شبهه: واسطه قرار دادن منافی با اخلاص
نویسنده وهابی میگوید: خواندن اسماء ائمه در دعا، خلاف اخلاص و از اسباب رد دعاست؛ زیرا اخلاص، شرط پذیرفته شدن دعاست و ائمه همچون بقیه مردم، عبد خدا هستند. وی با تمسک به آیه 172 سوره نساء و آیه 93 سوره مریم میگوید: تمام موجودات عبد خداوند هستند و تفاوتی باهم ندارند.
نویسنده وهابی میگوید: خواندن اسماء ائمه در دعا، خلاف اخلاص و از اسباب رد دعاست؛ زیرا اخلاص، شرط پذیرفته شدن دعاست و ائمه همچون بقیه مردم، عبد خدا هستند. وی با تمسک به آیه 172 سوره نساء و آیه 93 سوره مریم میگوید: تمام موجودات عبد خداوند هستند و تفاوتی باهم ندارند. سپس میگوید: تربیت شیعی، تربیتی غیر توحیدی است؛ زیرا ملاک آن توجه به غیر خداوند است، نه عنایت به پروردگار و در این تربیت، شرکی وجود دارد که شرک زمان جاهلیت را نمیتوان در برابرش ذکر کرد و کلماتی که حضرت آدم از خداوند تلقی کرد این بود که گفت: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا».[1]
پاسخ شبهه
پاسخ این مدعا بسیار روشن است. اگر کسی موجودی را در عرض خداوند قرار دهد و آن را در برابر خداوند مؤثر بداند و اثر استقلالی برای آن قائل شود، شرک است و خلاف اخلاص در دعاست. این مسئله را همه مسلمانان پذیرفتهاند و هیچ مسلمانی در عرض خداوند چیزی دیگر قرار نمیدهد؛ زیرا اخلاص در عبادت، از واجب ترین مسائل شرعی است و مقابل آن، شرک ورزیدن به خدای عزوجل بزرگترین گناه است؛ ولی اگر آنها را مستقل ندانسته و مجرای فیض الهی بدانیم، خلاف اخلاص نیست، بلکه عین آن است؛ ازاینرو، قرآن دستور داده هنگام دعا، وسیله اخذ کنید، (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُواْ فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ). (مائده: 35)
به هر حال ذکر کردن نام ائمه:، به معنی عبادت آن بزرگواران نیست. شیعیان حاجت خود را از ائمه نمیخواهند، بلکه آنان را وسیله عندالله قرار میدهند که خداوند حاجت آنان را برآورده سازد.
اما اینکه میگوید: ائمه، عبد خدا هستند و تمام موجودات از این جهت یکساناند، مغالطه است؛ زیرا همه موجودات بدون استثنا عبد خدا هستند و هر چیز ممکنالوجودی عبد پروردگارست؛ ولی آیا پیامبر و ابولهب هر دو یکساناند؟! آیا سنگ و درخت، با فرشتگان مقرب الهی یکسان هستند؟! بنابراین ائمه: از نظر عبد بودن با دیگران فرقی ندارند؛ اما از جهت قرب به خدای متعال، هرگز با سایر موجودات یکسان نیستند. قرآن میفرماید: (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ)، آیا آن کس که ایمان آوره (حالش در قیامت) مانند کسی است که کافر بوده؟ هرگز یکسان نخواهند بود.[2] و می فرماید: (...هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ)، آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند، مساوی هستند؟[3] و می فرماید:
(لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الـضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ) (نساء: 95)
هرگز افراد باایمانی که بدون بیماری و ناراحتی، از جهاد بازنشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند.
حتی فرشتگان نیز همسطح و هم درجه نیستند و برخی بافضیلتتر و برترند: (وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ)؛ «و هیچ کدام از ما نیست، جز آنکه مقام معلومی دارد». (صافات: 164)
اگر این شخص مدعی، بدون تعصب به آموزههای توحیدی شیعیان مینگریست و به مطالب تبیین شده در آثار و منابع شیعه دقت میکرد، به طور قطع نتیجه میگرفت که توحید ناب را باید در مکتب اهل بیت: جستوجو کرد و درس توحید را از امام الموحدین، علی و ائمه شیعه: آموخت، نه از فرقهها و نحلههایی که بنیان فکریشان در تعارض با مکتب اهل بیت: شکل گرفته است. و در نتیجه آن، شخص جوینده معارف، به جای رسیدن به توحید ناب اسلامی، به تجسیم و تشبیه رهنمون میشود.
