درک حدیث شبلی؛ راه رسیدن حجگزاران به مقام قرب الهی

مطابق بیان امام سجاد (ع)، در حدیث شبلی، حج گزار باید هنگام احرام بستن قصد کند هر چه را خدا بر وی حرام کرده، او هم بر خود تحریم کند. منظور همه گناهان است، پس احرام در میقات یعنی خدایا من تعهد میکنم که همه محرمات را بر خود تحریم کرده، برای همیشه آنها را ترک کنم.
چهارمین رهبر بزرگ شیعه، گهر گرانبهای صدف هستی، زینتبخش عبادت عباد، حضرت سجاد (ع) پس از ادای مراسم حج به مدینه بازمیگشتند، مردی به نام شبلی به استقبال آن پیشوای عارفان و امام آگاهان آمد و پس از ادای احترام، اینچنین از طرف امام مورد پرسش قرار گرفت:
آیا هیچ به حج خانه رفتهای؟
عرضه داشت: آری.
فرمود: در آن هنگام که به میقات رفتی و از لباسهای دوخته خود درآمدی و غسل کردی، در نیتت بود که خود را از اشتباهات و لغزشها در دو مرحله ظاهر و باطن برای همیشه پاککنی؟ گفت: نه.
فرمود: آه، پس نه به میقات وارد شدی و نه از لباس دوخته بیرون آمدی و نه غسل حقیقی بجای آوردی!!
فرمود: آیا خود را پاکیزه کردی و سپس احرام بستی و پیوند خود را مبدأ عالم بهوسیله حج استوار نمودی؟ گفت: آری.
فرمود: در آن هنگام در نیت داشتی که خود را از تمام آلودگیها به نور توبه برهانی؟
گفت: نه.
فرمود: بوقت احرام هر برنامهای را که دوست نمیپسندد و به خاطر مصلحت بر بندگانش ممنوع نموده بر خود حرام دانستی؟ گفت: نه.
فرمود: بهوقت بستن پیوند حج و هنگامیکه آن را با عمره محکم میکردی در نیت داشتی که هر عقد و پیمان و هرگونه قرارداد غیر خدایی را از برنامههایت بازکرده و جز با حضرت دوست پیوند و قرارداد نداشته باشی؟ گفت: نه.
فرمود: پس در حقیقت خود را پاکیزه نکرده و احرام نبسته و پیمان حج را محکم و استوار نکردی!!
فرمود: به میقات وارد شدی و دو رکعت نماز احرام بهجای آوردی و تلبیه گفتی؟
عرض کرد: آری.
فرمود: به هنگام ورود به میقات در نیت تو بود که به زیارت حق آمدهای و این نماز و احرام و تلبیه، مقدمات لقای اوست؟ گفت: نه.
فرمود: وقتی دو رکعت نماز خواندی در اراده داشتی که به ارزندهترین برنامهها و بزرگترین حسنات و بهترین اعمال وسایل قرب به آن حضرت را آماده کنی؟ گفت: نه.
فرمود: وقتی تلبیه گفتی در نیت داشتی که به هر برنامه صحیحی در پیشگاه حق به اقرار آمدهای در حال پیمان بستن با اویی که در تمام جوانب حیات از فرمانش پیروی کنی و از هر معصیت و خطایی روی بگردانی؟ گفت: نه.
فرمود: پس در حقیقت وارد میقات نگشته و نماز احرام بجای نیاورده و تلبیه نگفتی!!
سپس فرمود: آیا وارد مسجدالحرام شدی و پای در حرم مبارک حق گذاشتی و کعبه را با دیده خود دیدی و در برابر آن نماز گزاردی؟ گفت: آری.
فرمود: به هنگام ورود در حرم آیا در ضمیرت بود که از هرگونه بدگویی پشت سر برادران مسلمان دوری جویی و عیب گفتن اهل قبله را ترک نمایی؟ گفت: نه.
