جُبَیر بن مُطعِم جُبَیر بن مُطعِم جُبَیر بن مُطعِم بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
جُبَیر بن مُطعِم جُبَیر بن مُطعِم جُبَیر بن مُطعِم جُبَیر بن مُطعِم جُبَیر بن مُطعِم

جُبَیر بن مُطعِم

عهده‌دار سقایت حاجیان، از مؤلفة قلوبهم   جبیر بن مطعم بن عَدی، از بنی‌نوفل بن عبدمناف، از تیره‌های هم‌‌عرض بنی‌هاشم در قریش بود.[1] کنیه‌اش ابومحمد[2]، ابوعلی[3]، ابوعدی[4] و ابوسعید ثبت شده است.[5] مادرش ام&z

عهده‌دار سقايت حاجيان، از مؤلفة قلوبهم

 

جبير بن مطعم بن عَدي، از بني‌نوفل بن عبدمناف، از تيره‌هاي هم‌‌عرض بني‌هاشم در قريش بود.[1] كنيه‌اش ابومحمد[2]، ابوعلي[3]، ابوعدي[4] و ابوسعيد ثبت شده است.[5] مادرش ام‌حبيب دختر عاص بن اميه يا ام‌جميل[6] فرزند عبدالله بن ابي‌قيس از بني‌عامر[7] دختر سعيد[8] يا شعبة بن عبدالله بود.[9] جبير[10] و پدرش از اشراف و بزرگان قريش بودند.[11] از جبير با عنوان «اعلم قريش»[12] و داناترين فرد در زمينه انساب قريش ياد شده كه از او نسب مي‌آموختند.[13]

 

مطعم به دليل خدماتش به پيامبر (ص) مانند تلاش براي نقض پيمان‌نامه محاصره اقتصادي بني‌هاشم[14] و نيز پناه دادن به ايشان در پي بازگشت از سفر طائف[15]، مورد احترام پيامبر (ص) بود.[16] پيامبر (ص) در غزوه بدر به جبير فرمود: «اگر پدرت زنده بود، شفاعتش را براي آزادي همه اسيران بدر مي‌پذيرفتم.»[17] ايشان همچنين در غزوه طائف، با ياد كردن از خدمت او، در حقش دعا كرد.[18]

 

جبير پس از آشكار شدن دعوت رسول خدا (ص) همانند ديگر اشراف قريش، در صف مخالفان و دشمنان ايشان قرار گرفت. اين در حالي بود كه به ادعاي خودش از نبوت پيامبر (ص)[19] از طريق مسيحيان شام آگاهي داشت.[20] او به سال 13 بعثت سعد بن عباده خزرجي را كه پس از بيعت عقبه دوم به دست قريش دستگير شده بود، نجات داد. اين كار به تلافي كاري همانند صورت پذيرفت كه پيشتر سعد براي او در يثرب انجام داده بود.[21]

 

جبير در توطئه دارالندوه در سال 13 بعثت، براي قتل پيامبر (ص) حضور داشت.[22] وي پس از نبرد بدر (2ق.) براي آزادي[23] سه تن از اسيران بني‌نوفل[24] به مدينه آمد و فديه آنان را پرداخت.[25] به سخن خود جبير، در اين سفر آياتي از قرآن كه ناخواسته به گوش او رسيد، تأثيري عميق بر وي نهاد؛ هر چند همچنان بر دشمني و كفر خود باقي ماند.[26]

 

پس از غزوه بدر، جبير در آتش افروزي براي نبرد اُحد نقش داشت. وي مكيان را خشنود كرد تا بخشي از اموال كاروان نجات يافته قريش را به تجهيز سپاه بر ضد پيامبر (ص) اختصاص دهند.[27] او در اين نبرد با راضي نمودن ابوعزه جُمَحي، شاعر عرب، همكاري وي را براي جلب حمايت ديگر قبايل عرب، به رغم بي‌رغبتي ابوعزه براي دشمني با پيامبر (ص)، به دست آورد.[28] وي در نبرد احد از غلامش وحشي بن حرب[29] خواست تا پيامبر (ص) يا امام علي (ع) و يا حمزه عموي پيامبر (ص) را به خون‌خواهي عمويش طُعيمه بكشد و انجام اين كار را شرط آزادي او نهاد.[30] هند دختر عتبه نيز وحشي را به اين ‌كار تشويق كرد.[31]

 

بر پايه گزارشي، جبير در فتح مكه[32] مسلمان شد و پس از حضور در غزوه حنين[33]، در ميان مؤلفة قلوبهم* جاي گرفت[34] و پيامبر (ص) 100 شتر از غنيمت‌هاي حنين را به او بخشيد.[35] نيز گزارش‌هايي از اسلام آوردنش در حديبيه[36]، سال هفتم ق. و پيش از فتح خيبر[37] و پيش از فتح مكه در دست است.[38]