برای تبیین تربیت توحیدی شیعیان، به سخنی از امیر بیان، نخستین امام شیعیان اشاره میکنیم تا روشن شود که توحید شیعیان، افزون بر قرآن کریم از چنین منابعی سرچشمه میگیرد. ایشان در خطبه نخست نهج البلاغه میفرماید:
اَلْحَمْدُ لِله الَّذِی لا یبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقائِلُونَ، وَلا یحْصـِی نَعْماءَهُ الْعادُّونَ، وَلا یودِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ، اَلَّذِی لا یدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا ینالُهُ غَوْصُ الْفَطِنِ، اَلَّذِی لَیسَ لِصِفَتِهِ حَدُّ مَحْدُوْدٌ، وَلا نَعْتٌ مَوْجُودٌ، وَلا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَلا اَجَلٌ مَمْدُودٌ، فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهِ، وَنَشَرَ الرِّیاحَ بِرَحْمَتِهِ، وَوَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیدَانَ اَرْضِهِ. أوّلُ الدِّین مَعرِفَتهُ وکَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَکَمالُ الْتَّصْدیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَکَمالُ تَوْحِیدِهِ الاِخْلاصُ لَهُ، وَ کَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْی الصِّفاتِ عَنْهُ.[4]
حمد باد خداوندی که ستایشگران در ثنایش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهایش عاجز باشند و کوشندگان حقش را ادا نکنند. خداوندی که صاحبان اندیشههای بلندپرواز او را درک نکنند و زیرکان تیزهوش، به عمق جلال و جبروت او نرسند. خداوندی که فراخنای صفاتش نه حدّی دارد، نه نهایتی و در وصف جلال و جمال او، سخنی درخور نتوان یافت که در زمان نگنجد و مدت نپذیرد. آفریدگان را به قدرت خویش آفرید و بادهای بارانزا را پراکند تا بشارت باران رحمت او دهند و به وسیله صخرهها [و کوهساران] زمینش را از لرزش بازداشت. اساس دین، شناخت خداست و کمال معرفت او، تصدیق به وجود اوست و کمال تصدیق به وجودش، یکتا و یگانه دانستن اوست و کمال اعتقاد به یکتایی و یگانگیاش، پرستش اوست، دور از هر شائبه و آمیزهای، پرستش او زمانی از هر شائبه و آمیزهای پاک است که از ذات او، نفی هر صفت شود؛ زیرا هر صفتی گواه بر این است که غیر از موصوف خود است و هر موصوفی، گواه بر این است که غیر از صفت خود است.
چنانچه نویسنده وهابی فقط به فهرست کتاب «توحید صدوق» از شیعیان و «التوحید ابن خزیمه» از اسلاف وهابیت، مراجعه میکرد، به این نتیجه میرسید که پیش از او، امام فخر رازی (م606ه .ق) به آن رسیده بود. او کتاب توحید ابن خزیمه را که از کتب معتبر حنابله و وهابیت است، به کتاب «الشرک» وصف کرده و نویسنده آن را «مضطرب الکلام»، «قلیل الفهم»، و «ناقص العقل» دانسته است: «...وهو فی الحقیقة کتاب الشرک».[5]
کتاب توحید ابن خزیمه، از مصادر درجه اول وهابیت است و وهابیان در چاپ و نشر آن بسیار تلاش میکنند. این کتاب در شکلگیری اعتقاد به تجسیم و تشبیه میان وهابیت، نقش اساسی
داشته است. اگر ابن تیمیه و وهابیهای دیگر، خدا را دارای دست و پا، نشسته بر عرش و کرسیهای متعدد، محصور میان ابرها، فرود آمدنش به آسمان دنیا (جابهجا شدن)، رؤیتش با چشم سر، دارای صورت و اعضا و جوارح، کفشهای طلایی و متعجب و خندهرو میدانند،[6] متأثر از اینگونه آثار است. برای دسترسی به محتوای این کتاب، به برخی سرفصلهای آن، اشاره میکنیم که در عربستان منتشر شده است:
برخی بابهای این کتاب عبارتاند از: بَابُ ذِکْرِ إِثْبَاتِ النَّفْسِ لِلهِ، بَابُ ذِکْرِ إِثْبَاتِ وَجْهِ اللهِ، بَابُ ذِکْرِ إِثْبَاتِ الْعَیْنِ لِلهِ، بَابُ ذِکْرِ إِثْبَاتِ الْیَدِ لِلْخَالِقِ، أَنَّ اللهَ تَعَالَى لَهُ یَدَانِ، بَابُ إِثْبَاتِ الْأَصَابِعِ لِلهِ عَزَّ وَجَلَّ، بَابُ ذِکْرِ الْبَیَانِ أَنَّ اللَهَ عَزَّ وَجَلَّ فِی السَّمَاءِ، بَابُ ذِکْرِ الْبَیَانِ أَنَّ اللَهَ عَزَّ وَجَلَّ یَنْظُرُ إِلَیْهِ جَمِیعُ الْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بَرُّهُمْ وَفَاجِرُهُمْ، وبَابُ ذِکْرِ إِثْبَاتِ ضَحِکِ رَبِّنَا عَزَّ وَجَلَّ.[7]
اگر کسی در فضایی تربیت شود که منابع توحیدیاش آثاری چون کتاب ابن خزیمه باشد یا برگرفته از آن، برداشت این شخص از توحید چیست؟ آیا جز این است که خدای والامرتبه را پادشاهی میداند با اعضا و جوارح، نشسته بر تخت که گاه به بندگانش سر میزند!
برای تکمیل این بحث، به برخی سرفصلهای کتاب «التوحید»، نوشته شیخ صدوق اشاره میکنیم که حاوی روایتهایی از ائمه شیعه است:
باب التوحید ونفی التشبیه، باب معنى الواحد والتوحید والموحد، باب أنه عزوجلّ لیس بجسم ولا صورة، باب صفات الذات وصفات الأفعال، باب تفسیر قول الله عزوجل الله نُورُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ إلى آخر الآیة، باب نفی المکان والزمان والسکون والحرکة والنزول والصعود والانتقال عن الله عزوجلّ، باب معنى الأول والآخر، باب فطرة الله عزوجل الخلق على التوحید و... .[8]