ابراهیم (ع)
ابراهیم (ع): از پیامبران اولوالعزم، پدر ادیان ابراهیمی، سازنده کعبه و بنیان‌گذار آیین حج واژه ابراهیم با اندکی اختلاف به شکل‌های گوناگون در کتب لغت آمده و در مجموع هفت شکل به جز ابراهیم، برای آن ثبت شده است: إبراهُم، ابراهَم، إبرَهَم، ابراهِم
ابراهيم (ع): از پيامبران اولوالعزم، پدر اديان ابراهيمي، سازنده كعبه و بنيانگذار آيين حج
واژه ابراهيم با اندكي اختلاف به شكلهاي گوناگون در كتب لغت آمده و در مجموع هفت شكل به جز ابراهيم، براي آن ثبت شده است: إبراهُم، ابراهَم، إبرَهَم، ابراهِم، إبراهام، ابرُهُم و ابراهوم.[1] برخي نيز از وجود نه قرائت براي اين واژه در قرآن ياد كردهاند.[2]
اين واژه ريشهاي غير عربي دارد و در اصل آن اختلاف است.[3] برخي آن را عبري و گروهي سرياني دانستهاند؛ چنانكه تلفظهاي مشابهي در مندايي و حبشي نيز گزارش شدهاند.[4] اما با توجه به ظهور متأخر اين زبانها نسبت به زمان حضرت ابراهيم و نيز با عنايت به اطلاعات تاريخي از سرزمين ابراهيم در جنوب عراق كنوني، بايد آن را متعلق به زبان بابلي كهن شمرد. البته نخستين سند موجود از اين واژه در متون عبري و به طور مشخص در عهد عتيق به چشم ميخورد. از همين روي، عربي بودن آن نقدپذير است و اشتقاقش از «برهمه» به معناي تيزبيني[5] كاملاً برساخته به نظر ميرسد. ديدگاه ديگر آن است كه ابراهيم مركّب از «إب» به معناي پدر و «راهيم» به معناي رحيم است.[6] با توجه به شواهد زباني بر اين كلمات در زبانهاي سامي قديم و نيز عبري و سرياني، اين ديدگاه پذيرفتني به نظر ميرسد.[7] گروهي نيز بخش دوم را از ريشه «رام» به معناي بلند مرتبه شمرده
و مجموع كلمه را به معناي پدر عالي يا متعالي دانستهاند.[8]
و مجموع كلمه را به معناي پدر عالي يا متعالي دانستهاند.[8]
حضرت ابراهيم در هر سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام و نيز اديان همجوارشان مانند صابئه جايگاهي ويژه دارد و همگي خود را به ايشان نسبت دادهاند و از همين رو به پدر امتها معروف شده است.[9] داستان زندگي او به تفصيل در تورات و قرآن آمده كه داراي اشتراك فراوان و چند تفاوت است. در تورات با تأكيد بر زندگي شخصي ابراهيم، مراحل آن از تولد تا مهاجرت از بابِل و ورود به سرزمين كَنْعان و رخدادهاي گوناگون بعدي بيان شده است.[10] اما در قرآن بر پايه شيوه متداولش با صرف نظر از اطلاعات شخصي و تاريخي، بر جنبههاي مربوط به رسالت و مقام الهي او تأكيد شده است؛ از جمله احتجاج با كافر زمان خود (بقره/2، 258)، شكستن بتها (انبياء/21، 58؛ صافّات/37، 93)، رهايي از آتش و تبديل آن به گلستان (انبياء/21، 69)، نشان دادن ملكوت به وي (انعام/6، 75)، نيل به مقام امامت (بقره/2، 124) و عزيمت به مكه و بناي كعبه (ابراهيم/14، 37) كه يا در تورات نيامده و يا به اختصار و در سياق داستان زندگياش به آنها اشاره شده است.
