جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ

«جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ(مائده:

«جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ(مائده: 97)».

شرح واژگان

أ. كعبه: كعب در لغت، به معناي برآمده‌گي، بلند و ارتفاع چيزي است.[1] و كعبه به معناي مربع بودن [همراه با ارتفاع]است.[2] در وجه نامگذاري بيت الله به كعبه ممكن است به دليل مكعب بودن، و يا مرتفع بودن آن باشد. برخي بر اين باورند كه اين واژه در برآمدي معنوي(رفعت) نيز به كار مي‌رود. و از اين باب است كه بر كعبه به دليل رفعت مقام، شرافت و منزلت اطلاق مي‌شود.[3]

ب. قيام: قيام از نظر ساختاري سه نحو كاربرد دارد: يكي به معناي مصدري كه به معناي قيام نمودن است، چنانكه در تعابير قام و يقوم، اقام، يقيم و يقيمون اراده مي‌شود، كه معمولاً به دو نوع قيام تهييي مثل: «اذا قمتم الي الصلاة(مائده: 6)»، و قيام تلبسي مثل: «كونوا قوامين لله(مائده: 8)» به كار مي‌رود. دوم به معناي جمع قائم؛ چنانكه مي‌فرمايد: «فاذا هم قيام ينظرون(زمر: 68)». و سوم به معناي ابزار نگهداري و قوام چيزي است.[4] مثل: «وَ لاتُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً(نساء: 5)». و قيام بودن كعبه به همين معناست.

چشم‌انداز آيه

در دو آيه پيش از اين فرمود: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً ... أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ(96-95)»، اين دو متضمن حكم حرمت صيد در خشكي در حال احرام و احكام كفاره آن از جمله اهداء قرباني است كه بايد به مكه برسد، و حليت صيد آبي است.

آيه مورد بحث در حقيقت ادامه همان مسائل مربوط به حج است، در آن كعبه را به عنوان منتهي اليه مسير قرباني معرفي نموده است. و در اين آيه به اين مهم اشارت نمود كه منظور از كعبه همان بيت الله است، و هم به احترام ماه حرام اشارت نمود و هم به قرباني. و در پايان به فلسفه اين تشريعات پرداخته است.

1. معرفي كعبه

خداوند سبحان در قرآن كريم، دو بار از كعبه نام برده است كه هر دو آن در سوره مائده است، يكي آنجا كه مي‌فرمايد: «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ(مائده: 97)». و ديگري كه مي‌فرمايد: «هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ(مائده: 95)». و نيز به سازنده آن و همكار وي در اين مهم اشارت نموده است. و در راستاي معرفي كعبه به برخي از نامها و اوصاف آن مكان مقدس تصريح كرده است، علي نيز به هنگام شهادت از آن ياد كرد و فرمود: «فزت و ربّ الكعبة».[5]

أ. مشخصات كعبه

كعبه به شكل مكعب مربع است كه با سنگ‌هاي كبود رنگ و با ارتفاع چهارده متر و هشتاد و پنج سانتي‌متر است، طول ضلع ناودان و ضلع مقابل آن ده متر و بيست و دو سانتي‌متر است، طول ضلعي كه درِ خانه در آن قرار دارد و ضلع مقابل آن يازده متر و پنجاه و هشت سانتي‌متر است. در خانه با عرض يك متر و نود سانتي‌متر و طول سه متر و ده سانتي‌‌متر در ارتفاع دو متر و بيست و پنج سانتي‌متر از سطح زمين نصب شده است.

    اسامي زاويه‌هاي چهارگانه كعبه از روزگاران گذشته عبارت بوده از: ركن شمالي به نام ركن عراقي، ركن غربي به نام ركن شامي، ركن جنوبي به نام ركن يماني، و ركن شرقي به نام ركن حَجَر؛ حجر الاسود در فاصله يك متر و ده سانتي‌متري از سطح زمين در اين ركن قرار دارد و مسافت بين درِ خانه تا حَجَر به نام ملتزم مي‌باشد، ناودان كه در ضلع شمالي قرار دارد ناودان رحمت ناميده مي‌شود، و در زير آن حِجْر اسماعيل واقع است. حطيم نيز در فاصله حجرالاسود و درِ خانه قرار دارد.[6] ولي علامه طباطبايي معتقد است كه حطيم همان ديوار قوسي شكلي است كه محيط بر حجر اسماعيل است و به ارتفاع يك متر مي‌باشد.[7]

