الجزایر
الجزایر: کشوری مسلمان در آفریقای شمالی جمهوری دموکراتیک خلق الجزایر، به پایتختی الجزائر (در فارسی: الجزیره)[1] در بخش مرکزی آفریقای شمالی، میان مراکش در غرب و تونس در شرق قرار دارد.[2] نام این کشور از پایتخت آن، بندر الجزایر، برگرفته شده که پیشتر آن را
الجزاير: كشوري مسلمان در آفريقاي شمالي
جمهوري دموكراتيك خلق الجزاير، به پايتختي الجزائر (در فارسي: الجزيره)[1] در بخش مركزي آفريقاي شمالي، ميان مراكش در غرب و تونس در شرق قرار دارد.[2] نام اين كشور از پايتخت آن، بندر الجزاير، برگرفته شده كه پيشتر آن را جزاير «بني مَزغَنّا» ميناميدهاند.[3] الجزاير به عنوان يك هويت مستقل سياسي، پيشينهاي 400 ساله دارد[4] و پيشتر آن را به عنوان بخشي از مغرب بزرگ، مغرب ميانه (المغرب الاوسط) ميناميدند. مغرب ميانه تقريباً شامل مناطقي بوده كه امروزه به عنوان مناطق مركزي و غربي الجزاير كنوني شناخته ميشوند.[5] (تصوير شماره 2)
اين كشور از نظر وسعت، دومين كشور پس از سودان در ميان پنج كشور آفريقاي شمالي است و برخي شهرهاي آن قُسَنطينَه (قسطنطنيه)، الاصنام و عَنّابه (بونه) نام دارند. مساحت الجزاير 741/381/2 كيلومتر مربع است و گستره سواحل آن با درياي مديترانه 1104 كيلومتر تخمين زده ميشود. اين كشور با تونس، ليبي، مراكش، نيجر، مالي و موريتاني در مجموع 7476 كيلومتر مرز مشترك دارد.
الجزاير از سه ناحيه ساحلي، فلات مركزي و ناحيه صحرايي تشكيل ميشود. بخش ساحلي، جلگهاي باريك اما حاصلخيز با آب و هوايي مديترانهاي؛ بخش مركزي داراي فلاتهاي بلند و آب و هوايي نسبتاً خشك و زمستان سرد و تابستان گرم؛ و ناحيه صحرايي نيز بسيار خشك و سوزان و از گرمترين مناطق جهان است. نيمي از جمعيت الجزاير در كشتزارهاي جلگه ساحلي متراكم شدهاند كه بخش كوچكي از مساحت كل كشور است. جمعيت الجزاير 17818834 تن است كه 99% عرب مسلمان و كمتر از يك درصد اروپايي يعني مسيحي و يهودي هستند. تا سال 1976م. شماره ساكنان غير عرب و غير بربر در الجزاير به صد هزار تن ميرسيد كه بازماندگان يك ميليون اروپايي و 000/150 يهودي ساكن تا هنگام استقلال اين كشور بودهاند. زبان رسمي مردم الجزاير عربي است و بيشتر مردم به اين زبان سخن ميگويند. البته رسميت زبان فرانسوي در دوران استعمار، باعث بياقتداري زبان عربي شده و زبان فرانسه دست كم به عنوان زبان نيمهرسمي هنوز در الجزاير حضور دارد. بربرهايي كه در برابر فرهنگ عربي مقاومت كردهاند، به زبانهاي قبايلي، شاريه، طوارق و مزابي سخن ميگويند. اين زبانها تنها در محاورات به كار ميروند و خط و الفبايي مشخص ندارند.[6]
بربرها ساكنان اصلي الجزاير بودهاند و از حدود سالهاي 246 تا 146ق.م. به صورت قبايل بدوي در آن ميزيستهاند و دولتهايي ناپايدار داشتهاند. مشهورترين اين دولتها «نوميديه» بود. در حدود 146ق.م. نوميديه به شكل يك دولت خراجگزار روم درآمد و سلطه روم بر اين منطقه تا سده پنجم م. هر چند با اوج و فرودهايي كمابيش ادامه يافت.
امروزه اسلام دين رسمي اين كشور است و جز شماري اندك، تقريباً همه الجزايريها مسلمان و پيرو مذهب مالكي و اندكي نيز حنفي هستند. اسلام در ميانه سده نخست ق. به منطقه «مغرب» كه الجزاير كنوني بخشي از آن است، راه يافت و همه بربرها به سال 73ق. آن را پذيرفتند. عقبة بن نافع فهري، در روزگار يزيد و پس از احداث قيروان به عنوان دارالحكومه مسلمين، بخشهايي از المغرب الاوسط را فتح كرده بود. اما تا دوران عبدالملك مروان كه حسان بن عثمان غساني را به مغرب گسيل داشت، مسلمانان بهطور كامل بر اين منطقه چيره نشدند. حسان با تثبيت وضعيت نظاميـ سياسي خود، مغرب بزرگ را به پنج اقليم برقه، طرابلس، افريقيه، المغرب الاوسط و المغرب الاقصي تقسيم كرد تا اداره اين سرزمين بزرگ و محاسبه خراج هر بخش آسانتر شود.[7]
پيش از پايان سده نخست، واپسين سربازان روم شرقي نيز از مغرب رانده شده و همه بربرها اسلام را پذيرفته بودند. بربرها حتي در زمره سپاهيان اسلام درآمدند و رهسپار فتح سرزمينهاي غربي مغرب و اسپانيا شدند. اما اين همراهي ديري نپاييد و بربرها كه از مهتري عرب بر خود ناراضي بودند، در زمره خوارج درآمدند و سر به شورش برداشتند.