در روايتهاي اسلامي به اطلاعات گسترده درباره زندگي شخصي ابراهيم برميخوريم. همه روايتها در تولد ابراهيم در سرزمين بابل، در جنوب عراق كنوني، اتفاقنظر دارند[11] و محل دقيق آن را در پايتخت اين سرزمين نزديك شهر ناصريه كنوني دانستهاند كه به نام بابل معروف بوده است.[12] نيز از «كوثا ربّا» نزديك كوفه كنوني به عنوان شهر محل تولد وي ياد شده است.[13]
جنجاليترين موضوع درباره حضرت ابراهيم در روايتهاي اسلامي، آيين پدر اوست كه ناشي از اختلافي كلامي درباره ضرورت موحد بودن نياكان پيامبر تا آدم(ع) يا عدم ضرورت آن است. در قرآن از فردي مشرك به نام آزر با وصف «اب ابراهيم» ياد شده (انعام/6، 74) كه ظاهرا پدر او بوده است. وي در روايتهاي اهل سنت به نام تارح بن ناحور ياد شده[14] كه بعد از عهدهداري سمت خزانهداري نمرود[15] لقب آزر يافت.[16] در روايتهاي شيعي در كافي نيز نام پدر ابراهيم صريحاً آزر دانسته شده[17] كه برخي از شارحان، اين روايت را تقيه دانستهاند؛ زيرا بر پايه روايتهاي متواتر از پيامبر و اهل بيت:، همه نياكان پيامبران موحد بودهاند و در برخي روايتها نيز به موحد بودن پدر ابراهيم تصريح شده است.[18]
هجرت از بابل: موضوع هجرت ابراهيم (ع) از سرزمين اصلي خود چند بار در قرآن گزارش شده و با تعبيرهايي گوناگون از آن ياد شده است: {أَعتَزِلُكُم و ما تَدعونَ مِن دونِ اللَّه...} (مريم/19، 48)، {إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي...} (صافّات/37، 99)، {إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي...} (عنكبوت/29، 26)، {و نَجَّيناهُ و لوطاً...} (انبياء/21، 71). بنا بر روايتهاي تفسيري، مقصد اين هجرت سرزمين مقدس[19] و در گزارشي غير مشهور، مصر بوده[20] كه با ظاهر آيه {و نَجَّيناهُ و لوطاً إِلَى الأَرضِ الَّتي بارَكنا فيها لِلعـالَمين} (انبياء/21، 71) به ضميمه آيه {إِلَى المَسجِدِ الأَقصَي الَّذِي بارَكنا حَولَه} (اسراء/17، 1) ناسازگار است؛ هر چند در روايتي از ابن عباس، مقصد هجرت ابراهيم به دليل وصف مكه به بركت در آيه {إِنَّ أَوَّلَ بَيت وُضِعَ لِلنّاسِلَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً...} (آلعمران/3، 96) مكه دانسته شده است.[21]
اين هجرت پس از رهايي ابراهيم از آتش[22] و بر اساس روايتهايي چند، در پي تبعيد وي به دست نمرود بوده است.[23] درباره همراهان وي در اين سفر تنها از لوط در قرآن نام برده شده است: {ونَجَّيناهُ و لوطاً إِلَى الأَرضِ الَّتي بارَكنا فيها لِلعالَمين}. (انبياء/21، 71) در روايتها نيز از ساره همسر ابراهيم، در شمار همراهان ياد شده است.[24]
طبق روايت تورات، ابراهيم همراه پدرش تارح و همسرش ساره و برادرزادهاش لوط از اور كلدان بيرون آمد و به حران هجرت كرد و همان جا تارح درگذشت.[25] سپس به فرمان خدا حران را به مقصد سرزمين كنعان ترك كرد.[26] سرزمين مقدس به عنوان مقصد نهايي هجرت او ياد شده است.[27] برخي روايتها، نقل تورات را تأييد ميكند كه بر اساس آن، ابراهيم ابتدا به حران رفت و مدتي در آنجا اقامت گزيد و سپس دوباره از حران، رهسپار فلسطين شد.[28]
سفر به مكه: در قرآن، بر خلاف تورات، از سفر ابراهيم به مكه ياد شده كه احتمالاً دستكم دو بار رخ داده است. در سفر نخست، هاجر و اسماعيل نيز همراه وي بودند و او آنان را در مكه سكنا داد. در آن زمان، مكه سرزميني خشك و بيآب و علف بود[29]: {رَبَّنا إِنِّي أَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِواد غَيرِ ذِي زَرع عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّم...}. (ابراهيم/14، 37) برخي مفسران به استناد آيه اخير، آن سرزمين را فاقد هر نوع حيات دانستهاند.[30] بر پايه روايتهاي فراوان، حضرت اسماعيل در اين سفر نوزاد بوده است و ابراهيم به فرمان خداوند و همراهي جبرئيل، اسماعيل را در جايگاه كنوني حجر اسماعيل نهاد.[31] بر اساس روايتي ديگر، پس از رسيدن به مكه و بازگشت ابراهيم، حضرت اسماعيل از شدت تشنگي به حالت مرگ افتاد تا آن كه به لطف خدا، در آن سرزمين آب يافت شد و مقصد كاروانهايي از يمن گرديد.[32]
