چرا به حضرت حمزه(ع) لقب سیدالشهدا داده اند؟
لقب سیدالشهداء نخستین بار از سوی رسول خدا (ص) به حضرت حمزه بن عبدالمطلب پس از شهادتش در جنگ اُحد داده شد و بعد از آن بر اساس روایات متعدد، این لقب از سوی رسول خدا (ص) به حسین بن علی داده شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، جنگ احد یکى از جنگهاى بسیار مهم عصر پیامبر (ص) است که پس از پیروزى اولیه در نهایت به شکست نسبى مسلمین انجامید و در آن حدود ۷۰ کشته از سپاه اسلام بر جاى ماند و بر وجود نازنین پیامبر (ص) آسیب وارد شد. یکى از شهداى بزرگ این جنگ، حمزه عموى پیامبر (ص) سردار رشید، شجاع و جان برکف اسلام بود که پشتوانه نیرومندى براى آن حضرت به شمار مىرفت. آن جناب پس از شهادت، به دست هند به فجیعترین وضع مثله شد.
شهادت مجاهدان فداکار به ویژه شهادت دردناک حضرت حمزه براى مسلمانان و پیامبر(ص) بسیار گران بود به طورى که زمانى که رسول گرامى اسلام پس از بازگشت به مدینه از کنار خانه انصار مىگذشتند، صداى نوحه و گریه زنان انصار را که بر شهداى خود مىگریستند شنیدند، چشمان مبارکشان پر از اشک شد، آنگاه فرمودند:... ولى عمویم حمزه گریه کننده ندارد؛ «فسمع بکاء النوائح على قتلاهم فذرفت عینا رسول اللّه (ص) ثم قال: لکن حمزة لابواکى له» (۱).
ابن مسعود مىگوید: «ما رأینا رسول اللّه (ص) باکیاً أشد من بکائه على حمزة وضعه فى القبلة ثم وقف على جنازته و انتحب نشق یقول: یا عم رسول اللّه! و اسداللّه! و اسد رسول اللّه! یا حمزة! یا فاعل الخیرات، یا حمزة! یا کاشف الکربات، یا ذاب، یا مانع عن وجه رسول اللّه»؛ (۲) رسول خدا (ص) در شهادت حمزه به شدت گریست به گونهاى که مانند آن را از آن حضرت ندیده بودیم. جنازه او را در قبله نهاد، آنگاه ایستاد و با صداى بلند گریه سر داد تا این که بیهوش شد و پس از آن مىفرمود: اى عموى رسول خدا! اى شیر خدا و شیر رسول خدا! اى حمزه! اى بجا آورنده کارهاى خوب! اىحمزه! اى برطرف کننده سختیها از پیامبر، اى کسى که دشمن را از برابر رسول خدا دور کردى و وجود او را نگهدارى نمودى.
واقدى که از تاریخ نگاران صدر اسلام است مىنویسد: «پس از حادثه احد، صفیه خواهر حمزة، خدمت پیامبر(ص) آمد. گروهى از انصار بین او و رسول خدا(ص) فاصله انداختند. آن حضرت فرمود، اجازه دهید بیاید. آنگاه در نزد پیامبر (ص) نشست و هرگاه گریه مىکرد آن حضرت نیز گریه مىکردند، هرگاه با صداى بلند گریه مىکرد آن حضرت نیز با صداى بلند مىگریستند و هرگاه حضرت فاطمه گریه مىکرد آن حضرت نیز گریه مىکردند». (۳)
تاریخ نگار معروف محمد بن جریر طبرى از شیوخ بنى سلمه روایت مىکند: «انه مرّ رسول اللّه (ص) بدار من دورالانصار من بنى عبدالأشهل و بنى ظفر فسمع البکاء و النوائح على قتلاهم فذرفت عینا رسول اللّه (ص) فبکى ثم قال: لکن حمزة لابواکى له. فلما رجع سعد بن معاذ و أسید بن خضیر الى دار بنى عبداالاشهل أمر نساء هم أن ینخر منّ ثم یذهبن فیبکین على عم رسول اللّه (ص)؛ (۴) پیامبر (ص) از کنار خانه دو گروه از انصار به نام بنى عبدالاشهل و بنى ظفر گذشتند که بر شهیدان احد گریه و عزادارى مىکردند. چشمان مبارکش پر از اشک شد و آنگاه فرمود: حمزه گریه کننده کافى ندارد. سعد بن معاذ و اسید بن خضیر که از یاران آن حضرت بودند در هنگام بازگشت به خانهاى از بنى عبدالاشهل دستور دادند زنان جلسه گریه و عزادارى را رها ساخته و به خانه حمزه بروند و براى عموى پیامبر (ص) گریه و عزادارى کنند.
