إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ
«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ (آل‌عمران: 96)». شرح واژگان أ. بیت: بیت در لغت به معنای مأوی، مسکن و محل اجتماع است.[1] بسا به این دلیل به مسکن بیت گفته می‌شود، که انسا
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ (آلعمران: 96)».
شرح واژگان
أ. بيت: بيت در لغت به معناي مأوي، مسكن و محل اجتماع است.[1] بسا به اين دليل به مسكن بيت گفته ميشود، كه انسانها به طور معمول در محل سكونت خود بيتوته ميكنند، و در آن اعضاي خانواده به دور هم جمعند.
ب. بكّه: واژه بكه در لغت به معناي تجمع و ازدحام است. و لذا گفته ميشود تباكّت الابل علي الحوض، يعني تزاحمت.[2] برخي نيز ميگويند: بكّه همان مكّه است كه ميم آن تبديل به باء شده است، چنانكه واژه لازب همان لازم است.[3] در اينكه منظور از بكه در آيه شريفه چيست؟ در روايتي أميرالمؤمنين در پاسخ به اين پرسش كه نسبت بكه به مكه چيست؟ فرمود: «مكة من أكناف الحرم و بكة موضع البيت». مرد پرسيد چرا به آن بكّه ميگويند، فرمود: «لأنها بكّت رقاب الجبارين و عيون المذنبين».[4]
ج. بركت: برك در لغت به دو معنا به كار رفته است: يكي نمو و زيادت، و ديگر ثبوت و قوام.[5] و اگر به محل جمع شدن آب باران بركه گفته ميشود، به اين دليل است كه آب در آن ايستاده و مقيم شده است. برخي نيز گفتهاند: بركت به معناي خير الهي در چيزي است.[6]
محتواي آيه
اين آيه شريفه از جمله آياتي است كه به معرفي خانه خدا در قالب چند وصف پرداخته است، ضمن آنكه براي اولين بار به تاريخ و جغرافياي آن نيز اشارت نموده است.
1. تاريخ خانه خدا
در اين آيه به نخستين خانه اشارت شده است، اين اوليت ممكن است اشارت به اين باشد كه اولين نقطه روي زمين است كه آشكار گرديد. و در حقيقت اشارت به «دحو الارض» باشد، و يا اين كه اولين خانه عمومي روي زمين مراد است، چنانكه در روايتي از علي ميخوانيم كه فرمود نخستين خانه عمومي است: «قد كان قبله بيوت كثيرة لكنّه اوّل بيت مبارك و هدي وضع للناس».[7]
اين بدان معناست كه پيش از كعبه خانههاي زيادي بوده است، ليكن كعبه اولين خانه مبارك و هدايتي است كه براي عموم مردم قرار داده شد، در سخن ديگري از اميرالمؤمنين چنين استفاده ميشود كه منظور اولين خانه عبادت است، چنانكه ميفرمايد: «اول بيت وضع للعبادة البيت الحرام، و قد كانت قبله بيوت كثيرة».[8] برخي از مفسران نيز همين معنا را پذيرفتهاند.[9]
برخي از مفسران نيز اول بودن را از نظر شرافت و فضليت دانسته و براي آن فضايلي ذكر كردهاند، از جمله: داراي بودن مقامات و آيات بينات، آمدن مردم به سوي آن، اعجاز از تخريب در هجوم ابرهه، امنيت آن، و...[10]
از مجموع آنچه گفته شد چنين مستفاد است كه خانه خدا از تاريخي بس طولاني برخوردار است، از يك زاويه تا آمايش زمين براي سكونت و زيستن امتداد دارد، و از زاويه ديگر به تاريخ انسان و آدم پيوند ميخورد.