برخي مفسران از تعبير {غَيرِ ذِي زَرعٍ} درباره مكه (ابراهيم/14، 37) و نيز نيايش حضرت: {رَبِّ اجعَل هـذا بَلَداً ءَامِناً...} (بقره/2، 126) برداشت كردهاند كه هنگام ورود آنان به سرزمين مكه، در آن مكان، شهري نبوده و سكنا يافتن اسماعيل و هاجر در آن سرزمين، زمينهساز تأسيس شهر مكه شده است. اما دعاي ابراهيم در آيه {رَبِّ اجعَل هـذا البَلَدَ ءَامِناً...} (ابراهيم/14، 35) كه در آن، برخلاف آيه پيشين، بلد به صورت معرفه آمده، در سفرهاي بعدي ابراهيم بوده است. همين نشان ميدهد كه به تدريج شهري در آن مكان تأسيس شده بود[33]؛ چنانكه دعاي ابراهيم براي گرايش مردم به سمت اين شهر: {أَفئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهوِي إِلَيهِم...} سبب رونق مكه و اقبال مردم به حج شمرده شده است.[34]
در تورات از سفر ابراهيم همراه هاجر و اسماعيل ياد شده كه به درخواست ساره و سپس فرمان خدا براي پذيرش درخواستش رخ داده است. بر پايه گزارش تورات، ساره پس از تولد اسحاق از در ناسازگاري با هاجر، مادر اسماعيل، درآمد و از ابراهيم خواست تا هاجر و اسماعيل را دور كند.[35] ابراهيم آزرده شد؛ اما خداوند دستور داد كه درخواست ساره را بپذيرد. از اين روي، ابراهيم، اسماعيل و مادرش هاجر را با توشه اندك به سفر برد.[36] به تصريح تورات، در اين هنگام، سن ابراهيم 100 و سن اسماعيل 14 سال بوده است[37] كه با گزارش قرآن ناسازگار است. داستان ظهور چشمه آب زير پاي اسماعيل در تورات نيز آمده[38] كه با سن نوزادي اسماعيل، و نه نوجواني او، سازگار است.
موضوع اختلافي ديگر، مقصد هاجر و اسماعيل است. تورات اين مقصد را بئر سبع[39] و قرآن آن را مكه ميداند. (ابراهيم/14، 37) علامه بلاغي با مطالعه تطبيقي قرآن و تورات در اين موضوع، ثابت ميكند كه ميان آن دو ناسازگاري نيست. وي بر اين باور است كه سفر ابراهيم به مكه از سفرهاي خاص وي بوده و مانند هجرت از بابل، بازتاب عمومي نداشته و از اين رو، در تورات انعكاس تفصيلي نيافته است. تورات تنها از رفتن آنان به بئر سبع ياد مينمايد و ادامه اين سفر تا مكه را انكار نميكند؛ چنانكه تفصيلات فراوان ديگري از زندگي ابراهيم مانند سرگذشت وي در بابل يا جزئيات سفرهايش در تورات نيامده است. وي سپس در پاسخ به اين اعتراض كه چگونه رخدادي مهم مانند رفتن به مكه و بناي كعبه در تورات مغفول مانده، ميگويد: تورات كنوني بر نگارش سرگذشت بنياسرائيل و نه امور مربوط به اقوام ديگر تمركز كرده است. از سوي ديگر، احتمال پنهان داشتن موضوع سفر به مكه و بناي كعبه، با توجه به اثبات چنين فضيلت بزرگي براي غير بنياسرائيل كاملاً منطقي و محتمل است. به علاوه عرب از گذشته دور تا كنون بر موضوع ساخت كعبه به دست ابراهيم اتفاقنظر داشتهاند و با توجه به اين تواتر بزرگ، احتمال دروغ بودن اين امر كاملا منتفي است.
برخي گفتهاند: عرب از دانش و اطلاعات كافي برخوردار نبوده و نميتوان به اطلاعات تاريخياش استناد كرد. علامه بلاغي اين سخن را برخاسته از نبود اطلاع كافي و درست درباره قبايل عرب ميداند و بر اين باور است كه اطلاعات عرب درباره سلسله انساب و روابط خويشاوندي و اطلاعات تاريخي مربوط به آن با توجه به كاربرد فراوانش در زندگي اجتماعيشان، بسيار مفصل و دقيق بوده است. با عنايت به درگيري شديد و طولاني بين عدنانيان و قحطانيان، هرگز قحطانيان در ادعاي افتخارآميز انتساب عدنانيان به اسماعيل ترديد نكردهاند. آنگاه وي به استناد اطلاعات كلي و عمومي ياد شده در تورات درباره مكان استقرار اسماعيل ثابت ميكند كه اين مكان در حجاز كنوني است و عدم ارائه اطلاعات تفصيلي ميتواند از بياباني بودن منطقه و نبودن مشخصات جغرافيايي شناخته شده در آن زمان مانند كوه و دريا و رود و نيز شهرهاي آباد بسيار و نزديك به هم در آن حدود ناشي شده باشد.[40]
بر پايه ظاهر آيات قرآن، ابراهيم بيش از يك بار به مكه سفر كرد. در سفر نخست، فرزند نوزادش اسماعيل و هاجر را در آنجا سكونت داد (ابراهيم/14، 37) و در سفر دوم، كعبه را با كمك فرزند جوانش اسماعيل بنا كرد و مراسم حج را به جا آورد. (بقره/2، 127) اما با توجه به عدم تصريح قرآن به نوزادي اسماعيل به هنگام سفر نخست، احتمال يكي بودن هر دو سفر ياد شده پذيرفتني است؛ چنانكه با توجه به تصريح قرآن كه در كهنسالي، اسماعيل به او بخشيده شد: {اَلحَمدُللهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الكِبَرِ إِسماعيل...} (ابراهيم/14، 39) و نيز سختي و درازي سفر از فلسطين به مكه، انجام سفرهاي گوناگون بعيد به نظر ميرسد.
