إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ

«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِی جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ(حجّ: 25)». شرح واژگان

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ(حجّ: 25)».

شرح واژگان

أ. عاكف: اسم فاعل از مصدر عكوف به معناي ملازمت با چيزي و مواظبت از آن است.[1] اين واژه در جاهاي ديگر قرآن نيز به همين معنا به كار رفته است، چنانكه مي‌فرمايد: «ما هذِه التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ(انبياء: 52)».

ب. باد: اين واژه اسم فاعل از ريشه بدي يبدو بدواً، به معناي آشكار و هويدا مي‌باشد. و اگر به غير حضري[مسافران] بَدْو و باد گفته مي‌شود به اين دليل است كه كه در گوشه باز و آَشكار از زمين زندگي مي‌كنند، نه در مكاني كه پوشيده از ساختمان‌ها [مظاهر تمدن] است.[2] و در حقيقت باديه نشين در مقابل شهر نشين است. و باد در مقابل مقيم و حاضر مي‌باشد.

ج. الحاد: اين واژه در اصل به معناي حفره متمايل از وسط است. و ملحد در زبان يعني منحرف و متمايل از حق، و اگر به ملجأ و پناهگاه ملتحد گفته مي‌شود بدين جهت است كه انسان به سوي آن متمايل است.[3]

چشم‌انداز آيه

در آيات پيش از اين آيه سخن از مطلق كفار و ويژگي‌ آنان بود كه فرمود: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لاكِتابٍ مُنِيرٍ(حجّ: 8)»، و نيز در ادامه فرمود: «يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لايَضُرُّهُ وَ ما لايَنْفَعُهُ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ(حجّ: 12)»، تا اين كه فرمود: «فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ(حجّ: 19-22)». در آيات ذكر شده از شيوه برخورد كفار با خبر قيامت، كه بدون دليل و برهان است اشارت شده است، و نيز از روي‌‌آوري آنان به غير خدا(بت‌ها) سخن به ميان آمده است، همچنين به عذاب اخروي و شدت آن ذكري نموده است.

    در آيه مورد بحث گروه خاصي از كفار را مورد اشارت قرار داده، كه تخلف و گناه خاصي را نسبت به مسجد الحرام و موسم حجّ مرتكب شده‌اند، اين آيه كه در حقيقت اولين آيه مربوط به حج در سوره حجّ مي‌باشد به سه امر مهمّ اشارت دارد:

أ. كافران و كردارشان

كافران عصر پيامبر افزون بر آن‌كه در حوزه بينش و انديشه خود دچار خطا مي‌شدند و با تكيه بر سخنان بي پايه و تفكر غلط به بت و بت‌پرستي روي مي‌آورند، در حوزه كنش و رفتار نيز مرتكب اموري ناشايست مي‌شدند كه خداوند سبحان در اين آيه به برخي از آنها اشارت نموده است:

     اولين چيزي كه در اين آيه آمده است خود كفر است كه مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا». اين تعبير در قرآن كريم در باره كساني به كار مي‌رود كه مبدأ، توحيد، معاد و نبوت محمد يا هر يك از اينها را منكرند، چنانكه مي‌فرمايد: «مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ لاَ الْمُشْرِكِينَ أَنْ‌يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ(بقره: 105)». ليكن در اين آيه به دليل وصفي كه به دنبال آن آورده و فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ»، معلوم مي‌شود كه تنها كفار قريش ساكن در مكه منظور است.[4]

    دومين امري كه بيان شده است بازداشتن مردم از مسير الهي است كه فرمود: «... وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ». مراد از صدّ، منع نمودن مردم از پيروي از اسلام در آغاز بعثت و قبل از هجرت است.[5] و نيز جلوگيري از هجرت و جهاد است.[6] برخي از مفسران نيز عقيده دارند كه اين صدّ شامل هرگونه تلاش و كوشش براي جلوگيري مردم از ايمان و عمل صالح مي‌شود و تمام برنامه‌هاي تبليغاتي و عملي كه در جهت تخريب اعتقادات و انحراف آنها از مسير درست و اعمال پاك صورت بگيرد را شامل مي‌شود.[7]

    اين عموميت سخن درستي است و بر اساس آن همه فعاليت‌هاي ضد ديني در همه زمانها را نيز شامل مي‌شود. و اين‌كه برخي معتقدند شأن نزول آن جلوگيري كفار مكه از ورود پيامبر و مسلمين به مسجد الحرام در جريان حديبيه است.[8] بايد گفت به فرض درستي اين شأن نزول، اشارت به مصداق بارز در مقطع خاصي از زمان دارد.  