به لحاظ تاريخ مدون نيز -چنانكه پيش از اين گفته شد- از آيات قرآن استفاده ميشود كه كعبه پيش از ابراهيم بنا شده است، زيرا ميفرمايد: «إِذْ بَوَّأْنا لإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ(حج: 26)». و نيز فرمود: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْر ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ(ابراهيم: 37)». نشان دادن جاي خانه به ابراهيم، و اسكان دادن ذريه در وادي غير مزروعي با قيد «عند بيتك المحرم» بيانگر اين است كه پيش از آن خانه خدا وجود داشته است. در روايتي نيز از امام صادق ميخوانيم كه فرمود: «إِنَّ آدَمَ هُوَ الَّذِي بَنَى الْبَيْتَ وَ وَضَعَ أَسَاسَهُ...».[11]
2. جغرافياي خانه خدا
قرآن كريم در خصوص محل كعبه از يك سو مي فرمايد: «لَلَّذِي بِبَكَّةَ». اين كه فرمود در بكّه، در حقيقت آدرس دهي براي دست يابي به خانه خدا است، از سوي ديگر خداوند افزون بر نام بردن از بكه از مكه نيز نامبرده و فرموده است: «وَ هُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ(فتح: 24)». و در اين نيز شكي نيست كه بيتي كه در آيه بكه معرفي شده همان كعبه است و بيتي است كه در مكه قرار دارد، پس ميتوان گفت اين همان است، ليكن اين پرسش مطرح است كه بكّه چه تفاوتي با مكّه دارد.
در روايتي كه از اميرالمؤمنين نقل شد از حضرت سؤال شد كه نسبت بكه به مكه چيست؟ علي فرمود: «مكة من أكناف الحرم و بكة موضع البيت»، آن مرد پرسيد: چرا مكه را مكه ميگويند: آن حضرت فرمود: «لأن الله مكّ الأرض من تحتها»، آن مرد پرسيد چرا به آن بكه ميگويند؟ فرمود: «لأنها بكّت رقاب الجبارين و عيون المذنبين».[12]
علامه طباطبايي مينويسد: تعبير به «بكّه» بيانگر اين است كه اطراف كعبه به هنگام نماز و طواف ازدحام جمعيت است.[13]
3. نامهاي مكّه در قرآن
قرآن كريم افزون بر مكّه و بكّه به برخي از نامهاي ديگر اين سرزمين مقدس نيز اشارت نموده است، كه برخي از آنها عبارت است از:
أ. بلد
قرآن در اين باره ميفرمايد: «لاأُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَد وَ أَنْتَ حِلّ بِهذَا الْبَلَدِ(بلد: 1-2)». كلمه بلد در فرهنگ قرآن به بخش محدودي از زمين اطلاق ميشود، خواه آباد باشد يا غير آباد.[14] و لذا هم تعبير به «بلد ميت» دارد و ميفرمايد: «فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها(فاطر: 10)». و هم تعبير به بلد آباد دارد و ميفرمايد: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ(اعراف: 58)». و آنچه در عنوان «البلد» وجود دارد، ناظر به بلد آباد است.
قرآن كريم، همچنانكه در جاهاي ديگر به ذات مقدس باري تعالي، فرشتگان، آيات آفاقي، خود قرآن، جان پيامبر، انسانهاي وارسته، زمانها و مكانهاي گوناگون قسم خورده است. در اينجا به دليل عظمت اين شهر، و به دليل اهميت زياد آن و وجود پيامبر در آن كه فرمود: «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ(بلد: 2)» در دو شكل مثبت «اقسم» و منفي «لااقسم» سوگند ياد كرده است.
ب. بلد امين
در كنار سوگند به تين، زيتون و طور سينين، به شهر مكه قسم ياد كرده و ميفرمايد: «وَ هذَا الْبَلَدِ الأَمِينِ(تين: 3)». كاربرد وصف امين درباره مكه، ممكن است به معناي اسم فاعل يعني «امانتدار» باشد، چرا كه امانتي چون پيامبر و كعبه را در خود جاي داده است. و ممكن است به معناي اسم مفعول يعني «امنيتدار» باشد، كه در اين صورت نظير اين آيه است كه ميفرمايد: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً(بقره: 126)». و اين آيه كه ميفرمايد: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً(ابراهيم: 35)».