بناي كعبه: از ظاهر برخي آيات، مانند {إِنَّ أَوَّلَ بَيت وُضِعَ لِلنّاس...} (آلعمران/3، 96) و روايتهاي صريح برميآيد كه كعبه قبل از ابراهيم وجود داشته و به دست حضرت آدم بنا شده است.[41] همچنين برخي از مفسران به آيه {وَ إِذ يَرفَعُ إِبراهيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيت...} (بقره/2، 127) براي اثبات وجود كعبه پيش از ابراهيم و نقش وي در تعمير و بازسازي آن تمسّك جستهاند.[42] در مقابل، برخي از مفسران پس از يادكرد روايتهاي فراوان در اين زمينه، ابراهيم را بنيانگذار كعبه دانسته و اخبار ساخت كعبه به دست آدم را ضعيف شمردهاند.[43]
مقام ابراهيم در كنار كعبه نيز اثري ديگر از اوست: {وَإِذ جَعَلنَا البَيتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبرَاهِيمَ مُصَلًّي}. (بقره/2، 125؛ نيز نك: آلعمران/3، 97) گفتهاند اين همان سنگي است كه وي به هنگام بناي كعبه زير پاي خود نهاد. برخي نيز خود خانه كعبه را همان مقام ابراهيم دانستهاند.[44]
از روايتهاي فراوان برميآيد كه مكان كعبه در آغاز براي ابراهيم مشخص نبوده و جبرئيل مكان ساختن آن را به وي آموخت.[45] در آيات قرآن، دستور بناي كعبه به ابراهيم، صريحاً ياد نشده است؛ اما در برخي روايتها كه مفسران به آنها تمسك كردهاند، آمده كه خدا او را مأمور ساختن كعبه فرمود.[46]
بر پايه روايتهاي متواتر، ابراهيم در بناي كعبه تنها نبوده و اسماعيل يارياش ميكرده و برايش آجر يا سنگ ميآورده و ابراهيم آن را ميساخته است.[47] در برخي روايتها نيز از ياري فرشتگان به آنان ياد شده است.[48] مصالح ساختمان نوعي آجر يا سنگ قرمز بوده كه از پنج كوه مختلف پيرامون كعبه و بر اساس روايتي، از كوه طُويٰ آورده بودند.[49]
درباره كيفيت و مراحل ساخت گفتهاند كه چون ديوار كعبه به 12 ذراع رسيد، دو در براي آن قراردادند: يكي براي ورود و ديگري براي خروج. دستگيرهاي از آهن نيز بر آن دو گذاشتند. درهاي كعبه برهنه بود تا آنگاه كه اسماعيل و همسرش بر آن پردهاي نهادند و سپس همسر اسماعيل پيشنهاد داد كه پيراهني براي كعبه ببافند؛ زيرا ديوار آن زبر بود. ابراهيم اين پيشنهاد را پذيرفت. اسماعيل نيز سقفي از چوب و برگ نخل و گل برخانه خدا نهاد.[50]
فراخواني مردم به حج: پس از ساختن كعبه، به ابراهيم فرمان داده شد كه مردم را از سوي خدا به حج فراخواند: {وأَذِّن في النّاسِ بِالحَجّ...}. (حجّ/22، 27) او بر كوه ابوقبيس ايستاد و دست بر گوش خود نهاد و فرياد برآورد: اي مردم! خداي خود را اجابت كنيد. گروهي از قبيله يمني جُرْهُم* نخستين كساني بودند كه دعوتش را اجابت كردند.[51] در روايتي از امام صادق(ع) آمده كه اين نداي ابراهيم نسل به نسل تا روز قيامت انتقال يافته[52] و تلبيه پاسخ به اين نداست.[53]
درباره چگونگي اجراي اين دعوت، گزارشهايي مفصل در اخبار و روايتهاي تاريخي آمده است كه گاه رنگ افسانه يافته و نقد پذيرند؛ به ويژه كه بسياري از آنها سخنان غير معصوماناند و مستند درستي ندارند؛ از جمله اين كه پس از فرمان حج، ابراهيم به خدا گفت: صداي من به جايي نميرسد. خدا به او فرمود: وظيفه تو ابلاغ آن است. پس بر جايگاه كنوني مقام ابراهيم كه به سان كوهي مرتفع بود، ايستاد و ندا داد: اي مردم! عزيمت به بيت عتيق براي اداي حج بر شما واجب است؛ پس خداي خويش را اجابت كنيد. همه مردم از اطراف زمين به او پاسخ دادند. آنگاه ايشان با خانوادهاش حج گزارد.[54] در روايتي ديگر از ابن عباس آمده كه هنگام ابلاغ دعوت حج، كوهها سر خود را فرود آوردند و آباديهاي جهان سر برافراشتند تا صداي ابراهيم به گوش همگان برسد.[55] در برخي تفاسير نيز گزارش شده كه خداوند فقط به كساني اجازه شنيدن اين دعوت را داد كه ميدانست آن را اجابت خواهند كرد.[56] بر پايه روايتي ديگر، وقتي خدا به ابراهيم فرمان اعلان حج داد، وي بر سنگي ايستاد و نداي حج سرداد؛ ولي سنگ
