خدا بود ،خرمشهر بود و ما

حفاظت اطلاعات خیلی جدی گرفته نمی شد . دشمن تمامی اطلاعات را از تحرکات نیروهای ما داشت . دشمن آنقدر هم ذبون و ذلیل نبود که توی بعضی فیلم ها نشان می دهند. و اصلا این طور نبود که یکی با یک کلاشینکوف صدها ! مزدور متجاوز را از پای درآورد و به خودش کوچکترین آسیبی نرسد. خیر ! جنگ بود و واقعیتی به نام جنگ – آتش بود و خون – و سینه های مردانی که قهرمانانه دربرابر دشمن سینه سپر کرده بودند.
اپيزود اول :
رئوف پيشدار : عمليات بيت المقدس كه شروع شد دشمن كنار اهواز بود . چند كيلومتري با آن فاصله داشت . يك ذره پشت خط آهن – جاده را عراقي ها گرفته بودند . پادگان حميد در اشغال بود . سايت ها دراختيار دشمن بود . دژ را عراقي ها همان اول جنگ گرفته بودند و… آزاد سازي خرمشهر حالا ديگر به يك خواست تمام و كمال ملي تبديل شده بود . بچه و بزرگ همه به خرمشهر فكر مي كردند . سقوط خرمشهر داغ بزرگي بر دل و روح هر ايراني بود.
همه مي دانستند كه عمليات آزاد سازي خرمشهر در راه است . ماهها بود كه تداركات لازم در جريان بود. حتي در ترمينال هاي تهران هم همه راننده ها مي دانستند كه عمليات بزرگي نزديك است . اتوبوس توي ترمينال ها كم بود . وقتي كسي سراغ اتوبوسي را مي گرفت جواب هاهمه يكي بود : نيرو برده اند منطقه !
ستون پنجم دشمن شديدا فعال بود. همان هايي كه دشمن را راهنمايي مي كردند كه در جنگ شهرها در همين تهران كجا ها را بزند كه بيشترين تلفات را بگيرد. ما كه نمي توانستيم جزييات حملات هوايي و موشكي دشمن را براي جلوگيري از بهره برداري دشمن روي خط بدهيم ، هميشه مورد انتقاد بوديم كه اخبار را " سانسور " ! مي كنيم.
در دزفول يكي ازخطباي جمعه بالاي منبر و در جمع گفت : الان ماههاست كه صحبت از آزادي خرمشهر مي شود پس چرا اقدام نمي كنيد …
حفاظت اطلاعات خيلي جدي گرفته نمي شد . دشمن تمامي اطلاعات را از تحركات نيروهاي ما داشت . دشمن آنقدر هم ذبون و ذليل نبود كه توي بعضي فيلم ها نشان مي دهند. و اصلا اين طور نبود كه يكي با يك كلاشينكوف صدها ! مزدور متجاوز را از پاي درآورد و به خودش كوچكترين آسيبي نرسد. خير ! جنگ بود و واقعيتي به نام جنگ – آتش بود و خون – و سينه هاي مرداني كه قهرمانانه دربرابر دشمن سينه سپر كرده بودند.
عمليات كه شروع شد دشمن تمام توانش را به صحنه آورده بود. سپاه ويژه صدام – گارد ويژه رياست جمهوري عراق - لشكر هاي متعدد زرهي – قبضه هاي بي شمار توپخانه – كاتيوشاهاي بسيار كه با هر شليك چهل موشك مي فرستادند بالاي سر ما - و انبوه متجاوزان كه صف به صف جلو مي آمدند. و جوانهايي بودند مانند دسته گل كه هيچ ترسي در دلشان نبود. خودشان را هر لحظه به خدا نزديك تر و نزديك تر مي ديدند.
" يا علي بن ابيطالب " رمز عمليات بزرگي بود كه ماهها بود هر ايراني هر روز با اميد به اجراي آن مي خوابيد و بيدار مي شد. خرمشهر فقط يك شهر نبود و نيست . خرمشهر يك ايران بود و هست . نماد مقاومت يك ملت – نماد بغض هاي در گلو خفته – خرمشهر همه چيز ايران و ايراني بود . رزمنده دليري همان موقع گفت : خرمشهر ناموس هر ايراني است . دست و پاي هر كسي را كه بخواهد حتي فكر دست درازي به آن را داشته باشد ، قطع خواهيم كرد.
