۱۵ شوال؛ سالروز شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا(ع)
حمزه سیدالشهدا(ع) حتى پیش از پذیرش اسلام، از رسول خدا(ص) در برابر آزارهاى مشرکان حمایت مىکرد و گرایش وى به اسلام موجب سربلندى پیامبر خدا(ص) شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، حمزة بنعبدالمطلب، عموى پیامبر گرامى اسلام بود و دو سال پیش از ولادت رسول خدا(ص) دیده به جهان گشود. او در میان جوانان قریش در دلاورى و بزرگوارى برجسته و در آزاداندیشى، آزادمنشى و ستمستیزى سرآمد بود و سلحشورى و توان رزمى وى همزمان با آغاز دوره جوانى نمودار شد.
آزادمردی به نام حمزه
آن آزادمرد، حتى پیش از پذیرش اسلام، از رسول خدا در برابر آزارهاى مشرکان حمایت مىکرد و گرویدن وى به اسلام موجب سربلندى دین خدا شد زیرا پس از آن مسلمانان از انزوا بیرون آمدند و قریش با درک پشتیبانى توانا و استوار حمزه از پیامبر اکرم(ص) از آزارهاى خود کاستند و رفتارشان با رسول خدا و مسلمانان ملایمتر شد. حمزه(ع) همراه دیگر مسلمانان به مدینه هجرت کرد و خدمات ارزندهاى بویژه در امور نظامى ارائه داد.
پیامبر اکرم(ص) به مسائل دفاعى حکومت نوبنیاد خود اهتمام خاصى داشتند. ایشان با تشکیل گروههاى رزمى درصدد برآمدند امنیت مدینه را تأمین کرده، مسلمانان را براى رویارویى با دشمنان آماده کنند. بر این اساس هفت ماه پس از هجرت، نخستین گروه گشتى رزمى را به فرماندهى حضرت حمزه(ع)، اعزام کردند. گرچه این رویارویى بدون درگیرى پایان یافت ولى نشانهاى از اقتدار سپاه اندک اسلام دربرابر کاروان بزرگ مشرکان بود.
رسول گرامى اسلام در ربیعالاول سال دوم هجرت غزوه «ابواء» را تدارک دید و در جمادىالاولى غزوه «ذاتالعشیره» را به قصد تعقیب کاروان قریش سازماندهى کرد. در این دو غزوه نیز پرچمدار سپاه اسلام، حضرت حمزه بود.
سلحشورى حمزه در جنگ بدر
آن رزمنده نستوه در جنگ بدر حضورى درخشنده داشت. این نبرد با امدادهاى الهى و دلاورىهاى بىمانند امیرمؤمنان على(ع) و سلحشورى حمزه، با پیروزى قاطع سپاه اسلام به پایان رسید. در این پیکار تنى چند از سران کفر به دست تواناى حمزه به هلاکت رسیده یا به اسارت درآمدند. طعیمه بنعدى و ابوقیس بن فاکه از جمله این کشتهشدگان بودند و «اسود بنعامر» به دست حمزه به اسارت درآمد، سیدالشهدا حمزه بنعبدالمطلب در غزوه «بنى قینقاع» پرچمدار سپاه اسلام بود. یهودیان بنى قینقاع نخستین گروه یهود بودند که با اسلام اعلام جنگ کردند، سپاه اسلام قلعه آنها را محاصره کرد. آنگاه رسول خدا(ص) آنان را از مدینه تبعید و اموالشان را مصادره کرد.
جنگ بدر در انتقام غزوه احد
یک سال پس از جنگ بدر، غزوه احد با هدف مقابله با مشرکانى که براى انتقامگیرى از مسلمانان و جبران شکست بدر به سمت مدینه آمده بودند، آغاز شد.
حمزه و برخى دیگر از مسلمانان سلحشور، معتقد به جنگ برونشهرى بودند. حمزه به رسول خدا عرض کرد: «سوگند به آن که قرآن را بر تو فرستاد امروز دست به غذا نخواهم برد، مگر آنکه بیرون مدینه با شمشیر خود بر دشمن بتازم!».
حضرت حمزه(ع) از معدود قهرمانانى بود که در جنگ، نشان بر خود مىنهاد و بدین وسیله خود را به دوست و دشمن معرفى مىکرد. او نمونهاى از شجاعت و دلیرى در میدان نبرد بود، خود را به اعماق صفوف دشمن مىرساند و با دشمن درگیر مىشد، از قدرت بازوى برجستهاى بهرهمند بود. در اُحُد با دو شمشیر پیش رسول خدا مىجنگید و مىگفت: «من شیر خدا هستم!».