ب. مقام و منزلت كعبه

بي شك كعبه در فرهنگ اسلامي و نزد مسلمانان از مقام و منزلت بسياري برخوردار است، چرا كه عنوان خانه خدا را دارد كه فرمود: «جَعَلَ اللَّه الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ(مائده: 97)». و قبله نماز است «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ(بقره: 144)». مطاف در حجّ، كه فرمود: «وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(حج: 29)». مكاني است كه نگاه بدان عبادت است، چنانكه امام صادق در روايتي مي‌فرمايد: «النَّظَرُ إِلَى الْكَعْبَةِ عِبَادَةٌ....».[8]

    علامه طباطبايي مي‌نويسد: كعبه نزد امت‌هاي ديگر نيز مقدس و محترم است، هندوها معتقدند روح «سيفا» كه اقنوم سوم است در حجرالاسود حلول نموده است، صابئان و كلدانيان كعبه را يكي از هفت خانه مقدس مي‌دانند، ايرانيان بر اين باور بودند كه روح هرمز در كعبه حلول كرده است، يهود آن را بر اساس دين ابراهيم معظم مي‌شمردند و در آن خدا را عبادت مي‌كردند، نصارا آن را مقدس مي‌شمردند به همين دليل تمثال مريم و مسيح را در آن قرار مي‌دادند، اعراب نيز براي آن نهايت احترام قائل بودند و در آن حجّ به جاي مي‌آوردند.[9]

ج. اسامي و صفات كعبه

در قرآن كريم براي كعبه اسامي و اوصافي چندي بيان شده است، كه مهمترين آنها عبارت است از:

1. اولين خانه: چنانكه مي‌فرمايد: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ(آل‌عمران: 96)». چنانكه پيش از اين نيز گفته شد اين اوليت ممكن است اشارت به اين باشد كه اين خانه اولين خانه مبارك و هدايت است، يا اين كه اولين خانه عمومي روي زمين است.

2. بيت: چنانكه مي‌فرمايد: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ(بقره: 127- 128)».

3. بيت‌الله: چنانكه مي‌فرمايد: «وَإِذْ بَوَّأْنا لإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ ‌لاتُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ(حج: 26)».

نسبت و اضافه خانه به خدا بيانگر شرافت اين خانه است، نه به معناي مكين بودن ذات مقدس باري تعالي است، و اين بسان انتساب «شهر الله» و «يوم الله» است، كه هر سه عامل تحول اساسي در درون انسان است.

4. بيت حرام: چنانكه مي‌فرمايد: «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ(مائده: 97)». و نيز فرمود: «وَ لاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً(مائده: 3)».

5. بيت عتيق: چنانكه مي‌فرمايد: «وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(حج: 29)». و نيز فرمود: «ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ(حج: 33)».

6. خانه امن: آنجا كه مي‌فرمايد: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً(بقره: 125)». و نيز فرمود: «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً(آل‌عمران: 97)».

7. خانه مبارك: چنانكه ‌مي‌فرمايد: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً(آل‌عمران:96)».

8. خانه هدايت: چنانكه مي‌فرمايد: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ(آل‌عمران: 96)».

9. خانه آيات: چنانكه مي‌فرمايد: «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ(آل‌عمران: 97)». منظور از آيات بينات؛ اركان كعبه، مسجار، ملتزم، حطيم، مقام ابراهيم، حجر الاسود، حِجْر اسماعيل، و نيز زمزم، صفا و مروه است.

10. محل رفت و آمد موحدان: چنانكه مي‌فرمايد: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ(بقره: 125)».

11. خانه پاك: خداوند سبحان خطاب به ابراهيم و اسماعيل فرمود: «وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ(بقره: 125).

12. قوام ناس: قرآن در آيه مورد بحث مي‌فرمايد: «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ(مائده: 97)».

د. كعبه قوام مردم

همان‌گونه كه گفته شد: قوام به ابزار نگهداري اطلاق مي‌شود، و به اين جهت به كعبه قوام گفته مي‌شود كه قوام دين و دنياي مردم است. چنانكه در روايتي از امام صادق مي‌خوانيم كه فرمود: «جعل الله لدينهم و معايشهم».[10]

جعل تكويني يا تشريعي؟

در اين كه اين جعل و قراري كه خداوند سبحان نسبت به كعبه نموده است تكويني است يا تشريعي؟ چند ديدگاه وجود دارد:

1. جعل تكويني: بدين معنا كه خداوند سبحان همراه با بناي اين بيت، مكان مناسبي براي اقامت مجاوران آن، و وسيله‌اي براي تأمين مصالح و منافع حج‌‌گزاران آن قرار داد، تعظيم اين بيت را در قلوب مردم نهاد، ثمرات را به سوي آن روانه نمود. و در حقيقت دعاي ابراهيم را در حق آن مستجاب نمود كه گفت: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ(ابراهيم: 37)».