 

بر پايه اين گزارش‌ها، وي پس از تقسيم سهم ذوي القربي از غنيمت‌هاي خيبر ميان بني‌هاشم و بني‌مطلب، همراه عثمان نزد پيامبر (ص) رفت و با ياد كردن از اين‌كه آن‌ها در نسب هم‌رتبه بني‌هاشم و بني‌مطلب هستند، خواهان نصيبي از سهم ذي‌القربي شد. اما رسول خدا (ص) با يادآوري اين‌كه بني‌مطلب در روزگار جاهليت و اسلام كنار ايشان و بني‌هاشم بودند، جايگاه بني‌هاشم و بني‌مطلب را برتر از آنان دانست[39] و درخواست آنان را نپذيرفت.[40] جبير پس از اسلام آوردن در مدينه ساكن گشت[41] و با توجه به جايگاه قبيله‌اي خود، در زمره بزرگان قريش در مدينه به شمار مي‌رفت.[42] جبير را نخستين كسي دانسته‌اند كه در مدينه طيلسان (نوعي لباس ويژه غير عربي) پوشيد.[43]

 

جبير از نسب‌شناسان معروف[44] عرب به شمار مي‌رفت. از اين رو، عمر، وي را همراه شماري ديگر مسؤول سرشماري افراد مدينه براي تدوين ديوان بيت المال كرد. وي موظف شد تا مردم را بر پايه خويشاوندي با پيامبر دسته‌بندي كند و نخست از بني‌هاشم آغاز نمايد.[45] نيز آورده‌اند كه عمر وي را پس از بركنار ساختن عمار، به قضاوت كوفه گمارد يا حكمران آن شهر كرد؛ اما پيش از تصدي رسمي اين مقام، به دليل بدگويي مغيرة بن شعبه نزد عمر كه رازداري وي را زير سؤال برده بود، بركنار گشت.[46]

 

جبير در شورش بر ضد عثمان به سال 35ق. از او حمايت كرد و در مذاكره با شورشيان شركت جست.[47] پس از كشته شدن عثمان و جلوگيري از تدفين وي، جبير همراه شماري ديگر، پنهاني جسد وي را از منزلش بيرون آوردند[48] و آن گاه كه با جلوگيري مردم از دفن عثمان در قبرستان بقيع روبه‌رو شدند، وي را به حُش كوكب (باغي كه قبرستان يهوديان مدينه بود) بردند[49] و جبير بر او نماز خواند[50] و در آن جا به خاكش سپردند.[51] گزارش‌هاي ديگر از نماز خواندن افرادي جز جبير حكايت دارند.[52]

 

جبير در ماجراي حكميت يكي از چند بزرگ قريش بود كه عمرو بن عاص و ابوموسي اشعري براي تعيين خليفه با او مشورت كردند.[53] وي داماد زبير بن عوام بود و دخترش خديجه كبري را به همسري داشت.[54]

 

ƒ نقش جبير در حرمين: وي در دوران جاهلي پس از پدر و جدش عهده‌دار سقايت حاجيان به صورت محدود در ميان صفا و مروه شد. البته عباس عموي پيامبر (ص) عهده‌دار اصلي سقايت حاجيان بود.[55] بدين سبب، نافع فرزند جبير، پسرش علي را كه از مادر به عباس نسب مي‌برد، ابن سقايتين ‌خواند.[56]

 

به گزارشي ديگر، ريشه سقايت جبير به حوضي چرمين و كوچك دركنار زمزم بر مي‌گشت كه مطعم به اذن عبدالمطلب آن را براي سيراب كردن حاجيان كنار زمزم، به احتمال در موسم حج، مي‌نهاد.[57] آب اين حوضچه از چاهي در مكه با نام «سَجله» كه بعدها به جبير بن مطعم منسوب شد[58]، تأمين مي‌گشت.[59] اين چاه در نزديكي مسجدالحرام تا دوره‌هاي متأخر وجود داشت.[60] پيامبر (ص) كنار اين چاه نماز خوانده بود كه بعدها در آن مسجدي ساخته شد.[61] خانه جبير در مكه كه در مالكيت بازماندگانش بود، به سال 160ق. به فرمان مهدي عباسي (حك: 158-169ق.) براي گسترش مسجدالحرام خريداري شد و به آن ملحق گشت.[62]

 

