بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران حج، 1374 بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران حج، 1374 بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران حج، 1374 بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران حج، 1374 بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران حج، 1374 بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران حج، 1374 بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران حج، 1374 بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران حج، 1374

بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار کارگزاران حج، 1374

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌  اوّلاً باید از همه برادران و خواهران عزیز تشکر کنم که یک بار دیگر این فرصت را براى بنده فراهم آوردند که در جمع محترم کارگزاران فریضه عظیم حج بتوانم راجع به این واجب الهى، مطالبى را در میان

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 اوّلاً بايد از همه برادران و خواهران عزيز تشكر كنم كه يك بار ديگر اين فرصت را براى بنده فراهم آوردند كه در جمع محترم كارگزاران فريضه عظيم حج بتوانم راجع به اين واجب الهى، مطالبى را در ميان بگذارم و عرض كنم. همچنين بايد از زحمات شما عزيزان، بخصوص مسؤولين محترم، در اجراى هر چه بهترِ اين واجب الهى و پر كردن اين خلأ تشكّر كنم و از خداى متعال بخواهم كه شما را منظور نظر حضرت بقيةاللَّه‌الاعظم و مشمول ادعيه زاكيّه آن بزرگوار قرار دهد و اين خدمت را به بهترين وجه از شما قبول كند.
 دو نكته مهم در باب حج وجود دارد كه هميشگى و فراموش نشدنى است. يكى موضوع «معنويت» در حجّ است. در خلال اين واجب، از اوّل تا آخر، روحى وجود دارد كه عبارت است از توجّه و اخلاص به ذات مقدّس احديّت و اظهار عبوديّت در مقابل پروردگار. در فرايض و واجبات ديگر، به اين حجم و كيفيّت، اين ويژگى را نمى‌شود مشاهده كرد؛ اگر چه قوام هر واجب و عبادتى، به توجّه و ذكر حضرت پروردگار جلّ و علاست. وقتى انسانها به مركز اقامه فريضه الهى حج جذب مى‌شوند، از محدوده زندگى مادّى خارج و به فضايى كاملاً معنوى وارد مى‌شوند. در اين فضاى معنوى، انسان به‌طور حقيقى، شستشويى مى‌كند و برمى‌گردد. فرض بر اين است كه اگر انسان، يك بار در مدت عمر خويش چنين شستشويى بكند، براى او كافى است. چون حج يك بار واجب شده است و واجبات بر اساس نيازها و حاجات بشر است. اگر ما براى سير تكامل و عروج الى‌اللَّه، به بيش از هفده ركعت نماز در روز احتياج داشتيم، خداى متعال آن‌را واجب مى‌كرد. حداقلِ واجب، آن چيزى است كه براى ما به صورت حكم واجب درآمده است. حج، براى هر كس كه بتواند - «من استطاع»، كه نبايد خيال كرد «من استطاع»، واجب را محدود مى‌كند؛ نه. اين واجب را توسعه مى‌دهد، بدون استثناء - يك‌بار در عمر واجب است و اگر كسى نتوانست، خوب؛ نمى‌تواند. بر او چيزى واجب نيست؛ چون قدرت وجود ندارد. پس، يك بار رفتن در آن مخزن و چشمه جوشان معنويت براى شستشو و پاكيزه شدن كافى است. البته اگر بيشتر بشود، بهتر و بيشتر شستشو خواهد شد. امّا حدّاقلِ لازم، همان يك بار است. ببينيد چقدر جنبه معنويت حج بايد قوى باشد!
 اينها نكاتى است كه ما بايد واجب را از اين دريچه‌ها درست بشناسيم و بفهميم. اگر ما ديديم كه حج، جنبه مادّى و ظاهرسازى و دورى از معنويت پيدا كرد و در سفر حجْ رفتارهايى كه براى خودمان انتخاب مى‌كنيم يا بر ما تحميل مى‌كنند، ضد معنويت است، بايد بدانيم از فلسفه حج دور افتاده‌ايم. كسانى كه حج و ايام حج را به ميزان زيادى صرف كارهايى مى‌كنند كه در جهت مقابل معنويت، يعنى غرق شدن در ماديّت و دورى از خداست، در حقيقت، بدون اين كه خودشان بدانند، از آن سرمايه‌اى كه خداى متعال در حج به آنها هديه كرده است، كم مى‌كنند. آنها خيال مى‌كنند چيزى به‌دست مى‌آورند؛ در حالى‌كه چيزى از دست مى‌دهند و با غرق شدن در مادّيات، هديه معنوى را ناقص مى‌كنند.