روي جاده اهواز – خرمشهر كلي خودروي جنگي رو به سمت بعثي ها گرفته بودند. تو صحراي سوخته هيچ كس فكر مين هايي را كه زير پايش بود ، نمي كرد . اگر مين نبود آنقدر آهن پاره و مهمات طول جنگ روي زمين ريخته بود كه هر كدام مي توانست تبديل به مساله اي شود. هيچ كس به فكر جانش نبود . همه به جان ملت ، "خرمشهر" فكر مي كردند.
عمليات كه شروع شد راديو هنوز ساكت بود . ساعتي بود كه نبرد بسيار سختي در خطوط جريان داشت . رزمنده ها از تمامي محورها پيش مي آمدند . آتش شديد توپخانه بود و كاتيوشا – خمپاره و خمسه خمسه بعثي ها - آتش مستقيم تانك – تيربار – آرپي جي – تك تيراندازهاي مزدور مسلح به سيمينوف ، همه جا آتش بود و دود - بشكه هاي پر از مواد منفجره – فو گاز – خطوط سخت دفاعي – سخت تر از هر ديواري كه فكر كنيد . چند ضلعي – از چند متر تا چند ده متر و گاه چند صد متر ! يكجا ديوارها جلو بود و جايي ديگر عقب – خاكريز هاي كيلومتري پر از انواع مواد منفجره - خط اول دشمن شكسته شد. راديو به صدا در آمد : ملت بزرگ ايران ، ملت قهرمان ايران ، فرزندان بزرگ و غيور و شيردل شما ساعتي پيش عمليات بزرگ بيت المقدس را آغاز كردند و…
دشمن از بخشي از جاده عقب زده شد . پادگان حميد در آستانه فتح قرار گرفت . راديو خبر آنرا داد و گفت :رزمندگان اسلام همچنان و با قدرت به پيش مي روند و دشمن ذبون هر لحظه وادار به عقب نشيني مي شود.
دشمن به سختي مقاومت مي كرد. دستور به عقب نشيني نداشتند . يا بايد مي ماندند و مي جنگيدند و يا مي مردند. اين دستور "صد دام " بود!.
اولين دسته اسرا را به اهواز انتقال دادند. اهواز يكپارچه شور و هيجان بود . در خيابانها فقط خودروهاي نظامي در حركت بودند . ايستگاههاي صلواتي داير بود. كاروانهاي پشتيباني پشت سر هم كمك هاي مردمي را به مناطق جنگي مي برد. پير زني يك جاي همين كشور كنار جاده از آنهايي كه به خرمشهر مي آمدند ، خواهش مي كرد تا بقچه اي را كه در دست داشت از او بگيرند و به رزمندگان بدهند. راننده كاميوني كه آنرا گرفت نگاهي به درونش انداخت . چند قطعه نان بود و چند تخم مرغ آپ پز ! چند دانه گردو و فندق و مشتي كشمش !
ظهر بود . يك جا تو جاده اهواز – خرمشهر ميهمان بچه هاي مازندران شديم . شديدا مي جنگيدند . كلي هم شهيد و مجروح داده بودند. لقمه ناني به ما دادند و دعوت كردند " خرمشهر ميهمان ما باشيد " .
دلم مي خواست اسلحه اي داشتم كه قدرتش فراتر از قلم بود . آموزش نطامي كافي نديده بودم . ترجيح دادم همپاي بچه ها جلو بروم و دلاورمرديهاي آنها را براي ملتي گزارش كنم كه شاهد بودم اشك هاي پاك و از روي شوق خود را با شنيدن هر خبري از پيش روي رزمندگان اسلام به سوي خرمشهر از صورتهايش پاك مي كردند كه حالا مي شد بعد از ماهها اشغال خرمشهر خنده را روي آن ديد.
راديو خبر از آزاد سازي پادگان حميد داد و ساعتي بعد فتح قهرمانانه سايت ها اگر چه دشمن هيچ چيز از آن باقي نگذاشته بود . پادگان دژ به تسخير رزمندگان اسلام در آمد و… جنگ با شدتي باور نكردني ادامه داشت. اربابان متجاوز حالا شديدا دستپاچه شده بودند . سازمان ملل !! فعال شده بود. تلفن هاي شيوخ مرتجعي كه صدام را سالها با پول هاي نفت پشتيباني كردند يك سر اشغال بود. استكبار محور چرخش ماهواره هايش را تغيير داده بود و هر آنچه اطلاعات بدست مي آورد را يكسر به اتاق جنگ عراقي ها در بغداد مي فرستاد .