در سال 139ق. آنان خلافت عباسي را در
سراسر مغرب سرنگون كردند و در 160ق. عبدالرحمن بن رستم، يكي از سران ايشان
كه از احتمال ايراني بودنش سخن
گفتهاند[8]، دولت اباضي رستميان (حك: 160ـ296ق.) را به عنوان نخستين دولت مستقل از خلفا در الجزاير، در تاهرت بنا نهاد. اين حكومت سرانجام به دست ابوعبدالله شيعي، بنيانگذار دولت فاطمي برافتاد.[9] تقريباً همزمان با آنها، ادريسيان علوي در غرب و اغلبيان در شرق حكم ميراندند كه اولي تا سلطه كامل فاطميان در 309ق. باقي ماند و ديگري نيز در 296ق. به دست فاطميان از ميان رفت.[10] پس از انتقال مركز حكومت فاطمي به مصر، الجزاير در محدوده حكمراني زيريان صَنهاجي (حك: 361-543ق.) قرار گرفت و در پي اختلافهاي دروني زيريها، اين دولت دو پاره شد و بنيحماد از دل آنها بيرون آمدند و قلعه ابي طويل را مركز خود ساختند. اما ديري نپاييد كه عربهاي بدوي بنيهلال به هر دو يورش بردند و ويرانيهاي بسيار به بار آوردند. سپس راهزنيهاي دريايي رونق گرفت و نرمانهاي سيسيل پايتخت زيريان را تصرف كردند و موحدون نيز بقاياي حماديان را از ميان برداشتند. در اين ميان، مرابطون نيز كه داراي دولتي دينگرا و متعصب با مذهب مالكي بودند، از 448 تا 541ق. در بخش باختري الجزاير حكومت ميكردند. موحدون به سه سلسله حفصيان، زيانيان (بني عبدالواد) و مرينيان تقسيم شدند و چند سده بر مغرب حكم راندند تا آن گاه كه اسپانياييها در 916ق. بندر الجزاير را فتح كردند. الجزايريها براي دفع اسپانياييها از دو برادر ترك، اروج و خيرالدين، از رئيسان گروههاي راهزن دريايي در بنادر تونس ياري خواستند. آنان با پشتيباني عثمانيها، الجزاير، تِلِمسان و برخي سرزمينهاي ساحلي را آزاد كردند و خود بر آنها حاكم شدند. خيرالدين بَربَروس (بارباروسا)، حاكم ترك اين منطقه، همه سرزمينهاي زير سلطه خود را تحت الحمايه امپراتوري عثماني اعلام كرد و از سلطان، عنوان بيگلر بيگي گرفت.[11] عثمانيها تا سه سده بعد بر الجزاير حكم راندند. اما در 1245ق./1830م. اين كشور به اشغال فرانسه درآمد. بهانه فرانسه در اين هجوم، توهين «داي» (فرماندارِ) وقت عثماني در 1243ق. به كنسول فرانسه بود.[12]
سراسر مغرب سرنگون كردند و در 160ق. عبدالرحمن بن رستم، يكي از سران ايشان
كه از احتمال ايراني بودنش سخن
گفتهاند[8]، دولت اباضي رستميان (حك: 160ـ296ق.) را به عنوان نخستين دولت مستقل از خلفا در الجزاير، در تاهرت بنا نهاد. اين حكومت سرانجام به دست ابوعبدالله شيعي، بنيانگذار دولت فاطمي برافتاد.[9] تقريباً همزمان با آنها، ادريسيان علوي در غرب و اغلبيان در شرق حكم ميراندند كه اولي تا سلطه كامل فاطميان در 309ق. باقي ماند و ديگري نيز در 296ق. به دست فاطميان از ميان رفت.[10] پس از انتقال مركز حكومت فاطمي به مصر، الجزاير در محدوده حكمراني زيريان صَنهاجي (حك: 361-543ق.) قرار گرفت و در پي اختلافهاي دروني زيريها، اين دولت دو پاره شد و بنيحماد از دل آنها بيرون آمدند و قلعه ابي طويل را مركز خود ساختند. اما ديري نپاييد كه عربهاي بدوي بنيهلال به هر دو يورش بردند و ويرانيهاي بسيار به بار آوردند. سپس راهزنيهاي دريايي رونق گرفت و نرمانهاي سيسيل پايتخت زيريان را تصرف كردند و موحدون نيز بقاياي حماديان را از ميان برداشتند. در اين ميان، مرابطون نيز كه داراي دولتي دينگرا و متعصب با مذهب مالكي بودند، از 448 تا 541ق. در بخش باختري الجزاير حكومت ميكردند. موحدون به سه سلسله حفصيان، زيانيان (بني عبدالواد) و مرينيان تقسيم شدند و چند سده بر مغرب حكم راندند تا آن گاه كه اسپانياييها در 916ق. بندر الجزاير را فتح كردند. الجزايريها براي دفع اسپانياييها از دو برادر ترك، اروج و خيرالدين، از رئيسان گروههاي راهزن دريايي در بنادر تونس ياري خواستند. آنان با پشتيباني عثمانيها، الجزاير، تِلِمسان و برخي سرزمينهاي ساحلي را آزاد كردند و خود بر آنها حاكم شدند. خيرالدين بَربَروس (بارباروسا)، حاكم ترك اين منطقه، همه سرزمينهاي زير سلطه خود را تحت الحمايه امپراتوري عثماني اعلام كرد و از سلطان، عنوان بيگلر بيگي گرفت.[11] عثمانيها تا سه سده بعد بر الجزاير حكم راندند. اما در 1245ق./1830م. اين كشور به اشغال فرانسه درآمد. بهانه فرانسه در اين هجوم، توهين «داي» (فرماندارِ) وقت عثماني در 1243ق. به كنسول فرانسه بود.[12]