ج. بلده حرام
در معرفي مكه با اين صفت قرآن ميفرمايد: «إِنَّما أُمِرْتُ أَنْأَعْبُدَ رَبَّ هذِه الْبَلْدَة الَّذِي حَرَّمَها(نمل: 91)». حرام بودن يك مكان، يا يك زمان «شهر حرام»، به معناي محترم بودن و احترام داشتن آن است، چنانكه در روايتي از امام صادق ميخوانيم كه فرمود: «...أَلا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ مَكَّةَ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ فَهِيَ حَرَامٌ بِحَرَامِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لايُنَفَّرُ صَيْدُهَا وَ لايُعْضَدُ شَجَرُهَا وَ لايُخْتَلَى خَلاهَا وَ لاتَحِلُّ لُقَطَتُهَا إِلاّ لِمُنْشِدٍ...».[15] در روايت ديگري از آن حضرت ميخوانيم كه فرمود: «إنه وجد في حجر من حجرات البيت مكتوباً إني أنا الله ذو بكة خلقتها يوم خلقت السماوات و الأرض و يوم خلقت الشمس و القمر».[16]
ضمناً از اضافه شدن كلمه ربّ به «البلدة» معلوم ميشود كه مكه تحت ربوبيت ويژه حضرت حق قرار دارد، چنانكه درباره كعبه نيز فرمود: «فلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ(قريش: 3)».
د. حرم امن
قرآن به مكه به اين موصوف نموده و ميفرمايد: «أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً(عنكبوت: 67)». و نيز ميفرمايد: «أَ وَ لَمْ نُمَكِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبى إِلَيْهِ ثَمَراتُ كُلِّ شَيْء رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا(قصص: 57)». كلمه حرم، يعني مكاني كه داراي حريم و حرمت است، از يك سو كسي غير از صاحبش حق تعرض به آن را ندارد، و از سوي ديگر بايد احترام و حقوق آن را رعايت نمود.[17]
ه . ام القري
چنانكه فرمود: «وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْه وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها(انعام: 92)». و نيز در جاي ديگر فرمود: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها(شوري: 7)».
امّ به معناي ريشه و اصل هر چيز است، امّ بودن مكه ممكن است بدين معنا باشد كه دعوت پيامبر از اين شهر آغاز و به ديگر شهرها منتشر شد.[18] و ممكن است به اين معنا باشد كه [خشكي] زمين از مكه شروع شده است.[19] و به تعبير ديگر اشارت به اين آيه دارد كه ميفرمايد: «وَ الأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها(نازعات: 30)». و نيز اين آيه كه ميفرمايد: «وَ الأَرْضِ وَ ما طَحاها(شمس: 6)». دحو و طحو به معناي بسط و توسعه دادن است، كه در حقيقت مراحل آماده سازي زمين براي سكونت انسانها و رويش گياهان است.[20]
و. قريه
قريه در فرهنگ قرآن به جايي اطلاق ميشود كه داراي ساختمان، و يا محل تجمع افراد باشد.[21] و فرق آن با بلد و مدينه در اين است كه بلد به محدودهاي از زمين اطلاق ميشود خواه آباد باشد يا نباشد، ولي در مفهوم مدينه اقامت تدبير و نظم نهفته است.
قرآن از مكه به قريه تعبير كرده و ميفرمايد: «وَ قالُوا لَوْلا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيم(زخرف: 31)». و نيز ميفرمايد: «الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِه الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها(نساء: 75)».