اپيزود دوم :
در كنار فرودگاه مهرآباد جمعيت زيادي اجتماع كرده بودند. هر جنگنده اي كه بلند مي شد و فرود مي آمد ،مردم براي خلبانش هورا مي كشيدند . يك تپه خاكي جنوب ميدان آزادي كنار ديوار فرودگاه بود . مردم بلند شدن و نشستن هواپيماهاي جنگي را از روي آن مي ديدند . صداها و هزاران شاخه گل از روي همين ديوار نثار خلبانان شجاعي شد كه از صبح يكسره به منطقه جنگي مي رفتند و باز مي گشتند .
بسياري شيريني بدست كنار در پادگانهاي نظامي در تهران ايستاده بودند . خرمشهري هايي كه خانه و زندگي خود را از دست داده و به تهران آمده بودند از جمله درهتلي كنار پل سيد خندان مستقر بودند. جشن و سرور بزرگي در اين محل جريان داشت . جوانهاي خرمشهري رفته بودند شهرشان – پيرمردها و زنها و بچه ها كه مانده بودند همه دعا مي كردند. مردم براي تبريك گويي به ديدار آنها رفته بودند.
هواپيماهاي سي 130 يكي پس از ديگري در مهر آباد فرود مي آمدند . مجروحين منطقه عملياتي را به تهران مي آوردند. كنار خيابان پر بود از مردمي كه براي استقبال از فرزندان غيور خود صف كشيده بودند . خيابان آزادي كاملا از رفت و آمد خودروهاي متفرقه خالي شده بود. راه فقط براي آمبولانس هايي باز بود كه رزمندگان مجروح را از فرودگاه تحويل مي گرفتند تا به بيمارستان ببرند.
روي خط سفيد وسط خيابان آزادي از فرودگاه تا مركز شهر گل چيده شده بود . تهران هرگز چنين استقبال مردمي را نديده بود . ملت به استقبال قهرمانان خود آمده بود.
اپيزود سوم :
شهر به تمامي شور و شادماني بود. همه جا چراغ ها را روشن كرده بودند . شب هايي را به ياد مي آوردند كه به محض شنيدن آژير احتمال حمله هواپي دشمن بايد سريعا محلي را به عنوان پناهگاه انتخاب مي كردند . بايد شيشه ها را بگونه اي مي پوشاندند كه دشمن نتواند شهر را تشخيص دهد. درجبهه ها حالا دشمن به دريوزگي افتاده بود. صداي بوق شادماني خودروها لحظه اي قطع نمي شد. با عبور هر آمبولانس از خيابان ، مردم براي رزمنده مجروحي كه در آن قرار داشت ، پيوسته و كاملا هماهنگ كف مي زدند. ملت در استقبال از قهرمانان خود سنگ تمام گذاشته بود.
راديو همچنان خبر پيش روي رزمندگان اسلام را مي داد. راديو گفت : ملت قهرمان ايران – ملت سربلند ايران ، فرزندان غيور شما با كشته ، مجروح و اسير كردن هزاران نفر از متجاوزان در چندين نقطه از خاك مقدس ايران زمين به نوار مرزي رسيدند و بخش هاي بزرگي از كشور را از لوث وجود متجاوزان پاك كردند. نبرد بي امان سپاه اسلام با متجاوزان بعثي ادامه دارد.
راديو وعده كرد كه به زودي خبرهاي تازه تري را از خبرنگاران خبرگزاري جمهوري اسلامي و واحد مركزي خبر دو ارگان خبري فعال آن روزهاي كشور درباره عمليات بزرگ بيت المقدس خواهد داد.
شب چندم عمليات بود . هركس توي شهر حالا هر كاري را كه مي توانست براي جبهه مي كرد . يك عده غذا درست مي كردند. يك عده هم دارو و وسايل پانسمان جمع مي كردند. يك عده هم داوطلبانه با خودرو كنار بيمارستانها مستقر شده بود تا هركاري را كه مسئولين بيمارستانها از آنها بخواهند سريعا و بدون وقفه انجام دهند و عده آنهايي كه درصف اهداي خون نشسته بودند را نمي شد شمرد .