سومين امري كه بدان پرداخته شده است، بازداشتن مردم از مسجدالحرام است كه فرمود: «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ». كه مقصود جلوگيري از ورود به مسجد، و انجام طواف و خواندن نماز و ديگر مناسك است.[9]

اين كه «يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» كه فعل مضارع است بر «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا» كه ماضي است عطف شده است؟ بيانگر استمرار صدود و منع است، نه اين‌كه دلالت بر زمان معين نمايد. يا اين كه اينان در گذشته كفر ورزيدند، در حال حاضر افزون بر كفر صدّ عن سبيل الله نيز دارند. و در حقيقت صدّ نتيجه كفر آنان است، چنانكه درباره مؤمنان نيز مي‌فرمايد: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ(رعد: 28)»، و اطمينان قلوب را با تعبير مضارع به ايمان به تعبير ماضي عطف كرده است.

مسجد، مكّه يا حرم؟

آنچه در متن آيه آمده است «الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» است، ليكن در تفسير اين بخش از آيه برخي از مفسران معتقدند كه منظور همه حرم است نه خصوص مسجدالحرام.[10] برخي نيز بر اين باورند كه منظور مكه است.[11] بعضي از مفسران نيز گرچه اين دو ديدگاه را نپذيرفته‌اند اما به نقل و بررسي آنها پرداخته‌اند. [12]

دليل قائلان به حرم اين است كه: اولاً در جريان حديبيه پيامبر و مسلمين خارج از حرم بودند و از آنجا ممنوع الورود شدند. و ثانياً اطلاق لفظ مسجدالحرام بر حرم و شهر جايز است، چنانكه مي‌فرمايد: «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِه لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِالأَقْصَى(اسراء: 1».

ليكن بايد گفت: اولاً به خوبي معلوم نيست كه شأن نزول آيه جريان حديبيه باشد، و با فرض اين‌كه چنين باشد لزوماً به معناي منع از دخول در حرم نيست، زيرا مقصود اين مانعين جلوگيري از انجام حج بود نه دخول در حرم، به عبارت ديگر منطقه حديبيه محل منع بود نه محدوده منع. و اما اين كه مي‌گويند: اطلاق مسجد الحرام بر حرم صادق است به دليل آيه اسراء بايد گفت: چنين اطلاقي تنها جواز را مي‌رساند و نمي‌تواند مفسر «المسجد الحرام» باشد. وانگهي دليلي قطعي در دست نيست، كه مبدأ اسراء پيامبر مسجدالحرام نباشد.

دليل قائلين به مكه اين است كه در ادامه فرموده است: «الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْباد ». و از آنجايي كه شهر مكه و خانه‌هاي آن براي مقيم و مسافر يكسان است، و كسي حق ندارد از مسافران اجاره بگيرد، پس معلوم مي‌شود كه منظور شهر مكه است نه خصوص مسجد الحرام.

البته در روايات نيز به اين معنا اشارت شده است، چنانكه امام صادق مي‌فرمايد كه علِي «نَهَى أَهْلَ مَكَّةَ أَنْ يُؤَاجِرُوا دُورَهُمْ وَ أَنْ يُعَلِّقُوا عَلَيْهَا أَبْوَاباً وَ قَال: سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْباد».[13] و نيز در نامه به فرماندار مكه مي‌نويسد: «...وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَنْ لايَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ فَالْعَاكِفُ الْمُقِيمُ بِهِ وَ الْبَادِي الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِه...».[14] و در روايت ديگري امام صادق در تفسير «سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ» مي‌فرمايد: «لَمْ يَكُنْ يَنْبَغِي أَنْ يُصْنَعَ عَلَى دُورِ مَكَّةَ أَبْوَابٌ لأَنَّ لِلْحَاجِّ أَنْ يَنْزِلُوا مَعَهُمْ فِي دُورِهِمْ فِي سَاحَةِ الدَّارِ حَتَّى يَقْضُوا مَنَاسِكَهُمْ».[15]

اين روايات گرچه در صدد اين است تا حكم تساوي مقيم و مسافر در بهره‌مندي از خانه‌هاي مكه را بيان ‌كند و از اين جهت دلالتي بر مقصود ندارد، اما چون به آيه مورد بحث استناد مي‌كند، دليل خوبي بر اراده مكه از مسجدالحرام مي‌باشد.