روحیه قریش بر اثر شکست در جنک بدر سخت افسرده بود. برای جبران این شکست مادی و معنوی و به قصد گرفتن انتقام کشتگان خود، بر آن شد که با ارتشی مجهز ومتشکل از دلاوران ورزیده اکثر قبایل عرب به سوی مدینه حرکت کنند.
از این رو عمروعاص و چند نفر دیگر مأمور شدند که قبایل کنانه و ثقیف را با خود همراه کنند و از آنان برای جنگ با مسلمانان کمک بگیرند. آنان توانستند سه هزار مرد جنگی برای مقابله با مسلمانان فراهم آورند.
دستگاه اطلاعاتی اسلام، پیامبر را از تصمیم قریش و حرکت آنان برای جنگ با مسلمانان آگاه کرد. رسول اکرم(ص) برای مقابله با دشمن شورای نظامی تشکیل داد و اکثریت اعضا نظر دادند که ارتش اسلام از مدینه خارج شود و در بیرون شهر با دشمن بجنگد. پیامبر پس از ادای نماز جمعه با لشکری بالغ بر هزار نفر مدینه را به قصد دامنه کوه احد ترک گفت.
صفآرایی دو لشکر در بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت آغاز شد. ارتش اسلام مکانی را اردوگاه خود قرار داد که از پشت به یک مانع و حافظ طبیعی یعنی کوه احد محدود میشد. ولی در وسط کوه بریدگی خاصی بود که احتمال میرفت دشمن، کوه را دور زند و از وسط آن بریدگی در پشت اردوگاه مسلمانان ظاهر شود. پیامبر برای رفع این خطر عبدالله جبیر را با پنجاه تیرانداز بر روی تپهای مستقر کرد که از نفوذ دشمن از این راه جلوگیری کنند و فرمان داد که هیچگاه از این نقطه دور نشوند، حتی اگر مسلمانان پیروز شوند و دشمن پا به فرار بگذارد.
پیامبر(ص) پرچم را به دست مصعب داد زیرا وی از قبیله بنی عبدالدار بوده و پرچمدار قریش نیز از این قبیله بود. جنگ آغاز شد و بر اثر دلاوریهای مسلمانان ارتش قریش با دادن تلفات زیاد پا به فرار گذارد. تیراندازان بالای تپه، تصور کردند که دیگر به استقرار آنان بر روی تپه نیازی نیست. از این رو، برخلاف دستور پیامبر(ص)، برای جمعآوری غنایم مقر نگهبانی را ترک کردند. خالد بنولید که جنگاوری شجاع بود از آغاز نبرد میدانست که دهانه این تپه کلید پیروزی است. چند بار خواسته بود که از آنجا به پشت جبهه اسلام نفود کند ولی با تیراندازی نگهبانان روبرو شده، به عقب بازگشته بود. این بار که خالد مقر نگهبانی را خلوت دید با یک حمله توأم با غافلگیری، در پشت سر مسلمانان ظاهر شد و مسلمانان غیر مسلح وغفلتزده را از پشت سر مورد حمله قرار داد.
هرج و مرج عجیبی در میان مسلمانان پدید آمد و ارتش فراری قریش، از این راه مجددا وارد میدان نبرد شد. در این میان مصعب بنعمیر پرچمدار اسلام به وسیله یکی از سربازان دشمن کشته شد و چون صورت مصعب پوشیده بود قاتل او خیال کرد که وی پیامبر اسلام است، لذا فریاد کشید: «ألا قد قتِلَ مُحمد». (هان ای مردم، آگاه باشید که محمد کشته شد). خبر مرگ پیامبر(ص) در میان مسلمانان انتشار یافت و اکثریت قریب به اتفاق آنان پا به فرار گذاردند، به طوری که در میان میدان جز چند نفر انگشت شمار باقی نماندند.