ابن عبدالبر مى گوید: «سخن پیامبر لکن حمزه لابواکى له - به گونهاى تأثیر گذاشت که از آن پس هیچ خانمى بر مرده خود گریه نمىکرد جز آنکه در آغاز براى حمزه و آنگاه بر عزیز خود گریه مىکرد». (۵)
ابن هشام - از سیره نویسان مشهور مى نویسد: «پس از حادثه احد، شعراى فراوانى براى شهیدان بویژه سالار شهیدان حمزه، مرثیه سرودند»؛
۱. حسّان بن ثابت که از شعراى مشهور عصر پیامبر (ص) است، مى گوید:
أظلمت الأرض لفقدانهو اسّود نورالقمر الناصلصلى علیه اللّه فى جنةعالیة مکرمة الداخلکّنا نرى حمزة حرزاً لنافى کّل أمرنا بنا نازل(۶)
از فقدان حمزه زمین تاریک شد و نور ماه در حالى که بیرون از ابر بود سیاه شد. خداوند متعال او را بهشتى عالى و بزرگ جاى داد و بر او درود فرستاد. حمزه کسى بود که در سختى و بلا پناهگاه ما بود.
۲. کعب بن مالک در حالى که گریه مىکرد، چنین گفت: صفیة قومى و لا تعجزىو ابکى الناس على حمزةو لا تسأمى أن تطیلى البکاءعلى أسد اللّه فى الهزّة(۷)
صفیه! - خواهر حمزه به پاخیز و هرگز عاجز نشو و مردم را بر مصیبت حمزه بگریان و هرگز ملول و خسته مباش از طولانى شدن گریه بر شیر خدا.
۳. عبد اللّه بن رواحه نیز در حالى که بر حمزه گریه مىکرد چنین سرود:
بکت عینى و حّق لها بکاءهاو ما یغنى البکاء و لا العویل (۸)
۴. از ضرار بن خطاب نیز چنین نقل شده که مى گفت: قتلى کرام بنوا النجّار و سطهمو مصعب من قنانا حوله قصدحمزة القرم مصروع تطیف بهثکلى و قد حّز منه الأنف و الکبدتبکى علیهم نساء لا بعول لهامن کل سالبة اثوابها قدد (۹)
کشتگان گرامى و ارجمندى که در میان آنان بنى نجار قرار دارند و بالاتر از همه آنها جگرش را بریدهاند و زنان عزیز از دست داده گرد پیکرش مىچرخند. زنان شوى مرده که لباس سیاه پوشیده و جامههاى خویش را چاک دادهاند، برکشتهها زارى مىکنند.
۵. صفیه خواهر حمزه مى گوید: فو اللّه لا أنساک ما هبّت الصبابکاء و حزناً محضرى و مسیرىعلى أسداللّه الذّى کان مدرهایذود عن الاسلام کل کفور(۱۰)
سوگند به خدا تا زمانى که بادهاى شرقى بوزد تو را فراموش نخواهم کرد. در سفر و حضر بر شیر خدا که همواره شر هر کافرى را از اسلام دفع مىکرد، گریه خواهم کرد.
برخى دیگر از صحابه و بزرگان صدر اسلام در این زمینه اشعار فراوانى سروده اند. (۱۱)
از این رخداد به خوبى مسأله عزادارى و گریه، و چگونگى آن در صدر اسلام نمایان است و نشان مىدهد هیچ گونه منعى در مورد آن از جانب پیامبر (ص) صورت نگرفته و بلکه آن حضرت بر گریه و عزادارى براى عمویشان حمزه تشویق مىنمودهاند. آیا اگر براى اقامه عزاداریها هیچ دلیلى جز سنت و روش پیامبر (ص) و اصحاب درباره سیدنا حمزه نبود ما را کفایت نمىکرد؟
پی نوشت ها:
(۱) - سیرة الحلبیه، حلبى، ج۲، ص۲۶۰ «حوادث جنگ احد، شهادت حضرت حمزه»؛ مسند، بهامشة منتخب
(۲) - سیرة الحلبیة، حلبى، ج۲، ص۶۰ «حوادث جنگ احد».کنز
(۳) - مغازى، واقدى، ج۱، ص۳۱۷-۳۱۵؛ استیعاب، ابن البّر و اسدالغابه، ابن اثیر «شرح زندگانى حمزه».
