وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً
«وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الأَنْعامِ فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ*الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِینَ ع
«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ*الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ(حجّ: 34- 35)».
شرح واژگان
أ. كلمه منسك از ريشه «نَسْك» است كه با توجه به ساختاري مصدري آن به معناي مطلق عبادت و وسيلة تقرب ميباشد.[1] چنانكه قرآن نيز ميفرمايد: «انّ صلاتي ونسكي و محياي و مماتي لله ربّ العالمين(انعام: 162)». سپس اين كلمه به اعمال حج اختصاص پيدا كرده است، چنانكه «نسيكة» در خصوص ذبيحه به كار ميرود.
ب. اخبات. خبت در اصل لغت به معناي دشت پهناور و آرامبخش است.[2] برخي از ارباب لغت مينويسند: خبت به معناي خضوع و خشوع نسبت به خداي متعال است.[3] كه در حقيقت كاربرد قرآن آن را بيان نموده است.
چشمانداز آيه و محتواي آن
آيه اول متضمن تعميم منسك قرباني به همه امّتها، و تأكيد بر توحيد و بشارت به مخبتين است. و در آيه دوم به معرفي مخبتين پرداخته و صفاتي چون تأثيرپذيري از ذكر خدا، صبر در مصائب، برپاداري نماز و انفاق را براي آنها بر ميشمرد.
أ. قرباني منسك همگاني
در آيه بعدي فرمود: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً». واژه امت در لغت به معناي جماعتي است كه در يك چيزي مانند زمان، مكان و دين با هم مشترك باشند.[4]واژه امت در قرآن هم به معناي گسترده و عمومي آن به كار رفته است كه فرمود: «زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ(انعام: 108)»، كه در اين امت مشركان قريش نيز حضور دارند. و هم به پيروان يك پيامبر اطلاق شده است كه فرمود: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ(يونس: 48)». و همچنين نسبت به گروهي از پيروان يك پيامبر كاربرد دارد كه فرمود:«وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ(آلعمران: 104)». و هم به يك نفر مؤمن اطلاق شده است كه فرمود: «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً(اسراء: 120)».
در آيه مورد بحث به حسب ظاهر عبارت، منظور همان معناي گسترده است، چنانكه در جاي ديگر فرمود: «لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ(حج: 67)». ليكن بسياري از مفسران آن را محدود به صاحبان اديان و شرايع كردهاند.[5]
ممكن است واژه منسك به معناي مصدري يعني عبادت باشد، كه در آن عبادت قرباني وجود دارد.[6] و يا خود ذبح و قرباني مراد باشد.[7] با توجه به قرينه درون آيه كه ميفرمايد: «لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الأَنْعامِ»، ميتوان گفت كه ديدگاه دوم به واقع نزديكتر است. واسم مكان نيز نميتواند باشد، زيرا با تعبير «مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ» سازگاري ندارد.
ج. تسليم ثمره معرفت
در ادامه آيه ميفرمايد: «فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ». اين جمله تفريع بر جعل منسك و بردن نام خدا بر آن براي همگان است، بدين معنا كه اين خدا واحد است كه براي امتها منسكهاي مختلف قرار داد، پس رعايت توحيد را بكنيد، در واقع تفريع سبب بر مسبّب است.[8] و يا اينكه چون همه ارباب اديان و مناسك تنها نام خدا ميبرند، پس معلوم ميشود كه خدا واحد است شما نيز بر ذبيحههاي خود تنها نام خدا را بريد.[9]
و جمله «فَلَهُ أَسْلِمُوا»، نيز فرع بر توحيد الهي است، يعني حال كه خداوند واحد پس تسليم او باشيد، و همه عبادتها را مخلصاً براي او انجام دهيد، و در واقع تفريع مسبّب بر سبب است.
د. معرفي مخبتين
در انتهاي آيه فرمود: «بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ». در اينجا ضمن التفاتي كه صورت گرفته و از خطاب جمعي به خطاب فردي - پيامبر- بدل شده است، در حقيقت مشعر به اين است كه هر كس در عبادت و حجّش تسليم و مخلص خدا باشد، جزء مخبتين است.