فرانسويان از لحظه ورود با مقاومت مسلمانان روبهرو بودند و 30 سال گذشت تا توانستند بر قيامهاي مردمي غلبه كنند.[13] از مبارزان معروف، امير عبدالقادر الجزايري است كه سالها در برابر اشغالگران جنگيد و سرانجام قيام او شكست خورد.[14] آنها بيوقفه زمينهاي بوميان را مصادره و به مستعمرهنشينان واگذار كردند. مساجد را به كليسا يا انبار سلاح بدل نمودند. زبان عربي و تعليمات اسلامي را از برنامه درسي مدارس حذف و بسياري از دانشوران و رهبران اسلامي را تبعيد كردند. تا 1860م./1277ق. بيش از 72% بناهاي مذهبي الجزاير ويران شده بود. تا 1900م./1318ق. 000/000/3 تن از مردم اين كشور جان دادند و مسلمانان الجزاير از رفاه نسبي به وضعيت اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي نامناسب سقوط كردند. با ناكامي مبارزات سياسي و سياست گفتوگو براي اصلاح وضعيت الجزاير، جبهه آزاديبخش ملي در 1954م./1333ش. طرحهايي را براي قيام پيش رو نهاد. ديگر گروههاي مذهبي و سياسي نيز به اين جبهه پيوستند و نبرد ميان الجزايريها و فرانسويها آغاز شد. مقاومت الجزايريها نتيجه داد و پس از فراز و نشيبهايي، سرانجام دولت فرانسه و جبهه آزاديبخش در 1962م./1340ش. اعلاميهاي را در اويان فرانسه صادر كردند كه تضمينكننده تشكيل دولت مستقل الجزاير پس از يك دوره انتقالي و تأمين حقوق و آزاديهاي فردي را در پي داشت. در همهپرسي همان سال 91% رأي دهندگان به استقلال الجزاير رأي دادند.[15] فرانسويها تا زماني كه الجزاير را در دست داشتند، آن را «آفريقاي شمالي فرانسه» ميناميدند.[16]
پس از پيروزي مبارزان و استقلال الجزاير، اتحادها از هم گسيخت و اختلافها آشكار شد و نبردهاي داخلي در الجزاير به راه افتاد. اما پس از كودتاي آرام و بدون خونريزي «بومدين» بر ضد بن بلّا و بر اثر سركوبها و ايجاد محدوديتها، آرامش در الجزاير برقرار شد.[17]
حج الجزاير: درباره پيشينه حج الجزاير در فاصله پس از فتح اسلامي تا حاكميت عثمانيها، آگاهي اندكي داريم؛ زيرا الجزاير با هويت سياسي جديد خود پيشينه فراواني در تاريخ ندارد. تاريخچه حج اين بخش از مغرب اسلامي تا زماني كه در دوره عثماني به ايالتي مستقل بدل شود، بيشتر با نام كلي مغرب قابل بررسي است. از سوي ديگر، گر چه بسياري از دانشوران الجزاير در اين دوره با انگيزههايي چون گزاردن حج و عمره، آموزش علوم ديني، مهاجرت، و مجاورت به حجاز ميرفتهاند، اندكي از آنان گزارش سفر حج خود را نگاشتهاند و از آن ميان، تنها برخي به دست ما رسيدهاند. محمد مَقَّري، استاد ابن خلدون و جدّ احمد مقري، از آن جمله است كه سفرنامهاي از خود به جاي نگذاشت. ابن مرزوق خطيب و نواده او نيز سالها مجاور كعبه بودند؛ اما گزارشي از سفر خود به دست ندادهاند. نيز دانشوراني چون علي بن والي بن حمزه، محمد بن عبدالرحمن بوني و عيسي ثعالبي را ميتوان نام برد كه مجاور حرمين شدند و همان جا درگذشتند و سفرنامهاي ننوشتند. از جمله زنان نيز صفيه بنت محمد (اُم الحياء البسكريه) مقيم مدينه شد و در دانش حديث درخشيد. اما از او نيز سفرنامهاي برجاي نمانده است.[18]
هر كارواني كه از مغرب به قصد حج به راه ميافتاد، كارواني نيز كنار آن با عنوان «ركب الشيوخ» شكل ميگرفت كه دانشوراني را در بر داشت كه افزون بر گزاردن حج، به قصد فراگيري علوم نقلي و عقلي به حجاز ميرفتند. در سده ششم ق. گروهي در ميان صوفيان مغرب پديد آمد كه به «طائفة الحجاج» شناخته ميشدند و هركس را كه به زيارت خانه خدا نرفته بود، به جمع خود راه نميدادند. اين گروه، دانشوران صوفيمشربي بودند كه شاگردي دانشوران حجاز كرده و با اجازاتي از آنها به سرزمين خود بازگشته بودند. طائفة الحجاج شاگرداني تربيت كردند كه باعث شكوفايي فرهنگ اسلامي در تلمسان شدند.[19]