ابنهشام، چنین مینویسد: انس بننضر عموی انس بن مالک میگوید «موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر مرگ پیامبر منتشر شد، بیشتر مسلمانان به فکر نجات جان خود افتادند و هر کس به گوشهای پناه برد. دیدم که دستهای از مهاجر وانصار که در بین آنان عمر خطاب و طلحه و عبیدالله بودند، در گوشهای نشستهاند و در فکر نجات خود هستند. من با لحن اعتراضآمیزی به آنان گفتم که چرا اینجا نشستهاید؟ در جواب گفتند پیامبر کشته شده است و دیگر نبرد فایده ندارد. من به آنها گفتم اگر پیامبر کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد، برخیزید و در آن راهی که او کشته شد شما هم شهید شوید و اگر محمد کشته شد خدای او زنده است. من دیدم سخنانم در آنها تأثیر ندارد، خود دست به سلاح بردم و مشغول نبرد شدم.(۱)
ابنهشام میگوید «انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهر او کسی دیگر نشناخت. گروهی از مسلمانان به قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه میکشیدند که چگونه به عبدالله بن ابیمنافق متوسل شوند تا از ابوسفیان برای آنها امان بگیرد! گروهی نیز به کوه پناه بردند». (۲)
ابن ابیالحدید مینویسد: «شخصی در بغداد در سال ۶۰۸ ه. ق. کتاب مغازی واقدی را نزد دانشمند بزرگ محمد بنمعد علوی درس میگرفت و من نیز یک روز در آن مجلس درس شرکت کردم. هنگامی که مطلب به اینجا رسید که محمد بنمسلمة، که صریحا نقل میکند که در روز احد با چشمهای خود دیده است که مسلمانان از کوه بالا میرفتند و پیامبر آنان را به نامهایشان صدا میزد و میفرمود «إلیّ یا فلان، إلیّ یا فلان( به سوی من بیا ای فلان) ولی هیچکس به ندای رسول خدا جواب مثبت نمیداد، استاد به من گفت که منظور از فلان همان کسانی هستند که پس از پیامبر مقام و منصب به دست آوردند و راوی، از ترس، از تصریح به نامهای آنان خودداری کرده است و صریحاً نخواسته است اسم آنان را بیاورد». (۳)
نقش فداکاریهای حضرت علی(ع) در پاسداری از دین خدا
نویسندگان معاصر مصری که وقایع اسلام را تحلیل کردهاند حق حضرت علی(ع) را چنانکه شایسته مقام اوست و یا لااقل به نحوی که در تواریخ ضبط شده است ادا نکردهاند و فداکاری امیرمؤمنان(ع) را در ردیف دیگران قرار دادهاند. از این رو لازم است اجمالی از فداکاریهای آن حضرت را از منابع خودشان در اینجا منعکس کنیم.
۱- ابناثیر در تاریخ خود (۶) مینویسد: «پیامبر(ص) از هر طرف مورد هجوم دستههایی از لشکر قریش قرار گرفت. هر دستهای که به آن حضرت حمله میآوردند، حضرت علی(ع) به فرمان پیامبر به آنها حمله میبرد و با کشتن بعضی از آنها موجبات تفرقشان را فراهم میکرد و این جریان چند بار در احد تکرار شد. به پاس این فداکاری، امین وحی نازل شد و ایثار حضرت علی(ع) را نزد پیامبر(ص) ستود و گفت این نهایت فداکاری است که او از خود نشان میدهد. رسول خدا امین وحی را تصدیق کرد و گفت که من از علی و او از من است. سپس ندایی در میدان شنیده شد که مضمون آن چنین بود
(لاسیف الا ذوالفقار، ولا فتی الا علی). شمشیری چون ذوالفقار وجوانمردی همچون علی نیست».
ابن ابیالحدید جریان را تا حدی مشروحتر نقل کرده، میگوید:
دستهای که برای کشتن پیامبر(ص) هجوم میآوردند، پنجاه نفر بودند و علی(ع) در حالی که پیاده بود آنها را متفرق میکرد. سپس جریان نزول جبرئیل را نقل کرده، میگوید «علاوه بر این مطلب که از نظر تاریخ مسلم است، من در برخی از نسخههای کتاب غزوات محمد بناسحاق جریان آمدن جبرئیل را دیدهام. حتی روزی از استاد خود عبدالوهاب سکینه از صحت آن پرسیدم. وی گفت که صحیح است. من به او گفتم چرا این خبر صحیح را مؤلفان صحاح ششگانه ننوشتهاند؟ وی در پاسخ گفت که خیلی از روایات صحیح داریم که نویسندگان صحاح از درج آن غفلت ورزیده اند!». (۷)
۲- در سخنرانی مشروحی که امیرمؤمنان برای «راس الیهود» در محضر گروهی از اصحاب خود ایراد فرمود به فداکاری خود چنین اشاره میفرماید: «هنگامی که ارتش قریش سیلآسا بر ما حمله کرد، انصار و مهاجرین راه خانه خود گرفتند. من با وجود هفتاد زخم از آن حضرت دفاع کردم. سپس آن حضرت قبا را به کنار زد و دست روی مواضع زخم، که نشانههای آنها باقی بود، کشید. حتی به نقل «خصال» صدوق، حضرت علی(ع) در دفاع از وجود پیامبر(ص) به قدری پافشاری وفداکاری کرد که شمشیر او شکست و پیامبر شمشیر خود را که ذوالفقار بود به وی مرحمت کرد تا به وسیله آن به جهاد خود در راه خدا ادامه دهد. (۸)
۳- ابن ابیالحدید مینویسد: «هنگامی که غالب یاران پیامبر(ص) پا به فرار نهادند فشار حمله دشمن به سوی آن حضرت بالا گرفت. دستهای از قبیله بنیکنانه و گروهی از قبیله بنی عبدمناف که در میان آنان چهار قهرمان نامور بود به سوی پیامبر هجوم آوردند. در این هنگام حضرت علی پروانهوار گرد وجود پیامبر میگشت و از نزدیک شدن دشمن به او جلوگیری میکرد. گروهی که تعداد آنان از پنجاه نفر تجاوز میکرد قصد جان پیامبر کردند و تنها حملات آتشین حضرت علی بود که آنان را متفرق میکرد. اما آنان باز در نقطهای گرد میآمدند و حمله خود را از سر میگرفتند. در این حملات، آن چهار قهرمان وده نفر دیگر که اسامی آنان را تاریخ مشخص نکرده است کشته شدند. جبرئیل این فداکاری حضرت علی(ع) را به پیامبر(ص) تبریک گفت و پیامبر فرمود (علی از من و من از او هستم)».
