جاریة بن قدامه جاریة بن قدامه جاریة بن قدامه بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
جاریة بن قدامه جاریة بن قدامه جاریة بن قدامه جاریة بن قدامه جاریة بن قدامه

جاریة بن قدامه

از صحابه پیامبر اکرم (ص) و از فرماندهان امام علی (ع) در حجاز   جاریة بن قدامة بن مالک از تیره بنی‌سعد، قبیله بنی‌تمیم و از عرب عدنانی بود. از این ‌رو، از وی با نسبت سعدی تمیمی یاد کرده‌اند[1] و از آن جا که در کوی بَحاریه بصر

از صحابه پيامبر اكرم (ص) و از فرماندهان امام علي (ع) در حجاز

 

جارية بن قدامة بن مالك از تيره بني‌سعد، قبيله بني‌تميم و از عرب عدناني بود. از اين ‌رو، از وي با نسبت سعدي تميمي ياد كرده‌اند[1] و از آن جا كه در كوي بَحاريه بصره اقامت داشت، وي را بصري خوانده‌اند.[2] كنيه او را ابوايوب، ابويزيد[3] و ابووليد[4] نوشته‌اند. صحابه‌نگاران او را از صحابه پيامبر (ص) شمرده‌اند[5]؛ هر چند برخي بر اين باورند كه او پيامبر (ص) را درك نكرده و بر اين اساس، او را از تابعين دانسته‌اند. اين در حالي است كه جاريه احاديثي از پيامبر (ص) روايت كرده است.[6] گفته‌اند كه جاريه از پيامبر (ص) خواست تا سخني ساده به وي بياموزد و ايشان به او فرمود: «خشمگين مشو!»[7] مردم مدينه و بصره از جارية بن قدامه، حديث نقل كرده‌اند.[8] گويا جاريه در هيئت نمايندگي بني‌تميم كه به سال هشتم ق. در مدينه با رسول خدا (ص) ديدار كردند، حضور داشته و اسلام آورده است.[9] بدين ‌سان، در صحابي بودن وي ترديد نمي‌توان ورزيد.

 

جاريه در فتوحات عراق شركت داشت. پس از مرگ عثمان به سال 35ق. و گريز ابن عامر، كار‌گزار او، جاريه از مردم بصره براي حضرت علي (ع) بيعت گرفت.[10] هنگام نبرد جمل نزد عايشه رفت و مقام او را برتر از آن شمرد كه براي قتل عثمان، خود را بي‌حرمت كند.[11] بدين ترتيب، جاريه به مخالفت با پيمان‌شكنان پرداخت و بر خلاف احنف بن قيس و بسياري از بني‌تميم كه از پيكار كناره‌گرفته بودند، وي در نبرد جمل در شمار فرماندهان سپاه امام علي (ع) و فرمانده سواران بني‌تميم بصره بود.[12] در نبرد صفين نيز از سوي وي به فرماندهي قبايل سعد و رِباب انتخاب شد.[13] جاريه در نبرد نهروان فرماندهي 3000 تن از مردم بصره را بر عهده داشت.[14] وي پس از پيكار نهروان هنگامي كه معاويه، عبدالله حضرمي را به بصره فرستاد[15]، از سوي حضرت علي (ع) همراه با 50 يا 500 تن از بني‌تميم[16] به بصره فرستاده شد. او پس از ديدار با بزرگ اَزديان و جلب نظر آنان[17]، با همراهي آنان به سركوبي ابن حضرمي و همراهانش از بني‌تميم برخاست و او را در خانه سنبيل سعدي محاصره كرد و همراه همه يارانش آتش زد.[18] بدين ترتيب، آرامش به شهر بازگشت.[19]

 