قرآن هنگامي كه ميخواهد بهانهگيران قريش را مذمت نمايد، و يا از وجود ظلم در مكه سخن بگويد، از آن به قريه تعبير كرده است، ولي هنگامي كه ميخواهد دعاي ابراهيم را درباره آن بيان كند تعبير به بلد نموده است. تعبير به قريه به مكانهاي غير سالم نيز در قرآن رايج است، چنانكه درباره شهر قوم لوط نيز ميفرمايد: «وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ(انبياء: 75)». و اين در حالي است كه به هنگام فرود فرشتگان الهي به عنوان مهمان لوط در آن شهر از آن به مدينه ياد ميكند و ميفرمايد: «وَ جَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ(حجر: 67)».
بسا بتوان گفت: مقدسترين مكانها وقتي در راستاي برنامه توحيد نباشد، ميتوان به عنوان عاملي سازنده مورد هجمه فرهنگي و نكوهش قرار داد.
ز. وادي غير زراعي
قرآن در اين باره ميفرمايد: «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْر ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ(ابراهيم: 37)». تعبير قرآن كريم از مكه كه از زبان ابراهيم نقل كرده است، «واد غير ذيزرع» است، اين تعبير ممكن است اشارت به اين باشد كه مكه در آن زمان هنوز زمين مزروعي نبوده است. و ممكن است اشارت به اين باشد كه در آينده هم مزروعي نخواهد شد، و گرنه به «لم يزرع» تعبير ميكرد. و اين تفاوت «لم يزرع» با «غير ذيزرع» است.
از سوي ديگر تعبير به «غير ذيزرع» در هنگامي است كه هنوز كسي در آنجا ساكن نشده است، ولي به بركت دعاي ابراهيم كه درخواست نمود: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ(ابراهيم: 37)». و نيز گفت: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً(بقره: 126)». اين بدان معناست كه حتي كافران ساكن در مكه نيز به دعاي ابراهيم متنعم خواهند شد، ليكن با مؤمنان تفاوت دارند.
اين نكته نيز قابل توجه است كه خداوند آن مكان را مسكوني و ساكنان آن را از انواع ميوه بهرهمند ساخت، ليكن نه از ميوه همان شهر بلكه از شهرهاي ديگر.
چرا اينجا؟
ممكن اين پرسش رخ نمايد كه چرا خانه خدا در چنين مكاني بنا شده است؟ مگر جاهاي مناسب ديگر نبود؟ مگر نقاط خوش آب و هواي مناسب نبود كه بايد در اين سرزمين بي آب و علف بنا باشد؟
امام اميرالمؤمنين اين پرسش را اينگونه پاسخ ميدهد: «الاترون أنّ الله اختبر الاولين من لدن آدم -صلوات الله عليه- الي الآخرين من هذا العالم باحجار لاتضرّ و لا تنفع، و لاتبصر و لاتسمع، فجعلها بيته الحرام الذي جعله للناس قياماً». آن حضرت سپس ميافزايد: «ثم وضعه بأوعَر بقاع الارض حَجَراً و اقلّ نتائق الدنيا مَدَراً و أضيق بطون الأودية قُطراً، بين جبال خَشِنَة و رِمال دَمِثة، و عيون وَشِلَة، و قريً منقطعة، لايزكوا بها خُفّ و لاحافرٌ و لاظِلْفٌ، ثمّ امر آدم و وَلَدَه أنيَثْنُوا اعطافهم نحوه، فصار مثابة لمتجع اسفارهم».
حضرت در ادامه، راز اصلي بناي كعبه در اين سرزمين را بيان كرده و ميفرمايد: «ابتلاءً عظيماٌ و امتحاناً شديداً و اختباراً مبيناً و تمحيصاً بليغاً جعله الله سبباً لرحمته و وُصْلة الي جنته، و لو أراد سبحانه ان يضع بيته الحرام و مشاعره العظام بين جنات و انهار و سهل و قرار، جمّ الاشجار داني الثمار مُلتفّ البني متّصل القري بين بُرّة سمراء و روضة خضراء و ارياف مُحدقة، و عِراص مغدقة و رياض ناضرة و طرق عامرة لكان قد صغر قدر الجزاء علي حسب ضعف البلاء».[22]
بنابراين راز اصلي بناي كعبه در آن سرزمين «غير ذيذرع» آزمايش انسانها و امتحان عظيم الهي است.