 حجْ اوّل با «لبيّك» يعنى پاسخگويى و اجابت دعوت الهى شروع مى‌شود. تمام مناسك و كارهاى حج از قبيل حالت احرام، لباس و محرّمات احرام، طواف، سعى، نماز و وقوفين، هر كدام به نحوى، گوشه‌اى از وجود ما را به معنويت و خداى متعال جذب مى‌كند. اين مجموعه مركّب، در واقع چشمه زلالى است كه بايد خود را در آن شستشو دهيم. مراقب باشيد كه حج، اين جهت را از دست ندهد. در دوران گذشته - البته در زمانى كه سردمدار امور حجْ كسانى بودند كه معنويات را بو و لمس نكرده بودند - توقّعى نبود. آن‌جا البته كسانى بودند كه خودشان اهل معنا، توجّه و تذّكر بودند و خود را به نحوى تأمين مى‌كردند. اما دستگاهى وجود نداشت كه آنها را به سمت معنويت حركت دهد. امروز وضع فرق مى‌كند. امروز كسانى كه متصدّى حجّند، اهل معنويت، تذّكر و انس باخدا هستند. طعم معنويت را مى‌فهمند و شيرينى اُنس با خدا و ذكر خدا را درك مى‌كنند. فرق مى‌كند وقتى كه مسؤولين حج، چنين افرادى باشند، يا افرادى كه اصلاً نمى‌فهمند حج چيست. نمى‌دانند فرق بين يك مسافرت معمولىِ گردشى، با حجِّ عظيمِ الهى چيست. خيال مى‌كنند اين هم مسافرتى است كه آدم براى سفر و گردش مى‌رود و برمى‌گردد.
 امروز شما مسؤولين حجّيد. اهل معنويت، متصدّى امور حجّند. من از همه آقايان محترم، مسؤولين، برادران و خواهران و هر كس كه به نحوى با حاجى‌اى ارتباط دارد، خواهش مى‌كنم كه يكى از كارها و كوششهايشان اين باشد كه اين حاجى را به روح و معنويت حج نزديك كنند و مردم را با تأثيراتى كه حج، منهاى مسائل اجتماعى، براى تكامل فرد انسانى دارد - از قبيل اين‌كه فرد را كامل و پاك مى‌كند، پالايش، تزكيه و مزيّن به زينت معنويت مى‌كند، سرمايه‌اى به او مى‌دهد، مشت او را پر مى‌كند و برمى‌گرداند - آشنا كنند. همه‌اش هم با بيان و گفتن نيست؛ بلكه با عمل، حضور، توجّه و رفتار، بايد مردم را به معنويت سوق داد. اگر اين بشود، تحقق نكته دوم حج هم كه نكته‌اى فراموش‌نشدنى و يكى از اهّم نكات در باب حج است، آسانتر خواهد شد.
 نكته دوم، همان نكته اجتماعى است. خداى متعال اين واجب را به نحوى انجام داده است كه مسلمانان، چشم در چشم يكديگر قرار گيرند. اگر حج نبود، يك فرد مسلمان ممكن بود تا آخر عمر، بسيارى از اين مليّتها را نه تنها نبيند، بلكه اسم آنها را هم نشنود. حج، ملتها، رسوم، زبانهاى مختلف و افراد ناآشنا را كه اگر دونفرشان، روزهاى متمادى در نقطه‌اى با هم باشند، معلوم نيست يك ذرّه با يكديگر اُنس پيدا كنند، در يك نقطه جمع مى‌كند و به همه آنها عمل، ذكر، عشق و هدف واحد مى‌بخشد.
 خوب؛ توقّع چيست؟ توقّع اين است كه دستاورد واحدى پيدا كنند. آن دستاورد واحد چيست؟ چيزى كه فضلاً از شخص واحد به همه ملتها ارتباط پيدا مى‌كند، نه به يك ملت واحد، چيست؟ آن، عبارت است از چيزى كه بين ملتهاست؛ كه همان اسلام است. بين ملتهاى صاحب نژادهاى مختلف، كه همه مسلمانند، آنچه مشترك است، چيست؟ آن، آرمانها، آرزوها، اهداف و عشقهاى اسلامى است، كه اسلام براى آنها معيّن كرده است. پس، حج مى‌خواهد اين را تأمين كند. چرا عدّه‌اى اين نكته واضح را نمى‌فهمند و بايد برايشان تشريح كرد؟! بعضى با وجود تشريح كردن هم نمى‌فهمند و شقاوت را به حد اعلى‌ رسانده، با اين امر واضح و حقِّ صريح، مبارزه هم مى‌كنند!
