دمی با خاطرات خادمان حرم سیدالشهدا در کربلای معلی دمی با خاطرات خادمان حرم سیدالشهدا در کربلای معلی دمی با خاطرات خادمان حرم سیدالشهدا در کربلای معلی بعثه مقام معظم رهبری در گپ بعثه مقام معظم رهبری در سروش بعثه مقام معظم رهبری در بله
دمی با خاطرات خادمان حرم سیدالشهدا در کربلای معلی دمی با خاطرات خادمان حرم سیدالشهدا در کربلای معلی دمی با خاطرات خادمان حرم سیدالشهدا در کربلای معلی دمی با خاطرات خادمان حرم سیدالشهدا در کربلای معلی دمی با خاطرات خادمان حرم سیدالشهدا در کربلای معلی

دمی با خاطرات خادمان حرم سیدالشهدا در کربلای معلی

سعادت یار شد و توفیق همراه تا در این سفر با افرادی آشنا شوم که سالیان سال است پا به پای دیگر مسئولان و خادمان، خادمی زائران حضرت سیدالشهدا (ع) را می کنند و این خادمی و خدمتگزاری را افتخاری بس بزرگ برای خود می دانند. با هم خاطرات آنان را مرور می کنیم.

حق با شماست!

آقای علی فرزین پور از مدیران کاروان عتبات حج و زیارت شرکت آریاک سفر به خاطره ای اشاره می کند که هر انسان واقع بینی را به این نتیجه می رساند که اگر دعوتی از سوی سید و سالار شهیدان برای سفر به عتبات صورت نگرفته باشد امکان ندارد کسی بتواند به این سفر روحانی برود و همینطور برعکس اگر دعوتی صورت گرفته باشد هیچ کس نمی تواند مانع این سفر شود.

او که تقریبا از سال 83 در خدمت زائران عتبات است می گوید: در یکی از سفرها که تقریبا برای دو سه سال پیش است هواپیما آماده پرواز بود، به خلبان و سایر عوامل پرواز اطلاع دادند قدری تامل کنید تا چهار نفر از عوامل هواپیمایی هم که باید به ماموریت فوری بروند سوار هواپیما شوند.

وی ادامه داد: به همین خاطر ما مجبور بودیم چهار نفر از مسافران را پیاده کرده و مسافران جدید را سوار کنیم.

در ابتدا خلبان مخالفت کرد ولی بعد از اصرار مسئولان قرار شد دو نفر را پیاده کنیم و دو نفر دیگر را سوار نماییم و دو نفر دیگر هم در قسمت خدمه هواپیما جای بگیرند.

آن دو نفری که پیاده شدند یک زن و شوهر سالخورده و در عین حال از سلاله سادات بودند. با شرمندگی آنها را پیاده کردیم. گویا پای پیاده شدن از هواپیما را نداشتند اما چاره چه بود باید پیاده می شدند.

با پیاده شدن این دو مسافر هواپیما روی باند فرودگاه به حرکت درآمد و با دستور خلبان هواپیما از زمین کنده شد و راهی سفر به دیار آشنای نجف شد.
وی ادامه می دهد: دقایق یکی پس از دیگری از نظرمان می گذشت، گویا این سفر قدری سنگینی می نمود علت چه بود نمی دانستیم فقط احساس می کردیم سبکبال نیستیم.

بالاخره پس از گذشت یک ساعت و اندی به فرودگاه نجف رسیدیم، اجازه فرود داده نشد. از برج فرودگاه اعلام شد فرودگاه بسته است! به همین خاطر خلبان مجبور شد از همان مسیری که آمده بود برگردد.

فرزین پور می گوید: وقتی در فرودگاه امام به زمین نشستیم مطلع شدیم هنوز آن مسافران جامانده از سفر فرودگاه را ترک نکرده اند. از خلبان تقاضا کردم آنها را سوار کرده و مجددا به نجف برگردیم. ایشان مخالفت کرد و گفت مگر ندیدی فرودگاه بسته است! به او گفتم به من الهام شده است بسته بودن فرودگاه نجف علتش این بوده است که ما این دو نفر را با خود نبردیم.

او گفت: امکان ندارد. فرودگاه بسته بود!

بالاخره بعد از دقایقی گفتگو با ایشان قرار شد با سوار کردن آن دو زائر به نجف برگردیم.