از سنگيني اين دعوت تاب نياورد و فروريخت.[57]
از سنگيني اين دعوت تاب نياورد و فروريخت.[57]
حجگزاري ابراهيم(ع): از ظاهر آيات قرآن برميآيد كه ابراهيم با مناسك حج آشنا نبوده است. از اين رو، از خداوند خواست تا آن را به وي بياموزد: {... وأَرِنا مَناسِكَنا...}. (بقره/2، 128) در بيان آنچه به ابراهيم آموخته شد، برخي مفسران از موارد زير ياد كردهاند: طواف خانه خدا، سعي ميان صفا و مروه، افاضه از عرفات و رمي جمرات.[58] برخي ديگر مناسك را به معناي خود عبادت دانستهاند؛ نه اعمالي كه با آن، عبادت انجام ميپذيرد. در اين صورت، ابراهيم درخواست يادگيري اعمال را ندارد؛ بلكه خواهان مشاهده حقيقت عبادت است.[59]
تعبير «اَرِنا» (از ريشه رؤيت) به معناي تعليم دانسته شده است[60]؛ به گونهاي كه يقيني و خطاناپذير باشد.[61] بر همين اساس، فخر رازي دو مرحله گفتاري و رفتاري براي اين تعليم شمرده است: در مرحله نخست، شيوه انجام مناسك، تشريح شد و در مرحله دوم جبرئيل همه مناسك را به طور عملي به ابراهيم ارائه داد تا وي به عرفات رسيد. آنگاه به ابراهيم گفت: مناسكي را كه به تو ارائه دادم، به درستي آموختي؟ ابراهيم گفت: آري. گفتهاند كه نامگذاري عرفات به معناي «مكان شناخت» از همين روست.[62]
مفسران درباره چگونگي همراهي جبرئيل با ابراهيم و اسماعيل نيز نقلهايي آوردهاند. نخست جبرئيل به افراشتن پايههاي خانه خدا (رفع القواعد) فرمان داد. سپس دست ابراهيم را گرفت و او را به صفا و بعد به مروه برد و گفت: اين دو از شعائر خدايند. از آنجا به منا رفتند و ابليس را نزديك درختي ايستاده ديدند. جبرئيل تكبير گفت و فرمان داد كه به سويش سنگ پرتاب كنند. ابراهيم و اسماعيل چنين كردند. سپس ابليس نزديك جمره وسطي ايستاد و خواست كارهايي انحرافي در حج جعل كند. باز به فرمان جبرئيل، ابراهيم و اسماعيل تكبيرگويان سنگبارانش كردند و به همين ترتيب در جمره سوم نيز به ابليس سنگ افكندند. سپس به مشعر الحرام و از آنجا به عرفات رفتند. جبرئيل سه بار از ابراهيم جويا شد: آيا مناسك را به درستي آموختي؟ و ابراهيم پاسخ مثبت داد.[63] بر پايه روايتي، جبرئيل روز هشتم ذيحجه (يوم الترويه) بر ابراهيم نازل شد و به او گفت كه آب برگيرند؛ زيرا در منا و عرفات آب نبود. از همين روي، آن روز را «يوم الترويه» ناميدهاند. سپس به منا رفتند و جبرئيل آنچه به حضرت آدم(ع) گفته بود، به ابراهيم(ع) نيز گفت و او انجام داد.[64]
اين روايتها بر مبناي قرائت مشهور از آيه {اَرِنا مَناسِكَنا} است؛ اما در قرائتي ديگر از اين آيه به نقل ابن مسعود، «اَرِهِم مَناسِكَهُم» آمده است. در اين صورت، منظور از ضمير «هم» خاندان ابراهيم و ديگر مردم است و خداوند به وي فرمان ميدهد كه شيوه درست حجگزاري را به فرزندانش و مردم بياموزد.[65]
درباره تعداد حجگزاريهاي ابراهيم، گزارشي در دست نيست؛ اما به استناد تعبير {اَرِنا مَناسِكَنا} ميتوان برداشت كرد كه نخستين حج ابراهيم پس از ساختن خانه خدا بوده است.[66] نيز اين ديدگاه مورد تأييد كساني است كه او را بنيان گذار كعبه ميدانند.[67] با اين حال در روايتهايي آمده كه نخستين حج ابراهيم پيش از بناي كعبه بوده است.[68] نيز بر پايه روايتي، مردم عرب پيش از عزيمت ابراهيم به مكه هم بر ويرانه خانه خدا حج ميگزاردند.[69] البته اين روايتهاي اندك با شمار بسياري از روايتها و نيز ظاهر آيات قرآني سازگار نمينمايد.
