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1417ق؛ الفتاوي الهنديه: نظام الدين و گروهي از علما، دار الفكر، 1411ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ فتح الوهاب: زكريا بن محمد الانصاري (م.936ق.)، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الفقه الاسلامي و ادلته: وهبة الزحيلي، دمشق، دار الفكر، 1418ق؛ فقه الرضا: علي بن بابويه (م.329ق.)، مشهد، المؤتمر العالمي للامام الرضا (ع)، 1406ق؛ الفواكه الدواني علي رسالة ابن ابيزيد القيرواني: احمد بن غنيم النفراوي (م.1126ق.)، به كوشش رضا فرحات، مكتبة الثقافة الدينيه؛ كشف الغطاء: كاشف الغطاء (م.1227ق.)، قم، دفتر تبليغات اسلامي؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كامل الزيارات: ابن قولويه القمي (م.368ق.)، به كوشش القيومي، قم، نشر الفقاهه، 1417ق؛ كشاف القناع: منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الكشاف: الزمخشري (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كشف اللثام: الفاضل الهندي (م.1137ق.)، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛ كلمة التقوي (فتاوي): محمد امين زين الدين، قم، مهر، 1413ق؛ كمال الدين: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1405ق؛ كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوط في فقه الاماميه: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛ المبسوط: السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش عراقي و ديگران، قم، انتشارات اسلامي، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ مدارك الاحكام: سيد محمد بن علي الموسوي العاملي (م.1009ق.)، قم، آل البيت:، 1410ق؛ المزار الكبير: محمد بن المشهدي (م.610ق.)، به كوشش القيّومي، قم، النشر الاسلامي، 1419ق؛ مسالك الافهام الي آيات الاحكام: فاضل الجواد الكاظمي (م.1065ق.)، به كوشش شريفزاده، تهران، مرتضوي، 1365ش؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ مصباح الزائر: ابن طاوس (م.664ق.)، قم، آل البيت:، 1417ق؛ مصباح المتهجد: الطوسي (م.460ق.)، بيروت، فقه الشيعه، 1411ق؛ مصباح الهدي في شرح العروة الوثقي: محمد تقي آملي، تهران، ناشر: مؤلف، 1380ش؛ المصنّف: ابن ابيشيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ مفردات: الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق؛ المقنع: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي (ع)، 1415ق؛ المقنعه: المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛ من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ مناقب آل ابيطالب: ابن شهرآشوب (م.588ق.)، به كوشش گروهي از اساتيد نجف، المكتبة الحيدريه، 1376ق؛ منتهي المطلب: العلامة الحلي (م.726ق.)، مشهد، آستان قدس رضوي، 1412ق؛ مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛ المهذب: القاضي ابن البراج (م.481ق.)، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛ نجاة العباد: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش رضوي و ديگران، 1318ق؛ النوادر: احمد بن محمد بن عيسي الاشعري (م. قرن3ق.)، قم، مدرسة الامام المهدي، 1408ق؛ نور الثقلين: العروسي الحويزي (م.1112ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، اسماعيليان، 1373ش؛ نهج البلاغه: صبحي صالح، تهران، دار الاسوه، 1415ق؛ نيل الاوطار: الشوكاني (م.1255ق.)، بيروت، دار الجيل، 1973م؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1412ق؛ هداية الامة الي احكام الائمه: الحر العاملي (م.1104ق.)، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1412ق؛ الهدايه: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي (ع)، 1418ق.
حميدرضا خراساني
[1]. تهذيب اللغه، ج5، ص240؛ الصحاح، ج5، ص1852؛ لسان العرب، ج11، ص705، «هلل».
[2]. فتح الوهاب، ج1، ص146؛ شرح اصول الكافي، ج11، ص180؛ بحار الانوار، ج88، ص353.
[3]. تهذيب اللغه، ج5، ص240؛ تاج العروس، ج15، ص810، «هلل».
[4]. تهذيب اللغه، ج5، ص241.
[5]. الصحاح، ج5، ص1852؛ لسان العرب، ج11، ص705.
[6]. مفردات، ص544؛ بصائر ذوي التمييز، ج5، ص332، «هلل».
[7]. علل الشرائع، ج1، ص259.
[8]. تفسير فرات الكوفي، ص397.
[9]. الكافي، ج2، ص506؛ فتح الباري، ج11، ص174.
[10]. التوحيد، ص21؛ كنز العمال، ج1، ص521.
[11]. كمال الدين، ص669.
[12]. شرح نهج البلاغه، ج20، ص316.
[13]. نور الثقلين، ج2، ص30.
[14]. السنن الكبري، ج4، ص284؛ ج5، ص117.
[15]. مسند احمد، ج4، ص63؛ المناقب، ج1، ص51؛ بحار الانوار، ج18، ص202.
[16]. مسند احمد، ج2، ص359؛ المستدرك، ج4، ص256.
[17]. التوحيد، ص25؛ تاريخ دمشق، ج5، ص462.
[18]. التوحيد، ص25، 28.
[19]. احكام القرآن ج1، ص154؛ ج2، ص312؛ صحيح مسلم، نووي، ج12، ص5؛ الهدايه، ص54.
[20]. الخلاف، ج1، ص368-369؛ منتهي المطلب، ج5، ص76-77، 179-180؛ الفقه الاسلامي، ج2، ص45.
[21]. صحيح مسلم، نووي، ج17، ص17؛ الحاشيه، ج2، ص407؛ مصباح الهدي، ج12، ص504.
[22]. الكافي، ج2، ص532-534؛ وسائل الشيعه، ج7، ص119.
[23]. المقنعه، ص115؛ الدروس، ج1، ص184؛ كنز العمال، ج2، ص644؛ كشف الغطاء، ج3، ص227.
[24]. كنز العمال، ج8، ص455.