 شرقى، غربى، سياه، سفيد و صاحبان زبانهاى گوناگون كه اين‌جا جمع شده‌اند، چند روز عمل واحدى انجام مى‌دهند: در يك نقطه عبادت مى‌كنند، مى‌خوابند و مى‌نشينند. اين كارها براى يك امر فرا مليّتى و فراشخصيتى است. و الّا ممكن بود اين اعمال را هر كس در مسجد جامع شهر خودش هم انجام بدهد. چرا مردم را به يك نطقه خاص كشاندند؟ براى اين‌كه با هم باشند و با هم بودن را حس كنند و آن چيزى را كه فراتر از مجموعه‌هاى ملّى است؛ يعنى مسلمان بودن و وحدت اسلامى را به اينها بفهمانند. آن، همان چيزى است كه انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى، از روز اوّل تا به حال روى آن تأكيد مى‌كند و مى‌گويد حج، براى آشنايى مسلمانان بايكديگر، اتّحاد و تأمين منافع مشترك مسلمانان و احتراز از دشمنان مشترك، يعنى «برائت از مشركين» است. اين‌جا چون مركز اسلام است و لُبّ روح و حقيقت اسلام، توحيد است و خانه خدا، مركز اقامه و مظهر و نماد و رمز توحيد است، لذا شعار، شعار توحيدى است و برائت هم برائت از شرك است. اين امر واضحى است. حالا مى‌گويند: آقا! در كتاب مسأله، كجا نوشته‌اند كه برائت از مشركين، جزو واجبات حج است؟ خوب؛ كجا نوشته‌اند كه حفظ نظام اسلامى، از اوجب واجبات است و اگر كسى اين را منكر باشد، اسلام را نفهميده است؟
 چيزهايى هست كه نوشتن ندارد. هر جا كه شما به اثرى از دين نگاه كنيد، اين را به‌وضوح مى‌بينيد. البته انسان بايد بصيرت، فهم، معرفت و قدرت درك داشته باشد. كيست كه، توحيد - شعار معنويت و وحدت مسلمين - را در حج ببيند و نفهمد كه اين اجتماع عظيم، براى اين است كه اسلام و توحيد به رخ كفر كشيده شود؟! به‌خلاف آنچه امروز دشمنان مى‌خواهند، در حج، توحيد در مقابل شرك سينه سپر مى‌كند. ببينيد امريكا با چه فضاحتى با جمهورى اسلامى دشمنى مى‌كند! اين دشمنى براى چيست؟ براى اين است كه نمى‌خواهد كلمه حق و معنويت و اسلام، در جايى سينه سپر كند و خودش را نشان دهد. اگر جمهورى اسلامى صرفاً شعارهاى اسلامى مانند نماز، دعا، عبادت، قرآن و از اين حرفهايى را كه ما مى‌زنيم، مى‌گفت، امّا در مقابل استكبار سينه سپر نمى‌كرد و هر چه آنها مى‌گفتند، مى‌گفت «بله. چشم. هر چه شما بفرماييد»، به جان شما، هيچ كارى با آن نداشتند! اينها كه با ذلّت اسلام مخالف نيستند! اگر اسلام، العياذباللَّه، ذليل باشد، اينها مخالفتى با آن ندارند. اينها با عزّت اسلام مخالفند. اگر در جايى، كشورى بود، پرچم اسلام و لااله‌الّااللَّه هم داشت، شعار اسلام هم داد؛ امّا در مقابل استكبار جهانى ذليل بود، استكبار مگر ديوانه است با او بجنگد يا با او مخالفت كند؟! اسلامى كه در مقابل امريكا به خاك مى‌افتد، براى امريكا ضررى ندارد. بنابراين، چرا بايد با آن مبارزه كنند؟! خوب؛ نوكر خودشان است. پول و كمك هم بخواهند، از او مى‌گيرند و حرف خود را هم به او تحميل مى‌كنند. چنين اسلامى كه دشمن ندارد! آنها اسلامى را نمى‌پسندند كه سينه سپر مى‌كند، داعيه دارد و مردم را به خود دعوت مى‌كند.
 پيغمبر اسلام خودش را در مكّه حبس نكرد. اگر پيامبر خودش را در مكّه يا در خانه حبس مى‌كرد؛ دعوت نمى‌كرد و متعرّض كسى نبود، كسى به او كارى نداشت. اسلام، عزيز است. عزّت اسلامى، كه سينه سپر مى‌كند، مى‌ايستد، سرش را بالا مى‌گيرد، زير بار دشمن نمى‌رود؛ بلكه بارها و بارها استكبار را ذليل مى‌كند و بينى آن را به خاك مى‌مالد، بايد تثبيت شود. همچنان كه جمهورى اسلامى، على‌رغم بدبينها، ضعيف النفسها، منفى‌بافها و كوته‌نظرها كه مى‌گفتند «آقا، نمى‌شود. نكنيد. بترسيد» و به كمك همين مردم و با عنايت الهى و رهبرى آن مرد موحّد - كه حقيقتاً آن امام بزرگوار، موحّد بود و توحيد در سراسر وجود او جريان داشت. همه وجود او خدا، عظمت و عزّت الهى را قبول داشت - توانست دشمن را ذليل كند و خودش عزيز باشد.