راديو خبر از پيروزي هاي تازه داد. جاده شلمچه فتح شد – سه راهي پليس راه آزاد شد – رزمندگان اسلام حالا به ديوارهاي خرمشهر رسيده اند. اطلاعيه هاي نظامي پشت سر هم جزييات عمليات در جريان را گزارش مي كنند. راديو پيوسته مارش نظامي و سرودهاي حماسي پخش مي كند. خوزستان سرزمين پاك ايران … حالا حتما تلقن مقامات ايراني به صدا در آمده است . كي است ؟ نمي دانم شايد يكي از همان حاميان بي شمار صدام ! غربي و يا شرقي ؟ هيچ فرقي نمي كند! آنها همه براي ما يكي هستند . يكي شان پول مي داد و ديگري اسلحه و آن اصلي تر ! هم پول ، هم حمايت سياسي و هم نظامي و اطلاعاتي ! درخواستشان هم حتما يكي است توقف عمليات و … اينهايي همان هايي بودند كه با تمام توان به خدمت صدام آمده بودند .
راديو دقايق طولاني بود كه فقط مارش نظامي پخش مي كرد و هر ازگاهي هم سرودي حماسي – اطلاعيه هاي نظامي ستاد مشترك ارتش هم مي آمد . گوينده راديو وعده مي داد :شنوندگان عزيز – ملت قهرمان و دلير ايران – امت هميشه در صحنه – توجه فرماييد – توجه فرماييد و… و مارش نظامي ادامه مي يافت و گوينده ادامه مي داد : تا لحظاتي ديگر خبرهاي غرور آفريني را از جبهه هاي نبرد با دشمن متجاوز به اطلاع شما خواهيم رساند. مارش نظامي ادامه مي يافت و… ساعتي بود كه نفس ها همه در سينه ها حبس شده بود. مي شد حس كرد كه خرمشهر – شهر خون و قيام – شهر مقاومت – شهر حماسه – شهر ايستادگي و پايمردي – شهر نخل هاي سربريده – شهر بلم و كارون – شهر سروهاي هميشه سربلند – شهر شعله هاي هميشه مردانه آزاد شده است . همه گوش و دل به راديو سپرده بودند . گوينده راديو : ملت بزرگ ايران – ملت سربلند و هميشه در صحنه – ملت انقلابي ايران اسلامي – زير صداي گوينده مارش نظامي پخش مي شد – توجه فرماييد – توجه فرماييد – خرمشهر شهر مقاومت و ايثار – شهر پايمردهاي مردان بزرگ - شهر خون و قيام آزاد شد و…
پيام امام روح و جان بيشتري به ملت داد . امام (ره)گفت : خرمشهر را خدا آزاد كرد .
و ساعتي بعد اين صداي كويتي پور بود كه در مسجد جامع خرمشهر مي خواند و راديو پخش مي كرد : محمد نبودي ببيني شهر آزاد گشته - خون شهيدان پرثمر گشته و...
هر قلبي كه دلش براي ايران تپيده است – هر چشمي كه صبح به روي ايران باز شده است – حالا لبريز از اشك شوق بود. بسياري از شوق بسيار با صداي بلند گريه مي كردند .
درخيابان آزادي آمبولانس ها در حركت بودند . ملت همچنان با نثار شاخه هاي گل بر آمبولانس ها ، مقدم فرزندان غيورشان را گرامي مي داشتند . يك ملت به فرزندانش افتخار مي كرد. منزل شهدا گلباران شد – همه به ديدار خانواده شهدا آمده بودند. جلوي بيمارستانها مملو از جمعيت بود. همه براي خدمتي التماس ! مي كردند.
گفتند درگوشه اي ديگر از شهر مادري راديدند كه ناي راه رفتن نداشت – سالها بود كه از درد كمر مي ناليد – پاهايش خيلي سال بود كه ياري اش نمي كرد . چادرش را به كمر بسته بود و در وسط چهار راه كه حالا از تراكم خودروها بسته شده بود و يك سر صداي بوق و شادماني مردم ، جعبه شيريني به دست ميان مردم شيريني پخش مي كرد .
نوشتم و چاپ شد : تو را اي شهر خون – ديگر نخواهم خواند خونين شهر – تو را اي شهر خون – خرم خواهم كرد و…
آن روز خدا بود – خرمشهر بود – و ما بوديم – و حالا و فردا ، خدا كه هميشه هست و خواهد بود – خرمشهر هم خواهد بود – و اما شما – جوانان عزيز – پاينده بمانيد با ايران و خرمشهر – و وطني خرم تر از هر زماني ! كه مسئوليت شما است .