حج الجزاير در دوره حاكميت عثمانيها رونق گرفت و سفرنامههاي حج فراوان در اين دوره نگاشته شد؛ زيرا عثمانيها شايد از آن رو كه خود را وارث خلافت اسلامي ميدانستند، به احداث و اصلاح راههاي مكانهاي مقدس به ويژه راه حج و برقراري امنيت و ساخت استراحتگاه در آنها اهتمام داشتند. در نتيجه، سفر حج از راه مغرب، آسان و داراي امنيت نسبي بوده است. در سده نخست حضور عثمانيها در الجزاير نيز سفرنامه حج به چشم نميخورد؛ شايد از آن رو كه الجزايريها در آن روزها سخت سرگرم مقابله با تهاجم اسپانياييها و پرتغاليها بودند و بسياري از دانشورانشان رهبري مبارزات را بر عهده داشتند و راهها نيز ناامن بود. هنگامي كه عثمانيها توانستند بر اوضاع مسلط شوند، به اوضاع حج سر و سامان دادند. امير كاروان حج (امير الركب) از سوي پاشا يا حاكم مركزي تعيين ميشد كه سرپرستي كاروان را در همه مسير حج بر عهده داشت و هنگام بازگشت كاروان را سرپرستي ميكرد. امارت كاروان حج شغلي بود كه خانواده ابن فكون از اهالي قسنطينه آن را به ارث ميبردند. عبدالكريم فكون يكي از مشهورترين اميران حج اين خانواده است كه لقب مفتي و شيخالاسلام داشت. واليان الجزاير همه ساله هداياي ارزنده كه از منابع گوناگون از جمله موقوفات ويژه حرمين به دست ميآمد و «صُرّه»اش ميناميدند، با فهرستي بلند بالا براي اشراف و فقيران حرمين و برخي مقاصد ديگر روانه حرمين ميكردند. آنها براي اين كار مأموري ويژه داشتند كه او را «وكيل الحرمين» ميناميدند و وي موظف بود اين هدايا را بيكم و كاست و همراه با كاروان حج به مقصد برساند.[20]
رفت و آمد ميان حجاز و الجزاير در دوره استعمار فرانسه كاهشي چشمگير يافت، به گونهاي كه شمار حاجيان الجزايري به سال 1315ق. بيشتر از 27 تن نبود. با آنكه فرانسويها كاروانهاي رسمي را زير نظر مأموران خودشان براي حج اعزام ميكردند، از نگاه الجزايريها آنها موانعي فراوان بر سر راه خواستاران سفر به حج قرار داده بودند. حاكمان فرانسوي الجزاير همچنين چند سال به نام پيشگيري از انتقال بيماري وبا از حجاز كه گويا آن روزها در عربستان فراگير شده بود، مدتي حج را ممنوع كردند. برخي گزارشها نشان ميدهد كه فرانسويها پس از مدتي ممنوعيت، به سال 1900م. با اين توضيح كه وضعيت سلامت در شرق اسلامي به حدّ رضايتبخشي رسيده است، حجگزاري را آزاد كردند و ديگر بار در 1902م. همگام با تونس كه از بيم انتقال وبا حج را ممنوع كرده بود و نيز مصر كه به همين دليل، شرايطي سخت را براي حضور حاجيان در كاروان حج قرار داده بود، حج را ممنوع نمودند. به ادعاي الجزايريها، از آن رو كه مكه در ايام حج ميزبان مسلماناني از همه كشورهاي مسلمان بود، گزاردن حج فرانسويها را هراسان ميكرد. بر اين اساس فرانسويها نگران آن بودند كه حاجيان الجزايري در بيرون از كشور بر ضدّ استعمار فرانسوي تبليغ كنند يا هنگام بازگشت، افكار آزاديخواهانه را با خود به ارمغان بياورند.[21] از اين رو، در اين دوره هركس موفق به گزاردن حج شده، يا به قصد مهاجرت از الجزاير بيرون رفته و يا با تن دادن به مقررات كاروان رسمي حج، به عربستان رفته است. مكه و مدينه در اين دوره پايگاهي بود براي دانشوران انقلابي و مخالف استعمار كه يا به ميل خود جلاي وطن ميكردند و يا به اراده فرانسويها تبعيد ميشدند. امير عبدالقادر از آن جمله است كه يك بار پيش از اشغال كشورش همراه پدر به حج رفت و بار ديگر آنگاه كه در 1846م. از الجزاير رانده شد، رحل اقامت در مكه افكند. عبدالحميد بن باديس، بنيانگذار جنبش اصلاحي الجزاير نيز در 1913م. به حجاز رفت و پس از ديدار با محمد بشير ابراهيمي، دانشور ديگر الجزايري كه در 1911م. مجاورت حرمين را برگزيده بود و در آنجا حلقه درس داشت، «جمعية العلماء الجزائريين» را بنياد نهاد و سپس آن دو از ميان شاگردان خود نيرويي نظامي تدارك ديدند.[22]