(۴) - تاریخ طبرى، طبرى، ج۲، ص۲۷، حوادث سنه سوم هجرى، غزوه احد.
(۵) - الاستیعاب، عبد اللّه محمد بن عبدالبر قرطبى، ج۱، ص۴۲۶ و مسند، احمد، ج۲، ص۴۰ با این مضمون
(۶) - سیرة النبویة، ابن هشام، ج۳، ص۱۵۹. «قال
(۷) - همان، ص۱۶۶.
(۸) - همان، ص۱۷۱.
(۹) - همان، ص۱۷۳.
(۱۰) - همان، ص۱۶۷.
(۱۱) - براى آگاهى بیشتر ر. ک: به سیره ابن هشام و حلبى.
چرا به حضرت حمزه لقب سیدالشهدا داده اند؟
در تاریخ اسلام دو شخصیت بزرگ با لقب سیدالشهداء شناخته میشوند: حمزة بن عبدالمطلب وحسینبنعلی. روشن است که این لقب به معنای برتری و فضیلت یک شهید بر سایر شهیدان است. چنانکه در برخی روایات درکنار سیدالشهداء، افضلالشهداء نیز درباره امام حسین (ع) آمده است. [۱] نخستین بار این لقب از سوی رسول خدا (ص) به حمزة بن عبدالمطلب، عموی پیامبر که در جنگ اُحد به شهادت رسید، عطا شد و از آن پس از حمزه با لقب سیدالشهداء یاد میشد. [۲]
حضرت حمزه به سبب ایمان بالا و سابقه درخشان، در حمایت از اسلام، یاری و دفاع از شخص رسولخدا (ص) همواره مورد توجه و علاقه ایشان بود. ایثار و فداکاریهای حمزه و همچنین شجاعت فوقالعاده او در تاریخ اسلام مشهور است. همچنان که در جنگ اُحد نیز صحنههایی از این ایمان و ایثار و شجاعت و دلاوری را به نمایش گذاشت. درکنار این فضایل، چگونگی شهادت و اوج غربت و مظلومیت او نیز در میان شهیدان اُحد و قبل و بعد از آن کم نظیر بوده است. [۳] گویا با توجه به موارد فوق، حمزه، ملقب به سیدالشهداء گردید و بر سایر شهیدان والامقام اسلام برتری یافت. امامان شیعه نیز بر تکرار لقب سیدالشهداء برای حمزةبنعبدالمطلب تأکید میورزیدند و همواره یکی از افتخارات و ارزشهای والای معنوی خاندان رسولخدا را، انتسابشان به حمزه سیدالشهداء ذکر میکردند. [۴]
لقب سیدالشهداء برای اباعبدالله الحسین (ع) نیز دارای چنین زمینة فکری، معنوی و سیاسی است. یعنی هم شخصیت امام حسین(ع) در میان شهیدان عالم، بینظیر و بیهمتا است و هم نحوه شهادت و غربت و مظلومیت او، و هم تابندگی و اثربخشی خون او بیمانند است. از این رو حقیقتا امام حسین (ع)، سید وسرور و مولای همه شهیدان عالم است و خون او بر همه خونها فضیلت و برتری دارد. اما سؤال این است که نخستین بار لقب سیدالشهداء کی و از سوی چه کسی به امام حسین (ع) داده شد؟
طبق پارهای ازروایات، لقب سیدالشهداء برای امام حسین (ع) نخستین بار از سوی جبرئیل به کار برده شد. پیامبر (ص) بارها خبر شهادت امام حسین (ع) را که از فرشتگان مقرب الهی دریافت کرده بود، برای مردم به ویژه خواص و یاران نزدیک و برخی خویشان بیان کرده بود. [۵]
ضمن یکی از این روایات، پیامبر (ص) از طرف خداوند حسینبنعلی (ع) را سیدالشهداء معرفی کرد و فرمود: انه سیدُالشُّهداء مِن الاوَّلینَ و الاخِرینَ فِی الدُّنیا وَ الاخرةِ، وَ سیِّد شَبابِ اهلِ الجَنَّةِ مِنَ الخَلْقِ اَجمَعِینَ [۶]؛ «او (حسین) سرور شهیدان از نخستین تا آخرین آنها در دنیا و آخرت است و سرور جوانان همه اهل بهشت است.»
