وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ

وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ

«وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیامٍ أَو

«وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ‌يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ‌يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي‌ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّه شَدِيدُ الْعِقابِ(بقره: 196)».

شرح واژگان

الف: حصر: اين واژه در لغت به معناي ممنوع و محصور كردن است. گفته مي‌شود: حصره العدوّ، دشمن او را محاصره نمود. و احصره المرضُ من السفر، بيماري مانع از سفر او شد.[1]

ب: استيسار: اصل يسر به معناي آساني در مقابل عسر به معناي سختي است،[2]چنانكه قرآن نيز مي‌فرمايد: «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ(بقره: 186).

ج: هدي: هَدي و هُدي، هر دو به يك معنا هستند، با اين تفاوت كه هُدي در ارشاد و راهنمايي به كار مي‌رود، ولي هَدْي در هديّه دادن كاربرد دارد. و تفاوتش با هديه‌هاي معمولي اين است، كه هَدْي هديه مخصوص به حرم و خانه خداست.[3]

د: فديه: فديه در اصل به معناي عوض و بدلي است كه براي رهايي اسير پرداخت مي‌شود، سپس در پرداخت جريمه‌اي كه مكلف در كوتاهي عبادت بايد بپردازد به كار رفته است.[4]

محتواي آيه

اين آيه شريفه در حقيقت جامعترين آيه قرآن كريم در خصوص مناسك حج مي‌باشد، چرا كه مشتمل بر هر دو منسك حجّ و عمره است، به انواع حجّ تمتع و غير تمتع پرداخته است، برخي از موانع انجام حج را بر شمرده است، برخي از محرمات احرام و نيز قرباني بدل از هدي را نيز ذكر كرده است.

1. توجه به اصل حج و عمره

اولين سخني كه در اين آيه بدان توجه شده است، پرداختن به اتمام حج و عمره است، كه گويا اصل تشريع آنها مفروغ عنه گرفته شده است، درباره معناي حج مي‌گويند: حجّ به معناي قصد است.[5] برخي مي‌افزايند: اين معنا در ابتدا به هر قصدي اطلاق مي‌شده است، سپس به قصد بيت‌الله الحرام براي انجام مناسك اختصاص يافته است.[6] در قرآن نيز اين واژه و مشتقات آن بيش از بيست بار به كار رفته است، كه دوازده بار آن حج و سفر به خانه خدا منظور است.[7]

حجّ در عرب پيش از اسلام نيز وجود داشته، و به عنوان بخشي از فرهنگ آنها به شمار مي‌رفته و مردم جاهلي نيز آن را انجام مي‌دادند، زيرا اين برنامه ريشه در تاريخ ابراهيم و اسماعيل و تجديد بناي كعبه دارد. آري آنچه ابراهيم براي قوم عرب به جاي گذارد، عاري از تغيير‌ها و بدعت‌هايي بوده كه در عرب پيش از اسلام وجود داشت، زيرا آنها اين عبادت عظيم را با شرك و بت‌پرستي در آميخته، و برخي از مناسك آن را تغيير داده بودند.[8]

آري شارع مقدس اسلام، كلمه حج را كه در زبان عرب رايج و شايع بوده است. از عرف و لغت آن اقتباس نموده و با نقل از معناي پيشين به معناي مورد نظر خود، در حقيقت معناي جديدي بدان بخشيده است، و به اصطلاح حقيقت شرعيه شده است؛ چرا كه تقريباً به همه مناسك حج به نحوي در قرآن اشارت شده است، و حجّي كه در فرهنگ قرآن و زبان پيامبر به كار رفته، مجموعه مناسكي است كه در مكه و مشاعر و در زمان خاص و به شكل خاص صورت مي‌گيرد. از اين رو فقها نيز در تعريف حج مي‌گويند: «حج نام مجموع مناسكي است كه در مشاعر مخصوص انجام مي‌شود».[9]

و در معناي عمره برخي معتقدند: عمره برگرفته از اعتمار به معناي زيارت است.[10] برخي ديگر مي‌گويند: عمره در اصل دو كاربرد دارد: يكي بقا و امتداد زمان، و از همين معناست عمر انسان و عمارت زمين. دوم علوّ و ارتفاع، خواه با صوت باشد يا چيز ديگر. و عمره برگرفته از اين معناست، چرا كه شخص معتمر به هنگام احرام و گفتن تلبيه فرياد مي‌زند و صداي خود را بالا مي‌برد.[11]

به نظر مي‌رسد، وجه نامگذاري عمره ممكن است به اين جهت باشد كه زائر با زيارت خود ‌باعث دوام آباداني و عمران خانه خدا مي‌شود.

    قرآن نيز واژه «عمره» و «اعتمر» به كار برده و فرموده است: «اتموا الحج و العمرة لله(بقره: 196)». و «فمن حج البيت او اعتمر(بقره: 159)». و منظور زيارت خانة خدا در كنار حج است.

فقها نيز در تعريف عمره در كنار حجّ گفته‌اند: «عمره مناسك مخصوصي است كه در ميقات و مكه انجام مي‌شود».[12] اين كه در تعريف عمره سخن از ميقات به ميان آمده است، و در تعريف حج سخن از مشاعر بود، به اين دليل است كه مناسك عمره از ميقات‌هاي پنجگانه در پنج سو آغاز و در مكه به انجام مي‌شود، ولي مناسك حج از احرام در مكه شروع و به اعمال در مشاعر (و يا به اعمال مكه) ختم مي‌شود.