سفرنامههاي حج الجزايري: احمد بن محمد مقري، نويسنده نفح الطيب في غصن الاندلس الرطيب، از تلمسان برخاست. به مصر و سپس حجاز رفت و حج گزارد و دانش آموخت. او گزارشي كوتاه از سفر خود در نفح الطيب به جاي نهاده است. احمد بجائي معروف به ابي عصيده نيز رسالة الغريب الي الحبيب را در شرح سفر حج خود نوشته است. احمد بن قاسم بوني الروضة الشهية في الرحلة الحجازيه را نگاشت. اما از اين سفرنامه تنها نامي در ميان است. در عوض احمد ابن عمار كه چندي مجاور حرمين بود و ديدارهايي با دانشوران آن سرزمين داشت، ديدههايش را در نحلة اللبيب في اخبار الرحلة الي الحبيب* نگاشت كه اكنون در دسترس است. در الجزاير عثماني، سفرنامههاي ابن مسايب و ورثيلاني از اهميت ويژهاي برخوردارند.[23] ابن مسايب پس از گزاردن مناسك حج قصيدهاي به نام «الحرم يا رسول الله» سرود كه نمونهاي نيكو از شعر ملحون (عاميانه) است. به گفته تازي، اين سروده تا امروز در ذهن و زبان مردم الجزاير نشسته و خانهاي در الجزاير نيست كه در آن از خواندن قصيده ابن مسايب لذت نبرند. ابن مسايب همچنين منازلي را كه از تلمسان تا مكه پشت سر نهاده، در اين سفرنامه وصف كرده است.[24] در نزهة الانظار في فضل علم التاريخ و الأخبارِ ورثيلاني نيز آگاهيهايي سودمند درباره حج، حاجيان و مساجد و بازارهاي حرمين در سده دوازده ق. و نيز ديدار وي با حاكم وقت مكه مييابيم.[25] از سفرنامه احمد بن عبدالقادر راشدي معسكري نيز ميتوان ياد كرد كه آن را به عنوان فصلي از خاطراتش در كتاب فتح الاله و منّته في التحدث بفضل ربي و نعمتهآورده است.[26] شريف قاضي، پزشك همراه بعثه حج كه فرانسويها پس از جنگ جهاني اول براي حاجيان الجزايري برپا كرده بودند، نيز سفرنامهاي به زبان فرانسوي دارد.[27] كورتلمون* فرانسوي ساكن الجزاير نيز از كساني بود كه اسلام آورد و خود را عبدالله بن بشير ناميد و به مكه سفر كرد و سفرنامهاي نگاشت. مأموريت او در اين سفر گويا گرفتن تأييدي از شرفاي مكه براي حاكميت فرانسويها بر الجزاير و تونس بوده است.[28] سفرنامه وي را محمد الحنّاش با عنوان رحلتي الي مكة ترجمه كرده است.
راه حج الجزاير: الجزاير بخشي از راه حج مغربي بوده و حاجيان از مناطق گوناگون مغرب براي رفتن به حجاز بيشتر از راه مراكش امروزي به الجزاير ميآمدند و از آنجا به تونس و ليبي و سپس از راه مصر به حجاز ميرفتند. كاروان حج مغربي هميشه ميكوشيد كه همزمان با كاروان حج مصري و با فاصله اندكي از آن، مصر را ترك كند.[29] كاروان حج از تلمسان به راه ميافتاد و از مناطقي چون مصراته، اجدابيا، برقه و بنغازي ميگذشت و سپس به مصر ميرفت.[30] حاجيان به علت دماي بالاي هوا در روز، بيشتر در شب راه ميپيمودند و از راه خليج عقبه وارد شبه جزيره عربستان ميشدند. طولاني و سخت بودن راه و كمآبي به علت آشاميدني نبودن آب بسياري از چاهها، سفر از راه حج مغربي را دشوار ميكرد. منطقه صحرا نيز گاه و بيگاه صحنه درگيري قبايل و تاخت و تاز راهزنان بود و كاروانياني كه راه را از ساحل كج ميكردند و وارد شهر ميشدند، از اين دشواريها بيبهره نميماندند. الجزايريها در راه با حاجيان ديگر شهرها نيز روبهرو ميگشتند و به آنها ميپيوستند و رهسپار حجاز ميشدند.[31]
سفرنامههاي مغربي با اندكي تفاوت اين مسير را مشخص كردهاند. ابن بطوطه در 725ق از طنجه در مغرب (مراكش) بيرون آمده و نخست به تلمسان رسيده و سپس به مليانه، الجزيره، متيجه، جبل الزان و بجايه رفته و از آنجا به قسنطينه و بونه رفته و وارد محدوده تونس شده است. اين بخش از مسير و نيز از بجايه تا تونس ناامن بوده و از اينرو ابن بطوطه همه مسير را با اسب پيموده است. سپس از راه ساحل به سوسه در چهل ميلي تونس و از آنجا به صفاقس رفته است. وي در ادامه راه، قابس، طرابلس، مسلاته و مصراته را در ليبي پشت سر نهاده تا به سرت برسد. در سرت طوايف عرب خواستهاند به اين كاروان دستبرد بزنند كه به علت آمادگي كاروانيان، ناكام ماندهاند. قصر برصيصاي عابد، قبة السلام و قصر زعافيه منازلي ديگر است كه ابن بطوطه از آنها گذشته تا به اسكندريه برسد.