4. اوصاف خانه خدا
قرآن كريم در معرفي كعبه به بيان برخي از صفات و ويژگيهاي آن ميپردازد كه تفصيل آن در تفسير آيه «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ (مائده: 97)»، خواهد آمد. و در اينجا تنها به نامهايي كه در آيه مورد بحث آمده است، اشارت ميشود:
أ. بيت الله الحرام
اين تعبير در قالبهاي مختلفي به كار رفته است، يكجا ميفرمايد: «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ(بقره: 127». در جاي ديگر بيت را به خود نسبت داده و ميفرمايد: «وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ...». در جاي ديگر با توصيف به حرام ميفرمايد: «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ(مائده: 97)». و بالاخره با وصف عتيق ميفرمايد: «وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(حج: 29)».
درباره عتيق سه معنا گفته شده است: يكي ارزشمند، دوم كهن، سوم آزاد.[23] و درباره بيت الله الحرام نيز هر سه قابل جمع است، زيرا كعبه از يك سوي مجمع ارزشهاست. از سوي ديگر داراي سابقه تاريخي كهن است، و در حقيقت به معناي «اول بيت» ميباشد. و بالاخره از قيد ملكيت هر مالكي در طول تاريخ خارج بوده و هست. در خصوص معناي اخير ابوحمزه ثمالي ميگويد: از امام باقر پرسيدم چرا كه عتيق گفته ميشود حضرت فرمود: «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ بَيْتٍ وَضَعَهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِ الاَرْضِ إِلاّ لَهُ رَبٌّ وَ سُكَّانٌ يَسْكُنُونَهُ غَيْرَ هَذَا الْبَيْتِ فَإِنَّهُ لا رَبَّ لَهُ إِلاّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ الْحُرُّ».[24]
عنايت ديگري كه در اين آيه وجود دارد اين است كه، اين خانه به عنوان معبد و محل عبادت قرار گرفت، از اين رو به دنبال آن بركت و هدايت را مطرح ميكند. و عنايت ويژه اين كه فاعل «وضع» در حقيقت خداست.
ب. خانه مبارك
در ادامه آيه مورد بحث فرمود: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ ... مُبارَكاً». مبارك به معناي چيزي است كه بركت داشته باشد، و چنانكه پيش از اين نيز گفته شد بركت به معناي زيادت، نمو، دوام و خير الهي است. بنابراين مبارك بودن كعبه به اين خاطر است كه اين ويژگيها را دارد.
