دل نوشته ای برای امام زمان (عج)

اى یوسف زهرا که صدها هزار یوسف از حسن جمالت حیران شده و هزاران خویشتن دار صبور از عشق دیدارت، گریبانها را شکافته، اى پیداى پنهان! رخ بنما، خود را هویدا کن و دل عشاقان را امیدبخش.

سلام بر نقاوه آفرینش!


سلام بر تو ای حضرت امید!


سلام بر تو ای جلال دین و جمال حق!


سلام بر تو ای حقیقت الهی !


ای جام گیتی‌نما!


ای مظهر عنایت رحمانی!


سلام بر تو ای روح عالم!


سلام بر تو ای جلای آیینه هستی !


ای خلیفه خداوند !


سلام بر تو ای عین حیات و معنای حیات!


سلام بر تو ای بهار حیات!


محبوبا! دم قدسی تو حیات تازه می‌بخشید به  زمستان سرد و یخبندان دنیای ما!


غیر تو همه دی‌اند و تو بهار !


ای که آیه آیه وجودت  زنگار از آینه عالم زدوده است!


با دم تو حنظل تلخ به خرمای شیرین تبدیل شود!


بر ما بنگر و بر ما بتاب!


بر جان مرده ما و بر اندیشه‌های راکد و قلب‌های آلوده ما ، بتاب تا از تابش تو جان ما جلا گیرد و احیا شود و اندیشه‌ها پویا و  دل‌ها مصفا گردد!


سلام بر تو ای صاحب ولایت مطلقه. ای جامع جمیع مراتب اسما و صفات حق تعالی !


سلام بر تو که هستی در تسخیر توست!


ای نقاوه آفرینش و برگزیده خالق!


ای که به ملح رخ تو جمال معنا یافت !


و به لطافت تو گل‌ها  لطافت یافته‌اند!


ای همه تمنایم!


ای منتهای آرزویم!


رخ بنما و کلامی از لب لعلت مهمان مان کن!


هر که بیند رخ تو جانب گلشن نرود/


هرکه داند لب تو قصه ساغر نکند!


 ای ماه من در ورای‌ افق‌ها!


شبی قلبم را برای استراحت برگزین تا که همه عمر جانم و همه هستی‌ام به مبارک قدوم تو روشن شود و آرامش قرینش گردد!


ای همه هستی‌ام !


آن که به تو، دیدار یار شد، صلح کل گردد و دوست همه چیز و یار همه مظلومان!


نوح و روح !


فاتح و مفتوح!


پدر و مادر !


شیر و شکر!


شمس و قمر!


ای که لقای تو جواب هر سؤال و حل همه مشکل‌‌ها.


هر که را تو رخ بنمایی، رها از زمان و نام و نان گردد و شیخ شیوخ عالم شود!


ای خداوندگار عشق!


عشق تو بلند‌ پایه‌ترین نردبان عروج است به آسمان !


به عشق و حب خودت بال پروازم ده!


محبوب من! از هر آن‌چه در خیال آید برتر و زیباتری!


هر آن چه گویم و بنگارم از وصف جمال و جلال تو، ای شمس گیتی و ای اقمر قمرها، ای شکوه هستی، توان و شایسته تصویر  جمال تو نباشد، اما به یقین دانم که نکوتر از آنی که به تصورم در آیی!


از دایره خیال ما بیرون بود


دانم که نکو بود


ندانم چون بود.


هر صبح و شام تو را در خیالم و لوح ذهنم بسان خورشید‌ی به تصویر کشم که با شکوه بر سراسر دنیا سواره می‌رانی و جان‌های بی شمار همچون ذرات غبار، پیاده پی تو می‌آیند تا با آن شکوه که تراست، همراه شوند.


ای محبوب دل‌های پارسایان و عارفان !


آنان‌که تو را در رویا دیده‌اند، مشاهدات خود را پراز لطافت خیال و ظرافت، توصیف می‌کنند!


اگر چشم به جمال تو گشوده شود چه کند با دیده، رخ دل‌ربای تو!


هر که را توفیق حضور شد، مجنون‌ ابدی تو گشت و همه عالم به لطف تو زیبا بیند و چون آب صاف آینه‌دار ماه روی توست!


بدین سبب خلق رخ خود به صافی آب  مصفا کنند.


ای همه امید !


وای معنای امید و ای نفس امید !


روزگارانی بر ما گذشت و حوادث تلخ و غلبه جنود یأس و ابلیس را شاهد بوده‌ایم، اگر تو ای حضرت امید و ای کشتی نجات و ای سراج منیر خداوندی، سایه امیدت بر سر ما سایه نی‌انداخته بود، نهیب حادثه بنیان هستی ما را ز‌جا برده بود!


اما ما مانده‌ایم !


چون در پرتو صبر تو زیستیم و به درخت امید تو چنگ زدیم و در سایه لطف تو پناه برده‌ایم، ای کهف حصین سرمدی!


تند باد سهمگین ظلم و ستم دشمن چه بناها تخریب و چه جان‌ها گرفت، اما هرگز بنیاد ما نلرزید و ویران نگشت، چون به نفس تو قرار و با دعای تو امید بسته‌ایم و یقین  دانسته و دانیم که چنین نماند و چنین نیز نخواهد ماند!


و یقین داشته و داریم ای امید هستی که :


نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد


عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد


ارغوان جام عفیفی به سمن خواهد داد


چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد


دل‌های نومید و فسرده با یاد عشق تو روشن می‌شود. زندان تنگ و تاریک به وزش نسیم  قدوم تو گلشن خواهد شد!


کافر صد ساله بیند ترا


سجده کند و زود مسلمان شود


ای مولا و سرور و محبوب من!


ای نزدیک‌تر از عقل و خرد !


چگونه توانیم تو را غایب از خود پنداریم؟!


 که همه نیکی‌ و  خیرات، همه جمال، جلال و شکوه  عالم پژواک آواز  حضور توست !


بر اثر دم تو، نی سخن گوید و چکاوکان و بلبلان به نوا در آیند!


ای ماه من ! هر شب


دل به عشق تو بر بام فکر خفته‌ام و یک یک ستاره‌ها را می‌شمارم !


هر ستاره چون نور تو را انعکاس می‌دهد غرق بوسه‌اش سازم !


بر هر کوی و بابی که نشانی از تو و دیدار رخت دارند ایستاده‌ایم و غبار آن به سرمه بر دیده کشیده‌ایم  وبوسه بر دست و دیده گانی زدیم که به رخ یارما آشنا گشت!


اى یوسف زهرا که صدها هزار یوسف از حسن جمالت حیران شده و هزاران خویشتن دار صبور از عشق دیدارت، گریبانها را شکافته، اى پیداى پنهان! رخ بنما، خود را هویدا کن و دل عشاقان را امیدبخش.


نویسنده: حمید احمدی