2. تمام كردن حجّ

تعبير «اتموا الحجّ و العمرة لله»، گوياي اين حقيقت است كه اصل تشريع و وجوب اين دو را عمل مفروغ دانسته، و در صدد بيان احكام فرعي آنها مي‌باشد، كه از جمله آن احكام آن كه در پيشاني آيه قرار دارد اين است كه زائر خانه خدا وقتي حج و عمره‌اي را كه آغاز نمود بايد آن‌ را به انجام برساند و حق ندارد آن را به صورت ناقص رها كند. واژه اتمام كه در آيه به كار رفته است به معناي رسيدن چيزي به مرزي است كه ديگر نياز به آن نباشد.[13]

مفسران در تفسير اين آيه وجوهي را بيان نموده‌اند: يكي اين كه همه مناسك و حدود آن دو به جاي آورده شود. ديگر اين‌كه تا آخر آن به جاي آورد.[14] سوم اين‌كه تنها قصد حج و عمره براي خدا نمايد، نه براي تجارت و امثال آن. چهارم آنچه براي او در سخن و عمل روا نيست انجام ندهد.[15] در روايتي نيز از امام صادق مي‌خوانيم كه در تفسير اين بخش از آيه فرمود: «يَعْنِي بِتَمَامِهِمَا أَدَاءَهُمَا وَ اتِّقَاءَ مَا يَتَّقِي الْمُحْرِمُ فِيهِمَا».[16] در اين روايت هم به اتمام ظاهري و هم به اتمام معنوي اشارت نموده است. در ظاهر بايد آن را اداء كند، و در معنا كسي كه محرم شد بايد خود را از محرمات حفظ كند. و در حقيقت به كمال آن نيز اشارت شده است.

تعبير «لله» بيانگر اين است كه همه اعمال حجّ و عمره بايد با قصد قربت و تنها براي خدا باشد. و با توجه به اين كه معرفت و درك انسان‌ها نسبت به عبادت‌ها يكسان نيست، حج و عمره نيز مراتبي دارد، كه پايين‌ترين مرتبه آن حج عوام است، برخي از مفسران مي‌نويسند: حج عوام قصد كوي دوست است و حج خواص قصد روي دوست، حج عوام رفتن به سراي دوست است و حج خواص رفتن براي دوست.[17]

لزوم اتمام عبادت

بحثي كه درباره عبادات از جمله حج وجود دارد اين است كه اگر كسي عبادتي مثل نماز، روزه، حجّ، عمره، قرائت قرآن و... را شروع نمود، آيا لازم است آن را به اتمام برساند يا مي‌تواند در بين كار آن را رها نمايد؟

    در پاسخ بايد گفت: قرآن كريم در باره‌ سه عبادت تعبير به «اتمّوا» به كار برده است: يكي در باره روزه مي‌فرمايد: «أتِمُّوا الصِّيامَ إِلَى اللَّيْلِ». و دوم در باره حج، و سوم نسبت به عمره. مفاد اين تعابير ممكن است اين باشد كه عبادت بايد به تمام اجزاء و شرايط به جاي آورده شود.

برخي از مفسران نيز مي‌نويسند: اگرچه ممكن است حج و عمره از ابتدا واجب نباشد، ليكن وقتي شروع نمود بايد به انجام برساند.[18] برخي از علما نيز با توجه با بهره‌گيري از اين تعابير بر لزوم اتمام مطلق اين عبادت‌ها استدلال كرده‌ و گفته‌اند: حج، عمره و روزه‌ وقتي شروع شد، اگرچه بنا به دليلي باطل و فاسد شود، نيز بايد به اتمام برسد. و فساد عمل مجوز رها كردن نمي‌باشد، بلكه موجب قضاي آن مي‌باشد.[19] به نظر مي‌رسد اين سخن خوبي است، گرچه به همه عبادت‌ها از جمله وضو، نماز، قرائت قرآن و... نمي‌توان تسري داد، اما در خصوص روزه، حجّ و عمره به دليل تصريح قرآن مي‌توان جاري نمود.

3. احصار

كسي كه براي انجام حج يا عمره محرم شده و وارد عمل مي‌شود، با دو امر طبيعي روبرو است، زيرا تلاش مي‌كند تا آن عمل را به انجام برساند، ليكن ممكن است به امر طبيعي ديگري برخورد نمايد، يعني از برون يا درون دچار مشكلي شود كه موجب دگرگوني وظيفه او شود. كه قرآن از آن به احصار تعبير نموده است.

منظور از احصار، حبس و ممنوعيت از انجام حج يا عمره به خاطر ترس، وجود دشمن يا بيماري است.[20] برخي از مفسران آن را به وجود دشمن معنا نموده و برخي ديگر آن را به بيماري تنها تفسير كرده‌اند.[21]

مفسران و فقهاي شيعه، از مانع بيروني چون دشمن و راهزن به صدّ تعبير مي‌كنند، و از مانع دروني چون بيماري به حصر تعبير مي‌شود. فاضل مقداد، محقق حليّ و صاحب جواهر به پيروي از روايات اهل بيت معتقدند كه حصر مختص به بيماري، و صدّ مختص به دشمن است.[22] در روايات نيز همين معنا بيان شده است، چنانكه در روايت معاوي‍ﮥ بن عمار از امام صادق مي‌خوانيم كه فرمود: «اَلمَحصُورُ غَيرُ المَصدُودِ، المَحصُورُ هُوَ المَرِيضُ، وَ المَصدُودُ هُوَ الّذيِ يَردّهُ المُشرِكُونَ».[23]طبق اين روايت، احصاري كه در آيه آمده است، در حقيقت دو مصداق دارد: يكي احصار و منع دشمن، ديگري حصر و مشكل بيماري.

برخي از مفسران كه حصر در آغاز آيه را مخصوص دشمن مي‌دانند، جمله «فمن كان منكم مريضاً» را شق دوم آن مي‌دانند، و مي‌نويسند: حصر به منع و حبس است، و براي تحقق آن بايد مانع و حابسي وجود داشته باشد. بنابراين عقلاً نمي‌تواند به معناي بيماري باشد، زيرا مستلزم آن است كه انسان هم فاعل باشد، هم مانع و هم حابس.[24]

البته اين سخن خوبي است كه محصور و مُحْصَر [مصدود] را از يكديگر جدا نموده است، ليكن بايد توجه داشت كه اين مانع از آن نخواهد بود كه احصار هر دو شقّ محصور و مصدود را شامل بشود؛ زيرا اولاً: به تصريح اهل لغت حصر در بيماري نيز كاربرد دارد، ثانياً: آنچه به عنوان مانع مي‌باشد مرض است، نه خود انسان. چنانكه اگر پزشكي بيمار شود و خود تشخيص داد كه نبايد فلان غذا را بخورد، در واقع مانع اصلي همان بيماري است، گرچه در اين مورد خودش هم مانع است، هم حاكم است، هم فاعل.