نسل، وفات و مزار ابراهيم(ع): ابراهيم در بزرگسالي از بيفرزندي به پروردگار شكايت برد و خداوند به او وعده اجابت داد.[70] آنگاه ساره كه از ناباروري خويش آگاه بود، كنيزش هاجر را به همسري ابراهيم درآورد. آثار حمل به زودي در وي آشكار گشت و ابراهيم 86 ساله بود كه اسماعيل به دنيا آمد.[71] در قرآن نيز به تولد اسماعيل در سالخوردگي ابراهيم بدون يادكرد سن او اشاره شده است. (ابراهيم/14، 39) اما در برخي روايتها، سن ابراهيم در اين هنگام 64 يا 117 سال دانسته شده است.[72]
بر پايه گزارش تورات، خدا در 99 سالگي ابراهيم با وي پيمان بست و وعده فرزندي از ساره به نام اسحاق را به او داد و اسماعيل در اين هنگام 13 سال داشت.[73] قرآن نيز از ميثاق خدا با ابراهيم ياد كرده است (بقره/2، 125؛ احزاب/33، 7) كه پس از سرافرازي ابراهيم در همه آزمايشهاي خدا محقق شد و خدا او را به مقام امامت خلق رسانيد و چون ابراهيم خواست كه اين پيشوايي به خاندان او نيز عطا شود، فرمود: عهد من به ستمكاران نميرسد. (بقره/2، 124)
ابراهيم از طريق فرزند نخستش اسماعيل، نياي بزرگ عربهاي عدناني به شمار ميرود كه قريش و بنيهاشم و پيامبراكرم(ص) نيز از ايشاناند. او از طريق فرزند ديگرش اسحاق، نياي بنياسرائيل و يهوديان است.[74] از اين رو، وي به «ابوجمهور» مكني شده است. همچنين به گزارش تورات، ابراهيم بعد از ساره با زني به نام قطوره ازدواج كرد[75] كه كنعاني يا عرب شمرده شده است و از او شش فرزند پديد آمد. از اين فرزندان نيز قبايلي پديد آمدند كه با جرهميان در مكه ميزيستند.[76]
بر پايه گزارش تورات، ابراهيم در 175 سالگي پس از تقسيم اموال خود ميان فرزندانش درگذشت[77] و اسماعيل و اسحاق او را كنار ساره در فلسطين به خاك سپردند.[78] ازرقي در روايتي نادر، مدفن او را كعبه دانسته است.[79]
جايگاه ابراهيم(ع) نزد اقوام و ملل: ابراهيم خليل در ميان پيروان اديان توحيدي، پيشواي موحدان و پدر امتهاي يكتاپرست به شمار ميرود. عهدين و قرآن او را الگوي تسليم در برابر خداوند و صاحب والاترين فضيلتهاي اخلاقي شمردهاند.[80] قرآن، وي را مردي بردبار و رئوف دانسته كه براي خود و ديگران آمرزش ميطلبيد (هود/11، 75؛ توبه/9، 114) و همواره فرمانبر خدا بود و فرزندانش را نيز به تسليم در برابر حكم و مشيت پروردگار سفارش ميكرد. (بقره/2، 131، 132) خداوند او را «حنيف» يعني رويگردان از باطل به سوي حق (نحل/16، 120؛ نك: آلعمران/3، 17، 68؛ نساء/4، 125) و نخستين مسلمان شمرده است. (انعام/6، 163)
عرب پيش از اسلام نيز ابراهيم را كاملاً ميشناخت. تصوير يا تنديس او و اسماعيل را در خانه كعبه نهاده بودند و بر پايه روايتي، پيامبر9 هنگام فتح مكه، اين دو تنديس را از درون كعبه بيرون كشيد و شكست.[81] افزون بر اين، آثاري پرشمار از ابراهيم و دين شامل مقامات، زيارتگاهها، انديشهها و اعمال توحيدي منسوب به وي، در سراسر منطقه سامينشين از بين النهرين تا شبه جزيره سينا يافت ميشود كه نشان تأثير گسترده و عميق وي در ميان اقوام و امتها و ملتهاي اين منطقه است.[82]
منابع
اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛ اعلام القرآن: شبستري، قم، دفتر تبليغات، 1379ش؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البحر المحيط: ابوحيان الاندلسي (م.754ق.)، به كوشش عادل احمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1422ق؛ بصائر ذوي التمييز: الفيروز آبادي (م.817ق.)، به كوشش محمد علي، بيروت، المكتبة العلميه؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ التبيان: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش العاملي، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1409ق؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛ التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير ثعلبي (الكشف و البيان): الثعلبي (م.427ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق؛ تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان: مقاتل بن سليمان (م.150ق.)