خاطرات یک خبرنگار از حج (6)
دلم غش کرد برای این همه مهر...

حج صحنه زیبای وحدت مسلمانان و تابلویی بی نظیر از رنگ ها، چهره ها و پوشش هایی است که بی توجه به تفاوت ها، به هم عشق می ورزند.
«حمیده حقانی» عضو کاروان 40005 بجنورد استان خراسان شمالی در سال 1402 و خبرنگار افتخاری حج، خاطره ای را در این زمینه برای پایگاه اطلاع رسانی حج روایت می کند:
نشسته بودم طبقه اول مسجد الحرام
روی فرش کنارم دو خواهر بودند،
غش غش خنده هایشان مرا به خنده کشاند،
هم زبان شدیم به خنده.
غم و شادی را همه می فهمیم، بین مان مشترک است.
سر صحبت باز شد،
شکسته بسته انگلیسی حرف زدیم،
گفتند از ازبکستان آمده اند.
یاد «هادی عامل» افتادم و گزارش هایش از کشتی،
تنها چیز مشترک بین ما، همان بود.
از کشتی گفتم و ورزشکار بودن ازبک ها،
نمیدانستم «چغر بد بدن» به انگلیسی چه می شود!
خوب شد یاد هادی عامل هم افتادم،
یادم باشد برای سلامتی اش دعا کنم .
پشت سرم را نگاه کردم....
یک مادر بسیار جوان اندونزیایی کودک شیر خواره اش را به حرم آورده بود.
ردیف انتهایی بودم،
او کودک را روی سنگ گذاشته بود،
برخاستم به او فهماندم (چه زوری می زنم این روزها برای اسپیکینگ و حرف زدن به انگلیسی)،
جای خود را به او دادم.
کودک را در آغوش گرفتم و جای من نشست،
تنکیو تنکیو کردیم.
کودک کمی بی قرار بود،
خواهر ازبک، بچه را در آغوش گرفت،
حتما آنها هم طرح مودت دارند ...
دلم غش کرد برای این همه مهر ...