قرآن با تعبير«فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ» براي محرمي كه دچار احصار شده است، وظيفه قرباني را بيان مي‌كند.

استيسار در آيه دو وجه مي‌تواند داشته باشد: يكي اين كه به معناي «تيسّر» يعني به قدر امكان و اندازه توانايي باشد، چنانكه درباره قرائت قرآن مي‌فرمايد: «فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ(مزّمل: 21)». دوم اين‌كه به معناي «سهولت» و انتخاب آسان باشد، يعني از ميان انواع هدي‌ها آسان‌ترين آن را انجام دهيد. به نظر مي‌رسد، معناي اول مناسب‌تر است، و گرنه تخيير بين انعام سه‌گانه معنا نداشت، زيرا ترديدي نيست كه ذبح گوسفند آسان‌ترين است.

اما در خصوص محل اين قرباني، مفسران مي‌نويسند: محل قرباني براي محصور به بيماري، مكه است. و براي مُحْصَر به دشمن همان محلي است كه مصدود شده است، چنانكه پيامبر در حديبيه چنين نمود.[25] درباره قرباني، تقييدات و شرايطي است كه در ادامه همين آيه بيان خواهد شد.

4. منع تراشيدن سر

كسي كه زائر خانه خداست، با انجام احرام، اموري را بر خود حرام مي‌كند. از جمله تراشيدن سر، كه در اين آيه بدان اشارت كرده و فرموده است: «لاتَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ». منظور از «مَحلّه»، قربانگاه است، محلّ به معناي جايي است كه ذبح قرباني در آن حلال باشد.[26] خطاب «لاتحلقوا»، اگر براي همه مُحرِمان باشد، حلق به عنوان يكي از محرمات احرام مي‌باشد، كه بر اساس «حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ» نبايد قبل از انجام مناسك مترتبه، انجام داد. چون تراشيدن سر يكي از مناسك حج است، و بايد بعد از قرباني صورت گيرد، و حاجي حق ندارد قبل از رسيدن قرباني به محل مورد نظر (قربانگاه) سر بتراشد. و آيه تنها دو استثنا را بيان نموده است.

ولي اگر خطاب به مُحصرَين باشد، اصل منع تراشيدن در حال احرام، و جواز استثنايي آن در زمان بحراني مفروغ گرفته و تنها بيانگر شرايط انجام آن است. از جمله آگاهي از رسيدن هدي به قربانگاه «حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ».[27]

توجه به اين نكته‌ لازم است كه در اين مسأله فرقي بين حلق تمام سر و حلق جزء آن نيست، اما صدق حلق شرط است.

5. وظيفه بيمار

گرچه قرآن مُحرِم را از تراشيدن سر منع نموده است، اما موارد اضطرار را نيز استثنا كرده است. و به بيمار و نيز كسي كه دچار مشكلي در ناحيه سر مي‌باشد اجازه داده است تا سر خود را بتراشد. از اين رو مي‌افزايد: «فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ». اين بخش از آيه، دو عامل را براي جواز تراشيدن سر بيان مي‌كند:

أ. بيماري: آيه گرچه به طور مطلق از بيماري سخن گفته است، اما به قرينه سياق آيه هر نوع بيماري مراد نيست، بلكه آن نوع بيماري منظور است كه با تراشيدن سر تسكين يابد. و در حقيقت اطلاق «فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً» مقيد به دو امر است، يكي اين‌كه بيماري به حدي باشد كه نتوان آن‌ را تحمل نمود. و دوم اين ‌كه بيماري مربوط به سر باشد، در نتيجه با بروز دردي اندك، و آن‌هم در غير سر چون احساس درد در انگشت دست، نمي‌توان اقدام به تراشيدن سر نمود، شبيه آنچه درباره روزه وجود دارد. مؤيد اين مطلب رواياتي است كه مي‌گويد: در صورت بيماري خفيف بايد به وظيفة اصلي عمل كند.[28]

ب: آزار: تعبير قرآن كريم اين است كه «أَو بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ» كه به معناي وجود ناراحتي در سر محرم است، خواه به وسيله درد، دُمل يا زخم باشد، يا به خاطر حشره‌هاي آزار دهنده باشد.

پرداخت فديه

اين‌كه آيه فرموده است: «فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ» مبين اين است كه حلق در حال احرام موجب فديه است، گرچه به طور كلي فرموده است فديه بدهيد، و كيفيت و كميت آن را مشخص نكرده است، اما سياق آيه مقتضي تخيير بين صيام و صدقه و ذبح است. و بر اساس روايتي از امام صادق مقدار روزه سه روز، ميزان صدقه اطعام ده مسكين، ومراد از نسك ذبح گوسفند است.[29]

قاعده تفسيري قرآني 

امام در ادامه همين روايت مي‌فرمايد: «وَ كُلّ شَيٍء في القُرآنِ «اَوْ» فَصَاحبه بِالخيارِ، يختَارُ ما يشاء، وَ كُلّ شَيء في القُرآن «فَمنْ لَم ‌يجد فَعلَيه كَذا»، فَالاولُ بِالخيارِ؛ هر چه در قرآن با تعبير «او» بيان شده بيانگر تخيير است، و هر چه در قرآن با [تعبير] «فمن لم‌يجد» آمده است بايد اولي را انتخاب كند».[30]يعني همان كه اول آمده است بايد عمل كند، اگر نشد نوبت به مورد بعدي مي‌رسد. به عبارت ديگر اولي مختص حال اختيار است، بنابراين محرم بيمار كه سر را مي‌تراشد مخير بين اين سه امر است.

6. اقسام موانع

از مهمترين بخش آيات حج، اين فقره است كه مي‌فرمايد:«فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ»، كه در حقيقت زيارت خانه خدا را پس از تقسيم به حجّ و عمره، حج را به حج تمتع و غير تمتع تقسيم مي‌كند.

    جمله «فاذا امنتم»، فرع بر جمله «فإن احصرتم» است.[31]و بر اساس آن، محرم و وظيفه او يكي از اقسام زير است:

أ: محرمي كه در كمال امنيت و آسايش است و بدون هيچ مانعي همه‌ ‌اعمال را انجام مي‌دهد، به حكم «فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْي»، بايد عمره و حج را به جاي آورد.