فرمود: زمانی که وارد مسجد خیف شدی و نماز خواندی آیا اراده کردی که از هیچ برنامهای جز مخالفت با امر خداوند نترسی و به چیزی جز رحمت الهی امید نداشته باشی؟ گفت: نه.
فرمود: وقتی گوسپند قربانی را سر بریدی آیا نیت کردی که حلقوم طمع را جدا کنی و آیا به هنگام قربانی توجه داشتی که راه ابراهیم را میروی آن بزرگ انسانی که یگانه فرزند عزیز خود را به قربانگاه آورد تا برای محبوب خود فدا کند؟ گفت: نه.
فرمود: هنگام بازگشت به مکه و طواف بیت در قصد و نیت داشتی که از دریای عنایت حق بهره برده و به مسیر بندگی و عبودیت روی آورده و به رشته محبت و ولایت او دست آویخته و واجبات حضرتش را ادا کرده به مقام قدس و رحمت او تقربجویی؟ گفت: نه.
در این حال بود که صدای گریه امام بلند شد و شدت تأثر و ناراحتی او به اندازهای بود که گویا مفارقت روح از بدنش نزدیک شده، میگریست و پیدرپی میگفت: آه آه!
آنگاه فرمود: ای شبلی! آنکس که دست به حجرالأسود بگذارد بهمانند آن است که با خدای خود دست داده.
نکو بنگر ای بنده ناچیز شکسته! و ای موجود ضعیف افتاده! که کجایی و چه میکنی، پاداشی را که خدای بزرگ بر این برنامه عالی قرار داده ضایع مکن و عهدی که با دوست بستهای مشکن، آگاهی و میدانی که رویگردانی از امر او گناه و معصیت است و مخالفت با فرمانش بزرگترین عامل شکستن پیمان تو با اوست.
سپس فرمود: ای شبلی! آن زمان که در مقام ابراهیم ایستادی، اراده داشتی که از آن هنگام به بعد کنار هر فرمانی از فرامین الهی ایستادی مقاومت کنی و تا فرمانش را نبری از پای ننشینی و از هر گناهی دوری جسته و خویشتندار باشی؟ گفت: نه.
فرمود: به هنگام نماز در آن مقام بزرگ عزم داشتی که از خطوط بندگی ابراهیم پیروی کنی و دماغ شیطان را به خاک بمالی؟ گفت: نه.
فرمود: پس در حقیقت در مقام ابراهیم نایستاده و در آن جای مقدس نماز بجا نیاوردهای.
فرمود: کنار آب زمزم رفتی و از آن چشمه آب نوشیدی؟ گفت: آری.
فرمود: نیت داشتی که هماکنون کنار مرز عبادت رسیده و باید از آن پس چشم از گناه پوشید؟ گفت: نه.
فرمود: در واقع بر سر آن چاه نرفته و از آبش نیاشامیدهای.
آنگاه فرمود: بین صفا و مروه سعی کردی؟ گفت: آری.
فرمود: در آنوقت نیت داشتی که در حال بیم و امید در پیشگاه الهی قدم میزنی، در اندیشه اینکه آیا مرا میپذیرند یا نه رفتوآمد میکردی؟ گفت: نه.
فرمود: در حقیقت سعی صفا و مروه نکرده و در آن جایگاه باعظمت قدم نزدهای.
سپس فرمود: ای شبلی! آیا به سرزمین منی رفتی؟ گفت: آری.
فرمود: در آنجا توجه داشتی که مردم مسلمان را از خطر دست و زبانت ایمن بداری؟ گفت: نه.
فرمود: پس به منی نرفتی.
آنگاه فرمود: به زمین عرفات وقوف کردی و خود را آماده پذیرفتن رحمت الهی نمودی و وادی نمره را شناختی و حضرت دوست را در نزد علائم و نشانهها خواندی؟ گفت: آری، این برنامهها را انجام دادم.