به هر صورت بسياري از مفسران[16] مسجد الحرام را به همان محدوده مسجد معنا نموده‌اند و استدلالشان ظاهر عبارت مي‌باشد.

ب. معرفي مسجد الحرام

در بخش دوم آيه مي‌فرمايد: «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ». اين قسمت در حقيقت به معرفي مسجدالحرام پرداخته و با دو بيان به همگاني بودن اين خانه اشارت كرده است.

     بيان اول اين‌كه فرمود: «الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ». در اين‌كه اين عموميت به چه معناست؟ مفسران مي‌گويند: منظور اين است كه محل استقرار، محل مناسك و معبد همه انسانهاست، و كسي نمي‌تواند آن را به ملكيت خود در آورد.[17]

    بيان دوم اين‌كه فرمود: «سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ»، بدين معنا كه مقيم و مسافر در اينجا مساويند. و اين تساوي يكسان بودن همگان در بهره‌مندي از فضائل خانه، و نيز تعظيم آن است. و از آنجا كه افراد حاضر در مكه از دو صنف بيرون نيستند يا مقيم و مجاور آنند و يا از منطقه ديگر بدانجا آمده‌اند. اين آيه در صدد بيان تساوي ميان آن دوست. و لذا كسي حق ندارد مانع ديگري شود.

برخي معتقدند كه اين فقره از آيه به دلالت تساوي عاكف و باد، مفيد اين معناست كه سكني در مكه براي همگان يكسان است و از اين رو اجاره خانه‌هاي مكه و خريد و فروش آن حرام است. [18] ليكن بايد گفت: اين ديدگاه مبتني بر پذيرش نظريه حرم و مكه است، كه دليل قاطع ندارد. و از سوي ديگر خود قرآن مكه را به ساكنان آن نسبت داده و مي‌فرمايد: «الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ‌يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ(حجّ: 40)». بديهي است كه اگر خانه‌هاي مكه ملك عموم باشد، تعبير به «ديارهم» معنا نداشت و بايد مي‌فرمود: «دياركم». و اين كه در روايت تعبير به «دُورَهُمْ» آمده است، خود حكايت از مالكيت خصوصي آن دارد. و آنچه در فرمان امام علي آمده است بسا اشارت به اين باشد، كه حاكم مكه مي‌بايست براي حجّاج تسهيلاتي فراهم نمايد.

ويژگي‌هاي ديگر مسجدالحرام

قرآن كريم در معرفي مسجدالحرام، افزون بر اين آيه، در جاهاي ديگر نيز اشاراتي دارد:

1. قبله مسلمين: به دليل عظمت كعبه كه در مسجدالحرام قرار دارد، آن را قبله مسلمين قرار داد و فرمود: «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ(بقره: 145)».

2. مبدأ اسراء پيامبر : چنانكه مي‌فرمايد: «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِه لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِالأَقْصَى(اسراء: 1».

3. پرهيز از جنگ: به دليل احترام ويژه اين مكان مقدس جنگ در آن را حرام نمود و فرمود: «وَ لاتُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ(بقره: 194)».

4. گناه بزرگتر از قتل: با وجود آن‌كه خداوند گناه قتل را بسيار بزرگ شمرده و به خصوص قتال در مسجد الحرام را ممنوع نموده است، ليكن گناه اخراج ساكنان و مجاوران مسجد الحرام را گناهي بزرگتر مي‌داند و مي‌فرمايد: «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ(بقره: 217)».

5. تفاوت حجّ ساكنان: خداي سبحان حج مجاوران مسجد الحرام را تغيير داد و فرمود: «ذلِكَ مَنْ لَمْ‌يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِد الْحَرامِ(بقره: 197)».

    6. منع از مسجد الحرام و نزول عذاب: قرآن در خصوص تعذيب كفار مي‌فرمايد: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَِ(انفال: 33)». ابتدا دو عامل وجود پيامبر و استغفار را مانع از عذاب آنها مي‌داند، ليكن بلافاصله جلوگيري از مسجد الحرام را عاملي براي تعذيب آنها مي‌داند، و در حقيقت ضمانت حضور پيامبر و استغفار را تخصيص مي‌زند و مي‌فرمايد: «وَ ما لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ(انفال: 34)».

7. ممنوعيت ورود كفار: حكم نهايي كه خداوند درباره مسجد الحرام صادر كرده اين است، كه كفار از دخول در مسجد الحرام منع نمود و فرمود: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلايَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ(توبه: 27)».