ب: محرمي كه با دشمن يا راهزن يا مأموران دولت يا ترس روبرو مي‌شود كه نمي‌تواند اعمال را به جاي آورد، به حكم «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْي»، وظيفه‌اش قرباني و بيرون رفتن از احرام است.

ج: محرمي كه با مانع دروني روبرو است و قادر نيست تا اعمال را انجام دهد، به حكم احصار مستفاد از «احصرتم»، و يا محصور مستفاد از «فَمَنْ كانَ مِنْكُم مَرِيضاً»، بايد براي احلال فديه قرباني نمايد.

7. انواع حج

حجّ در يك تقسيم به واجب و مستحب تقسيم مي‌شود. و هر كدام از اين دو ممكن است براي خود يا ديگري و به اصطلاح اصلي يا نيابي باشد، از زاويه ديگر حج ممكن است به عنوان حجّ‍ﮥالاسلام، حجّ نذري، حجّ احتياطي و يا حجّ قضاء باشد.

اما آنچه در اينجا اهميت دارد انواع حج به سه نوع تمتع، افراد و قِران است، كه جمله: «فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ» متكفل بيان آن مي‌باشد، البته اين فقره از آيه تنها به تنويع حج به تمتع و غيرتمتع پرداخته است و تقسيم حج غير تمتع به قِران و افراد را بايد از بيرون آيه و از روايات[32]جستجو نمود.

8. تفسير؛ فمن تمتع بالعمر الي الحج

در اين‌كه منظور از تمتع به عمره در حج چيست؟ مفسران وجوهي را بيان داشته‌اند:

أ. انجام عمره قبل از حج

 بدين معنا كه شخص ابتدا با احرام عمره، مناسك آن را انجام مي‌دهد. و پس از تمام شدن عمره، از احرام خارج و به همه‌ تمتعات قبل از احرام متمتع مي‌شود، و سپس با فرا رسيدن احرام حج، دوباره محرم به احرام حج شده و اعمال آن را انجام مي‌دهد. اين ديدگاه مفسران و فقهاي شيعه است،[33] كه برخي از مفسران اهل سنت نيز آن را پذيرفته‌اند.[34]

ب. حج قران

بدين معنا كه منظور از حج تمتع خود حج قران است، زيرا با انجام چنين حجي در واقع بين حج و عمره جمع كند، و به جاي دو سفر مشقت‌آور يك سفر به انجام مي‌دهد.[35]

ج. تبديل حج به عمره

بدين معنا كه شخص با احرام حج [افراد] وارد مكه شود، و قبل از انجام مناسك، حج خود را به عمره مبدل نموده، و سپس در روز ترويه براي حج محرم گردد. اين يكي از ديدگاه‌هاي اهل سنت است، و اين همان است كه عمر آن را تحريم نموده است.[36]

د. تمتع محرم مُحْصَر بعد از ايام حج

يعني محرمي كه محصر و يا محصور شد و تا پايان زمان حج در احصار باقي ماند، پس از آن وارد مكه مي‌شود و طواف و سعي را به جاي مي‌آورد، و تا حج آينده محلّ و متمتع باشد.[37]

نقد و نظر

ديدگاه چهارم كه مخالف صريح قرآن است كه مي‌فرمايد: «فان احصرتم...». زيرا مُحصَر با انجام هدي از احرام خارج مي‌شود. ديدگاه سوم، سخن خوبي است، اما طبق نظر اهل سنت ممنوع شده است. و طبق ديدگاه شيعه تنها در حج مستحبي ممكن است، نه در مطلق حج. اما ديدگاه دوم، گرچه ممكن است در حج قران تمتع و رفع مشقت باشد، و از اين جهت موجب تمتع حاج گردد. اما متبادر از تمتع حلال شدن محذورات از جمله تمتع از زن است. و در نهايت ديدگاه نخست مي‌تواند تفسير درست حج تمتع باشد.

راز نامگذاري حج تمتع

از آنچه گفته آمد راز نامگذاري حج تمتع نيز روشن شد، زيرا زائر خانه خدا پيش از حج به وسيله عمره به خدا تقرب ‌جسته، و از ثواب آن بهره‌مند مي‌گردد. يا اين كه در اين نوع حج براي آسايش فرد يك سفر حذف شده است، چرا كه به طور طبيعي بايد براي هر يك از حج و عمره سفر مستقلي انجام دهد. و نيز اين‌كه همه آن‍چه با احرام عمره ممنوع شده بود با انجام عمره حلال و تا احرام حج از آن متمتع‌ مي‌شود.

برخي از مفسران مي‌نويسند: معناي «من تمتع بالعمرة الي الحج» اين است كه از عمره تا حج متمتع مي‌باشد.[38] معناي اين سخن آن است كه عمره وسيله‌ مي‌شود تا شخص بتواند تا هنگام حج استمتاع ببرد. و با اين بيان معناي «الي الحج» نيز روشن مي‌شود.

تحريم عمر چه بود؟

مشهور است كه مي‌گويند: عمر متعه حج را تحريم كرده است،[39] ليكن در اين كه اين متعه تحريم شده چيست؟ دو ديدگاه عمده وجود دارد: يكي تمتع در حج، و ديگري فسخ حج و تبديل آن به عمره.

أ. حج تمتع

امام شرف‌الدين موسوي، در كتاب النص و الاجتهاد مي‌نويسد: آنچه عمر از آن ناخشنود بود حج تمتع است، به خاطر لذات و تمتعاتي كه با مباح شدن آن‌ محظورات در بين دو احرام عمره و حج حاصل مي‌شود. علامه اميني نيز در كتاب الغدير همين مسأله را مورد توجه قرار ‌داده، و بدان پاسخ مي‌دهد.[40] قرطبي نيز در راز نامگذاري حج تمتع، به عنوان يكي از وجوه مي‌نويسد: اين‌كه در حج تمتع با انجام عمره همه آن‍چه با احرام ممنوع شده بود حلال و به آن متمتع شود، و اين همان چيزي است كه عمر از آن ناراحت بود.[41]