كعبه و بركت
در اين كه كعبه به عنوان خانه مبارك و محل بركت است سخني نيست، سخن در اين است كه مصداق اين بركت چيست؟ در مجموع روايات و تفاسير ميتوان امور زير را به عنوان بركت كعبه بر شمرد:
1. سعادت: از مصاديق بركت خانه خدا اين است كه تأمين كننده سعادت دنيا و آخرت است، زيرا عبادت در اين خانه ثواب و آثار دنيوي و اخروي فراوان دارد، چنانكه در روايتي از امام سجاد ميخوانيم كه فرمود: «الحاج مغفور له، مَوْجوب له الجنة و مستأنف له العمل و محفوظ في اهله و ماله».[25] و يا در روايتي امام صادق ميفرمايد: «من حج ثلاث حجج، لميُصْبه فقر ابداً».[26]
2. امنيت: در امان بودن انسانها و حتي وحوش و طيور، يكي ديگر از مصاديق مبارك بودن اين خانه است.[27]به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه گرچه مبارك اسم مفعول و به معناي بركت داري است، اما نقش بركت دهي نيز دارد. از اين رو برخي از مفسران معتقدند در بيرون از قرآن ميتوان بيت را به «مبارِك» توصيف نمود.[28]
3. نعمت: ميگويند: مبارك اشارت به نعمتهاي محسوس در اطراف اين خانه ميباشد، چرا كه بركات الهي به خاطر دعاهاي ابراهيم كه گفت: «وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ(حجر: 37)»، از هر سو به سمت آن سرازير است.[29] و چنانكه برخي از مفسران گفتهاند: تقابل وصف مبارك با «هدي للعالمين» مؤيد اين معناست كه رزق و رفاه دنيوي مراد است.[30]
4. دوام و بقاء: چنانكه گفته شد بركت به معناي زيادتي و قوام است، از اين روي يكي از مصاديق مبارك بودن اين خانه اين است كه در طول زمان دايم و ثابت است.[31]
ج. خانه هدايت
سومين وصفي كه در اين آيه به كار رفته است اين است كه ميفرمايد: «هُدىً لِلْعالَمِينَ». هدايت بودن كعبه بدين معناست كه اين خانه راه درست و مسير سعادت را به مردم نشان ميدهد، و آنها را به كرامت و قرب الهي راهنمايي ميكند.
بعضي از مفسران عقيده دارند كه هلاكت جبّاراني كه قصد تعرض به اين خانه را داشتهاند، و قبله بودن اين خانه براي نماز، وسيله رسيدن به بهشت با انجام حج و طواف و نيز شفاي بيماران از مصاديق هدايت به شمار ميرود.[32]
بسا بتوان گفت: وصف هدايت كه در آيه آمده است اشارت به حالت معنويتي باشد كه بر اثر دعاي ابراهيم بر اين سرزمين حكمفرماست، كه گفت: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ(حجر: 37)». و اين مردم براي اداي مناسك حج و نماز و طواف و كسب معنويت و هدايت به سوي آن ميآيند.[33]
معناي عالمين
تعبيري كه قرآن در اينجا به كار برده «هدي للعالمين» است، و مفيد اين معناست كه اين خانة هدايت براي جهانيان است. اين تعبير از دو جهت گسترده و فراگير است: يكي از ناحيه خود هدايت كه مطلق است و شامل همه انواع و مراتب هدايت ميشود،[34] افزون بر اين كه موجب وحدت و يك پارچگي مردم ميشود كه خود نمودي از هدايت الهي است. دوم از جهت عالمين، كه همگان را در بر ميگيرد.
ليكن اين پرسش مطرح است كه محدوه عالمين در اين تا كجاست؟ زيرا ميبينيم كه نه تنها همه مردم، بلكه همه مسلمانان نيز از بركت آن بهره نميبرند و آنگونه كه شايسته و بايسته است از هدايت سود نميبرند.
پاسخ اين است كه آيه شريفه در صدد افاده اين معناست كه هدايتگري كعبه در خصوص مسلمين، يا آل ابراهيم، و يا عرب نيست؛ بلكه اقوام مختلفي را شامل ميشود. و لزوماً نبايد گفت تك تك انسانها در همه زمانها را در بر ميگيرد. زيرا واژه عالمين در فرهنگ قرآن به همه ماسوا الله «ربّ العالمين» اطلاق شده است، همانگونه كه در محدوده انساني نيز به كار رفته است، چنانكه ميفرمايد: «يا بَنِي إِسْراييلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ(بقره: 46)». و يا حتي به گروهي از انسانها در زمان خاص اطلاق شده است كه فرمود: «فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذاباً لاأُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ(مائده: 116)». كه طبعاً منظور از عالمين امتهاي قبل از عيسي است.
و بسا بتوان گفت: كعبه بسان قرآن است كه براي هدايت ناس آمده است: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيه الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ(بقره: 185)»، و نيز نذير براي جهانيان است: «تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِه لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً(فرقان: 1)»، در عين حال هر انساني به فراخور زمينه فراهم شده و استعداد و توفيقات، از خرمن هدايت عامه و فراگير آن خوشهاي بر ميگيرد.