فرمود: آیا موقف عرفات که مقام عرفان و شناسایی است دانستی که خدای عزیز چه برنامههای فوقالعادهای از علوم و معارف را برای رشد و تکامل انسان قرار داده و بیدار بودی که یار بر تمام اسرار تو آگاه است و فرداست که نامه اعمال و پرونده کردارت را به دستت خواهد داد؟ گفت: نه.
فرمود: چون کنار جبل رحمت رفتی، به نظر آوردی که خدای مهربان هر مرد و زن با ایمان را مورد لطف قرار میدهد و مشمول عنایت خود میکند و همه مردم مؤمن را دوست دارد؟ گفت: نه.
فرمود: وقتی وارد وادی نمره شدی به این مسئله توجه داشتی تا خود بنده حق نباشی دیگری را به بندگی او مخوان و تا خود از گناه باز نایستی دیگری را نهی مکن؟ گفت: نه.
پرسید: به هنگامیکه نزد نشانهها و علائم، توقف کردی، هیچ در نظر آوردی که خالق عالم و نگهبان آفرینش، آسمان و زمین و ملائکه مأمور برنامههای هستی را مراقب برنامههای تو قرار داده؟ گفت: نه.
فرمود: در حقیقت به عرفات وقوف نکرده و به جبل رحمت برنیامده و وادی نمره را نشناخته و خدای مهربان را نخواندهای!!
سپس فرمود: آیا در وادی مزدلفه وارد شدی و سنگریزههای جمره را از آنجا برداشتی و به سرزمین مشعر درآمدی؟ گفت: آری.
فرمود: در آنجا نماز خواندی و متوجه بودی که آن شب، لیله عید است و نماز مخصوص به آن شب کلید حل هر مشکلی است؟ گفت: نه.
فرمود: زمانی که بین دو شانه راه میرفتی و از منحرف شدنت به جانب راست و چپ نگران بودی و سعی داشتی مستقیم حرکت کنی، در نظر داشتی که از راه حق انحراف حاصل نکرده و از دل و دست و زبانت خطایی سر نزند؟ گفت: نه.
فرمود: وقتی در وادی مزدلفه قدم میزدی و سنگریزههای جمره را جمع میکردی توجه داشتی که خود را از هر گناه و پلیدی برکنار داشته و در تمام برنامههای حق ثابت و استوار بمانی؟ گفت: نه.
فرمود: وقتی وارد مشعر شدی آیا درونت را به شعار اهل تقوی بیدار کردی؟ گفت: نه.
فرمود: پس درواقع به نشانههای حرم مرور نکرده و در آن بقاع متبرکه نماز بجای نیاورده و از آن سرزمین مقدس سنگریزه برنچیده و به مشعر گذر نکردهای.
سپس فرمود: به زمین منی رفتی و رمی جمرات کردی و سر خود را تراشیدی و قربانی نمودی و در مسجد خیف نماز خواندی و برای بقیه اعمال به مکه بازگشتی؟ گفت: آری.
فرمود: چون به منی رسیدی و رمی جمرات کردی، به نظر آوردی که به هدف خود رسیده و هر خواسته صحیحی داشتی خدایت اجابت فرمود؟ گفت: نه.
فرمود: وقتی رمی جمره میکردی، در نیت داشتی که دشمن دیرین خود ابلیس و سپاهش را از خود میرانی؟ گفت: نه.
فرمود: وقتی موی سر را زدی توجه داشتی که خود را از هرگونه پلیدی و ناپاکی تمیز کرده و از گناهان بیرون آیی، آنچنانکه فرزند از مادر متولد میشود؟ گفت: نه.
فرمود: در حقیقت به منی نرفتی و رمی جمرات نکرده و حلق رأس ننمودهای و قربانی سر نبریده و در مسجد خیف نماز نخواندهای و بهسوی حضرت حق حرکت ننمودهای!!
فرمود: پس از بازگشت به مکه آیا در دل اینچنین قصد داشتی که بهسوی او در حرکتی و به خاطر تقرب به مقام او از خانه خود بیرون آمدهای؟ گفت: نه.