ب. تبديل حج به عمره

قرطبي در تفسير خود، در يكي از معاني حج تمتع مي‌نويسد: مراد اين كه فرد محرم به احرام حج شود و وقتي وارد مكه شد حجش را به عمره مبدّل كند، سپس مي‌افزايد: اين همان چيزي است كه عمر نسبت به انجام آن تهديد كرد و گفت: هر كس آن را انجام دهد وي را مجازات خواهم كرد.[42] علامه اميني نيز در كتاب الغدير از قول برخي از علماي اهل سنت[43] مي‌نويسد: كه گفته‌اند: متعه‌اي كه عمر و عثمان آن را ممنوع نمودند تبديل حج به عمره است نه عمره‌اي كه بعد از آن حج است.[44] شهيد ثاني از فقهاي شيعه در شرح كلام شهيد اول كه مي‌گويد: براي كسي كه حج افراد مستحبي انجام مي‌دهد، جايز است آن را به حج تمتع مبدل كند، مي‌نويسد: اين همان چيزي است كه عمر آن را انكار كرده است.[45]

از سوي ديگر آنچه ما در فتاوي اهل سنت مي‌بينيم و در ايام حج مشاهده مي‌كنيم، وجود حج تمتع با دو بخش عمره و حج، و احلال از محرمات حتي تمتع جنسي از زنان است. و حتي قرطبي بر آن ادعاي اجماع ‌كرده است.[46]

مجموع اين مطالب بيانگر آن است كه، ديدگاه دوم به واقع نزديك‌تر است. برخي از روايات نيز مؤيد همين ديدگاه است، مثل روايت عبدالله بن زراره از امام صادق كه به او فرمود، سلام مرا به پدرت برسان و بگو:... عَليْكَ بِالحَجّ ان‌تهلّ بِالاِفْرادِ، وَ تَنوِي الفَسْخَ اِذَا قَدِمتَ مَكّةَ فَطُفْتَ وَ سَعَيْتَ فَسَخْتَ مَا اَهْلَلْتَ بِه، وَ قَلّبْتَ الحَجّ العُمْرَةَ وَ اَحْلَلْتَ اِلي يَوْمِ التّروِيةِ ثُمّ استأنِف الاِهلالَ بِالحَجّ مُفرِداً الي مِني، ... فكذلك حجّ رسول الله و هكذا امر اصحابه».[47] ظاهر روايت حكايت از وجود شبهه در مشروع نبودن آن دارد، كه امام آن را بر طرف نموده است.

به هرصورت، عمر حق تحريم متعه حج و تغيير احكام شرعي را نداشت، و توجيهاتي كه براي آن بيان كرده‌اند بي پايه و اساس است، زيرا عمر حق نداشت بر خلاف نظر قرآن و رأي پيامبر عمل كند، و او نه مشرّع است، و نه شريك پيامبر در تشريع. و اين كه ادعا شود: اين مسأله در زمان پيامبر نسخ شده بود، و عمر نسخ در زمان پيامبر را احيا نمود، سخني بي دليل است. و اين‌كه مي‌گويند عمر براي زياد شدن سفر به خانه خدا آن را تحريم نمود، بسيار سخيف است؛ زيرا معناي اين سخن آن است كه عمر از خدا و پيامبر بيشتر مي‌فهميد. و اين‌كه مي‌گويند: اين يك حكم حكومتي بوده است، و هر حاكمي حق دارد احكام حكومتي صادر كند. هرچند اصل اين سخن مي‌تواند درست باشد، اما حكم حكومتي نمي‌تواند دوام داشته باشد. و از سخن خود عمر نيز بر مي‌آيد كه حكم حكومتي نبوده است.

9. ضرورت قرباني در حج تمتع

اين كه فرمود: «فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ»، بيانگر اين است كه يكي از ويژگي‌هاي حج تمتع ضرورت قرباني كردن است. و گرچه اين بخش از آيه به اصل لزوم قرباني بسنده نموده است، ليكن در روايات به قيود و تخصيص‌‌هاي آن اشارت شده است، كه برخي از اطلاقات و تقييدات آن عبارت است از:

1. جمله‌ «مَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ» شامل هرحيوان حلال گوشتي كه صلاحيت اهداء به بيت‌الله را داشته باشد مي‌شود، ليكن در روايات مقيد به انعام سه‌گانه شتر، گاو و گوسفند شده است.[48]

2. اين جمله شامل حيوان صحيح و معيوب نيز مي‌شود، ليكن روايات آن را مقيد به حيوان سالم و داراي شرايط نموده است.[49]

3. اطلاق آيه شامل قسمتي از شتر، گاو، و گوسفند نيز مي‌گردد، به اين معنا كه چند نفر مي‌توانند در هديه به بيت‌الله با يكديگر شريك باشند، ليكن روايات بيان مي‌دارد كه اين امر ممكن نيست. و هر كسي بايد حيواني را خريداري و قرباني نمايند.[50]

4. جمله «فمن تمتع...» گرچه به حسب ظاهر آيه مفيد معناي اختيار بر حج تمتع است، اما بر اساس دليل روايي كه به عنوان قرينه منفصل در تفسير آيه به شمار مي‌آيد، مبين تعيين آن بر نايي است.[51]

10. بدل قرباني

قرآن كريم در اين بخش از آيه به موارد استثنايي در مسأله قرباني اشارت نموده است، و براي كساني كه قادر به انجام قرباني نيستند، ده روز روزه را به عنوان جايگزين آن معين كرده و فرموده است: «فَمَنْ لَمْ‌ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ». از اين ده روز، سه روز در ايام حج و بقيه پس از بازگشت در وطن انجام شود.

    سه روز ايام حج عبارت است از: روزهاي هفتم، هشتم(ترويه) و نهم (عرفه)، كه در حقيقت بين دو احرام عمره و حج مي‌باشد.[52] و اگر پيش از آن نيز روزه بگيرد اشكالي ندارد، و اگر روز ترويه و عرفه روزه گرفت، سومين آن را بعد از روز عيد بگيرد.[53]

معناي لم‌ يجد

تعبير به «لم‌يجد»، گرچه ظهور در نبود قرباني را دارد، ليكن بايد توجه داشت كه شامل عدم قدرت بر خريد نيز مي‌شود. و لذا شامل پيدا نشدن قرباني، و نيز بودن قرباني و نداشتن وجه آن، و نيز داشتن وجه و كافي نبودن آن مي‌شود.[54] و اين نظير آيه تيمم است كه مي‌فرمايد: «فَلَمْ‌تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا(مائده: 6)»، و شامل نبود آب، و عدم قدرت بر استفاده از آن مي‌شود.