[32] پيش از او عبدري در 688ق. سفر خود را از حامه در مغرب آغاز كرده و پس از سوس به تلمسان رسيده است. او راه سوس به تلمسان را ناامن و بسيار خطرناك شمرده؛ زيرا مردماني كه در طول اين راه زندگي ميكردند، مسافران را ميآزردند و هيچ كس از آنها در امان نبود. عبدري گر چه از مردم تلمسان به خوبي ياد كرده، از دو چيز شگفتزده شده است. نخست اينكه جمعي از حاجيان به ديدار حاكم تلمسان رفتهاند و او تنها يك دينار به هر كدام از ايشان داده است و ديگر آنكه وقتي رئيس يكي از قبايل از مردمش ميخواهد حاجيان را در خانههاي خود مهمان كنند، هيچ كس درخواست او را اجابت نميكند.[33] او سپس به مليانه، الجزيره، بجايه، ميله و قسنطينه رسيده و از راه بونه و خولان به تونس رفته است.[34] قَيرَوان، قابس، زواره، زواغه، زنزور و طرابلس منازل پسين عبدري بودهاند. وي سپس به مصراته، سرت، برقه و اسكندريه رفته و فاصله دو شهر اخير را ده روز ياد كرده است. او از اينكه مأموران اسكندريه زنان را نيز تفتيش ميكنند، آزردهخاطر شده است.[35] مسير بازگشت او نيز همان است؛ جز آنكه از بجايه به وهران و از آنجا به تلمسان بازگشته است. عبدري در پايان سفرنامهاش قصيدهاي سروده و خلاصه سفر و مراحل آن را آورده است.[36] ابوسالم عياشي نيز از برخي شهرها ياد كرده كه سجلماسه، اوكرت، واركلا، اكرك، تماسن، تكرت، نفزاوه و طرابلس از آن جمله هستند.[37] ورثيلاني نيز كه در 1179ق. به حج رفته، تقريباً همين مسير را با جزئياتي بيشتر ترسيم كرده است. او سفر خود را از زموره آغاز كرده و با گذر از قصر الطير و بريكه / باريكه / باركه به بسكره رسيده و آن را شهري پرآب و حاصلخيز شمرده است. وي براي تهيه زاد و توشه، دو روز در اين شهر مانده و از آنجا به حامه، تَوزَر و سپس قابس، زواره، سبخه، نبكه، زنزور و طرابلس رفته است.[38] در مسير بازگشت، از مناطقي ديگر در الجزاير همچون قسنطينه، بنييعلي و ايلماين كه گويا شهر خودش بوده سخن گفته و نيز از اينكه مردم در ايلماين با «ضرب البارود» به استقبالشان آمدهاند، ياد كرده است. ورثيلاني اين نكته را نيز تذكر ميدهد كه شيوه كاروان الجزاير (مغرب) پيشي گرفتن از كاروان مصر در مسير بازگشت بوده است.[39]
آداب و رسوم حج در الجزاير: پيشتر حاجيان الجزايري قبل از آغاز مسير حج، نخست به زيارت آرامگاههاي بزرگان مدفون در مناطق دور و نزديك همچون ابومدين شعيب و شيخ سنوسي، بزرگ طريقت سنوسيه، ميرفتند. اين سنت گويا براي دستيابي به آمادگي روحي جهت زيارتي بزرگتر و مهمتر در مكه و مدينه بوده است. آنان همچنين با اقوام و دوستان و آشنايانشان وداع ميكردند و سپس راهي حج ميشدند. امروزه پس از آنكه فهرست رسمي حاجيان الجزايري اعلان ميشود، آنها بايد در دورههاي آموزشي شركت كنند تا مناسك حج را فراگيرند و راهنماييهايي براي انجام بهتر سفر دريافت كنند. در روزهاي نزديك به آغاز سفر، مراسم ويژهاي براي توديع حاجيان برگزار ميشود كه گاه چند شب به طول ميانجامد. مهمانان نيز غذاهاي خاصي براي حاجيان ميآورند تا در مقصد استفاده كنند؛ زيرا بسياري از آنان غذاهاي عربستان را سالم نميدانند. همين جشنها هنگام بازگشت حاجيان نيز تكرار ميشود. استقبال كنندگان با هلهله و شادي حاجيان را از فرودگاه تا خانه همراهي ميكنند تا خانواده و نزديكان خود را ببينند. شيوههاي استقبال در هر شهر متفاوت است. در برخي جاها در مساجد به ديدار حاجيان ميروند و ديدار عمومي با حاجي را در همان جا انجام ميدهند. در برخي شهرها ديدارها در خانه حاجي صورت ميگيرد؛ اما پذيرايي در شربت و شيريني خلاصه ميشود. در بيشتر جاها خانواده حاجي وليمه ميدهد. اين مراسم تا چند روز و به فراخور سنتهاي هر منطقه و امكانات حاجي گاه تا بيش از يك ماه ادامه مييابد. در اين ديدارها، حاجي بايد به پرسشهايي درباره كساني كه در حج ملاقات كرده و آداب و رسوم و اخلاق و رفتار آنها و پرسشهايي از اين قبيل پاسخ دهد.[40]