۴- در صحنه جنگهای گذشته پرچمدار از موقعیت بسیار بزرگی برخوردار بوده و پیوسته پرچم به دست افراد دلیر و توانا واگذار میشده است. پایداری پرچمدار موجب دلگرمی جنگجویان دیگر بود و برای جلوگیری از ضربه روحی به سربازان چند نفر به عنوان پرچمدار تعیین میشد تا اگر یکی کشته شود دیگری پرچم را به دست بگیرد.
قریش از شجاعت و دلاوری مسلمانان در نبرد بدر آگاه بود. از این رو، تعداد زیادی از دلاوران خود را به عنوان حامل پرچم معین کرده بود. نخستین کسی که مسئولیت پرچمداری قریش را به عهده داشت طلحة بنطلیحه بود. وی نخستین کسی بود که با ضربات حضرت علی(ع) از پای در آمد. پس از قتل او پرچم قریش را افراد زیر به نوبت به دست گرفتند و همگی با ضربات حضرت علی(ع) از پای در آمدند: سعید بنطلحه، عثمان بنطلحه، شافع بنطلحه، حارث بنابیطلحه، عزیز بنعثمان، عبدالله بن جمیله، ارطاة بنشراحبیل، صواب. با کشته شدن این افراد، سپاه قریش پا به فرار گذارد واز این راه نخستین پیروزی مسلمانان با فداکاری حضرت(ع) به دست آمد.(۹)
مرحوم مفید در ارشاد از امام صادق(ع) نقل میکند که پرچمداران قریش ۹ نفر بودند و همگی، یکی پس از دیگری، به دست حضرت علی(ع) از پای در آمدند. ابنهشام در سیره خود علاوه بر این افراد از افراد دیگری نام میبرد که در حمله نخست با ضربات علی(ع) از پای درآمدند.(۱۰)
حضرت حمزه در جنگ احد
حضرت حمزه در جنگ احد، به هنگام تهاجم دشمن، وفادار و ثابت قدم از رسول خدا دفاع مىکرد و توانست ۳۰ مشرک جنگجو را به هلاکت برساند. یکى از مشرکان به نام «وحشى»، زیر درختى در کمین آن سردار دلاور نشسته بود حمزه او را دید و آهنگ او کرد. یکى از دشمنان راه را بر او بست، حمزه به او حمله کرد و وى را به قتل رساند. سپس، با شتاب به سوى وحشى خیز برداشت ولى پایش در گل سر خورد و به زمین افتاد. در این هنگام وحشى زوبین به سویش پرت کرد و بدین ترتیب آن بزرگوار پس از عمرى جهاد در راه خدا و یارى پیامبر گرامى به ملکوت اعلى پیوست و آن سردار رشید، شهید شاهد بارگاه الهى شد.
رسول خدا (ص) در منزلت او فرمود: «سالار شهیدان در روز قیامت نزد خداوند حمزه است». مزار آن سردار شهید و دیگر شهیدان احد همواره زیارتگاه عاشقان و عارفان الهى و الهامبخش جهاد و شهادت به مبارزان بوده است».
_______________________
۱- سیره ابن هشام، ج۳، ص۸۳- ۸۴٫
۲- سیره ابن هشام، ج۳، ص۸۳- ۸۴٫
۳- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۳٫
۴- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۶۶٫
۵- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۴، ص ۲۵۰٫
۶- کامل، ج۲، ص۱۰۷٫
۷- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص ۲۱۵٫
۸- خصال،شیخ صدوق، ج۲، ص ۱۵٫
۹- تفسیر قمی، ص۱۰۳; ارشاد مفید، ص ۱۱۵; بحار ج ۲۰، ص ۱۵٫
۱۰- سیره ابن هشام، ج۱، ص۸۴ – ۸۱