فرمود: پس در حقیقت وارد حرم نشده و خانه کعبه را ندیده و در آنجا نماز بجای نیاوردی؟
فرمود: پس از ورود به مکه طواف خانه نمودی و دست بر ارکان گذاشتی و آخرین سعی صفا و مروه نمودی؟ گفت: آری.
فرمود: وقت سعی در نظر داشتی که از همه روی تافته و بهسوی او گریخته و به بارگاه قدس او آمدوشد میکنی؟ گفت: نه.
فرمود: در حقیقت طواف خانه نکرده و استلام ارکان ننموده و سعی صفا و مروه بجای نیاوردهای، برگرد دوباره حج بجای آر؛ زیرا تو این سفر را به آن معنایی که از تو خواستهاند نرفتهای و مطابق با اهداف عالیه این برنامه بزرگ الهی قدم برنداشتهای و خود را مستعد و آماده ورود به حریم قدس یار ننمودهای!!
شبلی سخت گریست و از آن ساعت به کوشش برخاست تا خدایش برای سال بعد موفق به آن سفر روحانی و سیر الهی و مشی ملکوتی کرد و به آنچه بهوسیله حضرت زینالعابدین (ع) آگاه شده بود در آن سفر عمل کرد[1]
حاجیان آمدند با تعظیم / شاکر از رحمت خدای رحیم
آمده سوی مکّه از عرفات / زده لبّیک عمره از تنعیم
یافته حجّ و عمره کرده تمام / باز گشته بهسوی خانه سلیم
من شدم ساعتی به استقبال / پای کردم برون ز حدّ گلیم
مر مرا در میان قافله بود / دوستی مخلص و عزیز و کریم
گفتم او را بگوی چون رستی / زین سفر کردن به رنج و به بیم
تا ز تو باز ماندهام جاوید / فکرتم را ندامت است ندیم
شاد گشتم بدانچه کردی حجّ / چون تو کس نیست اندر این اقلیم
باز گو تا چگونه داشتهای / حرمت آن بزرگوار حریم
چون همی خواستی گرفت احرام / چه نیّت کردی اندر آن تحریم؟
جمله بر خود حرام کرده بدی / هرچه مادون کردگار قدیم؟
گفت نی! گفتمش زدی لبّیک / از سر علم و از سر تعظیم؟
میشنیدی ندای حق و جواب / باز دادی چنانکه داد کلیم؟
گفت نی! گفتمش چو در عرفات / ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش / به تو از معرفت رسید نسیم؟
گفت نی! گفتمش چو میرفتی / دم حرم همچو اهل کهف و رقیم
ایمن از شرّ نفس خود بودی / وز غم حرقت عذاب جحیم؟
گفت نی! گفتمش چو سنگ جمار / همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی بیرون یک سوی / همه عادات و فعلهای ذمیم؟
گفت نی! گفتمش چو میکشتی / گوسفند از پی اسیر و یتیم
قرب خود دیدی اوّل و کردی / قتل و قربان نفس دون لئیم؟
گفت نی! گفتمش چو گشتی تو / مطّلع بر مقام ابراهیم
کردی از صدق و اعتقاد و یقین / خوشی خویش را به حق تسلیم؟
گفت نی! گفتمش چو کردی سعی / از صفا سوی مروه بر تقسیم
دیدی اندر صفای خود، کونین / شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟
گفت نی! گفتمش چو گشتی باز / مانده از هجر کعبه بر دل دونیم
کردی آنجا به گور، مر خود را / همچنانی کنون که گشته رمیم؟
گفت از این باب هر چه گفتی تو / من ندانستهام صحیح و سقیم
گفتم ای دوست پس نکردی حجّ / نشدی در مقام محو مقیم
رفته و مکّه دیده آمده باز/ محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حجّ کنی پس از این / همچنین کن که کردمت تعلیم[2].
پی نوشت:
[1] مستدرک الوسائل: 10/ 166، باب 17، حدیث 11770.
[2] ناصرخسرو علوى.