2. جعل تشريعي: بدين معنا كه اين بيت بايد چنين نقشي را داشته باشد، يعني با تشريع حج و زيارت آن كه در واقع يك عبادت روحي، بدني، مالي و اجتماعي است قوام دين مردم، مهذّب نفوس و تزكيه كننده اخلاقشان مي‌باشد. در اين برنامه اغنيا از بخل رها و فقرا از فقر خلاصي مي‌يابند.[11]

منظور اين مفسر آن است كه جعل تكويني براي امور دنيوي و جعل تشريعي براي امور اُخروي است، و لذا در ديدگاه سومي كه خود مي‌پسندد مي‌گويد: اين جعل الهي، جعل تكويني تشريعي است، يعني از يك سوي هم مصالح دين مردم را تأمين مي‌كند و هم مصالح دنيايشان. و از سوي ديگر هم شامل عصر جاهلي مي‌شود و هم عهد اسلام را در بر مي‌گيرد، با اين تفاوت كه در عهد اسلام جعل تشريعي اظهر مي‌باشد و در عصر جاهلي جعل تكويني آشكارتر بوده است.

ليكن بايد گفت: در اين كه تعبير به «قياماً للناس» عام است و شامل معاش و معاد انسان مي‌شود شكي نيست.[12] ليكن سخن در معناي تكويني و تشريعي بودن اين جعل است، زيرا معناي تكويني اين نيست كه به دنيا تعلق داشته باشد و تشريعي به امور دين و آخرت، بلكه جعل تكويني به اين معناست كه خداوند با اراده مطلقه خود آن را قرار داده است. و جعل تشريعي بدين معناست كه خداوند آن را مقرر نموده است و انجام آن را به اراده مكلفين قرار داده است. و در حقيقت كعبه چنين نقشي براي دين و دنياي مردم دارد و يا بايد داشته باشد، چرا كه اين بيت مطاف حج براي همگان است، زيارتگاه مردمان و قبله نماز، ذبح و اموات انسانهاست، خانه‌اي كه نگاه به آن عبادت و موجب تقرب الهي است، خانه‌‌اي است كه در هر حال محترم است، خانه‌اي كه مأمن و پناهگاه آدميان مي‌باشد، و هدايت براي جهانيان است، و بالاخره كانون توحيد و وحدت امت است، و بدين‌گونه وسيله جمعشان را از پراكندگي حفظ و تفرّقشان را به يگانگي بدل مي‌كند.

بسا بتوان گفت به دليل اهميت، منزلت، شرافت و جايگاه اين خانه است كه خداي سبحان حتي در دوران جاهلي به دفاع از آن پرداخت، چنانكه سوره فيل بيانگر اين حقيقت است، كه فرمود: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ».

2‍. قوام بودن ماه، هدي و قلائد

افزون بر قوام بودن كعبه، سه امر ديگر مربوط به حج نيز به عنوان قوام تلقي شده است، چنانكه در ادامه آيه مي‌فرمايد: «وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْيَ وَ الْقَلائِدَ». يعني؛ ماه‌ حرام، قرباني‌هاي بي نشان و قرباني‌هاي با نشان.

مراد از ماه حرام همان ماه ذوالحجه است كه ظرف زماني انجام مناسك حج مي‌باشد. و اگر چه در اينجا به صورت مفرد آمده و به يك ماه خاص و يا جنس ماه‌هاي حرام اشارت نموده است، اما در جاي ديگر به تعداد آن نيز اشارت كرده و فرموده است: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً... مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ(توبه: 35)». كه منظور از آن ماه‌هاي رجب، ذيقعده، ذيحجه و محرم است.[13] قوام بودن ماه حرام به اين است كه جلوي خونريزي و كشتار انسانها را مي‌گيرد و محيط امني را به وجود مي‌آورد. و در حقيقت همان‌گونه كه حرم مكان امن الهي است، ماه حرام نيز زمان خداست.

قرباني‌ حجّ نيز اعم از با نشان و بي‌نشان آن، از آن جهت كه تأمين كننده مواد غذايي گرسنگان است، قوام مردم مي‌باشد؛ چنانكه در فلسفه قرباني مي‌فرمايد: «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ ... فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ(حجّ: 36)».

در حقيقت در اين آيه شريفه سه عامل قوام سه امر مهم قرار گرفته است: كعبه قوام دين مردم، ماه حرام قوام جان مردم، و غذا قوام جسم مردم.[14]

3. علم بي‌انتهاي الهي

در ادامه آيه فرمود: «ذلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرْضِ». كه حكايت از علم بي انتهاي خدا دارد، چنانكه در جاي ديگر و پس از تشريع طلاق و رفتار حسنه با همسر مي‌فرمايد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ(بقره: 222)». و پس از تشريع يك سري احكام قضايي و حقوقي فرمود: «وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ء عَلِيمٌ(بقره: 282)». و پس از تشريع حكم ارث و به خصوص تنصيف ارث دختر مي‌فرمايد: «وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ(نساء: 176)». و پس از بيان واقعيت در جامعه مي‌فرمايد: «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ(حجرات: 16)». و...