ج. بيان قاعده كلّي

در بخش پاياني آيه مي‌فرمايد: «وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ». يعني اگر كسي بخواهد به وسيله ظلم يا به طور ظالمانه در مسجد الحرام انحرافي ايجاد نمايد، دچار عذاب اليم خواهد شد.[19]در اينجا چند نكته ادبي وجود دارد كه مبين تفسير درست آيه است:

    نكته نخست: اين‌كه از ابتداي آيه كه فرمود: «إِنَّ الَّذِينَ كفرواَ» تا جمله «وَ الْبادِ»، همه به منزله مبتداست، و جمله «وَ مَنْ يُرِدْ» تا آخر، در حكم خبر آن است.[20] يعني كساني كه چنين اعمالي را انجام دهند، كيفرشان چنان خواهد بود.

    نكته دوم: جمله «وَ مَنْ يُرِدْ» شرط است و جمله «نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ» جواب آن است.[21]

نكته سوم: اين كه مفعول «وَ مَنْ يُرِدْ» حذف شده است، تا دلالت بر عموم نمايد، بدين معنا كه هر كس، هر اراده انحرافي و ظالمانه نسبت به اين خانه داشته باشد، مشمول اين مجازات خواهد شد.[22]

    نكته چهارم: باء در«بِإِلْحاد» به معناي ملابسه است و باء در «بِظُلْمٍ» به معناي سببيت،[23] و در حقيقت چنين معنا مي‌شود كه هر كس بخواهد به وسيله ظلم از مسير حق منحرف شود، اين‌گونه كيفر مي‌شود. البته برخي از مفسران «بِإِلْحاد» و «بِظُلْمٍ» را حال گرفته و هر دو را مترداف، يا دومي را بدل از اول دانسته‌اند.[24]

    در اين كه منظور از ظلم در آيه چيست؟ برخي از مفسران مي‌گويند: منظور شرك و عبادت غير خدا، يا صيد محرم، و يا دخول بدون احرام به حرم است. [25] برخي ديگر هر نوع گناهي را مصداق اين ظلم مي‌دانند.[26] علامه طباطبايي معتقد است منظور همان ظلمي است كه در آيه بدان اشارت شده است، يعني كفر، منع مؤمنين از پذيرش اسلام، صدّ و منع از مسجد الحرام و تضييع حقوقشان.[27]

به نظر ما سياق آيات ديدگاه اخير را تأييد مي‌كند، ليكن عموم «مَنْ يُرِدْ»، همه انحرافات و ظلم‌ها را در بر مي‌گيرد. و روايات نيز مؤيد آن است چنانكه در رواياتي از امام صادق مي‌خوانيم كه در پاسخ ابي‌الصباح كناني كه از تفسير همين آيه پرسيده بود، فرمود: «كُلُّ ظُلْمٍ يَظْلِمُهُ الرَّجُلُ نَفْسُهُ بِمَكَّةَ مِنْ سَرِقَةٍ أَوْ ظُلْمِ أَحَدٍ أَوْ شَيْ‏ءٍ مِنَ الظُّلْمِ فَإِنِّي أَرَاهُ إِلْحَاداً وَ لِذَلِكَ كَانَ يُتَّقَى أَنْ‌يُسْكَنَ الْحَرَمُ».[28] روي همين معنا برخي معتقدند كه اگر كسي در حرم مرتكب گناهي شود كه براي آن حدّي تعيين شده است، مجازات مضاعف دارد.[29]

اشارات و لطايف

1. از اين كه خداي سبحان درباره كعبه فرمود: «وُضِعَ لِلنَّاسِ». و در اينجا درباره مسجد الحرام فرمود: «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ»، و طبق بيان روايات، مكه را براي همگان قرار داد، معلوم مي‌شود كه هر كدام از اينها از زاويه خاصي وجهه عمومي دارد.

2. به لحاظ ادبي كلمه «للناس» و «سواء» هر دو حال است از براي هاء در «جعلناه»، يعني ما اين خانه را قرار داديم، در حالي كه براي مردم است و مقيم و مسافر نسبت به آن مساويند. البته واژه «سواء» مي‌تواند مفعول دوم براي «جعلناه» نيز باشد.

3. تعبير به «سَبِيلِ اللَّهِ» كه سبيل را منتسب به خدا مي‌كند، بيانگر اين حقيقت است كه اگر كاري بر خلاف «سبيل الله» باشد تعدّي به حقّ الله است، همان‌گونه كه عبارت «جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ» كه خانه از آن ناس مي‌داند، بيانگر اين واقعيت است كه جلوگيري از مسجدالحرام نيز تعدّي به حقوق انسانهاست.