حسب دستور به سراغ آن دو زائر رفتم. به آنها گفتم زود آماده شوید تا شما هم با ما بیایید. تا من این حرف را زدم اشک شوق زیارت در چشمانشان حلقه زد. قسم خوردند که گویی کسی به ما گفته بود برنگردید همینجا بمانید و ما هم ماندیم.

بالاخره با جا به جا کردن برخی از مسافران، آن دو مسافر را هم سوار هواپیما کردیم و به نجف بازگشتیم. هواپیما با سرعت باند فرودگاه را ترک کرد. لحظات چون برق می گذشت و ما با خیالی راحت به سفر ادامه می دادیم. مسیر یک ساعت و اندی شاید برایمان چند دقیقه گذشت تا اینکه خود را بر فراز آسمان نجف دیدیم. با برج مراقبت تماس گرفتیم، آنها بی درنگ اجازه فرود دادند. در این لحظه بود که خلبان رو به من کرد و گفت حق با شما بود ما باید این دو زائر را هم با خود می آوردیم. حق با شما بود!

تنها آرزو

آقای غلامرضا جرات مداح و مدیر کاروان های زیارتی شرکت آریاک سفر هم که از سال 84 در خدمت زائران است به خاطره ای اشاره می کند که خواندن آن خالی از لطف نیست.

وی می گوید: چند سالی است که خداوند به بنده توفیق داده تا در خدمت زائران خانه خدا و عتبات عالیات باشم. اسفند 88 بود که یک خانمی به همراه مادر شوهرش به نام مهرانگیز مهرابی به دفتر ما آمدند تا برای سفر به عتبات ثبت نام کنند.

من به ایشان گفتم شاید صلاح نباشد این خانم با این سن و سالش به عتبات برود هوا گرم است و منطقه هم امنیت ندارد.این مادر پیر و سالخورده رو به من کرد و گفت؛ پسرم من خیلی جاها رفته ام از مکه گرفته تا سوریه و ... فقط کربلا نرفته ام که می خواهم آنجا را هم زیارت کنم. من همه کارهای خود را انجام داده ام و آماده سفر شده ام. تنها آرزویم زیارت مرقد شش گوشه امام حسین (ع) است و بس.

وی ادامه داد: کارهای ثبت نام انجام و در روز موعود همراه با سایر همراهان عازم عتبات شدیم.

ابتدا رفتیم نجف و پس از سه روز زیارت مضجع شریف امیرالمومنین امام علی (ع) و انجام اعمال مسجد کوفه و سهله و سپس زیارت امامین کاظمین و راز و نیاز، به کربلا آمدیم. همه زائران در اتاق هایشان جای گرفتند و پس از قدری استراحت و انجام غسل زیارت دستجمعی عازم حرم آقا سیدالشهدا شدیم.
در آستانه ورود به بارگاه پرشوکت امام حسین (ع) بودیم که ناگاه نگاهم به خانم مهرابی افتاد. نورانیت در چهره ایشان موج می زد. همان نگاه اول به من گفت این خانم آسمانی شده است.

آرام آرام و با طمانینه وارد حریم حرم حسینی می شدیم نمی دانم چرا دلم شور می زد گویا قرار است اتفاقی بیفتد باز نگاهم به سوی خانم مهرابی افتاد، با خود زمزمه می کرد و نگاهش به حرم بود. خدا می داند چه می گفت. هر چه می گفت، قطعا با مولایش داشت راز و نیاز می کرد.

لحظه دیدار با سید و سرور شهیدان امام حسین (ع) فرا رسیده بود در گوشه ای از حرم نشستیم همه گریه می کردند و دعا می خواندند.

باز نگاهم به سوی خانم مهرابی افتاد ناگاه دیدم ایشان به سمت حرم دست تکان می دهد احساس کردم می گوید ارباب سلام دیدی به زیارتتان آمدم! در همین حال بود که دیدم سرش به دامان یکی از همسفران افتاد فورا به سراغش رفتم گویی سالیان سال است که آرام گرفته است. فورا پزشکان را صدا کردیم اما آنان با نگاهشان گفتند کار از کار گذشته است.

اینجا بود که به یاد آن جمله ایشان افتادم که به من گفت پسرم تنها آرزویم زیارت امام حسین (ع) است.

آری او در این سفر سر به دامان ارباب خود حضرت سیدالشهدا (ع) گذاشت و به دیار باقی شتافت تا سفره نشین مولا و سرور آزادگان جهان امام حسین (ع) باشد.

گزارش از: خبرنگار اعزامی پایگاه اطلاع رسانی حج به کربلای معلی


| شناسه مطلب: 2073







نظرات کاربران