جبير احاديث متعدد از پيامبر (ص) روايت كرده است.[63] فضيلت نماز در مسجد نبوي، استحباب طواف خانه خدا و خواندن نماز در هر ساعت از شبانه روز[64]، تقصير در مروه، و اتصال عمره تمتع به حج تمتع تا قيامت[65] از آن جمله هستند. وي در واپسين حج عمر بن خطاب به سال 23ق. او را همراهي كرد.[66]

 

جبير در دوران معاويه در مدينه درگذشت.[67] سال وفاتش را 57[68]، 58[69]، 59[70] و به سخني ضعيف 54[71] و 73ق.[72] گفته‌اند. كشي در روايتي ضعيف آورده كه جبير پس از رخداد عاشورا زنده بود و روزگار امام سجاد (ع) را درك كرده و از ياران ايشان شمرده شده است.[73] محمد و حكيم، فرزندان جبير، از اصحاب امام سجاد (ع) به شمار رفته‌اند. نافع ابومحمد[74] بزرگ‌ترين فرزند جبير[75] (م.99ق.)[76] و ابوسعيد محمد[77] از فقيهان مدينه بودند.[78]

 

منابع

آثار اسلامي مكه و مدينه: رسول جعفريان، قم، مشعر، 1386ش؛ اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاعلاق النفيسه: ابن رسته (م. قرن3ق.)، بيروت، دار صادر، 1892م؛ الاكمال في اسماء الرجال: الخطيب التبريزي (م.741ق.)، تعليق: ابي‌اسدالله بن الحافظ، قم، مؤسسه اهل بيت:؛ الامامة و السياسه: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، الرضي، 1413ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ الانساب: عبدالكريم السمعاني (م.562ق.)، به كوشش عبدالرحمن، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، 1382ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ خليفه: خليفة بن خياط (م.240ق.)، به كوشش فواز، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ الثقات: ابن حبان (م.354ق.)، الكتب الثقافيه، 1393ق؛ جمهرة النسب: ابن الكلبي (م.204ق.)، به كوشش ناجي حسن، بيروت، عالم الكتب، 1407ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ رجال كشّي (اختيار معرفة الرجال): الطوسي (م.460ق.)، به كوشش ميرداماد و رجايي، قم، آل البيت:، 1404ق؛ سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213ق./218ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الكامل في التاريخ: علي ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1402ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ مشاهير علماء الامصار: ابن حبان (م.354ق.)، به كوشش مرزوق علي، دار الوفاء، 1411ق؛ المصنّف: ابن ابي‌شيبه (م.235ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، الرضي، 1373ش؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المنتخب من كتاب ذيل المذيل: الطبري (م.310ق.)، بيروت، اعلمي؛ نسب قريش: مصعب بن عبدالله الزبيري (م.236ق.)، به كوشش بروفسال، قاهره، دار المعارف.

 

گلشاد حيدري

 
[1]. انساب الاشراف، ج9، ص398؛ جمهرة انساب العرب، ص5.

[2]. تاريخ طبري، ج11، ص673؛ مشاهير علماء الامصار، ص32.

[3]. تاريخ طبري، ج11، ص553.

[4]. الثقات، ج3، ص50؛ الاستيعاب، ج1، ص232.

[5]. الثقات، ج3، ص50؛ مشاهير علماء الامصار، ص32.

[6]. اسد الغابه، ج1، ص323.

[7]. الثقات، ج3، ص50.

[8]. الاصابه، ج1، ص570؛ الاستيعاب، ج1، ص232.

[9]. اسد الغابه، ج1، ص323.

[10]. انساب الاشراف، ج9، ص398.

[11]. جمهرة انساب العرب، ص115-116؛ تاريخ طبري، ج11، ص553؛ مشاهير علماء الامصار، ص32.

[12]. جمهرة النسب، ص62.

[13]. الاستيعاب، ج1، ص232.

[14]. المغازي، ج1، ص110؛ الطبقات، ج1، ص164؛ انساب الاشراف، ج9، ص397.

[15]. انساب الاشراف، ج9، ص397؛ الاستيعاب، ج1، ص233؛ اسد الغابه، ج1، ص323.

[16]. الاستيعاب، ج1، ص233؛ اسد الغابه، ج1، ص323.

[17]. المغازي، ج1، ص110؛ انساب الاشراف، ج9، ص397؛ تاريخ طبري، ج11، ص553.

[18]. تاريخ ابن خلدون، ج2، ص393.

[19]. امتاع الاسماع، ج3، ص196-197.

[20]. الطبقات، ج1، ص127؛ تاريخ طبري، ج2، ص297؛ الكامل، ج2، ص47.

[21]. السيرة النبويه، ج1، ص449-450؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص349.

[22]. السيرة النبويه، ج1، ص481؛ تاريخ طبري، ج2، ص370.