4. كعبه، مسجد الحرام و نيز شهر مكه كه محل انجام مناسك حجّ و عمره است و تماماً «قيد للناس» را دارند و نسبت به همگان علي السويه است، بايد به عنوان منطقه بين‌المللي در جهان اسلام معرفي شود، نه آن‌كه در مالكيت و تصرف كشوري خاص باشد، تا روزي بتوان مانع ورود برخي از افراد به حرم امن الهي شود.

5. تعبير آيه اين است كه: «وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ». در حقيقت تعذيب را معلول اراده ظلم دانسته است، و اين بيانگر آن است كه خود اراده ظلم گناه به شمار مي‌آيد، و ظلم جوارحي امري ديگر است.

6. تعبير به «عَذابٍ أَلِيمٍ» در پايان آيه بيانگر تناسب رنجي است كه كفار نسبت به مؤمنان روا مي‌دارند، و چون جلوگيري از راه خدا، و مسجدالحرام براي مؤمنان دردناك است، خداوند سبحان نيز عذاب درناكي براي كافران در نظر مي‌گيرد.

 
[1] - المصباح المنير، ريشه عكف.

[2] - مقاييس اللغ‍ﮥ، المصباح المنير و مفردات، ريشه نسك.

[3] - مقاييس اللغ‍ﮥ، مفردات، ريشه لحد.

[4] - فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 23. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج12، ص 31. طباطبايي، الميزان، ج14، ص 366.

[5] - طباطبايي، الميزان، ج14، ص 366.

[6] - فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 23.

[7] - مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج14، ص61.

[8] - ميبدي، كشف الاسرار، ج6، ص351. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج12، ص 31. شيخ طوسي، و طبرسي نيز به صورت قيل به اين قول اشارت نموده‌اند. تفسير تبيان، و مجمع البيان، ذيل آيه.

[9] - طوسي، تفسيرتبيان، ج7، ص304. طباطبايي، الميزان،ج14، ص366.

[10] - ميبدي، كشف الاسرار، ج6، ص351.

[11] - منظور ابوحنيفه است. تفسير كشاف، ج3، ص151. تفسير بيضاوي، جزء4، ص52.

[12] - تفسير مجمع البيان، ج4، ص80. تفسير كشاف، ج3، ص151. فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 23. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج12، ص 31. تفسير نمونه، ج14، ص63.

[13] - حرعاملي، وسائل ‏الشيع‍ﮥ، ج9، ص32، باب أنه يكره أن يعلق لدورمكة.

[14] - نهج البلاغه، نامه67.

[15] - صدوق، من ‏لايحضره‏ الفقيه، ج2، ص194، باب علل الحج.

[16] - طوسي، تفسير تبيان، ج 7، ص304. طبرسي، مجمع البيان، ج4، ص80. تفسير كشاف، ج3، ص151. فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 23. تفسير بيضاوي، جزء4، ص52. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج12، ص 31. طباطبايي، الميزان،ج14، ص366.

[17] - مجمع البيان، ج4، ص80. فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 23. طباطبايي، الميزان،ج14، ص366.

[18] - كساني كه عقيده دارند منظور از مسجدالحرام مكه يا حرم است چنين سخني نيز دارند.

[19] - يُرِد به ضمّ ياء و كسر راء كه قرائت رايج مي‌باشد، فعل مضارع مجزوم از ريشه رَوْد، رياد و اراد به معناي خواستن و اختيار كردن است. و به فتح ياء از ريشه ورد، يرد از مصدر ورود مي‌باشد كه قرائت شاذ مي‌باشد.

[20] - فخر رازي، تفسير كبير، ج23، ص 25. طباطبايي، الميزان،ج14، ص367.

[21] - قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج12، ص 31.

[22] - تفسير كشاف، ج3، ص151. فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 25. تفسير بيضاوي، جزء4، ص53. طباطبايي، الميزان،ج14، ص367.

[23] - طباطبايي، الميزان،ج14، ص367.

[24] - تفسير كشاف، ج3، ص151. تفسير بيضاوي، جزء4، ص53.

[25] - فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 25. قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج12، ص 34.

[26] - مجمع البيان، ج4، ص80.

[27] - طباطبايي، الميزان،ج14، ص367.

[28] - كليني، كافي، ج4، ص 227، باب الالحاد بمك‍ﮥ

[29] - تفسير نمونه، ج14، ص64.


| شناسه مطلب: 13309







نظرات کاربران