راز تعبير به عشر كامل‍

اين‌كه فرمود: «تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ»، ممكن است اين پرسش را در پي داشته‌باشد كه خيلي روشن است كه جمع سه و هفت مي‌شود ده، چه لزومي داشت كه «عشرة كاملة» تكرار شود؟

در پاسخ به اين سؤال برخي از مفسران گفته‌اند: ‌اين تعبير اشارت به اين دارد كه ثلاثه و سبعه، هر كدام حكم مستقلي است، ليكن كامل شدن تكليف منوط به انجام سبعه مي‌باشد.[55] بعضي ديگر اين تعبير را نشانه تأكيد بر انجام آن و عدم سهل انگاري دانسته‌اند.[56] و برخي اين احتمال را داده‌اند كه بسا اشارت به كامل بودن عدد ده باشد.[57] بعضي نيز گفته‌اند: چون «واو» ممكن است به معناي «او» به كار رود، براي رفع اين ايهام تصريح نموده است. و بالاخره اين‌كه مي‌خواهد بيان كند كه اين ده صيام در حج در نوع كامل است، و گرچه بدل از قرباني است اما چيزي كمتر از آن ندارد.[58]

در روايتي از امام صادق مي‌فرمايد: «الْكَامِلُ كَمَالُهَا كَمَالُ الأُضْحِيَّةِ سَوَاءٌ أَتَيْتَ بِهَا أَوْ أَتَيْتَ بِالأُضْحِيَّةِِ».[59] يعني صيام ثواب كامل اضحيه را دارد، كه در واقع مؤيد سخن اخير مي‌باشد.

11. مرز حج تمتع

اين بخش از آيه كه مي‌فرمايد: «ذلِكَ لِمَنْ لَمْ ‌يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرام». در حقيقت بيانگر مرز بين حج تمتع و غير تمتع است.

برخي از مفسران مي‌گويند: «ذلك» اشارت به حج تمتع است كه در آيه آمده است، و نتيجه آن اين است كه حج تمتع مخصوص غير حرميان است.[60] برخي ديگر معتقدند اشارت به هدي و بدل آن است كه مشاراليه نزديك‌تر است، و نتيجه آن اين است كه هدي و بدل آن ويژه متمتع است. و چون جمله: «فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ» عام است، شامل حرمي وغير حرمي مي‌شود.[61] و در نهايت مي‌تواند بگويد: اگر كسي از ساكنان حرم نيز حج تمتع به جاي آورد بايد قرباني كند، چون حكم هدي و بدل آن بر محور تمتع مي‌چرخد نه بر محور حرم، ليكن انصاف اين است كه ذلك به تمتع باز مي‌گردد.

در اين‌كه منظور از حاضران مسجد الحرام چيست؟

مفسران و فقهيان شيعه عمده بر دو ديدگاه دوازده ميل [چهار فرسخ]، [62] و چهل و هشت ميل [شانزده فرسخ] دور مي‌زند.[63]بنابراين كساني كه در اين محدوده ساكن باشند، جزء حاضران به شمار مي‌آيند.

در ميان مفسران اهل سنت، برخي بر محدوده حرم اصرار دارند.[64] برخي ديگر چون فخر رازي با آن‌كه شافعي است و نظر شافعي محدوده قصر نماز (شانزده فرسخ) است، ليكن در تفسير آيه مي‌گويد حق با مالك است كه مي‌گويد: اهالي مكه و نواحي متصل به آن، تنها جزء حاضران مسجد الحرام مي‌باشند.[65] ابوحنيفه هم اهل مواقيت را از حاضران مي‌داند.[66]

گرچه ظاهر آيه كه مي‌فرمايد: «حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرام» مفيد اين معناست كه تنها ساكنان اطراف مسجدالحرام منظور است، ليكن برخي از روايات، از جمله روايت زراره كه از امام صادق درباره حد حضور مي‌پرسيد، مي‌فرمايد: «ثمانية و اربعين ميلاً من جميع نواحي مكة».[67]محدوده‌اي فراتر از اطراف مسجد الحرام را بيان مي‌دارد. و مؤيد ديدگاه شيخ طوسي و پيروان او است.

نكته‌اي در اين‌جا وجود دارد معيار را اهل قرار داده است، زيرا آنان هستند كه در چنين محدوده‌هايي سكونت دارند، و مردان ممكن است بيشتر در سفر باشند.

ضمناً تعبير به «لم‌يكن اهله حاضري...». به جاي نايي و بعيد، اشارت به تسهيل و تخفيف براي مسافران است.

12. اقسام حج

آيه با تعبير «لم‌يكن اهله حاضري...»، عملاً حج را به دو نوع تمتع و غيرتمتع تقسيم نمود، و وظيفه قرباني را از دوش آنها كه متمتع نيستند برداشت، ولي از اين كه حج غيرتمتع چه نوع حجي است و آيا يك قسم است يا بيشتر؟ سخني به ميان نياورده است. و طبيعي است كه بيان تفصيلي آن را به بيان نبوي و ولوي موكول نمايد، لذا در روايات وارده از اهل بيت مي‌خوانيم كه امام صادق ‌فرمود: «الحجّ ثلاثةُ اصنافٍ: حجّ مُفرَد، و قِرانٌ و تَمَتَّع‌ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ».[68] و هر يك از اينها احكامي دارد كه در كتب فقهي بحث شده است.