[23]. المغازي، ج1، ص130.

[24]. المغازي، ج1، ص139.

[25]. المغازي، ج1، ص139؛ انساب الاشراف، ج1، ص360-
361.

[26]. المغازي، ج1، ص128، 199؛ الاستيعاب، ج1، ص232-233؛ الاصابه، ج1، ص570.

[27]. المغازي، ج1، ص199-200.

[28]. المغازي، ج1، ص201.

[29]. المغازي، ج1، ص285؛ تاريخ خليفه، ص28؛ تاريخ طبري، ج2، ص517، 524.

[30]. المغازي، ج1، ص332؛ السيرة النبويه، ج2، ص61؛ مسند احمد، ج3، ص501؛ صحيح البخاري، ج5، ص36.

[31]. المغازي، ج1، ص286؛ انساب الاشراف، ج4، ص386.

[32]. الثقات، ج3، ص50؛ المعارف، ص285، 342؛ الاصابه، ج1، ص571.

[33]. تاريخ طبري، ج3، ص77؛ دلائل النبوه، ج5، ص146؛ البداية و النهايه، ج4، ص334.

[34]. الاستيعاب، ج1، ص233.

[35]. سير اعلام النبلاء، ج3، ص97.

[36]. انساب الاشراف، ج5، ص577.

[37]. الاستيعاب، ج1، ص232.

[38]. تاريخ طبري، ج11، ص553؛ الاصابه، ج1، ص571.

[39]. تاريخ المدينه، ج2، ص644؛ انساب الاشراف، ج2، ص171؛ الاصابه، ج1، ص571.

[40]. الاصابه، ج1، ص571.

[41]. تاريخ طبري، ج11، ص553؛ المنتخب من ذيل المذيل،
ص52.

[42]. المعارف، ص285؛ الاستيعاب، ج1، ص232.

[43]. المعارف، ص554؛ الاعلاق النفيسه، ص192؛ انساب الاشراف، ج9، ص398.

[44]. السيرة النبويه، ج1، ص12؛ انساب الاشراف، ج9، ص398؛ جمهرة انساب العرب، ص5.

[45]. الطبقات، ج3، ص224؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص153؛ تاريخ طبري، ج4، ص209-210.

[46]. الكامل، ج3، ص20؛ البداية و النهايه، ج7، ص113.

[47]. تاريخ طبري، ج4، ص359؛ الكامل، ج3، ص162.

[48]. تاريخ طبري، ج4، ص412؛ الكامل، ج3، ص180.

[49]. المعارف، ص197؛ الطبقات، ج3، ص58؛ تاريخ المدينه، ج4، ص1240.

[50]. تاريخ المدينه، ج1، ص112؛ ج4، ص1240؛ تاريخ طبري، ج4، ص413؛ الامامة و السياسه، ج1، ص65.

[51]. الطبقات، ج3، ص51؛ تاريخ المدينه، ج1، ص112؛ ج4، ص1240.

[52]. الاستيعاب، ج3، ص1048.

[53]. سير اعلام النبلاء، ج3، ص97-98.

[54]. المحبر، ص67.

[55]. انساب الاشراف، ج9، ص399؛ نسب قريش، ص32.

[56]. انساب الاشراف، ج9، ص399؛ نسب قريش، ص32.

[57]. اخبار مكه، ج1، ص113-114.

[58]. معجم البلدان، ج2، ص423.

[59]. اخبار مكه، ج1، ص113؛ ج2، ص217.

[60]. آثار اسلامي، ص121.

[61]. اخبار مكه، ج2، ص200.

[62]. اخبار مكه، ج2، ص75، 250.

[63]. تاريخ طبري، ج11، ص553.

[64]. المجموع، ج4، ص178.

[65]. المصنف، ج4، ص299؛ مجمع الزوائد، ج3، ص278.

[66]. الطبقات، ج3، ص254؛ تاريخ المدينه، ج3، ص875.

[67]. انساب الاشراف، ج9، ص398.

[68]. تاريخ خليفه، ص139؛ الكامل، ج3، ص514.

[69]. اسد الغابه، ج1، ص324.

[70]. المعارف، ص285؛ الثقات، ج3، ص50.

[71]. الاكمال، ص36.

[72]. مشاهير علماء الامصار، ص32.

[73]. رجال كشي، ج1، ص43.

[74]. الطبقات، ج5، ص158.

[75]. المعارف، ص285.

[76]. الكامل، ج5، ص44.

[77]. تاريخ طبري، ج11، ص682.

[78]. جمهرة النسب، ص62؛ انساب الاشراف، ج9، ص399.


| شناسه مطلب: 86881




سقايت



نظرات کاربران