، به كوشش احمد فريد، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ جامع البيان: الطبري (م.310ق.)، به كوشش صدقي جميل، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ حقائق التأويل: الشريف الرضي (م.406ق.)، با شرح كاشف الغطاء، بيروت، دار المهاجر؛ حواشي الشرواني و العبادي: الشرواني (م.1301ق.) و العبادي (م.994ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛ روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛ السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الصافي: الفيض الكاشاني (م.1091ق.)، بيروت، اعلمي، 1402ق؛ الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش احمد العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ العرب و اليهود في التاريخ: احمد سوسه، دمشق، 1972م؛ علل الشرايع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ غريب القرآن الكريم: الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش محمد كاظم، قم، زاهدي؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ قاموس الكتاب المقدس: بطرس عبدالملك و ديگران، قاهره، دار الثقافه، 1994م؛ قصص الانبياء: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مصطفي عبدالواحد، دار الكتب الحديثه، 1388ق؛ قصص الانبياء: الجزائري (م.1112ق.)، قم، الشريف الرضي؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ كتاب مقدس: ترجمه: فاضل خان همداني، ويليام گلن، هنري مرتن، تهران، اساطير، 1380ش؛ كنز الدقايق: المشهدي (م.1125ق.)، به كوشش درگاهي، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1415ق؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، شريف رضي، 1373ش؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ المعرب من الكلام الاعجمي: الجواليقي (م.540ق.)، به كوشش خليل عمران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ من لايحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛ الميزان: الطباطبايي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛ نور الثقلين: العروسي الحويزي (م.1112ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، اسماعيليان، 1373ش؛ واژههاي دخيل در قرآن مجيد: آرتور جفري، ترجمه: بدرهاي، توس، 1372ش؛ وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت:، 1412ق؛ الهدي الي دين المصطفي9: البلاغي (م.1352ق.)، بيروت، اعلمي، 1405ق.
Judaica, Letterpress Enterprises, Jerusalem, 1996.
علي شيخ
[1]. المعرّب، ص12؛ بصائر ذوي التمييز، ج6، ص32.
[2]. سبل الهدي، ج1، ص306.
[3]. نك: الصحاح، ج5، ص1871؛ لسان العرب، ج12، ص48، «برهم».
[4]. واژههاي دخيل، ص99-101.
[5]. روح المعاني، ج30، ص111.
[6]. الصحاح، ج5، ص1871؛ لسان العرب، ج12، ص48؛ البحر المحيط، ج1، ص542.
[7]. نك: واژههاي دخيل، ص100-101.
[8]. جوداييكا، «ابراهيم».
[9]. نك: كتاب مقدس، پيدايش، 16: 5؛ تفسير مقاتل، ج2، ص349.
[10] كتاب مقدس، پيدايش 12: 1-25.
[11] معجم البلدان، ج1، ص383.
[12]. عمدة القاري، ج15، ص340.
[13]. الكافي، ج8، ص370.
[14]. الطبقات، ج1، ص54؛ تاريخ الاسلام، ج1، ص21.
[15]. تفسير قرطبي، ج7، ص22.
[16]. تاريخ دمشق، ج22، ص231؛ عمدة القاري، ج1، ص114؛ الدرالمنثور، ج2، ص247.
[17]. الكافي، ج8، ص366.
[18]. مجمع البيان، ج4، ص90؛ بحار الانوار، ج12، ص49؛ نور الثقلين، ج1، ص729.
[19]. جامع البيان، ج20، ص174؛ الكافي، ج8، ص371؛ بحار الانوار، ج12، ص45.
[20]. الكامل، ج1، ص100.
[21]. جامع البيان، ج17، ص62؛ مجمع البيان، ج7، ص100.
[22]. جامع البيان، ج17، ص60؛ الكافي، ج8، ص370-371.
[23]. الكافي، ج8، ص371؛ بحار الانوار، ج12، ص39-154.
[24]. مجمع البيان، ج8، ص21؛ تفسير قرطبي، ج9، ص370؛ قصص الانبياء، ابن كثير، ص168.
[25]. كتاب مقدس، پيدايش، 11: 31.