رخصت يا عزيمت؟

ظاهر آيه «ذلِكَ لِمَنْ لَمْ‌يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرام» اين است كه انجام حج تمتع بر مستطيع عزيمت است، فقها نيز معتقدند حج قران و افراد متعين بر حاضر، و حج تمتع متعين بر نايي است، مگر به دليل ضرورت كه مي‌تواند حج تمتع را به حج افراد بدل نمايد.[69] البته در جايي كه شخص مخير باشد در انجام هر يك از انواع حج، مثل حج منذور مطلق، تمتع افضل است، به دليل اين كه مشتمل بر دو منسك حج و عمره است، و دو منسك افضل از منسك واحد است. و برخي از روايات نيز بر آن دلالت مي‌كند. از جمله در روايتي از امام باقر مي‌خوانيم كه در پاسخ راوي كه پرسيده بود آيا حج افراد انجام دهم؟ حضرت فرمود: «لَو حَجَجْتُ اَلفاً الفاً، لَتَمَتَعْتُ، فَلا تُفرِد».[70]

نكته پاياني

اين آيه با اين جمله به پايان مي‌رسد كه فرمود: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّه شَدِيدُ الْعِقابِ». كه خود بيانگر دو نكته اساسي است: يكي سفارش به تقوا، كه در اينجا منظور مراعات احكام و حدود الهي در حج و مناسك آن است.

نكته دوم تهديد به عقاب، و اين حكايت از آن دارد كه بوي مخالفت از سوي مخاطبان اين حكم عمومي و مردمي كه از عهد ابراهيم وجود داشته است، استشمام مي‌شده است. و خداوند خواسته است با اين تهديد راه هرگونه مخالفت را سد نمايد، چنانكه در جاي ديگر فرمود: «وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ(آل‌عمران: 96)».

لطايف و اشارات

1. در برخي از روايات تمام الحج به لقاي امام تفسير شده است، چنانكه امام باقر  در روايتي مي‌فرمايد: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الإِمَامِ».[71] در حال حضور امام، حاجي بايد پس از انجام مناسك حج، به ديدار امام خود برود، و آنچه در مناسك با خداي خود عهد بسته، با امام تجديد عهد نمايد. و بسا مناسك خود را عرضه نمايد تا امام بر درستي آن صحه بگذارد. و در زمان غيبت امام به زيارت امامان -عليهم السلام- برود.  

2. تعبير به «لله» در آغاز بيان حج و عمره، پيامش اين است كه حجّ و عمره و همه اجزاء و جزييات آن دو نيز بايد تنها براي خدا باشد.

3. جمله «فإن احصرتم» كه پس از بيان «أتموا الحج والعمرة» آمده است، مبين اين حكم است كه احصار در هر يك از حج و عمره ممكن مي‌باشد.

4. تخيير در پرداخت فديه، و تشريع بدل قرباني، بيانگر اين است كه احكام اسلامي از انعطاف كافي برخوردار است.

5. تعبير «فَمَنْ لَمْ‌ يَجِدْ فَصِيامُ»، مبين اين حكم است كه رويكرد به صيام مترتب بر نبود قرباني است، نه تخيير بين آن ‌دو.

6. عبارت‌هاي «فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ»، و «فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ»، و «فَمَنْ لَمْ‌ يَجِدْ فَصِيامُ». گرچه به ظاهر اخبار است، اما در حقيقت انشاء و در مقام تشريع است، يعني انشاء به لسان اخبار مي‌باشد.

7. بيان حلق، قرباني و بدل قرباني در اين آيه، و نپرداختن به موارد ديگر، پيامش اين است كه لازم نيست همه مسايل را يكجا بيان نمود، بلكه بهتر است اندك اندك بيان شود.

8. گرچه در تشريع قرآن، همواره براي زن و مرد با افعال و ضماير مذكر به كار رفته است، اما مسأله حلق اختصاص به مردان دارد.

9. تفاوت تكليف نسبت به حاضر و مسافر كه فرمود: «لم‌يكن اهله حاضري». نشان از حكمت اين تشريع است كه شارع براي آنان كه از راه‌هاي دور مي‌آيند، و سختي و مشقت سفر را تحمل مي‌كنند، سزاوار است از تسهيل و تخفيف برخوردار باشند.

10. تفاوت وظايف متمتع و قارن و مفرد، در حقيقت مصداقي از تأثير زمان و مكان در تشريع احكام الهي است.

11. ذكر تقوا در كنار احكام و مناسك حج، مفيد اين معناست كه انجام آن نشانه تقوا و ترك آن علامت بي‌تقوايي است.

12. سفارش اكيد به تقوا و تهديد پس از بيان احكام، مفيد اين معناست كه تساهل در انجام احكام و حدود الهي پذيرفته نيست.

13. ذكر تقوا هم در حج آمده و هم در روزه، با اين تفاوت كه تقوا در حج زمينه عمل به مناسك قلمداد شده است، ولي در روزه تقوا ثمره انجام آن به شمار آمده است. و اين خود نشان از دو نوع تقوا، و يا تفاوت در تأثير و تأثّر احكام الهي دارد.

 
[1] - جوهري، صحاح اللغ‍ﮥ، فيومي، المصباح المنير، ريشه حصر.

[2] - جوهري، صحاح اللغ‍ﮥ، راغب‌ اصفهاني، مفردات، ابن‌منظور، لسان العرب، ريشه يسر.

[3] - جوهري، صحاح اللغ‍ﮥ، ابن‌منظور، لسان العرب. راغب اصفهاني، مفردات، ريشه هدي.

[4] - فيومي، المصباح ‌المنير. ابن‌منظور، لسان العرب. راغب اصفهاني، مفردات، ريشه فدي.

[5] - جوهري، صحاح اللغ‍ﮥ. و فيومي، المصباح المنير، ابن‌منظور، لسان العرب، ريشه حج.

[6] - مقاييس اللغ‍ﮥ، ريشه حجّ.

[7] - از جمله: «الحج اشهر معلومات(بقره: 197)»، و «واذّن في الناس بالحج(حج: 27»، و «لله علي الناس حِجّ البيت(آل‌عمران: 97. و...

[8] - اقتباس از خضري‌بك، محمد، تاريخ تشريع اسلامي، ص36.

[9] - جواهرالكلام، ج17، ص220.

[10] - صحاح اللغ‍ﮥ، و المصباح المنير، ريشه عمر.

[11] - مقاييس اللغ‍ﮥ، ريشه عمر.

[12] - جواهر الكلام، ج20، ص441.

[13] - راغب اصفهاني، مفردات، ريشه تمّ.

[14] - طبرسي، مجمع‌البيان، ج1، ص290.

[15] - قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص336.