و از همين روست كه برخي از مفسران معتقدند، حتي براي بتپرستان نيز از كعبه و حج به عنوان آيين ابراهيم و لو آميخته با خرافات انجام ميدادند، و در پرتو همين توجه ناقص به طور موقت از برخي گناهان دست بر ميداشتند.[35]
لطايف و اشارات
1. وجه ارتباط اين آيه با آيات قبلي ممكن است اين باشد كه چون در آيه قبل خطاب به يهود فرمود: «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»، در اين آيه ميفرمايد: اگر به راستي پيرو ابراهيم هستيد، بدانيد يكي از شعارهاي مهم ابراهيم حج كعبه است، كه شما انجام نميدهيد. و در واقع ميگويد شما تابع ابراهيم نيستيد و به دروغ اين ادعا را داريد.[36]
2. مفسران مينويسند: اين آيه در پاسخ به مفاخره يهود با مسلمين نازل شده است، كه ميگفتند: بيت المقدس به دليل اين كه محل مهاجرت انبياست بر كعبه فضيلت دارد.[37] آيه بعد نيز همين معنا را تأييد ميكند كه ميگويد: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ». اين بدان معناست كه خداي سبحان به موقع خود از شرافت و افضليت خانه خود دفاع ميكند.
3. پيام اصلي اين آيه، بيان برتري كعبه و رجحان آن بر بيت المقدس است. و اين ميسر نميشود، مگر با اوليت در فضيلت و شرافت، و گرنه پيشي گرفتن در بنا في نفسه فضيلتي به شمار نميآيد.[38]
4. اينكه خداوند كعبه را به عنوان خانه خود «بيتي» لقب داد، در حاليكه «لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرْضِ(بقره: 255)» محقق است. ممكن است اين باشد كه هر چيزي كه باعث تحول اساسي در انسان شود به خدا منسوب ميباشد. و لذا به ماه مبارك رمضان «شهر الله» و به روزهاي مهم و سرنوشتساز تاريخي «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ(ابراهيم: 5)»، گفته ميشود. و از جمله كعبه كه متحول كننده انسان در جهات مختلف است.
5. همان طوري كه خانه خدا «بيت الله» است، خانه مردم «للناس» نيز هست. و اين بدان معناست كه بين خدايي بودن و مردمي بودن نه تنها تهافتي نيست، بلكه به نوعي وحدت برقرار است.
6. اين كه فرمود: «للناس»، به معناي مالكيت مردم نسبت به خانه كعبه نيست، بلكه به معناي اختصاص و سود دهي آن نسبت به مردم ميباشد.
7. در آيه شريفه گرچه فعل «وضع» به صورت مجهول به كار رفته است، اما واضع اين بيت و در حقيقت فاعل آن خداست، چنانكه در حديث علوي اين وضع را به خدا نسبت داده و فرموده است: «ثمّ وَضَعَهُ...». اين بدين معناست كه خداوند سبحان اين خانه را مبارك و وسيله هدايت قرار داده است.
8. دقت در واژه بلد كه در سوره بقره به صورت نكره (بلداً) آمده است، و در سوره ابراهيم به صورت معرفه (البلد) به كار رفته است، مفيد اين معناست كه دعاي ابراهيم در سوره بقره هنگامي بوده است، كه مكه هنوز به صورت شهر مسكوني نبوده، بلكه به صورت يك وادي بوده است. ولي دعاي آن حضرت در سوره ابراهيم، هنگامي است كه آن سرزمين از شكل وادي بيرون آمده و به صورت شهر تغيير شكل يافته است.[39]
9. اين كه اين خانه به دست پيامبري چون ابراهيم كه مورد توجه همه اقوام و ملل است بنا و يا تعمير ميشود، و از آثار او به شمار ميرود، خود عاملي است تا اين كه كعبه وسيلهاي براي هدايت همگان باشد.[40]
10. ميگويند: كعبه براي پيروان محمد بسان شجره براي موسي است، مبارك است چون منور به انوار ذات خداست، و هدايت است چون منور به انوار صفات اوست. و هر كسي به حسب استعدادش از آن بهره ميگيرد.[41]
11. تفاوت كعبه و مسجد الاقصي در اين است كه خداوند درباره كعبه فرمود: «مباركاً»، يعني اين خانه، خود مبارك، بركتدار و بركت دهنده است. اما در باره مسجد الاقصي فرمود كه اطراف را بركت داديم: « ...إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ(اسراء:1)».