سازماندهي حج الجزاير: مجري حج و عمره در الجزاير، «دفتر ملي حج و عمره» است كه زير نظر وزارت امور ديني و اوقاف اداره ميشود. اين دفتر كه اعضاي آن از وزارتخانههاي امور ديني و اوقاف، خارجه، راه و ترابري، گردشگري، بهداشت، اقتصاد، و بانك مركزي هستند، پس از انحلال «كميته ملي حج و عمره» تشكيل شد كه اعضاي آن تنها از مديران وزارت امور ديني و اوقاف بودند و به دليل بينظمي و آشفتگي در رسيدگي به امور حج، سخت مورد انتقاد بود. هر سال پس از اعلان وزارت كشور الجزاير، خواستاران سفر حج به شهرداريها مراجعه و نامنويسي ميكنند. سپس قرعهكشي انجام ميشود و افراد انتخاب شده با گذراندن مراحل اداري، جواز سفر دريافت ميكنند. برخي نيز كه در قرعهكشي برگزيده نميشوند يا از ابتدا در قرعهكشي نامنويسي نميكنند، سختي سفر با وسايل حمل و نقل زميني را به جان ميخرند و چند شبانهروز راه ميسپارند تا به مقصد برسند. دو مؤسسه دولتي به نامهاي «باشگاه گردشگري الجزاير» و «مركز ملي گردشگري الجزاير» سازماندهي و اعزام بخش مهمي از حاجيان و خدمترساني به آنان در مقصد را بر عهده دارند. 16 آژانس گردشگري متعلق به بخش خصوصي، بخشهايي ديگر از حاجيان را اعزام ميكنند. هشت آژانس ديگر نيز ويژه حاجياني است كه گذرنامه بينالمللي دارند. هزينه سفر حج تمتع براي هر تن در سال 1430ق. 280 هزار دينار (نزديك به 2500 يورو) بوده و دولت الجزاير در آن سال براي جبران افزايش هزينههاي پرواز و اسكان، يارانهاي 30 درصدي به حاجيان تخصيص داده است. نيز معاينات و آزمايشهاي ويژه پزشكي و تزريق واكسن براي اطمينان از سلامت حاجيان در نظر گرفته شده است.
چند سالي است كه دولت از اعزام كهنسالاني كه از گزاردن حج ناتوانند، براي كاستن از آمار مرگ و مير در ميان حاجيان، جلوگيري ميكند. گروه پزشكي حاجيان نيز دست كم 800 عضو دارد كه در حج سال 1430ق. نخستين بار 180 تن نيروي امداد اجتماعي نيز آن را همراهي ميكردند. دولت الجزاير هر سال ميكوشد از رفت و آمد حاجيان الجزايري مقيم بيرون و نيز زائران عمره كه همچنان تا موسم حج در مكه ميمانند، با حاجيان رسمي خود جلوگيري كند تا خدمترساني به آنها بهتر انجام شود.[41] به سال 1427ق./2006م. 35 هزار الجزايري از ميان 120 هزار نفري كه براي سفر حج نامنويسي كرده بودند، به اين سفر اعزام شدند.[42]
منابع
پايگاه اطلاعرساني مؤسسه مطالعاتي و تحقيقاتي آفران: www.afran.ir؛ تاريخ الجزائر العام: عبدالرحمن بن محمد الجيلاني، بيروت، دار مكتبة الحياة، 1965م؛ تاريخ معاصر آفريقا از جنگ دوم جهاني تا امروز: ماريان كورنون، ترجمه: صدقياني، تهران، اميركبير، 1365ش؛ تاريخ و تمدن مغرب: حسين مونس، ترجمه: شيخي، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، تهران، سمت، 1384ش؛ جغرافياي جهان اسلام: غلامرضا گلي زواره، قم، مؤسسه امام خميني1، 1385ش؛ جهان اسلام: مرتضي اسعدي، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1366ش؛ الحج و العمره (مجلة شهريه): الرياض، وزارة الحج؛ راه حج: رسول جعفريان، تهران، زيتون سبز، 1389ش؛ رحلة الرحلات، مكة في مائة رحلة مغربية و رحلة: عبدالهادي التازي، به كوشش عباس صالح، مكه، مؤسسة الفرقان، 1426ق؛ رحلة العبدري: محمد بن محمد العبدري (م.قرن8ق.)، به كوشش كردي، دمشق، دار سعد الدين، 1419ق؛ الرحلة العياشيه: عبدالله بن محمد عياشي، به كوشش الفاضلي و القرشي، ابوظبي، دار السويدي، 2006م؛ الرحلة الورثيلانية الموسومة بنزهة الأنظار في فضل علم التاريخ و الأخبار: سيدي الحسين بن محمد الورثيلاني، به كوشش محمد ابن ابي شنب، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، 2008م؛ رحلتي الي مكه: جيل ـ جرَفيه كورتلمون، ترجمه: محمد محمد الحنّاش، رياض، مؤسسة التراث، 1423ق؛ سفرنامه ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.779ق.)، ترجمه: موحد، تهران، 1359ش؛ الشرق و الغرب في مدوّنات الرحالة العرب و المسلمين: ابوظبي، دار السويدي، 2005م؛ كاروان نور: تهران، نشريه داخلي سازمان حج و زيارت؛ مقدمهاي بر تاريخ سياسي ـ اجتماعي شمال آفريقا: عبدالله ناصري طاهري، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد، 1375ش؛ المنار (مجلة شهريه): محمد رشيد رضا، مصر، 1327ق؛ موسوعة مكة المكرمة و المدينة المنوره: احمد زكي يماني، مصر، مؤسسة الفرقان، 1429ق؛ نفح الطيب من غصن الاندلس الرطيب: احمد بن محمد المقري التلمساني، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر، 1968م.