[16] - كليني، كافي، ج4، ص264، باب فرض الحج و العمرﮤ.

[17] - ميبدي، رشيدالدين، كشف الاسرار، ج1، ص537.

[18] - قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص335.

[19] - كنزالعرفان، ج1، ص216 و 272.

[20] - مجمع‌البيان، ج1، ص290. الميزان، ج2، ص76. نمونه، ج2، ص26. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص372.

[21] - قرطبي، الجامع‌ لاحكام القرآن، ج2، ص372.

[22] - كنز العرفان، ج1، ص287، و جواهرالكلام، ج20، ص111. در ميان اهل سنت درخصوص «ان ‌احصرتم» سه رأي وجو دارد: 1- منحصر به منع دشمن، 2- منحصر به مرض، 3- احصار شامل منع و بيماري مي‌شود. فخررازي، تفسير كبير، ج5، ص159.

[23] - وسايل الشيع‍ﮥ، ج9، ص303، باب1 از ابواب الاحصار و الصد، ح1.

[24] - فخررازي، تفسير كبير، ج5، ص160.

[25] - مجمع البيان، ج1، ص 290.

[26] - قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص378.

[27] - زمخشري، تفسير كشاف، ج1، ص 240.

[28] - وسايل الشيع‍ﮥ، ج9، ابواب الاحصار و الصد.

[29] - نجفي، محمدحسن، جواهر الكلام، ج20، ص407.

[30] - وسائل‌الشيع‍ﮥ، ج9، ص295، باب14 از ابواب بقي‍ﮥ كفارات الاحرام، ح1.

[31] - مجمع البيان، ج1، ص 290. الميزان، ج 2، ص 76. نمونه، ج 2، ص 26. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص372.

[32] - وسائل الشيع‍ﮥ، ج8، ص148، باب1 از ابواب اقسام الحج، ح1.

[33] - تفسير تبيان، ج2، ص159. و مجمع البيان، ج1، ص291. تفسير الميزان، ج2، ص76. و جواهر الكلام، ج18، ص3.

[34] - قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص390. و رشيد رضا، تفسير القرآن الحكيم (المنار)، ج2، ص222.

[35] - تفسير قرطبي، ج2، ص395.

[36] - قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، ج2، ص390.

[37] - تفسير قرطبي، ج2، ص391- 395.

[38] - زمخشري، تفسير كشاف، ج1، ص241.

[39] - متن كلام عمر: «متعتان كانتا علي عهد رسول الله و انا انهي عنهما و اعاقب عليهما: متعة الحج و متعة النساء». رك: موسوي، عبدالحسين شرف الدين، النص و الاجتهاد، ص196.

[40] - اميني، عبدالحسين، الغدير، ج6، ص213.

[41] - تفسير قرطبي، ج2، ص395.

[42] - تفسير قرطبي، ج2، ص392. تفسير كبير، ج5، ص167.

[43] - از جمله بدرالدين عيني حنفي از عياض [قاضي مالكي].

[44] - اميني، عبدالحسين، الغدير، ج6، ص214.

[45] - اللمع‍ﮥ الدمشقيه، ج2، ص212. البته در عدول از حج به عمره تنها از حج افراد به تمتع جايز است ودر حج قران جاري نيست. مدارك الاحكام، ج7، ص203.

[46] - تفسير قرطبي، ج2، ص390. تفسير كبير، ج5، ص167.

[47] - وسايل الشيع‍ﮥ، ج8، ص185، باب5 از ابواب اقسام الحج، ح11.

[48] - وسائل الشيع‍ﮥ، ج9، ص98، باب8-14 از ابواب ذبح.

[49] - وسائل الشيع‍ﮥ، ج9، ص110، باب16 از ابواب ذبح.

[50] - وسائل الشيع‍ﮥ، ج9، ص113، باب18، 21، از ابواب ذبح.

[51] - وسائل الشيع‍ﮥ، ج8، ص171، باب3، از ابواب اقسام حج.

[52] - تفسير كشاف، ج1، ص241. تفسير (المنار)، ج2، ص222.

[53] - تفسير تبيان، ج2، ص159. مجمع‌البيان، ج1، ص291. تفسير قرطبي، ج2، ص401. تفسير الميزان، ج2، ص77.

[54] - فخررازي، تفسير كبير، ج5، ص169.

[55] - تفسير الميزان، ج2، ص77.

[56] - تفسير كشاف، ج1، ص241. تفسير (المنار)، ج2، ص223.

[57] - تفسير نمونه، ج2، ص27.

[58] - فخررازي، تفسير كبير، ج5، ص173.

[59] - وسائل الشيعة، ج10، ص157، باب46، از ابواب ذبح.

[60] - كشاف، ج1، ص242. و مجمع البيان، ج1، ص291. تفسير الميزان، ج2، ص76. تفسير نمونه، ج2، ص27.

[61] - فخررازي، تفسير كبير، ج5، ص173.

[62] - تفسير الميزان، ج2، ص78. و شرايع الاسلام، ج1، ص237.

[63] - تفسيرنمونه، ج2، ص27. تهذيب الاحكام، ج5، ص39، اللمع‍ﮥ الدمشقي‍ﮥ، ج2، ص204.

[64] - رشيد رضا، تفسير (المنار)، ج2، ص224.

[65] - فخررازي، تفسير كبير، ج5، ص173.

[66] - تفسير قرطبي، ج2، ص404. الفقه ‌علي‌ المذاهب الاربعه، ج1، مبحث القران و التمتع و الافراد.

[67] - وسايل الشيع‍ﮥ، ج8، ص187، باب6 از ابواب اقسام الحج، ح7.

[68] - رك: وسايل، ابواب اقسام الحج، باب1، ح1.

[69] - كنزالعرفان، ج1، ص299.

[70] - وسايل الشيع‍ﮥ، ج8، ص181، باب4 از ابواب اقسام الحج، ح21.

[71] - كليني، كافي، ج 4، ص 549. باب إتباع الحج بالزيارﮤ. صدوق، من ‏لايحضره‏الفقيه، ج2، ص 578. باب ثواب زيارﮤ النبي و الأئم‍ﮥ.


| شناسه مطلب: 13298







نظرات کاربران