 از اين جمهورى اسلامى، ناراحتند و بدشان مى‌آيد. مى‌خواهند بكوبندش. تهمت هم مى‌زنند. شعار هم مى‌دهند. خلاف و دروغ هم مى‌گويند. ظلم هم مى‌كنند. مى‌بينيد كه همه آنچه كه مى‌گويند، ظلم است. توطئه هم مى‌كنند. انگشت مفسد گنديده خودشان را وارد كشور هم مى‌كنند. اين‌جا و آن‌جا را، از لحاظ فرهنگى، سياسى و اقتصادى، دچار مشكل هم مى‌كنند. خرابكارى مى‌كنند و جلو بازسازى كشور را مى‌گيرند. ساختن سخت است؛ امّا ويران كردن آسان است. امروز دولت مى‌سازد و بازسازى مى‌كند. يك ساختمان را مدّتها بايد خشت روى خشت گذاشت تا بالا برود. امّا با يك مادّه منفجره، راحت و سريع مى‌شود آن را منفجر كرد. جلو اين كارِ مشكل را مى‌گيرند. مزاحمت ايجاد مى‌كنند. خباثت مى‌كنند. براى چه؟ براى اين‌كه مى‌بينند اين‌جا ملتى هست كه با دعوت و با شعارهاى اسلامى، كمر بسته است به اين‌كه، زندگى، دنيا و آخرت خود را بسازد و آباد كند و مى‌خواهد زير بار دشمن هم نرود. اين است كه با اين ملّت دشمنى مى‌كنند. به همين دليل، با شعار توحيد در حج هم، دشمنند.
 عزيزان من! حج را با اين دو خاصّه بشناسيد. خاصّه تأثير شخصى، فردى و معنوى. ايجاد انقلابى در هر دل؛ اين هزاران دلى كه از اين‌جا احرام مى‌بندند و به خانه خدا، به ميعاد و ميقات الهى مى‌روند، تا منقلب، الهى و معنوى شوند و برگردند. دلها از خانه خودشان احرام مى‌بندند. دلهاى ذاكر و خاشع. در واقع قبل از ميقات، دلها مُحرِمند. اين، يك ويژگى بود كه قابل اغماض نيست. دومى هم معنا و مفهوم جمعى، اسلامى، امّتى و فرامليتىِ مربوط به امّت اسلام، و عبارت است از اثبات عزّت توحيد، نفى شرك، برائت از شرك و مشركين و داعيان الى الشّرك و مخالفان توحيد، به هر شكل و گونه‌اى كه بتوانند. مثل خود حج؛ كه «من استطاع اليه سبيلاً.»(1) متوقّف بر استطاعت است. البته دلهاى مؤمنِ پيروان آل محمّد صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله، در آن سرزمينها به دنبال يادگارهاى عزيز خودشان هم مى‌گردند. دنبال ياد ائمّه مظلوم خودشان كه آن‌جا، پايگاه اشعاع و نورانيّت و درس آنها بوده است.
 ائمّه در طول دويست و پنجاه سال امامت شيعه، در آن شهرها و در همان كوچه‌ها، خيابانها و خانه‌ها؛ در همان سرزمين، در همان بقاع متبّركه، نشستند و اسلام را به مردم تشنه، مشتاق و با معرفتْ تعليم و تدريس كردند و ياد، ذكر، آثار، قبور مطّهره و يادگارهاى آنها، آن‌جاست. امروز هم بازمانده عزيز و دردانه قيمتى اين عالمِ وجود در روى زمين، در ايام حج، در همان جاست. سيّد و مولاى آفرينش و محبوب دلهاى مشتاقان، در عرفات، منى‌، مشعر الحرام و طواف، آن‌جاست. دلهاى آشنا سراغ بگيرند و خودشان را با كانون معنويت مرتبط كنند.
 پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دلهاى ما را با منابع نور و معنويت و حقيقت، آشنا كن. دلهاى ما را با خودت مرتبط كن. ما را از اوليايت جدا مفرما.
 پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، حج را از امّت اسلام قبول كن. حج را براى امّت اسلام مبارك كن. كارگزاران حجّ عظيم اسلامى را مورد رحمت و بركات خودت قرار بده.
 والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.
 
 
1) آل عمران: 97
 
 




نظرات کاربران