[25]. فقه الرضا، ص204؛ النوادر، ص17؛ هداية الامه، ج4،
ص248.
ص248.
[26]. كنز العمال، ج5، ص19؛ وسائل الشيعه، ج11، ص391-392.
[27]. تذكرة الفقهاء، ج1، ص338؛ مدارك الاحكام، ج2، ص55.
[28]. كامل الزيارات، ص398؛ مصباح المتهجد، ص740؛ مصباح الزائر، ص197؛ المزار، ص428، 657.
[29]. فقه الرضا، ص96؛ المقنعه، ص101-102؛ المجموع، ج3، ص90؛ الفقه الاسلامي، ج1، ص618.
[30]. بحار الانوار، ج90، ص203.
[31]. شعب الايمان، ج3، ص472؛ الدر المنثور، ج1، ص210.
[32]. الكافي، ج4، ص199؛ نهج البلاغه، خطبه 192.
[33]. تفسير قمي، ج2، ص154؛ تاريخ جرجان، ص355.
[34]. السيرة النبويه، ابوشهبه، ج2، ص318.
[35]. الكافي، ج4، ص186، 202-203؛ عللالشرائع، ج2، ص586.
[36]. بدائع الصنائع، ج2، ص146.
[37]. سنن النسائي، ج5، ص220؛ سبل الهدي، ج1، ص173.
[38]. سنن النسائي، ج5، ص240؛ دلائل النبوه، ج5، ص435.
[39]. صحيح مسلم، ج4، ص420؛ دعائم الاسلام، ج1، ص322.
[40]. دلائل النبوه، ج5، ص103؛ تاريخ دمشق، ج23، ص457؛ السيرة النبويه، ابن كثير، ج3، ص576؛ امتاع الاسماع، ج14، ص4.
[41]. السيرة النبويه، ابوشهبه، ج2، ص580.
[42]. الكافي، ج4، ص531.
[43]. فقه الرضا، ص215؛ المغني، ج3، ص591؛ وسائل الشيعه، ج11، ص391-392.
[44]. شعب الايمان، ج3، ص353؛ ثواب الاعمال، ص72؛ عدة الداعي، ص254-255.
[45]. الشمائل الشريفه، ج1، ص296.
[46]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص187؛ الدر المختار، ج2، ص531؛ الفتاوي الهنديه، ج1، ص222.
[47]. الشرح الكبير، ج2، ص26؛ مواهب الجليل، ج4، ص63.
[48]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص530؛ مجمع الفائده، ج6، ص235-236؛ نجاة العباد، ص105.
[49]. التمهيد، ج13، ص76.
[50]. الكافي، ج4، ص399؛ التهذيب، ج5، ص94، 182.
[51]. الجوهرة النيره، ج1، ص153؛ الدر المختار، ج2، ص541؛ الفتاوي الهنديه، ج1، ص225.
[52]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص12؛ بدائع الصنائع، ج2، ص146؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص401.
[53]. نك: المجموع، ج8، ص113؛ البحر الرائق، ج2، ص587؛ نيل الاوطار، ج5، ص168.
[54]. الكافي، ج4، ص431.
[55]. المبسوط، طوسي، ج1، ص361؛ كشف اللثام، ج6، ص13؛ رياض المسائل، ج7، ص89.
[56]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص13؛ بدائع الصنائع، ج2، ص148؛ المجموع، ج8، ص67؛ التاج و الاكليل، ج4، ص155.
[57]. الاختيار، ج1، ص160.
[58]. المهذب، ج1، ص241؛ غنية النزوع، ص178.
[59]. الكافي، ج4، ص432.
[60]. بدائع الصنائع، ج2، ص149؛ الاختيار، ج1، ص160؛ البحر الرائق، ج2، ص584.
[61]. الكافي، ج4، ص432.
[62]. تذكرة الفقهاء، ج8، ص181؛ جواهر الكلام، ج19، ص21؛ التقوي، ج3، ص407.
[63]. مصباح المتهجد، ص687؛ اقبال الاعمال، ج1، ص337؛ المجموع، ج8، ص114.
[64]. المجموع، ج8، ص113؛ البحر الرائق، ج2، ص595؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص494.
[65]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص53؛ بدائع الصنائع، ج2، ص152؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص554.
[66]. تذكرة الفقهاء، ج8، ص181.
[67] الذخيره، ج3، ص261؛ الاذكار النوويه، ص199؛ الدر المختار، ج2، ص559.
[68]. الكشاف، ج1، ص246؛ تفسير بيضاوي، ج1، ص131؛ مسالك الافهام، ج2، ص205.
[69]. جواهر الكلام، ج20، ص44؛ دليل الناسك، ص358.
[70]. المقنع، ص271؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص19؛ الفقه الاسلامي، ج3، ص489.
[71]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص538؛ الدر المختار، ج2، ص564.
[72]. تذكرة الفقهاء، ج4، ص151؛ الحدائق، ج17، ص20.
[73]. البنايه، ج4، ص241؛ البحر الرائق، ج2، ص605؛ الفتاوي الهنديه، ج1، ص231.
[74]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص23؛ بدائع الصنائع، ج2، ص159؛ الفواكه الدواني، ج2، ص815-816.
[75]. الفقه الاسلامي، ج3، ص243.
[76]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص230؛ وسائل الشيعه، ج5، ص269؛ الحدائق، ج17، ص331.
[77]. الذخيره، ج3، ص261.
[78]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص555.
[79]. المصنف، ج3، ص332.
[80]. بدائع الصنائع، ج1، ص195؛ الثمر الداني، ص253.
[81]. المقنعه، ص430؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص383؛ السرائر، ج1، ص616.
[82]. مغني المحتاج، ج1، ص512؛ كشاف القناع، ج2، ص601.