اینجا همه یکرنگ می شوند

از دور صدای دلنوازی می اید . لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک...

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبري، جمعیت سفید پوشی لبیک گویان از کنارم می گذرد. به میقات  رسیده ایم. جایی که پیامبر بزرگوار اسلام (ص)  در اخرین سفر حج خود نیت احرم بست .

 برای همین است که خیلی ها دوست دارند از اینجا لباس احرام بر تن کنند و عازم سفر حج شوند. اینجا همه چیز سفید است مثل بهشت. اینجا مسجد شجره است. انگار همه امده اند روح و دلشان را هم سفید کنند. وقت وقت بیعت است. با معبودی که پیش از این هم پرستش می کردند امّا انگار این بار طور دیگری به سویش می روند.
لبیک، اللّهمم لبیک...

 وارد مسجد که می شوم طنین صدای کاروانی که در حال محرم شدن است تنم را می لرزاند. اشک از چشمانم سرازیر می شود. خدایا همه آمده اند بگویند : من آمدم. خدایا من آمدم. من آمدم شریکی برای تو نیست آمدم.

روبرویم  پیرزنی است که کهولت سن وادارش کرده بر ویلچر بنشیند. دستهایش رو به آسمان است. در حال نیّت کردن و محرم شدن. اشک می ریزد و عاشقانه کلمات را ادا می کند. کلماتی که مبلّغه ایرانی واژه به واژه می گوید و او تکرار می کند تا مُحرم شود. رو به بانوی مبلّغه می گوید: مادر، حضرت زهرا (س) مراد دلت را بدهد. ممنونم.

در دو سویم مسجد فرش شده، زنان زیادی مشغول خواندن نمازند. خانم مبلّغه را می شناسم و به سویش میروم.استاد برجسته ی جامعه الزهراست. به میقات شجره آمده تا به بانوان ایرانی کمک کند با آرامش خاطر محرم شوند. مبلّغه ها به کمک معینه ها می آیند تا برای هیچ خانمی سوال بی جواب نماند. مثلاً اگر خانمی مشکل شرعی خاصّی داشته باشد چه طور می تواند محرم شود تا اعمالش درست باشد. چقدر می تواند در مسجد بماند و از کدام در وارد و از کدام در خارج شود. که برای گرفتن جوابشان نیاز به همراهی یک معینه یا مبلّغه دارد تا هم اعمالش درست شود و هم اضطرابش کم.

سلامی می کنم و به دنبال جای خالی می گردم  تا نمازی بخوانم و سجده ی شکری بگذارم بر معبودی که مرا راهی این سفر کرده.

خانم هایی از ملیّت های مختلف اینجایند. از ترک و عرب و فارس و روس تا شرق آسیایی هایی که در بزرگترین کشور مسلمان زندگی می کنند، اندونزی یایی ها. امّا بعد از ظهر ها حضور ایرانی ها در میقات شجره پررنگتر است. پشت سرم گروهی اصفهانی نشسته اند. مدام به هم یادآوری می کنند: حاج خانم! نماز تحیّت مسجد را خواندی؟ هدیه به حضرت رسول (ص ) و حضرت زهرا (س) را چه طور؟ دیگری می گوید: نماز عشا را شکسته بخوانم؟

می پرسم شما محرم شده اید؟ با لهجه ی شیرین اصفهانیش پاسخ می دهد: هنوز نه! خانم آبرویی که کنار این خانم نشسته و تازه نمازش را تمام کرده، میگوید: گفتند بعد از نماز عشاء.اینجا که هستید اوّل از همه از خدا چه میخواهید؟ بغض می کند و می گوید: اوّل فرج آقا(عج) ، بعد عاقبت به خیری.

 در کنارش خانمی است که پری شبیه پر خادمان امام رضا در دست دارد. پرسیدم حاج خانم شما معینه هستید؟ گفت: نه! این مال دخترم است که کمک یار کاروان است. رفته وضو بگیرد. گفتم اوّلین بار است به تمتّع مشرّف می شوید؟ گفت: نه! دوازدهمین بار است. و آنچنان شاد از این سفر که هر بار احساس می کنم عطشم بیشتر میشود. من که بسیار متعجّب بودم، سوال کردم: چه طور این همه آمدید؟ پاسخ داد: همسرم کاروان دار است و خدا مرا هم لایق خدمت به زائرانش کرده. بیایید یک روز مفصّل برایتان تعریف می کنم.

باز هم ندای لبیک در مسجد شجره طنین انداز میشود. و چه زیباست که ایرانی ها اینقدر منسجم و منظّم همراه هم هستند. معینه ی کاروان تلبیه را می گوید و بانوان زائر تکرار می کنند. شنیدنش هم شیرین است مثل عسل. حالا همه محرمند. حالا دیگر همه چیز حرمت دارد و فقط برای معشوق است.

حالا به خود یادآوری می کنی موجود کوچکی هستی  که حتی جسمت به تو تعلّق ندارد و همه لطف خالق است که در اختیارت گذاشته شده. اجازه نداری موی کوچکی از بدنت جدا کنی. حتی حق اینکه به چهره مان بنگریم نداریم. فقط و فقط جمال یار. همانگونه که حسین در این جا به عشق یار احرام بست و هیچ ندید جز جمالش.


| شناسه مطلب: 195