در ادامه به معرفي مخبتين پرداخته است. مخبت از نظر مفهومي به معناي خاضع و خاشع نسبت به خداي متعال است، بايد ديد از نظر مصداقي بر چه كسي تطبيق ميشود، مفسران در مصداق آن به متواضعان، مجتهدين در عبادت، مخلصان، كساني كه قلوبشان با ذكر خدا مطمئن است، و آنانكه ظلم نميكنند اشارت كردهاند.[10]
ولي حقيقت اين است كه نيازي به چنين تفاسيري نيست، زيرا خداي سبحان خود به معرفي مصداقي آن تصريح نمود است و چهار صفت را براي آنها برشمرده است، كه عبارت است از وجل، صبر، برپايي نماز و انفاق، كه فرمود: «الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»،
مراحل معنوي در آيات حج
مراحل معنوي در فرهنگ قرآني عبارت است از: اسلام، ايمان، احسان و اخبات. اسلام كه پايينترين درجه است، و فرد مسلم به جز برونرفتن از جرگه كفر، هنوز ارزشي را كسب نكرده است. اما در مرحله ايمان ارزشهايي را كسب نموده كه عبارت است از: وجل، توكل، برپايي نماز و انفاق، چنانكه فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ(انفال: 2-3)». و در مرحله احسان نيز به ارزشهايي دست يافته كه عبارت از: «... لِلْمُحْسِنِينَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(لقمان: 3-4)». در مرحله اخبات نيز داراي چهار صفت شده است كه عبارت از:
صفت اول عبارت است از وَجْل قلبي، كه فرمود: «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ». وجل در كنار خشيت و خوف مفيد معناي ترس است. با اين تفاوت كه وجل به حالتي گفته ميشود كه وقتي در انسان پيدا شود دچار نوعي اضطراب و سلب طمأنيه ميشود. و خوف اضطراب از برخورد با ضرر مشكوك است. و خشيت ترسي است كه در مقابل عظمت و علوّ مقام به انسان دست ميدهد.[11] صفت دوم شكيبايي است كه فرمود: «الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ». صبر بر مصايب شامل صبر در مصيبت، صبر در معصيت و صبر بر طاعت و به خصوص پايداري در انجام تكاليف ميباشد. سومين صفت برپايينماز است كه فرمود: «الْمُقِيمِي الصَّلاةِ». كه با اين خصيصه هم به طهارت روحي دست ميبايد و هم به طهارت جسمي. و بالاخره صفت چهارم اين است كه انفاق ميكنند، كه فرمود: «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ». به هر صورت هر كس متصف به چنين اوصافي باشد مخبت خواهد بود.
آنچه در اين ميان مهم است اين كه نماز و زكات در همه مراحل وجود دارد، ايقان وجه مميّز احسان از ايمان است، بدين معنا كه ايمان به اضافه يقين مساوي با احسان ميباشد. و وجه مميّز احسان با اخبات صفت صبر است كه اگر همه ارزشهاي قبلي با صبر جمع شود فرد مخبت خواهد شد، البته مفهوم تقوا نيز داريم كه در همه مراحل ميتواند حضور داشته باشد، و به اصطلاح مراتب تشكيكي دارد.
همه اين اوصاف چهارگانه در حجّ بيت الله الحرام نمود و تجلي دارد، زيرا اصل خدا ترسي و توجه به خداست كه انسان را به سفر حجّ وا ميدارد، در اين سفر حوادثي كه پيشامد ميكند، و نيز سختي سفر، دوري از خانواده را تحمل ميكند. در اين سفر ارتباط با خدا دارند كه مهمترين نمود آن برپايي نماز است. و انفاق از مال خود كه از هزينه سفر گرفته تا كمك به فقرا و مساكين در طول سفر، همه از مرتبطين با برنامه حجّ است.
در اينجا اين پرسش رخ مينمايد كه اگر مخبت به مقام اطمينان و خشوع و خضوع ميرسد، چگونه با ياد خدا دچار وجل و اضطراب ميشود؟ در پاسخ بسا بتوان گفت: شكي نيست مخبت به مقام اطمينان رسيده است، ليكن با ذكر خدا و احساس حضور در محضر حق قلبش منفعل شده و آماده دريافت فيض الهي ميگردد، لذا از اين جهت مضطرب است.
لطايف و اشارات
1. كسي كه به درجه اخبات رسيده است، از يك سو هم در بعد فردي (خدا ترسي) برنامه دارد و هم در بعد اجتماعي (صبر). و از سوي ديگر هم در بعد اعتقادي (نماز و ارتباط با خدا) حضور دارد، و هم در بعد اقتصادي (انفاق به مردم).
3. ميگويند: از اين چهار مفهوم، وجل، صبر، نماز و انفاق، نقش محوري با ترس است و بقيه اثر آن ميباشد، بدين معنا كه وجل قلوب دو اثر دارد: يكي صبر بر مصائب، دوم اشتغال به خدمت كه در قالب خدمت به نفس يعني؛ نماز. و خدمت به مال يعني؛ انفاق صورت ميگيرد. [12]
4. با توجه به اين كه مرتبه بيم و وجل قلب در انسانها متفاوت است، هر كس به فراخور استعدادش از اين مقام «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، برخوردار خواهد شد.
5. مهمترين مصداق ذكر الهي كه اثر در قلوب دارد قرآن است كه ميفرمايد: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِكْرِاللَّهِ(زمر: 23)».
[1] - مقاييس اللغﮥ، المصباح المنير و مفردات، ريشه نسك.
[2] - لسان العرب، مفردات، التحقيق في كلمات القرآن، ريشه خبت.
[3] - المصباح المنير، ريشه خبت.
[4] - راغب اصفهاني، مفردات، ريشه امم.
[5] - طبرسي، مجمع البيان، ج4، ص84. ميبدي، كشف الاسرار، ج6، ص367. فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 34. قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص58. تفسير بيضاوي، جزء4، ص54. طباطبايي، الميزان، ج14، ص374.
[6] - طباطبايي، الميزان، ج14، ص374.
[7] - فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 34. قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص58.
[8] - قرطبي، الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص58. تفسير بيضاوي، جزء4، ص54. طباطبايي، الميزان، ج14، ص374.
[9] - طبرسي، مجمع البيان، ج4، ص84. ميبدي، كشف الاسرار، ج6، ص367. فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 34.
[10] - فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 34.
[11] - مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، ريشه وجل.
[12] - فخررازي، تفسير كبير، ج23، ص 34.