Encyclopedia of Islam.
سيد محسن طاهري
[1]. جهان اسلام، ج1، ص125-126.
[2]. Encyclopedia of Islam, vol. 1, p346.
[3]. تاريخ وتمدن مغرب، ج2، ص215.
[4]. تاريخ وتمدن مغرب، ج3، ص165.
[5]. تاريخ و تمدن مغرب، ج1، ص29؛ مقدمهاي بر تاريخ سياسي اجتماعي شمال آفريقا، ص195.
[6]. جهان اسلام، ج1، ص126-131؛ پايگاه اطلاعرساني مؤسسه مطالعاتي و تحقيقاتي آفران (ايران و آفريقا)، http://www.afran.ir/modules/publisher/item.php?itemid=78.
[7]. مقدمهاي بر تاريخ سياسي اجتماعي شمال آفريقا، ص207-209؛ جهان اسلام، ج1، ص132-134.
[8]. جهان اسلام، ج1، ص134؛ تاريخ الجزائر العام، ج1، ص220؛ تاريخ و تمدن مغرب، ج1، ص301.
[9]. تاريخ الجزائر العام، ج1، ص233-234.
[10]. تاريخ و تمدن مغرب، ج1، ص267، 365-366؛ جهان
اسلام، ج1، ص134؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج10، ص13.
اسلام، ج1، ص134؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج10، ص13.
[11]. دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج10، ص13-15.
[12]. جهان اسلام، ج1، ص136-137؛ تاريخ و تمدن مغرب، ج3، ص393.
[13]. تاريخ و تمدن مغرب، ج3، ص395-409.
[14]. جغرافياي جهان اسلام، ص339-340.
[15]. جهان اسلام، ج1، ص138-150.
[16]. تاريخ معاصر آفريقا، ص100.
[17]. جهان اسلام، ج1، ص150-157.
[18]. الحج و العمره، سال58، ش6، ص66-67، «رحلات الحج الجزائرية مصدراً للتاريخ الثقافي في الحجاز»؛ الشرق و الغرب، ص225-229.
[19]. الحج و العمره، سال57، ش5، ص78، «رحلة الحج و دورها في ربط الصلات الثقافية بين الحجاز و تلمسان خلال العصر الزياني».
[20]. الشرق و الغرب، ص225-226، 234؛ موسوعة مكة المكرمه، ج4، ص151-155؛ الحج و العمره، سال58، ش6، ص68، «رحلات الحج الجزائرية مصدراً للتاريخ الثقافي في الحجاز».
[21]. المنار، محرم 1320ق.، ص791؛ ذيقعده 1317ق، ص855؛ المجلد الاول، سنة 1315-1316، ص163.
[22]. الحج و العمره، سال58، ش6، ص70، «رحلات الحج الجزائرية مصدراً للتاريخ الثقافي في الحجاز»؛ سال58، ش11، ص16-17، «علماء الجزائر يستمدون جذور الاصلاح من المدينة المنوره».
[23]. نفح الطيب، ج1، ص41-54.
[24]. الحج و العمره، سال58، ش6، ص67-68، «رحلات الحج الجزائرية مصدراً للتاريخ الثقافي في الحجاز»؛ رحلة الرحلات، ج1، ص364-367.
[25]. الرحلة الورثيلانيه، ج2، ص452-495.
[26]. رحلة الرحلات، ج2، ص455-457.
[27]. الحج و العمره، سال58، ش6، ص70، «رحلات الحج الجزائرية مصدراً للتاريخ الثقافي في الحجاز».
[28]. رحلتي الي مكه، ص9، 19-21.
[29]. راه حج، ص14.
[30]. الشرق و الغرب، ص233-235، 280-281؛ راه حج، ص14.
[31]. الشرق و الغرب، ص234-235.
[32]. سفرنامه ابن بطوطه، ج1، ص6-11.
[33]. رحلة العبدري، ص40-49.
[34]. رحلة العبدري، ص78، 82، 93، 104، 108.
[35]. رحلة العبدري، ص157، 180، 183-184، 200-203، 209-210، 216.
[36]. رحلة العبدري، ص561-562، 566-574.
[37]. الرحلة العياشيه، ج1، ص75-135.
[38]. الرحلة الورثيلانيه، ج1، ص13، 108-166.
[39]. الرحلة الورثيلانيه، ج2، ص615، 791-812.
[40]. الشرق و الغرب، ص233، 279؛ الحج و العمره، جمادي الاخري1423ق.، ص47-49، «الجزائريون الي الحج».
[41]. الحج و العمره، سال57، ش9، ص41، «الجزائريون يقترعون علي الحج الي بيت الله الحرام»؛ سال57، ش4، ص46-47، «الجزائريون الي الحج».
[42]. HAJ & UMRA - DHU AL-QA’DA, 1427 H/ December 2006, p6.