در اينجا اين سؤال مطرح است كه اين فقره از آيه و خبر از علم بي حد الهي چه ارتباطي با بخش نخست آيه و قرارگرفتن كعبه به عنوان بيت الله الحرام دارد؟ در پاسخ بايد گفت: اين بخش از آيه در حقيقت در حكم تعليل براي آن جعل است، بدين معنا كه خداوند سبحان كعبه، ماه حرام، هدي و قلائد را قيام قرار داد تا بدانيد كه خداوند آگاه به همه امور است. و همان‌طور كه گفته شد اين تعبير معمولاً پس از تشريع حكمي و يا خبر مهمي از تكوين به كار مي‌برد تا بفهماند كه تشريع و تكوين الهي از روي علم و حكمت و رعايت مصالح و منافع بندگان است.[15]

بعضي از مفسران مي‌نويسند: در اين بلد حرام و ماه حرام آيات عجايبي وجود دارد كه خود نشان از علم الهي دارد. و نيز از آنجا كه خداوند به علم واسع خود مي‌دانست كه عرب با دشمني‌ها و كينه‌ها به جنگ و نزاع‌هاي طولاني مي‌پردازند، از همان ابتدا مكان و زمان خاصي را به عنوان آتش‌بس تكويني قرار داد تا مردم اندكي بياسايند.[16]

و در اين‌كه خانه را مأمن خلق ساخت و ماه حرام را از خون ريزي منع نمود، كعبه را مطاف قرار داد و براي حجّ زمان خاصّي مقرر نمود، و براي قرباني نشان گذارد و همه اينها داراي حكمت است، خود نشان از آن دارد كه هر آنچه درآسمان و زمين نيز رخ مي‌دهد بر اساس علم و حكمت است.

و اين كه در پايان آيه فرمود: «وَ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ»، تأكيد مجددي بر سعه علم خداوندي است. و هشداري به انسان كه هيچ عملي از تو از حيطه علم الهي مخفي نخواهد بود.

اشارات و لطايف

1. از اين كه ابتدا فرمود: «جعل الله الكعبة» و سپس با عطف بيان فرمود: «البيت الحرام»، و در ادامه از شهر حرام و هدي و قلائد سخن به ميان آورد، همه حكايت از احترام اين خانه دارد.

2. قوام زندگي يا به جلب منافع است، يا به دفع مضرات، يا به حصول جاه و رياست، و يا به تحصيل دين و شريعت، و كعبه همه اين امور را تأمين مي‌كند.

3. تأكيد بر علم الهي در پس تشريعات، بيانگر آن است كه ترك اين شرايع در واقع ناديده انگاشتن مصالح بندگان است.

4. واژه «ذلك» كه از ادات اشاره مي‌باشد، ممكن است اشارت به احكامي باشد كه در آيات پيشين بيان شده بود. و ممكن است اشارت به احكامي باشد كه در خود اين آيه قرار دارد.

 
[1] - مقائيس اللغ‍ﮥ و المصباح المنير، ريشه كعب.

[2] - راغب اصفهاني، مفردات، ريشه كعب.

[3] - التحقيق في كلمات القرآن، ريشه كعب.

[4] - المصباح المنير، ريشه قوم.

[5] - مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج42، ص239.

[6] - طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 360. آثار اسلامي مكه و مدينه، ص 81- 82 و 91-97.

[7] - طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج3، ص 360.

[8] - كليني، كافي، ج4، ص240، باب فضل النظر الى الكعب‍ﮥ.

[9] - طباطبايي، تفسير الميزان، ج3، ص361-362.

[10] - بحراني، سيدهاشم، البرهان، ج1، ص505.

[11] - رشيد رضا، تفسير القرآن الحكيم (المنار)، ج7، ص117-118.

[12] - طباطبايي، تفسير الميزان، ج6، ص142.

[13] - فخررازي، تفسير كبير، ج11، ص 129.

[14] - فخررازي، تفسير كبير، ج12، ص100. طباطبايي، تفسير الميزان، ج6، ص142. تفسير نمونه، ج5، ص90.

[15] - طباطبايي، الميزان، ج6، ص 142. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج6، ص 326.

[16] - طبرسي، مجمع البيان، ج2، ص247.


| شناسه مطلب: 13307







نظرات کاربران