12. اين كه فرمود: «للذي ببكة» به ما ميآموزد كه وقتي مهماني را به خانه دعوت كردي لازم است آدرس دقيق ارائه دهي تا دعوت شوندگان خوب آن را شناخته و اشتباهي نگيرند.
[1] - فيومي، المصباح المنير، ريشه بات.
[2] - زمخشري، اساس البلاغﮥ، ريشه بكّ.
[3] - طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص477.
[4] - مجلسي، بحارالأنوار، ج54، ص231.
[5] - جوهري، صحاح اللغﮥ، فيومي، المصباح المنير، ريشه برك.
[6]- راغب اصفهاني، مفردات، برك.
[7] - مجمع البيان، ج1، ص477.
[8] - طوسي، تفسير تبيان، ج2، ص535.
[9] - علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج7، ص217.
[10] - فخر رازي، تفسير كبير، ج8، ص155.
[11] - صدوق، منلايحضره الفقيه، ج2، ص 235، نكت في حج الأنبياء و...
[12] - مجلسي، بحارالأنوار، ج54، ص231.
[13] - طباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان، ج3، ص350.
[14] - مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، بلد.
[15] - كليني، كافي،4، ص225.
[16] - كليني، كافي،ج4، ص225. وبحارالأنوار،ج54، ص65.
[17] - صحاح اللغﮥ، المصباح المنير و مفردات، ريشه حرم.
[18] - علامه طباطبايي، تفسير الميزان، ج7، ص279.
[19] - راغب اصفهاني، مفردات، امّ.
[20] - مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج26، ص100. و ج27، ص43.
[21] - مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، قري.
[22] - نهج البلاغه، صبحي الصالح، خ 192. ترجمه محمد دشتي، ص115.
[23] - مقاييس اللغﮥ، المصباح المنير، ريشه عتق.
[24]- كليني، كافي، ج4، ص189.
[25] - الحج و العمرﮤ، ص163. به نقل از مكارم الاخلاق.
[26] - صدوق، خصال، ص117.
[27] - طوسي، تفسير تبيان، ج2، ص536.
[28] - قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج4، ص138.
[29] - رشيد رضا، تفسير القرآن الحكيم (المنار)، ج4، ص7.
[30] - طباطبايي، سيدمحمدحسين، الميزان، ج3، 350.
[31] - فخر رازي، تفسير كبير، ج8، ص158.
[32] - طبرسي، مجمع البيان، ج2، ص478.
[33] - رشيد رضا، تفسير القرآن الحكيم (المنار)، ج4، ص7.
[34] - طباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان، ج3، ص350 و 355.
[35] - مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج3، ص14.
[36] - فخر رازي، تفسير كبير، ج8، ص154.
[37] - طبرسي، مجمع البيان، ج2، ص248. فخر رازي، تفسير كبير، ج8، ص151. واحدي نيشابوري، اسباب النزول، ص76.
[38] - فخر رازي، تفسير كبير، ج8، ص151.
[39] - فخررازي، تفسير كبير، ج4، ص61.
[40] - طباطبايي، سيد محمدحسين، تفسير الميزان، ج3، ص352.
[41] - آلوسي، روح المعاني، ج4، ص30.