طبق روایت مشهور دیگری که بیشتر منابع آن را نقل کردهاند، رسولخدا (ص) که به نقل از جبرئیل، از شهادت فرزندش خبر میداد، درضمن دعایی، درخواست مقام سیدالشهدایی برای حسین کرد و از خدا خواست که حسین را از سادات و سرور شهیدان قرار دهد. تعبیر «سادات الشهداء» در این روایت بیانگر همین معنا (سیدالشهداء) است. [۷]
بنابراین لقب سیدالشهداء برای نخستین بار از سوی رسولخدا (ص) به سبط بزرگوارشان عطا شد و پس از آن سایر امامان بر تکرار آن تأکید کردند. در روایتی، امام علیبنالحسین (ع) در بیان فضیلت و قداست سرزمین کربلا بر سایر زمینها به این نکته اشاره میکند که فضیلت کربلا به این است که پیکر پاک سیدالشهداء(ع) را در آغوش گرفته است: قال علیبنالحسین (ع) : اِتَخَذَاللهُ اَرضَ کَربلا حَرَماً آمِناً مُبارَکا ...الَّتی تَضَمَّنَتْ سیدَالشُّهداء و سیدَ شبابِ أهلِ الجَنَّة [۸]: «خداوند زمین کربلا را حرم امن و پر برکت قرار داده ...که سیدالشهداء(ع) و سرور جوانان اهل بهشت را در خود جای داده است.» افزون براین، بر اساس روایات متعدد، امام صادق(ع)، امام حسین(ع) را سیدالشهداء خوانده است. [۹]
حتی پیش از آن نیز میثم تمّار در سخنانی که با جَبَلة مَکیَّه داشت، این تعبیر را در باره آن حضرت به کار برده است [۱۰] که نشان میدهد علاوه بر این که افراد نزدیک به اهلبیت از شهادت امام خبر داشتهاند، با لقب سیدالشهداء برای آن حضرت نیز آشنا بودهاند. پس از آن در روایات فراوانی که از امام صادق (ع) نقل شده بر این لقب شریف تاکید زیادی شده است ودر حقیقت این لقب برای امام حسین (ع) از این دوره رواج فراوان یافته است.
طبق روایتی امام صادق علیه السلام به امسعید اَحمَسِیَّه که مرکبی کرایه کرده بود تا در مدینه بر سر قبور شهدا برود، فرمود: چرا به زیارت سیدالشهداء نمیروی؟. پرسید: سرور شهیدان (سیدالشهداء) کیست؟ فرمود: حسین بن علی است ...[۱۱]
بنابراین لقب سیدالشهداء نخستین بار از سوی رسول خدا (ص) به حضرت حمزة بن عبدالمطلب پس از شهادتش در جنگ اُحد داده شد، و بعد از آن بر اساس روایات متعدد، این لقب از سوی رسول خدا (ص) به حسین بن علی(ع) قبل از شهادتش و هنگام خبر دادن از شهادت وی، عطا شد و عمدتا پس از شهادت مظلومانه آن حضرت درکربلا از سوی امامان شیعه مورد تأکید قرار گرفت و در برخی دعاها و زیارتنامهها تکرار شد تا آنجا که از مشهورترین القاب آن حضرت، لقب سیدالشهداء میباشد.
پی نوشتها:
[۱] . شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۱۲۲.
[۲] . الإصابة، ج۲، ص۱۰۶. متقی هندی، کنزلالعمال، ج۱۱، ص۶۷۵؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۹۷.
[۳] . ابنهشام، السیرة النبویة، ج ۳، ص۷۴-۷۶.
[۴] .شیخ صدوق، الامالی، مجلس ۳۰، ص۲۲۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۲۴؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۳۸.
[۵] . ابن قولویه، کاملالزیارات، باب ۲۱، ص ۱۴۲ و ۱۴۸.
[۶] . ابنقولویه، کاملالزیارات، ص۱۴۸؛ مجلسی، بِحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۲۳۸.
[۷] . ابناعثم، کتاب الفتوح، ج۴، ص۳۲۵؛ ابننما، مثیر الاحزان، ص۱۹؛ همو، ذوب النضار، ص۲۱.
[۸] . حر عاملی، وسائلالشیعة، ج۱۰، ص۴۰۳.
[۹] . ابن قولویه قمی، کاملالزیارات، باب ۲۸، ص ۱۸۴ و باب۳۷، ص ۲۱۶ـ ۲۲۰.
[۱۰]. شیخ صدوق، الامالی، مجلس بیست و هفتم، ص ۱۹۰.
[۱۱] . ابن قولویه قمی، کاملالزیارات، ص ۲۱۷؛ شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص۱۲۲.