ƒ مأموريت در حجاز: هنگامي كه بُسربن أرطاة به سال 40 ق. به حجاز و يمن لشكر كشيد و به آشوب و غارت شهرها و كشتار شيعيان اين مناطق پرداخت، جارية بن قدامه از سوي امام علي (ع) همراه 2000 تن به تعقيب بُسر فرستاده شد. وي بُسر را تعقيب كرد و از يمن بيرون راند. او در توقف يك‌ماهه خود در جُرش، نزديك مكه، از شهادت علي (ع) آگاه شد. پس به سوي مكه رفت و از مردم آن شهر خواست كه با امير مؤمنان (ع) بيعت كنند. آنان در پاسخ، شهادت امام را يادآور شدند. جاريه از آنان خواست تا با كسي كه پس از ايشان با وي بيعت شده، بيعت كنند و مردم پذيرفتند و با امام حسن (ع) بيعت كردند. سپس به مدينه رفت و از مردم اين شهر نيز براي امام حسن (ع) بيعت گرفت. آن‌ گاه راهي كوفه شد[20] و ضمن بيعت با امام حسن (ع) از او خواست تا با معاويه بجنگد. امام پاسخ داد: «اگر همه مردم مانند تو بودند، حركت مي‌كردم.»[21] پس از صلح امام حسن با معاويه، هنگامي كه جاريه نزد معاويه رفت، در پاسخ به سخنان تمسخرآميز وي، با دليري و صراحت از دوستي با علي (ع) ياد كرد و معاويه را فردي پست خواند.[22] به نوشته ابن حبان، وي در روزگار يزيد بن معاويه درگذشت.[23] برخي از نوادگانش بعدها در اصفهان[24] و خراسان[25] ساكن شدند.

 

منابع

اسد الغابه: علي ابن اثير(م.630ق.)، دار الفكر، بيروت، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الامامة و السياسه: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، الرضي، 1413ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار وزركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ بحارالانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ الامم و الملوك: الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ خليفه: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تهذيب الكمال: المزي (م.742ق.)، به كوشش بشار عواد، بيروت، الرساله، 1415ق؛ الجرح و التعديل: ابن ابي‌حاتم الرازي (م.327ق.)، دائرة المعارف العثمانيه، دكن، بيروت، دار الفكر،1372ق؛ الجمل والنصرة لسيد العتره: المفيد (م.413ق.)، به كوشش ميرشريفي، بيروت، دار المفيد،1414ق؛ ذكر اخبار اصفهان: ابو نعيم الاصفهاني (م.430ق.)، تهران، چاپ سوسن؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)،بيروت، دار صادر؛ الطبقات: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش زكّار، بيروت، دار الفكر،1414ق؛ الغارات: ابراهيم الثقفي الكوفي (م.283ق.)، به كوشش المحدث، بهمن، 1355ش؛ الكامل في التاريخ: علي ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختنشتيتر،بيروت، دار الآفاق الجديده؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره،1409ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مشاهير علماء الامصار: محمد بن حبان (م.354ق.)، به كوشش مرزوق علي، دار الوفاء، 1411ق؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ معرفة الصحابه: ابونعيم الاصفهاني (م.430ق.)، به كوشش عادل بن يوسف، دار الوطن.

 

اصغر منتظرالقائم

 
[1]. المحبر، ص290؛ المعجم الكبير، ج2، ص261.

[2]. الجرح و التعديل، ج2، ص520؛ المستدرك، ج3، ص615.

[3]. الطبقات, خليفه، ص89، 305؛ انساب الاشراف، ج12، ص377.

[4]. المستدرك، ج3، ص615.

[5]. الطبقات, خليفه، ص305؛ معرفة الصحابه، ج2، ص607-608.

[6]. المحبر، ص290.

[7]. الطبقات, ابن سعد، ج7، ص56؛ المعجم الكبير، ج2، ص261-262؛ المستدرك، ج3، ص615.

[8]. اسد الغابه، ج1، ص314.

[9]. اسد الغابه، ج1، ص314.

[10]. مروج الذهب، ج2، ص357.

.[11] الامامة و السياسه، ج1، ص88؛ تاريخ طبري، ج3، ص482.

[12]. الجمل، ص321.

[13]. تاريخ خليفه، ص117.

[14]. انساب الاشراف، ج3، ص141.

[15]. تاريخ الاسلام، ج4، ص26.

[16]. تاريخ طبري، ج4، ص85؛ نك: الكامل، ج3، ص363.

[17]. انساب الاشراف، ج3، ص190-191.

[18]. الطبقات, ابن سعد، ج7، ص56؛ انساب الاشراف، ج3، ص192؛ الاصابه، ج1، ص555.

[19]. الغارات، ج2، ص408.

[20]. انساب الاشراف، ج3، ص214-215؛ الغارات، ج2، ص621-640؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص198؛ تاريخ طبري، ج4، ص107.

[21]. بحار الانوار، ج34، ص18.

[22]. انساب الاشراف، ج5، ص68؛ ج12، ص377؛ تهذيب الكمال، ج4، ج482.

[23]. مشاهير علماء الامصار، ص71.

[24]. نك: كتاب ذكر اخبار اصفهان، ج1، ص88-89.

[25]. انساب الاشراف، ج12، ص378.


| شناسه مطلب: 86874







نظرات کاربران