[26]. كتاب مقدس، پيدايش، 12: 4-5.
[27]. كتاب مقدس، پيدايش، 12: 1.
[28]. جامع البيان، ج17، ص61؛ تفسير قرطبي، ج15، ص98؛ ج23، ص65؛ اعلام القرآن، ص23.
[29]. جامع البيان، ج1، ص755؛ مجمع البيان، ج6، ص84.
[30]. الميزان، ج12، ص77.
[31]. صحيح البخاري، ج4، ص116؛ الكافي، ج4، ص201.
[32]. الكافي، ج4، ص20.
[33]. الميزان، ج12، ص68.
[34]. حواشي الشرواني، ج4، ص66.
[35]. كتاب مقدس، پيدايش، 21: 10-14.
[36]. كتاب مقدس، پيدايش،21: 14.
[37]. كتاب مقدس، پيدايش، 21: 5، 17: 18،24، 25.
[38]. كتاب مقدس، پيدايش، 16: 17-19.
[39]. كتاب مقدس، پيدايش، 21 : 15.
[40]. الهدي، ج2، ص152-158.
[41]. مجمع البيان، ج1، ص386؛ فتح الباري، ج6، ص290-291؛ كنز الدقائق، ج1، ص338-339.
[42]. تفسير قمي، ج1، ص61؛ تفسير عياشي، ج1، ص60؛ حقايق التأويل، ص176.
[43]. تفسير ابن كثير، ج1، ص391.
[44]. جامع البيان، ج1، ص746-747؛ قس: التفسير الكبير، ج4، ص54.
[45]. تفسير قمي، ج1، ص62؛ مجمع البيان، ج1، ص389؛ بحار الانوار، ج96، ص38.
[46]. تفسير قمي، ج1، ص61؛ الصافي، ج1، ص189؛ بحار الانوار، ج12، ص99.
[47]. تفسير ثعلبي، ج1، ص274؛ الميزان، ج1، ص292؛ مجمع البيان، ج1، ص389.
[48]. عمدة القاري، ج9، ص213.
[49]. تفسير قمي، ج1، ص62؛ عمدة القاري، ج9، ص213؛ الصافي، ج1، ص189.
[50]. الكافي، ج4، ص203؛ بحار الانوار، ج12، ص105.
[51] الكافي، ج4، ص205؛ عمدة القاري، ج9، ص128؛ وسائل الشيعه، ج11، ص15.
[52]. علل الشرايع، ج2، ص420؛ وسائل الشيعه، ج11، ص15.
[53]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص196؛ علل الشرايع، ج2، ص416.
[54]. تفسير قمي، ج2، ص83؛ المستدرك، ج2، ص388-389؛ بحارالانوار، ج12، ص116.
[55]. مسند احمد، ج1، ص298؛ السنن الكبري، ج5، ص154.
[56]. مجمع البيان، ج7، ص145.
[57]. علل الشرايع، ج2، ص423.
[58]. التبيان، ج1، ص463.
[59]. مجمع البيان، ج1، ص391؛ الميزان، ج1، ص284.
[60]. غريب القرآن، ص29.
[61]. الميزان، ج1، ص284.
[62]. التفسير الكبير، ج4، ص68-69.
[63]. تفسير ابن كثير، ج1، ص189؛ الدر المنثور، ج1، ص137.
[64]. بحار الانوار، ج12، ص100.
[65]. روح المعاني، ج1، ص385-386.
[66]. تفسير ابن كثير، ج1، ص189؛ بحار الانوار، ج12، ص100.
[67]. التبيان، ج1، ص462.
[68]. الكافي، ج4، ص202-203.
[69]. الكافي، ج4، ص203؛ بحار الانوار، ج12، ص94.
[70]. كتاب مقدس، پيدايش، 15: 1-4.
[71]. كتاب مقدس، پيدايش، 16.
[72]. التفسير الكبير، ج19، ص138.
[73]. كتاب مقدس، پيدايش، 17.
[74]. قاموس الكتاب المقدس، ص9-10.
[75]. كتاب مقدس، پيدايش، 25:1؛ قس: المعارف، ص33.
[76]. الطبقات، ج1، ص48؛ تاريخ طبري، ج1، ص219؛ مروج الذهب، ج1، ص58.
[77]. كتاب مقدس، پيدايش، 25: 6، 7؛ قس: تاريخ طبري، ج1، ص219؛ مروج الذهب، ج1، ص58.
[78]. كتاب مقدس، پيدايش، 25: 9، 11.
[79]. اخبار مكه، ص73.
[80]. كتاب مقدس، پيدايش، 12: 1-3؛ قصص الانبياء، جزائري، ص110.
[81]. صحيح البخاري، ج5، ص93؛ فتح الباري، ج8، ص14.
[82]. العرب و اليهود، ص251، 256.